marham_foundation | Неотсортированное

Telegram-канал marham_foundation - بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

15253

تحت حمایت بنیاد کبیر پرشیا 🔱 مجامع حمایتی روانشناسی 👇 🏆 https://t.me/IranaPsychologicalAssociation/789 🎓 با نظارت مستقیم I.P.A (انجمن روانشناسی ایرانا) @IranaPsychologicalAssociation ۰۷/۰۱/۲۵۸۲

Подписаться на канал

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

👶 ۱ ژوئن #روز_جهانی #حمایت_از_کودکان است 🐣

هدف این روز :
آشنایی با حقوق و حمایت از کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست است؛

فراموش نکنید یکی از کودکانی که ممکن است نیاز به حمایت ویژه داشته باشد درون شماست!



در پایان تنها به این باندیشیم که :

آیا بهتر نیست عده ای را که بالقوه والدین بدی هستند و احتمال جنایت آوردن فرزندی که زجر می کشد در آنها زیاد است، به خاطر حمایت از حقوق پیش فرض آن قربانیان زاده نشده، عقیم کنیم؟؟ مثل:
معتاد ها!
بی پول ها!
بیماران جسمی و روحی حاد!
ساکنین کشور هایی که اصالتا بدبخت و یا اقلیت خونخوار می زایند!
پیروان افراطی برخی مذاهب!

اینگونه هم کمتر قربانی زاده می شود
و هم آن قربانی فردا قربانگر ما و فرزندانمان نمیشود.

آیا شریف ترین پدر و مادر ها آنانی نیستند که قبل از اینکه همچون موش و سگ تولید مثل کنند،
خودشان را از نعمت آوردن فرزند محروم کردند تا موجود دیگر زجر نکشد و یا زجر ندهد؟!

#محمدجوادباغشینی


آرشیو محتوا های آموزشی در اتحاد جهانی علم و هنر (G.A.S.A) :
🏰 @GlobalAllianceOfScienceAndArt 🚩

🦁🌞 مجمع های تحت حمايت بنیاد علمی فرهنگی هنری پرشیا :
♥️ /channel/Persia_Foundation/181 🌹

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

هستی را در اینه ی نیستی ببین

«تمامیت» یعنی وحدت وجود و فردیت یعنی تبدیل شدن به انچه که هستی؛ انسان با «شدن» به سمت تمامیت حرکت می‌کند؛ برای رسیدن به وحدت وجود «منِ کاذب» باید ویران شود. «میر تا زنده شوی»

چون مرده بساز خویشتن را/تا زنده شوی به روح انسان

برای افرینش من جدید باید ویران کنی تا بیافرینی. سخن میکل انژ در مورد مجسمه داوود (مجسمه در دل سنگ پنهان بود من فقط اضافی ها را برداشتم )نمود این خودشناسی ورسیدن به فردیت هست

هیچ چیز وحشتناکتر از این نیست که خودت را در دستان خود ببینی

همه چیز در توست وتو در همه چیزی:اگر می‌پرسی «چه کسی می‌میرد و چه کسی می‌زاید؟»، بدان که این پرسش هم از "توهمِ" توست!!!

زیرا آنکه می‌میرد، هرگز واقعی نبود، و آنکه می‌زاید، همیشه بوده است.

❒بودنت را پوستی کن بر گرد هسته ایمانت، هستی شو، هست شو، همه حباب مباش، در دل تاریکت، شعله را برافروز، بتاب، بگذار پر شوی، لبریز شوی، بدرخشی و شعشعه پرتوی ذات بی‌خودت کند، «خودت کند»

خودآگاه و آزاد و آشنا انتخاب کن،
راه تازه را،سوی تازه را،کار تازه را،
بودن تازه را،و... خودِ تازه را.!


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

❌ راهنمای خرید #خوردو از ۳۰۰ م به بالا ❌


🆘 کمتر از ۵ سال پیش پراید ۲۰ تومن شده بود، می گفتیم وااای ۲۰ تومن؟ الان یه پراید ۳۰۰ تومن... :))))


📆 تاریخ : چهارشنبه ۳۱/۰۲/۱۴۰۴


✅ به روز باشید و همراه ما باشید 👇


1⃣ کانال اول، برای عموم :

📉 قیمت لحظه ای و #سیگنال خرید و فروش #طلا ، #دلار ، #یورو ، #ارز و #کریپتو و فلزات قیمتی :
💰 @DollarTalaExchange 💸


2⃣ کانال دوم، برای متخصصین و فعالین بازار :

📈 تحلیل بازار و اخبار مرتبط با #ارز و #طلا ، #دلار ، #یورو ، #ارز و #ارز_دیجیتال و اقلام اساسی :
📊 @GlobalCommerceAgency 💱

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

سوگواریهای ناتمام و زخم های خاموش

چقدر از دردهای ما، حاصل سوگواری‌های نکرده است؟وقتی ناکامی‌های کوچک، بی‌آن‌که پردازش شوند، درون ما انباشته می‌شوند، ذهن دیگر تاب تحمل نمی‌آورد.فروید معتقد بود که این زخم‌های خاموش، اگر شنیده و دیده نشوند، به افسردگی‌ای عمیق و پنهان تبدیل می‌شوند..افسردگی‌ای که در واقع، نوعی سوگواری ناتمام است.

در روان‌کاوی لکانی، این وضعیت زمانی رخ می‌دهد که سوژه نتواند فقدان را در زبان بازنمایی کند؛یعنی آن‌چه از دست رفته، هرگز به ساحت نمادین وارد نمی‌شود. در نتیجه، در سطح امر واقع باقی می‌ماند: زخمی بی‌نام، خام و خاموش. این‌جاست که ملانکولی یا افسردگی شکل می‌گیرد نه فقط به‌خاطر آن‌چه از دست رفته، بلکه چون سوژه حتی نمی‌داند برای چه چیزی باید سوگواری کند.

اما راه نجات چیست؟درمان، از همین‌جا آغاز می‌شود:نه با فراموشی، بلکه با بازشناسی درد؛نه با نادیده‌گرفتن، بلکه با شنیدن صدای درون؛نه با مقاومت در برابر اندوه، بلکه با جسارت سوگواری برای آن‌چه از دست رفته است هرچند کوچک، هرچند بی‌صدا.

شناسایی فقدان واقعی:بپرسید؛ چه چیزی واقعاً از دست رفته؟ نه صرفاً افراد یا موقعیت‌ها، بلکه شاید تصویری از خود، امنیتی روانی، یا آینده‌ای که برایش رویا ساخته بودید.

مثال؛پس از رد شدن در یک آزمون، شاید احساس ناکامی از دست دادن احساس لیاقت باشد، نه فقط آن مدرک.

بازنمایی فقدان در زبان:بنویسید، حرف بزنید، نقاشی بکشید؛ به هر طریقی که می‌توانید، فقدان را وارد زبان کنید. چون سوگواری، بدون زبان ممکن نیست.

مثال؛ نوشتن یک نامهٔ نانوشته به کسی که رابطه‌تان با او گسسته، می‌تواند اولین گام درمان باشد.

مواجهه با واقعیت بدون امید به جبران کامل:همهٔ دردها درمان‌پذیر نیستند، اما قابل ‌تحمل می‌شوند وقتی به رسمیت شناخته شوند.

مثال؛ کسی که در کودکی رها شده، ممکن است هرگز نتواند آن خلأ را پر کند، اما می‌تواند با پذیرش آن، دست از سرزنشِ همیشگیِ خود بردارد.

درک ریشه‌های اجتماعی رنج:ناکامی‌ها همیشه فردی نیستند. بسیاری از آن‌ها حاصل فشارهای اجتماعی، طبقاتی، جنسیتی یا تاریخی‌اند. این درک، احساس نابسندگی شخصی را کاهش می‌دهد.

مثال؛ مادری که خود را در نقش مادری ناتوان می‌بیند، با فهم ریشه‌های ایدئولوژیک این تصویر، می‌تواند رنجش را بازخوانی کند.

به‌رسمیت شناختن فقدان‌های کوچک:برای همهٔ آن‌چه از دست داده‌اید کوچک سوگواری کنید. هر رابطه، هر خیال، هر فرصت از دست‌رفته، حق اندوه دارد.

مثال؛ پایان یک دوستی بی‌درام یا حذف شدن از یک گروه کاری، می‌تواند فقدانی قابل احترام باشد.

سوگواری نکرده، به شکل افسردگی بازمی‌گردد.اما اگر با خود صادق شویم، دردها را نام‌گذاری کنیم، و برایشان سوگواری کنیم، درمان آغاز می‌شود.

تا حالا شده با خودتان روبه‌رو شوید و ببینید هنوز بارِ چه ناکامی‌هایی را به دوش می‌کشید؟شاید وقتش باشد به آن سوگواری ناتمام، صدایی بدهید.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

فقدان وهویت: تحلیل روانشناختی سوگ عاطفی

سوگ عاطفی حالتی از اندوه، خشم، پوچی و اضطراب است که در پی از دست دادن یک رابطه صمیمی پدید می‌آید؛ تجربه‌ای روانی که نه‌فقط ناشی از قطع ارتباط با دیگری، بلکه فروپاشی بخشی از هویت و میل فردی است. در نگاه روانکاوی، این سوگ صرفاً یک واکنش عاطفی نیست، بلکه فرآیندی ساختاری و اجتماعی‌ ناخودآگاه است.

از منظر روانکاوی فرویدی، سوگ واکنش طبیعی به از دست دادن ابژه عشق است. فرد باید انرژی روانی‌ای را که به آن ابژه بسته شده، بازگرداند و به ابژه‌های جدید منتقل کند. تا زمانی که این بازسازی انجام نشود، ذهن درگیر فقدان باقی می‌ماند. در صورتی که سوگ به ملانکولی بدل شود، فرد به‌جای سوگواری برای دیگری، خود را سرزنش می‌کند و خصومت فروخورده‌اش را به درون می‌ریزد. رهایی از این وضعیت، نیازمند آن است که فرد بپذیرد فقدان رخ داده و مسیر بازسازی درونی را آغاز کند.

در روانکاوی لکانی، میل همواره با فقدان تعریف می‌شود. ما به‌دنبال چیزی هستیم که هرگز به‌تمامی به‌دست نمی‌آید؛ دیگری‌ای که تصور می‌کنیم می‌تواند ما را کامل کند، همیشه ناقص است. سوگ عاطفی، لحظه‌ای است که در آن فانتزی وحدت با دیگری فرو می‌ریزد. رنج حاصل از سوگ نه صرفاً به‌خاطر از دست دادن یک شخص واقعی، بلکه به‌سبب افشای ساختار ناتمام میل است. به‌جای تلاش برای بازسازی رابطه، فرد باید فانتزی‌های خود را تحلیل کند و بفهمد چه خواستی در دل آن رابطه پنهان بوده است.

رویکرد ماتریالیستی به روانکاوی، سوگ عاطفی را پدیده‌ای اجتماعی می‌داند. روابط عاطفی در دل ایدئولوژی‌ها شکل می‌گیرند؛ عشق در جامعه سرمایه‌داری اغلب با وعده‌های مالکیت، تمامیت، و نجات گره خورده است. در این چارچوب، پایان یک رابطه صرفاً پایان دلبستگی به یک فرد نیست، بلکه فروپاشی جایگاه ذهنی‌ای است که فرد در دل آن معنا یافته بود. سوگ، واکنش به بی‌معنا شدن ناگهانی خود است. راه نجات، نقد این ایدئولوژی‌ها و بازسازی خویشتن به‌مثابه سوژه‌ای مستقل و آگاه است.

در ترکیب این سه نگاه، مسیر مواجهه با سوگ عاطفی از پذیرش فقدان آغاز می‌شود. باید اجازه داد اندوه جاری شود، بدون آنکه در آن اقامت کرد. سپس فرد باید به تحلیل تصاویر ذهنی‌ای بپردازد که از دیگری ساخته بود، و تشخیص دهد که چه فانتزی‌هایی در این رابطه بازی می‌کردند. در مرحله بعد، لازم است به جایگاه این رابطه در ساختارهای فرهنگی و ایدئولوژیک اندیشید: چه باورهایی درباره عشق، جنسیت، وفاداری و ارزش شخصی در آن دخیل بوده‌اند؟ با این درک، سوژه می‌تواند میل خود را بازتعریف کند؛ میلی که نه بر پایه دیگری، بلکه بر پایه آگاهی و انتخاب بنا شود. و نهایتاً، از دل این فرآیند، امکان ورود به جهان اجتماعی‌ای تازه فراهم می‌شود، جایی که رابطه دیگر مصرف ابژه نیست، بلکه کنشی متقابل و انسانی است، آگاه از ناکامل بودن، و به همین دلیل واقعی‌تر.

┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

نقش زبان، تجربیات و مغز در شکل‌گیری هویت و تغییر روانی

ساختار روانی انسان از همان دوران ابتدایی زندگی در حال شکل‌گیری است؛فروید نشان داد که تجربه‌های اولیه‌ی لذت و رنج،مسیرهای ناخودآگاه ما را معین می‌کنند.این مسیرهای ناهشیار، در مغز، به‌صورت مسیرهای عصبی تثبیت شده در می‌آیند:

شبکه‌هایی از نورون‌ها که هر بار فکر یا رفتاری تکرار می‌شود، قوی‌تر و ماندگارتر می‌شوند.اما این مسیرهای عصبی صرفاً بیولوژیک نیستند.لکانیان توضیح می‌دهند که این الگوهای روانی، درون ساختار زبان شکل می‌گیرند.کودک از طریق واژه‌ها و نشانه‌هایی که دیگران به او نسبت می‌دهند مثل تو خوب نیستی یا تو باهوشی، معنای وجودی خود را می‌سازد.هر دال (signifier) که تکرار شود، در ناخودآگاه فرد حک می‌شود و مسیرهای روانی و عصبی او را تثبیت می‌کند.از سوی دیگر، تمام این فرآیندهای روانی در نهایت محصول عملکردهای فیزیکی مغز هستند.

نوروپلاستیسیتی (Neuroplasticity)، یا همان توانایی مغز برای تغییر مسیرهای عصبی، دقیقا پایه‌ی مادی امکان تغییر روانی است.یعنی اگر مغز نتواند مسیرهای نورونی تازه‌ای ایجاد کند، هیچ تغییر روانی یا معنایی واقعی رخ نمی‌دهد.

فروید می‌گوید الگوهای روانی اولیه چگونه تثبیت می‌شوند؛لکان نشان می‌دهد این الگوها در زبان و نمادها چگونه ساخته می‌شوند؛ماتریالیسم توضیح می‌دهد که این فرایندها چگونه در مغز، مادی می‌شوند.

بنابراین، تغییر واقعی انسان تنها زمانی رخ می‌دهد که:

فرد بتواند مسیرهای ناخودآگاه تثبیت شده را بشناسد و با آنها روبرو شود (فروید)

بتواند دال‌ها و معانی جدیدی بسازد و هویت خود را بازتعریف کند (لاکان)

و از طریق تجربه‌های تازه، مسیرهای عصبی جدید را عملاً در مغز خود ایجاد کند (ماتریالیسم).

شکل‌گیری مسیرهای عصبی:ساختار روان انسان را می‌توان همچون رشته‌ای از فرآیندهای درهم تنیده‌ی روانی زبانی و مادی درک کرد.. فرآیندهایی که در سطوح متفاوت عمل می‌کنند اما یکدیگر را کامل می‌سازند.

از نگاه فروید تجربه‌های نخستین دوران کودکی مخصوصاً تجربه‌های لذت و رنج، در ناخودآگاه حک می‌شوند و الگوهای روانی ماندگاری ایجاد می‌کنند.این الگوها تعیین می‌کنند که فرد بعدها چگونه احساس کند چگونه بیندیشد و چگونه واکنش نشان دهد بی‌آنکه ضرورتا از ریشه‌های آن آگاه باشد.

مثال :کودکی که بارها در مقابل دیگران تحقیر شده ممکن است در بزرگسالی دچار اضطراب اجتماعی شود بدون آنکه بداند این اضطراب، پژواکی از تحقیرهای اولیه است که در ناخودآگاه او تثبیت شده‌اند.

لکان این تصویر را تکمیل می‌کند.او بر این باور است که ناخودآگاه، ساختاری زبانی دارد.. یعنی باورهای عمیق ما از واژه‌ها و نشانه‌هایی شکل می‌گیرند که در محیط اجتماعی می‌شنویم و به خود نسبت می‌دهیم.انسان پیش از آنکه تجربه‌ای خام داشته باشد در جهانی از دال‌ها گرفتار می‌شود.. واژه‌هایی که مسیر ادراک او را مشخص می‌کنند.

مثلا: همان کودکی که تحقیر شده، اگر بارها بشنود تو به درد نمی‌خوری، این دال در روان او تثبیت می‌شود.سال‌ها بعد حتی در شرایط موفقیت‌آمیز ممکن است احساس بی‌ارزشی کند.چرا که زبان ناخودآگاه او همچنان او را اسیر آن نشانه‌ی اولیه کرده است.

ماتریالیسم نیز این دو تحلیل را در سطحی مادی بنیان می‌نهد.زیرا می‌گوید تمام این فرآیندهای روانی و زبانی ریشه در عملکرد فیزیکی مغز دارند.مغز از طریق فرآیندی به نام نوروپلاستیسیتی مسیرهای عصبی‌ای ایجاد می‌کند که حاصل تکرار تجربه‌ها و افکار هستند.هر بار که تجربه‌ای یا فکری تکرار می‌شود مسیرهای نورونی آن قوی‌تر و ماندگارتر می‌شود.مثلا در مورد همان کودک تحقیر شده، مسیرهای عصبی مربوط به اضطراب و خودکم‌بینی به تدریج در مغز او تثبیت می‌شوند.حتی اگر بعدها محیط تغییر کند مغز همچنان به طور خودکار الگوهای قدیمی را فعال می‌کند.. چرا که اتصال‌های نورونی او به این واکنش‌ها خو گرفته‌اند.

✔️فروید توضیح می‌دهد که الگوهای روانی چگونه بر پایه‌ی لذت و رنج‌های اولیه تثبیت می‌شوند..

✔️لکان نشان می‌دهد که این الگوها چگونه در شبکه‌ای از واژه‌ها و دال‌ها رمزگذاری می‌شوند..

✔️ماتریالیسم روشن می‌کند که این فرآیندها نهایتاً در مغز فیزیکی شکل می‌گیرند و دوام می‌آورند.

👁‍🗨در این میان تغییر واقعی انسان تنها زمانی رخ می‌دهد که ، ریشه‌های ناخودآگاه خود را بشناسد..زبان و معنای خود را بازنویسی کند ..
و از طریق تکرار تجربه‌های جدید مسیرهای عصبی تازه‌ای در مغز خود بسازد..



┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

درمان یعنی بتوانی چیزی را بخواهی،«ڪہ نہ با شرم ،نہ با ولع»

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

پرخورے یـعنی:می خواهم باشـم،چون «خالی بودن» ترسـناڪ است.

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

چگونه روان انسان از خود محافظت می کند: بررسی مکانیسم های دفاعی روان

روان انسان طاقت ناراحتی، استرس یا رنج روانی زیاد را ندارد. وقتی اتفاقی، حقیقتی یا احساسی ما را ناراحت می‌کند، ذهن سعی می‌کند به هر شکلی خودش را نجات بدهد. اگر حقیقت باعث ناراحتی شود، ذهن ترجیح می‌دهد آن حقیقت را تحریف کند یا اصلاً انکارش کند تا بتواند آرام بماند.

فرض کن کودکی از یک سگ گاز گرفته می‌شود. در این موقع، کودک ممکن است از سگ‌ها بترسد و از آن‌ها فاصله بگیرد تا خودش را حفظ کند. این نوعی فرار از خطر بیرونی است.اما اگر رنج و ناراحتی از درون خود فرد بیاید، مثلاً احساس گناه، خشم نسبت به والدین، حسادت یا احساس بی‌ارزشی اینجا دیگر نمی‌شود از آن فرار کرد چون این خطر درونی است و در خود فرد حضور دارد.

👁‍🗨در اینجا، ایگو وارد عمل می‌شود. برای محافظت از فرد، ذهن شروع می‌کند به تحریف واقعیت درونی

✍مثلاً کسی که در کودکی از طرف مادرش محبت ندیده، اما نمی‌خواهد بپذیرد که مادرش به او آسیب زده، ممکن است ناخودآگاه او را ایده‌آل و فوق‌العاده جلوه دهد. این یک دفاع روانی به نام ایده‌آل‌سازی است. یا کسی که به خودش اجازه نمی‌دهد احساس حسادت را بپذیرد، ممکن است ناخودآگاه دیگران را متهم به حسادت کند (که به آن فرافکنی می‌گویند).

برای حفظ آرامش روان، ما گاهی خودمان را فریب می‌دهیم. نه از روی بدی، بلکه چون ذهن‌مان نمی‌تواند رنج بعضی واقعیت‌ها را تحمل کند. این همان جایی است که مکانیزم‌های دفاعی روان شکل می‌گیرند: برای محافظت، حتی به قیمت تحریف حقیقت.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

🎓 #محمدجوادباغشینی :

💎 مرز‌گزاری همیشه خوب است!
اما اگر سلسله مراتبی در آن رعایت نشود، بجای یک رفتار سالم، به یک رفتار پاتولوژیک بدل می گردد؛
البته که مرزگزاری ناسالم بهتر از بدون مرز و حریم بودم است!



📝 سلسله مراتب مرزبندی :

۱. مرزها مبتنی بر واقعیت باشند؛

۲. بیان حد و حدودات ها به شکل سالم و متناسب باشرایط باشد.

۳. رفتار مقابله ای با متجاوزان متناسب با نوع و میزان تجاوز ایشان باشد.

۴. در نهایت بپذیریم گاهی محکوم به مورد تجاوز واقع شدنیم و این جبرا بخت تلخ ماست!

۵. مرزها و معیارهای ما باید شناور و پویا باشد و نه بدون انعطاف.


🎓 نکات تکميلی در #پادکست زیر 👇
/channel/IranaPsychologicalAssociation/1441 ✔️


🏅 ارتباط با مدیر و موسس IPA و IPC و دیگر مجامع بین المللی روانشناسی ، استاد #محمد_جواد_باغشینی 🎖 :
👑 https://instagram.com/mohammad.javad.baghshany


گفتمان تخصصی روانشناسی و #مشاوره در Ψ شورای بین المللی روانشناسی (I.P.C) :
🏯 @InternationalPsychologyCouncil 💬

🏛 انجمن روانشناسی ایرانا (I.P.A) Ψ مرجعی معتبر برای ارتقای سواد #روانشناسی عموم و روانشناسان :
♥️ @IranaPsychologicalAssociation 🧠

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

  ・💫 ·̩   。 ☆ 🌙  ゚。
*   。*  +  ✨  *  ・ 。☆͙
 ☆  ⭐️ *   *   。
💥   ゚・  。゚・  ☆゚ ✨
. ∩∩
 (。・-・)
━OuuO━━┓

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

غیاب دال؛ رابطه ابژه وتنبیه

کودک، پیش از آنکه سخن بگوید، در زبان دیگری متولد می‌شود زبان میل دیگران. مادر، پدر، اجتماع؛ همگی حامل دال‌هایی‌ هستند که ناخودآگاه کودک را می‌سازند. کودک نمی‌فهمد، بلکه تجربه می‌کند؛ و آنچه تجربه می‌کند، بعدها در ناخودآگاهش، چون زخمی نمادین، تکرار خواهد شد.

وقتی تنبیه، نخستین دالی‌ست که کودک با آن مواجه می‌شود، این دال به ساختار روانی او راه می‌یابد. خشونت، تنها رفتاری بیرونی نیست؛ بدل می‌شود به زبان درونی ذهن. تشویق، اگر هیچ‌گاه حاضر نباشد، غایب نمی‌ماند بلکه چون «امر واقع» لکانی، بازمی‌گردد: در سکوت، در لکنت، در ترس بی‌نام. کودک به زبان سکوت، از چیزی حرف می‌زند که هرگز بر زبان نیاورده‌اند: دالِ محبت.

فروید می‌گفت که ابرمن، وجدان سخت‌گیر درونی، از تنبیه بیرونی متولد می‌شود. هرچه خشونت بیرونی بیشتر، ابرمن درونی بی‌رحم‌تر. کودک نه تنها تنبیه می‌شود، بلکه خود را مستحق آن می‌داند؛ این همان لحظه‌ای‌ست که میل، تحت امر سرکوب درمی‌آید.

لکان اما نشان می‌دهد که فاجعه، در ندانستن نیست، در غیاب دال است. کودک نمی‌تواند «تشویق» را بفهمد، زیرا آن را در نظام نمادین خود ندارد. این ندانستن، ناآگاهانه نیست بلکه ساختاری‌ست. او تشویق را تجربه نکرده، پس نمی‌تواند آن را بازنمایی کند.

این کودکان، نه از راه بدن، بلکه از راه زبان تنبیه شده‌اند.و جهانِشان، بازنمایی خشونت است؛ چون جهان ناخودآگاه، همان زبان است.و آن‌که زبانش، زبانِ کتک است،عشق را یا فراموش می‌کند، یا با ترس می‌شناسد.

┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

زن ها تمام زندگیشون رو در حال جنگ با کسانی هستند که "خودشون به دنیا اوردن وبزرگ کردن" برای چیزهایی که حقشونه ...💔

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

سائق مرگ در عصر سرمایه داری:ریشه ها، دلایل و راه های رهایی

در روانکاوی کلاسیک، مثل فروید،میل به ویرانگری را به «سائق مرگ»(Thanatos) نسبت می‌دهند. سائق مرگ، میل ناخودآگاه انسان به بازگشت به وضعیت بی‌تنش، یعنی سکون، یعنی مرگ. برخلاف سائق زندگی (Eros)، که به ساختن، به پیوند، به تکرار و زایش میل دارد، سائق مرگ تمایل به تخریب، تجزیه، و بازگشت به وضعیت پیش از زندگی دارد.

✍در نگاه ماتریالیستی به روانکاوی (مثل چیزی که در آثار کسانی مثل مارکوزه، ژیژک یا آلتوسر می‌بینی)، این سائق‌ها دیگر فقط امیال طبیعی و خام نیستن، بلکه در بستر تاریخ و اقتصاد شکل می‌گیرند.

«بخشی از ما نیاز به چیزی دراماتیک دارد.» در دنیای سرمایه‌داریِ مدرن، که زندگی تبدیل به تکرار بی‌پایانِ تولید، مصرف، و تلاش برای موفقیت شده، درام، یعنی «تفاوت»، یعنی «برهم‌زدن یکنواختی».انسانِ مدرن در جهانی زندگی می‌کند که همه‌چیز کم‌کم خنثی می‌شود.لذت، درد، عشق، حتی شکست، کالایی می‌شوند که باید «تجربه»کنی تا حس کنی زنده‌ای. پس درام، حتی درد، تبدیل به شکلی از مقاومت ناخودآگاه می‌شود:اگر همه‌چیز بیش‌ازحد توان و بی‌مسئله پیش رود، حس می‌کنی دیگر وجود نداری. پس ذهن شروع می‌کند به ساختن مشکل، یا تخریب چیزهایی که هستن، تا احساس واقعی‌بودن را پس بگیری.

«وقتی مشکلی نیست، یکی می‌سازیم؛ وقتی چیزی برای خراب کردن نیست، خودمان را خراب می‌کنیم.» در روانکاوی ماتریالیستی، این جمله بسیار معنادارد.چرا؟ چون «خود» هم محصولی است درون یک نظم اجتماعی خاص.ما یاد می‌گیریم خودمان را از بیرون ببینیم—از نگاه والدین، معلم‌ها، رسانه‌ها، جامعه.و اگر آن تصویری که در درونمان شکل گرفته با واقعیت بیرونی‌ همخوانی نداشته باشد، تضاد، انزجار از خود، و خودتخریبی شکل می‌گیرد.

اما چرا خودتخریبی؟چون در جهانی که ارزش تو به موفقیت، زیبایی، پول، محبوبیت و "خوشی" وابسته‌ است، کوچک‌ترین فاصله با این تصویرها، نوعی «شکست هستی‌شناختی» به‌نظر می‌رسد.پس به‌جای تخریب نظم بیرونی که ما را به این وضعیت کشانده، ناخودآگاه ترجیح می‌دهد خود را نشانه بگیرد.یعنی: تو نمی‌توانی جامعه را خراب کنی، پس خودت را خراب کن.

ما گونه‌ای عجیب نیستیم؛ ما گونه‌ای هستیم که در ساختارهای بیمار اجتماعی-اقتصادی زیست می‌کند، و ناخودآگاه‌هامون، مثل آینه، درد این ساختارها رو بازتاب می‌دهند. خودتخریبی و تمایل به مرگ، واکنشی‌ است به پوچی، فشار و بی‌معنایی‌ که نظام سرمایه‌داری در قلب انسان تزریق می‌کند.و شاید تنها راه نجات، نه مبارزه با خود، بلکه دیدن و شناختن این ساختارها و مبارزه با آن‌هاست.تا زمانی که تخریب جهت پیدا نکند، همواره به سوی خود برمی‌گردد.

از منظر لکان" فقدان و میل":لکان می‌گوید انسان همیشه دنبال "چیزی" است که هیچ‌وقت نمی‌تواند به آن برسد "ابژه‌ی میل". ما فکر می‌کنیم اگر فلان چیز را داشته باشیم (عشق، پول، موفقیت، زیبایی، فلان آدم...) کامل می‌شویم، ولی هر بار که به ان چیز می‌رسیم، باز یه «خلأ» باقی می‌ماند. چرا؟ چون این خلأ ذاتیِ هستی ماست.حال اگر این خلأ ذاتی رو نشناسی، ممکن است دائم درفکرباشی که کمبودی هست. و وقتی نمی‌توانی جهان بیرون رو کنترل کنی، این خلأ رو «تجربه می‌کنی» از طریق خودتخریبی.تو خودتو می‌زنی چون فکر می‌کنی مشکل از توئه، نه از اون چیزی که همیشه فرار می‌کنه.

« لذتِ تخریب» از نگاه ژیژک :طبق تحلیل وی ما فقط از چیزهای خوب لذت نمی‌بریم؛ گاهی از رنج کشیدن هم لذت می‌بریم. چون رنج، به شکلی عجیبی، به ما هویت می‌دهد.در جهانی که همه‌چیز سطحی و مصرفی شده، رنج کشیدن می‌تواند مآمنی باشد یا نوعی از فریاد:"که من هنوز انسانم، من هنوز احساس می‌کنم!"پس وقتی شرایط واقعی برای معنا وجود ندارد، خودتخریبی یه جور «اکت سیاسی ناخودآگاهانه» می‌شود.یعنی: "اگر قراراست دراین سیستم ازمن چیزی ساخته نشود، پس بگذار خود را نابود کنم—حداقل این کار از منِ خودم صادر شده."

مسئولیت آزادی از نگاه اگزیستانسیالیسم: "ما محکوم به آزادی هستیم." این سخن سارتر اشاره به مسئولیت انتخابهای ما دارد حتی وقتی که حق انتخاب نداریم دراین چارچوب، خودتخریبی واکنشی هست به «اضطراب آزادی».اینکه آدمی حس میکند وجود دارد و ندارد یعنی نوعی نهیلیسم.پس چه میتوان کرد؟ خودویرانگری، گاهی تبدیل به تنها شکلی از "کنترل" میگردد.خودزنی میکنی چون حداقل ان‌جاست که «انتخاب‌گر» هستی.

در لکان، خودتخریبی حاصل میل به چیزی‌ست که همیشه از ما می‌گریزه.در ژیژک، خودتخریبی یه جور لذت پیچیده‌ست، در جهانی که توش حتی درد هم مصرفی شده.و در اگزیستانسیالیسم، خودتخریبی گاهی واکنشی‌ست به سنگینیِ بار آزادی.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

♥️ زیر ساخت های روانی #مرز_گزاری چیست؟

♦️ اصول تعیین
#چهارچوب و #حریم هایمان در زندگی؛

♦️ آیا همیشه باید با
#متجاوز مقابله کنیم!؟


🎧 #پادکست سفارشی در توضیح تکمیلی این پست 👇
/channel/c/1723710843/1424 ✔️


🎓 برترین کانال تخصصی #آموزش #ACT فارسی 👇
🩺
@Acceptance_Commitment_Therapy 💎

🗣 معتبر ترین مجمع گفتمان و
#پرسش و #پاسخ #اکت 👇
🩺
@AcceptanceCommitmentTherapy 💎


🏅 ارتباط با مدیر و موسس IPA و IPC و دیگر مجامع بین المللی روانشناسی ، استاد محمد جواد باغشینی 🎖 :
👑 https://instagram.com/mohammad.javad.baghshany


گفتمان تخصصی روانشناسی و #مشاوره در، Ψ شورای بین المللی روانشناسی (I.P.C) :
🛕 @InternationalPsychologyCouncil 💬

🏛 انجمن روانشناسی ایرانا (I.P.A) Ψ مرجعی معتبر برای ارتقای سواد #روانشناسی عموم و روانشناسان :
♥️ @IranaPsychologicalAssociation 🧠

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

زایش تراژدی سوژه:وقتی علم به روان می تازد

آزمایش آلبرت کوچولو، آن‌گونه که توسط واتسون و رینر طراحی شد، تنها یک بررسی رفتارگرایانه از شکل‌گیری ترس نبود؛ بلکه نمایشی بی‌پرده از ورود خشونت علم بر پیکر سوژه‌ای ناپخته بود که هنوز نه زبان یافته بود، نه منِ انسجام‌ یافته‌ای برای دفاع از خویش.نوزاد پیش از آن‌که بتواند با جهان رابطه‌ای معنادار برقرار کند با دالی مواجه شد که در تجربه‌ای ناگهانی و آزاردهنده به ابژه‌ای تهدیدکننده بدل شد.

موش سفید، که پیش‌تر چیزی نبود جز ابژه‌ای خنثی در جهان بازی کودکانه به‌واسطه‌ی تکرار پیوندش با ضربه‌ی صوتی خشن، صورت ترس به خود گرفت ترسی که نه از خود موش بلکه از جای‌خالی معنا زاده شد.

از منظر فرویدی آن‌چه در این آزمایش رخ داد، تولد اضطراب در غیاب پیوند امن مادرانه و در تقابل با اصل لذت بود؛ اضطرابی که به جای باقی‌ماندن در سطح بدنی، بیرونی شد و بر ابژه‌ای دیگر نقش بست. در تحلیل لکانی، ما شاهد ظهور نخستین دال در روان کودک هستیم.. دالی که چون آینه‌ای شکسته بازتاب میلِ سرکوب‌شده‌ای‌ است که از سوی دیگری بزرگ (در این‌جا، آزمایشگر) تحمیل می‌شود. کودک، نه با یک ترومای صرف، بلکه با ورود ناگهانی امر واقع به بدن مواجه شده است.

آنچه رخ می‌دهد نه فقط شرطی‌سازی کلاسیک بلکه تزریق ترس به ساختار نمادین ذهن کودک است، خلق ابژه‌ی a در دل سوژه‌ای که هنوز در مرز میان غرایز بدنی و شکل‌گیری من روانی سرگردان است. تکرار این ترس بر دیگر ابژه‌های مشابه نشان‌ دهنده‌ی سُر خوردن معنا از دالی به دال دیگر است ،ترسی که دیگر به محتوای خاصی وابسته نیست بلکه به ساختار زبان و بازنمایی گره خورده.

اما فراتر از تحلیل روان‌کاوانه، از منظر ماتریالیستی آنچه رخ داد اعمال سلطه‌ی بی‌پرده‌ی دانش قدرت‌ مدار بر بدنی بی‌دفاع بود. آلبرت، نه به‌مثابه انسانی در حال رشد بلکه چون ابژه‌ای آزمایش‌ پذیر، در خدمت اثبات نظریه‌ای قرار گرفت که هدفش نه درمان بلکه اثبات کنترل پذیری هیجانات انسانی بود. در این‌جا علم به ابزاری برای برساخت ترس بدل شد، بی‌ آن‌ که اخلاقی‌ترین پرسش را از خود بپرسد: اگر می‌توان چیزی را تولید کرد، آیا باید آن را تولید کرد؟

نوزاد به حال خود رها شد..با ترسی که به شکل دالی سرگردان دیگر نه فقط به موش که به کت سفید و خرگوش و احتمالا هر چیز سفید دیگری منتقل می‌شد. این رهاشدگی نه صرفاً از سوی محققان بلکه از سوی نظمی گسترده‌تر صورت گرفت که بدن انسان را همواره میدان آزمایش ایده‌ها می‌داند. روان انسان، در این تجربه نه صحنه‌ی کشف حقیقت بلکه میدان جنگ میل و سلطه شد ، و آن‌چه از دل آن بیرون آمد نه فقط یک یافته‌ی رفتاری بلکه یک سند تاریخی از خشونت پنهان علم بر ساحت ذهن و روان انسانی بود.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

رنج متری برای سنجش نیست نه قابل اندازه‌گیری است و نه نیاز به مجوز دارد

چرا مقایسه رنج‌ها نادقیق و ناعادلانه است؟در فرهنگ عمومی، اغلب با عباراتی مانند رنج تو که در برابر درد فلانی چیزی نیست یا دیگران بدتر از تو را تجربه کرده‌اند مواجه می‌شویم. در نگاه اول این مقایسه‌ها شاید از سر همدردی یا دل‌گرمی گفته شوند، اما در واقع از منظر فرویدی، این جملات نه تنها نادقیق بلکه ناآگاهانه‌اند و ممکن است به سرکوب یا انکار واقعیت روانی فرد بینجامند.

فروید معتقد بود روان انسان از سه بخش اصلی تشکیل شده: نهاد که منبع غرایز و امیال ناهشیار است، من که کارکرد واقعیت‌سنج دارد، و فرامن که نماینده ارزش‌ها و وجدان اخلاقی است. تعارض میان این سه بخش، منبع اصلی اضطراب و رنج روانی انسان است.

✍برای مثال، فردی که در ظاهر زندگی خوبی دارد شغل مناسب، خانواده سالم، وضعیت مالی رضایت‌بخش ممکن است از درون دچار اضطراب شدید، احساس بی‌معنایی یا افسردگی باشد. از دید دیگران، دلیلی برای ناراحتی ندارد، اما آن‌چه نادیده گرفته می‌شود، ساختار درونی ذهن و مکانیزم‌های دفاعی است که در سطح ناهشیار در حال فعالیت‌اند.

فروید و بعدها آنا فروید، مفهوم مکانیزم‌های دفاعی را برای توضیح شیوه‌هایی که ذهن انسان برای مقابله با اضطراب و درد روانی به‌کار می‌گیرد، معرفی کردند. این واکنش‌ها ناخودآگاه‌اند، یعنی فرد آگاهانه آن‌ها را انتخاب نمی‌کند، بلکه ذهن برای محافظت از من در برابر تعارضات و درد، به آن‌ها پناه می‌برد.

✍ مثلاً فردی که در کودکی آزار دیده، ممکن است کل آن واقعه را از حافظه خود بیرون براند. اما آن خاطره سرکوب‌شده به شکل اضطراب، کابوس یا وسواس در زندگی بالغانه ظاهر می‌شود.و یا فردی که درون خود احساس خشم یا حسادت سرکوب‌شده دارد، آن را به دیگران نسبت می‌دهد همه از من متنفرند

در چنین مواردی، درد روانی به سطحی می‌رسد که نه قابل‌مشاهده است و نه به راحتی قابل‌قیاس با دردهای آشکار جسمی یا اجتماعی دیگران. برای همین، مقایسه آن با فردی که عزیزش را از دست داده یا کسی که دچار فقر شدید است دقیق نیست، چون خاستگاه این رنج‌ها روانی و نه صرفاً خارجی‌ست.

هر فرد، واقعیت روانی خود را دارد
در روان‌کاوی، چیزی به‌نام واقعیت عینی آن‌قدر اهمیت ندارد که واقعیت روانی مهم است. ممکن است یک اتفاق برای دو نفر بیفتد مثلاً طرد شدن توسط یک دوست اما واکنش روانی آن‌ها کاملاً متفاوت باشد. یکی ممکن است سریعاً به زندگی‌اش ادامه دهد، و دیگری دچار افسردگی شدید شود. این تفاوت ناشی از گذشته، تجربیات کودکی، سبک دلبستگی، و ساختار روانی آن‌هاست.

پس وقتی کسی رنجی را تجربه می‌کند، آن رنج درون شبکه‌ای پیچیده از ناخودآگاه، گذشته، ترس‌ها و سازوکارهای دفاعی در حال معنا یافتن است. به‌جای مقایسه، فهم این منحصر‌به‌فرد بودن تجربه است که شفابخش است.

از نگاه فرویدی، مقایسه رنج‌های انسانی مثل اینکه مقایسه تب یک بیمار با زخم دیگری‌ است قابل سنجش ظاهری نیست، چون هرکدام نشانه‌ی یک بیماری متفاوت در درون‌اند.مکانیزم‌های دفاعی سازوکارهایی ناخودآگاه‌اند که ذهن انسان برای بقا در برابر رنج ایجاد می‌کند و چون این مکانیزم‌ها در هر فرد متفاوت‌اند، سنجش یا داوری درباره عمق رنج دیگران نه ممکن است، نه منصفانه.

بنابراین اگر واقعاً می‌خواهیم فهم درستی از رنج انسانی داشته باشیم، باید از مقایسه دور شویم، و به‌جای آن، به واقعیت روانی منحصر به فرد هر فرد احترام بگذاریم.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

اضطراب وحقیقت وجود

اضطراب شکاف عریانی است میان سوژه و نظام بازنمایی؛ آن‌جا که دال فرومی‌ریزد، ایگو ترک برمی‌دارد، و امر واقع، چونان حضوری بی‌واسطه و بی‌نام، رخ می‌نماید.

نه قابل بیان است، نه قابل انکار؛ تنها می‌توان در حاشیهٔ آن ایستاد و نظاره‌گر زایش خاموش خلأ بود. سوژه، در تمنای خودی که هرگز وجود نداشته و شاید هرگز به‌وجود نیاید، در امتداد آینه‌ها سرگردان است: به خویش می‌نگرد، خود را می‌بیند، اما نمی‌شناسد؛ چرا که آن‌چه بازتاب می‌یابد، صرفا تصدیق فقدان است.

اضطراب، نه همچون ترس، موضوعی بیرونی دارد و نه چون اندوه، خاطره‌ای درونی. معلق است میان بودن و نبودن؛ چون زخمی بی‌مرز، میان آن‌چه هست و آن‌چه هرگز نبوده. می‌خزد زیرلایه‌های زبان، میان خطوط چهره، در لرزش لحظه تماشا.

در این وضعیت، هیچ قطعیتی نیست. نه آغاز روشن است، نه پایانی متصور. اضطراب، همچون خود این سطور، در تعلیقی همیشگی باقی می‌ماند؛ بی‌آن‌که ختم شود، یا به نتیجه‌ای برسد. تنها امکانی که باقی می‌ماند، مواجههٔ بی‌واسطهٔ سوژه با خود است: بی‌پناه، بی‌میانجی، بی‌پاسخ.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

هنر متقاعد سازی در رابطه های شخصی واستراتژی های کسب وکار

هنر متقاعد کردن یک مهارت اصلی در بسیاری از زمینه‌ها از جمله کسب و کار مذاکره روابط شخصی و بازاریابی است. متقاعد سازی به باز کردن ذهن و قلب افراد و ایجاد توافق درجهت خاصی اشاره دارد این فرایند نیازمند درک عمیق از‌ روانشناسیِ‌انسانی و استفاده ازعلوم و فنون مختلف است

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند


اقناع مشخصاٌ نوعی اثبات است، چرا که ما وقتی قانع می‌شویم که چیزی را اثبات شده فرض کنیم

«انسان موجودی است که دائماً در حال مذاکره با واقعیت است» این گزاره به خوبی اهمیت مهارت‌های متقاعد سازی در زندگی اجتماعی را نشان می‌دهد.در زمینه متقاعد سازی مطالعات و نظریه‌ها به ویژه مفهوم مثلث اقناع ارسطو و نظریه‌های رابرت سیالدینی اهمیت زیادی دارد.(روش‌های اقناع یا فنون متقاعدسازی به ابزارهایی در بلاغت گفته می‌شود که تلاش سخنور در اقناع مخاطب را دسته‌بندی می‌کنند. این روش‌ها مشتمل بر ایتوس، پاتوس، لوگوس، و در درجه‌ای پایین‌تر کایروس هستند.)

مثلث اقناع ارسطو:

اثربخشی (Ethos): مردم نه به سخن بلکه به گوینده گوش می دهند.(نه هر سخن نشناسی سخنوری داند/نه هر سیاه دلی کیمیاگری داند)

منطق (logos):لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی می‌گوید: "حدود جهان من همان حدود زبان من است." این سخن نشان‌دهنده اهمیت استدلال‌های منطقی در شکل‌دهی به جهان‌بینی مخاطب است.

احساس (Pathos): هیچ دیواری در برابر قدرت احساسات مقاومت نمی کند

سیالدینی شش اصل اساسی را در کتاب تاثیر معرفی می‌کند که به شکل مؤثری در متقاعدسازی عمل می‌کنند:


عمل متقابل (Reciprocation):هیچ کس دوست ندارد بدهکار باشد

تعهد و ثبات (Commitment & Consistency): انسانی که حرف می زند مجبوراست به خودش وفادار بماند

تأیید اجتماعی (Social Proof): انسان موجودی است که در گِله احساس امنیت می کند(حتی نوازش منفی)

اعتبار و صلاحیت (Authority):جامعه به نشانه ها بیشتر از ماهیت واکنش نشان می دهد.(استفاده از لباس رسمی مدارک تحصیلی یا عناوین حرفه ای)

پسندیدن و علاقه (Liking): ما از کسانی که شبیه ما هستند بیشترتاثیر می پذیریم

کمیابی (Scarcity): ژان بودریار در "جامعه‌ی مصرفی" هشدار می‌دهد: "کالاها در نظام سرمایه‌داری، ارزش خود را از نایابی می‌گیرند، نه از کارکرد."

❒اقناع واقعی زمانی رخ می‌دهد که هیچ گونه سلطه‌ای در ارتباط وجود نداشته باشد.«کسی که در شناخت روح انسان توانا باشد، هرگز شکست نخواهد خورد؛ زیرا او می‌داند که چگونه احساسات را تحت کنترل خود درآورد.»

┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

🦋 آخرین سخنان #مریم_میرزاخانی برای دخترش 🦋

روز ۲۲ اردیبهشت (۱۲ ماه می) زادروز نابغه ی از وطن گریخته و روز جهانی #زن در #ریاضیات است.

ضمن شادباش این روز به خانواده ی ایشان و #زنان #ریاضی دان ( #معلم ، #مهندس و #ریاضی_دان ) نامه ی مریم میرزاخانی به دخترش را برای شما عزیزان نشر می دهیم.

🏆 این کلیپ در ماه اوت ۲۰۲۳ به عنوان تاثیرگذار ترین محتوای انگیزشی در وبگاه رسمی #روانشناسی_زرد ( #رز ) انتخاب شد👇
/channel/RavanShenasy_Zard/158 💯

توصیه من پیروی این نامه برای والدین و روانشناسان :
دو چیز را به فرزندان خود بیاموزید و خود نیز فراگیرید،
۱. ریاضی برای داشتن ذهنی منطقی و ساختارمند.
۲. زبان انگلیسی، برای لال نبودن!


🏅 ارتباط با مدیر و موسس بنیاد مرهم و G.S.W.P و دیگر مجامع بین المللی #روانشناسی ، استاد #محمد_جواد_باغشینی 🎖 :
👑 https://instagram.com/mohammad.javad.baghshany


━━━━━━━━━━━
ㅤ  ㅤ    ㅤ              
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ
🫀
بنیاد بین المللی مرهم ━━━━━━━━━┏
📚📘📗📙📕 @Marham_Foundation 🦩
🙍‍♀
جامعه ی جهانی زنان #روانشناس ➖➖➖┏
👩‍🎓
@GlobalSocietyWomenPsychologists 👩‍⚕
┗━━━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

پرخوری شڪل دیگری از گریہ است ؛فقط «بی صدا»

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

پر خوری همیشہ غذا نیست گاهی تلاشی ست براے بلعیدن چیزی ڪہ هیچوقت داده «نشده».

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

در جستجوی سکون : جایی که من پایان می یابد و دیگری آغاز می شود

بغلم کن ملینا؛ بغلم کن که حرف زدن کافی نیست...

آغوش مامنی است امن، برای کشورگشایی قلمرو وجود.
لمس، مرزی است که در آن «من» پایان می‌یابد و «دیگری» آغاز می‌شود چهرهٔ دیگری به من می‌گوید: "مرا نکش" ... و این فرمانی است برای پذیرفتن او.» (با بودنِ بودن هست شویم تا ماشویم.)

در تعریفی دیگر "آغوش، حوزه توپولوژیکی است که در آن دو فرد، نقاطی در یک فضای مشترک می‌شوند و نزدیکی آن‌ها، ارتباطی را تعریف می‌کند که مستقل از فاصله‌ی فیزیکی و تنها وابسته به نیت و کیفیت پیوستگی است."

نوع دیگر آغوش دوست داشتن رنج خود است اینکه جهنم خود را دوست بداری و آن را در آغوش بگیری؛


«پیدانکردن راه خود در شهر شاید بسیار ملال‌آور و مضحک باشد.لازمه‌اش نابلدیست؛
همین و بس...
امّا گم کردنِ خود در شهر،همچون زمانی که کسی خود را در جنگل گم می‌کند،

آموزشی به کل متفاوت می‌طلبد

گم کردنِ خود یعنی تسلیمی لذت بخش،
گم شده در آغوشِ خود،
بی‌اعتنا به جهان،
یکسره غرق در آنچه حاضر است طوری که همه چیز اطرافش محو شود.

گم شدن نیاز به تمرین دارد!

«جمله ی بیقراری ات از طلبِ قرار توست / طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت»

آرام و قرار طالبِ بی قرار شو :آدمی همیشه در آغوش آرام می‌گیرد این آرامش را،یا از بطن مادر یا در لحظه تولد (آغوش مادر، نخستین دستگاه ایدئولوژیک است : جایی که عشق با انضباط گره میخورد. آغوش مادر شرطی است)
و یا با پارتنر (رابطه دوسویه و بر اساس منفعت)
و یا در خاک (ناامیدی وگسست)
خواهی یافت. حال بگو
تو کدامین سکون را در می طلبی.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

جنون آینه ای از هستی : نقد عقلانیت در نظریه‌های دلوز و فروید

دلوز عقلانیت را محدودکننده می‌داند و جنون را به‌منزله‌ی نیرویی مولد و آینه‌ای از هستی معرفی می‌کند. در نگاه نخست، چنین تعبیری از جنون ممکن است در تقابل با گفتمان سنتی روان‌پزشکی قرار گیرد که جنون را نشانه‌ی اختلال روانی و انحراف از هنجار تلقی می‌کند، اما در چارچوب روان‌کاوی فرویدی، این تلقی نه‌تنها قابل درک، بلکه قابل تأیید است.

در نظریه‌ی روان‌کاوی، عقل یا من (Ego) همواره در تلاش است تا میان مطالبات نهاد (Id)، فرامن (Superego) و واقعیت بیرونی تعادل برقرار کند. این تعادل از طریق فرآیندهای دفاعی چون سرکوب (Repression) ممکن می‌شود. عقل، برای بقا، مجبور به نادیده‌گرفتن یا دفن کردن بسیاری از امیال و افکار ناخوشایند است. در این مسیر، بسیاری از محتویات ناهشیار از آگاهی طرد می‌شوند. فروید بر این باور است که این طردشدگی مطلق نیست؛ بلکه آن‌چه سرکوب شده، دیر یا زود، به شکلی دیگر بازخواهد گشت گاه در قالب رؤیا، لغزش زبان، علائم روان‌نژندی، و حتی جنون.

دلوز، در ستایش از جنون، آن را نه‌فقط انحراف، بلکه نوعی حضور رادیکال ناخودآگاه در جهان می‌داند؛ نوعی آگاهی متفاوت که از منطق عقلانیت روزمره می‌گریزد. در این معنا، جنون بازتاب حقیقتی‌ست که عقل تابِ مواجهه با آن را ندارد. از منظر فرویدی، این می‌تواند بازگشت امر سرکوب‌شده تلقی شود: ظهور پنهان‌کرده‌های روان، در قالب‌هایی که عقل از درک مستقیم‌شان ناتوان است. جنون، تجسمی از تناقض‌های حل‌نشده‌ی درون انسان است.

اما فروید جنون را تنها به ویرانی نمی‌سپارد؛ او معتقد است که انرژی روانی ناهشیار می‌تواند مسیر دیگری یابد: تصعید (Sublimation). تصعید، فرایندی‌ست که در آن میل‌های ناهشیار، به جای سرکوب، به شکل‌های والاتری چون هنر، علم یا فلسفه متجلی می‌شوند. از این روست که بسیاری از شاعران، نویسندگان، فیلسوفان و هنرمندان، به‌گونه‌ای با «جنون آفرینش» در تماس‌اند. مثال روشن آن در تحلیل فروید از زندگی لئوناردو داوینچی دیده می‌شود، جایی که او نشان می‌دهد چگونه میل‌های واپس‌زده‌ی لئوناردو، در قالب عطش دانایی و شکوه هنری، به حیات ادامه داده‌اند. همچنین، نقاشی سوررئالیستی سالوادور دالی را می‌توان نوعی بیان هنری ناخودآگاه دانست—که با توسل به تصویرهای فراعقلی، بافتار روان ناهشیار را روی بوم می‌آورد.

از این منظر، آن‌چه دلوز ستایش می‌کند، همان چیزی‌ست که فروید نیز بدان اذعان دارد: عقل، در تمامیت خود، نه حامل حقیقت روان، بلکه نگهبان نظم اجتماعی وفرهنگی‌ست. اما حقیقت روان، گاه از مسیر عقل نمی‌گذرد؛ بلکه از طریق رخنه‌هایی چون جنون، خلاقیت، رؤیا یا لغزش زبانی، خود را می‌نمایاند. دلوز با گفتن اینکه «جنون آینه‌ای از وجود است»، تصویری فلسفی از همین ایده‌ی فرویدی را به دست می‌دهد: جنون نه‌فقط شکست عقل، بلکه ظهورِ لایه‌های عمیق‌تری از هستی انسانی‌ست—لایه‌هایی که در آن‌ها، تخیل، میل، ترس و حقیقت در هم تنیده‌اند.پس آنچه در ظاهر بیماری یا گسست روانی جلوه می‌کند، در نگاهی فرویدی، می‌تواند پرده‌ای گشوده بر حقیقتی عمیق‌تر از انسان باشد. حقیقتی که زبان عقل آن را نمی‌فهمد، اما شعر، هنر و جنون آن را بازگو می‌کنند.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

از حفاظ روانی تا میل دیگری: اهمیت نوازش مادر در نظریه‌های فروید و لکان

کودک در نخستین سال‌های زندگی‌اش برای بقا، رشد و شکل‌گیری روان‌اش نیازمند حضور و نگاه مراقبانه‌ی والد است؛ به‌ویژه مادر، که نخستین ابژه‌ی عشق و اولین دیگریِ مهم زندگی کودک است. نوازش، توجه و نگاه مادر تنها کنش‌های بدنی یا عاطفی نیستند، بلکه حامل معناهای عمیق روانی‌اند که بنیان تجربه‌ی زیسته‌ی کودک را می‌سازند.

از منظر فروید، کودک موجودی است با امیال ناهشیار که در تقابل دائمی با واقعیت بیرونی قرار دارد. اضطراب، نتیجه‌ی این تقابل و ناتوانی من در مهار فشارهای نهاد و فرامن است. نوازش و محبت مادر، در این زمینه، نقشی حفاظتی ایفا می‌کنند؛ آن‌ها همچون سپری روانی عمل می‌کنند که به کودک امکان می‌دهد تا تعادل نسبی خود را حفظ کند.

توجه مادر به کودک، به‌ویژه در زمان نیاز و ترس، سازوکارهای دفاعی من را تقویت کرده و پایه‌ای برای ثبات روانی در سال‌های بعد فراهم می‌کند. در غیاب این توجه، کودک برای مقابله با اضطراب‌های اولیه، به مکانیسم‌های ناسالمی چون سرکوب، انکار یا جابه‌جایی پناه می‌برد؛ چیزی که می‌تواند منجر به اختلالات اضطرابی، وسواس یا افسردگی در بزرگ‌سالی شود.

لکانی‌ها اما به لایه‌ای عمیق‌تر و نمادین‌تر می‌نگرند. لکان می‌گوید کودک در آغاز در جهانی خیالی زندگی می‌کند که در آن، خود و مادر یکی هستند. در این جهان، نوازش مادر نشانه‌ای از حضورِ بی‌قید و شرط عشق است؛ نشانه‌ای از این‌که تو برای من معنا داری .اما با ورود کودک به نظم نمادین  جهان زبان، قانون و دیگری بزرگ  او ناگزیر فقدان را تجربه می‌کند: فقدان مادر، فقدان یگانگی، و فقدان میل کامل. در این وضعیت، توجه و نوازش مادر حامل پیامی وجودی است ،تأیید جایگاه کودک در میل دیگری. اگر این پیام قطع یا مبهم باشد، اضطراب هستی‌شناختی پدید می‌آید: آیا من دیده می‌شوم؟ آیا وجودم برای دیگری معنا دارد؟

در هر دو رویکرد، اهمیت نوازش و توجه مادر فراتر از یک کنش فیزیکی یا عاطفی ساده است. در فروید، نوازش یک حفاظ در برابر طوفان‌های روانی کودک است. در لکان، نوازش زبان بدنِ میل است که کودک از خلال آن، جایگاه خود را در جهان می‌یابد. در نبود آن، کودک در میان امیال ناتمام و فقدان‌های بی‌پاسخ، مضطرب، گم‌گشته و آسیب‌پذیر می‌ماند.نوازش، در نهایت، پاسخی است به نیاز کودک برای دیده‌شدن، پذیرفته‌شدن و معناداشتن. چیزی که نه‌فقط روان، بلکه هستی انسان را شکل می‌دهد.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

روابط ابژه و پیامدهای فقدان پیوندهای ایمن: تحلیل روان‌شناختی

این دیدگاه به اختلال در ایجاد پیوندهای امن و پایدار با دیگری اشاره دارد. طبق نظریه روابط ابژه، این فقدان معمولاً به دلیل تجربیات دوران کودکی است، به‌ویژه در مواجهه با والدین یا مراقبینی که قادر نبوده‌اند به‌طور مناسب پاسخگو و مراقب باشند. در این شرایط، فرد به‌طور ناخودآگاه ترس از طرد شدن را در درون خود تجربه می‌کند و برای مقابله با این ترس، به جای جستجوی روابط سالم، به سوگواری انفصالی روی می‌آورد. این رفتار، نوعی انکار است که در آن فرد به طور نمادین رابطه‌ها را قطع می‌کند تا از درد رها شدن و طرد شدن پیشدستی کند. به عبارت دیگر، فرد به جای اینکه اجازه دهد دیگری او را رها کند، خود به‌طور ناخودآگاه تصمیم به قطع ارتباط می‌گیرد تا درد طرد شدن را تجربه نکند. در اینجا، انکار نیاز به دیگری به‌عنوان یک مکانیسم دفاعی عمل می‌کند که باعث می‌شود فرد از احساس وابستگی به دیگران دوری کند.

تثبیت در مرحله «خودشیفتگی اولیه» یکی دیگر از ابعاد این تحلیل است. در این مرحله، فرد به‌طور ابتدایی جهان را تنها به‌عنوان امتداد خود تجربه می‌کند و نیاز به دیگری یا ابژه بیرونی برای تکمیل خود را احساس نمی‌کند. این وضعیت، که می‌تواند در نتیجه‌ی تجربیات اولیه‌ی منفی یا نادرست در دوران کودکی شکل بگیرد، انکار نیاز به دیگری و وابستگی به آن را تقویت می‌کند. در واقع، فرد به این باور می‌رسد که به طور کامل قادر به مدیریت خود و نیازهایش است و بنابراین هرگونه وابستگی به دیگران را رد می‌کند. این وضعیت همه‌توانی پنداری نامیده می‌شود و در آن فرد خود را مستقل و بی‌نیاز از دیگران می‌بیند.

در نهایت، تکرار اجباری (Compulsive Repetition) به معنای تکرار ناخودآگاه سناریوهای تروماتیک و آسیب‌زا برای تلاش برای مسلط شدن بر آن‌ها است. در اینجا، طبق نظر فروید، فرد می‌خواهد با مواجهه مجدد با موقعیت‌های دردناک، احساس قدرت و کنترل را تجربه کند. در مورد قطع روابط مکرر، این تکرار به نوعی بازسازی موقعیتی است که در آن فرد به‌جای آنکه رها شده باشد، خود را در موقعیت رهاکننده قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، فرد از یک قربانی به عاملیت تبدیل می‌شود تا احساس قدرت کند. اما این تکرار نه تنها تروما را حل نمی‌کند، بلکه آن را مزمن و درگیر کننده می‌کند. در واقع، فرد به جای حل و فصل تجربه‌های منفی، آن‌ها را به یک چرخه تکراری تبدیل می‌کند که در نهایت باعث تثبیت آسیب‌های روانی می‌شود.

در مجموع، این فرآیندها به نوعی بازگشت به مراحل اولیه رشد روانی و اختلال در ایجاد ارتباط سالم با دیگران مرتبط هستند. فردی که به دلیل فقدان ابژه قابل اتکا دچار انزوای روانی می‌شود، با تکرار اجباری موقعیت‌های آسیب‌زا سعی دارد به یک نوع کنترل و مسلط شدن بر تروما دست یابد، ولی در نهایت این چرخه به جای درمان، آسیب‌های روانی را تثبیت می‌کند و مانع از رشد و بهبود روابط واقعی می‌شود.

┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

روان‌درمانی دیالکتیکی (DBT)

روان‌درمانی دیالکتیکی (DBT) روشی موثر برای مدیریت اختلالات هیجانی و رفتارهای خودتخریبی است که بر اساس مفهوم "دیالکتیک"، یعنی ترکیب دو ایده متضاد (پذیرش و تغییر) بنا شده است. این دو مفهوم به افراد کمک می‌کند تا واقعیت‌های دشوار زندگی را بپذیرند و در عین حال به سمت تغییر مثبت حرکت کنند.

چهار مهارت اصلی DBT شامل:

ذهن‌آگاهی (Mindfulness):
~ توجه آگاهانه به تجربیات بدون قضاوت.
~ شامل تمرین‌های مشاهده، توصیف و مشارکت کامل در لحظه.

تحمل پریشانی (Distress Tolerance):
~یادگیری مدوام در شرایط دشوار بدون گرایش به رفتارهای خودتخریبی.
~ تکنیک‌های کلیدی شامل پرت کردن حواس و آرام‌سازی خود با پنج حس.

تنظیم هیجانی (Emotion Regulation):
~شناسایی و مدیریت هیجانات.
~تقویت هیجانات مثبت و کاهش شدت هیجانات منفی.

ارتباط بین‌فردی (Interpersonal Effectiveness):
~برقراری ارتباط مؤثر با دیگران.
~بیان نیازها و حفظ روابط سالم.

پذیرش رادیکال: چتری در میان باران
مفهوم "پذیرش رادیکال" یکی از مهم‌ترین عناصر DBT است که با استعاره تصویر همخوانی عمیقی دارد. رابینز و چاپمن این مفهوم را به عنوان "پذیرش کامل واقعیت بدون مقاومت" تعریف می‌کنند.

پذیرش رادیکال به معنای:

✔️ تصدیق کامل: وجود مشکلات، بیماری‌ها، فقدان‌ها)
✔️درک اینکه مقاومت در برابر واقعیت غیرقابل تغییر، تنها رنج را افزایش می‌دهد
✔️گشودگی به تجربه لحظه حاضر، حتی اگر دردناک باشد


رویکرد DBT به ما می‌آموزد که:

رنج بخشی از زندگی است و نمی‌توان آن را حذف کرد (باران)
ما می‌توانیم مهارت‌هایی بیاموزیم که به ما کمک کنند در میان رنج، روشنایی و معنا را حفظ کنیم (چتر)
این مهارت‌ها نیازمند تلاش، آموزش و ممارست مستمر هستند (بالا رفتن از نردبان)

روان درمانی دیالکتیک به افراد این امکان را می‌دهد که با یادگیری این مهارت‌ها، کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند و به زندگی‌ای ارزشمند و سالم دست یابند. این رویکرد همچنین به ترمیم آسیب‌های هیجانی و بهبود روابط بین‌فردی کمک می کند.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

تحلیل روانشناختی:آسیب شناسی یک سیستم ناکارآمد

این تصویر به شکلی گویا، نمایانگر یک سیستم خانوادگی ناکارآمد است که در آن، پویایی‌های قدرت و الگوهای ارتباطی مختل، منجر به آسیب‌های روانی برای اعضای خانواده می‌شود. در این ساختار، مفهوم "خانواده" به عنوان یک واحد سالم و حمایت‌کننده، دچار انحراف شده و به بستری برای ارضای نیازهای فردیِ ناکام و سرکوب‌شده تبدیل می‌شود.

مادر: انکار "خودِ اصیل" و تبدیل شدن به "ابزار": تصویر مادر در قالب یک اسب، استعاره‌ای قوی از ازخودبیگانگی (Alienation) و سرکوب نیازهای فردی است. او در این سیستم، دیگر به عنوان یک فرد مستقل با خواسته‌ها، احساسات و هویت منحصربه‌فرد، دیده نمی‌شود؛ بلکه به ابزاری برای حمل و نقل و رفع نیازهای دیگران تقلیل یافته است. این وضعیت، ناشی از فرایندهای روان‌شناختی مختلفی می‌تواند باشد، از جمله:

فداکاری مرضی (Pathological Altruism): تمایل وسواس‌گونه به برآوردن نیازهای دیگران، به قیمت نادیده گرفتن سلامت و رفاه خود.

الگوهای دلبستگی ناایمن (Insecure Attachment Patterns): ترس از طرد شدن و تلاش برای جلب رضایت دیگران، به منظور حفظ پیوند عاطفی.

درونی‌سازی نقش‌های جنسیتی سنتی (Internalization of Traditional Gender Roles): پذیرش نقش‌های کلیشه‌ای و انتظارات جامعه مبنی بر فداکاری و ازخودگذشتگی زنان.

در نتیجه این فرایندها، مادر "خودِ اصیل" خود را انکار کرده و به "خودِ کاذب" (False Self) متکی می‌شود؛ هویتی که بر اساس انتظارات دیگران شکل گرفته و با نیازها و خواسته‌های واقعی او همخوانی ندارد.

پدر: خودشیفتگی آسیب‌زا و فقدان همدلی: سوار شدن پدر بر مادر با چهره‌ای آرام و راضی، نشان‌دهنده‌ی وجود اختلال شخصیت خودشیفته (Narcissistic Personality Disorder) یا ویژگی‌های خودشیفتگی قوی در اوست. این افراد، معمولاً فاقد همدلی (Empathy) بوده و توانایی درک و پاسخگویی به احساسات دیگران را ندارند. آنها نیازمند تحسین و تایید دائمی هستند و از دیگران به عنوان ابزاری برای تقویت حس ارزشمندی خود استفاده می‌کنند. ریشه‌های این اختلال، معمولاً در دوران کودکی و تجربیات آسیب‌زا نهفته است؛ فقدان بازتاب عاطفی مناسب از سوی والدین، انتقادهای مداوم و یا برآورده نشدن نیازهای اساسی کودک، می‌تواند منجر به شکل‌گیری "خودِ شکننده" (Fragile Self) و نیاز به تایید و تحسین بیرونی شود.

کودک: محرومیت عاطفی و آسیب‌های رشدی: موقعیت کودک در پشت پدر و دور از مادر، بیانگر انزوا، احساس نادیده‌گرفته‌شدن و محرومیت عاطفی است. کودک برای رشد سالم و شکل‌گیری هویت منسجم، نیازمند موارد زیر است:

بازتاب عاطفی (Emotional Mirroring): پاسخ همدلانه و تاییدکننده به احساسات کودک از سوی مراقبین (به‌ویژه مادر).

همسان‌سازی ایده‌آل‌ساز (Idealizing Identification): الگوبرداری از شخصیت‌های قوی و توانمند (به‌ویژه پدر) و درونی‌سازی ویژگی‌های مثبت آنها.

دوقلویی روانی (Twinship): احساس تعلق و شباهت با دیگران و تجربه هویت مشترک.

در این تصویر، کودک از هر سه مورد محروم است؛

✔️مادر به دلیل فرسودگی وازخودبیگانگی، قادر به ارائه بازتاب عاطفی مناسب نیست؛

✔️ پدر به دلیل خودشیفتگی، نمی‌تواند الگوی ایده‌آلی برای همسان‌سازی باشد؛

✔️و کودک به دلیل انزوا و فقدان ارتباط عاطفی، احساس تعلق و هویت مشترک را تجربه نمی‌کند.

این محرومیت‌ها، می‌توانند منجر به مشکلات متعددی در رشد روانی و عاطفی کودک شوند، از جمله:

♨️ اضطراب و افسردگی
♨️ مشکلات در روابط بین فردی
♨️ اختلالات هویت
♨️ ضعف عزت نفس


✍این تصویر، یک آسیب‌شناسی روان‌شناختی از روابط خانوادگی ارائه می‌دهد. در این سیستم ناکارآمد، هر یک از اعضا به شکلی قربانی الگوهای ارتباطی مخرب و نیازهای برآورده‌نشده‌ی خود هستند. برای بهبود این وضعیت، لازم است که هر یک از اعضا به شناخت و درک عمیق‌تری از الگوهای رفتاری خود دست یابند و با کمک متخصصان، به ترمیم آسیب‌های روانی و ایجاد روابط سالم‌تر بپردازند.


┏━━━━━━━━━━━
🏛🎭📔📕
@Marham_Foundation
➖➖➖➖➖➖➖➖
@IranaPsychologicalAssociation
┗━━━━━━━━━━━━

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

درفلسفه‌ی سقراط، حتی نیکی باید در تعادل باشد؛ نیکی بی‌پاسخ، مایه‌ی اضطراب است، نه آرامش.🕊🤍

#سقراط #حکمت #روانشناسی

Читать полностью…

بنیاد مرهم 🫀 Marham Foundation

🎓 #محمدجوادباغشینی :

💎 مرز‌گزاری همیشه خوب است!
اما اگر سلسله مراتبی در آن رعایت نشود، بجای یک رفتار سالم، به یک رفتار پاتولوژیک بدل می گردد؛
البته که مرزگزاری ناسالم بهتر از بدون مرز و حریم بودم است!



📝 سلسله مراتب مرزبندی :

۱. مرزها مبتنی بر واقعیت باشند؛

۲. بیان حد و حدودات ها به شکل سالم و متناسب باشرایط باشد.

۳. رفتار مقابله ای با متجاوزان متناسب با نوع و میزان تجاوز ایشان باشد.

۴. در نهایت بپذیریم گاهی محکوم به مورد تجاوز واقع شدنیم و این جبرا بخت تلخ ماست!

۵. مرزها و معیارهای ما باید شناور و پویا باشد و نه بدون انعطاف.


🎓 نکات تکميلی در #پادکست زیر 👇
/channel/IranaPsychologicalAssociation/1441 ✔️


🏅 ارتباط با مدیر و موسس IPA و IPC و دیگر مجامع بین المللی روانشناسی ، استاد #محمد_جواد_باغشینی 🎖 :
👑 https://instagram.com/mohammad.javad.baghshany


گفتمان تخصصی روانشناسی و #مشاوره در Ψ شورای بین المللی روانشناسی (I.P.C) :
🏯 @InternationalPsychologyCouncil 💬

🏛 انجمن روانشناسی ایرانا (I.P.A) Ψ مرجعی معتبر برای ارتقای سواد #روانشناسی عموم و روانشناسان :
♥️ @IranaPsychologicalAssociation 🧠

Читать полностью…
Подписаться на канал