آه اگر باز به سویم آیی دیگراز کف ندهم آسانت ترسم این شعله ی سوزنده ی عشق آخر آتش فکند بر جانت 💫فروغ فرخزاد . [ اینجا قلم،صدا و دوستداشتنیهای ما ♥️]
«گذشته چيزی جز توهم و خيال نيست و خاطرات بازگشتی ندارند و هر بهاری كه میگذرد ديگر بازنمیگردد و حتی شديدترين و پرحرارتترين عشقها نيز حقيقتی ناپايدارند.»
#گابریل گارسیا
@mahtitill
خنده ها برلب من بود و کس آگاه نشد
زین همه درد خموشانه که بر جان منست
#مهدی سهیلی
@mahtitill
پیامی برای امروز :
خدا همیشه یه راهی می سازه
بیشتر،
وقت هایی که فکر می کنی هیچ راهی نیست...
امروز آرام و دقیق باش
و نشانه ها را دریاب.
#معصومه_صابر
@mahtitill
📕#مشکلات موقتی هستند
✍#جول اوستین
🔹یک فایل
کتاب صوتی مشکلات موقتی هستند اثر جول اوستین به ما یاد آوری می کند که سختی و مشکلات در زندگی امری اجتناب ناپذیر است و همه انسان ها هر کدام به گونه ای با آن مواجه می شوند ولی می توان با توکل به خدای ...
@mahtitill
زِمستان
سفيد خوانى آسمان است
در فصل آخر سالنامهی بیبرگ...
#شمس_لنگرودی
@Tidaa
دلتنگی یک شب هایی را
هیچ خیابانی گردن نمیگیرد
تاریکی یک شب هایی را
هیچ مهتابی روشن نمیکند
گردو غبار یک شب هایی را
هیچ بارانی شستشو نمیدهد
و تمام این شب ها را
نبودن تو رقم میزند...
#علی_سلطانی
موسیقی با چشمانِ بسته...
@Tidaa
گیسوانت را به من بسپار
میخواهم آواز تابداری بخوانم
که سایه بیفکند بر وطنم
که ببارد
بر دانهای که مثل دلم
در عمق این جهنم سوزان پنهان است
#منوچهر_آتشی
@Tidaa
📕#کودک سیاه
✍#کامارا لای
🎙#بهروز رضوی
نوجوانی ام در گینه ی آفریقا گذشت؛ جایی در میان کشتزارها، مراتع و دشت های فراخ از نیشکر و ذرت. پدرم زرگر بود و رابطه ی جادویی با مارها داشت. ما مسلمانیم و آداب و رسوم مخصوص خود را داریم. با من همسفر شوید تا از تجربه های زندگی ام بیشتر بشنوید
مارها جاسوسان پدرم بودند! هر وقت در کارگاهش نبود، اخبار را به او می گفتند. این را همه می دانستند. مادرم زنی سنتی بود و نزد پدرم احترام بالایی داشت...
در دفاع از مزرعه و مقابله با میمون ها و پرندگانی که محصولات مان را می خوردند، اتفاقات جالبی رخ می داد... پدرم از منِ بزدل در گذشته، آدمی شجاع و نترس ساخته بود و مادرم ایمانم را به زندگی دو جندان کرده بود.
دایی و عموهایم نیز به مراتب در زندگی ام تأثیرگذار بودند... من راه آینده ی زندگی ام را از میان باورها و فرهنگ زندگی مردمم کم کم هموار می کردم... دورها مرا فرامی خواندند و فرداها انتظار مرا می کشیدند... من فرزند استعمار و آزادی ام.
این کتاب صوتی در ۳ قسمت تنظیم گردیده قسمت اول را باهم می شنویم
@Tidaa
باز عاشقت شدم؛
داشتم آهنگی گوش می دادم
که شبیه موهای تو بود ..
#عباس_معروفی
@Tidaa
زیباترین بهانهی پیوند ما شعر است...
#نزار_قبانی
@Tidaa
دوستت دارم زیبا و باوقار ..
چقدر در این لحظه دلم میخواهد ببینمت، به تو فکر میکنم، چقدر زیبا بودی، گاه در ستیغ زمان که در آن نه خوشبختی هست و نه بدبختی، و فقط عشق هست و سکوتش ..
چقدر با من بودن را بلدی تو ..
آلبر کامو
موسیقی با چشمان بسته
@Tidaa
📕#فراری
✍#آنتوان چخوف
🎙#امید زندگانی
🔸داستان کوتاه
@tidaa
كسی چه میداند
پرندگان در كجای شب پنهانند
و عشق
رنگهای گوناگون دارد
چون مرگ!
#مجید فروتن
@mahtitill
با آدم هایی که اختیارشان دست خودشان نیست وارد رابطه نشید. چون یک رابطه نیاز به توجه ، احترام و صداقت دارد ؛این افراد قابل اتکا نیستند .
زمانی که به حضورشان نیاز دارید شما را تنها خواهند گذاشت .
#ماهرو
@mahtitill
📕#مشکلات موقتی هستند
✍#جول اوستین
🔹یک فایل
@mahtitill
به کوچکترین چیزای زندگی دقت کنید ، چیزایی که الان شاید به چشم نیاد ولی یه روز اینقدر مهم میشن که ازشون چشم برنمیدارید!
مثلا دوستم که مادرش فوت کرده میگفت : من هنوز دستخط مادرم رو از روی قوطیهای آشپزخونه پاک نکردم چون دستخط مامانمه...
کی فکرش رو میکرد یه روز دست خط مادر روی قوطیهای آشپزخونه بشه دلخوشی یک نفر؟
از چیزای کوچیک ساده نگذرید...یه روزی خیلی مهم میشن ... خیلی...
#سهیل ملکی
مرا ببوس...
با گل سرخی که
شبنم روی آن نشسته
با لبهائی گرم
چون گرمای آفتاب اول صبح
از زمین برخیزانم
با عشق...
# غاده السمان
@Tidaa
پیامی برای امروز :
جانِ و دل را وفایِ یار آموز
عشق شو بر جهان قرار آموز
عیبِ دنیا گذار و چشمت را
دیدن ِ حُسنِ روزگار آموز...
#معصومه_صابر
@Tidaa
اشک هایم روانه است
شانه هایت را میطلبد
ای شانه های تو
مآوای اشکهایم
#ماهرو
@Tidaa
از در بالا رفتم،
پلهها را باز کردم،
لباس خوابم را خواندم و
دکمههای دعایم را بستم!
ملافه را خاموش کردم و
چراغ خوابم را روی سرم کشیدم!
آخ! از دیشب که مرا بوسید،
همه چیز را قاطی کردهام!
#رومن_لنسکی
|#متن_کوتاه 📜|
@Tidaa
دستِ مرا بگیر و به پا خیز
دیوانهوار، تا که برقصیم
با این درختِ شادِ اقاقی
در روشنای زمزمِ گلهاش
رقصی چنان میانهی میدان؛
رها ز نقص،
تا چشمِ
آسمان و
زمین و
زمانیان
نتواند در این میانه باز شناسد
رقصنده را ز رقص
#شفیعی_کدکنی
@Tidaa
به تو که فكر میكنم
آهو برای نوشیدن آب میرود
چمنها میرويند
به تو که فکر میکنم
زیتونزاران عطر میپراکنند
دریا نزدیکتر میشود
به تو که فكر میكنم
به هر كجا كه دست بکشم، گُل میروید
به اسبها آب میدهم
و دوباره عاشق كوهها میشوم ..
# ایلهان برک
@Tidaa
نامه ای به اونی که دوستش دارم:🫀
تو زیباترین راز منی؛
و اونقدر دلمو از عطرت پر کردی که جز خودت با هیچکس نمیتونم در موردت حرف بزنم!
تو از دیار همون عشق های منقرض شده ای
من نمیدونم بقیه چی توی وجودت میبینن اما من چیز های قشنگ میبینم، خیلی قشنگ.
گاهی با خودم میگم کاش میتونستم بیام درونت زندگی کنم تا بتونم روحت رو ببوسم؛ دلبر من فاش نشی پیش کسی.
پیامی برای امروز :
امور ِ کوچکت را با عشقی بزرگ و شوقی بسیار به انجام برسان، و این سرآغازِ کارهای بزرگ است.
#معصومه_صابر
@Tidaa
دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب ها
چون شمعِ سَحَر یک مژه خفتن نتوانم
#شفیعی_کدکنی
@Tidaa
📕#فراری
✍#آنتوان چخوف
🎙#امید زندگانی
🔸داستان کوتاه
🔖 درباره کتاب
بیماران روی نیمکت نشسته بودن هیچ کس جم نمیخورد و حتی دهانش رو باز نمیکرد.... از صحبت های مادرش فهمید که آسم چیه، هفت سال داره و از عید تا حالا مریضه....
داستان پیرامون کودکی که مریض حال و با مادرش به دکتری جهت معالجه رفته و زوایای دیگر بیماران رو نشون میده...
@tidaa