12644
📚 بهتر است سرمان به یک کتاب گرم باشد تا به کار دیگران. لینک گروه دروغها و خرافاتِ اسلام: https://t.me/Islie_Group لینک گروه سیاسی: t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg کانالهای ما: @ISLIE | @KHOD2 | @KTYAB | @Science_Focus | @ARKIV
• به محض اینکه سخنان او (پاپ) پایان یافت، ادمار دو مونتی، اسقف شهر لو پوی، که قرار بود نمایندهٔ پاپ در این لشکرکشی باشد، پیش آمد و نخستین کسی بود که صلیب را بر دوش گرفت، در حالی که جمعیت فریاد میزد: «خدا چنین میخواهد!» هرچند گزارشهای شاهدان عینی از این گردهمایی و موعظهٔ پاپ بعدتر نوشته شدند و تحت تأثیر موفقیتهایی که در پی آمد رنگ و لعاب یافتهاند، اما تصویری که ارائه میدهند بیشتر شبیه به صحنهای از یک نمایش عمدی است ــ نمایشی جسورانه، با توجه به ریسکی که در برگزاری گردهمایی در هوای آزاد در آغاز زمستان وجود داشت ــ که در آن اعمال بازیگران اصلی و فریادهای تأییدی جمعیت از پیش طراحی شده بود.
• جنبش صلیبی به گونهای نمایشی و پرهیجان آغاز شد، و همین شیوه در ادامه نیز ویژگی آن باقی ماند. پاپ، که خود از همان طبقهای میآمد که قصد برانگیختن آن را داشت، بهخوبی میدانست چگونه باید بر احساسات جنگاوران مسلح تأثیر بگذارد. او در آن زمان حدود ۶۰ سال داشت و به سفری یکساله در سراسر جنوب و مرکز فرانسه دست زده بود. احتمالاً فراخوانی به یک لشکرکشی برای یاری به امپراتوری بیزانس چندین سالی در ذهن او بوده و در شورای پیاچنزا در مارس همان سال نیز مطرح شده بود؛ شورایی که در آن تقاضای یاری امپراتور بیزانسی، الکسیوس، در برابر ترکها مطرح شد. ترکها بیش از دو دهه بود که در آسیای صغیر پیشروی کرده بودند و تقریباً به بسفر رسیده بودند. اندکی پس از ورود اوربان به خاک فرانسه، او باید دربارهٔ نقشههایش با ادمار دو مونتی و ریمون دوسنژیل، کنت تولوز، که خواهان رهبری نظامی او بود، گفتگو کرده باشد. این دیدارها نمیتوانست کاملاً محرمانه باشد، و شاید در روایت بورگوندی که گفته میشود «نخستین نذورات برای حرکت به سوی اورشلیم» در شورایی متشکل از ۳۶ اسقف در اوتن در اوایل سال ۱۰۹۵ ادا شد، اندک حقیقتی نهفته باشد. روایتی دیگر نیز میگفت که واعظ دورهگرد، پطروس زاهد، پیش از خطبهٔ کلرمون در حال ترویج ایدهای مشابه صلیبکشی بوده است. پطرس ذاتاً اهل لافزنی بود و داستانهای مربوط به زیارت او به اورشلیم، درخواست کمک از سوی پاتریارک، رؤیای مسیح، و دیدار با پاپ در ایتالیا که در آن پاپ را به فراخوانی مردان برای یاری اورشلیم ترغیب کرد، همه به نظر میرسد منشأشان در لورن بوده باشد، نه چندان دور از صومعهٔ نُفموستیه که او پس از پایان صلیبکشی در آن اقامت گزید. اما دستکم باید گفت که گفتوگوها و مقداری برنامهریزی اولیه پیش از رسیدن پاپ به کلرمون وجود داشته است.
• به نظر میرسد اوربان پس از اعلام خود، در هر جا از فرانسه که میرفت، موعظهٔ صلیب را تکرار میکرد. تا بهار سال بعد، صلیبیون گرد آمده بودند برای آنچه که بعدها به نام «نخستین جنگ صلیبی» (۱۱۰۲–۱۰۹۶) شناخته شد؛ نقطهٔ اوج آن تسخیر اورشلیم در ۱۵ ژوئیهٔ ۱۰۹۹ بود، دستاوردی که در نظر معاصران، با توجه به شکست فاجعهبار سپاهیان موج سوم صلیبیون دو سال بعد به دست ترکها در آسیای صغیر، ارزشی دوچندان داشت.
• اورشلیم نمیتوانست در انزوا نگه داشته شود، و تسخیر آن ناگزیر به تأسیس سکونتگاههای غربی در سرزمین شام (که به طور کلی «شرق لاتینی» خوانده میشود) انجامید. این سکونتگاهها بهزودی تحت فشار قرار گرفتند و لشکرکشیهای نظامی باید برای یاریرساندن به آنان سازماندهی میشد، و فرقههای نظامی نیز برای کمک تأسیس گردید. صلیبکشیهایی در سالهای ۱۱۰۸-۱۱۰۷ (که البته به یک تهاجم مقدماتی و فاجعهبار به امپراتوری بیزانس منحرف شد)، ۱۱۲۵–۱۱۲۰، ۱۱۲۹–۱۱۲۸، ۱۱۴۰–۱۱۳۹، و ۱۱۴۹–۱۱۴۷ روی داد؛ که آخری به نام «جنگ صلیبی دوم» شناخته شد. در همین حال، جنبش صلیبی به اسپانیا گسترش یافت، جایی که بازپسگیری از دست مسلمانان پیشتر توسط پاپ اوربان دوم با آزادسازی اورشلیم همسان شمرده شده بود. صلیبکشیها در شبهجزیرهٔ ایبری در سالهای ۱۱۱۴، ۱۱۱۸، و ۱۱۲۲ موعظه شدند، زمانی که پاپ کالیکستوس دوم جنگی در دو جبهه ــ با نیروهای مسلحی که همزمان در اسپانیا و شرق خدمت کنند ــ پیشنهاد داد.
• ابتکار کالیکستوس توسط پاپ اوژن سوم در سال ۱۱۴۷ پی گرفته شد، هنگامی که او صلیبکشی علیه وِندها در مرز شمالشرقی آلمان را همزمان با فراخوان صلیبیان برای خدمت در اسپانیا و شام، مجاز دانست. جنگ صلیبی دوم به فاجعه انجامید، و هرچند سه صلیبکشی دیگر در اسپانیا پیش از ۱۱۸۷، یک جنگ در شمال اروپا، و چند لشکرکشی دیگر، بهویژه در سال ۱۱۷۷، به فلسطین صورت گرفت، سی سال بعد از بسیاری جهات پایینترین نقطهای بود که این جنبش پیش از قرن پانزدهم به آن رسید.• THE OXFORD HISTORY OF THE CRUSADES
• موضع برتر این است که بپذیریم هرچند پرچم نمادی مهم در آمریکا است، اما حفاظت از اصولی همچون آزادی، مالکیت خصوصی، آزادی بیان و آزادی اندیشه ــ اصولی که هستهی مرکزی نظام آمریکایی را تشکیل میدهند ــ اهمیت بیشتری دارد، حتی اگر این به معنای تحمل اعمالی باشد که ما را میآزارد. در اتخاذ این موضع، نیازی نیست ادعا کنیم این اعمال ارزشمندند یا به دیگران توصیه کنیم که به آنها دست بزنند، بلکه کافی است بپذیریم که تحمل چنین اعمالی بهایی است که باید برای زیستن در جامعهای آزاد پرداخت. مهمتر از همه، تصمیمگیری دربارهی اینکه چه چیزی توهینآمیز است و آیا باید ممنوع شود، به دست دولت یا اکثریتی متغیر سپرده نمیشود. این امر موجب میشود تعارضات در حوزههای حساسی چون باورهای مذهبی و بیان هنری به حداقل برسد.
• انکارناپذیر است که برای بیشتر آمریکاییها ــ حتی آنان که آزادی را ارزشمند میدانند ــ سوزاندن پرچم عملی زننده است. ما خوش نداریم شاهد آن باشیم که کسی پرچمی را که نماد آزادی است به آتش میکشد، بهویژه وقتی همان فرد آزادیای را که پرچم نمایندهی آن است رد میکند. اما نباید بگذاریم عشق ما به پرچم بهعنوان نماد، ما را از این واقعیت غافل کند که قانونی برای ممنوعیت سوزاندن یا بیحرمتی به پرچم، همانقدر محدودکنندهی آزادی فردی خواهد بود که قانونی برای ممنوع کردن انتشار کتابی که به نظر میرسد مذهبی را بیاعتبار میسازد.
• همچنین نباید فراموش کنیم که به محض اینکه بپذیریم فعالیتهایی باید صرفاً به دلیل اینکه دیگران را میرنجاند ممنوع شوند، محیطی را ایجاد کردهایم که در آن هیچکس در انجام آنچه میخواهد، امنیت ندارد؛ زیرا ممکن است کسی را بیازارد و بار دیگر با دست سنگین دولت روبهرو شود.
• پاسخ به این پرسش که «باید از آزادی حفاظت کنیم یا از پرچم؟» این است که ما باید آزادی را بالاتر از هر چیز محافظت کنیم. با انکار حق فرد برای سوزاندن پرچم خود در اعتراض یا انجام هر تعداد عمل آزاردهنده اما بیخطر، ما اصولی را که پرچم قرار است نمایندهی آنها باشد پایمال میکنیم و به آرمانهای میهنپرستانی که این کشور را بنا نهادند ــ نه برای حفاظت از پرچم، بلکه برای پاسداشت آزادی ــ خیانت میورزیم.
■ پرچم و آزادی: کدام را باید حفاظت کنیم؟
● سوزاندن پرچم آمریکا یک مسئلهی حقوقی پیچیده است.• بحث بر سر سوزاندن پرچم به ما یادآوری میکند که حفاظت از آزادی بیان ــ حتی زمانی که نامحبوب باشد ــ یک اصل اساسی آمریکایی است.
در حالی که رئیسجمهور دونالد ترامپ با صدور یک فرمان اجرایی این عمل را جرمانگاری کرد، دیوان عالی کشور پیشتر آن را نوعی بیانِ مورد حمایت قانون اساسی دانسته بود.
در پروندهی "Texas v. Johnson"، دیوان عالی حق یک مرد برای سوزاندن پرچم در جریان یک اعتراض را تأیید کرد و اعلام داشت که دولت نمیتواند صرفاً به این دلیل که یک ایده توهینآمیز است، آن را ممنوع سازد.
🔺 زخمهای نامرئی: چگونه غفلت از کودک، حتی بدون آزار، مسیرهای مغزی او را تغییر میدهد؟
🔹 کودکآزاری تنها به معنای خشونت فیزیکی یا کلامی نیست. شایعترین شکل آن، که سه چهارم موارد را تشکیل میدهد، بسیار خاموشتر است: غفلت و بیتوجهی. یک پژوهش جدید با استفاده از تصویربرداری پیشرفته مغز برای اولین بار نشان میدهد که غفلت به تنهایی، حتی بدون وجود هیچ نوع آزار دیگری، میتواند به طور مستقیم مسیرهای رشدی مغز کودک را تغییر دهد.
❕ ماده سفید: بزرگراههای اطلاعاتی مغز
مغز ما از دو نوع ماده اصلی تشکیل شده: ماده خاکستری (محل پردازش اطلاعات) و ماده سفید. ماده سفید مانند یک شبکه عظیم از «کابلهای فیبر نوری» است که مناطق مختلف مغز را به هم متصل کرده و به آنها اجازه میدهد با سرعت و هماهنگی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. سلامت این «بزرگراههای اطلاعاتی» برای همه چیز، از حرکت و زبان گرفته تا توجه و تنظیم هیجانات، حیاتی است.
🔹 این مطالعه که در ژورنال Scientific Reports منتشر شده، با مقایسه مغز کودکانی که صرفاً مورد غفلت قرار گرفته بودند با کودکان در حال رشد عادی، دریافت که در گروه اول، تغییرات قابل توجهی در ساختار ماده سفید سه ناحیه کلیدی وجود دارد:
۱- مسیر کورتیکواسپاینال: مرتبط با کنترل حرکات ارادی.
۲- فاسیکولوس طولی فوقانی: مرتبط با توجه، زبان و عملکردهای اجرایی.
۳- سینگولوم: مرتبط با تنظیم هیجانات و ارتباط بین سیستمهای عاطفی و شناختی.
این تغییرات در ساختار مغز، مستقیماً با مشکلات رفتاری و سلوکی مشاهدهشده در این کودکان ارتباط داشت.
❕ چرا یافتن یک «نشانگر عینی» اینقدر مهم است؟
غفلت اغلب «نامرئی» است. برخلاف آزار فیزیکی، اثری از خود به جای نمیگذارد و تشخیص آن برای معلمان، پزشکان و مددکاران اجتماعی بسیار دشوار است. این تحقیق با یافتن یک نشانگر بیولوژیکی قابل اندازهگیری، راهی برای «مرئی کردن» این مشکل پنهان فراهم میکند. این میتواند به تشخیص زودهنگام و ارائه حمایتهای هدفمند به کودکانی که در معرض خطر هستند، کمک شایانی کند.
🔹 این یافتهها تأکید میکنند که غفلت یک مشکل جدی است که میتواند تأثیرات عمیقی بر رشد عصبی کودک داشته باشد. همانطور که محققان امیدوارند، این نشانگرهای مغزی میتوانند در آینده برای نظارت بر رشد عصبی و ارزیابی اثربخشی مداخلات و درمانها به کار روند و به ایجاد مدلهای حمایتی جدید برای کودکان آسیبپذیر کمک کنند.
[منبع]
🆔 @Science_Focus
#علوم_اعصاب #رشد_کودک #روانشناسی #سلامت_روان #مغز #کودک_آزاری
فرگه در این کتاب، در تلاش برای تعریف عدد، سه اصل بنیادی مشهور خود را مطرح میکند:
• همواره میان امر روانشناختی و امر منطقی، همچنین میان امر سوبژکتیو و امر ابژکتیو، تمایز دقیقی قائل شویم.
• هرگز از دلالت یک واژه به طور مجزا پرسش نکنید، بلکه فقط در متن یک گزاره جویای آن باشید.
• همواره تمایز میان اعیان و مفاهیم را در نظر داشته باشیم.
● این تصویر یک اینفوگرافیک از "الشبكة السوریة لحقوق الإنسان" است که به مستندسازی بخشی از نقض حقوق بشر علیه پناهندگان فلسطینی در سوریه توسط نیروهای رژیم سوریه از مارس ۲۰۱۱ تا ژوئیه ۲۰۲۰ پرداخته است.
۱. قتل خارج از چارچوب قانون
در این بازه زمانی دستکم ۳۱۹۶ پناهنده فلسطینی کشته شدهاند.
در میان آنها ۳۵۲ کودک و ۳۱۲ زن نیز حضور دارند.
۲. بازداشت، ناپدیدسازی قهری و شکنجه* (قیصر نام مستعار یک عکاس نظامی سوری است که در سال ۲۰۱۴ هزاران عکس از اجساد قربانیان شکنجه در زندانهای رژیم سوریه را به خارج از کشور قاچاق کرد.)
بیش از ۴۹۱ پناهنده فلسطینی زیر شکنجه کشته شدهاند (از جمله ۳ کودک و ۲۷ زن).
حدود ۲۶۶۳ نفر همچنان در بازداشت یا ناپدیدسازی قهری هستند، شامل ۱۰ کودک و ۲۳ زن.
از میان نزدیک به ۹۰۰ قربانی که هویتشان در تصاویر قیصر* ــ تصاویر محرمانهای که از قربانیان شکنجه در بازداشتگاههای رژیم سوری به بیرون درز کرده بود ــ ۴۹ قربانی از میان پناهندگان فلسطینی شناسایی شدهاند.
همچنین دستکم ۳۷ مورد ثبت رسمی فوت در میان ۹۶۸ حالت ناپدیدسازی قهری در اداره ثبت مدنی سوریه متعلق به پناهندگان فلسطینی بوده است.
این تصویر گزارش شبکه حقوق بشر سوریه (SNHR) در مورد حملات شیمیایی در سوریه را ارائه میدهد.
اطلاعات کلیدی این گزارش به شرح زیر است:
۱. استفاده از سلاحهای شیمیایی در سوریه
- ۲۲۲ حمله شیمیایی در سوریه توسط SNHR ثبت شده است.
- این حملات از ۲۳ دسامبر ۲۰۱۲ تا ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴ رخ دادهاند.
- ۹۸ درصد از این حملات توسط رژیم سوریه انجام شده و ۲ درصد توسط گروه داعش (ISIS).
۲. آمار تلفات و آسیبدیدگان
- ۱,۵۱۴ نفر در نتیجه حملات شیمیایی کشته شدهاند، شامل:
- ۱,۴۱۳ غیرنظامی: شامل ۲۱۴ کودک و ۲۶۲ زن.
- ۹۴ مبارز اپوزیسیون مسلح.
- ۷ سرباز رژیم سوریه که در زندانهای اپوزیسیون اسیر بودهاند.
- ۱۱,۰۸۰ نفر در این حملات مجروح شدهاند، از جمله پنج سرباز رژیم در بازداشتگاههای مخالفان.
۳. توزیع زمانی حملات شیمیایی
در نمودار ارائه شده، تعداد حملات شیمیایی بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۹ به شرح زیر است:
- ۲۰۱۲: ۲ حمله
- ۲۰۱۳: ۳۱ حمله
- ۲۰۱۴: ۶۳ حمله
- ۲۰۱۵: ۷۰ حمله
- ۲۰۱۶: ۲۸ حمله
- ۲۰۱۷: ۲۱ حمله
- ۲۰۱۸: ۶ حمله
- ۲۰۱۹: ۱ حمله
۴. حملات شیمیایی توسط داعش (ISIS)
- داعش ۵ حمله شیمیایی در استان حلب انجام داده است:
- ۲۰۱۵: ۲ حمله
- ۲۰۱۶: ۳ حمله
- این حملات موجب آسیبدیدگی ۱۳۲ نفر شدهاند.
۵. یادآوری و مسئولیتپذیری
این گزارش بر لزوم یادآوری قربانیان حملات شیمیایی و تلاش برای اجرای عدالت و پاسخگویی تأکید دارد، بهویژه در شرایطی که همچنان تعداد زیادی از قربانیان منتظر تحقق عدالت هستند.
این اطلاعات در قالب آمار، نمودارها و تفکیک منطقهای و زمانی ارائه شده تا جنبههای مختلف استفاده از سلاحهای شیمیایی در سوریه و پیامدهای آن بهطور شفاف بازتاب داده شود.
📚 @ktyab
نابودی یک ملت: جنگ داخلی در سوریه
پس از آغاز انقلاب سوریه، هزاران زندانی به وسیلهی اعدام، شکنجهی شدید یا راههای دیگر در زندانهای سرویسهای امنیتی سوریه (مخابرات) کشته شدند، چنانکه بعدا توسط هزاران تصویر که به خارج از کشور قاچاق شده بودند، نشان داده شد. این تصاویر را یک عکاس رسمی پزشکی قانونی پلیس نظامی با اسم رمز سزار که در سال ۲۰۱۷ فرار کرده بود، به دست آورده بود. (1 , 2)
در سال ۲۰۱۷ عفو بینالملل گزارشی را منتشر کرد که نشان میداد تنها در زندان نظامی صیدنایا مقامات سوری قتل سیستماتیک هزاران نفر را در زندان سازمان داده بودند. (3)
✍ نیکلاس ون دام
ترجمهٔ فائزه کریمی
📚 @ktyab
🔺 بازیهای ویدیویی و هوش کودکان: یک پژوهش بزرگ، باوری رایج را به چالش میکشد
🔹 در بحبوحه بحثهای داغ در مورد تأثیرات زمان استفاده از صفحه نمایش بر کودکان، یک مطالعه بزرگ و معتبر علمی (منتشر شده در سال ۲۰۲۲)، یافتهای غافلگیرکننده داده است: کودکانی که زمان بیشتری را صرف بازیهای ویدیویی میکنند، ممکن است در طول زمان، افزایش هوش بیشتری نسبت به همسالان خود نشان دهند.
🔹 این پژوهش که در ژورنال Scientific Reports منتشر شده و روی نزدیک به ۱۰۰۰۰ کودک ۹ تا ۱۰ ساله در آمریکا انجام شده، به مدت دو سال آنها را دنبال کرده است. نکته قوت این مطالعه، کنترل کردن متغیرهای مهمی مانند پیشزمینه ژنتیکی و وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانوادهها بود. نتایج نشان داد کودکانی که در ابتدای مطالعه، زمان بیشتری را به بازیهای ویدیویی اختصاص میدادند، دو سال بعد به طور متوسط ۲.۵ واحد IQ بیشتر از میانگین همسالان خود افزایش هوش داشتند. در مقابل، تماشای تلویزیون یا استفاده از شبکههای اجتماعی، تأثیر مثبت یا منفی قابل توجهی بر هوش نشان ندادند.
❕ «زمان فعال» در برابر «زمان منفعل» در مقابل صفحه نمایش
چرا بازیهای ویدیویی ممکن است متفاوت باشند؟ یک نظریه کلیدی این است که بازی کردن یک فعالیت «فعال» است. این کار نیازمند حل مسئله، برنامهریزی استراتژیک، تصمیمگیری سریع و درگیری شناختی مداوم است. در مقابل، تماشای ویدیوها اغلب یک فعالیت «منفعل» و یکطرفه است که مغز را به همان اندازه به چالش نمیکشد. هوش یک ویژگی ثابت نیست و میتواند تحت تأثیر محیط و تمرین تغییر کند.
❕ چکیده واقعیت: آیا این به معنای چراغ سبز برای بازی نامحدود است؟
خیر، و این نکته بسیار مهم است.
۱- اثر کوچک است: افزایش ۲.۵ واحدی IQ از نظر آماری معنادار است، اما یک اثر کوچک محسوب میشود.
۲- نوع بازی مهم است: این مطالعه بین انواع بازیها (مانند استراتژیک، آموزشی، اکشن) تمایزی قائل نشده، در حالی که نوع بازی احتمالاً تأثیر زیادی دارد.
۳- عوامل دیگر نادیده گرفته شدهاند: این پژوهش تأثیر بازی بر «فعالیت بدنی»، «کیفیت خواب»، «سلامت روان» و «عملکرد تحصیلی» را نسنجیده است. ایجاد تعادل بین تمام این عوامل برای رشد سالم کودک حیاتی است.
🔹 در نتیجه، این مطالعه ادعا نمیکند که بازیهای ویدیویی ذاتاً «خوب» هستند، بلکه نشان میدهد که نگرانی در مورد تأثیر منفی آنها بر هوش ممکن است بیاساس باشد و حتی ممکن است مزایای شناختی اندکی نیز داشته باشند. کلید، مانند همیشه، در «اعتدال» و حفظ یک سبک زندگی سالم و متنوع برای کودکان است.
[منبع]
🆔 @Science_Focus
#روانشناسی #رشد_کودک #هوش #بازی_ویدیویی #علوم_اعصاب #سبک_زندگی_دیجیتال
● نجات وین
• «همرزمان! همیشه وظیفهی ما بوده که از مسیحیت در برابر تهدید دشمنان مسلمانش دفاع کنیم. امروز ما یک بار دیگر به میدان میرویم تا کافران را عقب برانیم. باشد که خداوند با ما باشد!»
- ژان سوم سوبیسکی
🔘بررسی ابعاد کوچکترین ذرات زیر اتمی تاکنون شناخته شده تا دورترین و بزرگترین کهکشانها در جهان هستی
💢در این ویدیو به سفری علمی از مقیاسهای کوانتومی تا کیهانی میپردازیم؛
از ذراتی مانند کوارکها و نوترینوها با ابعادی در حد 10^{-18} متر،
تا سیارات، ستارگان، خوشههای کهکشانی، و نهایتاً ساختارهای عظیم کیهان با مقیاسهایی در حدود میلیاردها سال نوری.
این تفاوتهای ابعادی ،فهم ما از فیزیک بنیادی، نظریه نسبیت عام و مکانیک کوانتومی را نیز به چالش میکشد.
در این مقایسه تصویری، رابطهی میان «ریزترین اجزای ماده» و «بزرگترین ساختارهای هستی» را بررسی میکنیم — سفری بین دو کرانِ ناپیدای جهان: درون ماده و گسترهی کیهان.
@islie
معرفتشناسی لولایی
در این جلسه به بررسی معرفتشناسی لولایی میپردازیم که توسط ویتگنشتاین در کتاب «در باب یقین» پیریزی شده و هر دو مدل تجربهگرایی و عقلگرایی در معرفتشناسی را به چالش میکشد. علاوه بر این، به شباهتهای واکنش هیوم و ویتگنشتاین به شکگرایی نیز اشاره میکنیم.
زهیر باقری نوعپرست
📚 @ktyab
🟡⚫️ بخشی از کتاب اخلاق آزادی
• اعتقاد به آزادی فردی، بیچون و چرا است.
📚 @ktyab
● در اوایل دههی ۱۸۰۰ بود که نیهیلیسم، «آن ناخواندهترینِ مهمانان»، از راه رسید و بیمقدمه به دقالباب پرداخت. صورت کریه این شبح وهمانگیز نخستین بار در مجادلاتی که در دههی ۱۷۸۰ در خصوص فلسفهی کانت صورت گرفت نمایان شد. در سال ۱۷۸۷، گوشهنشین مرموزی ی. هـ. اوبرایت (J. H. Obereit)، یار شفیق فیخته و گوته و شلینگ، طی مجموعهای از نوشتارهای به غایت جنجالی به تلویح و اشاره گفته بود که فلسفهی کانت، و در واقع سرتاسر عقلباوری، مسبب تولد کودک حرامزادهای به نام «نیهیلیسم» است. اوبرایت استدلال میکرد که فلسفهی کانت جوهره و زبدهی عقلباوری است زیرا پیکان نقد را به سوی محدودههای نهایی آن پرتاب کرده است؛ با این حال، هرگونه شناخت را مقید به ظواهر ساخته است، که در واقع یگانه بازنمودها یا تصوراتیاند که در ذهن ما موجودند. اصطلاح نیهیلیسم تعبیری بود که اوبرایت در خصوص این آموزه به کار میبرد که «ما قادر نیستیم از آنچه ورای آگاهی ماست شناختی حاصل کنیم. لذا، باورها و ارزشهای نهایی ما واجد هیچ بنیان عقلایی نیستند». اما وحشت از نیهیلیسم هیچ کجا به اندازهی کتاب بس بسیار غیرمتعارف نگهبانان شب اثر بوناونتورا (۱۸۰۴) که با نام مستعار نوشته شده به نیرومندی و خشم به بیان در نیامده است. قهرمان این کتاب، که بیماری روانی است، همگان را به ظهور پوچی و نیستی بشارت میدهد و علت تیرهروزیها و یاوهگوییهای روانپریشانهاش را در تعالیم فلسفهای نو مییابد که بر اساس آن «همه چیز فقط در درون ماست و برون از ما هیچ چیز واقعی وجود ندارد». نومیدی او در این باورش به اوج میرسد که عمارت عظیم ارزشها و باورها عاقبت متلاشی خواهد گشت و به قعر مغاک نیستی فرو خواهد ریخت.• هگل
آنکس که بیش از همه نیهیلیسم را در نخستین سالهای دههی ۱۸۰۰ نزد فلسفهی آلمانی به مسئلهای نگرانکننده بدل ساخت، یاکویی بود. یاکویی، پس از نخستین حملهاش به مرجعیت عقل در اواخر دههی ۱۷۸۰ و استفادهی بهینه از تاخت و تاز خویش در اواخر دههی ۱۷۹۰، اینک آماج حملات خویش را فلسفهی کانت و فیخته قرار داد. او در نامه به فیخته (۱۷۹۹) بیان داشت که عقلباوری در نهایت به «خودپرستی» یا خودباوری همهجانبه یا به تعبیر خود او، به «نیهیلیسم» منتهی میگردد. طبق موقف یاکوبی، نیهیلیست کسی است که نسبت به وجود همه چیز شک میورزد: از جمله وجود جهان خارج، دیگر اذهان، خدا و حتی خویشتن خویش. نیهیلیست استدلال خود را به سوی غایتی بهشدت شکآورانه سوق میدهد، زیرا در این معنا هم شک میورزد که آیا چیزی بیرون از محتوای بیواسطهی ذهنش وجود دارد یا نه. یاکوبی استدلال میکند که ایدئالیسم استعلایی کانت و فیخته در قعر این مغاک به پایان راه خود میرسد، زیرا الگوی معرفتی این نحله آن است که ما آدمیان تنها آنچه را خود ایجاد میکنیم یا تنها آنچه را طبق قوانین حاکم بر کرد و کار خویش فرامیآوریم میشناسیم. بنابراین، ناچاریم بپذیریم که ما آدمیان یا فقط خودمان را میشناسیم یا هیچ چیز را.
بحث جدلی یاکوبی بار دیگر وظیفهی خویش را، که همانا نگران ساختن معاصران خویش بود، بهخوبی و با موفقیتی چشمگیر به انجام رساند. او ظهور نیهیلیسم را نتیجهی ناگزیر فلسفهی کانت و، در واقع، نتیجهی کل «طریقهی ایدها»ی فلسفهی مدرن دانست. اصطلاح «نیهیلیسم» در کاربردی که نزد یاکوبی پیدا کرد، پیشاپیش آن دلالت ضمنیای را که بعدها در قرن نوزدهم، بر آن بار شد در خود داشت: یعنی نومیدی مسیحیان از اینکه زندگی بیمعناست، زیرا نه خدایی در میان است، نه مشیتی و نه اخلاقیتی. اما یاکوبی، با پیوند دادن نیهیلیسم و چالشهای کلاسیک در باب شکآوری به یکدیگر، یعنی با پیوند دادن آن با این فرضیهی شکآورانه که «ما آدمیان هیچ دلیلی برای اعتقاد به وجود چیزی ورای انطباعات گذرای خویش در دست نداریم»، بُعد بسیار عمیقتری به مسئلهی نیهیلیسم بخشید. او عبارت پایانی نخستین دفتر رساله در باب طبیعت بشر اثر هیوم را اعتراف یک نیهیلیست تفسیر کرد. پس، در نظر یاکوبی، مسئلهی نیهیلیسم صرفاً محدود به بحران اخلاقی حاصل از ضعف ایمان مسیحیان نیست؛ نیهیلیسم متضمن چالشی شکآورانه و در عین حال بنیادی در خصوص تمامی باورهای ماست.
● تعلق خاطر هگل به لیبرالیسم دستکمی از همدلی وی با جماعتباوری (communitarianism) نداشت. راست است که هگل را در کسوت فردی لیبرال به تصور درآوردن غیرممکن است؛ با این همه، او به طور قطع مدافع برخی از ارزشهای بنیادی لیبرال بود. از آن میان بهویژه میتوان به دفاع وی از ایجاد اقتصاد بازار آزاد اشاره کرد، که در آن هر کس حق دارد از برای منفعت شخصی و یافتن خشنودی و سعادت خویش به اقتضای روش خویش، گام بردارد.• هگل
هگل هرچند بر آن بود که نمیتوان از سیاست لسهفر تام دفاع کرد، در خصوص مقررات مفرط و فزایندهی حاکم بر فضای داد و ستد هشدار میداد. یکی از مقاصد اصلی مضمون در پسِپشت فلسفهی حق در واقع ادغام آزادیهای جامعهی مدنی با دولت مدرن بود. یکی دیگر از ارزشهای لیبرال حیاتی که هگل مدافع آن بود حقوق بشر بود، یعنی این آموزه که همه مردم به صرف این که انسان هستند، واجد حقوق اولیهاند. او این اصل را صریحاً در فلسفه حق تصدیق میکند: «هر فرد بشر از آن جهت که بشر است در حساب میآید [یا اهمیت دارد]، به این دلیل که او فردی از افراد بشر است، نه به این دلیل که یهودی، کاتولیک، پروتستان، آلمانی، ایتالیایی یا هر چیز دیگری است. آگاهی از این امر، که غایت تفکر است، بینهایت اهمیت دارد». هگل، درست به مانند جان لاک، روسو و کانت، اظهار میدارد که برخی حقوق از فرد جدایشناپذیر است و نمیتوان آنها را مقرر کرد؛ از آن جمله حق امنیت شخصی، حق مالکیت خصوصی یا حق داشتن باورهای دینی. هگل به موجب ارجعی که برای این حقوق قائل بود، قویاً پارهای از آزادیهای کلاسیک لیبرال را تأیید میکرد که از آن جمله است آزادی وجدان و اجتماعات و مطبوعات. او اگر چه همچنان تأکید میکرد که وجود کلیسای دولتیِ یگانه در پروس میتواند فوقالعاده ارزشمند باشد، بر آن بود که دولت میباید گوناگونی فرقهها و مکاتب را با تساهل و مدارا تحمل کند، حال فرقی نمیکند که این فرقهها چه باشند؛ خواه یهودی باشند، خواه کویکر، خواه کاتولیک.
● هزاران لرد، شوالیه و مردم عادی، سوگند یاد کردند که رهسپار سرزمین مقدس شوند و در راه مسیح پیکار کنند.
• این اسامی را به خاطر بسپارید: گودفروا دو بویون، بالدوین یکم اورشلیم، بوهموند یکم تارانتو، ریمون دوسنژیل، روبر کورتوز (دوک نُرماندی)، ریچارد شیردل، فیلیپ دوم فرانسه، فریدریش یکم بارباروسا، گای لوزینیان، بالیان ابلین، بونیفاس مونفروا، بالدوین نهم فلاندرز، انریکو داندولو، لویی نهم (سنلویی)، ادوارد یکم، جان برین، خاندان لوزینیان؛ افسانههای جنگهای صلیبی.
• در نوامبر سال ۱۰۹۵، شورایی کلیسایی در کلرمون، به ریاست پاپ اوربان دوم، در حال برگزاری بود. در روز ۲۷م، و در حالی که شورا به پایان خود نزدیک میشد، روحانیون به همراه تعدادی افراد غیرروحانی ــ عمدتاً از اهالی روستاهای اطراف ــ در دشتی بیرون از شهر گرد آمدند و پاپ برای آنان خطبهای ایراد کرد که در آن شوالیههای فرانکی (اهل فرانک) را فراخواند تا نذر کنند و به سوی شرق روانه شوند، با دو هدف: آزاد کردن مسیحیان از یوغ حکومت اسلامی و رهایی مقبرهٔ مسیح، یعنی مقبرهٔ مقدس در اورشلیم، از کنترل مسلمانان.
● بنیاد آموزش اقتصادی
✍ داگلاس ماتاکونیس (آقای ماتاکونیس دانشجوی سال آخر رشته علوم سیاسی در دانشگاه راتجرز است.)
• تصمیم اخیر دیوان عالی مبنی بر لغو قوانین ایالتی و فدرالی که سوزاندن یا بیحرمتکردن پرچم آمریکا را جرم میدانستند، موجی از جنجال بهپا کرده است. اکنون استدلالهای مخالفان این تصمیم برای همه آشنا شده است: گفته میشود با قانونیکردن سوزاندن یا بیحرمتی به پرچم، ما به پرچمی توهین میکنیم که آمریکاییها بیش از ۲۰۰ سال زیر آن جنگیده و جان دادهاند. افزون بر این، استدلال میشود کسانی که پرچم را میسوزانند یا به آن بیحرمتی میکنند، در واقع به خودِ آمریکا حمله میکنند و شایستهی برخورداری از حمایت قانون اساسی کشوری که بهطور ضمنی آن را رد میکنند، نیستند.
• با این حال، واکنشها به این تصمیم بیشتر بر پایهی احساسات بوده تا تحلیل عقلانی مسائل. نباید اجازه دهیم نگرشهای زیباییشناسانه یا عاطفی نسبت به سوزاندن پرچم، پرسش اساسی را پنهان کند: باید از چه چیزی محافظت کنیم، از پرچم ایالات متحده یا از اصول آزادی فردی، مسئولیتپذیری و خودگردانی که ایالات متحده بر آنها بنا شده و پرچم قرار است نماد آنها باشد؟
• پذیرفتن دیدگاه مخالفان تصمیم دیوان عالی به معنای پذیرفتن ایدهای متناقض است: اینکه برای حفاظت از نماد ملتی که بر پایهی آزادی فردی تأسیس شده، باید آزادی فردی را محدود کرد. اتخاذ این موضع همچنین فرد را وارد عرصهای خطرناک در ارتباط با دیگر حوزههای عمل یا اندیشه و تأثیر آنها بر جامعه میسازد. زیرا اگر سوزاندن پرچم صرفاً به این دلیل که اکثریت مردم از حمله به نمادی مقدس احساس رنجش میکنند ممنوع شود، چرا این ممنوعیت به حوزههای دیگر گسترش نیابد؛ جاهایی که اعمال فردی ممکن است برای دیگران آزاردهنده باشد؟ اگر سوزاندن پرچم را ممنوع کنیم، چرا فیلمها یا کتابهایی را که بهنحوی توهینآمیز شخصیتهای مذهبی یا موضوعات مقدس را به تصویر میکشند ممنوع نکنیم؟ چرا مجلات، فیلمها یا گروههایی را که احساسات زنان، سیاهپوستان، یهودیان یا هر گروه اقلیت دیگری را جریحهدار میکنند، ممنوع نکنیم؟
• ممکن است مخالف سوزاندن پرچم استدلال کند که منطق خود را به این مثالها تعمیم نمیدهد. اما استدلال پشت این مثالها و استدلال پشت ممنوعیت سوزاندن پرچم، هر دو از یک ریشهی اکثریتگرایانه سرچشمه میگیرند: این باور که اگر تعداد کافی از مردم عملی را توهینآمیز بدانند، میتوانند با اتکا به قدرت قهریهی دولت آن عمل را تنظیم کرده یا ترجیحاً ممنوع سازند.
• مشکل اتخاذ این دیدگاه که پرچم باید حتی به قیمت آزادی فردی حفاظت شود، این نیست که سوزاندن پرچم یا هر عمل توهینآمیز دیگری ارزش مثبتی دارد، یا اینکه نمادهایی همچون پرچم بیاهمیتاند، بلکه مشکل در این است که با ممنوع کردن چنین اعمالی، اصلی پذیرفته میشود که در نهایت بنیان جامعهای آزاد را ویران میسازد. با پذیرش این اصل، راه برای ایجاد جامعهای هموار میشود که در آن شکلهای مناسب میهنپرستی، قالبهای مجاز بیان هنری و فعالیتهای پذیرفتهشده با فرایندی اکثریتی تعیین میگردند؛ فرایندی که نه تنها تعارضات اجتماعی را کاهش نمیدهد، بلکه آنها را بهطور خطرناکی افزایش میدهد.
🔺 کفن تورین زیر ذرهبین علم و تاریخ: بررسی شواهد یک جعل قرون وسطایی
🔹 کفن تورین، پارچهای که بسیاری آن را کفن تدفین عیسی مسیح میدانند، یکی از بحثبرانگیزترین اشیاء تاریخی است. اما یک کشف جدید از یک نسخه خطی ۶۷۰ ساله، به کوهی از شواهد علمی موجود اضافه شده تا یک داستان منسجم را روایت کند: داستان یک جعل هنرمندانه در قرون وسطی.
🔹 شاهد عینی از قرن چهاردهم: یک مطالعه جدید در ژورنال تاریخ قرون وسطی، نوشتههای «نیکول اورم»، یکی از متفکران برجسته و نقاد قرن چهاردهم را برجسته میکند. اورم، که به تلاش برای یافتن توضیحات عقلانی برای پدیدههای به ظاهر معجزهآسا شهرت داشت، در حدود سال ۱۳۷۰ میلادی صراحتاً در مورد کفن مینویسد و آن را یک نمونه «واضح» و «آشکار» از کلاهبرداری روحانیون برای «جلب هدایا برای کلیساهایشان» میخواند. این یعنی حتی در همان زمان ظهور کفن، متفکران نقاد آن را یک جعل میدانستند.
❕ حکم قطعی تاریخنگاری کربن-۱۴
در سال ۱۹۸۸، معتبرترین آزمایش علمی روی کفن انجام شد. سه آزمایشگاه مستقل و معتبر در جهان (آکسفورد، زوریخ و آریزونا) نمونههایی از کفن را با روش تاریخنگاری رادیوکربن آزمایش کردند. نتایج هر سه آزمایشگاه همگرا بود و در ژورنال معتبر Nature منتشر شد: این پارچه با اطمینان ۹۵٪ بین سالهای ۱۲۶۰ تا ۱۳۹۰ میلادی ساخته شده است. این تاریخ دقیقاً با زمان ظهور کفن در تاریخ (۱۳۵۴ میلادی) مطابقت دارد. تئوریهایی مانند آلودگی ناشی از آتشسوزی یا کربن مونوکسید نیز به صورت تجربی آزمایش و رد شدهاند و تأثیر معناداری بر تاریخنگاری نداشتهاند.
❕ تصویری که با بدن انسان سازگار نیست
تحقیقات متعدد روی خود تصویر نیز نتایج جالبی داشتهاند:
۱- الگوهای خون: شبیهسازیهای پزشکی نشان دادهاند که جریان خون روی کفن با آنچه از یک بدن مصلوب انتظار میرود، سازگار نیست. برای ایجاد چنین الگوهایی، بدن باید در زوایای غیرممکنی قرار گرفته باشد.
۲- تصویر سهبعدی: تحلیلهای سهبعدی جدیدتر نشان دادهاند که تصویر روی کفن، به جای انطباق با یک بدن انسانی واقعی، با تصویر حاصل از تماس پارچه با یک «مجسمه» یا «نقش برجسته» سازگاری بسیار بیشتری دارد. این یافته، گزارش اولیه اسقف تروی در سال ۱۳۸۹ را که گفته بود «حقیقت توسط هنرمندی که آن را نقاشی کرده، تأیید شده است» تقویت میکند.
🔹 همانطور که دکتر نیکولاس سارزو، نویسنده مطالعه جدید میگوید: «اینکه از میان هزاران یادگار آن دوران، آن یکی که به واضحترین شکل توسط کلیسای قرون وسطی به عنوان جعلی توصیف شده، امروز به مشهورترین یادگار تبدیل شده، بسیار تکاندهنده است.» همگرایی کامل شواهد تاریخی، شیمیایی و فیزیکی، داستان کفن تورین را به یکی از مستندترین موارد جعل در تاریخ و نمونهای قدرتمند از توانایی روش علمی برای حل معماهای گذشته تبدیل کرده است.
[منبع]
🆔 @Science_Focus
#کفن_تورین #شبه_علم #تاریخ_علم #روش_علمی #تفکر_انتقادی #باستان_شناسی
■ دنبالهدار یا سفینه بیگانهها؟
بررسی ادعای یک استاد دانشگاه: یک سفینهٔ فضایی بیگانه مهاجم است.
🔺 از شکوفایی تا انسداد اندیشه در ایران: بازخوانی یک مسیر تاریخی
ایران در دورهای از تاریخ، بهویژه در قرون سوم تا پنجم هجری، یکی از مراکز اصلی علم و فلسفه جهان بود. در بغداد و نیشابور، «بیتالحکمه» و «نظامیه» کانونهایی بودند که ترجمه و تفسیر فلسفه یونانی، پزشکی، نجوم و علوم عقلی را پیش میبردند. اندیشمندانی چون فارابی و ابنسینا در همین بستر به اوج رسیدند. اما این جریان عقلانی و علمی، چرا به تدریج خشکید؟
✏️ نقطه افول: غلبه فقه بر عقل
پاسخ را باید در چند لایه جستوجو کرد. نخستین ضربه فکری با غلبهی مکتب اشعری و سپس اندیشه امام محمد غزالی بر پیکر فلسفه وارد شد. غزالی در «تهافت الفلاسفه» نه تنها فیلسوفان را تکفیر کرد، بلکه مشروعیت اندیشه عقلی مستقل از وحی را زیر سؤال برد. جالب آنکه او در همان مدارس نظامیه تربیت شده بود که قرار بود فلسفه و فقه را در کنار هم بپروراند. از اینجا به بعد، برتری نص و فقه بر برهان و فلسفه رسمیت یافت.
✏️ سنتهای جایگزین: استمرار یا انسداد؟
البته جریان فلسفه هرگز کاملاً خاموش نشد. سهروردی با «حکمت اشراق» و ملاصدرا با «حکمت متعالیه» سنت فلسفی را ادامه دادند. اما باید پرسید: آیا اینها راهی به نقد دین و ساختار قدرت گشودند؟ پاسخ بیشتر منفی است. آنها فلسفه را به عرفان و تفسیر دینی پیوند زدند و عملاً به استمرار ساختار موجود کمک کردند. در کنار این، متفکران رادیکالتر مثل محمد زکریای رازی یا ابنمقفع که نقد صریحتر نسبت به دین داشتند، حذف شدند و صدایشان به حاشیه رانده شد.
✏️ فروپاشی نهادی، سیاسی و بیتوجهی حکمرانان
عامل دیگر رکود، تحولات بیرونی و ساختاری بود. حملات مغول و سقوط نهادهایی چون «بیتالحکمه» ضربهی مهلکی به مراکز علمی زد. اما مشکل تنها به مغول محدود نبود. در دورههای بعد، شاهان ایران اغلب به جای سرمایهگذاری بر آموزش و پرورش و تشویق تفکر نقادانه، سرگرم کشورگشایی یا نمایشهای پرزرقوبرق بودند. حاکمی مانند نادرشاه افشار، با تمام قدرت نظامیاش، تقریباً هیچ نقشی در نهادینه کردن آموزش و تفکر انتقادی نداشت. در سلسلههای دیگر نیز توجه بیشتر به معماری، شکوه دربار و ادبیات ستایشی بود، نه به گسترش سواد عمومی یا ایجاد مراکز علمی پایدار. نتیجه آن شد که جامعه از «مدرسه» و «دانشگاه» فاصله گرفت و به «مکتبخانه» و حفظ طوطیوار محدود شد.
✏️ مقایسه با غرب: چرا دو مسیر متفاوت شکل گرفت؟
غرب مسیحی هم قرنها گرفتار سلطه کلیسا بود. اما مجموعهای از عوامل زمینهساز تحول شدند:
* رفورماسیون دینی (لوتر، کالون) که اقتدار کلیسا را شکست،
* اختراع چاپ که دسترسی به متون انتقادی را عمومی کرد،
* انقلاب علمی (گالیله، نیوتن) که مدل تازهای از عقلانیت آفرید،
* رشد بورژوازی و سرمایهداری که عقل ابزاری را تقویت کرد،
* سکولاریزاسیون قدرت که به جدایی سیاست و دین کمک کرد.
همین مجموعه شرایط و از همه مهمتر اهمیت دادن به فکر و ایده، بستر روشنگری و مدرنیته را فراهم آورد. در ایران اما نه نهادهای سیاسی و اقتصادی چنین فضایی را پدید آوردند، نه سنت فلسفی مجال نقد ساختاری دین را یافت.
✏️ دوران قاجار و پهلوی: تلاشهای ناکام
با ورود ایران به عصر جدید، تلاشهایی برای احیای عقلانیت انتقادی شد: از دارالفنون و مشروطه تا پروژههای نوسازی پهلوی. اما این حرکتها دیرهنگام و ناقص بودند. جامعهای که قرنها عقلانیت نقاد را سرکوب کرده بود، نتوانست در زمانی کوتاه آن را بازسازی کند.
✏️ معاصر: بازگشت به چرخه کهن
با استقرار جمهوری اسلامی، حکومت فقهی بر رأس قدرت نشست. آنچه در دوران غزالی آغاز شده بود، این بار در شکل حکومتی ایدئولوژیک تداوم یافت: برتری فقه بر فلسفه، نص بر نقد، و اطاعت بر پرسشگری.
💡 پرسش پایانی
این روایت یک خط سیر را نشان میدهد: از عقلانیت نقاد به نصمحوری، از مدرسه به مکتبخانه، از فلسفه به فقه. پرسش اساسی این است:
* چه شد که در ایران، صدای فیلسوفان رادیکال خاموش شد ولی در اروپا صدای منتقدان دین باقی ماند و اثر گذاشت؟
* آیا امروز میتوان به بازسازی عقلانیت انتقادی اندیشید یا ساختار تاریخی همچنان دست بالا را دارد؟
📚 #فلسفه #تاریخ_ایران #غزالی #نقد_دین #روشنگری
📚 @ktyab
این تصویر جزئیات حملات شیمیایی انجامشده توسط رژیم سوریه و داعش را در طول سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۹ ارائه میکند. اطلاعات کلیدی شامل موارد زیر است:
۱. توزیع جغرافیایی حملات شیمیایی
۲۱۷ حمله شیمیایی انجامشده توسط رژیم سوریه در استانهای مختلف سوریه توزیع شده است:
- ریف دمشق: ۷۱ حمله
- حلب: ۴۵ حمله
- حماه: ۳۰ حمله
- ادلب: ۲۶ حمله
- دمشق: ۳۱ حمله
- حمص: ۷ حمله
- دیرالزور: ۳ حمله
- درعا: ۳ حمله
- لاذقیه: ۱ حمله
۲. توزیع زمانی حملات شیمیایی
نمودار زمانی نشان میدهد که حملات در چه سالی و در کدام استان رخ دادهاند:
- ۲۰۱۲: ۲ حمله (حمص و حلب)
- ۲۰۱۳: ۲۰ حمله (ریف دمشق بیشترین تعداد: ۲۰)
- ۲۰۱۴: ۶۳ حمله (بیشترین در ادلب: ۳۴)
- ۲۰۱۵: ۷۰ حمله (ریف دمشق و ادلب بیشترین)
- ۲۰۱۶: ۲۸ حمله
- ۲۰۱۷: ۲۱ حمله
- ۲۰۱۸: ۶ حمله
- ۲۰۱۹: ۱ حمله
۳. آمار تلفات و مجروحین
در نقشه پایینتر، تعداد کشتهها و مجروحین بر اساس استانها نشان داده شده است:
- ریف دمشق:
- ۱,۲۴۹ نفر کشته
- ۷,۷۴۹ نفر مجروح
- ادلب:
- ۱۰۹ کشته
- ۱,۴۷۵ مجروح
- حلب:
- ۴۷ کشته
- ۵۴۵ مجروح
- حماه:
- ۷۷ کشته
- ۱۹۱ مجروح
- حمص:
- ۱۴ کشته
- ۱۹۱ مجروح
- دمشق:
- ۱۳ کشته
- ۳۱۹ مجروح
- درعا:
- ۳۳ مجروح
- دیرالزور:
- ۳ کشته
- ۲۷ مجروح
- لاذقیه:
- ۴ مجروح
۴. جزئیات مربوط به گروههای آسیبدیده
در پایین نقشه، نمودارها نشان میدهد که چه گروههایی در این حملات آسیب دیدهاند:
- غیرنظامیان شامل زنان و کودکان
- مبارزان اپوزیسیون
- سربازان اسیر رژیم سوریه
📚 @ktyab
بین درد و عذاب: 12 سال جنایات استفاده از سلاحهای شیمیایی در سوریه
حداقل 1,514 شهروند سوری در حملات سلاحهای شیمیایی جان خود را از دست دادهاند، از جمله 214 کودک و 262 زن، و 12,000 نفر مجروح همچنان در انتظار پاسخگویی به جنایات رژیم سوریه هستند.
لاهه – شبکه حقوق بشر سوریه (SNHR)
در دوازدهمین سال از تصویب رسمی روز 30 نوامبر به عنوان «روز یادبود تمام قربانیان جنگهای شیمیایی» در بیستمین جلسه کنفرانس کشورهای عضو کنوانسیون سلاحهای شیمیایی (CWC) که در سال 2015 برگزار شد، این روز هم به عنوان نمادی از بزرگداشت قربانیان و هم بهعنوان نشانهای از آگاهیسازی و تأکید بر حقوق بازماندگان حملات شیمیایی و نیاز آنان به حمایت مؤثر به رسمیت شناخته شد. این روز همچنین فرصتی است برای کشورهای عضو سازمان منع سلاحهای شیمیایی (OPCW) تا تعهد خود را نسبت به ایجاد جهانی عاری از تهدید سلاحهای شیمیایی تجدید کنند.
سازمان OPCW این روز را در چارچوب نشست سالانه کشورهای عضو (CSP-29) که امسال از 25 تا 29 نوامبر 2024 برگزار میشود، گرامی میدارد. در عین حال، امسال 11 سال از زمان تصویب کنوانسیون توسط رژیم سوریه میگذرد، اما عاملان این جنایات همچنان آزادانه بهسر میبرند، چرا که رژیم در طول این مدت بارها از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده و دهها هزار نفر از قربانیان هنوز در انتظار تحقق عدالت هستند.
در نشست سالانه OPCW، فرناندو آریاس، مدیرکل OPCW، به نمایندگان گفت: «با وجود بیش از یک دهه تلاشهای مستمر، پرونده سلاحهای شیمیایی جمهوری عربی سوریه همچنان بسته نشده است.» او همچنین فاش کرد که دبیرخانه OPCW اعلام کرده که از سال 2014 تاکنون، 26 مسئله باقیمانده در خصوص ذخایر سلاحهای شیمیایی رژیم سوریه وجود دارد که تنها هفت مورد از آنها حل و فصل شدهاند. آقای آریاس تأکید کرد: «محتوای 19 مسئله باقیمانده بسیار نگرانکننده است، زیرا شامل مقادیر زیادی مواد شیمیایی و مهمات جنگی شیمیایی است که یا اعلام نشدهاند یا تأیید نشدهاند.»
جهان شاهد استفاده مکرر و وحشتناک رژیم سوریه از سلاحهای شیمیایی علیه غیرنظامیان بیدفاع بوده است. این سلاحها، به دلیل ماهیت خود، تفاوتی میان جنگجویان و غیرنظامیان قائل نمیشوند. آنها ویرانیهایی گسترده ایجاد کردهاند که بهویژه بر آسیبپذیرترین گروهها، نظیر کودکان، زنان و سالمندان تأثیر میگذارند. علاوه بر مرگومیر، این حملات موجب وارد آمدن صدمات جدی، تغییر شکلها، سوختگیها و بیماریهای مزمن به بازماندگان شده است. همچنین، این حملات اثرات روانی و روحی عمیقی بهجا میگذارند که تا پایان عمر با بازماندگان همراه خواهد بود.
در این روز هر سال، شبکه حقوق بشر سوریه (SNHR) به شمار بالای تلفات ناشی از حملات شیمیایی در سوریه اشاره میکند و به جهانیان یادآوری میکند که هزاران قربانی هنوز در انتظار عدالت و پاسخگویی کسانی هستند که زندگی آنان را ویران کردهاند.
[دانلود بیانیه کامل]
📚 @ktyab
■ رصدخانه ورا روبین
• قویترین تلسکوپ نور مرئی به همراه بزرگترین دوربین دیجیتال جهان
● از سال ۱۶۰۶ میلادی، اتریشیها و ترکها تنها یک جنگ کوتاه در سالهای ۴-۱۶۶۳ با یکدیگر داشتند. در این مدت، ترکها بیشتر درگیر جنگ با صفویان ایران بودند، از بیثباتی داخلی رنج میبردند و سالهای ۱۶۴۵ تا ۱۶۶۹ را به فتح طولانی، اما در نهایت موفقیتآمیز، جزیره کرت که تحت حاکمیت ونیز بود، اختصاص داده بودند. انرژی و قدرت آنها با ظهور وزیران اعظم از خاندان کوپرولو احیا شد. پس از جنگهای کوتاه با لهستان و روسیه، ترکها از شورشی در بخشهایی از مجارستان که تحت حاکمیت هابسبورگ بود، برای حمله به اتریش بهرهبرداری کردند. در پاسخ، لئوپولد اول، که از نظر تعداد نیرو در اقلیت بود، به دنبال حمایت عمومی برآمد، در حالی که پاپ اینوسنت یازدهم کاتولیکها را برای اتحاد در یک جنگ صلیبی تحت فشار قرار داد. پادشاه ژان سوم سوبیسکی از لهستان و تعدادی از حاکمان آلمانی در سال ۱۶۸۳ برای نجات وین محاصرهشده آمدند. ارتش امدادی، محاصرهکنندگان را در هم شکست و اروپای مسیحی، نجات مهمترین سنگر خود را جشن گرفت.• Early modern Europe : an Oxford history
بین سالهای ۱۶۸۳ و ۱۷۱۸، ترکها به شکلی بیسابقه توسط یک قدرت مسیحی شکست خورده و عقب رانده شدند. شکست سلیمان قانونی در وین در سال ۱۵۲۹ یک سد راه بود، نه یک شکست قطعی. اما شکست سال ۱۶۸۳ با بازپسگیری بیشتر مجارستانِ تحت کنترل ترکها دنبال شد. در سال ۱۶۸۴ یک اتحادیه مقدس متشکل از لئوپولد اول، اینوسنت یازدهم، سوبیسکی و ونیز تشکیل شد و در سال ۱۶۸۶ بودا با موفقیت مورد حمله قرار گرفت. ترکها در نادیهارشانی (۱۶۸۷)، سلانکامن (۱۶۹۱) و بهویژه زِنتا (۱۶۹۷) شکست خوردند و بر اساس صلح کارلویتس (۱۶۹۹) اتریش توانست ترانسیلوانی و بیشتر مجارستان را حفظ کند. ونیزیها جنوب یونان و لهستانیها پودولیا را تصرف کردند. در سال ۱۷۱۵، ترکها، ونیزیها را از فتوحات یونانیشان بیرون راندند، اما زمانی که جنگ با اتریش از سر گرفته شد، توسط شاهزاده اوژن دو ساووا در پترواردین (۱۷۱۶) و بلگراد (۱۷۱۷) در هم کوبیده شدند. پیمان پاساروفچه (۱۷۱۸) بقیه مجارستان، بلگراد، غرب والاچیا و شمال صربستان را برای اتریش باقی گذاشت. به لطف موفقیتهای نظامی اتریش، «مسئله جهانی» بین غرب و شرق به «مسئله بالکان» تبدیل شد.
● پیمانهای نیمیخن در سال ۱۶۷۹، عصر گسترش فرانسه از طریق «اتحاد مجدد» قلمروها در مرز شرقی فرانسه را آغاز کرد که با استراسبورگ در سال ۱۶۸۱ به اوج خود رسید..• A Concise History of Austria
نفوذ هابسبورگ در غرب، با سیاستهای هابسبورگ در شرق، بهویژه در مجارستان سلطنتی و ترانسیلوانی به خطر افتاد. در سال ۱۶۶۴، ارتش امپراتوری که به درخواست لئوپولد برای عقب راندن ترکها تشکیل شده بود، در سن گوتارد، در اشتایر، به پیروزی قاطعی دست یافت. با این حال، لئوپولد که نگران تهدید فرانسه در غرب بود، با صلحی موافقت کرد که به قدری نامطلوب بود که رهبری مجارستان را به خشم آورد و در نهایت به شورش کشاند. مقاومت اولیه «توطئه اشرافزادگان کاتولیک» بیاثر بود، به سرعت کشف شد و رهبران آن در سال ۱۶۷۱ اعدام شدند. هنگامی که لئوپولد در واکنش، رژیم مطلقه و کارزاری در مقیاس بزرگ از ضداصلاحات را تحمیل کرد، شورشی در شهرستانهای شمالی در سال ۱۶۷۲ آغاز شد که به سرعت به یک جنگ داخلی تمامعیار بین کوروتسهای پروتستان و لابانتسهای وفادار کاتولیک تبدیل شد.
پیشروی ترکها به سمت وین در سالهای ۳-۱۶۸۲، موهبتی برای لئوپولد و هابسبورگها بود. با وجود تاکتیکهای تأخیر فرانسه، اکثر دولتهای امپراتوری و اروپای مرکزی به سمت امپراتور رفتند. پاپ اینوسنت یازدهم و اکثر دولتهای ایتالیایی، اسپانیا و پرتغال پول تأمین کردند. ارتش هابسبورگ، تحت فرماندهی شارل، دوک لورن، در ابتدا به کرانه شمالی دانوب عقبنشینی کرد و وین را با پادگانی مجهز رها کرد تا با ترکها روبرو شود. این شهر از اواسط ژوئیه محاصره شد. با فرماندهی پادگان توسط کنت ارنست رودیگر فون اشتارمبرگ (نجیبزاده) و رهبری مردم شهر توسط شهردار آندریاس لیبِنبرگ، وین در برابر تلاشهای ترکها برای نفوذ به دیوارها مقاومت کرد، در حالی که ارتشی بزرگ، با نیروهایی از امپراتوری علاوه بر نیروهای هابسبورگ و لهستان، گرد آمد. این ارتش در ۱۲ سپتامبر ۱۶۸۳ از کالِنبرگ حمله کرد، ارتش ترکیه (عثمانی) را نابود کرد و پیروزی را در یک ضدحمله پایدار ادامه داد.
افسانه میگوید که شکستن محاصره دوم وین، دو نهاد بزرگ آشپزی را به وجود آورد: قهوهخانه و کروسان یا کیپفل، یک نان شیرینی صبحانه هلالی شکل که اولین بار در وین برای جشن پیروزی بر ترکهای مسلمان پخته شد و ماری آنتوانت بعدها آن را به فرانسه آورد. نانهای شیرینی صبحانه در پاریس هنوز وینوازری نامیده میشوند
کارما ، دروغی برای آرام کردن ترسوها
@islie
آیا میتوان شکگرایی را درمان کرد؟
اغلب فیلسوفان در مواجهه با شکگرایی سعی میکنند دلایل و استدلالهایی طرح کنند تا شکگرا را شکست دهند و نشان دهند که ما میتوانیم مدعی دانش در مورد وجود جهان خارج، وجود ابژههای فیزیکی در جهان باشیم و.... اما ویتگنشتاین - یا یک تفسیر از ویتگنشتاین - قائل به این است که باید به جای مواجههٔ مستقیم و رد شکگرایی، رویکرد درمانی اتخاد کرد.
زهیر باقری نوعپرست
📚 @ktyab
🔘خلافت اسلامی :ظهور،افول و سقوط
فصل چهارم:بازگشت اسامه و اعزام لشکرکشیها علیه قبایل مرتد در سراسر شبهجزیره
۱۱ هجری / ۶۳۲ میلادی
💢بازگشت اسامه،ماه ششم هجری،سپتامبر ۶۳2میلادی
اسامه سرانجام از یورش خود بازگشت و مدینه فورا از خطر بیشتر رهایی یافت.یکپنجم غنایم (که طبق حکم شرعی برای دولت ذخیره میشد)به خلیفه تحویل داده شد و او آن را میان مردم توزیع کرد.این لشکرکشی هدف خود را برآورده کرده بود:وجدان ابوبکر را آرام کرد و شاید با فریب بادیهنشینان متخاصم،آنها رابه این باور رساند که او قویتر از آن چیزی است که در واقعیت بود.
💢لشکرکشی علیه بنیعبس و ذبیان
ابوبکر در بهرهبرداری از برتری که پیشتر علیه شورشیان به دست آورده بود،درنگ نکرد.شورشیان پس از عقبنشینی از ذوالقصة به ربذه حمله کرده و خشم خود را با کشتن برخی از پیروان وفادار محمد که هنوز در میان آنها باقی مانده بودند،با مرگهایی بیرحمانه خالی کردند.ابوبکر که از سرنوشت آنها عمیقا متأثر شده بود،سوگند خوردکه به همان تعداد که آنها کشتهاند،یاحتی بیشتر،از آنها را به همان شیوه نابود خواهد کرد.
در نهایت ابوبکر با سپردن فرماندهی شهر و ارتش باقیمانده به اسامه برای تجدید قوا،با نیروی کوچکی بهسوی ربذه حرکت کرد.سران برجسته علیه حضور او در میدان نبرد اعتراض کردند.اگر فرماندهی در جنگ کشته میشد،جای او بهراحتی پرمیشد؛اما اگر خلیفه جان میداد،سرور و رهبرشان از دست میرفت. ابوبکر پاسخ داد:نه، من خود به میدان میروم و مانند یکی از شما همرزمتان خواهم بود.پس حرکت کردندو با رسیدن به دشمن،آنها را کاملا درهم شکستند،برخی را کشتند و برخی دیگر را اسیر کردند.بنیعبس و ذبیان بهسوی طلیحه در بزاخه گریختند و به ارتش او پیوستند.ابوبکر سپس مراتع آنها را مصادره کرد تا برای همیشه بهعنوان ذخیرهای برای اسبها و شتران دولت حفظ شود.شورشیان پس از مدتی تسلیم شدند و سرانجام درسرزمینهای فتحشدهی خارج از شبهجزیره،جبرانی فراوان یافتند.
💢بازگرداندن اسلام به سراسر شبهجزیره
ابوبکر بارضایت از این موفقیت به مدینه بازگشت.ارتش تا آن زمان بازسازی شده بود.زکات ازقبایل همسایه بهعنوان نشانهای از تسلیم شروع به رسیدن کرد.مدینه دیگر در خطر نبود و شهروندان آزادانه نفس کشیدند.اما بارسنگینی همچنان بر دوش خلیفه بود.جز اندکی اینجا و آنجا،ایمان در حال محو شدن بود و عربهای سراسرشبهجزیره به ارتداد روی میآوردند.با این حال، اسلام باید دین تمام شبهجزیره میبود؛در سراسر این سرزمین نباید آیینی جز اسلام باشد،وصیت محمد بر بستر مرگش بود. مدعیان پیامبری باید درهم شکسته میشدند؛شورشیان شکست میخوردند؛مرتدان یا بازمیگشتند یا نابود میشدند؛و برتری اسلام اثبات میگشت.بهاختصار، مأموریت ابوبکر این بود که کلام در حال مرگ پیامبر را به حقیقت بدل کند.
💢اعزام یازده لشکرکشی به نقاط مختلف شبهجزیره
ابوبکر با این هدف بزرگ،بار دیگر به ذوالقصة رفت و تمام نیروهای در دسترس اسلام و همهی سران وفادار را فراخواند.او این نیروها را به یازده ستون مستقل تقسیم کرد وبرای هر یک، رهبری برجسته برگزید و به رسم استادش،به هر کدام پرچمی داد. شبهجزیره تقسیم شد و به هر لشکر منطقهای برای بازپسگیری اختصاص یافت،با دستوراتی برای آغاز و مسیر حرکت.خالد برای سرکوب طلیحه، عکرمه و شرحبیل برای مسیلمه، مهاجر به یمن،علاء به بحرین،هذیفه به مَهرَه و عمرو علیه بنیقداع فرستاده شدند.با این طرح بزرگ،در نهایت هیچ نقطهای فتحنشده باقی نمیماند. نیروهای نگهداشتهشده درمدینه اندک بودند،اما اکنون به تعداد کمی نیاز بود.
💢اعلامیه برای مرتدان جهت توبه، ماه هشتم هجری،اکتبر ۶۳۲ میلادی
ابوبکر پس از اعزام لشکرکشیها به مدینه بازگشت.اولین دغدغهاش انتشار فراخوانی به قبایل مرتد بود که به آنها دستور میداد درهر کجا که هستند توبه کنند و تسلیم شوند،به شرطی که بخشیده شوند و به اسلام بازگردند. کسانی که امتناع میکردند،مورد حمله قرار میگرفتند،مردان جنگجویشان تکهتکه میشدند و زنان و کودکانشان اسیر میگشتند.این فراخوان از طریق فرستادگان به هر استان و قبیلهی شورشی ارسال شد.اذان، یا فراخوان به نماز، معیار ایمان بود:اگر شنیده و پاسخ داده میشد،نیک بود؛اگر نه، مردم مرتد تلقی میشدند و تا پایان تلخ مجازات میگشتند.
💢عدم انتصاب یاران برجسته به فرماندهی
چرایی انتصاب نکردن یاران برجستهتر به فرماندهیهای اصلی کاملاً روشن نیست.عمر نیز بعدها همین سیاست را دنبال کرد و میگفت از این کار خودداری کرده است،بخشی به این دلیل که مسئولیت پاسخگویی،با شأن آنها ناسازگار بود،اما عمدتاً برای تقویت قدرت خود با نگهداشتن آنها درکنارش برای مشورت.
با این حال،عجیب است که افرادی مانند علی و زبیر،که در جنگهای زمان محمد برجسته بودند،اکنون برای لحظهای ازعملیات میدانی غایب باشند.
▪️ادامه دارد
@islie
🟡⚫️ آزادی بیان حد و مرز ندارد
● چرا نشر اکاذیب، چه در قالب انتشار اخبار دروغ و شایعهپراکنی، و چه در قالب تهمت و افترا مجرمانه نیست و نمیتواند باشد؟
🔺 راز یادگیری از زبان اینشتین: چگونه توصیهای پدرانه، یک نظریه مهم روانشناسی را پیشبینی کرد؟
🔹 در سال ۱۹۱۵، در حالی که آلبرت اینشتین در بحبوحه جنگ جهانی اول، در حال تکمیل یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ علم، یعنی «نظریه نسبیت عام» بود، نامهای شخصی و تأثیرگذار به پسر ۱۱ سالهاش، هانس آلبرت، نوشت. در این نامه، او به طور ناخواسته رازی را فاش کرد که دههها بعد به یکی از ستونهای اصلی روانشناسی مثبتگرا تبدیل شد.
🔹 اینشتین در بخشی از نامه به پسرش که به نواختن پیانو علاقه داشت، اینگونه نوشت: «بیشتر قطعههایی را روی پیانو بنواز که از آنها لذت میبری، حتی اگر معلمت آنها را تعیین نکرده باشد... این بهترین راه برای یادگیری است، اینکه کاری را با چنان لذتی انجام دهی که متوجه گذر زمان نشوی.»
❕ «جریان» یا «غرقگی» (Flow): شهود اینشتین، علم چیکسنتمیهایی
دهها سال بعد، روانشناسی به نام «میهای چیکسنتمیهایی» این حالت ذهنی را به صورت علمی مطالعه و آن را «جریان» یا Flow نامید. این حالت زمانی رخ میدهد که فرد به طور کامل در یک فعالیت غرق میشود و تمرکز، لذت و خلاقیت او به اوج میرسد. در حالت جریان، فرد گذر زمان را حس نمیکند، خودآگاهیاش محو میشود و صرفاً از خودِ آن فعالیت لذت میبرد. اینشتین با دقت فوقالعادهای، جوهره اصلی این نظریه علمی را در یک توصیه پدرانه خلاصه کرده بود.
❕ زمینه تاریخی نامه: تجربه یک نابغه
نکته شگفتانگیز این است که اینشتین این نامه را تنها چند روز پس از تکمیل فرمولبندی نهایی نظریه نسبیت عام نوشت؛ نظریهای که هشت سال کار بیوقفه و طاقتفرسا صرف آن کرده بود. وقتی او از «انجام دادن کاری با چنان لذتی که متوجه گذر زمان نشوی» صحبت میکند، صرفاً یک توصیه نظری ارائه نمیدهد، بلکه تجربه زیسته خود را در اوج خلاقیت علمیاش توصیف میکند.
🔹 اینشتین به ما یادآوری میکند که عمیقترین و پایدارترین یادگیری، از دل یک انگیزه درونی و لذت خالص از فرآیند کشف و خلاقیت بیرون میآید. این درسی است که فراتر از فیزیک و روانشناسی، در قلب تمام تلاشهای انسانی قرار دارد.
[منبع]
🆔 @Science_Focus
#روانشناسی #یادگیری #اینشتین #خلاقیت #علوم_اعصاب #تاریخ_علم #جریان