📚از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده ایم ، امروز خشتِ میکده ها از کتابِ ماست .📚 ارتباط با ادمین : @marymdansh
📌لیست برترین کانال های تلگرام رو از دست ندید
🧘♀ مدیتیشن 📖 ادبیات
🧠 روانشناسی ⚖ حقوقی
🎼 موسیقی 🔅 علمی
🔢 علم اعداد 🩺طب نوین
💎 قانون جذب 👩🎓 آموزشی
🔊فن بیان 🪐 نجوم
🔺همه کانال ها توصیه میشوند.🔻
⏫ مسیر موفقیت را به راحتی طی کنید.⏫
...
داستانهای کوتاه
○□ مهمان
✍ آلبر کامو
ساعتی راه رفتند و نزدیک نوعی
سنگ آهک قله تیز، استراحت کردند.
برف هرچه سریعتر آب میشد،
آفتاب آب گودالها را میبلعید و
فلات را که اندک اندک خشک و
مانند هوا مرتعش میشد، بهسرعت
پاک میکرد. وقتی دوباره بهراه
افتادند، زمین زیر پاهایشان به
صدا درمیآمد. دیر به دیر پرندهای
مثل فریاد شادی، فضای روبهرویشان
را میشکافت.
دارُ با نفسهای عمیق روشنایی
خنک را فرو میداد. در برابر آن
فضای پهناور و آشنا که اکنون زیر
عرقچین آسمان آبی، کاملا زرد
شده بود، شور و شوقی در وجودش
جان میگرفت. باز هم ساعتی راه
پیمودند و بهسمت جنوب پائین
رفتند. بهنوعی تپهٔ صاف رسیدند
که از نرمه صخرهها شکل گرفته بود.
از آنجا به بعد فلات از شرق
بهسوی دشتی کم ارتفاع، پائین
میرفت که چند درخت باریک را
میتوانستی در آن تشخیص دهی.
در جنوب، فلات بهسوی پشتهای
صخرهای سرازیر میشد که ظاهری
پر فراز و نشیب به منظره میداد.
دارّ هر مسیر را بررسی کرد.
در افق فقط آسمان دیده میشد و
هیچ انسانی به چشم نمیخورد.
بهسوی عرب سر برگرداند، مرد
بیآنکه چیزی بفهمد، نگاهش کرد.
دارُ بسته را بهسوی او گرفت و
گفت: بگیر، خرما، نان و شکر است.
با این ذخیره میتوانی دو روز را
سر کنی. این هم هزار فرانک.
مرد عرب بسته و پول را گرفت اما
دستهای پرش را در ارتفاع سینه
بالا نگهداشته بود. انگار نمیدانست
با آنچه آموزگار به او داده است
چه باید بکند. دار گفت: حالا نگاه
کن و مسیر شرق را به او نشان
داد: این جادهٔ تنگی است. تا
آنجا دو ساعت راه در پیش داری.
در تنگی، سازمانهای دولتی و پلیس
وجود دارد. آنها منتظرت هستند.
مرد عرب بهسمت شرق نگاه میکرد،
هنوز بسته و پول را به تنش چسبانده
بود. دارُ بازویش را گرفت و خشک
و سرد، وادارش کرد یک چهارم
دایره بهسمت جنوب بچرخد. در
دامنهٔ تپهای که هر دوی آنها ایستاده
بودند، راهی نه چندان مشخص،
کم و بیش به چشم میخورد.
' این راه باریکهای است که از این
سو به آن سوی فلات میرسد.
پس از یک روز پیادهروی،
چراگاهها و اولین چادرنشینها را
خواهی دید. آنها طبق قانون
خودشان از تو استقبال میکنند
و پناهت میدهند.
عرب اکنون رو بهسوی دارُ
برگردانده بود و نوعی ترس و
وحشت در چهرهاش ظاهر شد.
گفت: گوش کن.
دارُ سر تکان داد: نه، حرف نزن.
حالا تنهایت میگذارم. به عرب
پشت کرد و دو گام بلند در مسیر
مدرسه برداشت، با حالتی مردد
به مرد عرب که بیحرکت مانده
بود، نگاه کرد و دوباره راه افتاد.
دقایقی چند فقط صدای قدمهای
پرطنیناش را روی زمین سرد
شنید و سر برنگرداند.
با این همه پس از مدتی برگشت.
ادامه دارد
...📚🌟🖊
عقل [ ... ]
خمیرهاش ، ترس و تردید و بدگمانی
است.
| یخبندان
- توماس برنهارت
نشر بیدگل ص ۳۱ ||
.
نیروی جمهوری را در اختیار
کسانی گذاشت که از يکديگر
استقلال داشته باشند و از هم
اطاعت نکنند و همچنین
قوهٔ مجریه و قوهٔ فدراتیو هر
کدام به تنهایی اعمال شوند.
نبودن وحدت فرماندهی موجب
ایجاد بینظمی و خسران خواهد بود.
_ جان لاک
/ فیلسوف لیبرال
از واضعان اصل تفکیک قوا
...📚
.
بَرَنده
آن کسی است که فهمیده وقتی
به اندازهٔ زمان، انرژی، حمایت،
درک و عشقی که به یک رابطه
تزریق میکند، بهصورت متقابل
دریافت نمیکند و در آن رابطه
از تعادل خبری نیست و با
گفتگوی درست هم نتوانسته
چیزی را حل کند؛
باید رها کنه.
چون هیچکس به آدمی که
قدرش رو نمیدونه،
ماندن بدهکار نیست.
آدمیزاد کسی را میخواهد که
در کنارش بودن؛
به رَنجِ این دنیا بیاَرزد.
📚#کتاب_دانش
مغز ، این بچهشیطونِ کوفتیِ
یککیلوُپنجگرمی، هوسبازه و
سازِ خودشُ میزنه..
[ ژوزف آندراس
|| از برادران زخمی ما
نشر نیماژ ص ۱۵ _ ۱۶ ]
گناه حکومتهای پیشین این
بود که اموال مردم را در جهت
اهداف پلید خود خرج میکردند...
وقتی ما پول مردم را صرف
تحکیم و تقویت حکومت خودمان
میکنیم درحقیقت به مردم خدمت
کردهایم و یقینا مردم از ما
سپاسگزار خواهند بود
سازوکار سیاست و دولت
که عدم بلوغ فکری را در
جوامع به انتقاد میگیرد
شما را وادار میکند تا در
مهمترین اصول اخلاقی
حاکم بر ادارهٔ کشور تأمل
کنید دموقراضه اقدامات
ويرانگر خود را در قالب
خدمت به مردم پیش
میبرد و ماهیت دموکراسی
را به چالش میکشد.
از برجستهترین آثار؛
سید مهدی شجاعی
📚 #دموکراسی_یا_دموقراضه
t.me/ktabdansh📚
.
زندگیتان را
خالی از
آدمهای نص..فه
نی...مه
کنید
یکنفر باید باشد
کامل
ناب
[ همیشه ]
📚کتاب دانشЧитать полностью…
....
داستانهای کوتاه
□○ مهمان
✍ آلبر کامو
ناراحتش کرده و بهنوعی عذرش
را خواسته بود. گویی نخواسته
بود خود را با او یکسان بداند.
هنوز صدای خداحافظی ژاندارم را
میشنید و بیآنکه دلیلش را بداند،
خود را تهی و آسیبپذیر حس
میکرد. در آن لحظه، از آن سوی
مدرسه، زندانی سرفه کرد.
دارُ بر خلاف میلش گوش داد.
سپس خشمگین، سنگی پرتاب کرد
که پیش از فرو افتادن در برف،
صفیری کشید. جنایت ابلهانهٔ مرد
عرب نفرتش را برمیانگیخت اما
تحویل دادن او خلاف انسانیت
بود. حتی اندیشهٔ این کار شرمسار
و دیوانهاش میکرد. نفرین میفرستاد،
هم به او که جرأت کرده بود انسانی
را بکشد و نتوانسته بود فرار کند.
برخاست، روی زمین هموار کمی دور
خود چرخید، بیحرکت صبر کرد،
سپس وارد مدرسه شد. مرد عرب
روی سطح سیمانی سایبان خم شده
بود و با دو انگشت دندانهایش را
میشست. دارُ نگاهش کرد، بعد
گفت: بیا. پیشاپیش زندانی وارد
اتاق شد. کت شلوارش را روی
پیراهن پشمی پوشید و کفشهای
راهپیماییاش را به پا کرد. ایستاده
و منتظر ماند تا مرد عرب
سرپاییهایش را بپوشد و شال را
بر سر بگذارد. از مدرسه گذشتند و
آموزگار در خروجی را به همراهش
نشان داد. گفت: برو. عرب از جا
نجنبید. دارُ گفت: میآیم. عرب
بیرون رفت. دارّ وارد اتاق شد و
بستهای حاوی نان سوخاری، خرما
و شکر درست کرد. در کلاس درس
قبل از خروج، لحظهای جلو میز
کارش مردد ماند، سپس از آستانهٔ
در مدرسه گذشت و در را قفل کرد.
گفت: از این طرف.
مسیر شرق را در پیش گرفت و
زندانی به دنبالش. اما در اندک
فاصلهای از مدرسه، بهنظرش رسید
که صدای خفیفی پشت سرش
میشنود. برگشت. اطراف مدرسه را
وارسی کرد: هیچکس آنجا نبود.
مرد عرب ظاهرآ بیآنکه مقصودش
را بفهمد، به حرکاتش نگاه میکرد.
دارُ گفت: بریم.
ادامه دارد
...📚🌟🖊
......
📖 مطالعه قسمت ۸
خوانندهای که بهجای اشتیاق
یادگیری تنها قصد عیبجویی
دارد، هیچچیز نخواهد آموخت.
چون دوستدارد عیبجویی کند
نه اینکه معرفتی کسب کند.
✍ #آرتور_شوپنهاور
۱۶ - از آرای خصمت استفاده کن
یعنی چی؟
توسل به تعصبات و احساسات
بهجای منطق!
اگر طرف مقابل یک قضیهای را
مطرح کرده، باید ببینید اون قضیه
حتی در ظاهر با مواردی که قبلآ
اثبات شده، تناقض داره یا نه.
همچنین بررسی کنید اگر از گروه
یا فرقهای حمایت کرده، اعمال خودش
با اونها مغایرت داره یا نه.
مثال؛ اگر از خودکشی دفاع کرد؛
فریاد بزنید که : چرا خودت رو
حلقآویز نمیکنی؟
توضیحات آرتور؛ این برهان بر
حقیقت عینی و اعتباریست. فقط
باکسیکه بحث میکنم و نوعی
تعصب اختیار کرده و شتابزده
پذیرفته، من طرف مقابل را مجبور
به قبول قضیه میکنم. ( یعنی نسبت
به موضع اون من هم همان موضع را
رد میکنم. / یک شیوهٔ عالی! )
۱۷ - از خودت دفاع کن
اگر شما را با ضد اثبات به دردسر
انداخت، شما هم با شروع به
تمایز ( یعنی مسأله رو تفکیک کنید
جداسازی کنید) خود را نجات دهید.
باید بتوانید یک معنای مبهم بسازید
۱۸ - حرفش را قطع کن،
بحث را منحرف کن
اگر دیدی داری شکست میخوری
بهموقع حرفش را قطع کن، نباید
اجازه دهید به نتیجه برسد.
مسائل متعدد را پیش بکش.
خلاصه اینکه باید بحث را
عوض کنید. مقایسه با ترفند ۲۹.
۱۹ - موضوع را تعمیم بده
سپس علیه آن سخن بگو
فرض کنید که طرف مقابل شما
را به مخالفت با يکی از نکتههایی
که خودش مطرح کرده متهم
میکنه، شما هم حرفی برای گفتن
ندارید؛ سریع موضوع را تعمیم بده
( یعنی موضوع رو عمومی و
فراگیر کن ) سپس بر علیه اون
موضوع حرف بزن.
● ادامه دارد
|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی
زمانیکه شکست خوردهاید.
/ شوپنهاور
...📚
.
مردم نباید وقتی که بیدار هستند
بیکار بمانند،
کارشان مفید باشد یا نه اهمیتی
ندارد
اما باید کار کنند، چراکه انبوهِ
مردم در بیکاری خطرناک خواهند
شد.
پس برنامهریزی کنید تا کوچکترین
فرصتی برای اندیشیدن نداشته
باشند.
فراموش نکنید که در ظاهر همیشه
با فقر مخالف باشید اما در پنهان
بر ضد خوب شدن وضعیت مردم
مبارزه کنید چون این وضعیت
آنها باعث احساس امنیت و
آرامش دائمی شما میشود.
من بر این باورم که تمام کارهای
بیهوده و بیفایدهٔ جهان به این
خاطر ادامه دارند که از عصیان
مردم میترسند پس شما هم
هیچگاه اجازه ندهید که در روز
حتی یکساعت را آزاد و راحت
باشند.
|| 📕 خودآموز دیکتاتورها
✍ رندال_ وود
✍ کارمینه_دولوکا
ترجمهٔ بیژن اشتری |
...📚
باید تبدیل به اقیانوس شوی،
وگرنه هر روز
دریازده خواهی شد.
- لئونارد کوهن.
...
زرتشت که تازه وارد غار شده بود،
فریاد برداشت ؛
این چیست که من میشنوم؟
ترس قسمت استثنایی ما است.
تمام شجاعت و خوشی در امور
نامعلوم و خطرناک، شجاعت است.
بشر، وحشیترین و شجاعترین
حیوانات را در خود دارد.
این شجاعت، روحانی و علمی شد
که امروز...
همهٔ آنانی که آنجا بودند یکصدا
فریاد برداشتند:
زرتشت مینامند! همه خندیدند.
جادوگر گفت: عجبا! روح پلید من
را ترک گفته است! من شما را
از روح پلید خود برحذر نداشتم؟
زرتشت دشمنان خود را دوست
میدارد. زرتشت با مهری توأم،
دست دوستانش را فشرد و
خواست دوباره دزدانه از غار
خارج شود.
در بین دختران صحرا
آن مرد سرگردان که خود را سایهٔ
زرتشت مینامید گفت: از ما دور
مشو! آن ساحر پیر آیات یأس بر
ما دمیده است. پادشاهان در
حضور دیگران باطن خود را پنهان
داشتهاند. تو تنها کسی هستی که
هوای اطراف خودت را مقوی و
تمیز میسازی. در بین دختران
صحرا یک آواز قدیمی خواندهام
هنگامیکه آنها نمیرقصند،
عمیق ولی بدون فکر، درخشان
ولی برابر بودند. شروع به خواندن
آواز کرد: صحرا توسع مییابد. با
وقاری آفریقایی و شأن یک شیر و
میمونی که اخلاق را تعلیم میدهد.
ای عزیزترین دوشیزگان، سلام.
درود بر نهنگی که از میهمان خود
پذیرایی میکند. سوسکهای کوچک
از آرزوهای کوچکتر، ابلهانهتر،
خوشاند. این نخل بهنظر من چون
رقاصهای است که روی یک پا ایستاده.
ای قلوب ظریف و نازک گریه نکنید.
ای دَمهای تقوا دوباره بدمید.
بد بهحال کسانیکه صحراهایی
در باطن خود دارند.
غار پر از هیاهو و خنده شد.
زرتشت از خوشی آنها شاد کام بود،
به حیوانات خود چنین گفت:
یأس و غم آنها به کجا رفته است؟
هنوز شیوهٔ خندیدن مرا یاد نگرفتهاند.
اما چه اهمیتی دارد؟ امروز روز
پیروزی است. ای مردمان عجیب
که بهسوی من آمدهاید، اکنون پاداش
بهسر بردن با مرا دریافت خواهید کرد
کلمات پر مغز من امیال جدیدی را در
آنها بیدار کرده. اکنون در آنان امید
دمیده شده. هماکنون آنها رو به
بهبودی هستند.
ناگهان سکوت مرگباری غار را
فراگرفت.
زرتشت پرسید آنها چه میکنند؟
دید به زانو درآمده و خر را ستایش
میکردند! احترام و قدرت همواره و
تا ابد، بر خدای ما باد!
خر جواب داد؛ آری! ( عرعر کرد )
او بار ما را بر دوش میکشد، او به
شکل خدمتکار ما درآمده است و
همواره غم و غصه را با بردباری
تحمل کرده و نه نمیگوید.
او سخن نمیگوید و از این رو
بهندرت خطا میکند. خر جواب داد:
آری! ( عرعر کرد ) اگر او را فهمی است،
پنهان است، اما همه به گوشهای دراز
او معتقدند. ملکوت او فراتر از عرصهٔ
خوب و بد ماست. هیچکس را خواه
شاه یا گدا از خود نمیرانی. تو بچهها
را تحمل میکنی، یک بوته خار بر تو
لذیذ میآید. خر جواب داد:
آری! ( عرعر کرد )
📚چنين گفت زرتشت - نیچه
زندگیِ ما ، مجموعهٔ خاطرات ماست
میخواهیم چقدر از همین زندگیِ
کوتاهمان را با توجه نکردن
از دست بدهیم...؟
" جاشوا فوئر
قدمزدن روی ماه با انیشتین "
📚🌖
زندگی بهمن آموخت
آدمها نه دروغ میگویند،
نه زیر حرفشان میزنند،
اگر چیزی میگویند صرفآ
احساسشان در همان لحظهست
نباید رویش حساب کرد!
- کارلوس فوئنتس
📚
...
📖 مطالعه قسمت سیُپنج
وای اگر کسی جز زرتشت شما را
میدید!
ای پاپ پیر، چگونه خود را راضی
کردی که خری را بهصورت خدای
خود بپرستی؟
پاپ جواب داد؛ ای زرتشت من
در امور مربوط به خدا، بیناتر از
تو هستم. آنکس که گفت خداوند
روح است، بزرگترین قدم را در راه بیاعتقادی برداشت. زرتشت به آواره
و سایه گفت: بتپرستی میکنی؟ و
توای جادوگر پیر، چهکسی در این
عصر آزادی به تو ایمان خواهد آورد.
جادوگر گفت؛ ای زرتشت حق با
توست؛ این کار من حماقت است.
به مرد وجدانی گفت: آیا در این
پرستش هیچچیز مخالف با وجدان
تو نیست؟ او پاسخ داد؛ شاید من معتقد
به خدا نباشم ولی خداوند به موج شهادت مقدسترین افراد، جاودانی است. آیا
یک مرد عاقل دوست ندارد تا از راههای
کج و غیرمستقیم به سوی مقصود رود؟ زرتشت بهسوی مرد غیر قابل بیان
رفت، آیا حقیقت دارد که تو او را برانگیختهای؟ آیا او را نکشتهاند؟
مرد پاسخ داد؛ آیا او زنده بود یا
دوباره زنده شد یا کاملا مرده است؟
من از تو آموختم: آنکس که میخواهد
کاملآ بکشد، میخندد، تو یکبار گفتی
با خنده میکشند نه با خشم.
زرتشت فریاد برداشت:
ای سحرکنندگان چرا خود را از من
پنهان میدارید؟ تا بهصورت اطفال
کوچک درنیایید به ملکوت آسمانها
داخل نخواهید شد. زرتشت با دست
بالا را نشان داد: ما مرد شدهایم و
خواهان ملکوت زمین هستیم.
مجددأ شروع به سخن کرد: ای
عالیمردان مرا خرسند ساختید!
بهراستی شکفته شدهاید، به یک نماز الوهی( از اسما و صفات خدا ) خوشی
و شادکامی احتیاج دارید. این جشنها بهوسیلهٔ شفایافتگان اختراع میشود.
چنین گفت زرتشت
همه از غار بیرون رفتند؛ قلبها
تسکین یافته بود. زرتشت سعادت
و سکوت آنها را محترم شمرد.
زشتترین مرد گفت؛ با این همه وقایع،
بودن تنها برای من کافی نیست. زندگی
روی زمین ارزش دارد. من به مرگ
خواهم گفت: آیا معنی زندگی این بود؟
اگر چنین است مجددآ طالب آنم.
همه زرتشت را تکریم کردند. همه از فرط شادی میرقصیدند. کیست که بتواند
حدس بزند در افکار زرتشت چه بود؟
روح او چون ابر سنگینی در بین دو
دریا سیر میکرد. زرتشت انگشت بر
لب گذاشت و گفت: بیا. سکوت سنگین
و محیط اسرارآمیز بود.
برای بار دوم انگشت بر لب نهاد و
گفت: بیا! بیا! برای بار سوم... بنگرید
شب چگونه آه میکشد؛ ای مرد،
مواظب خود باش.
زمان به کجا گريخته؟ اکنون من
مردهام. همهچیز پایان یافته است.
نیمهشب چه میگوید؟ من از خود بیخود شدهام و روحم میرقصد. شرابها
پر درد، جامها شکننده و گورها
مینالند. جهان خود به خود میرسد
و انگورها رنگ میاندازند! جهان
عمیقتر از آن است که روز حدسش
را بتواند زد! تمیزترین افراد و
قویترین ارواح صاحب زمیناند.
دنبال یک سعادت عمیقتر و بدبختی عمیقتری بگرديد.
غم خداوند عمیقتر است. بهدنبال
غم خداوند برو نه بهدنبال من!
من چه هستم؟ یک بربط سرمست
دلنشین. چنين گفت زرتشت
📚 چنین گفت زرتشت - نیچه
نیروی مقننه آن است که حق
دارد نیروی جمهوری را به دلخواه
در جهت حفظ و حراست جامعه
بهکار گیرد. از آنجاکه قوانین باید
دائما بهمرحلهٔ اجرا درآیند و
قدرت عملکرد آنها مداومت
داشته باشد درحالیکه وضع آنها
در مدت کوتاهی انجام میپذیرد
پس لازم نیست این قوه پیوسته
در حال فعالیت بوده باشد.
از سوی دیگر انسان موجودی
ضعیف است اگر آنانی که قدرت
قانونگذاری را دارند، قدرت اجرای
آن را نیز دارا باشند، وسوسه
خواهند شد تا از قدرت
سوءاستفاده کنند. بنابراین یا
سر از اطاعت قوانین خودساخته
برمیتابند یا اینکه آن را در مرحلهٔ
وضع یا اجرا با سود خصوصی
اشتباه میکنند و مالا در خلاف هدف
جامعه و حکومت به منافعی سوای
منافع افراد میاندیشند
اما چون قوانین در مدت کوتاهی
یکبار برای همیشه وضع میشوند
ولی باید دائما به مرحلهٔ اجرا درآیند
و بر نحوهٔ اجرای آنها نظارت شود،
لازم است قدرتی پیوسته بهصورت
فعال وجود داشته و در اجرای
قانون اهتمام ورزد بدینسان
قوهٔ مقننه و مجریه غالبا از
یکدیگر منفک هستند.
آنها باید باهم همکاری هم
داشته باشند زیرا هردوی اینها
در عملکردهای خود از نیروی
جامعه بهره میبرند،
پس چگونه میتوان نیروی 👇
...📚
📚🎧 #کلبه_عمو_تم
نویسنده؛ هریت بیجر استو
هنگامی که در سکوت شب
صدای زن و شوهر خاموش
شد الیزا لرزان و رنگپریده
با صورتی منقبض آهسته و
پنهانی مخفیگاهش را ترک
گفت لبهایش خشک و
فشرده شده بودند و این الیزا
ديگر بههیچوجه به آن موجود
ملایم و محجوبی که تا کنون
ما میشناختیم شباهتی نداشت
با احتیاط خودش را به راهرو
رساند لحظهای مقابل اتاق
خانمش مکث کرد دستش را
به سوی آسمان بلند کرد
گویی خدا را به یاری
میطلبید ...
قسمت ۵
📚
....
📖 مطالعه
🧩 قطعات تفکر
🖊 امیل_سیوران
نشر مرکز
۵ - کسیکه طعم تحقیر را نچشیده،
نمیداند رسیدن به پایینترین درجهٔ
وجود خویش چه میتواند باشد.
[ تحقیرشدن؛ این احساس انسان را
کوچک میکند ]
۶ - لحظهای که فکر میکنیم همهچیز را
فهمیدهایم، قیافهٔ یک جنايتکار را
پیدا میکنیم.
[ شناسایی حقیقت؟ کشف یک راز ]
۷ - تازمانیکه ملال به امور قلب و
احساس محدود میشود،
تحملکردنی است اما اگر به
حيطهٔ مغز و عقلمان سرایت
کند دیگر کارمان ساخته است.
[ ملال؛ اندوه، رنج، درد؛ اگر
آمیخته به فکر و درون ما بشود،
به یکنوع فلج اراده، فلج زندگی
( گویا منظور افسردگی و یا
دستکشیدن از زندگی باشد.
فکر کنید ) ]
۸ - از ترسِ رنج، سعی در انهدام
واقعیت میکنیم. وقتی که
تلاشمان به نتیجه میرسد،
درمییابیم که خود همین انهدام
منشأ رنجهایمان است.
[ مواجه شدن با واقعیت؛ تلخ،
ترسناک، ناامیدکننده؟ میخواهیم
واقعیت را کتمان کنیم؟ نتیجه
اضافه کردن رنج و درد بیشتر
فکر کنید. ]
۹ - در آدم بدبین، نیکیای بیثمر و
شرارتی ارضا نشده با یکدیگر به
سازش رسیدهاند.
[ انسان بدبین همهچیز را سیاه،
بیفایده و مبهم میبیند؟
منظور از نیکیای بیثمر و
شرارتی ارضا نشده ؛ خوبی
کردن به افراد ناسپاس ؟
فکر کنید ]
۱۰ - از کسانیکه از عشق، بلندپروازی و
جامعه روی برگرداندهاند، پرهیز
کنید. آنها انتقام کنارهگیریشان
را از ما خواهند گرفت.
[ چرا این افراد اینگونهاند و ما
باید از ارتباط با آنها پرهیز
کنیم؟ سرخوردگی، شکست،
یأس در آنها به ما سرایت
میکند؛ کمی شبیه تفکر شماره ۹
فکر کنید ]
ص ۴۷ / ۴۸ / ۴۹
ادامه دارد
...📚
حتی اگر روزی بهزندگیِمَن
اِحتیاج داشتی
بیا وَ آن را بِگیر..
- #آنتون_چخوف
.
نقل است که جنید بغدادی گفت:
یک روز دلم گم شده بود
گفتم؛ الهی دل من باز ده
ندائی شنید که یا جنید!
ما دل بدان ربودهایم
تا با ما بمانی
تو باز میخواهی که
با غیرِ ما بمانی؟
- تذکرة الاولیا
📚🌒
.
اگر انسان با یقین آغاز کند،
سرانجامش به تردید خواهد انجامید
ولی اگر با تردید آغاز کند،
کار خود را با یقین به پایان خواهد برد.
|| فرانسیس بیکن |
.
📚#بازی_های_میراث
جلد ۲
پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز
🍀💐🌼 از بهترین و دلنشینترین کانالهای تلگرام لذت ببریم
🍎 مجله فرهنگی-هنری هفترنگ
@Haftrangmagazine
🧿 یه مرد امیدوار
@happy_private_life
🌳 دانلود کتابهای نایاب ممنوعه و تاریخی
@yortci_bosjin_pdf
🌻 فایلهای سابلیمینال رایگان
@subliminal_biokinesis_mehregan
🍎 کافه کتاب 📚
@roman_bookk
🌳 گلچین کتابهای صوتیPDF
@ketabegoia
🌻 من و کتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
🍎 حقوق برای همه
@jenab_vakill
🌳 دنیای پادکست
@OneThousandandOnePodcast
🌻 کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
🌳 بهترین کتابهای جهان 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🌻 مجلهی زندگی"جذب"موفقیت"
@Pareparvaz63
🍎 از خودم تا عشق ♥️
@eshg_servat
🌳 زبان ترکی رو قورت بده
@ArazTurkish
🌻 کتابخانه بزرگ ادیان و فرهنگ باستان
@Zardoshti_book
🍎 واجهای عشق
@vaj_hay_eshgh
🌳 جامعهشناسی کاربردی | نظریهها و مفاهیم
@A_Quick_look_at_Sociology
🌻 انگلیسی مثل آب خوردن
@MyMindsetForEnglish
🍎 کلید رهایی🔑
@shine41
🌳 دوره فن ترجمه زبان علوم سیاسی و متون مطبوعاتی
@policyinact
🌻 همه چیز درباره ایالات متحده آمریکا
@hamechiamerica
🍎 یادگیری لغات با اخبار انگلیسی
@english_ielts_garden
🌳 آموزشهای رایگان مشاغل خانگی
@honarkadeh_aftab96
🌻 روانشناس خودت باش
@sh351b
🍎 هُنر شَراب زِندگیست 🍷
@Geraf_art
🌳 کتابفروشی ارزان کتاب
@KotobeArzan
🌻 کتاب صوتی دزیـره مـتـن ناب📝
@dessEre
🍎 حسِ خوبِ زندگی
@FullAndrewP4K
🌳 خانه ی دوست
@khanehy_doost
🌻 زندگی با ذهن زیبا
@LifeManage
🍎 آموزش صفرتاصد انگلیسی⬇️
@Englishity
🌳 شاهنامه صوتی
@shahname_soti
🌻 محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
🍎 آرامش و شادی درونی🧘🏻♀️
@ravanshenasivaerfan
🌳 تستهای مفهومی و تحلیلی جامعه شناسی
@t_nazarieh
🌻 تست کنکور سوالات عمومی، تخصصی، استخدامی
@Azsefr_beyek_text
🍎 سنگ صبور
@parallel400
🌳 آرایــــه، ضرب المثــل، شعر فارســـی
@Azsefr_beyek_farsi
🌻 حال خووب بایک فنجان قهوه☕️"
@Ghahvee_Ghajar
🍎 حضــرتعـشقمـولانایجان
@molaanayJaan
🌳 روزمرگی های مژده
@moshaverehh_1354
🌻 گزیدههای کتاب
@venus_boook
🍎 انگلیسی آسان
@Englishtub
🌳 حافظ صوتی جدید
@hafez_soty
🌻 ادبیترین شعرها و دلنوشتهها
@negahshear
🍎 کلیپهای انگیزشی
@kelephayeangizeshi
🌳 جامعه مدنی(فلسفه. تاریخ. اجتماع)
@civilizers
🌻 کانال طبی عیون الحکمه
@oyoon_hekmat
🍎 دوره، رازهای پولسازی
@Maya_Mind
🌳 آموزش گام به گام زبان انگلیسی
@English_Points_New
🌻 کتاب دانش مطالعه گروهی 📖
@ktabdansh
🍎 اینجا ورزشکار باش
@MaryamTeam
🌳 بدانید و دریافت کنید BOOKZ
@Audio_Books_24
🌻 دل واژه های تنهایی
@gandomzaran
🍎 پرسش و پاسخ رایگان با روانشناس
@huzurtel
🌳 رمز و رازهای زندگی
@romanceword
🌻 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🍎 آموزش رایگان نویسندگی
@anahelanjoman
🌳 انگلیسی حرفهای کودک و بزرگسال
@MusicOwallpaper
🌻 آیلتس رو فول شو •••
@ArazIELTS
🍎 آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami
🌳 آموزش هنر و دکوراسیون🏡
@TazeineManzel
🌻 کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
🍎 کتابها مثل ریشههای یک درختاند
@nevisandbdonya
🧿 جذب جنس مخالف با شگردهای روانشناسی
@moshavereh_shoma
🌳 جادوی گیاهان دارویی طب سینوی
@teb_sinawi
🌻 زبانشناسی همگانی
@linguiran
🍎 تفسیر آیه به آیه قرآن کریم
@Pious114
🌳 آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
🌻 کافه کتاب صوتی
@CafeBookAudio
🍎 کتابخانه صوتی و پی دی اف تاپ بوک
@Top_books7
🌳 شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!!
@book_tips
🌻 آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
🍎 کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
🌳 آموزش علم نجوم و کیهان شناسی
@yortchi_bosjin
🧿 خلاصه کتابهای روانشناسی
@booklove_blog
🍓 تحلیل، اخبار و آموزش کریپتو
@CryptoVision_channeel
🧿🌺 هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1
📚🎧 #کلبه_عمو_تم
نویسنده: هریت بیجر استو
در تمام حالات و حرکاتش
وقار و مناعتی دیده میشد
که در عین حال آمیخته
با فروتنی و سادگی بود
در آن هنگام تم با جد و جهد
تمام به کاری مشغول بود
لوحی مقابلش قرار داشت و
با دقت و آهسته و آرام
میکوشید تا حروفی را بنویسد
این کار مهم را زیرنظر و
مراقبت آقا جورج جوان که
پسر سیزدهسالهای بود
انجام میداد.
...📚
علم یک واکسن است
در مقابل " شارلاتانهای دنیا "
که میخواهند از جهل شما
سوءاستفاده کنند..
- نیل دگراس تایسون
.
یک کتاب سراسر هیجان و
جذاب از بزرگترین روشنفکران
جهان.
هنریک ایبسن
ژان ژاک روسو
برتولت برشت
ژان پل سارتر
تولستوی
کارل مارکس
ارنست همینگوی
برتراند راسل
چامسکی
شلی و ...
📚#روشنفکران
✍#پال_جانسون
پل جانسون پرترهای جذاب از
ذهنهایی که دنیای مدرن را
شکل دادهاند در یک سلسله
مطالعات تصویری از روشنفکرانی
متضاد با مغناطیس خطرناک
را معرفی میکند.
با خواندن این کتاب با حقایق
جالب و شگفتآوری آشنا
میشوید که دیدگاه شما را
نسبت به نویسندهٔ محبوبتان
تغییر میدهد! ...
t.me/ktabdansh 📚
.