2412
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین www.iranboom.ir
به مناسبت 21 آذرماه ( هفتاد و هشتمین سالگرد گریز اهریمن) - مریم فیروز (فرمانفرمائیان) و فرقه دموکرات آذربایجان
دکتر علی علی بابایی درمنی
در مورد ارتباط حزب تودۀ ایران و فرقۀ دموکرات آذربایجان تاکنون پژوهشهای بسیاری صورت گرفته، که از میان آنها میتوان به مقالۀ یرواند ابراهامیان با عنوان «آذربایجان: حزب توده و فرقه دموکرات» ترجمۀ قدرت الله روشنی زعفرانلو، یادنامه یغما، 1370، ص 454 تا 496 و همچنین کتابهای دیگر این نویسنده، ایران بین دو انقلاب اشاره کرد. آبراهامیان با اینکه از خیانت شاخۀ آذربایجانی حزب توده به منافع ملی ایران یاد کرده، و گزارش میدهد که در 16 شهریور 1324ش، کمیتۀ محلی حزب توده در آذربایجان خود را منحل کرده و به فرقۀ تجزیه طلب می پیوندد ( آبراهامیان، 1391: 492)، ولی با این حال می افزاید که حزب توده بیانیه ای شدید اللحن در محکومیت این اقدام تجزیه طلبانه فرقه تهیه کرده بوده که با "تشر" سفیر شوروی از صدور آن میپرهیزد ( همان: 496). آبراهامیان همچنین می افزاید که از میان نشریات توده ای تنها "ظفر" است که رویکردی همدلانه با تجزیه طلبان دارد، و سایر نشریات توده ای اقدام فرقه را تایید نمیکنند ( همان: 498-501).
با این حال نظرات دیگری نیز در مورد ارتباط حزب توده با فرقۀ دموکرات آذربایجان وجود دارد، که از میان آنها می توانیم به دیدگاه خلیل ملکی اشاره کنیم که به هنگام غائلۀ فرقه از اعضای حزب توده بوده است. ملکی چنین می گوید: «سران حزب توده که نقش وکیل مدافع منافع شوروی در ایران به عهده گرفتند، از فرقۀ غیر قابل دفاع دموکرات آذربایجان صد در صد دفاع کردند.» ( ملکی، 1360: 430) با جمع بندی این دو دیدگاه به این نتیجه میرسیم که رهبری مخالفان اقدام فرقۀ دموکرات آذربایجان در تجزیۀ بخشی از خاک ایران در میان توده ای ها، با خلیل ملکی بوده است و به نظر می رسد که بخش اعظم کمیتۀ مرکزی حزب توده رویکردی همدلانه با فرقۀ دموکرات داشته اند، زیرا با کناره گیری خلیل ملکی از حزب توده، این حزب با فراغ بال، در فروردین 1327، و در کنگره نیمه مخفی خود در تهران اتحاد خود را با فرقۀ دموکرات آذربایجان و کردستان اعلام میکند ( آبراهامیان، 1391: 384).
نگاه همدلانۀ حزب توده به فرقۀ دموکرات آذربایجان در خاطرات مریم فیروز، عضو کمیتۀ مرکزی حزب توده و مسئول تشکیلات دموکراتیک زنان حزب توده، منعکس شده است. تاکنون خاطرات مریم فیروز کمتر به عنوانی سندی دربارۀ روابط حزب توده و فرقۀ دموکرات آذربایجان مورد توجه واقع شده است، توجه شما را به بخش هایی از این خاطرات جلب می کنم:
« *- غائلۀ فرقۀ دموکرات آذربایجان را چگونه ارزیابی می کنید؟
مریم فیروز: اعضای این فرقه اکثرا انسان های درست و با گذشتی بودند که عموما زندان کشیده و زجر دیده بودند. و هدفشان ایران [بخوانید تجزیۀ ایران] بود. فرقه رفتن شاه و آزادی ایران را می خواست. گرچه در بینشان افکار نادرستی هم بود، ولی بیشتر افسانههایی برای آنها ساخته بودند. من در آن دوران به آذربایجان رفتم. کوشش آنها این بود که مردم را نگه دارند، ولی آنچه به سر مردم آمد، فرقه نکرد. حال دیگر این حقیقت آشکار شده است، که فرقه کاری به مردم نداشت. می دانید وقتی فرقه از هم پاشید و شاه به آذربایجان رفت، جلوی پای او جوان آذربایجانی را قربانی کردند.
*- از شخصیت پیشه وری چه می توانید بگویید؟
مریم فیروز: او شخصیت بزرگواری بود. من این را غلط می دانم که می گویند، می خواست جدا کند. او علاقه مند به ایران [بخوانید تجزیۀ ایران]، زندان دیده و در جریان مبارزه استخوان خرد کرده بود. پیشه وری آنقدر که من دیدم و می دانم، به هیچ وجه معتقد نبود که آذربایجان باید جدا شود. او نسبت به ایران و مبارزه اش خیلی علاقه مند بود. گرچه مرگش تا حدی مرموز بود، ولی من از نحوۀ کشته شدنش!! اطلاعی ندارم.
*- شخصیت سیاسی و فکری غلام یحیی دانشیان چگونه بود؟
مریم فیروز: او برای من آدمی بود که با شاه مبارزه کرد، شخصیتی ساده و بی ریا، معتقد به این راه [بخوانید بیراهه خیانت به وطن] و بسیار با شخصیت بود...او برای من بسیار ارزش داشت، چند بار در جلسات حزبی و دو سه بار هم در آذربایجان او را دیده بودم و گفتم که منزلمان هم آمده بود. گرچه برای شناخت افراد باید روابط نزدیکتری داشت، ولی برای من همینکه فردی کارکرده و زحمت کشیده باشد، ارزش دارد.» ( فیروز، 1374: 131-132)
منابع:
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، تهران، 1391.
فیروز، مریم، خاطرات، انشارات اطلاعات، تهران، 1374.
ملکی، خلیل، خاطرات سیاسی، رواق، تهران، 1360.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/16930-maryam-firozferghe-demokrat.html
https://telegram.me/joinchat/BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
نامهای از یک برادر ساسانی!
یافتههای غار «هستیجان»، که با غارت گسترده مواجه شده است، به بررسی باستانشناسان گذاشته میشود.
به این بهانه یک پوستنوشته از مجموعهای که به خارج از ایران منتقلشده نیز منتشر شده است.
نامهای از یک برادر (احتمالا) ساسانی به خواهرش.
برای این نامه، چنین متنی ترجمه شده است:
مرواید، خواهر گرامی که ایزدان او را خوشبختتر کنند. هر خوشبختی برای خواهرم باد. من به دست بختک، یک شیشه روغن برایت فرستادم. از تندرستی و آسایش خودت و فرخزاد برای من نامه بنویس و از (تندرستی) من و کودکانم آسودهخاطر باش. روغن را زود بفرست.
«هستیجان»، غاری در دلیجان از توابع استان مرکزی است که کاوشهای باستانشناسان تاریخ این غار را به اواخر دوره ساسانی نسبت داده است.
isna.ir/xdQ8ZT
@iranboom_ir
روز 20 آذر 1325 ، هنوز سران فرقهی دروغین دموکرات آذربایجان شعار میدادند : « اوفلمک وار ، دونمک یوخ »
( مرگ هست ، بازگشت نیست ) ؛ اما خیزش مردم تبریز در بامداد روز 21 آذر 1325 ، نشان داد که برای خائنان :
« هم مرگ هست و هم بازگشت » .
هنوز پگاه در راه بود
که آذرخشِ خشمِ مردمِ تبریز
تیرگی اهریمنی را از هم درید .
آنگاه ، تُندر خروشِ مردمِ تبریز
شهر را لرزاند :
« هم مرگ هست ، هم بازگشت » .
از نوبر و امیرخیز و خیابان ،
تا سرخاب و شتربان ؛
از چرندآب و درب گجیل ،
تا باغبیشه و ششکلان ؛
تا دور دستهای دور ... ،
تُندر میخروشید :
« هم مرگ هست و هم بازگشت » .
دکتر هوشنگ طالع - 21 آذر 1365
@iranboom_ir
نقدی بر کتاب «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان»
نادر پیمایی
در سال 1999 میلادی برابر 1378 خورشیدی نویسندهای از اهالی جمهوری آذربایجان (اران سابق) به نام آقای جمیل حسنلی که مدعی است بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آزاد شدن کشورهای تحت سلطه حکوت کمونیستی شوروی توانسته با دستیابی به اسناد، اقدام به نوشتن کتاب مستند تاریخی تحت عنوان «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان» نموده است و این کتاب در سال 2005 میلادی برابر با 1384 خورشیدی از طرف آقای منصور همامی به فارسی ترجمه و در ایران چاپ و منتشر شده .
هر خوانندهای که درباره جریانات و حوادثی که بعد از سوم شهریور 1320 تا بیست و یکم آذر 1325 ( 1941 – 1946 )در آذربایجان به وقوع پیوسته اطلاعاتی داشته باشد با خواندن این کتاب به خوبی متوجه خواهد شد که نویسنده خواسته باعنوان کردن مسائل مربوط به تشکیل و سقوط فرقه دموکرات آذربایجان، عقاید و نظرات خود را درباره یکپارچه بودن جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران در گذشته، و همگون و یکی بودن مردم دو منطقه از لحاظ فرهنگ و تمدن و زبان و سابقهی تاریخی بیان کند و نتیجه بگیرد که چون آذربایجان تاریخی که در جنوب ارس واقع است، تحت سلطهی فارسها قرار گرفته !! پس از هر لحاظ در بدترین شرایط بهسر برده و خواهان جداشدن از ایران و پیوستن به برادران و خواهران خود در شمال رود ارس هستند ؟!
برای اینکه مطالب مندرج در کتاب به درستی مورد نقد قرار بگیرد نوشته ایشان را از دو دید مورد بررسی قرار میدهیم :
الف ـ مسائل حاکم بر روابط سیاسی بین ایران و شوروی، علل فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان.
ب ـ اظهار عقیده و نظرات شخصی نویسنده درباره سوابق تاریخی و فرهنگی دو منطقه آذربایجان و عواملی که در گذشته باعث جدایی دو آذربایجان شده و خواست امروز مردم دو منطقه که به هم پیوستن دو آذربایجان است .
نقد مربوط به بند ( الف)
با گذشت بیش از شصت سال از زمان اشغال ایران بهوسیلهی قوای انگلیس و شوروی، در مورد اقدامات و فعالیتهایی که طی سالهای اشغال ایران از طرف دولت شوروی برای تجزیه استانهای آذربایجان و بخشهایی از کردستان انجام شده بر مبنای اطلاعات و اسنادی که سالها قبل از فروپاشی شوروی از طرف کشورهای انگلیس و آمریکا، و همچنین بعد از فروپاشی شوروی ارائه شده، صدها کتاب و مقاله از طرف نویسندههای ایرانی و غیر ایرانی منتشر شده است.
از سوی دیگر ملت ایران مخصوصا مردم آذربایجان خود ناظر و شاهد ماجراها و اتفاقات بودند، ثانیا به علت انتشار اطلاعات و اسناد به شرح فوق مطلب یا موضوع نگفتهای نمانده بود که آقای جمیل حسنلی فکر کند با دستیابی به آرشیو اسناد محرمانه موفق به کشف اسرار بزرگی شده اند !؟ فرق نوشته آقای حسنلی با نوشتهی دیگران در این است که مطالبی را که ایشان نوشته اند در هر قسمت با گذاشتن رقم و شمارههایی به منابعی از قبیل شماره ... جمهوری آذربایجان ـ آرشیو مرکزی دولتی ـ پرونده ... برگ ... اشاره کردهاند .
با ذکر اسامی چند کتاب به اطلاع آقای جمیل حسنلی و همفکرانش میرسانم که تمام آن چه را که ایشان در مورد فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان به استناد مدارک آرشیوهای محرمانه شوروی در سال 1999 نوشته، چند دهه قبل از ایشان نویسندگان مختلف در کتابهای بهشرح زیر این مطالب را به نوع دیگری نوشتهاند :
* غائلهی آذربایجان ، نویسنده خان بابا بیانی
* ما وبیگانگان، نویسنده دکتر نصرت الله جهانشاهلو معاون اول پیشهوری (حکومت دموکرات آذربایجان )
* آذربایجان در ایران معاصر، ( زبان انگلیسی)، دکتر ایرج اتابکی، نویسنده، ترجمه آقای محمدکریم اشراق
* تاریخ تجزیهی ایران ـ دفتر یکم ـ تلاش نافرجام برای تجزیه آذربایجان، نویسنده، دکتر هوشنگ طالع
* مسکو (زمستان سرد 1324) ، نویسنده دکتر هوشنگ طالع
* آذربایجان کجاست ؟ ، نویسنده دکتر جلال متینی
* تاریخ آذربایجان یا آتورپاتگان در آینه زمان، نویسنده نادر پیمایی
* آذربایجان از کهنترین ایام تا امروز، نویسنده دکتر عنایتالله رضا ( عضو سابق کمیته رهبری سازمان جوانان حزب توده )
* آذربایجان واران، نویسنده دکتر عنایتالله رضا
* اران، نه آذربایجان . ترک زبان، نه ترک، نوشتهی کیکاووس هومان
آقای حسنلی! من و همه افراد همسال من بهخوبی به یاد داریم که چند روز قبل از 21 آذر سال 1324 کامیونهای ارتش شوروی انواع تفنگها و اسلحهها را به روستاها حمل کرده و در مواردی حتا با زور تهدید از روستانشینان میخواستند که مسلح شده و تحت سرکردگی افرادی که تعیین شده بودند (مهاجرین و عوامل شوروی) به پادگانهای نظامی و پاسگاههای ژاندارمری و کلانتریها حملهور بشوند، آیا این است معنی جنبش ملی خودجوش ؟
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/2610-naghd-ketab-faraz-forod.html
/channel/iranboom_ir
معشـــــوق عشقی اي وطن - شادروان میرزاده عشقی
خــــاكــــــم به سر ، زغصه به سر خاك اگر كنم
خـــــاک وطن كه رفت ، چه خاكی به سر كنم ؟
آوخ ، كــلاه نيست وطـــــن ، گـــــــر كه از سرم
برداشتند فــــكـــر كــــــلاهي دگــــــــر كــــــنم
مــــرد آن بود كه اين كلهش ، برسر است و من
نـــــــــــامـــردم ار كه بی كله ، آنی به سر كنم
مــــن آن نيـــــــم كــــــــه يكسره تدبير مملكت
تسليــــــــم هـــــــرزه گـــــــــرد قضا و قدر كنــم
زيــــــــر و زَبَر اگــــــــر نكنـــــــي خــاک خصم را
ای چــــــــــرخ! زيــــــــــر و روی تو زير و زبَر كنم
جــــــــاييست آروزی مـــن ، ار من به آن رسم
از روي نعـــــــــش لشكـــــــــر دشمـن گذر كنم
هــــــــــر آنچـــــه ميكني بكن اي دشمن قوی
مـــــــــن نيز اگــــــــر قــــوی شدم از تو بتر كنم
مـــــن آن نيـــــم بــــه مرگ طبيعی شوم هلاک
وین كـــــــاسه خون به بستر راحت هدر كنم
معشـــــوق عشقی اي وطن اي عشق پاک من
اي آن كـــــــه ذكـــر عشق تو شام و سحر كنم
عشقت نه سرسری ست كه از سر به در شود
مهـــــرت نـــــــه عارضي ست كه جاي دگر كنم!
عشـــــق تــــــــو در وجــــــودم و مهر تو در دلم
بـــــــــا شير انـــــــدرون شد و با جان به در كنم
@iranboom_ir
آشنایی با دیدگاه های صادق هدایت ، درباره ی فرقه ی تجزیه طلب پیشه وری
در تاریخ معاصر ایران ، گروهی از روشنفکران ایرانی در نوشته های خود در باره ی گروهی شیاد خودفروخته که در روزهای اشغال ایران (در جنگ جهانی دوم از 1320 تا 1324 خورشیدی) ، به دست سه دولت انگلستان و شوروی و آمریکا در استان های آذربایجان و مهاباد دست به تاسیس جمهوری ؟؟!!! زدند ، اظهار نظر کرده اند . میلاد عظیمی ، پژوهشگر معاصر با جستجو در نوشته های صادق هدایت دیدگاه های او در باره ی تشکل جاسوس و شوروی ساخته ی « فرقه ی دموکرات آذربایجان » و پیشه وری را یافته و در قالب مقاله ای منتشر کرده است . خواندن این مقاله نشان می دهد که ، کسانی که دشمنی با یک « دولت » چشم آنها را کور کرده است و چیزی به جز « دشمنی با نظام حاکم » نمی بینند ، سرانجام از چه جاهایی سر در می آورند و در کشتی چه کسانی خواهند نشست .
برای خواندن مقاله ی میلاد عظیمی روی پیوند زیر کلیک کنید :
http://iranchehr.com/?p=10266
@iranchehr
حدود و ثغور مرزهای آذربایجان در دوران باستان
عزیز طالعی مدرس گروه تاریخ دانشگاه ارومیه
سرزمین آذربایجان که امروزه شامل استان های آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل و زنجان میباشد. یکی از ایالتهای باستانی و مهم ایران است که بر اساس اسناد و مدارک تاریخی و باستان شانسی از هزاران سال پیش، محل سکونت اقوام و جوامع مختلف انسانی بوده است.
بنابر دادهها و مدارک تاریخی، آذربایجان در دوران هخامنشیان و پیش از آن جزوی از قلمرو ماد بوده است و قسمت شمال غربی آن را تشکیل میداده است. تاریخ این ناحیه را پیش از تاسیس نخستین دولت فراگیر و مستقل در ایـران، یعنی دولت ماد، باید در تاریخ دولت اورارتو و قبایلی که در نواحی مختلف آن میزیستند، جستجو کرد. آشوریها که قبل از تاسیس دولت ماد، غرب و مرکز ایران را بارها مورد تاخت و تاز قرار دادهاند، ناحیه میان رود ارس و کوههای اَوین (در خوی) و قره داغ (در اهر) را « سان گی بوتو» مینامیدند. این ناحیه در قرون هشتم و نهم پیش از میلاد در قلمرو اوراتو بوده است. کادوسیان در دره قراسو ساکن بودند و اورارتوها و «مانائیتها» در مغرب، جنوب و شرق دریاچه ارومیه حاکمیت داشتند و در بخش شمالی آن، قبیله دالیان سکونت داشتند1.
به نظر بارتولد خاورشناس روس، پیش از حمله اسکندر مقدونی، آذربایجان بخش جداییناپذیر از سرزمین ماد بود و سیستم اداری جداگانهای نداشت. تاریخ آذربایجان به عنوان یک ناحیه مشخص و دارای مرزهای سیاسی و جغرافیایی که شناسایی حدود آن خصوصاً در قسمتهای شمالی در بعضی موارد باعث ارائه نظرات مختلف شده است، بعد از حمله اسکندر و حاکمیت و دستیابی آتروپات سردار ایرانی در آن جا، آغاز میشود.
جغرافی نگاران عهد قدیم، ماد را به دو یا سه بخش تقسیم کردهاند. ماد بزرگ که با عراق عجم قرون بعد مطابق است و ماد کوچک، شامل آذربایجان و قسمتی از کردستان میشد. بعضی به سه «ماد» قائل شده و ماد رازی، یا ری را جزو عراق عجم دانستهاند2.
دیاکونوف مولف تاریخ ماد در مورد تقسیم بندی ماد و بخش غربی آن چنین مینگارد: «ماد، همچون سرزمینی تاریخی و به مفهوم وسیع کلمه در عهد باستان، اراضیای را که در سمت شمال به رود ارس و قلههای البرز (در جنوب دریای خزر) و از مشرق صحرای شوره زار دشت کویر و از مغرب و جنوب به سلسله جبال زاگرس محدود بوده، شامل میگشته. اراضی یاد شده از لحاظ جغرافیایی [و تاریخی] به سه بخش تقسیم میگردد. بخش نخست که ما بخش غربی یا «ماد آتروپاتن» خواهیمش خواند، از رود ارس در شمال تا کوه الوند در جنوب ممتد بوده در ناحیهی دریاچهی ارومیه و رودهای جغتو و دیگر رودهایی که به موازات آن به دریاچهی مزبور میریزند و هم چنین ناحیهی دره قزل اوزن (سفید رود) که جبال البرز را قطع کرده است، نزدیک شهر کنونی رشت به دریای خزر میریزد، شامل بوده است. سراسر این ناحیه [آذربایجان و کردستان] را سلسله جبالی که از شمال به جنوب و یا از شمال غربی به جنوب شرقی ممتدند پوشانده است»3
هم او در مورد مرزهای شمال غربی ماد باستان مینویسد: ماد باستان از شمال غربی با ارواتور (و بعدها با ارمنستان) و از جانب شمال با آلبانی [اران] هم مرز بوده است، سرانجام ناحیه تاریخی ماد به دو بخش تقسیم شد. بخش شمال غربی آن، به نام ماد آتروپاتن [آتورپاتکان – آذربایجان] موسوم گردید و مستقلاً راهی دیگر در طریق تعالی و رشد پیمود و با تاریخ تکامل آلبانی [که از لحاظ قومی و فرهنگی به آتروپاتن نزدیک بوده] و در آن سوی ارس واقع بوده قرابت داشت.4
مرزهای شمالی آذربایجان، بعد از استقرار آتروپات در آنجا ثابت نبوده است. دکتر عباس زریاب خوئی5 براساس تالیفات جغرافینویسان یونانی، به این نتیجه رسیده است که مرزهای آذربایجان در پیش از اسلام از طرف شمال به سرزمین خزرها محدود میشد و از مغرب رود ارس، حد فاصل آن و ارمنستان بود، و از جنوب غربی تا دریاچهی مانتیانی (در کتاب استرابن «سپاوتا» که به «گپاوتا» (کبودان)6 «از کلمه ارمنی Gaboid »)، یعنی تا دریاچه ارومیه گسترده بود.
از فحوای کلام بعضی دیگر از نظریه پردازان نیز بر میآید که سرزمینهای آن سوی رود ارس، هر چند نام آتورپاتگان نداشته و آلبانی نامیده میشده است، ولی از لحاظ اداری و سیاسی تابع آتورپاتگان [آذربایجان] بودهاند. به نظر دیاکونوف آتروپات تا حدودی بر قفقاز شرقی نظارت داشته است.7 آتروپات کوششی برای الحاق مستقیم آن قبایل [آلبانی] به قلمرو ماد به عمل نیاورد. بلکه سعی کرد ایشان خود را متحدان ماد اعلام کنند.
پورداود نیز نظری مشابه با نظر دیاکونوف ارائه کرده است:«در دوره شهریاران آتورپاتگان، گاهی سرزمین فرمانروایی آنها از مرزها گذشته، به خاکهای همسایه کشیده میشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2295-hodod-soghr-azarbaijan-dar-doran-bastan.html
/channel/iranboom_ir
غائله آذربایجان در مقام بخشی از یک بحران جهانی
سران فرقه نشسته بر زير عكس لنين و استالين
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
@iranboom_ir
نقش آذربایجان در نوسازی ناسیونالیسم ایرانی
استاد کاوه بیات
علی صادقی تبریزی یکی از این روشنفکران بود. او که از چهرههای آشنا با تحولات فرهنگی ترکیه بود و پارهای از نوشتههای نامق کمال، ادیب ایراندوست عثمانی را نیز به فارسی ترجمه کرده بود، در رشتهنوشتههایی زیر عنوان «ایران و ترک» که در پاییز 1302 در روزنامهی «میهن» منتشر شد با اشاره به پیشینهی تاریخی ایرانی و ایرانیت، تأکید روشنیبیگ را بر عامل زبان، بیجا و بیمناسبت دانسته، ایرانیت را مجموعهای به مراتب فراتر از یک عنصر هویتی واحد فرض کرده و استدلالهایی از این دست را بیاعتبار دانست. علی صادقی تبریزی تا فروکش کردن این بحث در دو - سه سال بعد، پای ثابت آن بود و نوشتههای پرشماری را در این زمینه منتشر کرد.
رضازادهی شفق یکی از دیگر روشنفکرانِ آذربایجانیای بود که وارد بحث شد. وی در رسالهای زیر عنوانِ «تورک متفکر لرینگ نظر انتباهنه» (به نظر دقتِ متفکر ترک) به صورتی مبسوط و به نحوی سنجیده، آرای روشنیبیگ را مورد بررسی قرار داد و نقد کرد. این رساله که از سوی مجلهی «ایرانشهر» در برلین منتشر شد - و از آنجایی که به ترکی استانبولی نوشته شده بود در آن حوزه نیز بازتاب داشت - در همان روزها در یکی از جراید تهران نیز ترجمه و منتشر شد.
محمود غنیزادهی سلماسی که از سالهای پیش - یعنی از دورهای که در سالهای نهضت مشروطه روزنامهی فریاد را در ارومیه منتشر میکرد - نسبت به تحرکات پانترکیستی آگاه بود و مخاطرات آن را گوشزد میکرد نیز از دیگر روشنفکرانِ آذربایجانی بود که در این مرحله وارد کار شد و با انتشار رسالهای زیر عنوانِ «روشنیبیگ جواب» از هویت ایرانی آذربایجانی دفاع کرد. این رساله نیز که به زبان ترکی و به صورتی جداگانه در برلن چاپ شد در محافل ترکزبان بازتاب گستردهای داشت.
در کنار این تحرکات که بیشتر جنبهای فردی و پراکنده داشت، حسین کاظمزادهی تبریزی با تأسیس نشریهی «ایرانشهر» در سال 1301 و اختصاص بخش عمدهای از صفحههای آن به این بحث مهم، حرکتی را بنیان نهاد به مراتب گستردهتر از تلاشهای پراکندهی جاری. کاظمزادهی ایرانشهر نیز از فعالان کمیتهی ملیون برلن بود و در هنگام جنگ یکم جهانی، سالهایی را در قلمرو عثمانی سپری کرده بود. ایرانشهر بر خلاف پارهای از جراید تهران که در واکنش به اظهارات روشنیبیگ و همانندانش بیشتر واکنشی احساسی بروز میدادند بر آن شد از بهترین و مناسبترین راه - یعنی راه دانش - وارد بحث شود. از اینرو ضمن ترجمه و انتشار بخشهایی از رسالهی مارکوارت - شرقشناس برجستهی آلمانی - در باب تاریخ کهن آذربایجان و پیشینیهی ایرانی آن، در ادامه از همهی دانشمندان و صاحبنظران خواست که نظر به اهمیت بحث، آن را موضوع تحقیق و بررسی قرار دهند.
در کنار میرزا محمودخان غنیزاده - که پیشتر نیز به او اشاره شد - و مصطفی طباطبایی که هر یک در این زمینه بررسیهایی را ارایه دادند و همچنین نوشتههای خود کاظمزادهی ایرانشهر در این باب، رسالهی «آذری یا زبان باستان آذربایجان» سید احمد کسروی تبریزی را میتوان مهمترین دستآورد این اقتراحِ ایرانشهر دانست، رسالهای که با وجود گذشت هشتاد سال از تاریخ انتشار هنوز هم اهمیت تعیینکنندهی خود را حفظ کرده است.
... همین پیشدرآمد نیز مهم بود و بر شکلگیری ناسیونالیسم ایرانی در این دوره تأثیری قاطع و تعیینکننده بر جا گذاشت؛ چه از لحاظ تعریفهایی که در این عرصه از ایرانی و خصوصیات ایرانی بودن ارائه شد و چه از لحاظ برآمدن نقش زبان فارسی به عنوانِ یکی از ارکانِ اصلی ایرانیت.
بررسی جزو به جزو این تعریفها و اهمیتی که عناصری چون سرزمین، تاریخ و فرهنگ مشترک در آن یافتند از حوصلهی این بررسی خارج است. این که چگونه زبان فارسی نیز به دلیل آن که نخستین هدف حملهی ترکگرایی بود، چنان نقش کلیدی و مهمی در این میان یافت نیز به همچنین.
ولی در پایان و در مقام نوعی نتیجهگیری به موضوع اصلی این بحث، یعنی نقش آذربایجان در ناسیونالیسم ایرانی برمیگردیم.
همانگونه که ملاحظه شد تا جایی که اسناد و گزارشهای موجود بررسی شدهاند رکن اصلی این بحث و وظیفهی رویارویی با پانترکیسم را رجال و روشنفکران آذربایجانی بر عهده داشتهاند: چه روشنفکران و نویسندگانی که در این بررسی از آنها یاد شد و چه شخصیتهای کشوریای چون تقیزاده و ارفع و دیگران که در تشکیلات دولتی وقت بهاین مهم توجه داشتند و در این کوتاه فرصت اشاره به آنها نشد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11331-naghsh-azarbaijan-dar-nosazi-nasionalism.html
/channel/iranboom_ir
زوایاى تاریک روشن میشود - گفتگو با دکتر حمید احمدى و استاد کاوه بیات درباره اسناد تازه فرقه دموکرات
اسماعیل آزادى
زمانى که «ستارخان» و «باقرخان» خطه پرافتخار آذربایجان را براى پاسدارى از آزادى و مشروطیت ایران که در چنگال استبداد «محمدعلى شاه» و قزاق هاى «لیاخوف» روسى گرفتار شده بود، ترک کردند، شاید هیچ گاه فکر آن را هم نمى کردند که ۳۶ سال بعد، کسانى بخواهند با تکیه بر فرزندان لیاخوف، سرزمین ناجى ایران را به طرفة العینى به کسانى که از آن سوى مرزها با شعار سوسیالیسم آمده بودند، واگذار کنند، اما این اقدام از سوى «سیدجعفر پیشه ورى» و در قالب فرقه دموکرات آذربایجان انجام شد و او با هدف تجزیه طلبى حکومتى خودمختار ایجاد کرد، ولى اقدامات فرقه، پیشه ورى و حامیان خارجىاش مورد اقبال مردم ایران دوست آذر آبادگان قرار نگرفت و تنها یک سال بعد، با قیام ایرانیان آذرى و بسط حاکمیت دولت مرکزى، فرو ریخت و سران فرقه به شوروى فرار کردند. هر چند هواداران پیشه ورى، او را رهبر یک جنبش ملى و خودجوش در آذربایجان معرفى کردهاند و «استالین» را متهم مىکنند که از این جنبش در جهت منافع اتحاد شوروى بهرهبردارى کرده است، اما با انتشار اسناد دفتر سیاسى حزب کمونیست شوروى (پولیت بورو) پرده از خیانتى بزرگ برداشته و آشکار شد که فرقه دموکرات آذربایجان با فرمان مستقیم استالین با هدف جدایى آذربایجان و حتى کردستان ایجاد شده است. در آستانه شصتمین سالگرد این واقعه تاریخى، در میزگردى با حضور آقایان «کاوه بیات» کارشناس و مورخ برجسته آذرى و دکتر «حمید احمدى» کارشناس مسائل قومیت ها، به تحلیل اسناد منتشر شده مربوط به فرقه دموکرات آذربایجان پرداختهایم که ماحصل آن در پى مىآید.
•در آستانه شصتمین سال بحث فرقه دموکرات و نجات آذربایجان هستیم. بحث هاى تاریخى در این مورد، چه فراز و فرودهایى داشته است؟
بیات: مهم ترین ویژگى این بحث در این است که در سنوات اخیر على الخصوص تا پیش از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، بخش عمده دانش و آگاهى ما از این پدیده، به گزارشهاى یکى از طرفین این مناقشه محدود بوده است. یعنى از یک طرف، ما مقدار زیادى اسناد و گزارش هاى روزبه روز از تحولات جارى در آذربایجان در دست داریم که توسط ارگان هاى دولتى مانند فرماندارى ها، وزارت دارایى و وزارت فرهنگ و... تولید شده است. این گزارش ها تا پیش از چیرگى تشکیلات فرقه دموکرات، جنبه مستقیم داشتند و بعد که دست ارگان هاى حکومت مرکزى از آذربایجان کوتاه شد، جنبه غیرمستقیم و حاشیه اى پیدا کرد. این یک وجه اسناد است که از شکل گرفتن یک حرکت و تشکیل یک حکومت خودمختار تا مراحل پایانى و فروپاشى را در بر مى گیرد، براى بازسازى تاریخى این واقعه بسیار مهم هستند. از طرف دیگر در همین سو، ما گزارش هاى مقامات سیاسى و نظامى متفقین به ویژه بریتانیا و آمریکا را داریم که با دقت و نگرانى، تحولات این حوزه را دنبال مى کردند.
•گزارش روس ها چطور؟
بیات: گزارش شوروىها یک اشکال عمده داشت و اینکه در تعیین و تبیین نیات دولت اتحاد شوروى در برپا داشتن این حرکت و همین طور نیات و اهداف مسکو در برچیدن این حرکت، خیلى ناقص بود. بیشتر روى حدس گمان حدس مى زدند، اما با فروپاشى اتحاد شوروى و بازشدن اسناد و آرشیوهاى بلوک شرق به تدریج، مجموعه گزارش هایى در این زمینه در دسترس پژوهشگران قرار گرفت که میزان دخالت و اهداف روز به روز اتحاد شوروى را از این حرکت روشن مى کند. به ویژه در سال هاى اخیر مخصوصاً با تلاش هایى که در خود جمهورى آذربایجان صورت گرفته است، به ویژه کتاب هاى «دکتر جمیل حسنلى» در مورد فرقه دموکرات ، در واقع اکنون گزارش هاى دقیق و مفصلى نه فقط از کم و کیف شکل گیرى فرقه دموکرات و ارتباط آن با سیاست روز اتحاد شوروى، بلکه از ریز مکانیسم درونى این تحول در اختیار ما قرار گرفته است که اکنون امکان نزدیک شدن به یک ارزیابى نسبتاً جامع از کل این پدیده را فراهم کرده است.
احمدى: اسناد جدید خیلى از نقاط تاریک و سئوال هایى را که در ذهن تحلیل گران و مورخان و روشنفکران ایرانى وجود داشته است، روشن مى کند. البته باید به این نکته توجه کنید که بخشى از اسناد ادبیات رسمى بوده که در روزنامه ها نوشته مى شده است، مثل نوشته هاى آقاى «نجفقلى پسیان». بعضى از آنها نیز نگاه هاى رسمى و حکومتى به فرقه است. بخش دیگرى از اسناد و گزارش ها در بیان خود این گروه ها از فرقه دموکرات گرفته تا بعضى از چپ گرایان دیگر مانند حزب توده بود. البته این گزارش ها پر از شعارها و ابهاماتى بود که روایت هاى کلان و معمولاً ایدئولوژیک ارائه مى دادند و در آنها، نکات تاریک زیادى وجود داشت که بعد از فروپاشى اتحاد شوروى منتشر شد
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/8707-
/channel/iranboom_ir
۹۶ سال پیش در ۱۸ آذر ۱۳۰۶، فتحالله مجتبایی ـ مترجم، مورّخ ادیان و از مفاخر فرهنگی ایران ـ به دنیا آمد.
@iranboom_ir
۷۹ سال پیش در ۱۸ آذر ۱۳۲۳، میرزا حسن تبریزی ـ مشهور به رُشدیه ـ درگذشت.
رشدیه از پیشگامان نهضت فرهنگی ایران در قرن گذشته و بنیانگذار مدارس به سبک جدید در تبریز و تهران بود.
میرزا حسن تبریزی در سال ۱۲۳۰ در تبریز به دنیا آمد.
@iranboom_ir
سالروز ثبت جهانی سومین ژئوپارک ایران
در روز پنجشنبه ۱۷ آذرماه ۱۴۰۱ ژئوپارک طبس به عنوان سومین ژئوپارک جهانی ایران، رأی مثبت شورای عالی ژئوپارکهای جهانی یونسکو را دریافت کرد.
ژئوپارک طبس در شمال غربی استان خراسان جنوبی و در مسیر ارتباطی جنوب و غرب به شرق و شمال شرق ایران، در منطقهای با اقلیم بیابانی همراه با آب و هوای گرم و خشک قرار دارد.
این ژئوپارک سه بخش مرکزی، دیهوک و دستگردان را در بر میگیرد. تنوع بالای پدیدههای کمنظیر زمینشناسی موجب شده تا این منطقه در میان زمینشناسان به «بهشت زمینشناسی ایران» مشهور شود.
@iranboom_ir
تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران گذشتهای دارد و این گذشته، بههرحال، همچون افقی در برابر ما قرار دارد و باید قرار داشته باشد.
در بیاعتنایی به این افق نمیتوان اندیشید.
اینکه امروز تصمیم بگیریم تا با عزل نظر از این گذشته، دکارتی، کانتی، و بدتر از آن، پُستمدرن «بیاندیشیم»، نشانهی گسستهخردی است.
جز برای ملتهایی که فاقد تاریخ و تاریخاندیشه هستند، در تاریخاندیشه، پیوسته، نقطه اتکایی در گذشته وجود دارد.
دکتر جواد طباطبایی
مصاحبهای در دیماه ۱۳۸۱
@iranboom_ir
#ایران_دورت_بگردم - لاوان از جزیرههای ایرانی در خلیج فارس
@iranboom_ir
جمهوری مهاباد در بوته نقد فصلنامه گفتگو
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/majjaleh/1581-jomhori-moahabad-naghd.html
/channel/iranboom_ir
دوتار خراسانی
موسيقي مقامي ( موغامي) ، يادگار جلوه هاي زيبايي از فرهنگ ديرينه ي مشرق زمين است که از تحريف و دگرگوني اعصار مصون مانده است. اين هنر، يکي از هنرهاي اصيل و به جا مانده از فرهنگ و تمدن اين مرز و بوم است.
در بعضي از نقاط وجود برخي از نغمه ها به صورت بکر و دست نخورده ، حکايت از يک اصالت باستاني دارد و اگر براي بررسي موسيقي ، خراسان بزرگ را مد نظر قرار دهيم، بايد پهنه ي اين دياررا از کرانه هاي غربي خزر تا پهنه هاي ابيورد و نسا، مرو تا کويرهاي خراسان و هرات و مرز هندوچين، مورد کاوش قرار دهيم. از آثار کهن و متون مربوط به دانش موسيقي ايران باستان ، اطلاعات محدودي در اختيار است، ولي مي توان براي جست و جوي پيشينه ي موسيقي خود، به آاثار دانشمنداني همچون فارابي، امام محمد غزالي، ابن سينا و..... و اسناد تاريخي پس از ظهور اسلام مراجعه کرد.
فارابي در کتاب « موسيقي الکبير »از سازي به مشخصات دو تار - بدون کم و کاست – به نام تنبور خراسان نام مي برد. در لغت نامه ي دهخدا در باره ي تنبور خراسان شرح مفصلي نگاشته شده و به نقل از « منتهي الاَ رَب» مي نويسد: « دُمبَره يعني دُمِ بره و به علت شباهتي که به دم بره دارد و سپس از دوتاي و دو تار » نام مي برد. در «فرهنگ معين» نيز از دوتار به عنوان سازي که اهالي خراسان به کارمي برند ، اشاره شده است. ديگر اين که در حجاري هاي دوره ي اشکانيان ، نقش تنبور ديده مي شود و به اعتبار اين که اشکانيان خراساني بوده و اين ساز را دوست مي داشتند ، مدرکي است به وجود دو تار يا تنبور خراسان ، زيرا زادگاه اصلي پارتيان شمال شرق و باختر ايران بوده است1.
خراسان فعلي نيز به علت وسعت جغرافيايي و تنوع پراکندگي اقوام و فرهنگ هاي مختلف، داراي موسيقي مقامي متنوع و مختلفي است. تنوع نژادي از عرب هاي سامي تا هزاره، بلوچ و نژادهاي کرد و کرمانج و ترک و ترکمن و مغول در اين استان باعث شده است تا يکي از غني ترين گنجينه هاي فرهنگي موسيقي به وجود بيايد که بر خلاف بيشتر مناطق ايران از سبک خاصي برخوردار نيست. ترانه هاي عاميانه در خراسان ، ترانه ها و آوازهايي هستند که بين مردم رواج داشته و از به کارگيري عناصر طبيعي در ضمير ناخود آگاه و توانايي هاي ذاتي و شهودي آنها ، پديد آمده است.[2]
موسيقي فولکلور( عاميانه) اساس و پايه ي موسيقي هاي مدرن و کلاسيک است و در آثار هنرمندان بزرگ کشورمان ، استفاده از ملودي عاميانه به خوبي به چشم مي خورد، موسيقي محلي در نتيجه ي تغييرات کمّي و کيفي تا حدودي دچار دگرگوني هايي شده است تا جايي که بخش هايي از آن به کلي محو شده است. لالايي ها ، آهنگ هاي کار( جمع آوري خرمن، نمد مالي و...) ، برخي نيايش هاي آئين ( آهنگ هاي تمناي باران، نوروز خواني و..) پاره اي از آهنگ هاي مراسم شادي و عزاو... ، نخستين سنگرهايي بودند که مظاهر تمدن جديد آن ها را فتح کرد و از بين برد.
خراسان بزرگ را بايد بي هيچ ترديدي به مثابه ي شورانگيز ترين اتفاق فرهنگي ايران زمين دانست، زيرا کمتر اقليمي را مي توان يافت، که در هر يک از عرصه هاي اجتماعي از رزم گرفته تا بزم، به پاي شوريدگي و دلدادگي مردم اين سامان برسد. موسيقي شرق خراسان، خصوصاً جذب خراسان از نظر لايه هاي دروني و معرفتي بي همتاست و حديث پر سوز و گداز مردمي است که زنگار تاريخ در پس پرده هاي فراموشي و نسيان قرارشان داده است و گاهي موسيقي خراسان حديث پر رمز و راز سلوک و عروج راد مردان عرصه ي معرفت است. آنجاکه مغنّي صاحب دل خراساني مي خواند:
الله مدد، الله مدد ، يا احمد جامي مدد يا شاه جيلاني مدد، يا غوث رباني مدد
در لرزشهاي صداي خوانندگان محلي جنوب خراسان ، از جمله شهرستان خواف، که « الله» را با آن ياد مي کنند ، استغاثه اي است که روح نياز را نشان مي دهد. نواي محزون « نوايي» و نواهايي که در پس شور آفريني، توامان با دردهاي کهنه و سرباز نکرده ي کوير است، حاصل زمزمه هايي است که در خلوت بيابان هاي بدون سبزه و درخت، فقط به خاطر خود و فقط با خدا نجوا شده است. کوير ماوايي براي سرگرمي و گذران لذت بخش زندگي نيست، اينجا ترکيب« باد و خاک و خار» است که زندگي را مي سازد. نابغه هاي هنر موسيقي اين سامان، با چنين عناصري مرثيه مي خوانند و از اين روست که نواي دو تار ، سرنا و دهل، طنين دايره و آواي ني چوپان، به همراه آواز هنرمندان، همچون « باد بر جاده ها سفر مي کند» و همچون « خاک ، طعم و بوي بومي دارد» و همچون « خار ، آن ها را به انزواي تنهايي کشانده است.
بـزن نـي را که غـم داره دل مو
بـزن نـي را که دوره منـزل مو
بـزن ني را مقام ني مگردان
مـقــام ني تســـلاي دل مــو
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/107-2tar.html
@iranboom_ir
آذرآبادگان من ، جان جانان من است(فایلهای صوتی ویژهٔ روز آذربایجان)
چامه آذرآبادگان به مناسبت 21 آذر بوسیلهی رویا زاکاریان سروده شده است. متن چامه را از اینجا و پیوند فایل صوتی آهنگ آذرآبادگان با صدای داریوش اقبالی را از اینجا دریافت کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/azarbaijan-daryoush.mp3
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/606-azarabadegan-daryoush.html
صدای سخنرانی دکتر بهزادی (نقش دکتر محمد مصدق و قوام السلطنه در نجات آذربایجان) در نشست مهرگان ویژه 21 آذر 1386از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/Drbehzadi.wma
گفتگوی دکتر هوشنگ طالع با دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار (دستیار پیشه وری، از اعضای 53 نفر، از بنیانگذاران حزب توده، مسئول تشکیلات جوانان حزب توده، کسی که ژاندارمری و شهربانی زنجان را در جریان آشوب تجزیه یکساله آذربایجان خلع سلاح کرد و نویسنده کتاب خاطرات سیاسی "ما و بیگانگان" در تاریخ 20/9/1386 سه شنبه ساعت 18.45 ازاینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/jahanshahloo.wma
صدای اعتراض زیبا مقدم (نادری) {از نوادگان سردار ملی ایران ستارخان بزرگ است برای کسانی که بر مزار این بزرگمرد گرد آمده اند و ندای جدایی و تجزیه سر داده اند} را می توانید از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/naderi-sattarkhan.wma
فایل صوتی گفتگوی استاد شهریار پیرامون آذربایجان با حجم کم از اینجا و با کیفیت خوب از اینجا انبار کنید.
http://www.iranboom.org/posheh/shenidari/azarbaijan/001/Shahriar-be-yad-azarbaijan.mp3
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/608-roze-azarbaijan.html
https://telegram.me/joinchat/BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
#آذربایجان #روز_نجات_آذربایجان #21_آذر
روز جهانی کوهستان گرامی باد
۱۱ دسامبر برابر با ۲۰ آذرماه « #روز_جهانی_کوهستان » است.
@iranboom_ir
کوهها باهمند و تنهایند - نوشته شادروان دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی
بخش نخست
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8201-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-1.html
بخش دوم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8298-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-2.html
بخش سوم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8414-koh-ha-ba-hamnd-va-tanhayend-3.html
بخش چهارم
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8480-koh-ha-ba-hamnd-
#کوهستان #کوه #روز_جهانی_کوهستان #زیست_بوم #محیط_زیست #ایران_بوم #ایرانبوم
/channel/iranboom_ir
خاکم بسر، ز غصه بسر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت چه خاکی بسر کنم
من آن نیم بمرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
۲۰ آذرماه، زادروز میرزاده عشقی گرامی باد
@iranboom_ir
معرفی کتاب بحران آذربایجان
بحران آذربایجان
و طنین جهانی آن بهویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد
دکتر مصطفی دبیری
نشر نامک
چاپ اول، 1386
شمارگان: 1100 نسخه
/channel/iranboom_ir/37140
کتاب حاضر پژوهشی تازه است دربارهی بحران آذربایجان از منظر سندهای سازمان ملل متحد. ایران که در هر دو جنگ جهانی اعلام بیطرفی کرده بود از سوی نیروهای نظامی درگیرِ جنگ اشغال شد و هر بار بهدستیاری نیروهای اشغالگر با پیدایش حکومتی یاغی، در یکی از استانهای کشور، روبهرو شد و یکپارچگیاش در معرض خطری جدّی قرار گرفت. ویژگی برجستهی رژیمهای شورشی این بود که خود را متأثّر از ایدئولوژی کمونیسم دانسته و آشکارا نغمهی تجزیهطلبی و استقلال از ایران را ساز کردند.
نخستینِ آنها در استان گیلان، بیدرنگ پس از اشغال آن توسط ناوگان دریایی ارتش سرخ در 1298 خورشیدی (1920 م.)، بهوجود آمد و خود را «جمهوری شوروی گیلان» نامید. دومین نظامِ یاغی، بهدنبال اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، در آذربایجان ایجاد شد و در این ماجرا از پشتیبانی مستقیمِ نیروی نظامی بیگانه در آن سامان برخوردار شد. در هر دو مورد زمامداران ایران به هر دری زدند و به هر مرجعی روی آوردند تا به موجودیّت حکومت شورشی در استانِ آشوبزده پایان دهند و اقتدار ملی را دوباره برقرار کنند. در رخدادِ گیلان از جامعهی ملل کمک خواسته و در بحران آذربایجان به سازمان ملل متحد شکایت برده شد.
این کتاب به تلاشهای جهانیِ رویدادِ دوم میپردازد؛ از مقدمات اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 تا بازگرداندن اقتدار ملی در آذربایجان، و به ویژه شرحِ جریانات ناظر بر فرستادن موضوع به «شورای امنیت» و بازسازی جوّ غالباً متشنج مباحثات آن، و همچنین تشریح شرایطِ سخت و فرسایندهای که سیاستگذاران ایران با آن روبهرو بودند. شایستهی اشاره است که دخالتِ اتحاد شوروی در پیدایش «فرقهی دموکرات» نخستین عامل بود که متفقین غربی را نسبت به صداقتِ رهبران شوروی بدگمان کرد و اولین آثار شکاف در اتّحاد زمان جنگ را پدید آورد و سرآغاز آنچه در روابط بینالملل «جنگ سرد» نام گرفته، شد.
مصطفی دبیری، نویسندهی کتاب، که خود تحصیلات عالی را با دریافت لیسانس و دکترای حقوق بینالملل از فرانسه به پایان رسانده و دارای دیپلم تخصصی در زمینهی تحوّل دیپلماسی چندجانبه و گسترش اصول حقوق بینالملل از انستیتو مطالعات عالی بینالملل ژنو است، نزدیک به بیست سال در خدمتِ دیپلماسی ملّی و بیش از پانزده سال به عنوان مأمورِ عالیرتبهی سازمان ملل متحد کار کرده است. وی با بهرهگیری از تجربیات و مطالعات ممتد خود در کار سازمانهای بینالملل و با دلبستگی به تاریخ ایران به بررسی پارهای از گرفتاریهای ایران در نیمهی اول قرن بیستم پرداخته و با توجه خاص دو مورد از آن، یعنی «استمداد از شورای جامعهی ملل دربارهی گیلان» و «شکایت به شورای امنیت سازمان ملل در باب آذربایجان»، را شرح داده است. هدف او از این کار نشان دادن حساسیت ژئوپلتیک جایگاه ایران در جهان و نیز ضرورت آگاهی هر چه بیشتر ایرانیان از اهمیت فوقالعادهی این وقایع بوده است.
***
انتشار کتاب «بحران آذربایجان و طنین جهانی آن به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد»
خواندن این کتاب برای درک پیچیدگی ها و دشواری هایی که بر سر راه یک ملت در پهنه ی جهان به دست همسایگان ناخلف و بیگانگان استعمارگر پدید می آید، سودمند و لازم است؛ به ویژه برای آنکه به یاد داشته باشیم، در این جهان همواره دولت های بسیار محترمی هستند که کشورهای جهان را تنها برای «پل پیروزی» شدن می پسندند و نه کشوری صاحب حق در بده بستان های سیاسی و اقتصادی و اندیشگی.
بحران آذربایجان و طنین جهانی آن به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد
نوشته: دکتر مصطفی دبیری
« بحران آذربایجان » که با خودداری دولت اتحاد جماهیر شوروی از بیرون بردن نیروهای نظامی خود از خاک ایران و اقدام غیرمستقیم به تاسیس دو دولت پوشالی پیشه وری در تبریز و قاضی محمد در مهاباد در سال ۱۳۲۴ خورشیدی آغاز شد، در تاریخ سیاست بین الملل نقطه ی آغاز « جنگ سرد میان شرق و غرب » قلمداد می شود. کشور ایران که با اعلام بی طرفی خود را از درگیری های قدرت های بزرگ کنار کشیده بود، با بهانه جویی های آنها و متهم کردن ایران به همکاری با آلمان نازی، در سوم شهریورماه ۱۳۲۰ به دست نیروهای انگلستان از جنوب و اتحاد جماهیر شوروی مورد یورش قرار گرفت و اشغال شد. از آن روز تا روز پایان رسمی جنگ جهانی دوم، ایرانیان با پیامدهای نابودگر جنگی که در آغاز آن نقشی نداشتند و اشغال خاک خود دست به گریبان بودند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/1627-bohran-azarbaijan.html
/channel/iranboom_ir
دو سند از برپایی و فرجام فرقهی دموکرات آذربایجان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/16932-2sanad-farjam-ferghe-9609.html
سندیکم :
فرمان دفتر سياسي کميته مرکزي اتحاد جماهير شوروي به مير [جعفر] باقراوف، دبير کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروی درباره :
« اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و
ديگر استان هاي شمالي ايران»
6 ژوئيه 1945 [16 امرداد 1324]
بهکلي سري
به رفيق باقراوف
اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در جنوب آذربايجان و ديگر استان هاي شمالي ايران.
1ـ لازم است که اقدامات مقدماتي براي ايجاد منطقهي خود مختار ملي آذربايجان [oblast] با اختيارات گسترده در داخل کشور ايران آغاز گردد .
همزمان، جنبش تجزيه طلبي جداگانه در استان هاي گيلان، مازندران، گرگان و خراسان ايجاد گردد .
2ـ ايجاد يك حزب دموكرات در آذربايجان جنوبي، به نام «حزب دموكرات آذربايجان» [فرقه دموکرات آذربايجان]، با هدف راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي. ايجاد حزب دموکرات در آذربايجان جنوبي، بايد همزمان با تجديد سازمان تشکيلات حزب توده ايران در آذربايجان جنوبي و ادغام آن و همهي هواداران جنبش تجزيه طلبي، از هرگروه [در فرقه دموکرات] انجام شود .
3ـ در ميان کردهاي شمال ايران، اقدامات مقتضي براي جذب آنان به جنبش تجريه طلبي مجزا، براي ايجاد منطقهي خودمختار ملي کردستان، به عمل آيد .
4ـ استقرار يک گروه از کارگران مسئول، براي راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي و همآهنگ كردن اقدامات آنان، با سرکنسول اتحاد جماهير شوروي در تبريز
نظارت عالي اين گروه، به باقراوف و يعقوباوف سپرده شود .
5ـ مسئوليت کارهاي مقدماتي انتخابات آذربايجان جنوبي براي پانزدهمين دورهي قانونگزاري مجلس ايران، به عهدهي کميته، مرکزي حزب کمونيست آذربايجان (باقراوف و ابراهيماوف) گذارده ميشود تا اطمينان حاصل گردد که انتخابشوندگان از هواداران جنبش تجزيهي طلبي برپايه شعارهاي [اصول] زير ميباشند...
6ـ ايجاد گروههاي رزمنده، مسلح به جنگافزارهاي ساخت خارج، با هدف فراهم آوردن امكان دفاع براي هواداران شوروي [و] فعالان جنبش تجريهطلبي دموكراتيك و سازمانهاي حزب [فرقهي دموكرات آذربايجان]
مسئوليت اين مهم به عهده رفيق [نيکلاي] بولگانين، همراه با رفيق باقراوف گذارده شود.
7ـ ايجاد انجمن روابط فرهنگي ايران و جمهوري سوسياليستي شوروي آذربايجان براي تقويت اقدامهاي فرهنگي و تبليغاتي در آذربايجان جنوبي .
8ـ براي جلب توده هاي وسيع به جنبش تجريه طلبي، لازم مي دانيم که «انجمن دوستاران آذربايجان شوروي» در تبريز و در تمامي نواحي آذربايجان جنوبي و گيلان، تشکيل شود .
9ـ كميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، مامور است که يك مجلهي مصور در باکو براي پخش در ايران و 3 روزنامه در آذربايجان جنوبي، ايجاد کند .
10ـ بنگاه انتشارات دولتي (Yudin) متعهد است كه سه ماشين چاپ مسطح در اختيار کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان قرار دهد تا براي ايجاد امکان چاپ (tipografskaya baza) براي حزب دموکرات آذربايجان جنوبي [فرقه دموكرات آذربايجان]، بکار گرفته شود .
11ـ مسئوليت تهيهي کاغذ خوب براي چاپ مجلهي مصور در باکو و همچنين 3 روزنامه در آذربايجان جنوبي، به عهدهي Narkomvneshtorg ]کميسر خـلق بـراي تجارت خـارجي[ (رفيـق ]آناستاس[ ميکويان) گذارده شود. جمع تيراژ کم تر از 30000 نسخه نباشد.
12ـ به كميسارياي خلق براي امور داخلي جمهوري آذربايجان، اجازه داده شود که زير نظر رفيق باقراوف، براي كساني كه مامور اجراي اين اقدامات ميباشند، اجازهي رفت به ايران و بازگشت از ايران صادر گردد .
13ـ براي تامين هزينههاي جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و انتخابات پانزدهمين دورهي قانون گذاري مجلس، کميتهي مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، از صندوق ويژهي با اختصاص يك ميليون روبل ارز خارجي («براي تبديل به تومان»)، ايجاد كند .
ششم ژوئيه 1945، دفتر سياسي کميته مرکزي
ماخذ: AR SPIHMDA, f. 1, s. 89 , i. 189 , v. 4- 5
( جمهوری آذربایجان ـ آرشیو مرکزی دولتی احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی )
@iranboom_ir
غائله آذربایجان در مقام بخشی از یک بحران جهانی
استاد کاوه بیات
/channel/iranboom_ir/39653
در این یادداشت که به مناسبت سالروز واقعه 21 آذر 1325 روز رهایی آذربایجان از سلطه بیگانگان تدوین شده، تأکید اصلی بر تحلیل علل پیشامد و چگونگی حل و فصل آن رشتهوقایع، در چارچوب گستردهتر مجموعه حوادث و رخدادهایی استوار است که در منظری کلی با نقاط تفاوت و تشابهی چند در کل حوزه تحت تصرف ارتش سرخ در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم جریان داشت.
کمتر دورهای از تاریخ معاصر جهان را میتوان سراغ داشت که از لحاظ دگرگون ساختن مناسبات بینالملل همانند سالهای پایانی جنگ دوم جهانی، مهم و تأثیرگذار باشد. اگرچه – به ظاهر- این سالهای پایانی جنگ اول جهانی بود که با توأم شدن با فروپاشی امپراتوریهای بزرگ –عثمانی، روسیه تزاری و اتریش- مجار- و برآمدن مجموعهای از کشورهای جدید، میبایست چنان اهمیت تعیینکنندهای را به خود اختصاص دهد ولی در واقع فرایندی که در آن سالها آغاز شد، تنها با پیشامد جنگ دوم جهانی صورتی کم و بیش نهایی یافت. جنگ اول جهانی به پایان نرسید، متوقف شد. بیست سال وقت لازم بود که آن رویارویی با تجدید رمق پارهای از اصلیترین نیروهای درگیر به صورتی دیگر آغاز و بالاخره بعد از پنج شش سال جنگ و کشتار، به شکلی کم و بیش نهایی پایان پذیرد.
سعی و تلاش برای تبدیل انقلاب 1917 روسیه به یک «انقلاب جهانی» یا به عبارت دیگر توسعه نفوذ بلشویکها به مرزهای سابق امپراتوری روسیه و حدودی به مراتب فراتر از آن، از جمله ویژگیهای تاریخ آن دوره بود؛ این سعی و تلاش بنا به مجموعهای از علل مختلف- ازجمله بیرمقی کلی فوقالذکر- به نتیجه نرسید. نه در اروپا به نتیجه مورد نظر بلشویکها منجر شد و نه در آسیا. حال آن که در تمامی این موارد علاوه بر تحریک و تشجیع اقشار و جوامع ناراضی از وضعیت موجود – ناراضی از تفاوتهای طبقاتی و چیرگی قدرتهای امپریالیست و انبوهی از دیگر عوامل مشابه - در بسیاری اوقات از نیروی نظامی ارتش سرخ نیز برای تغییر نظام حکومتی سایر کشورها استفاده شد، ولی همان گونه که اشاره شد، در آن دور نخست، این تلاش به نتیجه نرسید. در ایران سالهای بعد از جنگ جهانی اول نیز همانند آنچه در فنلاند ، لهستان، مجارستان و... گذشت، شاهد تحریکات سیاسی و مداخلات نظامی بلشویک ها بودیم.
***
امکان تشکیل یک دولت نسبتاً باثبات و نیرومند – در قیاس با دولتهای بیثبات و ضعیف پیشین و بعدی – تحت رهبری قوام السلطنه یکی از آن عوامل بود. سیاست اولیه قوام در ایفای نقش یک دولت «دموکرات» و «مردمی» از طریق انضمام تنی چند از سران حزب توده در هیأت دولت و اعطای امتیازاتی دیگر به شوروی، دولتی همانند دولتهایی که در همان ایام در اروپای شرقی در جهت تأمین منافع شوروی تشکیل شده و عمل میکردند نیز در فراهم آوردن زمینه حل و فصل بحران آذربایجان مؤثر بود. هیچ بعید نیست که تشکیل چنین دولتی، با همراهی و مماشات آشکاری که نسبت به اتحاد شوروی در پیش گرفته بود برای مدتی این تصور را در مسکو ایجاد کرده باشد حالا که احتمال دستیابی بر کل ایران فراهم مینماید چرا فقط به یک قسمت از آن اکتفا شود، آن هم با این همه رسوایی.
این دوره مماشات و همراهی با اتحاد شوروی و عوامل داخلی آن به درازا نکشید و پس از خروج قوای شوروی از ایران و آنگاه برکناری وزرای تودهای از ترکیب دولت در اواخر مهرماه 1325 برای خاتمه دادن به غائله آذربایجان خط مشی جدیدی اتخاذ شد.
یکی از عوامل مؤثر در پیشرفت این سیاست جدید دولت و فروپاشی سریع تشکیلات برکشیده روسها در تبریز و مهاباد، فقدان حداقلی از مشروعیت و حمایت مردمی بود. به رغم یک تهیه و تدارک گسترده در طول پنج سال حضور نیروهای نظامی و امنیتی روسیه شوروی در بخشهای شمالی ایران، آنگاه که در آذرماه 1325 زمینه رویارویی فراهم آمد در بسیاری از نقاط تمرکز دموکراتها، از میانه و تبریز گرفته تا خوی و ارومیه و... از یکی دو روز پیش از رسیدن نیروهای اعزامی، مردم خود وارد عمل شده و بساط فرقه را در هم پیچیدند. درواقع واحدهای نظامی پس از استقرار در آن حدود جز جلوگیری از آشوب و اغتشاش و اعاده انتظام، وظیفه دیگری پیش روی نیافتند.
آنچه در فاصله پاییز 1324 تا پاییز 1325 در ایران اتفاق افتاد، بخشی بود از یک سیاست کلی مسکو در بهرهبرداری از فعل و انفعالات نظامی سالهای جنگ دوم جهانی، در چارچوب تأمین اهداف درازمدت امپراتوری روسیه برای توسعه هرچه گستردهتر متصرفات خود. این سیاست در بخشهای وسیعی از قلمرو ارتش سرخ با توفیق روبهرو شد و در بخشهایی همانند قسمتهای شمالی ایران یا حوزه تحت اشغال اتریش با ناکامی مواجه شد. در این تغییر و تبدیل – همانگونه که ملاحظه شد – هم عوامل خارجی اثر داشتند و هم عوامل داخلی.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/11111-
/channel/iranboom_ir
ملاحظاتی دربارۀ زبان محاوره آذربایجان
سفرنامۀ پارهای از جهانگردان در دوران قاجاریه
(کوتاه شده از کتاب: مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان – نوشتۀ فیروز منصوری، نشر هزار 09127334266)
سفرنامه بن تان
بنتان،در مراجعت به اروپا،آخرین نامهاش را در ماه نوامبر 1807 [آبان 1186 خورشیدی] نوشته و در آن از ورود عباس میرزا به تبریز، مراسم جشن و سرور مردم یاد کرده و در قسمتی از گزارشهای خود آورده است:
... خیابانهای تبریز را با پارچههای گرانبها آذین بسته بودند، گاهگاه زنان بر پشتبامها جمع شده، فریاد میزدند «ٌقربانت گردم» ولی نگهبانانش آن ها را فوراً به میل یا به زور به داخل خانه میراندند. (ص 106)
(سفرنامه بن تان – ترجمه منصوره اتحادیه – ناشر نامشخص – تهران 1354)
داستان سفر به درون ایران
م.. تانگوان یکی از همراهان ژنرال گاردان، پس از عبور از مرز ماکو (نوامبر 1807 / آبان 1186 خورشیدی)، در خاطراتش مینویسد:
«نخستین دهکده ایرانی که ما در سر راه خود دیدیم،کلیسا کندی بود. ساکنانش افراد فقیر ارمنی و کرد بودند. پس از 7 ساعت راهپیمایی، غروب همان روز به عرب دیزج رسیدیم. این دهکده به وسیله قلعهای که در بالای صخرهای بنا شده، محافظت میشود. سکنه عرب دیزج مخلوطی از کردها و فارسیزبانان است.»
نامههای قفقاز و تفلیس
م. فردریک فریگان، دیپلمات آلمانی الاصل در دربار تزار که برای مذاکره با عباس میرزا، در 14 مه 1812 (24 اردیبهشت 1191)، به تبریز آمد. وی سفرنامهای نگاشته و 60 صفحۀ آن را به بیان اوصاف شهر تبریز و عادات ایرانیان اختصاص داده است. او مینویسد:
من ابداً تعجب نمیکردم که تمامی افسران و اعضای انگلیسی در تبریز، با سلاست و روانی به فارسی سخن میگفتند، و به جزییترین عادات و رسوم کشور احترام و اعتنا نموده و خودشان را با آنها منطبق و هماهنگ میکردند. (ص 5)
در نخستین شب ورود من به تبریز، زلزله اتفاق افتاد. در این شهر زمینلرزه زیاد وقوع مییابد. مردم برای محافظت از صدمه زلزله، از تخته و چوب خانههای موقت میسازند و آنها را «تخته پوش» مینامند. (ص 311) کرپورتر هم، عین همین اصطلاح را در وصف ساختمانهای تبریز به کار برده است.
در تبریز، نسیم ملایم از صبح تا غرور میوزد و هوا را خنک میکند. اهالی محل به باد جنوب که از جانب خلیجفارس میوزد، «باد سموم» میگویند. (ص 323)
فرستاده انگلستان، سرگور اوزلی روز 16 ژوئن 1812 وارد تبریز شد. او خیلی فصیح فارسی صحبت میکرد. (ص 364)
زبان مردم شوشی (شیشه)
جرج کپل، در سال 1825 م / 1204 خ، دربارۀ زبان اهالی شیشه مینویسد:
زبان اهالی شوشی نوعی لهجۀ ترکی است. ولی به غیر از ارامنه، عموم مردم به فارسی مینویسند و میخوانند. تجارت آنان به وسیله ارامنه بین شهرهای شکی، نخجوان، خوی و تبریز برقرار است. رسوم و عادات آنان عیناً مانند ایرانیان است. به دیدن ویرانههای بردع قدیم رفتم، ملای دهکده به دیدن من آمد و به فارسی سخن میگفت ... در شماخی مصاحبه من با فرمانده پاسگاه روسی، بهوسیله یکی از کارمندان که فارسی و ترکی را میدانست، انجام گرفت.
سفر زمستانی در روسیه در بلندیهای قفقاز
«رابرت منیال که در سال 1828 م/ 1207 خورشیدی» از گنجه دیدن کرده است، مینویسد:
«شهر گنجه پنج هزار نفر جمعیت دارد و تمامی آنان مسلمان و از پیروان شیعه هستند. زبانی که در اینجا تکلم میکنند لهجه ترکی است اما مردم به فارسی مینویسند و میخوانند.»
سه سال در ایران
جورج فولر سیاستمدار و جهانگرد انگلیسی (1836-1831 م/ 15-1210 خورشیدی)
ج. فولر، سیاستمدار و جهانگرد باذوق انگلیسی، خاطرات و مشاهدات خود را به تفصیل نگاشته و کلمات و اصطلاحات را گاه به همان لفظی که از اهالی محل میشنیده، ثبت میکرده است.
او در ضمن گزارش مسافرت تهران – تبریز، بعد از قزوین، از چادرهای ایلات و چراگاههای پیرامون آن یاد میکند و مینویسد:
در یکی از دهات، گرفتاری پیدا کردم و مرا به خانهها راه نمیدادند. اهالی نسبت به تهاجم روسها نفرت و انزجار نشان میدادند و مرا هم روس میپنداشتند و به من میگفتند: «روس پدرسوخته» و اجازه نمیدادند به آستانشان پا بگذارم. (ص 11)
بعد از خرمدره، به هنگام طلوع فجر (صبح کاذب) به نزدیک چادرهای سیاه ایلات رسیدیم. قاطرچی فارغبال، سوار بر الاغ، در حالی که قاطرهای ردیف شده کاروان را از راه میبرد، با صدای رسا و رغبت و غنا، اشعار فردوسی و حافظ و سعدی را با آهنگ میخواند. منظومههای ایرانی در میان مردم خیلی ارزش و احترام دارند، حتی نازلترین آنها در خوانندگان، ذوق و الهام و نفوذ معنوی ایجاد میکند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2633-molahezati-darbare-zaban-mohavere-azarbaijan.html
https://telegram.me/joinchat/BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
گفتوگویی به بهانه ۹۶ سالگی استاد مجتبایی / جایزه فتحالله مجتبایی را مادرم بنا گذاشت
فتحالله مجتبایی، متولد ۱۸ آذرماه ۱۳۰۶ در تهران، نویسنده، مترجم و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است. از فتحالله مجتبایی تاکنون بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب، مقاله و شعر و نقد کتاب به صورت تألیف، ترجمه و تصحیح به زبانهای فارسی و انگلیسی در ایران و خارج از ایران منتشر شده است. از آثار او میتوان به ترجمه و مقدمه «چیترا و گزیده اشعار» از رابیندرانات تاگور، ترجمه با مقدمه در شرح احوال و سبک شعر «گزیده اشعار رابرت فراست» و ... اشاره کرد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/17614-jayeze-mojtabaei-980918.html
@iranboom_ir
سالروز درگذشت «محمود زند مقدم»
محمود زند مقدم متولد سال ۱۳۱۷ بود که روز ۱۴ آذرماه ۱۴۰۱ بر اثر ایست قلبی در ۸۴ سالگی درگذشت. او دوره کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی را در دانشگاه تهران گذراند و مدرک دکتری در رشته برنامهریزی منطقهای را از دانشگاه دورهام انگلیس اخذ کرد. با مدرک «دکترای برنامهریزی منطقهای»، سفرهای خود به بلوچستان را از ۱۳۴۲ شروع کرد.
او نخستینبار به درخواست سازمان برنامه و بودجه برای بررسی وضع درآمد و هزینه خانوار بلوچ و پس از آن در سمت رئیس دفتر برنامه و بودجه در زاهدان و رئیس مرکز مطالعات و پژوهشهای خلیج فارس و دریای عمان انجام خدمت کرد.
زند مقدم باقی سالهای زندگی را با هزینه شخصی در سفر به بلوچستان گذراند.
از جمله آثار او میتوان به مجموعه هفت جلدی «حکایت بلوچ»، «از سرزمین بیپرنده تا قلعه»،«کره خر و نوردبون»، «آدمهای سه قران و صناری» و «قلعه» اشاره کرد.
@iranboom_ir
آتورپاتکان - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
چامه آتوپاتکان سرودهٔ بانو هما ارژنگی است که به انگیزهی بیست و یکم آذر ماه روز نجات آذربایجان سروده شده است. زمان سرودن این شعر هفتم آذر ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش تهران میباشد.
آتورپاتکان- الا ای سرزمین آذر رخشان
سر پایندهی ایران
که آتش را نگهبان بودهای در پهنهی دوران
تو از نوری - تو از دوری - ز پشت پیر تاریخی
تو مهد پاک زرتشتی
همان یزدان شناس بخردی پرور
که نیکی را فروغ بی زوال ایزدی داند.
آتورپاتکان-
هنوز از لابلای و تار و پود رفتههای دور میبینم
ز شهر شیز و آن آتشگه آذر گشسبت نور میتابد
و بر دیوارهایش نقشهای بوالعجب ز افلاکیان و خاکیان بر جاست.
تو آن نجد سرافرازی
به دامانت سهند سر بلند و قلهی آتشفشان داری
دژ ضحاک و ساسان و فن اسپ و قلعهها از باستان داری
به روز نام و ننگت هم
تو از هرمزد فرخها و فرخ زاد رستم ها نشان داری.
آتورپاتکان -
تو ماد با فر و جاهی
تمام مردمانت آریایی زاده و آزاده اندیش اند
و در گستردهی تاریخ
زبانشان آذری وان گویشی از پهلوی بوده است.
اگر چه بر دل و جانت - جفا از ناکسان رفته
و زخم خنجر ترک و تتارت سینه بدریده
ولی این ترجمانی ناروا باشد - جفا باشد
زبان آذری را ترک نامیدن
که ایران زاده هرگز جز که ایرانی نخواهد بود.
آتورپاتکان -
تو خاک شمس تبریزی
همان خاکی که آن پیر عجایب خلقت خورشید وش
در دامنش رویید
همان رندی که خشتش زیر سر بودی و
پا بر تارک هفت آسمان سودی.
غریب عالم معنا -
که مولانا- فقیه کهنه اندیش شکیبا را
چو توفانی زبن بر کند و در رقص و خروش آورد.
آتورپاتکان -
تو در گستردهی دوران -
به هر شهر و به هر کویی
بلاگردان ایرانی.
چه گویم من ز تبریزت
از آن سالار خیز آن خاک زر خیزت
به یاد آرم از آن جنبش -
از آن هنگامهی خونین
از آن مردان جان بر کف
چو ستار و چو باقر یا خیابانی
و یا زان سیل گمنامان
که خون پاکشان شد خون بهای راه انسانی!
ز آذر ماه یاد آرم _ من از آن آذر سوزان
که چون بیگانهی رسوا - چو دزدی نابکار آمد
سر آزاده ات از پیکر میهن جدا سازد
در آ ن غوغای جانبازی - چه توفانها به پا کردی
تو با بیگانگان و دشمنان خانگی دیدم چه ها کردی
کنون ای مهد جانبازان
آتورپاتکان - سر ایران
مبادا بینمت تا یک نفس از پای بنشینی
که دشمن در کمین است و
فریبی تازه میجوید
چنان روباه مکاری
به راهی تازه میپوید
جوانبخت کهنسالم -
ترا در پهنهی گیتی - هماره زنده میخواهم
و تا هستی نفس دارد
فلات پاک ایران را
خوش و پاینده میخواهم
به انگیزهی بیست و یکم آذر ماه روز نجات آذربایجان
هفتم آذر ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش تهران
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/1649-atorpatekan.html
https://telegram.me/joinchat/BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
آموزگار راستین باشید، نه انسانی دشمن شاد
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۶۴، سال نهم، روی ۴۰ تا ۴۱
دکتر داریوش افروز اردبیلی
نیرومندی و بزرگی و گستردگی و ریشهدار بودن زبان فارسی را میتوانید در شاهنامه و دیوان حافظ و سرودههای سعدی و مولانا جلالالدین محمد بلخی و تاریخ بیهقی و... و ترجمههای فراوان آنها به همهی زبانهای زندهی جهان بنگرید؛ برای نمونه، ترجمهی رباعیات عمر خیام به انگلیسی تاکنون بیش از 750 بار به چاپ رسیده و نزدیک به 20 میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است. در گذشته، زبان پارسی از مصر تا چین و هندوستان، چیرگی و فرمانروایی داشت. آنگاه که پاپ، جانشین چنگیزخان (گیوکخان) را به آیین ترسایی فراخواند، پاسخ پاپ را گیوکخان با نامهای به زبان فارسی داد. در عثمانی نزدیک به 300 سال و در هندوستان بیش از 800 سال، پارسی زبان رسمی و اداری بود؛ به گونهای که فرمانده انگلیسی در نامهنگاری با فرمانروایان هندی، نامههایش را به فارسی مینوشت.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/14627-amozegar-rastin.html
@iranboom_ir
ایرانی ِ آذری - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
درودم به ایرانی آذری
هماره پی پاس میهن جَری
سبک تاز در جنگ رزم آوران
گران کوب در کار جنگ آوری
سپر کرده تن پیش تیر یلان
سر و سینه را ساخته خنجری
به انگیزش خسروانی سرود
به هم کوفته موکب قیصری
نموده به پیکار عثمانیان
به همراه پور صفی صفدری
زهی خیزش آذرآبادگان
که فرسود نیروی اسکندری
بسا کارزارا که در راه آن
به پاس وطن کرده جان اسپَری
شد افراشته بهر تدبیر مُلک
به دشت مغان خَرگه نادری
بنَسپرد سر در بر ناکسان
چو پیغمبران بر در ساحری
کند زیر و رو بُنگه خصم را
چو جالیز را بیل برزیگری
کند فخر بر نام ایران زمین
ز ژرفای اندیشه نی سَرسَری
فراشَست او تیرها شد رها
سوی زبده گندآور لشگری
بجوشد همی خون ایرانیت
به رگ های سالار ایران سری
سوار سمندش به سان سهند
گران تاب در حمله اژدری
چو بابک مهین نامور قهرمان
که برتازیان بست راه سری
چو یاد آورم نام آذرگشسب
فرستم به زرتشت صدها فری
چه دانی کز این خطه برخاستند
هزاران نگارشگر دفتری
در آموزش پارسی پیشرو
ز رازی سبق برد و مازندری
ز دانشور و شاعر نکته سنج
شده زین نکو گوهران زیوری
چو قطران که هر قطعه از شعر او
به دریای قُلُزم کند همسری
و یا چون همام و شریف از شرف
کند ناز بر تاق نیلوفری
سرایندگانش به صد شور و شوق
همه در تکاپوی شعر دری
برآرند از بحر زخار طبع
هزاران گوهر ویژه گوهری
به نوباوگانش فرستم درود
که محوند در رافت مادری
از او نام مشروطه شد سربلند
چو از ابرشم حله شُشتری
به آزادگان گشته پشت و پناه
به خودکامگان یافته سروری
به سردار و سالار ساز نبرد
هم او داد و سازیدشان سنگری
ز کوبیدن شاه ضحاک وش
هم از کاوه آموخته رهبری
برون راند از خاک زرخیز خود
تجاوزگران را به چالشگری
به عشق وطن خوش طرازد ادیب
سخن در تراز سخن گستری
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14538-irani-azari.html
/channel/iranboom_ir