مبارزه با پانکردیسم ستیز با کُرد نیست بلکه عین کُرد بودن است. هیچ ملاحظه ای بالاتر از ایران نیست. ارتباط با ما @iranban_kordbot
اما آیا این شکست، نخستین شکست شاه اسماعیل بود؟ چنانکه بیان شد، تنها سرداران سپاه آذربایجان از صارمبیگ شکست خوردند و شخص شاه اسماعیل نهتنها شکست نخورد، بلکه پیروز نهایی نبرد بود. بنابراین، این شکست نه متوجه شاه اسماعیل، بلکه متوجه بخشی از سپاه اوست. سرداران اسماعیل در طول حیات نظامیاش شکستهایی متعدد تجربه کردند؛ اما نخستین شکست واقعی خود شاه، همانا شکست فاجعهبار در چالدران است.
اکنون اگر با منطق پانکُردها پیش برویم و بخواهیم نخستین شکست سرداران شاه اسماعیل را تعیین کنیم، با فهرستی بلندبالا مواجه خواهیم شد: شکستهایی که در تبریز، لرستان، ورامین و یزد رخ دادهاند. پیش از آنکه صارمبیگ مکری به فکر شورش بیفتد، الیاسبیگ حلواچیاوغلی در لرستان شکست خورد، اما شاه اسماعیل توانست اتابک لرستان را شکست داده و تابع خود سازد. همچنین در سال ۹۰۷ هـ.ق، یعنی پنج سال پیش از واقعه صارمبیگ، شاه اسماعیل با حسین کیا چلاوی مواجه شد که بر بخشهایی از مازندران، سمنان و تهران مسلط بود. حسین کیا، قزلباشان را از محدوده ری بیرون راند و الیاسبیگ را نیز به قتل رساند. شاه اسماعیل شخصاً به مصاف او رفت، پس از محاصره یکایک قلعههای البرز، وی را دستگیر و سپس اعدام کرد.
از سوی دیگر، محمد کرهی، حاکم ابرکوه نیز در سال ۹۱۰ هـ.ق، یعنی دو سال پیش از ماجرای صارمبیگ، به قزلباشان حمله کرد، آنان را شکست داد و یزد را تصرف نمود. در نهایت شاه اسماعیل شخصاً وارد عمل شد، او را شکست داده، اسیر و سپس اعدام کرد.
بنمایه: تاریخ سیاسی کرد، تألیف نوشیروان مصطفی امین، ترجمه اسماعیل بختیاری، صص ۶۸ تا ۷۳.
@iranban_kord
📝اندر خیالات حماسی از جنس پیروزی خون بر شمشیر
از «صفویه، پادشاهی کردی» تا «کردها، نخستین شکستدهندگان صفویه»؛ بازیهای زبانی در تاریخسازی جعلی
@iranban_kord
نه خدا شاهده،ولی حالا که نت و برق وصله و تونستم وارد تویتر بشم از این که تو پانکرد تجزیهطلبی اذیت میشم.
@iranban_kord
دفاع جانانه دختر عربتبار ایرانی از نام تاریخی خلیج فارس:ایران وطن ماست ،ناموس ماست کسی که از وطنش بگذره از ناموسش هم میگذره.
این شیر دختر ایرانی خطاب به آن دسته از هم زبانان و کسانی که نام تاریخی خلیج فارس را انکار میکنند، خواستار اتحاد مردم ایران در دفاع از نام خلیج فارس میشود.
بله دختر جان:به مام وطن هر که مأنوس نیست
زنا زاده در بند ناموس نیست!
@iranban_kord
تا جایی که من فهمیدم به جز ایران ،کره شمالی و کوبا همه کشورهای دنیا گاو شیرده هستن.
Читать полностью…البته خودمونیما
اصفهان از مکه کهن تره چون دست کم از دوره اشکانی شهر بوده
تهران هم درسته که از دوره زندیه تبدیل به شهر شده ولی در تهران امروزی کلی آثار کهن مسکونی تا پنج هزار سال پیش پیدا شده. ضمن اینکه تهران وارث ری هست.
این هم که میگه جنایاتی که ناسیونالیسم کرده هیچ دین و مذهبی نکرده بخاطر اینه که نمیخاد درمورد شهسواران توتونیک یا قزلباش ها یا دولت اسلامی عراق و شام(داعش) چیزی بدونه 😄
بالاخره حوزویه
جریان های مذهبی تو پرونده خودشون کلی نسلکشی دارن
شما در نظر بگیرید دین یهود که تو کتاب مقدسش اصلا دنبال پاکسازی قومی و نسلکشی هست. مسیحیت هم خیلی جاها رو با جهاد مذهبی و کشتار دگراندیشان گرفته و فرت و فرت مرتدان رو زنده زنده آتیش میزد و فقط در یک فقره شهسواران توتونیک سه تا قوم زومگاله و پروسی و پومرانی برای همیشه منقرض شدن و فقط اسم سرزمینشون باقی موند.
اسلام هم که همیشه ابزار جهادگران برای پاکسازی قومی دگراندیشان بوده و اینچنین با جهاد اسلامی آناتولی مرکزی و غربی از سرزمینی یونانی به سرزمینی ترکی تبدیل شد و کردها با جهاد اسلامی زدن آشوری و ارمنی و ایزدی و گوران رو پاکسازی کردن و صفویه کلی زردشتی و مسیحی و یهودی رو در ایران و قفقاز پاکسازی و نابود کرد و قس علی هذا....
کارل اشمیت در رسالهی مشهورش نوشت: سیاست، تمایز میان دوست و دشمن است. و کسی که زبان مادریات را بیماری مینامد، کسی که به حافظهی جمعیات تف میاندازد، کسی که سرزمینات تمسخر میکند، نه فقط مخالف است، که دشمن است ــ دشمنی که باید او را شناخت، تبارشناسی کرد، و با او در میدان زبان جنگید.
این «نقد»، نه نقد است، نه تحلیل، نه حتی خیالپردازی؛ این یک خیانت فکری است، و خیانت، در سنت ما، همواره سزاوار پاسخ بوده است. پاسخ ما، همان است که در صدای فردوسی نهفته است، در طنین شعر خراسانی، در شکوه زبانههای آتشی که به رغم ایلغار اجداد خلجی هنوز در آتشگاهها زبانه میکشد و در هر واژهای از زبان فارسی که، برخلاف میل دشمنانش، هنوز زنده است.
@iranban_kord
..
🎥 مهدی خلجی:مکه و مدینه از اصفهان و تهران قدیمی ترند , این ایران پرستی و زبان فارسیپرستی ،بیماری های بسیار وحشتناکی هستند و میدانید که عصر مدرن عصر هلوکاست است، عصر مذهب ناسیونالیسم است .جنایت هایی که ناسیونالیسم در عصر مدرن کرده هیچ دین و مذهبی نکرده است بنابراین کسانی که میگویند ایران معبد و قبله ماست و این مزخرفات بدانند که از دل آن خون چکه میکند.
@iranban_kord
📝 همپوشانی ننگین روشنفکری ایرانستیز با گفتار تجزیهطلبانه: درنگی بر گفتارهای اخیر مهدی خلجی
در آنجا که فساد مالی و خیانت فکری با یکدیگر همبستر میشوند، بیتردید باید انتظار تولد هیولایی را داشت که هم میراث را میبلعد و هم زبان را میپیچاند. مهدی خلجی، همسر مرجان شیخالاسلامی آلآقا ــ که تا مدتی در قامت رکورددار اختلاس در تاریخ اقتصادی ایران قد علم کرده بود ــ امروز نهفقط در مقام نظریهپرداز، بلکه در جایگاه مبلغ سیاسی نیروهای تجزیهطلب، سخن میگوید. پرسش از چرایی حضور او در این جایگاه، نه یک کنجکاوی ژورنالیستی، بلکه ضرورتی تمدنیست که چگونه یک روشنفکر ایرانی میتواند در تقاطع اختلاس، وطنفروشی، و نسیان تاریخی قرار گیرد و همچنان با ادعای عقلانیت، زبان بگشاید؟
همراستایی روشنفکری ایرانی ــ آنچه ایرانیان به طعنه «منقلیسم» میگویند ــ با گفتمان تجزیهطلبی، از سطح همپوشانی گذر کرده و به مرحلهی همذاتپنداری رسیده است. خلجی، در اظهارات اخیرش، بیهیچ پردهپوشی، زبان و منطق پانترکیسم، پانکردیسم، و پانعربیسم را بازتولید میکند؛ گفتمانهایی که هر سه، اگرچه در ظاهر واگرایند، اما در جوهر، چیزی جز انکار «ایران» نیستند. این همنوایی دقیقاً همان لحظهایست که کارل اشمیت از آن با تعبیر وضعیت استثنایی یاد میکند: لحظهای که دشمن، نه از بیرون، بلکه از درون نظم، سر برمیدارد.
حوزوی پیشین در دگردیسی نهاییاش با لحنی که از عمق یک عقدهی تمدنی برمیخیزد، مدعی میشود که ایرانیان تا عصر رضاشاه هویتی به نام "ایران" نمیشناختند و ایدهی هویت ایرانی را محصول گرایشهای نژادپرستانهی متأثر از فاشیسم اروپای میانهی قرن بیستم و هیتلری میداند. اما این ادعا، نهفقط از حیث تاریخی بیپایه است، بلکه از منظر زبانشناختی نیز چیزی جز هذیان ایدئولوژیک نیست.
واژگان «Ērānšahr» و «Ērān» به روشنی در کتیبههای شاپور یکم، سنگنوشتههای طاق بستان و نیز منابع پهلوی نظیر «بُندهِشن» و «دینکرد» بهکار رفتهاند و از دوران ساسانی بهمثابه مفهومی سیاسی-فرهنگی برای ساماندهی سرزمینهای ایرانیزبان مورد استفاده بودهاند. حتی در متون اسلامی پساساسانی، از جمله در شاهنامهی فردوسی، بارها و بارها سخن از «ایران» در تمایز با «توران» یا «روم» رفته است ــ و این نه در مقام استعاره، بلکه در مقام صورتبندی هویتی-سیاسی.
اما خلجی، در بیشرمی مضاعف، چنین روایتی را به چالش میکشد و از مردمانی فرضی میگوید که خود را «پِرس» (Perse) یا «پرشین» (Persian) میخواندهاند، گویی تلفظ غربیان، بر دریافت بومیان از خویشتن ارجح است!
مضحکتر از آن، ترجیح واژهی «فارس» با تلفظ انگلیسی یا فرانسوی است، بر تلفظ بومی ایرانی. مگر نه اینکه خود واژهی «Persia» صورت یونانیشدهی «Pārsa» است، برگرفته از نام قومی که قلب سیاسی هخامنشیان و ساسانیان را شکل میدادند؟
همسر مرجان، گویی از یاد برده است که خود یونانیان، رومیان و اعراب، ایران را به تمامی با نام همان قوم «پارسی» میشناختند، و این صرفاً یک تقلیل تاریخی نبود، بلکه تجلی سیطرهی قدرت سیاسیِ پارسیان در دل تمدن ایرانی بود.
خلجی حتی تا آنجا پیش میرود که به استناد نقل قولی از شاهنامه، مدعی میشود خسرو به سی زبان سخن میگفته و این را قرینهای بر نبود هویت ملی و رسمی بودن زبان فارسی میگیرد! این مغالطه که روایت اسطورهای را بهمثابه دادههای تاریخی، باستانشناسی و مردمشناسانه میفهمد حاصل نفهمی بر تفاوت بنیادی «گفتمان اسطورهای» و «گزارش تاریخی» است آن هم از سوی کسی که اساطیر ایرانی را تحقیر میکند اما وقتی که لازم باشد از همان اساطیر برای ستیز با ملت و هویت ایرانی بهره میبرد.
اما آیا شگفتآور است که چنین ذهن مخدوشی، نام «ایران» را نیز به فراموشی بسپارد؟ مردی با کارنامه مذهبی که امروز در آغوش «ایران اینترنشنال» و «بیبیسی فارسی» آرام میگیرد، و از میان بستر ایدئولوژیکترین رسانههای سعودی و بریتانیایی، نقاب عقلانیت به چهره میزند.
در کجای جهان، جز ایران، میتوان شخصی را یافت که از زهدان یک تمدن برخیزد و آن تمدن را به سخره بگیرد؟ در کدام کشور، همسر یکی از بزرگترین غارتگران تاریخ معاصر، میتواند بهعنوان "اندیشمند" در رسانهها جولان دهد؟ آیا در ترکیه، مصر یا حتی در اقلیم بی در و پیکر کردی عراق چنین فضاحتی ممکن است؟ تنها در ایران، در ایرانِ زخمخورده، در ایرانِ بیگارد، چنین امری ممکن میشود.
آیا ما ملتیایم بیواکنش؟ بیکینه؟ بیمرز؟ آیا اگر روزی فاشیسم ایرانی، بهعنوان واکنشی غریزی به این هجوم خزنده، سر برآورد، مقصر جز امثال خلجی خواهند بود؟
خلجی در ادامه میگوید «ما چیزی از زبان پهلوی و تمدن ایرانی نمیدانستیم و غربیها به ما آموختند». بله، نمیدانستید، اما چرا؟ این وضع محصول ایلغار هم تباران شما بود.
@iranban_kord
📝 از ایل تا سازمان: تبارشناسی فاشیسم قبیلهای در ساختار جامعه کرد
〽️ جامعه کرد؛ ساختاری قبیلهای و انزواطلب
با نگاهی کلنگر به ساختار درونی جامعه کرد، باید آن را در زمرهی جوامع بخشبندیشدهی قبیلهای (Segmentary Tribal Societies) جای داد؛ نظمی که به تعبیر ارنست گلنر (Ernest Gellner) نه از دل فرایند تمایز نهادی مدرن، بلکه از تداوم وفاداریهای خویشاوندی، وفاداری به طایفه، و پیوندهای خونی برمیخیزد. در این چارچوب، فرد نه «شهروند» بلکه «تابع قبیله» است؛ و قدرت نه در نهادهای مدنی، بلکه در دست «خان، شیخ یا رهبر کاریزماتیک» تجلی مییابد.
بیشتر رهبران کرد از شیوخ یا روسای عشیرهای و فئودال بودهاند ،شیخ عبیدالله، شیخ محمود برزنجی،شیخ سعید پیران ،قازی محمد، ملا مصطفی بارزانی ،جلال طالبانی ، قاسملو، و ... شواهدی هستند که نشان میدهند حتی مدرننماترین رهبران کرد نیز امتداد نمادین سنتهای پدرسالارانهاند، نه شکاف با آنها.
در این میان شاید تنها عبدالله اوجالان رهبر حزب پکک متفاوت از سایرین باشد ، اینان نه کنشگران عدالتخواه طبقاتی، بلکه وارثان قدرت در قامت جدیدند؛ اشرافیتی بازساختهشده در قالب انقلابی .
در این میان عبدالله اوجالان، رهبر پ.ک.ک، از این حیث موقعیتی متفاوت دارد. او نه رئیس قبیله است و نه زاده یک شیخ یا فئودال؛ بلکه خود را بهعنوان محصول یک خودآگاهی انقلابی و نظریهپرداز مارکسیستی معرفی میکند.
با اینحال، پ.ک.ک در ساختار درونی خود، در شیوه تولید اسطوره ، نظام وفاداری مطلق و در کیش شخصیت، نه تنها به قبیله شباهت دارد، بلکه آن را در قالبی توتالیتر بازتولید کرده است.
〽️ کیش شخصیت به مثابه فاشیسم اسطورهای
جامعه کرد شاهد نوعی کیش شخصیت (Cult of Personality) با ویژگیهای توتالیتر است که در آن، رهبر بدل به تجسم حقیقت نهایی میشود. تصویرهایی از سجده به عکس عبدالله اوجالان یا تمجید عبادی از مسعود بارزانی گواه چنین الگوی سیاسیاند. مسعود بارزانی نه تنها به مثابه رهبر سیاسی، بلکه از سوی طرفدارانش «پیغمبر» خوانده شده است؛ لقبی که گواه جایگزینی رهبر با نماد قدسی و ماورایی است. همین فرآیند را میتوان در نسبت دادن لقب «پیامبر آشتی» به عبدالرحمان قاسملو مشاهده کرد؛ آنهم در حالی که سوابق او در همکاری با رژیم صدام و انکار بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه، نمونهای عینی از تساهل اسطوره با خیانت تاریخی است. در این بین، قاضی محمد نیز که با عنوان «پیامبر کردان» یاد میشود به الگویی اسطورهای برای قداست بخشی به رهبری قومی بدل شده است .
فاشیسم با پیوند میان اسطوره و قدرت، قدرت را به امری ماورای انتقاد عقلانی تبدیل میکند.
〽️ اسطورهدزدی و باژخوانی تاریخ ایرانی
یکی از ویژگیهای کلیدی در تولید فاشیسم قومی، همانطور که کاسیرر (Ernst Cassirer) در تحلیل خود از «اسطوره سیاسی» شرح داده، میل به مصادرهی هویتهای فرهنگی دیگران برای ساختن وحدت اسطورهای نوین است. در گفتمان کردیسم، ما با پدیدهای مواجهایم که میتوان آن را Hermeneutic Appropriation یا «تحریف هرمنوتیکی» نامید: در آن، زرتشت به عنوان «پیامبر کرد» معرفی میشود؛ کاوه آهنگر از متن حماسه ایرانی ربوده شده و به «قهرمان کردها» بدل میشود؛ نوروز از آیینی ایرانی به جشنی کردی تغییر معنا میدهد وجالب آنکه همین بازخوانی، با شکافهای درونی مواجه است؛ بخشی از کردها زرتشت را پیامبر فارس و دشمن میترائیسم ، کاوه را خائن به ضحاک کرد و نوروز را روز شکست کردها در برابر فریدون فارس میدانند! این سطح از تناقض، نمایانگر آن است که اسطورهسازی قومی، نه بر پایهی تاریخ، بلکه بر اساس نیازهای سیاسی و هویتی شکل میگیرد.
〽️ ذهنیت ابتدایی و استمرار قبیله در لباس ایدئولوژی
لوسین لویبرول در نظریه «ذهن ابتدایی» بر این نکته تأکید میگذارد که در جوامع ابتدایی، تمایز میان نشانه و مدلول، میان واقعیت و اسطوره، فرو میریزد. ساختارهای ذهنی در جامعه کرد حتی در قالب احزاب چپگرای مارکسیست، در واقع بازتولید همان ساختار عشیرهایاند ، «سازمان» جایگزین «قبیله» میشود و این همان چیزی است که میتوان آن را Ideologized Tribalism نامید؛ قبیلهایگریی که در لباس مدرنیسم، عناصر پیشامدرن را بازتولید میکند.
〽️ نتیجهگیری: فاشیسم اتنوسنتریک
در ساختار جامعهی کردی، آنچه در ظاهر چپگرایی، رهاییطلبی یا ملیگرایی قلمداد میشود، در بنیان خود مبتنی است بر:
کیش شخصیت، انزواطلبی قبیلهای، بازتعریف اسطورههای غیرکردی برای مشروعیتسازی قومی و بدیلسازی ایدئولوژیک از نهاد ایل و طایفه.
مجموعه این عناصر، صورتبندیای را پدید میآورد که میتوان آن را با دقت نظری «فاشیسم اتنوسنتریک قبیلهای» (Ethno-Tribal Fascism) نامید: ساختاری بسته، خودشیفته، سرکوبگر، و خصم هرگونه مدرنیتهی عقلمحور.
@iranban_kord
معرفی بارزانی بعنوان پیامبر در گردهمایی گروهی از جوانان وابسته به حزب بارزانی در آلمان و سجده و نماز بر عکس او .
@iranban_kord
و اما وارونهنماییهای حماسی، اینبار در قالب اتهامزنی: ظاهراً تنها شکل مشروع پانگرایی، به زعم برخی، «پانفارس» است؛ آنهم صرفاً به این دلیل که برخی پژوهشگران و مورخان، انتساب دودمان ساسانی به اقوام کرد را رد میکنند.
بدیهی و آشکار است که آنچه تحت عنوان «پانفارس» معرفی میشود، در واقع روایتی تحریفشده از نگرش ملیگرایانهی ایرانی است که بهجای همسازیهای ایدئولوژیک، بر اساس دادههای تاریخی و زبانشناختی عمل میکند. در مقابل، شگفتآور است که همان مدعیان رد «پانگرایی»، خود به جعل گستردهی هویتها مبادرت میورزند: از تلاش برای «کردسازی» اقوامی چون لک، گوران، لر، آذری، گیلک، مازنی، تالش، بلوچ، کمزاری، و لارستانی گرفته، تا انتساب عربهای بغداد و نواحی مرکزی عراق به هویت کردی؛ و حتی در موردی افراطیتر، نسبت دادن جمعیت ماقبل تاریخ در محوطهی گوبکلیتپه به نیاکان کرد.
حال آنکه گوبکلیتپه در حوالی شانلیاورفا (Şanlıurfa) در ترکیهی کنونی واقع است؛ منطقهای که پیش از نسلکشی گستردهی ارمنیان و آشوریان و غصب اراضیشان توسط قبایل کرد، اساساً زیستگاه آشوریان و ارمنیان بود، و پیش از آن نیز اقوام ناشناختهی دیگری در آن زیستهاند.
پرسش بنیادین این است: اگر صرفاً به دلیل آنکه این منطقه امروزه کردنشین است، میتوان مردم نوسنگی آن را کرد نامید، پس چرا ــ به همان میزان غیرمنطقی ــ نباید آنان را ترک دانست، با توجه به آنکه نام محل «تپه» (واژهای ترکی) است و موقعیت جغرافیاییاش در مرزهای جمهوری ترکیه قرار دارد؟ این قیاس نشان میدهد تا چه حد استدلالسازیهای اینچنینی بر پایهی تعصب قومی و نه دادهی تاریخی صورت میپذیرد.
در پایان باید پرسید: اگر منطقهای که ایشان آن را «کردستان» تاریخی میخوانند، گهوارهی تمدن بوده است، چرا پس از هزاران سال، باز هم چرخش گفتمان سیاسی و فرهنگی در آن عمدتاً حول محور قبیله، تبار، و خشونت سامان میگیرد، نه نهادهای مدنی و مفاهیم متعالیتر تمدنی؟
@iranban_kord
مستندات تاریخی و شواهد فرهنگی نشان میدهند، اقوام کرد ــ بهویژه کرمانج و پیروان مذهب سنی ــ طی پانصد سال اخیر، گویشوران زبان فارسی را بهسبب شیعه بودن و مشابهت دینی با آذریها، همچون عرب ها در زمرهی «عجم» تلقی کردهاند. این نگرش، شاید ناشی از نوعی خودآگاهی عربتبارانه در میان قبایل کردی باشد که غالباً خود را منتسب به انساب عربی میدانستهاند.
چگونه کردهایی که تا دو دهه پیش فارسیزبانان را «عجم» مینامیدند، ناگهان آنان را «پارسَگ» (Parsag) یا همان «پارسیتبار» خطاب میکنند ــ اصطلاحی که خود، نزد ایشان بار معنایی تحقیرآمیز داشته است. نویسنده البته اشاره میکند که این افراد از واژهی «قرهچی» برای توصیف کولیها استفاده میکردهاند؛ واژهای با ریشهی ترکی که خود پرسشبرانگیز است، زیرا نشاندهندهی نفوذ فرهنگی متناقض با ادعای هویت مستقل کردگرایانه است.
این دروغگویی متناقض، تا حد زیادی ناشی از تأثیرات سوسیالیسم در میان کردهای مسلمان است و کرد مومن مسلمان را دروغگو(دشمن خدا) میسازد.
@iranban_kord
در اینجا نمود روشنی از سیاست پانکردیسم در قبال ایرانشهریها مشاهده میشود: آنان خواهان آناند که میراث ایران به نام ایشان مصادره شود تا در قبال این امتیاز، اظهار اتحاد نمایند؛ در حالی که همزمان، ایرانشهریها را با شبح پانترکیسم میترسانند و میگویند که پانترکها بهجای «خلیج فارس» از تعبیر «خلیج عربی» استفاده میکنند.
اما حقیقت آن است که خودِ کردها نیز، هرگاه منافعشان اقتضا نکند، با وجود همه احترام و قربان صدقهای که از سوی ایرانیان دریافت میکنند، از همان تعبیر «خلیج عربی» بهره میبرند؛ چنانکه در اقلیم کردی عراق نیز این اصطلاح مجعول به کار میرود.
پرسش اساسی اینجاست که چرا ایرانشهریها از آنان نمیپرسند: وقتی ترکها را بیگانه میپندارید و خود را جزئی اصیل از ایران معرفی میکنید، در این صورت ایرانگرایی نه لطف، بلکه وظیفهی بدیهی شماست؛ وظیفهای که نباید دستمایهی گروکشی سیاسی و مشروطسازی تعلق به ایران قرار گیرد.
@iranban_kord
ناصر رزازی اسطوره ایرانشهریها :آموزش، آموزش آموزش، قبلت مهاباد پایتخت کردستان بعد بعد سنندج قهرمان امروز کرمانشاه ،ایلام ،لرستان و بختیاری و خراسان(کردهای خراسان) کردیاتی میکنند(پانکرد شدهاند) و از ما بسیار قویتر هستند !
باید احزاب متحد شوند،نیروهایشان یکی شود اقتصاد یکی شود و گرنه همه چیز از دست میرود.
آن ایرانشهری باید باید پاسخ دهد که چگونه کرد خراسانی لباس آشوری میپوشد، جشن سده و رقص خراسانیها را میراث کردهای خراسان معرفی کرده و هم شهریان فارسیزبانش را به باد اهانت میگیرد .
پانایرانیست ها باید خون بگریند که کردهای تجزیهطلب مازندران گردانندگان رسانههای مجازی پانکاسپین هستند
کردها را نمیتوان مقصر این وضعیت دانست. مقصران اصلی، کنشگرانیاند که با اهدای بیضابطه میراث تاریخی ایران برای گروههای خاص تاریخسازی کرده و بر آتش تکثرگرایی افسارگسیخته دمیدهاند؛
حرمت امامزاده به متولی اوست.
@iranban_kord
📝اندر خیالات حماسی از جنس پیروزی خون بر شمشیر
جریانهای متمایل به سوسیالیسم که دلبستگی خاصی به روایتهای حماسیِ ختمشونده به شکست و شهادت دارند، در واقع بازندگان تاریخاند. این جریانها با توسل به افسانهپردازی، جعل و دروغگویی، میکوشند پیروزی خون بر شمشیر را بهمثابه واقعیتی تاریخی جلوه دهند. آنها، به سبب فقر فرهنگی و علمی مخاطبان خود با بزرگنمایی محتواهای بدیهی و آغشته به جعل، چنین وانمود میکنند که به کشفالاسرار نائل آمدهاند و ازاینرو، خویشتن را قهرمانان ملتی موهوم مینمایانند.
پانکُردها نیز در زمره همین طیفاند. چندی پیش، ناصر رزازی اسطوره تجزیهطلبان کرد و ایرانشهری ادعایی مضحک مطرح کرد مبنی بر اینکه: «من ثابت میکنم که ایران ۹۰ سال است که تشکیل شده است و پیش از آن ایران وجود نداشت بلکه "ئیران" بود.» پس از آن، پانکُردها در ادامه همان مسیر مغالطه، مدعی شدند که «ئێران» تلفظ هورامی واژه «ایران» است؛ پس نتیجه گرفتند که پیش از رضاشاه، ایران کشوری کُردی بوده است! (براستی مشخص نیست این علاقه افراطی به تحقیر شعور خویش از کجا ریشه میگیرد). اکنون نیز ویدئویی با هیجان کودکانه منتشر کردهاند، گویی کشف بزرگ علمیای رخ داده است، که در آن یکی از «دانشمندان»شان ادعا میکند شاه اسماعیل صفوی نخستین شکست خود را از کُردها متحمل شده است!
حال آنکه سلسله ایلیاتی صفوی مانند همه حکومتهای پس از اسلام به دلیل ماهیت ایلی و تبدیل شدن ایران پس از اسلام به کنفدراسیون ایلات و عشایر و جنگ میان سیاهچادرنشینان ،مشحون از جنگهای خونین ایلی و نابودی شهرها بوده و این سلسله نیز فهرستی طویل از شکستهای خفتبار در کارنامه دارد اما به لطف جریان نوصفوی و پانایرانیست لقب ساسانیان ثانی(🤦🏻♂) گرفته است .
اما نکته جالب آنکه کردها کوچکترین اشارهای به جزئیات جنگ ندارند و تنها بهصورت مبهم ادعا میکنند که کردستان شورش کرد، نبردی در مناطق کوهستانی درگرفت و عبدیبیگ شاملو کشته شد. البته یادآور شدهاند که فرمانده قزلباشان عبدیبیگ شاملو بوده است (یعنی فرماندهی سپاه با خود شاه اسماعیل نبوده) و این بدین معناست که یکی از سرداران شاه اسماعیل شکست خورده، نه خود او.
برای فهم دقیقتر ماجرا، بهتر است به سراغ اصل روایت برویم و ببینیم این پهلوانپنبهها چه ادعاهایی دارند. برای آنکه بعدها مدعی جعل در منابع نشوند، روایت این نبرد را از زبان نوشیروان مصطفی، از سیاستمداران پیشین اقلیم کردستان و از رهبران سیاسی کُرد عراق، در کتاب تاریخ سیاسی کرد نقل میکنیم؛ وی نیز روایت را از شرفخان بدلیسی برگرفته است.
«در سال 912 ه.ق ،شاه اسماعیل، طایفه شاملو را به سرکردگی عبدی بیگ شاملو بر سر صارم بیگ فرستاد و محاربه عظیم صورت گرفته و خیل عظیم از اعیان شاملو کشته شدند و صارم بر ایشان مظفرگشته و به اطاعت سلطان سلیم و سپس سلیمان درآمد.»
در ادامه نوشیروان مصطفی این روایت را از زبان عالم آرای صفوی نقل میکند. ...«صارم خان با قبیلههای کردستان شنیدهاند که محمد کرهی یاغی شده و شاه اسماعیل به جانب یزد رفته است، لذا چهل هزار کس جمع کرده و کوس مخالفت کوفتند... صارم خان قلعه اروملو را محاصره کرد و حاکم قلعه موسوم به قراگونه سلطان پس از یک ماه مقاومت با صارم خان توافق کرد که قلعه را تحویل او داده و با اهل و عیال راهی تبریز شود. اما کردان غدر کرده اسشان را تعقیب و همه را کشتند. صاروعلی سلطان مهردار با ده هزار کس راهی جنگ شد و کشته شد اما پسر صارم خان به دست ابراهیم برادر شاه اسماعیل کشه شد با این حال شکست در قزلباش افتاد. در این جنگ از 10 هزار قزلباش 1500 تن کشته شدند و از 40 هزار کرد نیز 3000 تن کشته شدند»
«در ادامه عبدی بیگ شاملو با 4000 نفر به تبریز رسید و باقی سپاه قزلباش را جمع کرده و به سوی صارم خان رفت و عبدی بیگ به دست صارم خان کشته شد و قزلباشان گریختند تا اینکه شاه اسماعیل به یاری ایشان رسید و جنگ در گرفت و کردان گریزان شدند و هرچه از مردمشان باقی ماند کشتار شدند و سرزمینشان غارت شد»
چنانکه مشاهده میشود، شاه اسماعیل در آن زمان درگیر شورشها و مقاومتهایی در مرکز و شمال ایران بود؛ در همین دوران، صارمبیگ مکری نیز همچون امیره دباج فومنی در رشت، محمد کرهی در یزد و حسین کیا چلاوی در مازندران، دست به شورش زد و با متحد ساختن سران کرد، سپاهی چهلهزار نفره گرد آورد. با توجه به اینکه شاه اسماعیل درگیر جنگ یزد بود و سرداران اصلیاش در شمال کشور در نبرد بودند، تنها سپاه قزلباش مستقر در آذربایجان (حداکثر دههزار نفر) برای مقابله اعزام شد و دچار شکست گردید. پس از آن، شاه اسماعیل پس از سرکوب شورشهای مرکز و شمال، شخصاً به نبرد صارمبیگ رفت و او را شکست داده و وادار به گریز کرد.
@iranban_kord
بیتردید، بسیاری از رفتارهای اجتماعی و فرهنگی ایرانیان مستحق نقدی منصفانه و سنجیدهاند، اما حقیقت آن است که ما ملتی قابل احترام، برخوردار از شأن تاریخی و ظرفیت تمدنی هستیم.
در روزهای اخیر، ملت ایران—بیهیچ اتکا به سرمایههای کلان مالی، لابیگریهای سازمانیافته، یا ابزارهای پرنفوذ رسانهای که نه تنها ملی نبوده بلکه با پشتوانهی مالی دولتهای عربی در پی فروپاشی هویت ملی و گذاشتن نام مجعول بر خلیج فارس ما بودند ایستادند و توانستند واکنشی درخور تأمل از خود نشان دهند؛ واکنشی که نه به ورطهی عربستیزی درغلتید و نه به غربستیزی تقلیل یافت. این امر شایستهی درود است.
ایرانیان در چند روز اخیر با دیدن و مواجهه با حجم قراردهای کشورهای عربی با آمریکا، پیشرفتهای حیرتانگیز و رفاه و قدرت این کشورها اگرچه با افسوس، اما با احترام و تحسین سخن گفتهاند. این نشانهای از بلوغ سیاسی و فرهنگی در سطح جامعه است. ناسیونالیسم ایرانی نه بر پایهی دشمنسازی، بلکه بر مبنای تمایز محترمانه و احترام به مدرنیته و مدنیت بنا شده است.
ما ملتی هستیم که با روش «آزمون و خطا» و در غیاب نظام آموزشی نهادینهشده و کارآمد، به موقعیتی نسبی از بلوغ جمعی رسیدهایم. با این حال، ضروری است که ایرانیان، از برخی کنشهای خود، بهویژه مدارا با قبیلهگرایی و افتادن در دام پروژههای تبلیغاتی معطوف به تضعیف وحدت ملی، فاصله بگیرند. از جمله این موارد، میتوان به رفتارهایی اشاره کرد که سه سال پیش در حمایت نسنجیده از هشتگهایی چون «نسلکشی کردها» یا درخواست «پرواز ممنوع بر مناطق کردنشین» نمود یافت—رفتارهایی که زمینهساز بهرهبرداری نیروهای واگرا از بطن جامعه ایرانی میشوند.
بزرگترین سرمایهی این سرزمین، بیتردید مردم آناند. اما این مردم، نباید سپر دفاعی خود را کنار بگذارند. دفاع از ایران، وظیفهای است تاریخی، اخلاقی و وجودی. باید از ایران دفاع کرد؛ دفاعی خردمندانه، مسئولانه و در عین حال، آگاه به اقتضائات جهان معاصر.
درودتان باد .
@iranban_kord
این زنِ کُرد، با متهم کردن ایرانیان به قومگرایی(😂) میگوید: «ایران سه میلیون عرب دارد؛ چرا قومگرایی میکنید؟ چه اشکالی دارد اگر خلیج فارس، خلیج عرب نامیده شود؟»
همین کُردهای قومیت نگرا ، گسترهای از آذربایجان تا دزفول و هرمزگان را در نقشهی موهوم «کردستان بزرگ» خود میگنجانند، و باشندگان این محدوده– از فارسی زبان و لر گرفته تا لک و بختیاری که این ادعای بیپایه را رد میکنند را فاشیست خطاب میکنند .
پیشنهاد میکنم پیش از آنکه برای ایران نسخهنویسی کنید، نخست در اقلیم کردستان اجازه فعالیت آزادانهی رسانهها و تلویزیونهایی به زبانهای گورانی ، لَکی ، لُری و کلهری را صادر کنید؛ کمی از تعرض به اماکن مذهبی آشوریان و ایزدیها بکاهید؛ و نیز، اگر دغدغهی جان کردها را دارید، از دولت ترکیه بخواهید با پهپادهایش کمتر خبرنگاران کُرد را هدف قرار دهد و ترور کند.
البته، از کسی که فهم او از «ملیت» (national identity)، «سرزمین» (territory)، و «نامهای تاریخی» (toponyms) از خلال منطق عشیرهایِ کوچنشینی برآمده – که در آن تصرف چراگاه و سپس از دست دادنش امری طبیعی تلقی میشود – انتظاری نمیرود که نه قواعد حقوق بینالملل را دریابد، و نه منطق تاریخیِ جاینامها را بشناسد. تفکر او، امتداد همان ذهنیتیست که سیاهچادر را از ییلاق برمیچیند و به قشلاق میبرد و گمان میبرد که همین منطق بر جغرافیای تاریخی نیز صادق است.
@iranban_kord
📎شبکه کردست اقلیم کردی عراق برای نامیدن خلیج فارس نام «کنداو سومری» را پیشنهاد داد.
با حاشیههای اخیر دربارهی نام خلیج فارس، شبکهی کردست اقلیم کردی عراق، نام کنداو سومری (واژهی «کنداو» از سری واژههای دزیدهشده از زبان فارسی توسط دستگاه ناسیونالیسم سورانی است) را پیشنهاد کرده است.
البته در کتابهای درسی اقلیم کردی عراق، از خلیج فارس به نام کنداو عربی نام برده میشود اما کردها در سالهای اخیر، با تقلید از پانترکها، از ماد گذشتهاند و در تلاش برای انتساب خود به سومریان باستان هستند.
نکته جالب این بود هم تباران آریایی ایران شهریها با گذاشتن کامنت خلیج کووورد و خلیج عربی نه تنها از نام راستین خلیج فارس حمایت نکردند بلکه به سلیقه انفال کنندگان خودشان هم مهر تأیید زدند .
جدا از اینکه نیزههای ایرانشهر در کتب درسی خود خلیج عربی مینویسند، اینکه مردم عادی اقلیم کردستان ــ که توسط اعراب انفال شدهاند ــ چنان نفرتی نسبت به ایران دارند که تا پای مهر تأیید بر نام مجعول هم پیش میروند، نکتهای است که باید در نظر داشت.البته بخش بزرگی از دنبالکنندگان این پیجها، کردهای ایرانی هستند و در چنین مواقعی فعال میشوند و کامنتهای ایرانستیزانه میگذارند.
باری، باید از ایرانشهریها پرسید: این چه نیزهای است که در آستین خودشان فرو رفته است؟
@iranban_kord
📎چرا قربانی ستمگر را ترجیح میدهد، دفاع این روزهای کردها از نام خلیج عربی
شما رو نمیدونم ، اما اکسپلور من اینجوریه که یا کردها در حال تعریف از خودشونن و از خودشون خوششون میاد، یا چند فارسیزبان دارن از کردها تمجید میکنند و از کردها خوششون میاد. خودشیفتگی و ایرانستیزیِ فزایندهای که در برخی از اقشار کردی مشاهده میشود، دقیقاً از همین چرخهی تقویت متقابل نشئت میگیره: همدستی ژنتیکی و الگوریتمی در بازتولید هویت قبیلهای.
انسان قبیلهای—برآمده از زیستبومی سرشار از رقابتهای ایلیاتی، منازعههای موروثی و گفتمان سلطه— نمیتونه ادراک شهری از مدارا، احترام، و عشق رو درونی کنه. این مؤلفهها، برای ساختار روانیای که سدهها در مدار خشونت نمادین و زورمندی طبیعی شکل گرفته، صرفاً دادههای خارجیِ بیگانهست.
حتی اگر با اجبار تاریخی یکجانشینی صدساله هم در معرض اون قرار بگیره، تغییر، به این زودیها، ممکن نیست؛ چرا که این قالبها در لایههای نیمهناخودآگاه ذخیرهی رفتاری ژنتیکی (genetic behavioral repository) حک شدهاند.
این میانه، اینفلوئنسرها و آنلاین شاپها که طبق منطق بازار از هر روانشناس و جامعهشناسی تیزتر هستن قواعد بازی رو خوب فهمیدهن و برای جلب کامنت و محبوبیت، لباس کردی میپوشن و میرقصن ،اتفاقا ترفند خوبیام هست و جواب داد اما مثلا در همین فیلم میبینید که این اینفلوئنسر که چندین پست در ستایش کردها داره و خودش کرد نیست و اتفاقا مادرش عربه وقتی برای گرفتن توجه دوباره، از نام تاریخی «خلیج فارس» دفاع میکنه، ناگهان توسط همان کردها، به هدف رکیکترین دشنامها و شنیعترین فحاشیهای جنسی بدل میشه.
همون کردهایی که دیروز برای «کردی رقصیدنش» اون را تحسین میکردن، امروز، در واکنش به دفاعش از تمامیت تاریخی ایران، با کامنت «الخلیج العربی» نهتنها اون ، بلکه همه به قول خودشون فارسها و ایرانیها را به باد دشنام میگیرن .
اینکه یک کردِ ایرانی، خودش رو نه به مثابهی بخشی از ملت ایرانی، بلکه بهعنوان عضوی از یک «کل کردی» تعریف میکنه که اتفاقا یک «کل عربی» اون رو انفال و در مقیاس نژادی نابود کرده—اما همچنان، چنان از ایران متنفره که «خلیج عربی» رو ترجیح میده، بهروشنی کارکردِ روانشناسی قبیلهای رو نشون میده.
انسان ایلیاتی، در مازوخیسم شاعرانهای که حاصل قرنها زندگی در جبر عشایری و گفتمان زور و سلطهی درونیه، نهایتاً همان کسی رو بیشتر دوست داره که اون رو تحقیر میکنه ، زور میگه، و در نهایت نسلکشی میکنه؛ نه اون که اون رو محترم میدونه ، از کرامتش دفاع میکنه و اگه پاش بیفته براش جون میده!
به هر حال ، در نهایت باز هم اینفلوئنسرِ ما کامنتش رو گرفته. عیب نداره.
@iranban_kord
یه عده کرد هم هستن که میگن ترکیه چارهای نداشته و تسلیم پکک شده🤷🏻♂
Читать полностью…📝در ستایش میهن و زبان؛ یا پاسخ به یک حملهی بیمارگونه به حافظهی ملی
خلجی با سنجشی سطحی میگوید: «مکه و مدینه از اصفهان و تهران قدیمیترند.»
در اینکه تاریخ مکه و مدینه، از حیث تقویمی، از اصفهان و تهران کهنتر است، تردیدی نیست؛ اما فقط ذهنی که تاریخ را با عمرِ استخوانهای دفنشده یکی میگیرد، میتواند تقدم عددی را دلیل بر برتری تمدنی بداند. این قیاس، همانقدر ابلهانه است که گفتنِ اینکه منشورهای آشوری به دلیل دیرینگی ، از قانون اساسی دانمارک بهتر است!
تاریخ، همواره باید به عقل تاریخی (historical reason) تفسیر شود، نه باستانشناسی عوامانه، ضمن آنکه مردمان به خاطر دیرینگی و سهمی که در تمدن دارند کشورشان را دوست ندارند ،افتخار بیشتری خواهند کرد اما این دوست داشتن نرمالترین کنش هر انسان به مرز و بوم اوست که روشنفکر ایرانی فاقد آن است .
در گام بعد، تهمتی بلاوجه به ایرانپرستی و زبان فارسی میزند: «بیماریهای وحشتناک!»
اینجا نه تنها از تحلیل خبری نیست، بلکه لحن، فحاشانه است، از آن نوع که نه در سنت آکادمیک، بلکه در کافههای بوهمی روشنفکران و چپ گدایان دیده میشود.
ادعای بزرگتر آنجاست که ناسیونالیسم را، در کلیترین وجه، عامل جنایت معرفی میکند و آن را از هر دین و مذهبی خونریزتر مینامد. این گفتار، چنان سادهانگارانه و غیرتاریخی است که گویی از ورای یک آگاهی فلجشده صادر میشود. ناسیونالیسم، در سنت مدرن آن، همانگونه که ارنست گلنر (Ernest Gellner) نشان داده، نه توجیهگر خشونت، بلکه پروژهی عقلانیِ همگونسازی فرهنگی برای امکان دولت مدرن است؛ ضرورتی تمدنی، نه افسانهای عشیرهای.
جالب اینکه خلجی در حالی منتقد ناسیونالیسم ایرانی و تاکید ایرانیان بر نام راستین خلیج فارس است که آنچه را که باعث شده اعراب بر نام مجعول خلیج عربی پافشاری کنند یعنی بر ناسیونالیسم عربی چشم میپوشد!
سنت ناسیونالیستی مدرن، از رگهی conservative nationalism، برخلاف انواع ایدئولوژیک آن در فاشیسم یا شوونیسم قومی، بر عقلانیتِ نهادی (institutional rationality)، آموزش ملی (national education)، و اقتدار دولت-ملت (nation-state authority) در خدمت پیوست فرهنگی تأکید دارد ــ آنگونه که آنتونی دی. اسمیت در نظریهی "ethno-symbolism" شرح میدهد: اسطوره، تبار، خاک و حافظهی جمعی، ارکان حفظ پیوستگی تاریخی ملتاند، نه ابزار طرد دیگری.
اماخلجی، بیهیچ التفات به این تمایزات، ناسیونالیسم را در کلیترین، و بهتبع، بیمعناترین شکل آن میکوبد، گویی که هر نوع وفاداری ملی، پیشدرآمد «هولوکاست» است.
بیشک، ناسیونالیسمهایی بودهاند که در چهرهی نژادپرستی و توتالیتاریسم ظهور کردند، اما این داوری تاریخی اگر فاقد تمایزگذاری باشد، بیشتر شبیه تسویهحسابهای ایدئولوژیک است تا تحلیل. به تعبیر ارنست گلنر، ناسیونالیسم مدرن «پاسخ اجتنابناپذیر به نیاز نهاد دولت مدرن به همگنی فرهنگی» است؛ نه افسانه، نه میل قدرت، بلکه ساختار عقلانی اقتدار.
بله، عصر مدرن عصر هولوکاست بود، اما همزمان، عصر اعلامیهی حقوق بشر، آموزش ملی، رایگیری عمومی، و تشکیل دولت-ملتهای پاسخگو نیز بود. اگر ناسیونالیسم را صرفاً بهواسطهی انحرافاتش طرد کنیم، همانقدر احمقانه است که علم را بهخاطر ساخت بمب اتم.
ایران، در مقام یک معبد تاریخی-سیاسی، نه یک افسانه، بلکه امکان کنش عقلانی در تاریخ است.
اعراب با حکومتهای بعثی ،عثمانی با جریان ترکان جوان و حتی کردها که در عراق و سوریه داعش زده دست به پاکسازی ایزدیها ،آشوریان و اعراب و ...زدند .
ناسیونالیسم ایرانی در کدام تاریخ و در کدامین محل از این سرزمین دست به خشونت و بیرحمی و کشتار زد که برخلاف افسانه سازیهای قبیلهگرایان قابل استناد باشد ؟
خلجی که مدرنیته را بهمثابه برچسبی برای «هولوکاست» و «ناسیونالیسم خونین» معرفی میکنید، به عمد از عمق تکامل و تحول آن چشمپوشی کرده است. این، نه مدرنیته است که به خون و کشتار میانجامد، بلکه مقاومت در برابر آن است که به نتیجههای خونین میرسد.هولوکاست، نه یک محصول عقلانیت مدرن، بلکه حاصل مقاومتها و واکنشهایی است که در مقابل روندهای عقلانی و جهانیشدن مدرنیته، از دل سنتها و ملیگراییهای رادیکال بیرون زد.
این درسی است که ما امروز باید از آن بیاموزیم: که ناسیونالیسم، بهویژه در قالب ناسیونالیسم ایرانی، نه یک بیماری تاریخی، بلکه امری زنده، نجات بخش، پشتیبان مدرنیسم ، حفظکنندهی آرمانها و تاریخ ماست. تاریخی که در آن خون چکه میکند، اما از آن نه برای ایجاد جنایت، بلکه از جنس ایثار برای محافظت از حافظهی جمعی و ارزشهایی که ملت را از هر زبان و دینی در کنار هم نگاه دارد که بر سر ایجاد مرزهای تازه خون یکدیگر را نریزند.
@iranban_kord
بله هویت ملی (national identity) در شکل مدرن خود فرآوردهی دوران دولت-ملت (nation-state) است. اما آنکه از «تاریخی نبودن» این هویت، نتیجهی «جعلی بودن» آن را میگیرد، یا فهم تاریخی ندارد یا صادق نیست. همانگونه که بندیکت اندرسون که هویت ملی را ساختهای کاملا مدرن میداند در نظریهی «اجتماعات خیالی» (Imagined Communities) تصریح میکند، هر هویت ملی یک امر خیالی است، اما این خیال، بنیان نظم اجتماعی و مشروعیت سیاسی است. ملتها با تخیل تاریخی ساخته میشوند، اما با نهاد، حافظه، و خون تثبیت میگردند.
چه برسد به آنکه بزرگترین پژوهشگر حوزه ملیت یعنی انتونی دی اسمیت ایران را از جمله کشورهایی میداند که هویت ملی آن به ریشههای قومی در دوران پیشامدرن میرسد اما شوهر مرجان آنچنان کینه و نفرتی نسبت به ایران دارد که حتی از آنان که هویت ملی را مدرن میدانند نیز برای نفی ایران و ایرانی پیشی میگیرد.
ایران، برخلاف بسیاری از ملتهای مصنوع پساکولونیال، واجد «زبان ملی» (Persian/Farsi)، «قلمرو تاریخی»، «خاطرهی شاهان و شاعران»، و «اسطورهی یگانگی فرهنگی» بوده است.
خلجی و امثال او، محصول یک ساختارند؛ ساختاری که روشنفکر را نه بر اساس فضیلت، که بر اساس فقدان تعریف میکند: فقدان ریشه، فقدان سنت، فقدان خاک، و نهایتاً فقدان وفاداری.
او، که نام «ایران» را از متون کلاسیک تا کتیبههای باستانی منکر میشود، صلاحیت ورود به هیچ بحث علمی را ندارد.
امروز، روشنفکری ایرانی، نهتنها بار منقل، خیانت و انحطاط اخلاقی را میکشد، بلکه با افتخار، عنوان «همسر دزد» را نیز یدک میکشد و این، نه سقوط، که لجنزار است. اما در پس این لجن، حقیقتی درخشان است: ما هنوز اینجاییم.
و آری، جای خشم هست.
سنت آنچنان که ادموند برک گفته بود، نه میراثی از مردگان، که عهدی با زندگان است. ما نیز، آن عهد را فراموش نکردهایم ؛ طومار این بیهویتی را در هم خواهیم پیچید. خشم ما، بهمراتب شدیدتر از کینه بی ریشهایست که شما نسبت به این خاک دارید. روزی خواهد رسید که "کینخواهی" نه یک انحراف، بلکه عالیترین شکل اخلاق ایرانی تلقی خواهد شد.
برای《کینخواهی》دوباره بازخواهیم گشت، چراکه در زبان فارسی، هیچ واژهای شریفتر و نجیبتر و گوشنوازتر از کینخواهی نیست.
@iranban_kord
همپوشانی ننگین روشنفکری ایرانستیز با گفتار تجزیهطلبانه: درنگی بر گفتارهای اخیر مهدی خلجی
@iranban_kord
🔻 سجده کردن مردم اقلیم کردی عراق بر عکس مسعود بارزانی
@iranban_kord
فیلمی از برگههای جریان اسلامگرای کرد که در آن، صحنههایی از اجبار مخالفان حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) به سجده در برابر تصویر عبدالله اوجالان به نمایش گذاشته میشود.
@iranban_kord
این است تعبیرِ «تمدن، شهرنشینی، ژن، ژیان، ئازادی»!
شخصی با نیتی آشکارا غیرتحقیرآمیز و حتی همراه با احترام، اشاره کرده است که در مازندران به شبانان و دامداران «کرد» گفته میشود؛ اما واکنش ناسیونالیسم کرد به این سخن، نه گفتوگویی انتقادی یا توضیحی مستدل، بلکه فحاشی آشکار و حتی توهین به مادر گوینده بوده است.
همین گروه، که امروز در برابر کوچکترین تفاوتروایتی از هویت قومی، دست به تخریب شخصیتی و خشونت کلامی میزنند، سه سال پیش مدعی بودند که حاملان دموکراسی، آزادی، و حقوق بشر به سبک عبدالله اوجالان (Öcalanism) هستند. این تناقض عیان، یکی از نشانههای بحران درونی گفتمان آنان است که میان ادعاهای فراملیگرایانه و رفتارهای قوممحور و قبیلهای سرگردان ماندهاند.
@iranban_kord
بله؛ ظاهراً همه را میتوان به پانگرایی متهم کرد، مگر کردها!
پایتخت ساسانیان در استانی واقع بود که خود آنان آن را «آسورستان» مینامیدند، و نکتهی قابل تأمل آنکه در متون ساسانی هیچ اشارهای به منطقهای موسوم به «کردستان» به چشم نمیخورد. جالبتر آنکه این «آسورستان» امروزه نیز بهکلی عربنشین است.
با اینهمه، تعصب قبیلهای برخی کردها چنان عمل میکند که گویی باید چشم بر واقعیتهای تاریخی و جغرافیایی بست و چنان وانمود کرد که در میانهی روز، شب فرارسیده، و مرکز عراق نیز ناحیهای کردنشین است!
این در حالی است که همانانی که مدعیاند کردها فاقد جریان پانگرایانهاند، تا بدانجا پیش میروند که حتی اعراب و آشوریان را نیز در زمرهی کردها معرفی میکنند.
@iranban_kord
ایرانگرایی مشروط به شیوه کردی!
عده ای اصرار دارند بگویند پانکردها در اقلیت هستند و همه کردها میهن پرست هستند.
این استوری یک نمونه از برگه های به اصطلاح میهن پرست کردی است.
او پست پیجی را استوری کرده و از اینکه در این پست گفته شده ساسانیان کرد نبودند ناراحت شده است و از حمایتش از واژه خلیج فارس اظهار پشیمانی میکند.
چرا؟
چون کردها میگویند ما در صورتی خود را ایرانی میدانیم که همه چیز ایران را به نام ما بزنید.
براساس مگر کردها سهم کمی در تاریخ ایران دارند که پانکردها اینچنین به دنبال مصادره هستند؟
آری کردها به حق خود از تاریخ ایران راضی نیستند و از آنجا که خود را یک ملت جدا میدانند ولی ظرفیت و جایگاه یک ملت را ندارند، میخواهند با مصادره آنچه با دیگر ایرانیان مشترک است خود را صاحب میراث ملت ایران و درنتیجه یک ملت کهن معرفی کنند و بگویند که بله... ساسانیان امپراتوری کوردستان بودند.
و جالبتر اینجاست که میگوید هر پانی داریم جز پانکرد!
یحتمل چینی ها به دنبال کردسازی لر و لک و گیلک و مازنی و تالشی و راجی و بلوچ و کمزاری و لاری و... هستند
@iranban_kord
پاسخ سلفی کُرد به نجمالدین غلامی : ناصر رزازی، ملا مصطفی بارزانی، جلال طالبانی، انوشیروان مصطفی و احمد مفتیزاده نوروز را کردی نمیدانند.
نجمالدین غلامی خواننده و پیشمرگه پیشین کرد گفته هر کس که قبول ندارد نوروز کردی است باید از از کردستان اخراج شود!(در کشور ما پرچم بیگانه و تجزیهطلبی در ورزشگاهها و مراسم نوروزی بالا میرود و انتقاد به آن مصداق فاشیسم است)
در پاسخ مردی کرد سلفی میگوید حتی اگر نوروز کردی باشد آنچه در این جشنها اتفاق میافتد در شأن مرد و زن کرد نیست و گفتن از اخراج کردها از کردستان یک حرف فاشیستی است و خیلی ها گفته اند نوروز کردی نیست مانند ناصر رزازی، ملا مصطفی بارزانی، جلال طالبانی، انوشیروان مصطفی و احمد مفتی زاده .چرا تحمل حرف مخالف را ندارید و وقتی با دلیل و سند به شما پاسخ میدهند در صدد حذف مخالف هستید؟همانگونه که تو میگویی نوروز جشن کردی است من هم حق دارم بگویم کردی نیست.
این هم از عجایب جهان کوردی است که یک سلفی درباره دموکراسی و آزاد بیان درک بیشتری از احزاب ناسیونالیست کرد دارد !
@iranban_kord