مکتبی که بشر را به نهفته ترین رازهای خلقت و ملکوتی ترین فضائل ومکارم اخلاقی آشنامی سازد و نهال عشق ومحبت را در قلوب دلدادگانش چنان بارور می سازد که به همگان عشق ورزند وسراسر عشق شوند. چشم(💎)سوم پیج اینستا گرام https://instagram.com/parvazrooh110
الإنسان يتألم بالوهم
أكثر مما يتألم بالحقيقة»
انسان در خيال و وَهم خود
بيشتر آسيب میبیند تا در واقعیت
@haghightx
مراتب مراقبه
مراتب مراقبه از دیدگاه دیگری:
اول: مراقبه فقهی
منظور از مراقبه فقهی، رعایت احکام شرعی و حلال و حرام و انجام آنچه در شرع وارد شده و دوری از آنچه در شرع از آن منع گردیده است.
مراقبت فقهی این است که واجب را انجام داده از حرام بپرهیزیم از مکروهات اجتناب کرده و به مستحبات اهتمام داشته باشیم، منبع و منشأ مراقبه فقهی رساله توضیح المسائل میباشد.
دوم: مراقبه اخلاقی
در مراقبه اخلاقی، دائم در حال مراقبه هستیم که غیبت نکنیم، دروغ نگوییم، زخم زبان نزنیم، آبروی دیگران را نریزیم. مراقبه اخلاقی با دور کردن رذایل و کسب فضائل صورت میگیرد، یعنی از انسان مطیع فقهی به انسان فاضل اخلاقی ارتقاء یابیم که درنتیجه آن، دلهایمان نورانیت یافته و عقلها شکوفا میشود. منبع و منشأ مراقبه اخلاقی کتب معتبر اخلاق از علمای اخلاق میباشد.
سوم: مراقبه عرفانی
در روایت داریم که: «قلب مومن عرش خدای رحمن است» و در روایت دیگری «قلب، حرم امن الهی است و در آن غیر خدا را راه ندهید» و این میسر نیست، مگر با مراقبه کامل نفس که رهرو در کل لحظات عمر جانب مراقبه را رها نکند.
پسازآن به جایی میرسیم که قلبمان از غیر خدا، جدا میشود و جز او را در دل راه نمیدهیم. در این جا قلب عرش الرحمن است؛ یعنی محل حاکمیت مطلقه حق و تنها خدا بر دل ما حکومت میکند و دل آیینه نمایش حاکمیت و مالکیت مطلقه حق میشود که این همان حرم حق است که حرامیان را به آن راه نیست. این یعنی اغیار را به دل راه ندادن و این نقش ریاضت، تزکیه و توجه به نفس است که ما را از مراقبتهای اولیه فقهی به مراقبتهای بالاتر یعنی اخلاقی پس از آن به عرفانی عبور و صعود میدهد.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۱۰
@haghightx
تفاوت علم عرفان با خود عرفان:
نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که علم عرفان با خود عرفان فرق میکند، در سایر علوم علمی که عالم به آن دست پیدا کرده است علم حصولی است ولی عرفانِ عارف شهودیست. عرفانی است که درنتیجه ریاضت، درنتیجه سیروسلوک و درنتیجه تقوا پس از سالیانی در دل و جانش به شهود نشسته است. امروزه کسانی به صرف دانستن یک سری اصطلاحات عرفانی فکر میکنند که عارف شدهاند و آنها را به خورد عوام میدهند.
در این خصوص در کتاب شاخصههای عرفان ناب شیعی آمده است:
«به کسی که علم و دریافتهایش فقط همین دریافتهای حسی و عقلی است و به لحاظ معرفتی با دیگران تفاوتی ندارد، عارف گفته نمیشود. همینطور در رفتار و سلوک و نیتها و درونش نیز باید چیز خاصی وجود داشته باشد که با او عارف بگوییم. این خود عرفان است و به شخصی که این خصوصیات را داشته باشد، عارف میگویند.»
دکتر فنایی اشکوری پس از جداییِ علم عرفان از خود عرفان، در خصوصیت اصلی عارف مینویسد:
علم عرفان خود عرفان نیست؛ یعنی ممکن است کسی عارف باشد ولی علم عرفان نداشته باشد، یعنی عارف واصل هم باشد، ولی اگر به او بگویید به ما درس عرفان بده، کتاب فصوص ابنعربی را درس بده، او میگوید: من بلد نیستم. اصلاً عربی بلد نیستم؛ چه رسد به ابنعربی. شرط عارف بودن این نیست.
کسی که کتابهای عرفانی را حفظ باشد و هزار بار هم درس گفته باشد، یا کسی که بتواند این کتابها را بنویسد، ولی از آن شهود بیبهره باشد، عارف نیست.
معرفتی که شخص را عارف میکند، معرفت شهودی و حضوری است. علومی که ما در کلاسها یاد میگیریم و در کتابها میخوانیم، حصولی و آموختنی است. خود عرفان به این شیوه آموختنی نیست؛ یعنی به این صورت نیست که کسی در مدرسهای درس بخواند و عارف بشود.
علم عرفان مثل فلسفه و هر علم دیگری از کتاب و معلم یاد گرفته میشود، اما معرفت شهودی، حاصل نوعی سلوک و رفتار است و تا زمانی که آن سلوک و رفتار و طهارت باطن نباشد، آن معرفت حاصل نمیشود.
اما علم عرفان ربطی به سلوک و رفتار ندارد و هر کسی میتواند آن را یاد بگیرد، حتی کسی که اعتقاد به عرفان ندارد، میتواند آن را بیاموزد. مستشرقان بسیاری وجود دارند که عرفان اسلامی با به خوبی یاد گرفتهاند، نوشتهاند، تفسیر کردهاند، ولی به آن اعتقادی ندارند.
بلکه عرفان همان طهارت دل است و دریافت یک معارف. یک غیر عارف نیز میتواند علم عرفان را یاد بگیرد، بحث کند و درس بگوید. اگر هزار سال نیز مشغول این درسها و بحثها باشد، این خود به تنهایی ذرهای نور باطنی برای انسان نمیآورد، مگر اینکه فرد در کنارش درپی کسب خود عرفان هم باشد.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۹۰
@haghightx
مراقبه
تنهایی:
تمامی زیباییها و اتفاقات درونی، در تنهایی رخ میدهد. هیچ اتفاقی در ارتباط با دنیای ماوراء رخ نخواهد داد؛ مگر در تنهایی و سکوت.
ذهن بیرون گرا، ما را طوری شرطی کرده است که وقتی تنهاییم، احساس خوبی نداریم. ذهن بیرون گرا به ما میگوید، به این طرف و آن طرف بروید و آدمهای مختلف را ملاقات کنید؛ زیرا شادی در با دیگران بودن است، در حالیکه این درست نیست. شادی که در کنار دیگران حاصل میشود، سطحی است و شادی که در تنهایی و انزوا رخ میدهد، بسیار عمیق است.
هنگامیکه تنها هستید، از این تنهایی لذت ببرید، یا ساکت و آرام بنشینید و منتظر باشید تا اتفاقی رخ دهد. تنهایی خود را تبدیل به انتظار کنید و بهزودی کیفیت جدیدی را تجربه خواهید کرد که غم نیست.
اگر از عمق تنهایی چیزی بچشید، متوجه میشوید که همه رابطههای بیرونی، سطحیاند. حتی عشق نمیتواند ژرفای تنهایی را داشته باشد؛ زیرا در عشق دیگری وجود دارد و همین حضور دیگری شما را بسوی سطح میکشاند. هنگامیکه دیگری وجود ندارد و حتی فکر دیگری هم از ذهن نمیگذرد، حقیقتاً تنها هستید و در خود غرق شدهاید، نترسید؛ ابتدا این غرق شدن به مرگ میماند و اندوهی وجودتان را فرا میگیرد؛ زیرا شادی را در بودن با دیگران تجربه کردهاید. اندکی صبر کنید و اجازه دهید عمیقتر در تنهایی خود فرو روید و سکوت و آرامشی تازه را تجربه کنید؛ سکوتی که در آن هیچ چیز حرکت نمیکند و همه چیز در خاموشی و فناست.
مرحوم استاد کریم محمود حقیقی (ره )در رابطه با خلوت در تازیانههای سلوک میفرماید:
«در خلوت آدمی با یاد خدا انس میگیرد و برای همین یکی از عرفا گوید: آدمی وقتی از فضیلت خالی است از خود وحشت میکند و بیشتر به دیدار مردم میرود تا با همنشینی با آنان وحشت را از خود دور کند، ولی اگر اهل فضل باشد تنهایی را دوست دارد تا در خلوت بتواند به فکر و استخراج حکمت بپردازد و گفتهاند که: استیناس علامت افلاس است. (یعنی طلب انس کردن با مردم، نشانه ضعف و تنگدستی روحی است).» ( ۱)
درصورت عمیق شدن تنهایی، رهرو یک خط مستقیم تماس با خدا دارد و صدای خدا را از درون قلبش میشنود و دیگر نیازی به اطّلاعات درجه دوم و دست دوم ندارد.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۲۲
@haghightx
تا حالا پیش خودتون
فکر کردید خداوند چگونه
عالم هستی رو اداره میکنه؟!
این واضح ترین نمای سلول انسانی
تا به امروز هستش
شاید کمکی کرد به پاسخ !!!
@haghightx
سلام
صبح بخیر
چه زیباست
كه چون صبح پیام ظفر آریم
گل سرخ، گل نور ز باغ سحر آریم
#فریدون_مشیری
@haghightx
مراقبه
عبور از ذهن :
...بنابراین وقتی نور وارد شود به دلیل حضور نور، «نبودن» ناپدید میشود؛ و چنین است ذهن. ذهن یعنی نبود مراقبه. همین که انسان وارد مراقبه میشود، با نور مراقبه و آگاهی، ذهن چون تاریکی ناپدید میشود و در آن لحظه در مییابد که در دنیایی خیالی و غیر واقعی به سر میبرده است. ذهن همان دنیای خیالی است که ما در آن زندگی میکنیم.
باید با صبر و حوصله تمام، افکار را تجزیه و تحلیل و آنالیز کرد و علت آن را جستجو کرد، با آمدن نورِ مراقبه، افکار و ذهن محو میشوند. آگاهی نور است از طریق مراقبه و کسب معرفت، آگاهیهای خود را باید گسترس داد، با آمدن آگاهیها، جایی برای ظلمت و افکار نیست.
سرانجام هستیم ولی بدون ذهن، ما هستیم ولی بدون منِ خیالی، وجود خیالی ما محو میشود، چون در برابر هست مطلق خود را میبیند و فانی در او میشود.
هم کردم از این هستی موهوم گذر
هم یافتم از حقیقت خویش خبر
هم بودم و هم نبودم این نادره تر
هم هستم و هم نیستم این طرفه نگر
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۱۹
@haghightx
تو یک روح آزاد و متصل به خداوندی ...
روحی که قرار بوده دراین اتصال
زندگی رو باعشق و شادی تجربه کنه
اما ترس زاییده ی ذهنه که جدا از روحه
پس لطفاً روحت رو
با جرأتمندی زندگی کن
نه ذهنت رو ...
هرجا احساس کردی
به خاطر وابستگیهات ، نگران از دست دادنی ، همون وابستگی بندی به پای روح توئه
که ریشه در ترس از دست دادن داره
و داره کنترلت میکنه اونجا درست همونجاییه که باید خودتو با اون ترس روبرو کنی
و اون بند رو پاره کنی
و دوباره از ذهن بسمت قلبت حرکت کنی
هرجا دیدی ذهنت داره حرف میزنه و مقاومت میکنه بهش بگو خفه شو
در اتصال کامل به خداوند زندگی کن
روح و روان و قلب و جسم و زندگیتو
صددرصد به خداوند تسلیم کن
و بهش اعتماد کامل داشته باش
ایمان داشته باش
چیزی که اراده ی خداوند برای توئه
از دست هیچکدوم از بنده هاش برنمیاد
پس به هیچکس و هیچ چیز
جز ذات مقدس خداوند متوسل نشو و
امید نداشته باش جز به خودش
باترسهات به خودت ،به زندگی و به نیروی برتر خیانت نکن با شجاعت کامل و ایمان صددرصد زندگی کن شرافت و ایمانت رو به هیشکی نفروش
تو اصیلی تو از جنس خداوندی
خداگونه زندگی کن
و از نگاه خدا به زندگی نگاه کن
زندگیتو خلق کن وبساز
@haghightx
راه نجات بشر امروز،
نه بی دینی است و نه دینداری انحصارطلبانه.
هر دو خطا می روند.
امروزه راه نجات،
" تسلیم" بودن به حقیقت زنده و جاری
و "خدمتگزاری" عاشقانه به مخلوقات خداست.
امروزه سالکان حق،
بر لبه تیغ حرکت می کنند.
زیرا باید چنان باشند که نه به وادی
بی دینی بیفتند، و نه به دام دینداران کاسبکار.
@haghightx
🔹ای مالک ؛ از خونریزى بپرهیز ؛ و از خون ناحق پروا کن ؛ که هیچ چیز همانند خون ناحق ؛ عذاب الهى را نزدیک و مجازات را بزرگ نمى کند ؛ و نابودى نعمتها را سرعت نمى بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمى گرداند
🔹و روز قیامت خداى سبحان قبل از رسیدگى اعمال بندگان ؛ نسبت به خونهاى ناحق ریخته شده داورى خواهد کرد ؛ پس با ریختن خونى حرام ؛ حکومت خود را تقویت مکن. زیرا خون ناحق ؛ پایه هاى حکومت را سست مى کند و بنیاد آن را بر کنده به دیگرى منتقل سازد.
@haghightx
هرگونه رشدی نیازمند وداع است
وداع با ارزشهای سابق، رفتار سابق
عشقهای سابق و هویت سابق تان
از این رو رشد، گاهی با چاشنی اندوه همراه است
#هنر_ظریف_رهایی_از_دغدغهها
#مارک_منسن
@haghightx
برای آرامش داشتن در ابتدا
باید با خودت به صلح برسی...
آنگاه هر اتفاقی که بیوفتد
در تو طوفانی نخواهی شد.
@haghightx
به یاد داشته باشید که خودبینی خائن است، میتواند خود را در پس انسانیت بینقصی جلوه دهد، زیرا هیچ عجلهای ندارد. پس از سالها تمرین، به کمترین غفلتی نیاز دارد، یک اشتباه کوچک – و دوباره آنجاست، مانند یک ویروس که خاموش مانده و یا شبیه به قورباغههایی که برای سالها زیر ماسه بیابان میمانند، و با نخستین قطره باران از خواب بیدار میشوند و دوباره فعالیت میکنند.
📘کتاب ملاقات با ناوال
@haghightx
تا وقتی بر زمین هستی،
به تمامیت زندگی کن.
نصف و نیمه زندگی نکن.
آن را بفهم تا از آن عبور کنی.
از هر فرصتی بهره بگیر،
و شگفتیهای حیات را تجربه کن.
برای زندگی کم مگذار،
ترسو نباش،
دست به عصا حرکت نکن،
شجاع باش و زندگی را به تمامی نوش کن.
کیفیت های زندگی بیشمار است،
و زندگی ذهنی تنها بخش کوچک و تاریکی از آن است.
تر و تازه باش،
و چشمان مشاهده گرت را باز کن،
و از مواهب پاک و خداداده ات،
بهره مند شو و دیگران را بهره مند کن.
این بهره مندی،
عین شکرگزاری است.
زیرا شکر از مقوله ی عمل است نه حرف !
@haghightx
فصل رفتن باید هر چیز را به اصلش
باز پس دهی.
جسمت را به خاک
آگاهی ات را به باد
حیاتت را به آب
و عشقت را به آتش
و در این ردّ امانت رضایت کامل داشته باشی.
@haghightx
چرا ترسها باید نوشته شوند؟
نوشتن ترسها، احساسات منفی و اضطراب را از قلب بیرون میکند. نوشتن ترسها روش خوبی است که احساسات منفی درون خود را وادار کنید که فقط روی کلمات، واکنش نشان دهند. اگر ترسهایتان را همانند آرزوهایتان بنویسید، خود را در مسیری قرار میدهید و گاهی میتوانید این مسیر را هموارتر کنید. هرگاه ترسهایتان را مینویسید، از وجودتان خارج میشوند. نوشتن معکوس ترسها، شما را توانمند و پرانرژی میسازد تا شروع به تفکری متفاوت کنید.
بنویس تا اتفاق بیفتد
#هنریت_آنه_کلوز
@haghightx
استاد عام و خاص:
استاد عام هر موعظهگر و راهنمای شایستهای است که انسان را به تحمل و تامل وامیدارد، او را از غفلت رها و به خدا و ارزشهای الهی متوجه میکند در پالایش روح و تزکیه نفس مددش میرسد و روح خداخواهی و خداجویی را در او تقویت میکند.
استاد عام ممکن است شخصی اهل معنا و یا حتی نوشته و کتابی معنوی باشد. دیگری استاد خاص که رهرو به مقصد رسیده و عارف کاملی است که رهرو زیر نظر او راه عرفان را میپیماید طبق دستورالعملهای او رفتار میکند و با بهرهمندی از فیوضات و امدادهای باطنی او منازل سلوک را تا مقصد یکی پس از دیگری طی میکند.
دستیابی به استاد عام کار چندان دشواری نیست غالباً اشخاص در مسیر زندگی خود با افرادی مواجه میشوند که سخنان و حالات دلنشین و سازنده دارند. چنین استادی عامی ممکن است یکی از بستگان، یک دوست یا همکلاسی یا معلم یا استاد یک روحانی یا واعظ و یا کاسب محل و یا همکار اداری باشد که فرد با او درارتباط است و سخنان، حالات و رفتارهایش بر او تأثیر مثبت میگذارد و رابطه او را با خدا صمیمی، نزدیک محکمتر و پایبندی او را به اخلاق و پایداری او را در عمل احکام دین مستحکمتر میکند.
اگر شخص از همان استاد عام که خدا در سر راهش قرار داده است صادقانه بهره ببرد و به نصایح راهنماییهای او به شایستگی عمل کند هرگاه به حدی رشد کرد که دیگر آن فرد نتواند برای ادامه راه او راهبری کند خداوند فرد دیگری را سر راه او قرار میدهد تا مرحله بعدی سیر را با بهرهگیری از ارشادها و توصیههای او طی کند. به همین ترتیب استادهای عام او را دست به دست میدهند تا جایی که به استاد خاص احتیاج پیدا کند.
در این مرحله نیز اگر طلب تمام عیار و صادقانه برای ادامه مسیر با استفاده از ارشادها و امدادهای استاد خاص در شخص باشد، به نحوی که این طلب وجود او را ملتهب و عطشناکِ ملاقات و راهیابی به محضر عارف کاملی کند و قرار و آرام را از او بگیرد خداوند به تناسب استعداد و ظرفیت او یکی از اولیای خدا را مامور میکند تا او را تحت تربیت قرار دهد از او دستگیری کند و او را راهبری نماید.
البته در برخی از موارد، آن ولی خدا بدون ملاقات و ارتباط ظاهری، از راه باطن او را تحت تربیت میگیرد و رهرو با عنایات و الهامات باطنی که نصیبش میشود، ادامه راه را تا مقصد طی میکند، بیآنکه پیر و راهبری او را علیالظاهر ارشاد کند.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۲۵۵
@haghightx
زندگی را تنها زنده ای می فهمد که
زندگی می کند.
زندگی هیچ معنای مشخص و محدود
و تعریف شده ای ندارد.
آن فقط با زندگی کردن،
فهم می شود.
و فهم زندگی، دریافت آن است.
@haghightx
مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ
ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم
#مولانا
@haghightx
🔶️
شمس خُجندی بر خاندان می گریست
ما بَر وِی می گریستیم .
بر خاندان چه گرید؟
یکی به خدا پیوست بر او می گرید؟
بر خود نمی گرید!
اگر از حال خود واقف بودی بر خود گریستی
بلکه همۀ قوم خود را حاضر کردی و خویشان خود را
و زارزار بر خود می گریستی.
شمس_تبریزی
🔶️🔶️🔶️
پَس عَزا بر خود کُنید ای خُفتگان
زان که بَد مرگیست این خوابِ گِران
روحِ سُلْطانی زِ زندانی بِجَست
جامه چِه دْرانیم و چون خاییم دست؟
چون که ایشان خُسروِ دین بودهاند
وَقتِ شادی شُد چو بِشْکَسْتَند بَند
سویِ شادُروانِ دولت تاختند
کُنده و زَنجیر را اَنْداختند
روزِ مُلْک است و گَش و شاهَنْشَهی
گَر تو یک ذَرّه ازیشان آگَهی
وَرْ نهیی آگَه بُرو بر خود گِری
زان که در اِنْکارِ نَقل و مَحْشری
بر دل و دینِ خَرابَت نوحه کُن
که نمیبینَد جُز این خاکِ کُهُن
وَرْ هَمیبینَد چرا نَبْوَد دلیر؟
پُشت دار و جانْ سپار و چَشمْ سیر؟
مثنوی_مولانا
می فرمایند حسین ابن علی(ع) سلطانی بود که در زندان خاک اسیر گشته بود ؛ مرگ شکستن درهای زندان است و کوچ ایشان به سوی مُلک و دولت حقیقی . از چه بر آنها می گریید ؟ بر خود گریه کنید که جز این خاک را منزل و مأوا نمی دانید . اگر نه چنین است ، پس چرا در راه حق و آزادی گرم رو و جانسپار نیستید .
@agahi141
سلوک :
سلوک حرکتی است در مراتب نفس. با شروع سلوک و حرکت به سوی خدا، رهرو هر دم از مرتبهای از نفس عبور و به مرتبه بالاتری صعود میکند. مرتبهای که در آن قرار دارد نسبت به مرتبه بالاتر دانی و آن مرتبه بالاتر نسبت به مرتبه بالاترش، دانی محسوب میشود؛
با ادامه سلوک رهرو از کلیه مراتب خود عبور و به عالیترین مرتبه خود که خداست نائل میگردد.
🌱با من بودی تو را نمیدانستم
یا من بودی تو را نمیدانستم
🌱رفتم ز میان من و تو را دانستم
تا من بودی تو را نمیدانستم
(فیض کاشانی)
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۷۸۳
@haghightx
مبحث سکوت
سکوت عارفانه
سکوت عرفانی، مهمترین رکن سیروسلوک است. خود خاموشی ضمیر یک تجربه عرفانی است که در آن امر واحد مشهود میگردد. چون شما در خاموشی ضمیر و سکوت باطنی هیچ مفهومی ندارید و این حالت، حالت شهود خداوند است؛ بنابراین تجربه سکوت ذهنی، اتفاق شگفتانگیزی است که همان تجربه شهود خداوند است، چون خداوند شبیه هیچ چیز نیست و اگر ففط توجه به عدم کنید یعنی به خدا اندیشیدهاید.
عرفا مضامین بلندی درباره سکوت ضمیر و به هیچ نیندیشیدن دارند. غایت سلوک عرفانی فنا است و فنا حالت شخصی است که ضمیر او خاموش شده است و در آن حالت هیچ چیز نمیفهمد، فنا اوج بودن است و ذهن در این حالت در اوج آگاهی است.
غایت عرفان، یکی شدن با هستی مطلق و درک حضور است؛ درک ماهیت فنا با فهم خاموشی ضمیر که خاموش کردن همه خواستهها و فراموش کردن تمام دانستهها هست ممکن میشود.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۷۵۵
@havhightx
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم
آخِر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
اربابِ حاجتیم و زبانِ سؤال نیست
در حضرتِ کریم، تمنا چه حاجت است
محتاج قِصه نیست گَرَت قصدِ خون ماست
چون رَخت از آن توست، به یغما چه حاجت است
جامِ جهان نماست ضمیرِ منیرِ دوست
اظهارِ احتیاج، خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بارِ منتِ مَلّاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
اَحباب حاضرند، به اَعدا چه حاجت است
ای عاشقِ گدا چو لبِ روحبخشِ یار
میداندت وظیفه، تقاضا چه حاجت است
حافظ! تو خَتم کن که هنر خود عَیان شود
با مدعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است
#حافظ
@haghightx
از حالا به بعد باید زندگی ای داشته باشی که آگاهی در آن برترین حق تقدم را دارد. باید از آنچه جسمت یا ذهنت را ضعیف می کند و به آن صدمه می زند، بپرهیزی.
کتاب گذر ساحران
@haghightx
مبحث فنا :
فنا به معناى نابودى و نیستى است. نقطه مقابل بقا و ماندن است؛ مثلاً خداوند از مقوله بود و بقا است و سایر موجودات از مقوله نبود و فنا هستند.
🌱حدیث ما و من مگو با او
یا تو در میان باشی یا او
فنا در اصطلاح؛ به معناى خود را ندیدن و نیافتن است. البته نه به معناى ازخودبیگانگی، بلکه آدمى به دلیل حضور در ساحت قدسى پروردگار، خود را هیچ میبیند و از هر چه غیر خدا است، دل تهى مىکند.
مقام فنا، از مقامهای نهایی سیروسلوک است. این مقام مقامی است که در آن عارف با دستیابی به حقالیقین درمییابد که در سراسر عالم جز حق نیست. او افعال و صفات و ذات خویش را هیچ مییابد و همه آنها را در افعال و صفات و ذات حقتعالی فانی مییابد.
🌱ظن برده بودم به خود که من من بودم
من جمله تو بودم و نمیدانستم
(مولوی)
عارف پس از سالها رنج و تهذیب و مراقبه به مقام فنا دستیافته است، بنابراین، زوال و تغییر چیزى که با هزاران سختی و زحمت و در پرتو معرفت و رشد و تعالی روح طى شده، عادتاً و غالباً به سهولت انجام نمىگیرد و ثابت و ماندنى است
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۲۱۴
@haghightx
صبح را با نابترین نیتها
در جهت عشق، صلح، شفا، آگاهی و خیر جمعی آغاز کنیم ...
زیباییهای درونمان را فرا بخوانیم و عاشقانه آغازگر روزی دیگر باشیم ...
@haghightx