مکتبی که بشر را به نهفته ترین رازهای خلقت و ملکوتی ترین فضائل ومکارم اخلاقی آشنامی سازد و نهال عشق ومحبت را در قلوب دلدادگانش چنان بارور می سازد که به همگان عشق ورزند وسراسر عشق شوند. چشم(💎)سوم پیج اینستا گرام https://instagram.com/parvazrooh110
رابطه عرفان با علم
تفاوت علم عرفان با خود عرفان:
نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که علم عرفان با خود عرفان فرق میکند، در سایر علوم علمی که عالم به آن دست پیدا کرده است علم حصولی است ولی عرفانِ عارف شهودیست. عرفانی است که درنتیجه ریاضت، درنتیجه سیروسلوک و درنتیجه تقوا پس از سالیانی در دل و جانش به شهود نشسته است. امروزه کسانی به صرف دانستن یک سری اصطلاحات عرفانی فکر میکنند که عارف شدهاند و آنها را به خورد عوام میدهند.
در این خصوص در کتاب شاخصههای عرفان ناب شیعی آمده است:
«به کسی که علم و دریافتهایش فقط همین دریافتهای حسی و عقلی است و به لحاظ معرفتی با دیگران تفاوتی ندارد، عارف گفته نمیشود. همینطور در رفتار و سلوک و نیتها و درونش نیز باید چیز خاصی وجود داشته باشد که با او عارف بگوییم. این خود عرفان است و به شخصی که این خصوصیات را داشته باشد، عارف میگویند.»
دکتر فنایی اشکوری پس از جداییِ علم عرفان از خود عرفان، در خصوصیت اصلی عارف مینویسد:
علم عرفان خود عرفان نیست؛ یعنی ممکن است کسی عارف باشد ولی علم عرفان نداشته باشد، یعنی عارف واصل هم باشد، ولی اگر به او بگویید به ما درس عرفان بده، کتاب فصوص ابنعربی را درس بده، او میگوید: من بلد نیستم. اصلاً عربی بلد نیستم؛ چه رسد به ابنعربی. شرط عارف بودن این نیست.
کسی که کتابهای عرفانی را حفظ باشد و هزار بار هم درس گفته باشد، یا کسی که بتواند این کتابها را بنویسد، ولی از آن شهود بیبهره باشد، عارف نیست.
معرفتی که شخص را عارف میکند، معرفت شهودی و حضوری است. علومی که ما در کلاسها یاد میگیریم و در کتابها میخوانیم، حصولی و آموختنی است. خود عرفان به این شیوه آموختنی نیست؛ یعنی به این صورت نیست که کسی در مدرسهای درس بخواند و عارف بشود.
علم عرفان مثل فلسفه و هر علم دیگری از کتاب و معلم یاد گرفته میشود، اما معرفت شهودی، حاصل نوعی سلوک و رفتار است و تا زمانی که آن سلوک و رفتار و طهارت باطن نباشد، آن معرفت حاصل نمیشود.
اما علم عرفان ربطی به سلوک و رفتار ندارد و هر کسی میتواند آن را یاد بگیرد، حتی کسی که اعتقاد به عرفان ندارد، میتواند آن را بیاموزد. مستشرقان بسیاری وجود دارند که عرفان اسلامی با به خوبی یاد گرفتهاند، نوشتهاند، تفسیر کردهاند، ولی به آن اعتقادی ندارند.
بلکه عرفان همان طهارت دل است و دریافت یک معارف. یک غیر عارف نیز میتواند علم عرفان را یاد بگیرد، بحث کند و درس بگوید. اگر هزار سال نیز مشغول این درسها و بحثها باشد، این خود به تنهایی ذرهای نور باطنی برای انسان نمیآورد، مگر اینکه فرد در کنارش درپی کسب خود عرفان هم باشد.
کتاب #رهروان_تنها صفحه ۸۷
@haghightx
یک اهل معرفت می آموزد تا با تغییر جهت خویش و پذیرش جهت نیروهایی که در جهان او را محاصره کرده اند از این نیروها بهره برداری کند و این است ترفند او و تنها اوست که جهان را با حواس خود، با اراده ی خود و نیز با «دیدن» خود درک می کند.
«دون خوان ماتیوس»
@haghightx
آدمی محکوم است
به اینکه گریه کند ولی در گریه نماند،
بخندد ولی در خنده نماند ...
#نادر_ابراهیمی
@haghightx
اکثر رهبران کشورهای به ظاهر قدرتمند جهان، گرفتار درجه ای از جنون گشته اند،
و اگر مردمان فرهیخته، به انحاء مختلف آنها را کنترل نکنند، و مشاوران احمق را از دورشان نپراکنند، جهان شاهد جنگی به مراتب سخت تر و خانمان براندازتر از جنگ های جهانی پیشین خواهد بود.
جنگی همه گیر که تر و خشک در آن خواهند سوخت و سرمایه ها بر باد خواهند رفت و شهرها به چشم بر هم زدنی به زمین بایر و سوخته تبدیل خواهند شد.
دوره ی سخت و حساسی است و جهان روی بشکه ی باروت نشسته است.
هیچ کس نمی تواند پا پس بکشد و خود را بی تقصیر بداند زیرا جهان امروز محصول ذهنیت همه است.
اکثر همین پیشوایان بیمار را قاطبه ی مردمانشان انتخاب کرده اند و نتیجه ی دمکراسی مرز و بوم شان است.
پس همه مسئول اند.
موافق و مخالف ندارد.
اکنون زمان آن است که هر انسانی که حیات را می ستاید و اهل زندگیِ پاک و با نشاط است، تمام تلاش و همت اش را برای جلوگیری از هر جنگ خانمانسوز، در هر گوشه از جهان، بکار گیرد.
زمین، بستر زندگی است و نباید با ذهنیات مخرّب، آن را به شوره زاری خشکیده تبدیل نمود.
خداوند سبحان از همه ی بندگانش خواسته که آن را آباد کنند
"هُوَ اَنشَأکُم مِن الاَرضِ وَاستَعمَرَکُم فِیها"
( او شما را از زمین آفرید و خواست آبادش گردانید!).
بشر امروز اگر به این آیه ی روشن و صریح توجه نکند، بدون شک مرگ سیاهی را بر خود رقم زده است.
اگر مردمان جهان، اسیر هیچ توجیه و تلقینی نشوند و ذهنیت جنگ به خود نگیرند، از شیطان صفتان جنگ طلب هیچ کاری بر نخواهد آمد.
زیرا همواره این اراده ی جمعی است که پیروز می شود.
پس وجودتان را همواره پر از صلح و سلام کنید، و در هر فرصت به دعا از خدای سبحان، صلح و سلام طلب کنید.
که تمام عاقبت به خیری در همین صلح و سلام است.
@haghightx
دنياى درون و برون بازتاب يكديگرند. آنچه بر تو مىگذرد حاصل آن چیزیست که در تو میگذرد
#کارل_گوستاویونگ
@haghightx
مراقبه
تجربه سکوت :
سکوت، بزرگترین تجربه یگانه زندگی است. زندگی بسیار پرسروصداست. در بیرون سروصداست، در درون سروصداست و این سروصداها برای دیوانه کردن هر انسانی کافی است. آنها همه دنیا را به مرز جنون کشاندهاند.
وظیفه رهرو این است که سر و صدای درونش را خاموش کند. مهار شلوغی بیرون از توان ما خارج است و نیازی هم به این کار نیست؛ اما میتوانیم سروصدای درون را خاموش کنیم. آن دم که آشفتگی درون فروکش کند و سکوت حاکم شود، سروصدای بیرون دیگر مشکلی نخواهد آفرید.
هیچ تجربه دیگری نمیتوان یافت که تا این اندازه ارزشمند باشد، زیرا از پی این تجربه دیگر تجارب زندگی میآیند.
سکوت بنیان تمام دیگر تجارب دینی است. بدون سکوت هیچ حقیقت و آزادی و هیچ خدایی وجود نخواهد داشت. با سکوت ناگهان چیزهایی که قبلاً وجود نداشتند به وجود میآیند و چیزهایی که وجود داشتند دیگر وجود نخواهند داشت. نگاه تو عوض میشود. دورنمای تو تغییر مییابد. سکوت تو را به شناخت ناشناختنی میرساند سکوت تو را به کشف و مشاهده عالم درون میرساند.
مرحوم علامه حسن¬زاده آملی درباره سکوت و آثار آن میفرماید :
«سکوت خیلی مشکل است و خیلی ریاضت میخواهد و چقدر زحمت میخواهد و چقدر کشیک نفس کشیدن میخواهد تا سکوت اختیار شود و تا حرفها جمع و جور و غربال گردد تا آدم هرزه¬گو و هرزه¬خوار نباشد و روی حساب حرف بزند. سپس کمکم میبینید که قلمش سنگین میشود و عبارتهای او وزین میگردد؛ بنابراین آدم ساکت و آرام که حرف نمیزند، یک وقتی میبینید که به حرف درآمده هر جملهاش کتابی میشود و اگر دست به قلم شود و چیزی بنویسد باید نوابغ دهر جمع شوند تا آن را شرح کنند.»(1)
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۴۰
@haghightx
در شرح برنامه ی سیر و سلوک :
در سفر الی الله رهرو مانند موج است که با مراقبه، ریاضت، تزکیه نفس از تعیّن موج بودن خود عبور میکنند و به دریای بیتعینی و بیوصفی که اصل خود است برمیگردد.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
شرح تمثیل دریا و موج دریا
از جمله تمثیلهای مشهور در این باب که شاید بتوان آن را یکی از تمثیلهای موفق در این زمینه دانست، تمثیل دریا و موج دریاست. عرفا برای تبیین نظریة وحدت شخصیه و روشنتر ساختن نوع ارتباط حق و خلق، از تمثیل دریا و امواج آن استفاده میکنند.
میان دریا و موج دریا چه نسبتی برقرار است؟ از یک سو موج قطعاً غیر از دریاست؛ زیرا میتوان دریای آرامی را تصور کرد که هیچ موجی ندارد ولی پس از مدتی موّاج شود. این موجهای پدید آمده، طبیعتاً غیر از دریا و آب آناند؛ زیرا زمانی دریا و آب آن بود ولی این امواج نبودند؛ و از سوی دیگر، موج چیزی بر دریا نیفزوده است و پس از آن که دریا موّاج شد، ما باز چیزی جز دریا و آب نخواهیم داشت و هرچه هست همان آب دریاست و میتوانیم بگوئیم موج آب متلاطم دریاست.
بنابراین از این منظر موجِ دریا عین دریا و آب دریاست و جز آن نیست؛ زیرا در همان حال که دریا موج برداشته، آب تمام متن آن را فرا گرفته است و موج هیچ بخشی از آن را تشکیل نمیدهد؛ اما با این حال کسی نمیتواند موج را انکار کند و آن را صرفاً امری وهمی و ذهنی انگارد.
سرّ چنین حالتی برای موج که هم در خارج واقعیت دارد و هم بخشی از دریا و متن آن را تشکیل نمیدهد، آن است که نوعی خاصِّ از «وجود» را داراست، گرچه خود وجودی مستقل و جدا ندارد، ولی موجود و متحقق در خارج است و هیچ و پوچ نیست.
عرفا میگویند نسبت حق و خلق نیز شبیه نسبت موج و دریاست؛ زیرا همة موجودات و تجلیات و تعینات، امواج دریای بیکران وجود حقتعالی هستند و حقیقت خلق همان حقیقت موجی است که نه در مرحلة مقام ذات حق، بلکه در مرحله ظهور و بروز ذات و با مقید شدن آن پدید میآید. این امواج خلایق، از جهتی غیر حقتعالی و از جهتی عین اویند و با آن که وجودی در کنار وجود حق نیستند، چون شأن حق و موج آن دریا هستند، متحققاند و به حیثیت تقییدیه شأنیه وجود خداوند موجودند.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۷۷۹
@haghightx
هر روز روزی خود را دارد،
انرژی ها و آگاهی های خاص خود را دارد.
آگاهی هایت را روزانه دریافت کن،
همچنانکه انرژی هایت را روزانه دریافت
می کنی.
@haghightx
دلیل اینکه مردم در رویا فاقد اراده هستند اینست که زندگیشان را درست مرور نکرده اند.
📒هنر رویا دیدن
@haghightx
سلام
صبح بخیر
خود را چنان که هست تماشا نکرده است
هر دلبری که عاشق حیران نداشته است
#صائب_تبریزی
@haghightx
سالکی مرگ را پرسید؛
تو به این زیبایی،
پس چرا از تو می ترسند؟!
مرگ خندید و گفت؛
راستش را بخواهی خود من هم از این
ترس شان شگفت زده ام.
واقعاً عجیب است.
من می خواهم آنها را آزاد کنم،
اما آنها آزادی را دوست ندارند.
گویی با حیات آزاد بیگانه اند.
@haghightx
تکنیک تنفسی ۴-۴-۴-۴ از طریق بینی ; به این تکنیک تنفسی، تنفس مربعی گفته می شود که :
-انرژی را در چاکراهای شما آزاد می کند
-ضربان قلب شما را کاهش می دهد
-ذهن شما را آرام می کند
-باعث قدرت خلاقیت و تمرکز میشود
@haghightx
آدم آن است که در او دمیده اند.
دَم دارد. دَم الهی.
انسان آن است که آن سان است.
به سان خالقش است. انس دارد.
بشر آن است که در واژه اش شر دارد.
اهل تضاد و درگیری است.
@haghightx
✨هــــــو✨
به 💫عصر آگاهی💫
دنیایی فراتر از محسوسات خوش آمدید🕊
هدف این کانال، آگاهی درزمینه مطالب عرفانی،ادبی، روانشناختی وعلمی میباشد🪐✨
@agahi141
/channel/agahi141
درود بر همه همراهان کانال خودشناسی
از وقفه چند روزه در ارسال پیام به دلیل قطعی اینترنت عذرخواهی میکنیم.
امیدواریم که همه عزیزان در صحت و سلامتی باشند.
با امید و آرزوی صلح و آرامش برای همه انسانهای جهان
(تیم مدیریت کانال)
🤍💜🤍💜🤍💜🤍
نیایش
پروردگارا!
ای اندوخته تهی دستان،
ای فریادِ دادخواهان،
ای تمامتِ آرزومندان،
ای صبح دل انگیز شب ماندگان،
ای مُدامِ همیشه خواهان،
ای روزهایِ پس از بارانِ در کویر افتادگان
ای اجابت خانهٔ خواهشمندان،
ای ساحلِ امن کشتی شکستگان،
ای اوج آسمانیان،
ای غایتِ شب زنده داران،
ای دغدغهٔ دلتنگی های غروب باران،
ای آسمان، ای باران و ای جانِ جانان!
روز ما را از نورِ الهیت روشن و منور بگردان..
آمین
@haghightx
کسیکه از نفوذ کلام با خبر است به هنگام گفتگو بسیار دقت میکند.
انسان با کلامی که بر زبان میآورد پیوسته قوانینی برای خود وضع میکند.
مردی را میشناختم که یکریز میگفت:
من هیچگاه سروقت به اتوبوس نمیرسم. همین که میرسم اتوبوس هم میرود.
دختر او میگفت: من همیشه به اتوبوس میرسم. همین که برسم اتوبوس هم سرکله اش پیدا میشود.
این وضع سالها ادامه داشت.
هریک از آنها قانون خود را وضع کرده بود: یکی شکست و دیگری قانون موفقیت. این است قانون خرافات.
کلام و اعتقاد خودِ انسان است که در ذهن نیمه هشیار، امید و انتظار میآفریند و برایش شگون و خوش اقبالی میآورد
و یا وضعیت عالیای را به سوی خود جذب میکند
#فلورانس_اسکاول_شین
@haghightx
در هنگام معاشرت با اشخاص به انرژی درونی خود توجه کنید آیا انرژی شما بالا میرود یا برعکس...
این ارتباط خویش حقیقی شماست که گوید با چه کسانی معاشرت کنید یا از چه کسانی دور شوید.
@haghightx
گاهی هم تاریک میشه
تا خودت نور رو پیدا کنی ...
صبح بخیر
@haghightx
تفکر و مراقبه
عبور از ذهن:
در مبحث مربوط به مراقبه گفته شد که مراقبه بر سه درجه یا مرتبه میباشد. مرتبه اول مراقبه که همان نظارت مستمر و دائمی بر کردار، احوال و افکار و کلیه اعضاء و جوارح و کشیک نفس کشیدن است. مسلّم است که تفکر در این مرتبه بسیار کارساز و راهگشا است. رهرو باید نسبت به خود نظارت و مراقبت دقیق داشته باشد و بر روی آنچه از وی سر میزند تامل و تفکر داشته باشد و تشخیص دهد که کدام کارش جنبه نفسانی و باید ترک شود و کدام کارش عقلانی و باید استمرار پیدا کند.
در مرحله دوم مراقبه، رهرو در خلوت نسبت به آنچه در طول روز انجام داده به تفکر محاسبه و معاتبه و مشارطه میپردازد، بدیهی است همه موضوعات اخیرالذکر از طریق فکر و به بوسیله نیروی تفکر و تعقل انجام میشود.
اما مرتبه سوم مراقبه که در آن رهرو از دو مرتبه قبلی به نحو احسن عبور کرده و به نوعی از فکر عبور کرده است؛ و به یک حالت بیخویشی و بیذهنی رسیده است در این مرتبه آنچه رهرو را همراهی میکند مرکب خاموشی و سکوت است.
مولوی در این زمینه میگوید:
چون که من از اندیشهها بگذشتهام
فارغ از اندیشه پویان گشتهام
وظیفه رهرو و بهعبارتدیگر، خوراک معنوی رهرو در ابتدای سلوک تفکر است. یک رهرو حکم کارخانهای را دارد که مواد خام اولیه را وارد کارخانه ذهن میکند و با تجزیه و تحلیل آنها و مورد بررسی و ارزیابی قرار دادن آنها، در جان خود معرفت و حکمت تولید و استخراج میکند.
رهرو آنقدر باید در مسیر خودشناسی و دیگرشناسی و جهانشناسی گام بردارد و آنقدر نسبت به دنیای پیرامون خود و نفس خود شناخت پیدا کند تا برسد به درجه و مرتبهای که از ذهن و اندیشیدین بینیاز و وارد بیذهنی شود و حالتی از بیذهنی به وی دست دهد.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۹۰
@haghightx
دعا
خدایا مرا وسیله ای نیرومند برای بسط و توسعه صلح و آرامش قرار ده.
خدایا یاریم کن تا:
در دل های افراد ستمدیده ، عفو و بخشش.
در دل های آکنده از تردید، ایمان.
در دل های سرشار از ناامیدی، امید.
در دل های مملو از ظلمت، روشنایی.
در دل های سرشار از غم و اندوه، شادمانی.
بياورم
خدای من کمکم کن تا
همان گونه که به فکر تسلی غم و درد خود هستم، در راه تسکین اندوه دیگران بکوشم؛
به همان اندازه که در اندیشه تفهیم نقطه نظر هایم هستم، به فهمیدن سخنان دیگران توجه کنم.
چرا که آنچه در یافت می کنیم، ناشی از ایثار است؛
با عفو و بخشش مشمول عفو و بخشش می گردیم؛
با مرگ حیات نفسانی، در حیات ابدی متولد می شویم.
@haghightx
تکنیک نور سفید
هفت روز، صبح بعد از بیدار شدن
مرحله اول
تصور کنید نور سفیدی از چاکرای تاج وارد
بدن شما میشود ، و کل بدن شما را پر میکند .
مرحله دوم
همزمان که درون بدن شما پر از نور میشود این نور را به اطراف بدنتان گسترش دهید کاملا به مانند حباب و گسترده طوری که کاملا شما را احاطه کرده است.
مرحله سوم
سپر نورانی ومحافظتی خود را با عشق و آرامش پر کنید .
این حباب را اجازه دهید تا ۵ دقیقه با آگاهی با شما بماند
اثرات شگفت انگیز آن بعد از یکهفته شما را متعجب خواهد کرد.
@haghightx
مراقبه
مرگ یا سکوت تام:
رهرو در سیر خود دائماً این مرگ را باید تجربه کند که از مراتب پایین بمیرد و در مراتب بالا زنده شود؛ و به آیات و روایات پیرامون مرگ نیز اینگونه باید نگریست. علامه بحرالعلوم در رسالۀ «سیروسلوک»، مرگ را به معنای قطع علایق روح از بدن میداند؛ پس لزومی ندارد که حتما روح از بدن مفارقت کند تا مرگ تحقق یابد.
کسی که از مراتب دون نفس، قطع علایق میکند، وارد مراتب فوق نفس میشود؛ بهعبارتدیگر، از دنیا و آنچه در آن است، قطع علایق میکند.
برای اینکه انسان عملاً دریابد، هنگامی که میمیرید، چه اتفاقی برایش میافتد، باید بمیرد. بله واقعا باید مرد، البته نه فیزیکی، بلکه رواناً و باطناً؛ آدمی ناگزیراست همراه با آنچه که در خود پرورش داده است و همراه با آن چیزهایی که برایش تلخ است یا شیرین، بمیرد.
اگر رهرو با مراقبه بر کلیه خاطرات تلخ و شیرین، افکار، اوهام و خیالات و لذات خود، چه کوچکترین و چه بزرگترین، آن هم به طور طبیعی و نه با بحث و جدل یا اجبار بمیرد، آن زمان، مفهوم مرگ را درخواهد یافت.
مرگ یعنی داشتن ذهنی کاملاً خالی از خویش و متعلقات روزمره، لذات و رنجها. مرگ، یک تجدید است، مرگ تغییر و تحولی است که در آن به هیچ وجه فکر عمل نمیکند.
استاد صمدی آملی در خصوص مرگ و برپایی قیامت و سکوت تام میگوید:
«آیا شیطان از درون شخص است یا از بیرون اوست؟ این جناب عزرائیل از بیرون میآید یا از درونِ خود این شخص برمیخیزد؟ که شخص وقتی در مقام قطع تعلقات قرار بگیرد، خودش عزرائیلِ خودش میشود، جبرئیل و میکائیل و اسرافیلِ خودش میشود؟ یا اینکه نه حتما یک شیپور به دستی، در یک جایی باشد و فوت کند که همه بمیرند!
به یک معنا مرگ یعنی سکوت تام و مردن یعنی ساکت شدن! چه در مرگ طبیعی، چه در مرگ ارادی، شخص در مقام سکوت تام قرار میگیرد که شخص فقط با خودش باشد، کاری با دیگران نداشته باشد و مطلقاً از غیر خودش قطع علاقه کند. به یک تعبیری به «من کیستم» ِ خودش برسد؛ و آن که در کلمه 19 رساله شریف صد کلمه فرمود آن که در وادی مقدس من کیستم قدم ننهاده است خرواری به خردلی، یعنی آن که در وادی مقدس «سکوت» قرار نگرفته است تا ببیند که اسرار وجودیاش چیست و در خودش چه دارد.
برای اکثر ما که آن همت را نداریم از خودمان قطع تعلّق کنیم و از غیرمان ببُریم، مرگ طبیعی، سکوت تام میآورد و در سکوت تام میافتد، منتها موت طبیعیاش زمینه شده که از این بدنش که بزرگترین حجاب نفس است و از آن به جسم طبیعی یا جسم عاصی یا جسم مادّی یا به اصطلاح فلسفه به جسم تفاله دار تعبیر میگردد جدا شود؛ زیرا این حجاب، اقتضائاتی دارد که نمیگذارد انسان در سکوت تام قرار بگیرد و لذا چون از این حجاب در نیامده او را با موت طبیعی در میآورند و بعد میگویند فلان کس مُرده است، چون این آقا هنوز سفر نکرده و حالا از آن جا خبر ندارد.»
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۳۶
@haghightx
همنشینی با انسانها و همانند آنان شدن
آدمی آینهای است از آنچه پیرامونش میگذرد. ما همان میشویم که با آن همنشینیم. رفتار، گفتار و حتی افکار ما، بازتابیست از کسانی که بیشترین وقت را با آنها میگذرانیم. اگر با دانا بنشینی، از شعلهٔ خرد او روشن خواهی شد؛ اگر با نادان مجال دهی، غبار جهل بر جانت خواهد نشست.
همنشین، بیآنکه سخن گوید، تأثیر میگذارد. گاه از نگاهش، گاه از سکوتش، گاه از عادات پنهانش. همانگونه که آهن در کنار آتش سرخ میشود، دل انسان نیز در جوار دلهای دیگر رنگ میگیرد. از اینروست که گفتهاند: «بگو با که میگردی تا بگویم که هستی.»
پس اگر میخواهی نیک باشی، با نیکان بنشین. اگر میخواهی بزرگ بیندیشی، با بلندهمتان همنفس شو. انسان همان میشود که پیرامونش میسازد. همنشینی، آغاز همانند شدن است؛ بیآنکه بدانی، رنگ میگیری از آنها که کنارشان نشستهای
مطالب آموزشی در کانال اینستا گرام
👇✨🌱🌿
https://instagram.com/mehdi.korkian110
یونگ در راستای پذیرش و مواجه شدن با ترسها یک جملهی زیبا میگه:
«بگذار سقوط کنی، اگر قرار است سقوط کنی، آنچه خواهی شد، تو را خواهد گرفت.»
@haghightx
تفکر، ذهن و بیذهنی
قبلاً گفتیم که فکر ذهن و خود هر سه یکی هستند و اینطور نیست که مظروفی بنام ذهن باشد و فکر در آن در حال جریان باشد.
وظیفه رهرو و بهعبارتدیگر، خوراک معنوی رهرو در ابتدای سلوک تفکر است. یک رهرو حکم کارخانهای را دارد که مواد خام اولیه را وارد کارخانه ذهن میکند و با تجزیه و تحلیل آنها و مورد بررسی و ارزیابی قرار دادن آنها، در جان خود معرفت و حکمت تولید و استخراج میکند.
رهرو آنقدر باید در مسیر خودشناسی و دیگرشناسی و جهانشناسی گام بردارد و آنقدر نسبت به دنیای پیرامون خود و نفس خود شناخت پیدا کند تا برسد به درجه و مرتبهای که از ذهن و اندیشیدین بینیاز و وارد بیذهنی شود و حالتی از بیذهنی به وی دست دهد.
منبع: کتاب #رهروان_تنها صفحه ۵۸۹
@haghightx