هدف کانال معرفی مکاتب و نظریه های علوم سیاسی و روابط بین الملل و ارائه فایل، سخنرانی، بخشهایی از کتابهای تخصصی رشته علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی میباشد. ارتباط با ادمین و ارسال مطالب و تحلیلها: @ngolizadehmoghadam
#ریشه ولایت مطلقه
ولایت فقیه (مطلقه) بیش از آنکه امری دینی باشد، با نظریه فلسفی حکیم حاکمی یا فیلسوف شاهی افلاطون نیز عجین شده است و اطلاق آن نیز برگرفته از ولایت مطلقه انسان کامل عرفان ابن عربی است.
امام خمینی میگوید:
یک مملکتی درست میکنیم که صُلَحا در آن مملکت حکومت کنند. افلاطون میگوید که کسی که باید دولت ها را اداره کند فیلسوفها باید باشند؛ فیلسوف به نظر ایشان هم البته لابد شخص صالح است. ما میگوییم اشخاص صالح همان است.
امام خمینی؛ ۱۰ دی ۱۳۵۷
#ریشه یابی ولایت مطلقه فقیه
/channel/ecopolitist
سیمونیدس از نو به تو از عسرتی میگویم که تاب آوردن آن برای جباران دشوار است. در حقیقت جباران کمتر از اشخاص عادی مردمانی بیباک، کاردان و دادگر نمیشناسد، اما به جای اینکه آنان را احترام کنند، از ایشان میهراسند. بیباکان دلیرانه میتوانند آزادی را یاری دهند، کاردانان دسیسهای بچینند، و دادگران، مردم میتوانند امید داشته باشند که آنان را رهبری کنند. هنگامی که ترس جباران باعث میشود که چنین افرادی را کنار بگذارند، چه کسانی برای به خدمت گرفتن میمانند مگر جنایتپیشگان، فاسدان و بردگان؟ جنایتپیشگان به جباران اعتماد میکنند چرا که آنان نیز میهراسند که اگر روزی کشور آزاد شود آنان در امان نخواهند بود. فاسدان به خاطر اجازهٔ موقتی که به دست میآورند به جباران اعتماد میکنند، و بردگان از این رو که طالب آزادی نیستند. و باز در نظر من این عسرتی سخت است که افرادی نیک را بشناسیم اما ناگزیر باشیم کسانی دیگر را به خدمت بگیریم.
#هیرون
#گزنفون
/channel/ecopolitist
وقتی قدرت در نهایت از انسانها به الگوریتم منتقل شود، ديگر ما نمیتوانیم به دنیا بعنوان مکانی برای نبرد انسانهای مستقل برای انتخابهای درست نگاه کنیم. ما باید بجای این، تمامی جهان را چون امواج داده ها درک کنیم، به موجودات زنده بعنوان چیزی بیش از الگوریتم های زیست شیمیایی نگاه نکنیم و چنین باور کنیم که فراخوان کیهانی بشریت برپایی یک نظام تمام عیار پردازش داده هاست و سپس در آن غوطه ور شویم. ما از هم اکنون به چیپهای کوچکی در درون نظام های پردازش داده عظیمی بدل شده ایم که هیچ کس به درستی آنرا نمیفهمد. ما به قدری در استفاده از امکانات این سیستم زیاده روی کرده ایم که اطلاعی از اينکه اطلاعات ما چگونه با میلیاردها بایت اطلاعات تولید شده توسط دیگر انسانها و کامپیوترها ارتباط برقرار میکنند، نداریم و حتی دیگر جایگاه خودمان هم در این برنامه عظیم مشخص نیست.
📘٢١ درس برای قرن بیست و یکم
✍️یوال نوح حراری
/channel/ecopolitis
برش دوم از کتاب:
مستبد نیازی به دریافت نمایندگی (از ملت) برای مشروعیت خود نمی بیند اما اگر چارهای جز اجرای نمایش نیست، به نمایش رو میآورد و قانون اساسی ضعیفی تدوین میکند که حکومت (او را) مشروع سازد. کتابچه کوچک سبزی مشابه کتابهای «مائو تسه تونگ» و «جوزف استالین» و بلکه پیشتر از آنها می نویسد و پارلمانی پر از تشویق کنندگان ایجاد می کند که تنها برای تجدید بیعت با آقای کشور و ملت تشکیل جلسه میدهد.
«راهبر تاریخی» خطا نمی کند، پیر نمی شود و از جمله اختیارات او بازی با فصلهای سال و تغییر مسیر رودها و محو چین و چروکهای چهره اش است. آمده است برای این که بماند. رایحه خطر(کودتا)ها را پیش از خطرناک شدن و در نطفه، استشمام می کند. معالجه خطرات هم قاطعانه و نهایی است. در سرزمین «راهبر تاریخی» جایی برای انگشت بلند شده برای سوال یا نگاه تردیدآمیز وجود ندارد.
از این نیز پیشتر می رود. ارتشی که او را به قدرت رسانده است، از هم پاشانده و آن را به لشکرهایی جدا از هم تقسیم و فرماندهی آنها را میان فرزندان خود توزیع می کند. حکومت را از هم پاشانده و بینظمی و آنارشی را به قاعده تبدیل می کند. روابط میان قبایل کشور و زیرمجموعههای آنها را به هم می زند. در سرزمین «راهبرتاریخی» جایی برای بی طرفی نیست. در خدمتش که باشی یا با خاصه خرجی تو را غرق در نعمت کرده یا [حداقل] نیازهای اولیهات را با پرداختهای اندک برآورده می کند. اما اگر از او جدا شوی، خشم او متوجهت خواهد شد. اگر مخالفت خود را با او با صدای بلند بروز دهی، گلولهای تو را خواهد کشت یا کامیونی در انتظارت خواهد بود (تا تو را زیر گیرد) یا در تاریکیهای زندان خواهی پوسید. با همه چیز بازی می کند. حکومت با مردم است و نفت از آن لیبیاییها، و منازل متعلق به ساکنان آن و پیش روی انقلابی راه حل (همه مشکلات) . نخستین مأموریتش تبدیل شرکایش در انقلاب فاتح سپتامبر۱۹۶۹، به کارمندانی نزد خود است.
(اعضای) «شورای فرماندهی انقلاب» را از راه برتری جویی و سنگدلی و حیله گری [قربانی خود کرده و] فرو می بلعد، سپس نظام کشور را به «جماهیری» متحول کرده و در قبضه «کتاب سبز» و ماموران امنیتی قرار می دهد. حرفهای در بازی با سرنوشت افراد است و اشخاصی را کشف می کند و برای آنها نقشهایی می تراشد. آنها را بالا می برد و سپس بر زمینشان می زند، به زندانشان می اندازد و سپس به دفاتر کارشان باز می گرداند. عمر آنها را بر اساس مزاج در حال تغییر خود تنظیم می کند. از فقر دوران کودکی و به استضعاف کشیدن خانوادهاش در کودکی انتقام می گیرد و همه را تحقیر می کند و در حال غضب به مردم می گوید «شما که هستید؟»
همه امور در دستان یک مرد است، مردی مریض که با خیمه خود به صحرا می گریزد. علاقه ای به امضای اوراق ندارد و همه دستورات، چه پرداختهای میلیونی و چه قتل افراد را با تلفن یا به صورت شفاهی صادر می کند.
@ecopolitist
طی هزاران سال تصور مسلط بر انسانها این بود که اقتدار از قوانین الهی نشأت میگیرد، نه از دل انسان و اینکه ما باید کلام خدا را تقدیس کنیم، نه آزادی انسانی را. منبع اقتدار در همین چند سده اخیر از خدایان آسمانی به انسانهای گوشت و خون منتقل شده است. اما مشکل اینجاست که به زودی این اقتدار دوباره از انسانها به الگوریتم انتقال می یابد. انقلاب فنی اغاز شده است و ما اکنون در مرز تلاقی دو انقلاب عظیم هستیم؛ از طرفی زیست شناسان در حال رمز گشایی اسرار بدن انسانها هستند، و از طرف دیگر همزمان متخصصین کامپیوتر ما را از توان بیسابقه پردازشهای داده ها برخوردار میکنند. و وقتی انقلاب زیست فن آوری با انقلاب داده فناوری بیامیزد، آنگاه الگوریتمهای داده کلان به وجود خواهند آمد، که میتوانند بر احساسات ما نظارت داشته باشند و ما را بهتر از خودمان بشناسند و احتمالا در همین زمان است که اقتدار از انسانها به کامپیوتر منتقل خواهد شد و به موازات ارتباط ما با مؤسسات، شرکتها و ماموران دولتی که هر آنچه را که تاکنون فضای غیرقابل دسترس ما بود را درک و دگرگون میکنند، توهم ما نیز نسبت به اراده آزاد از بین خواهد رفت.
📗٢١ درس برای قرن بیست و یکم
✍️یوال نوح حراری
/channel/ecopolitist
تلاش انسان ها در طول تاریخ برای ساده یا آسانتر کردن امور در غالب موارد نتیجه عکس داده است. انسانها در تلاش برای حل مشکل انجام امور اداری دستگاهی بنام بوروکراسی را خلق کرده اند که به همان اندازه حلال مشکلات میباشد، سد راه روند طبیعی امور نیز بوده است.
تلاش ما برای تأمین امنیت خود نیز در نهایت به افزایش تهدیدات امنيتی منجر شده است. فارغ از اینکه تمامی تصمیمات ما دارای وجوه مختلفی هستند، ولی گشودن راههایی برای انجام بهتر امور باعث شکل گیری نوعی مسابقه شده است که در پاره ای اوقات ترس از سلطه دیگران یا انحصار باعث تداوم آنها نیز شده است. کمال مطلق بسیاری از اکتشافات انسانی به تقابل با جنبه های مختلف فردی و اجتماعی ما و حتی تسهیل نابودی نسل ما منجر شده است. ما با خلق تسلیحات هستهای احتمال نابودی کامل کره زمین را افزایش داده ایم و در تلاش برای استفاده از تکنولوژی به یک رقابت دیگر در عرصه ای دیگر تن داده ایم که میتواند نتیجه بدتری از نابودی هسته ای را برای ما رقم بزند. مسابقه بی حد و حصری که در میان کشورها در زمینه تکنولوژی و هوش مصنوعی بدون توجه به جنبه های منفی آن در جریان است، میتواند مسیر کنونی تاریخ را مختل و در یک نقطه تاریخی سلطه هوش مصنوعی بر انسان را رقم بزند و به سلطه هزاران ساله نوع انسان در زمین خاتمه دهد.
#یادداشت های ادمین
#مسابقات تسلیحاتی
#معمای امنیتی
/channel/ecopolitist
💠💠چه میشود که دولتها ناخدای استبداد میشوند؟
@ecopolitist
✍️احمد وخشیته:
همواره هنگامی که خشونت از سوی حکومتی بر ملتی تازیانه میزند، این سوال پیش میآید که آیا به کارگیری قهر به معنای افزایش قدرت حاکمیت است؟ برای پاسخ به این پرسش، شاید بد نباشد که یگ گام عقبتر برویم و این سوال را مطرح کنیم که اصلا چه میشود که «در محیط طوفانزای، ماهرانه در جنگ است/ ناخدای استبداد با خدای آزادی؟»
🔸تقابل ناخدای استبداد با خدای آزادی
به نظر میرسد برای پاسخ به این پرسش باید به دیدگاه ارسطو رجوع کنیم که خشونت سیاسی را یک بیماری اجتماعی و واکنش قدرت حاکم در برابر آن میداند. بر این اساس گویی در جوامع خودکامه، هنگامی که در بستر نارضایتیهای اجتماعی که اغلب ریشه در عوامل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد اعتراضهای مدنی شکل میگیرد، حاکمیت دست به دامان قهر میشود تا بر امواج متلاطم ناآرامیها چیره شود و این ظهور آشکارای تقابل ناخدای استبداد با خدای آزادی است که ماحصل آن میشود سمفونی خورد شدن استخوانهای مردم زیر فشار خشونت دولت و چشم پوشی نهاد قدرت بر حق آزادی بیان.
هانا آرانت در تبیین آزاد بودن انسان در کتاب میان گذشته و آینده مینویسد: «انسان صاحب آزادی نیست، از آن بیشتر یا بهتر، پیدایش او در جهان به معنای پدیدار شدن آزادی در هستی است؛ انسان آزاد است چون یک شروع است و پیش از اینکه هستی به وجود آید، او را آزاد آفریدند. این شروع آغازین را با تولد هر انسان دوباره تائید میکنند، زیرا با هر تولدی چیزی نو به جهان از پیش موجود وارد میگردد؛ جهانی که پس از مرگ افراد نیز به هستی خود ادامه میدهد. آدمی چون نوعی شروع است، میتواند آغاز کند؛ از این رو انسان بودن با آزاد بودن یکی است. خدا آدمی را آفرید تا توانایی آغازگری یعنی آزادی را وارد جهان کند.»
چه میشود که دولتها ناخدای استبداد میشوند؟
لئون تروتسکی انقلابیِ بولشویک که روزگاری وزیر خارجۀ لنین بود، تاکید داشت که «هر دولتی بر قهر استوار است»؛ نگاهی که فرانسوا ولتر فرانسوی آن را اینگونه بیان کرد: «قدرت یعنی مجبور کردن دیگران برای انجام عملی که میل من است». حال این پرسش به وجود میآید که اگر قدرت بر اجبار سوار است، پس مقبولیت چه جایگاهی در این مدل از سیاست و حکومت دارد و دامنۀ اجبار تا به کجا میرسد؟
به نظر میرسد اگرچه اجبار یا بهتر بگوییم قهر، یکی از ابزارهای در اختیار دولت میباشد، اما از آنجا که خاستگاه شکل گیری آن، عموما بر اساس همهپرسی استوار است، حلقۀ حاکمه قدرت بر این باور است که در نظام دموکراسی سالار، این مردم هستند که به دولتها قدرت و اقتدار میبخشند و از همین رو مقبولیت جایگاه ویژه و به مراتب بالاتری از قهر بازی میکند. از این رو میتوان گفت از آنجا که قهر و خشونت دقیقا جایگاه انسان آزاد و حقوق شهروندی آن را هدف قرار میدهد، به پاشنۀ آشیل مقبولیت دولتها تبدیل شده است که خرد، تدبیر و سیاستورزی حکم میکند که از این ابزار بهره نگیرند.
اما پس چرا دولتها وسوسه میشوند که به خشونت روی آورند؟
هنگامی که اخلاق مغلوب اسب چموش قدرت میشود، آرام آرام فساد و نابرابریهای اجتماعی در جامعه شکل میگیرد و رفته رفته جز اندکی از طبقه متوسط که ابزار فساد طبقۀ حاکم هستند و در مسیر بورژوازی گام بر میدارند، مابقی افراد جامعه روز به روز فاصلۀ بیشتری از دولت میگیرند و خواسته یا ناخواسته اعتراضهای گوناگونی در آنها شکل میگیرد. از همین رو است که توسیدید، تاریخنگار یونانی و نویسنده تاریخ جنگ پلوپونزی (جنگهای داخلی یونان) ۴۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، جدایی اخلاق و سیاست را عامل بروز خشونت میدانست.
در چنین شرایطی، دولتهای توتالیتر از یک سو فقدان اقتدار و کاهش مقبولیت خود در میان مردم را به خوبی فهم کرده و از سوی دیگر احساس میکنند که رشتۀ امور نیز از دستشان خارج شده است و چارهای جز توسل به خشونت و قهر برای بازیابی اقتدار از دست رفته خویش نمیبینند. به همین سبب است که افلاطون معتقد است که خشونت سیاسی ناشی از ناتوانی حاکمان در ادارۀ کشور است.
توسل به خشونت همچون قماری است که قماربازان نظامهای خودکامه را تا مرگ و نابودی با خود میکشد؛ زیرا در پس عبور از هر بحران، بحران جدیدتری نمایان میشود و فقدان مقبولیت و اقتدار، هربار بیش از گذشته بر آنها جلوه میکند. گویی حاکمان در دام وسوسۀ قهر قرار میگیرند که اگر اینبار با خشونت اعتراضهای مردمی را سرکوب کنیم، شرایط به وضع عادی باز میگردد تا مقبولیت خویش را از مسیر دموکراسیهای مهندسی شده احیا کنیم. اما جنون اقتدار از دست رفته آنها را هیچگاه رها نمیکند؛ گویی همان مارها هستند که ضحاک را به آغوش خود کشیده است.
👇👇👇
کلمه صلح که بیشتر مردم همواره به زبان می آورند، کلمه ای است میان تهی و بی معنی؛ حقیقت این است که همه کشورها طبیعتا، بی آنکه اعلان جنگی کرده باشند، در جنگ دائم با یکدیگرند. در چنین شرایطی اگر آدمی در جنگاوری استاد نباشد، نه از ثروت و مال سودی میتواند بجوید و نه از فنون و پیشه ها، زیرا هر آنچه که مغلوبان دارند، در نهایت به غالبان تعلق می گیرد.
📑قوانین
✍️افلاطون
/channel/ecopolitist
انسان خردمند فقط برای رضايت ساخته نشده است. کامیابی انسان کمتر به شرایط عینی و بیشتر به انتظارات ذهنی ما بستگی دارد. در عین حال انتظارات گرایش دارند تا با شرایط سازگار شوند، از جمله سازگاری با شرایط افراد دیگر. وقتی شرایط بهتر شود، انتظارات هم بالا می روند و در نتيجه ما حتی میتوانیم علیرغم بهبودهای اساسی در شرایط همچنان ناخشنود بمانیم. حمایتهای همگانی پایه اگر قصد دارد شرایط عینی یک فرد معمولی را در سال ٢٠۵٠ بهتر کند، امکان موفقیت خواهد داشت، اما اگر هدف این باشد که مردم را از لحاظ ذهنی نسبت به سرنوشتشان خوشنود کند و از نارضایتی اجتماعی آنها جلوگیری کند، احتمالا شکست خواهد خورد و برای اینکه حمایت همگانی پایه بتواند رسیدن به هدف را به ارمغان آورد باید با انگیزهای بامعنی، از ورزش گرفته تا دین و اخلاق و سایر حوزه ها را در بر گیرد.
📗٢١ درس برای قرن بیست و یکم
✍️یوال نوح حراری
/channel/ecopolitist
✍🏻اگنس کالارد (Agnes Callard) دانشیار فلسفه در دانشگاه شیکاگو
📌طبق توصیف ژنرال کارل فون کلاوزِویتس (۱۸۳۱-۱۷۸۰) از نظامیان پروس، جنگ همان سیاست است که با ابزاری دیگر ادامه مییابد، اما این حرف کمی شبیه این است که بگوییم چهار دستوپا رفتن همان دویدن است که با ابزاری دیگر تداوم پیدا میکند. بله: ابزاری بدتر. حالتی ساده و کلی را در نظر میگیریم: اگر من و شما هر دو بهدنبال مقدار ارزش یکسانی باشیم، ممکن است کارمان به دعوا و کتککاری بکشد؛ در حالت ایدئال، هم من همۀ آن مقدار را خواهم خواست و هم شما. اما این کار اشتباه است: بهتر است مذاکره کنیم. جنگ و دعوا خودش هزینهای دارد که از جمع کل کسر میشود. فرض کنید جمع کل سود برابر با صد دلار و هزینۀ دعوا ده دلار باشد. آیا شانس صددرصدیِ بردن پنجاه دلار را بر شانس پنجاهدرصدیِ بردنِ نود دلار ترجیح نخواهید داد؟ مسلماً اگر از پیش معلوم باشد که احتمال برندهشدنِ یکی از طرفین بیشتر است، آن طرف راضی به تقسیم نصفنصف نخواهد شد. اما در این حالت نیز باید از اطلاعات موجود، ازجمله درصد احتمال، برای ادامۀ مذاکره استفاده کنیم، تا وقتی که هر دو بتوانیم به توافقی معقول برسیم(١) دلیلی برای ازدستدادن ده دلار نداریم.
📌جنگ و دعوا روشی ایدئال برای تخصیص یک منبع ارزشمند مستقل نیست؛ وقتی به جنگ متوسل میشویم که مذاکرات به بنبست رسیده باشد. این نظری موجه دربارۀ جنگ است، اما شامل وضعیتی نمیشود که در آن منبع مورداختلاف ارزش مستقلی ندارد و دقیقاً به این دلیل مطلوب است که فرصتی برای مبارزه فراهم میکند. گاهی من خواهان چیزی هستم که شما میخواهیدش، چون شما آن را میخواهید، چون این کار بدین معناست که من میتوانم بهخاطر آن با شما مبارزه کنم. و به این دلیل میخواهم با شما مبارزه کنم که بدانیم کدامیک از ما قویتر است. در چنین وضعی، تقسیم نصفنصف را نخواهم پذیرفت، نهتنها به این دلیل که باور دارم میتوانم سهم بهتری به دست بیاورم، بلکه دقیقاً به این خاطر که به چنین باوری نرسیدهام و هدف واقعیام این است که بدانم میتوانم یا نه.
١. اگر اوضاع بهگونهای باشد که طرفین نتوانند به این تفاهم برسند که چه کسی برندۀ دعوا خواهد بود یا نتوانند با اعتماد به یکدیگر به قراردادی که میبندند وفادار بمانند، آنگاه ممکن است جنگ معقولترین راهحل باشد. اما اینها، بهدلایل مختلف، حالتهای ایدئال نیستند. برای بحث بیشتر، ر.ک: فیرون، جی. دی. «تبیینهای عقلگرایانه برای جنگ»، اینترنشنال اُرگانیزیشن، ۱۹۵۵.
منبع: The Point
ترجمه: مجتبی هاتف
/channel/ecopolitist
برشی از متن کتاب:
مستبد به ساعت خود نگاه نمی کند، زیرا خورشید او بی غروب است. تاریخ او را به مأموریتی بی پایان فرستاده و با گشاده دستی، مکلف به بازآفرینی کشورش و خارج کردن آن از زیر آوارها و از ترس مزمن و انتظار طولانی کرده است. سپردن این مأموریت به او از رحم «امتر ملت» برآمده و نیازمند کسب مشروعیت از «جیره خواران»، «بندگان» و «موشها» و «سگهای گم کرده راه» نیست.
«راهبر تاریخی»،یک واقعیت تاریخی نکبت بار است. او با درک زودهنگام میزان عطش جهان به طلای سیاه (نفت)، عنان اسب سرکش خود را رها کرده، قواعد و اعراف و معاهدات بین المللی را محترم نمی شمرد. دیگران را کوچک می کند، متعمدانه در آغاز نشستها تاخیر می کند و«لئونید برژنف» (رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق) را منتظر می گذارد.) …( با سوء استفاده از منبر مجمع عمومی«سازمان ملل متحد»، منشور سازمان را پاره کرده و به زمین پرتاب می کند. فرمان ربایش وزرای نفت«اوپک» را در سال ۱۹۷۵ صادر میکند. هواپیماهای مسافربری را منفجر می کند...
گرفتار بیماری کوچک کردن دیگران است. در برابر دوربینها کفش خود را مقابل صورت «تونی بلر» (نخست وزیر وقت انگلستان) میگیرد. «سیلویو برلوسکونی» (نخست وزیر وقت ایتالیا) در برابر دوربینها دستان او را می بوسد. با حیله بازی کاری می کند که «کوفی عنان» (دبیرکل وقت سازمان ملل) با ترس وارد خیمه اش شود. نیروهای نظامی خود را به «اوگاندا» اعزام می کند تا «عیدی امین» (دیکتاتور وقت این کشور) را نجات دهد. نیروهایش به بخشی از سرزمین«چاد» هجوم آورده، آن را تحت سیطره خود می گیرند. عقده خیمه همراه همیشگی سفرهای این انسان بدوی است و خیمه خود را مقابل کاخهای ریاست جمهوری پایتختهایی نصب میکند که از آنها دیدار می کند. نصب خیمه (تا آنجا برایش مهم است که) نزدیک بود برنامه دیدارش از «روسیه» را منتفی کند اما «پوتین» با مداخله خود (و حل مشکل) مانع آن شد. مردی که عاشق تحریک دیگران، جنجال آفرینی، نور دوربینها و افتضاح آفرینی است. در اجلاسیههای سران کشورها از تجمع فیلمبرداران و فلاش دوربینهای آنها شاد می شود. نور دوربینها را با لباس پوشیدن عجیب خود و حرکتهای مستهجن و سخنرانیهای غیر قابل پیش بینی به سمت خود جلب می کند. از «یاسر عرفات» به خاطر موقعیت نمادینش و از «صدام حسین» که در کوچک کردن او و نام بزرگ “جماهیری”اش تردید نمی کند، نفرت دارد. از آمریکاییها به خاطر توانایی آنها در رسیدن به اتاق خوابش می ترسد.
شاهد حذف «صدام حسین» و نظام او با امکانات نظامی«آمریکا» بوده و همچون کسی که خود را هدف می بیند اصرار دارد، جلسات محاکمه مستبد «عراق» را ثابت قدمانه دنبال کند. در اجلاسیه سران عرب در «دمشق» به حاضرین می گوید: «نوبت شما نیز خواهد رسید.» گویی چیزی در درونش می گوید، زنگ پایان او به صدا درآمده است.
قماربازی چیره دست و کینه توزی بی حد و مرز، که از میانه روی و میانه روها نفرت دارد. دوران طولانی مدتی آرزوی تجزیه«سعودی» را در سر می پروراند. تلاش می کند «ملک عبدالله» (پادشاه وقت سعودی) را ترور کند. یک بار نیز، در دیداریک مقام برجسته «سعودی» می کوشد او را برای کودتا در کشورش تشویق کند که موجب خنده طولانی این مقام «سعودی» از شنیدن پیشنهاد مرد مریض می شود. رهبری جهان عرب را به خاطر یک جمله کوتاه «جمال عبدالناصر» در تعریف خود، حق مسلمش می پندارد و به همین سبب برای حضور (و نقش آفرینی) در «لبنان» کارگاه تولید رهبری عربی، تلاش می کند. اما بازی او خیلی زود برای بسیاری (از لبنانیها) مکشوف می شود، به نحوی که همچون انسانی دلقک یا افسار گسیخته و مهارناپذیر با او تعامل می کنند.
#در خیمه قذافی، روایت دوستان سرهنگ از راز های دوران او گفتگوهای تفصیلی
مترجم:حسین جابری انصاری
هدف پایه ای سیاست یا قدرت حاکم در هر اجتماعی تامین امنیت مردمان در جامعه و ایجاد هماهنگی و همزیستی میان آنها است. انقلاب زمانی آغاز می شود که تفاهم و همزیستی میان مردم جامعه با گروه حاکم بر آن از بین رفته باشد که نشانه سست شدن وفاق و جایگزین شدن خشونت به جای روش های قانونی و گفت شنود مسالمتآمیز است و دولت و حاکمیت سیاسی نیز که باید داور زندگی سیاسی و اجتماعی باشد از برآوردن این نیاز نخستین و پایه ای مردم یعنی داوری و برقراری نظم ناتوان باشد. به بیان روشنتر در این موقعیت، مشروعیت یا بر حق بودن حاکمیت مورد شک و تردید حکومت شوندگان قرار می گیرد و برای سرنگونی آن و جانشین ساختن آن با نظام سیاسی دیگر، آماده نبرد میشوند یا به نبرد بر می خیزند. بطور کلی، در پیدایی و سامان دادن پرخاشگری ها دستکم سه انگیزه نفی ارزشهای حاکم، نفی راه و روشهای حاکمیت و گسترش کمبودها و کمیابی ها همیشه و در همه انقلابها دست اندرکار بوده است تا نظام حاکم یا این داور زندگی سیاسی را نفی، بی ارزش و بی اعتبار گرداند.
📘مبانی سیاست
✍️عبدالحمید ابوالحمد
/channel/ecopolitist
در هر چیزی سه عامل وجود دارد که مطابق نظم ابدی جهان، شناسایی راستین و درونی به آن چیز، به وسیله آنها پیدا می شود؛ عامل نخستین، نام آن چیز است و عامل دوم تعریفی است که از آن میکنند. عامل سوم شکل و تصویری است که بوسیله حواس ادراک میشود و عامل چهارم شناسایی راستین و کامل است و عامل پنجم خود آن چیز یا ایده است که فقط به وسیله عمق و وسعت قوه عاقله شناخته می شود و این، صورت اصلی آن چیز است. شناسایی درونی تنها با ایده که صورت حقیقی و اصلی است، قرابت نزدیک دارد در حالی که سه عامل دیگر بکلی از آن دورند. کسی که از تربیت معنوی درست بهره مند است هرگز حاضر نخواهد شد شناختی را که بواسطه عقل مجرد دریافته است در قالب ناقص و نارسایی الفاظ بریزد، زیرا زبان از کشیدن بار حقایق ناتوان است و این ناتوانی و نارسایی در آنچه به یاری حروف و کلمات عرضه میشود و انتشار مییابد بخوبی هویداست. چهار عامل نخستین چه در عالم تفکر و چه در عالم عمل، آنچه را روح نمیجوید و نمیخواهد بر او عرضه می کنند و بدین سان آدمی را دچار اشکال و ابهام میسازند. زیرا هر بار هر یک از آن چهار عامل آنچه را بوسيله الفاظ و علامات ظاهری قابل نمایاندن است و درکش از راه حواس جسمانی آسانتر، بجای حقیقت به ما مینماید و ما نیز چون از تربیتی درست بهره نگرفته ایم، عادت نداریم در پی حقیقتی باشیم که در ورای محسوسات است و از آن رو بجای صورت اصلی و حقیقی اشیاء، به تصویری که بجای حقیقت به ما نمایانده میشود قناعت میورزیم.
📙رساله پارمیندس
✏️افلاطون
/channel/ecopolitist
هنگامی که سیاستهای خارجی آشتی ناپذیر با ایدئولوژیهای جهانشمول همراه شوند، تاثیرات تحریف آمیز هراس متقابل به طور خاص آشکار می گردد. به این صورت که ایدئولوژی کمونیستی، انقلاب جهانی و کمونیست کردن جهان این وحشت را در میان ملت های غیر کمونیست ایجاد می کند که سیاستهای خارجی دولت های کمونیستی در خدمت امپریالیسم جهانی است. در نتیجه هر حرکت این کشورها در صفحه شطرنج سیاست بین الملل بر اساس ماهیت خود آن اقدامات بررسی و ارزیابی نمی شود، بلکه بر اساس ایدئولوژی امپریالیستی مورد سنجش قرار میگیرد. از سوی دیگر، از آنجا که در فلسفه کمونیستی، دولت های سرمایه داری را ذاتاً جنگ طلب و امپریالیست میدانند، دولتهای کمونیست التزام به قانون، نظم و مخالفت با تهاجم و خرابکاری را صرفاً پوششی ایدئولوژیک بر سیاستهای امپریالیستی تلقی می کنند.
چنین برداشتی اسطورهای از واقعیت در هر دو سو مستلزم اتخاذ سیاستهایی است که بمانند سدی در برابر نفوذ امپریالیسم طرف مقابل عمل می کند، و این سیاستها موید تفسیر اسطورهای اولیه در ذهن همه افراد ذیربط است. بدین ترتیب، قدرت های بزرگ در دام یک دور باطل می افتند و هراس اولیه، آنها را وادار میسازد واقعیت را بر اساس ایدئولوژی تفسیر کنند که خود هراس از آن تغذیه می شود. سپس اقداماتی که آنها برای حفاظت از خود در مقابل آنچه که ممکن است صرفاً تخیلی باشد، صورت میدهند، هراس طرف مقابل و تفسیر نادرست او از واقعیت را تایید میکند و در ادامه در مقابل این اقدامات، اقدامات متقابلی صورت میگیرد که باز تاییدی بر تفسیرهای نادرست است.
بنابراین، هراس یک طرف، هراس طرف مقابل را تشدید میکند و بالعکس. و هر دو طرف که در هراس گرفتار شدهاند، برای تسکین هراس خود وارد مسابقه تسلیحاتی میشوند که انتهای آن ممکن است وقوع جنگهای خانه برانداز شود.
📖سیاست میان ملتها
✍️هانس جی مورگنتا
/channel/ecopolitist
شناسایی راستین و تصور درست دو چیز مختلف اند نه یک چیز. زیرا آن دو جدا از یکدیگرند و از دو منشاء مختلف پدید می آیند و شباهتی به يکديگر ندارند؛ یکی از راه تعلیم و آموزش بوجود می آید و دیگری بر اثر اقناعی که در درون ما صورت می گیرد. یکی هميشه با تفکر درست همراه است ولی دیگری ارتباطی با تفکر ندارد. یکی را بوسیله سخنوری و از راه اقناع نمیتوان تغییر داد ولی دیگری را میتوان از آن راه دگرگون ساخت. از یکی، میتوان گفت که همه مردم بهره مندند، ولی دیگری، يعنی خرد مجرد و شناسایی حقیقی، خاص خدایان و عده قلیلی از آدمیان است. و اگر براستی چنین باشد، باید اعتراف کرد که در یک سو نوعی از هستی وجود دارد که پیوسته همان است و همان میماند و نه می آید و نه از بین می رود و نه چیزی را به درون خود راه میدهد. و نه قابل درک با حواس است بلکه فقط تفکر خردمندانه میتواند از دیدار آن بهره مند گردد.
📙رساله پارمیندس
✍️ افلاطون
/channel/ecopolitist
◾️فاشیسم به عنوان یک ایدئولوژی هرگز شکست نخورده بود. به صورت یک کیش بی منطقی و خشونت گرایی، نمی توانست با مباحثه و استدلال کنار زده شود: تا زمانی که آلمان نازی قوی به نظر می رسید، اروپائیان و سایرین به سوی آن وسوسه می شدند. فقط در میدان جنگ جهانی دوم بود که فاشیسم شکست خورد. حال همان اندیشه باز آمده است اما این بار کشوری که یک جنگ فاشیستی تخریبی را عملی می کند روسیه است. اگر روسیه پیروز شد فاشیست های سراسر جهان احساس آرامش خواهند کرد. اشتباه است اگر ترسمان از فاشیسم را به برخی از وجوه اقدامات هیتلر مثل قتل عام یهودیان محدود کنیم. فاشیسم در سرمنشا آن ایتالیایی بود، در رومانی هم محبوبیت داشت- در آنجا فاشیست ها مسیحیان اورتودوکس بودند و آرزوی پاک سازی مذهبی خشونت بار را در سر می پروراندند- پیروانی هم در سرتاسر اروپا و آمریکا داشتند. در تمام انواع متنوع آن، فاشیسم عبارت بود از برتری و پیروزی اراده بر عقلانیت.
به همین دلیل ارائه تعریف دقیق از فاشیسم مشکل افتاده است. اما روسیه امروز با بسیاری از ضوابطی که پژوهشگران مطرح می کنند همخوانی دارد. یک فرقه در اطراف یک شخصیت سازمان گرفته، که ولادیمیر پوتین است. یک فرقه مرده پرستان بر آن محیط است، پیرامون کشته شدگان جنگ دوم جهانی. یک افسانه در مورد یک عصر طلایی در گذشته در آن کانون گفتمان است، یعنی دوران شکوه سلطنت تزاری. که بایستی یک جنگ خشونت بار به حرکت در آید تا شکوه و جلال و جبروت موهوم گذشته را باز آفرینی کند- در این مورد جنگ اوکراین.
این اولین بار نیست که اوکراین مورد حمله قرار می گیرد. تصرف این کشور هدف اصلی جنگ هیتلر در سال ۱۹۴۱ بود. هیتلر باور داشت که شوروی، که در آن زمان بر اوکراین مسلط بود، یک حکومت یهودی است: او قصد داشت نقش شوروی را خود ایفا کند و بر سر زمین های حاصل خیز اوکراین مسلط شود، در آن صورت شوروی دچار قحطی می شد و آلمان به یک امپراتوری تبدیل می گردید. هیتلر تصور می کرد شوروی یک ساخته و پرداخته تصنعی است و اوکراینی ها هم مردمی استعمار پذیر. شباهت ها با رخداد های کنونی شگفت انگیز است.
# تیموتی اسنایدر
#تجربه جدید از فاشیسم
/channel/ecopolitist
من شیوه کارتان را خوب فهمیدهام.
شما مردم را گرسنه نگاه داشتهاید و آن ها را از هم جدا کردهاید تا عصیان و شورششان را از بین ببرید، شما آنها را ضعیف و درمانده میکنید و سبعانه، نیروی آنها را میبلعید و اوقاتشان را مشغول میکنید تا از وحشت نه جوشش بکنند و نه مجالی برای جوشش داشته باشند! آنها در یک جای ایستادهاند و درجا میزنند، راضی باشید!
علیرغم جمعیتی که دارند تنها هستند.
من هم تنها هستم.
همه ما تنها هستیم
زیرا دیگران ترسو و ذلیل هستند
ولی با وجود تنهایی و اسارت، با وجود آن که مانند آن ها خوار و پست شدهام، به شما اعلام میکنم که شما هیچ نیستید، و این که این قدرتی که تا چشم کار میکند، گسترش دارد و تا اعماق آسمان را به سیاهی و تاریکی کشانده است چیزی نیست مگر سایه کوچکی که به روی قطعه خاکی سنگینی میکند و براثر بادی خشمگین نابود میشود.
👤آلبر کامو
📚حکومت نظامی
/channel/ecopolitist
غایت قانون عبارت است از بهره گیری از کیفیت نعمتهای انسانی و رسیدن به نعمت الهی. و در این راه قانونگذار باید تمام روابط اجتماعی، زناشوئی، مالی، چگونگی احقاق حقوق و حتی خاکسپاری را به نظم درآورد و پس از آن که از این امور مهم فارغ شد، باید برای قوانینی که وضع کرده است پاسدارانی بگمارد که برخی در پرتو شناسایی و برخی دیگر به سبب رای درست، شایستگی چنین مقامی را داشته باشند تا تمام جامعه با رشته خرد بهم پیوند یابد و بر همگان آشکار شود که پیشوای جامعه عدالت و خویشتنداری است و نه جاه و ثروت.
#قوانین
#افلاطون
/channel/ecopolitist
وقتی به تاریخ سومریان و تمدن آنها که فرهنگی بسیار عالی و ممتاز است و اینکه بطور ناگهانی و بدون مقدمه پدیدار شده است نگاه میکنیم، جهشی آشکار در آن را مشاهده ميکنيم که نشان دهنده وارد شدن عنصری جدید در معادلات انسانی است. چیزی که باعث شد انسان، از تعامل خودپرستانه و حیوانی ظالمانه، صرف نظر از برپایی تمدن مادی، به سمت تعامل اخلاقی، ایثارگری و انسانی متمایل گردد. تنها یک تفسیر منطقی و مورد تایید باستان شناسان برای این امر وجود دارد و آن وارد شدن «دین» در این معادله است و وجود آثار باستانی مبنی بر اینکه دین یا حضرت آدم و پیامبران این ارزشها را آورده اند، نیز موید این نوع تفسیر است. به دیگر تعبیر اتصال نفسی که از حیث مراتب بالاتر از انسان واره های پیشین بود، یعنی نفس حضرت آدم به جسم مادی که از لحاظ بیولوژیکی خودخواه بوده است، ارزشهای والای اخلاقی مانند ایثار را از طرف خداوند انتقال داد و مورد پذیرش و باور سایر انسانها گردید و آنان بوسیله ایثار، جنگ با خودخواهی را آغاز و دستاوردی نیک کسب کردند که حتی خداناباوران نیز مدهوش زیبایی آن هستند و این ندا را که آنها نیز مدعی آنند، سر دادند، هر چند برای آن توجیهات دیگری می آورند که از نظر علمی قابل اثبات نبوده و مبتنی بر توجیهاتی مانند نظریه میم است.
#وهم الالحاد
#سید احمد الحسن
/channel/ecopolitist
خیر و صلاح عموم نه جنگ خارجی است و نه کشمکش داخلی. از این رو همه باید از خدا بخواهند که هیچ یک این دو پیش نیاید بلکه تمامی مردمان در کنار یکدیگر در دوستی و صفا بسر برند. بنابراین اولین کار هر کشوری اینست که ابتدا بر خود پیروز شود، بدین ترتیب که حکومت را از دست حکمران بدسرشت خارج کرد. و این رنجی است که بعضی اوقات ناگزیر از تحملش هستیم، همچنانکه اگر بدنی بیمار شود ناچار است رنج معالجه را به جان بخرد تا تندرست گردد، و حال آنکه بهترین حالات برای بدن این است که هرگز نیازمند مداوا نشود. بدین ترتیب سیاستمدار خوب کسی نیست که توجهش در مرتبه نخست به جنگ با دشمنان خارجی باشد، و قانونگذار قابل کسی نیست که هنگام قانونگذاری در زمان صلح، جنگ را هدف خود قرار دهد بلکه کسی است که هنگامی که برای جنگ قانون وضع میکند هدفش برقراری صلح و آرامش باشد.
📙قوانین
✍️افلاطون
/channel/ecopolitist
ادامه...
آیا خشونت، ناخدای استبداد را به ساحل قدرت میرساند؟
هانا آرنت در کتاب خشونت معتقد است که اگر بپذیریم که قدرت يعنی مجبور کردن ديگران برای انجام عملی که ميل من است، آنگاه ناگزیر هستیم همچون مائوتسهدون، رهبر انقلاب چین نتيجه بگيريم که نيرومندترين قدرت از لولۀ تفنگ بيرون میآيد. وی در تعریف قدرت، آن را یک قابلیت انسانی میداند که هیچگاه نمیتوان آن را متعلق به یک فرد دانست، چرا که دارای سرشتی اجتماعی است و مادامی که گروه انسانهای یک کشور با یکدیگر متحد باشند، قدرت دولت پابرجاست.
اما در مقابل زور را قدرتی فردی و نزدیکترین مفهوم به تعریف قهر میداند و تاکید میکند که زور فردی، هیچگاه توان ایستادگی در برابر قدرت جمعی را ندارد.
شاید بتوان مدعی شد که هیچ اندیشمند سیاسی همچون هانا آرنت به این پرسش که آیا خشونت میتواند ناخدای استبداد را به ساحل قدرت برساند، پاسخ نداده است. به اعتقاد وی قدرت و قهر نقطۀ مقابل یکدیگر هستند و قهر هنگامی در دستور کار قرار میگیرد که قدرت در معرض خطر قرار گرفته است. باید توجه داشت که اگر سرنوشت قدرت در گرو قهر گذاشته شود، پایان کار و نابودی قدرت رقم خواهد خورد. قهر و خشونت میتواند قدرت را نابود سازد، اما هیچگاه قادر به ایجاد آن نخواهد بود. چیزی که از لولۀ تفنگ بیرون میآید، میتواند فرمان موثری باشد که اطاعت فوری و بیچون و چرا طلب کند، اما از لولۀ تفنگ هرگز قدرت بیرون نخواهد آمد.
در اندیشهی سیاسی شیعی نیز مقبولیت شرط واجب حکومت است و استفاده از ابزار قهر و استیلا برای به دست آوردن و یا حفظ حکومت نهی شده است. ابن عباس به نقل از سید بن طاووس آورده است: «پس از واقعۀ غدیر، علی ابن ابی طالب میفرماید در ایامی که پیامبر اسلام بیمار و نگران آیندۀ حکومت بود (پس از واقعۀ غدیر) مرا خواست و تاکید کرد که تو ولی این امت هستی. اگر دیدی که این مردم راضی بودند و با اجماع تو را قبول کردند، حکومت را بپذیر؛ اما اگر دیدی که اختلاف کردند، رهایشان کن و خداوند برای تو راهی پیدا میکند که به اهدافت برسی».
این موضوع نشان میدهد که از یک سو بسیاری از اندیشمندان سیاسی در غرب همچون هانا آرنت و از سوی دیگر، اندیشۀ سیاسی شیعی در پاسخ به این پرسش با یکدیگر تفاهم دارند و معتقدند که دولتها با تکیه بر استیلا و خشونت، حکومت پایداری نخواند داشت.
🔸فرجام
بدون شک این مردم هستند که با پشتیبانی خود از نهاد دولت به قوانین یک کشور قدرت میبخشند و از این رو اگر حکومتی مورد اعتماد ملت خویش نباشد، قدرت خود را از دست میدهد و با هیچ ابزار دیگری همچون قهر و خشونت نمیتواند آن را جبران کند. در این رابطه هانا آرنت تاکید میکند که اگر چه میتوان قهر را جانشین قدرت ساخت و به پیروزی رسید، اما نتیجه موقت است و هزینهای که باید برای این پیروزی پرداخت شود، بسیار سنگین خواهد بود؛ از این رو در این حالت آنچه از نهاد قدرت باقی میماند، چیزی نیست جز ابزار اعمال خشونت.
در این شرایط، اغلب دولتها برای توجیه رفتار خود برای استفاده از خشونت، به گفتن دروغ متوسل میشوند. در همین رابطه ولادیسلاو زوبوک در کتاب بچههای دکتر ژیواگو که روایتی است از آخرین نسل روشنفکران شوروی مینویسد: «مطبوعات پر بود از داستانهایی در مورد زندگی وحشتناک در ایالات متحده و گرسنگی و بیکاری و آزار و اذیت سیاهپوستان؛ آتشسوزی در مدارس، وفور جرم و جنایت در میان اقلیتها و موضوعات مایوسکنندۀ دیگر. به گونهای که اگر کسی در صحت روزنامههای اتحاد شوروی تردید نداشت، باور میکرد که نمایشگاه آمریکا چیزی جز یک مشت آت و آشغال و تبلیغات نیست.»
باید توجه داشت نتیجۀ این دروغهای مداوم، این نیست که مردم آنها را باور میکنند، بلکه این است که دیگر هیچ کس به هیچ چیز باور ندارد و آرام آرام بحران هویت نیز بر جامعه سایه میافکند و کشور را نیز با خطر فورپاشی مواجه میسازد.
/channel/ecopolitist
امید به اصلاح حکومت تمامیت خواه، تنها به انطباق بیشتر با آن می انجامد. این رژیم، از بدو شکل گیری، سه گانه: تندرو، میانه رو و راست کیش را برمی سازد تا همواره در دل توده ها امید به انتقال قدرت به جناحی دیگر وجود داشته باشد. طرفه آن که، حکومت تمامیت خواه، چندبرابر حکومت های واقعاً دموکراتیک انتخابات برگزار می کند و هر بار امید به اصلاح خود را به وجود می آورد. ازقضا، سناریوی تک پرده ای این رژیم ها، در زمانی طولانی، جواب می دهد. به عبارت دیگر، چرخه ی ناامیدی-امید در هر انتخاباتی تکرار می شود. هر یک از جناح هایی که سرکار می آیند، درنهایت توسط خود سیستم فلج و ناکارآمد می شود (ناامیدی)، و جناح دیگری در برابر آن قرار می دهد تا مشکلات را برطرف کند (امید). اصلاحات در این رژیمها، خیالی واهی بیش نیست و تنها به انطباق با آن میانجامد و به مرور کنش برای رهایی، منحصر به غر زدن و صحبتهای درگوشی و آزادی یواشکی و جک ساختن و امثالهم میشود.
🖊محسن محمودی/پژوهشگر فلسفه و سیاست
/channel/ecopolitist
پیدایی، بالندگی و زیستن هر نهاد سیاسی، اجتماعی، اداری، قضایی و نظامی گزینشی از میان چندین انتخاب یا طرح و راه حل های شدنی است. یعنی از میان چند گزینش موجود و ممکن، تنها یک انتخاب بنام روش و راه مناسب تر پذیرفته و انتخاب شده است. گزینش تنها درباره نهادهای سیاسی، اداری و... صادق نیست بلکه در مورد انتخاب مسایل ساده زندگی نیز بمانند سبک زندگی و کار و پوشاک نیز صادق است.
هر اندازه امکان گزینش در جامعه بالاتر و گوناگون تر باشد بهمان نسبت اعتراض و ناخشنودی از آنچه برگزيده شده، یا به هر یک رسیده بیشتر و نیرومندتر است، زیرا شهروندان در چنین جامعه ای بر این باورند که آن چنان دستاوردها و امکاناتی وجود دارد که هر یک بتواند سرنوشت بهتری داشته باشد و به آسایش و بهزیستی بیشتری دست یابد. این ناخشنودی بویژه هنگامی که نظام سیاسی حاکم یا یکی از نهادهای سیاسی اش توانایی رسیدن به وظیفه اش را از دست داده و کارکردهایش نارسا و بدون بازده و ناسودمند شود، آشکارتر میگردد.
از اینجا اغلب این اندیشه در مردمان ریشه دار و نیرومند میشود که گذشته دور بهتر و زرین بوده و بازگشت به این گذشته که سرچشمه نیک بختی ها بوده باز هم میتواند آسایش و آرامش را به همگان بازگرداند و این اعتقاد قوت مییابد که تمامی سختی ها، کمبود ها و ناآرامیها نتیجه دور شدن از راه و رسم و روشهای زیست پیشینیان بوده که رهبران و زمامداران جامعه با بی دانشی از آنها دور شده و به روشهای بد روی آورده و آنها را انتخاب و اجرا کرده اند. از این رو برای رسیدن به برابری، عدالت و نظم بیشتر باید راه و روش کنونی را رها کرده و اصول خوب گذشته دور و ریشه نهادهای پیشین را زنده کرد، یا اینکه به سمت راه و رسم های تازه تری روی آورد و از همینجا نوعی دوگانگی بینش و امید و آرزوها و آرمان نمایان میشود که همیشه و در همه انقلابها موجود است و نظام به سمت تقابل میان نیروهای پاسدار نظام حاکم و آرمان خواهانی که بدنبال تحقق جامعه آرمانی هستند، میرود.
📗مبانی سیاست
✍️عبدالحمید ابوالحمد
/channel/ecopolitist
نخستین گام مردمان باید وضع قوانینی باشد که همه افکار را از توجه به اندوختن مال و اطفای شهوت باز دارد و از سه نعمت آدمی یعنی روح، تن و مال، روح را برتر از نعمتهای دیگر بشمارد و تن را که باید در خدمت روح باشد در مرتبه دوم قرار دهد و مال را که بنده روح و تن است در مرحله سوم. و بدانید که زندگی در تحت لوای چنان قوانینی میتواند شما را به نیکبختی راستین برساند. اينکه میگویند توانگران نیکبخت اند، سخنی است یاوه و بی ارج، و هر کسی را که از آن پیروی کند فرومایه و بی ارج میسازد. اگر روزی مزه سعادتی را بچشید که در پرتو قانون به آدميان روی آورده، به تجربه درک خواهید کرد که برای همه شما بهتر آن است که راهی میانه پیش گیرید و تنها حکومت تحت لوای سلطنت قانونی است که آزادیها را تضمین میکند و حاکم را در برابر قانون مسئول میسازد و باعث می شود تا قانون تنها برای زیردستان نباشد و شامل حاکمان نیز بگردد.
📜نامه ها
✍️افلاطون
/channel/ecopolitist
هر تمدن انسانی یا جامعه سازمان یافته، مبتنی بر هنجارها و رابطه هایی پیچیده و گسترده با ارزشها و فرهنگ ویژه است و با ارجی که مردم جامعه به این ارزشها مینهند، مشخص شده و چهره مینمایانند. ارزشها در همه جا یکسان نیست و بر حسب جامعه و تمدن متفاوت است که از ارزشهای اقتصادی و اجتماعی تا نظامی و دینی را شامل می شود. این ارزشها در هر برهه زمانی جایگاه متفاوتی در هرم ارزشهای پذیرفته شده و حاکم دارد اما هیچ دلیل ناب عقلانی و منطقی یا روشنی برای برتری و سلطه یکی از این ارزشها بر ارزشهای دیگر وجود ندارد. و در بسیاری از موارد سلسه مراتب میان ارزشها نمایاننده قدرت ها و نیروها در جامعه میباشد. اما آنچه که باعث ناخشنودی مردم و تلاش آنها برای جانشین کردن ارزشهای دیگر بجای ارزشهای حاکم و بعبارتی دیگر آغاز انقلاب میشود، عبارتست از این که طبقه حاکم دچار زیاده روی در تاکید بر این ارزشها میکنند و یا خود هنجارها و ضوابطی که خود گذارده اند را زیر پا میگذارند.
📖مبانی سیاست
✍️عبدالحمید ابوالحمد
/channel/ecopolitist
اگر کسانی که در اندیشه قدرت اند همواره در فکر توطئه و دسته بندی های سیاسی باشند و از این راه کیسه خود را پر کنند و بخواهند بر همه چیز و همه کس فرمان برآنند جز به خود، یا اصحاب قدرت و توانگران، و همه را دشمن وطن پندارند و بکشتن دهند و اموال و املاک ایشان را ضبط کنند و افراد و هواداران خود را نیز در ارتکاب آن گونه اعمال آزاد بگذارند تا سرزنشش نکنند و نگویند که او خود کیسه خود را پر کرده و آنها را تهیدست گذاشته است، چنین کشوری به قدرت نخواهد رسید. همین سرنوشت تکرار خواهد شد اگر مردمان یک کشور کسی را به قدرت برسانند بدین مقصود که دارایی اشراف و توانگران را که همه جا در اقلیتند میان توده مردم تقسيم کند یا حاصل دسترنج مردم شهرهای کوچک را بی توجه به اصول عدالت به پایتخت بدهد و به جیب هواداران خود بریزد.
📗نامه ها
✍️افلاطون
/channel/ecopolitist
یک واقعیت دیگر در ادامه قرن بیست و یکم عبارت خواهد بود از این که کار ارزان غیر تخصصی دیگر اهمیت خود را از دست می دهد و بجای شمار زیاد کارخانجات تولیدی به میزان نامحدودی چاپگر سه بعدی خواهیم داشت که کالای مورد نظر را در مقصد برای ما تولید خواهد کرد. آنچه در حال حاضر شاهدش هستیم اینست که مسیر ثروت به سمت شرق و جنوب آسیا است، اما وقتی که پیشرفت برخی از این کشورها به میزانی سریع نباشد تا بتواند خود را به گرده برنده ها ملحق کند و نسلهای آتی کارگران نساجی و تلفنچی ها نتواند به مهندسین و کارآفرینانی تبدیل شوند که مالک و تولید کننده انواع کامپیوتر ها و چاپگرهای سه بعدی باشند، صنعت کار ارزان دیگر نقش خود را بعنوان پل مطمئن میان بخشهای اقتصاد جهان از دست خواهد داد و جریان ثروت به دلیل انحصار هوش مصنوعی و چاپگرهای سه بعدی دوباره به سمت مراکز فناوری پیشرفته مستقر در آمریکا خواهد بود و همزمان کشورهای در حال رشد بسیاری در دنیا قادر به پر کردن شکاف میان خود و کشورهای صنعتی نخواهند بود و سقوط خواهند کرد. امری که در حال وقوع است و پایه های پلی که کشورهای در حال توسعه را به کشورهای صنعتی متصل میکرد به لرزه در آمده و نیروی کار ارزان نیز در حال از دست دادن جایگاه خود است.
📘٢١ درس برای قرن بیست و یکم
✍️یوال نوح حراری
/channel/ecopolitist
قرن بیست و یکم به میزانی برای نوع بشر بحران زا بوده است که برای برآمدن از عهده نابسامانی های بیسابقه فنی و اقتصادی آن، باید به ناگزير در اسرع وقت الگوهای اجتماعی و اقتصادی جدیدی ایجاد شود. این الگوها باید بر این اساس هدایت شوند که از انسانها حمایت کنند و نه از موقعیت های شغلی، انهم به این دلیل که بسیاری از مشاغل هم از لحاظ جسمی و هم روحی جانکاه هستند و در برابر تکنولوژی یارای ایستادن نخواهند داشت و در نتيجه ارزش آنرا نخواهند داشت تا حفظ شوند؛ آنچه باید بر آن تاکید کنیم برآوردن نیازهای پایه ای مردم و حفاظت از جایگاه اجتماعی و کرامت انسانی آنها است و الگوی مطلوب برای این کار الگوی «درآمد همگانی پایه» است که پیشنهاد می کند دولتها با بستن مالیات بر شرکتها و میلیاردرها و نظارت بر الگوریتم ها و رباتها، هزینه های لازم برای یک مستمری سخاوتمندانه را برای برطرف کردن نیازهای پایه ای همه مردم بدست آوردند. اقدامی که فشارهای ناشی از بیکاری و نابسامانی اقتصادی را برای قشر فقیر کاهش داده و همزمان از ثروتمندان نیز در برابر طغيان های عمومی حفاظت می کند.
/channel/ecopolitist
بیگمان کودتا که شکل سازمان یافته و با نقشه به کاربردن خشونت است، هدفش ایجاد دگرگونی بنیادین در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور نیست، بلکه نشانه پیدایی اختلافهایی ژرف میان درون دستگاه رهبری یا حاکمه است که کسی یا کسانی میخواهند با زور و خشونت دیگران را از قدرت برکنار و خود جای آنان را بگیرند. تجربه های تاریخی نشان داده است که کودتاها بیشتر به منظور سرکوب آن گروه از دستگاه قدرت حاکم است که میکوشد گامهایی هرچند ناچیز به سود اکثریت مردم بر دارد و از آنجا که چنین اقداماتی میتواند منافع مسلم گروه دیگری از هیئت حاکم را به خطر اندازد، اینان را وادار به به کار بستن خشونت لگام گسیخته و فشار می کند تا از منافع شان پاسداری کنند.
📗مبانی سیاست
✍️عبدالحمید ابوالحمد
/channel/ecopolitist
بکار گرفتن خشونت از سوی قدرت حاکم به هر علتی که میخواهد باشد هدفی جز سرکوب دشمنان حاکمیت ندارد تا با گسترش فضای ترس و نگرانی، از سرنگونی دولت و قدرت حاکم پیش گیری کند. ولی اعمال خشونت از سوی حکومت شوندگان بدليل انگیزه های دیگری است که واکنش در برابر خشونت دولت و نبودن راههای قانونی و مسالمت جویانه برای نشان دادن اعتراض ها و ناخشنودی ها از مهمترین انگیزه های آن میتواند باشد. چنین واکنش هایی اگر به سرکوبی یا به سازش نیانجامد، میتواند آغاز انقلاب باشد. پیدایی خشونت و استمرار آن همیشه از طرف حکومت و حکومت شوندگان علیه یکدیگر نمیباشد و گاه ناشی از تعارضات درونی گروهایی از هیأت حاکم با یکدیگر بوده، بدون آنکه نشانه هایی از ناخشنودی ژرف در میان انبوه مردم و حکومت شوندگان باشد و نتیجه عملی آن کودتای نظامی یا سرکوب گروهی از هیات حاکمه بدست گروه دیگر خواهد بود.
📘مبانی سیاست
✍️عبدالحمید ابوالحمد
/channel/ecopolitist