خيلى اذيتم كرد تا اينكه دكترم گفت اين خيلى پوسيده بيا بكشيمش
ديروز كه كشيدش نه از زاويه اين عكس كه خيلى سالم و قبراقه، بلكه از يك زاويه ديگه نشونم داد كه پوك شده بود
درست مثل بعضى آدمها كه از تو ديگه پوسيده اند
به غمى طولانى كه ولش نميكنند
به كينه اى،
به غصه ای
عوارض نزدیکی به روسیه در قفقاز!
هر سیاست اشتباه سرانجام روزی آثار مخرب خود را ظاهر میکند. مثل آفتابی که زیر ابر نمیماند یا تخم گیاهی که سر از خاک بیرون میزند.
در سالهای گذشته بارها تأکید شد، سیاست بینالملل، صحنۀ نمایش سیاه و سفید نیست و بسته به "مورد" باید با کانونهای مختلف قدرت، نوع تعامل خود را انتخاب کرد. از همین رو، ایجاد عدم توازن بیسابقه در سیاست خارجی، مورد انتقاد شدید قرار گرفت اما یا به آن بیتوجهی شد و یا انگ "غربگدایی" به آن خورد!
اینک سیاست نزدیکی غیرعادی به روسیه عوارض خود را در قفقاز نشان میدهد. در قفقاز سیاست فرانسه و آمریکا به منافع ایران بسیار نزدیکتر شده است تا سیاست روسیه! ندیدن یا نادیده گرفتن این واقعیت، مصیبتزا خواهد شد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
شوک فرهنگی یک هلندی درایران
ما همیشه شوکهای فرهنگی خودمون رو در کشورهای دیگه میگیم ولی اینبار دنیس دوست داشت شوکهای خودش رو بعد از شش بار سفر به ایران بگه
چیزایی که دنیس گفت مثل مورد اول و دوم در هلتد اصلا نداریم ولی مورد سوم براش جالب بود چون حتی یکبار یک گزارش در همین مورد در تلویزیون هلند پخش شد
منبع :
Instagram.com/hanieh_holland
پاسخ به شبنم-٢٥ ساله
ثروت همه چيزى نيست كه بايد در ٢٥ سالگى بهش متمركز بشوى، دوستان، روابط خوب ساختن، سلامت، زيبايي، معناداشتن هم مهمند)
٢)
چند مقدمه نوشته ات، تو را به نتايج اشتباه رسانده است
- ذهن و تصاويرش مهم اند اما خيلى چيزهاى مهم ديگر هم هستند : تصميم گيرى، تمركز، رفقاى خوب، شانس، توان تحمل شكست و تنهايي
- همه پولدارها از خانواره هاى پولدار نيامده اند. ميليونها كارآفرين موفق داريم از خانواده هاى معمولى يا حتى فقير كه يك مهارتى را داشته اند، توسعه داده اند ( تحصلات، مهارت آموزى) وارد يك مجموعه كارى شده اند، تعهد و تمركز نشان داده اند و در سازمان رشدى عالى كرده اند يا خم و چم كار را آموخته اند، ريسك به موقع كرده اند و خوداشتغال شده اند و از پس سختيهاش برآمده اند و الان صاحب كسب و كارى عالى اند
- فرزندان بسيارى از خانواده هاى متمول هستند كه بى عرضه اند، مديريت مالى بلد نيستند و خانواده، موفقيتش را از طريق او پيش نميبرد و عملا طرد ميشود..
٣)
روياى خوب داشته باش و هزينه تحققش را بده با يادگيريهاى تازه،
دوستيهاى خوب بساز
اخلاق معاشرت بساز
تفريح بكن اما تعطيل نباش و فرصت سوزى نكن
مردم نگرانند که چه چیزهایی ندارند ولی باید ببینند در ازای چه چیزهایی که بهشان داده شده( استعداد، هوش، جغرافیا…) چه چیزهایی میتوانند بدست بیاورند؛
اسمش را بگذاریم تئوری کسر؛
داده های زندگی به ما میشه مخرج کسرمان و تلاشها و بدست آوردنها و از دست دادنهای ما میشه صورت کسرمان
برای خداوند حاصل کسر ما مهمه نه صورت کسرمان؛
تویی که در یکخانواده بزرگ شده ای مقایسه گر، بی محبت، زیادی سختگیر؛ همینکه عقده ای نباشی، طلبکار از عزیزانت یا همکارانت نباشی یعنی عالی هستی چون تو زخمهایت را به مردم نزده ای، دمت گرم
#من_بهتر
با دکتر محمدمهدی ربانی یک شب از لندن لایو رفتیم، اینجاهای لایو یک بغضی مرا فرا گرفت از این جنس که دلم میسوزد برای مردمی که چه الماسهایی دارند و در حسرت یاقوتهای بقیه عمر حرام میکنند
خدا نصیبتان نکنه😎
۱)
سهیلا شاگردم بود که لطف کرده بود با نامزدش مجید، اومدند دفترم برای دعوت به جشنشان . هم خودش هم داماد ، ازدواج دومشان بود. کلی هم تاکید کردند که باید بیایید که همه بدانند خوشبختی تازه ما مدیون شماست🥹
روز موعود، از کار اومدم خونه و به خانومم -که هفته های آخر بارداریش بود- گفتم بریم ؟ گفت حالش مناسب نیست،، زنگ زدم، رفیق بی کلک، مادرم که هیچوقت به پسرش نه نمیگه!
۲)
آدرس روی کارت سمت کامرانیه تهران بود و وقتی رسیدیم متوجه شدم تالار نیست بلکه یک خانه مخصوص این جشنهاست، تو مسیر حیاط تا محل بزن وبکوب با ملت سلام و علیک از رو احترام کردیم و تو تاریکی و رقص نور، یک جایی پیدا کردیم نشستیم.
۳)
یک چند دقیقه ای گذشت که عروس را اون وسط دیدم که اتفاقا من را هم دید ولی بروی خودش نیاورد، به خودم گفتم نفهم! چه توقعی داری تو این شلوغی آخه؟چند دقیقه بعد چش تو چش از جلوم رد شد ولی کلا دایورت شدم به شانه راست عروس خانم ! اتفاقا یه هوا هم تعجب کردم چقدر این میکاپ آرتیستها این عروس بیچاره را گریم میکنند که اینقدر قیافه دختره عوض میشه ! بعدش گفتم یک شبه دیگه؛ حتما خاطره میشه دیگه…
۴)
حواسم به مادرم هم بود که با مهمونهای دور و برش چنان کرم گرفته بود که انگار خاله عروسه، هر از گاهی هم به من اشاره ای میکرد و پامنبری هاش من را نگاه میکردند و من هم از سر احترام لبخندی زورکی و متواضعانه نثارشان میکردم🥹
۵)
واسه اینکه فضا عوض بشه رفتم تو سایر اتاقهای مجلس ویک جا یک عکس بزرگ عروس و داماد گذاشته بودند ملت بادگاری مینوشتند، جلوتر رفتم خشکم زد! دیدم عروس و داماد توعکس اصلا سهیلا ومجید نیستند که! سریع رفتم از مادرم خواستم کارت دعوت را از کیفش بهم بده که چشمتان روز بد نبیند، متوجه شدم مراسم کلا فردا بود نه امشب و ما اشتباه آمده ایم🥹 داشتم از ترس آبروم قالب تهی میکردم ؛ به مادرم قصه را زیرگوشی گفتم، در حالیکه لبخندش را روبه ملت حفظ میکرد بهم گفت اشکال نداره مادر، شام را بخوریم و بریم ! همین جواب مادرم ترومایی بهم وارد کرد که هنوز تراپی میروم براش😂 التماسش کردم بریم ولی مامانم تازه پامنبری هاش را پیدا کرده بود و گرم شده بود
۶)
بالاخره راضی شد بریم بیرون که تو مسیر خداحافظی، خانواده عروس و داماد اصرار که کجا تشریف میبرید و من لحظه به لحظه بیشتر چروک میخوردم ، وقتی رسیدیم به ماشینم دلم میخواست سجده شکر بجا بیارم که اگر خانومم با شیکم پا به ماه اومده بود، چه خاکی به سرممیکردم !
۷)
درس اخلاقی : غیر از آدرس، تاریخ روی کارت را ببین!
https://www.instagram.com/p/C_Si5AMC0RR/?igsh=aG5jaTdqeHFrM2J2
ارزشش را داشت؟😂
۱)
دهسال قبل یکی از فامیلهای همسر دعوتنامه فرستاده بود بریم نروژ ؛ یک خروار مدارک جور کرده بودیم و خیر سرم، مرتب گذاشته بودم تو این پوشه های چند قسمته که آفیسر سفارت بفهمه به چه خانواده مرتبی بناست ویزا بدهند!
۲)
روز مقرر رفتیم سفارت و راس ساعت من منتظر شدم اسممون را از لیست بخونند که نخوندند و من طلبکارانه پیش مسوول مربوطه رفتم ؛ اون اصرار که اسمتون تو پرینت ما نیست و منم معترض که این چه وضع سایتشونه که یهو از چک مجدد ای میل متوجه شدم که یک روز زود رفته ایم! خیلی سوسکی پیچیدیم و فرداش ته ریش را زدم و تیپ جدید زدم که مثلا یادشون نیاد
۳)
اون موقعها نمیدونم چرا واسه كنسرت موسيقى كلاسيك و وقت سفارت ، تیپ رسمی و کراوات و… میزدیم! منم یک کت شلوار نخی تابستونی آبی داشتم و با پیرهن سفید و کراوات سورمه ای پوشیدم دوباره رفتیم سفارت نروژ و از خرشانسی من، مسوول پذیرش مدارک ما تو اونهمه کارمند، همون دیروزیه بود که کلی بهش غر زده بودم😰. طرف مثل یک عنکبوت خشمگین که مگس به تورش گیر افتاده، فاتحانه نگاهی بهم انداخت و دونه دونه مدارک ازم خواست، منم مرتب بهش تحویل میدادم ولی هم هوا اون تو گرم بود و هم کمی اضطراب که نکنه چیزی جا انداخته باشم، هم بي قرارى پسر چندماهه مان، باعث شده بود شُر شر عرق بریزم ، كت را درآوردم ولى نصف پيراهنم خيس بود و ديدم ضايعه دوباره پوشيدمش، تو اون هيرى- ويرى چند تا هم از كپى ها افتاده بود زمين و دولا ميشدم برشون دارم كه خودش ورزش هوازى محسوب ميشد و عرق بيشتر ! كارمنده هم ول كن نبود و گير سه پيچ داده بود كه چرا بعضى مدارك كپى نداره و اصلش را آوردى و منم اصرار كه در سايت ننوشته ايد كپى و …
٤)
مدارك را بالاخره تحويل داديم ! خانم و پسر رفتند منزل مادرزن و منم رفتم سمت خونه؛ موقع طى كردنِ راه پله هاى ساختمون، حس كردم باد خنك به پشت زانوهام ميخوره كه كيف ميداد ولى عجيب بود برام چرا به بالا تنه ام نميخوره ولى دقت نكردم تا رسيدم توى خونه كه چشمتون روز بد نبينه !
شلوار نازنينم از پشت درز خشتك تا پشت زانوى چپ پاره شده بود! كى؟ همون موقع كه تو سفارت دولا شده بودم ! و در كل زمانيكه تو سفارت مشغول اره دادن و تيشه گرفتن با اون عنكبوت نر بودم خشتكم از بالا تا پايين دريده شده بوده و حتما سکوریتی از تو دوربينه كف كرده بودند كه اين اسكول كراواتى خشتك پاره ميخواد بياد نروژ چى كار؟
٥)
نروژ منهاى مقدمات اخذ ويزاش، كشور زيبا و خاصى بود🥹 و مديونيد هيچ فكر استهزاء آلود درباره شهروندان كراواتى مملكتتون كنيد😉
۶)
هنوز متنفرم از باد خنک تو پشت زانو😉
🎬 مراسم رونمایی از کتاب
📙 روایت والا (روایت استاد علی رضاقلی از مسئله توسعه در ایران)
🗓 سه شنبه ۶ شهریورماه ۱۴۰۳
🕔 ساعت ۱۷ تا ۱۹
📍تهران، خیابان نجات الهی، جنب خیابان ورشو، خانه اندیشمندان علوم انسانی، سالن فردوسی
🧾 برنامه رونمایی:
📖 گزارش کتاب توسط آقای رضا مجیدزاده (نویسنده روایت)
👥 تحلیل و بررسی کتاب و سخنرانی:
🎙دکتر فرشاد مومنی
🎙مهندس سید محمد بهشتی
🎙دکتر رسول رئیس جعفری
🎙دکتر محسن رنانی
📚 این کتاب پنجمین کتاب از سلسله کتابهای گفت و گوهای توسعه است که در پویش فکری توسعه به چاپ رسیده است. به زودی دو روایت دیگر از این مجموعه منتشر می شود که به اطلاع مخاطبان گرامی خواهد رسید.
🟢 این مراسم صرفاً به صورت حضوری برگزار میشود و شرکت در آن برای عموم علاقمندان آزاد و بدون ثبت نام قبلی امکان پذیر است.
@pooyeshfekri
كسب و كارتان مستقيم با مردم ارتباط داره؟ اين را بخوانيد تا ببينيد بلد نبودن مهارت ارتباط با مشترى چقدر شما را به خطر ميكشاند
Читать полностью…درک مساله اگر اشتباه باشد، حل مساله معنی ندارد؛
بزرگترین منکر آنست که مردم را به ریش ببندند تا از ریشه غافل شوند
مردم در فقر و فرار از کشور و مساله یک حاکم ریش میشود !
نمونه درس گفتارهای
آموزش غیرحضوری دیتاکس
١٨٧ دقيقه- يازده درس گفتار
قيمت رونمايي ٩٩٠ هزار به جاى ١/٦ ميليون تومان
معتبر تا ٥ شهريور
https://tavangary.com/product/detox/
@tavangary_support
کیانو ریوز امروز شصت ساله شد. شاید نمیدانستید که:
او در سه سالگی توسط پدرش رها شد.
رویاهای او برای اینکه یک بازیکن هاکی باشد بر اثر یک تصادف جدی از بین رفت.
دخترش در بدو تولد فوت کرد.
شریک زندگیاش در یک تصادف رانندگی درگذشت.
بهترین دوستش، ریور فینیکس، در اثر مصرف بیش از حد از دنیا رفت.
خواهرش در اوج کارش با سرطان خون مبارزه کرد، به همین دلیل او فیلمبرداری «ماتریکس» را به حالت تعلیق درآورد تا از او مراقبت کند.
در حین فیلمبرداری «خانه دریاچه»، او مکالمه دو دستیار لباس را شنید که یکی از آنها گریه میکرد چون «اگر ۲۰ هزار دلار نپردازد خانهاش را از دست میدهد»؛ در همان روز، کیانو مبلغ را به حساب بانکی او واریز کرد.
او تا کنون بیش از ۷۵ میلیون دلار از درآمدش را به خیریه اهدا کرده است.
او همچنین به کل تیم بدلکاری «ماتریکس» یک موتور سیکلت هارلیدیویدسن هدیه داد تا بتوانند از سواری با آن لذت ببرند.
این مرد با ثروتش میتوانست همه چیز بخرد اما در عوض هر روز که از جایش بلند میشود ظاهراً چیزی را انتخاب میکند که ابداً خریدنی نیست: «آدم خوبی بودن»...
منبع :
https://www.instagram.com/p/C_bUJu2qFiX/?igsh=eHVlbHFva2NlMnRs
۱)
از ختم مادر یکی از رفقام دارم میروم خونه، تو ترافیک فکر میکنم که واسه ختم ایشان وسط کارهات کوبیدی رفتی خیابان پیروزی ولی تو شانزده سال رفاقت بکبار نرفتی دیدن زنده ایشان یه استکان چایی بزنید دورهم با رفقا ؟
دوساله هر از گاهی میروم دیدن والدین رفقام و رفقام را ویش والدینم میارم، باور کنید بسیار تجربه قشنگیه، سه طرفه قشنگه
والدین رفیق، رفیق، ما
۲)
اگه دستمون میرسه والدینمان را ببریم هتلهای خوب که اگر سالم هستند کیفش را ببرند، بعدا خدای ناکرده ممکنه محبور بشویم پولهایی را که با دل خوش خرج نکردیم، با نگرانی خرج ای سی یو ها کنیم واسه همونها، نه؟
۳)
عکس هیچ. ربطی به کپشن نداشت ولی قصه داشت ، صبح از هجوم افکار مختلف مغزم خسته شده بود، رفتم بالاسر قهوه جوش و مجبور شدم قفلی بزنم رو قهوه ترک که سر نره… جواب داد😉
٩٩٪ مردم اين متن مهم را چون عكس ندارد، نميخوانند
۱)
میلیونها نفر آرزوی دیدنش را داشتند اما شانس دیدارش را نمییافتند، زمستان یازده سال قبل به كوهستانهاى عظيم نپال رفتم و به هر سختی که میشد به دیدار خصوصی اش راه یافتم، در یک خانه معمولی ولى با تشریفاتی خاص، نامش ساديگورا بود
۲)
وقتی آمد ، مردی به شدت نافذ را دیدم که کمتر از شصت سال به نظرم رسید، لباسی ساده پوشیده بود و ابهتش مرا گرفت طوریکه مطلقا ساکت شده بودم، گرم در آغوشم گرفت و فهمیدم چگونه میلیونها مرد و زن در جهان عاشقش شده اند وحسرت دیدارش را میکشند
۳)
فضا طوری عجیب بود که جریان فکرم مسدود شده بود، حس میکردم تمام درونم را میخواند و حتی سوالاتم را هم میداند، یک نوشیدنی با طعمی ساده ولی دلنشین برایمان آوردند، نگاهی بهم کرد و شروع به صحبت کرد و انگار گذشته و ادامه زندگیم را برایم بازگو کرد که بخشهاییش بدرد بقیه هم میخورد:
۴)
در تندباد ادامه عمرت، لنگری داری به نام عقل که چند علامت دارد
- مردم با دیدنت به خوبیهایت امید بورزند و از بدیهایت خیالشان راحت باشد
-از نیازمندیهای مردمان خسته نشو
-در جستجوی دانش بی حوصله نشو
-کار خوب کوچک مردمان را زیاد ببین و کار خوب بزرگ خودت را کوچک ببین
-دنبال گمنامی باش نه پرنامی
و هر کسی را دیدی بیندیش در قلبت که از تو پاک تر است
۵)
حرفش که تمام شد در آغوشم گرفت و رفت و من مستِ مست برگشتم به خودم و دیارم
٦)
همه واقعه بالا واقعى بود به جز بخش اولش كه نپال نبود و مرد نامش على بن موسى الرضا بود كه تمام عمرش درباره عقل به جهانيان ياد داد هر چند كه قرنها بعد متعصبينى از راه رسيدند كه خود را پيرو او جا زدند ، فقر عظيم مردمان را نميديدند اما تكه موى از چارقد بيرون زده را عجيب ميديدند…
٧)
امام رضا(ع) سادوگورو، حافظ، مولوى، وين داير، اكهارت تول و هر بزرگ معنوى در جايى به كار تو مى آيد كه سفر زندگيت را آغاز كرده باشى، ساده لوحان سفر ناكرده ، چون كودكان، درگير اسامى بزرگانند اما " به دريا رفتهِ گرفتار مصيبتهاى طوفان" دنبال لنگر است. دنبال فانوس دريابى است.
———
همسفر، راهت روشن
گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی
چون مقدر شده تکخال ورقها بشوی
گاهی اوقات قرار است که در پیله ی درد
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی
گاهی انگار ضروری ست بگندی در خود
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی
گاهی از حمله ی یک گربه ،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی راهی صحرا بشوی
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی
گاهی از چاه قرارست به زندان بروی
آخر قصه همآغوش زلیخا بشوی
من فقط دلنگرانم که خدا ناکرده
بهترین دوست! تو یکروز یهودا بشوی
فاضل نظری
*یهودا از حواریون مسیح بود که محل او را به دشمنان جحودش لو داد
تشکر از کلیپ حسن زرنگیان عزیز
بخشی از موسیقی متن فیلم مستند گنبد گیتی به آهنگسازی و نوازندگی مقداد شاه حسینی
True detectives -2024
ما اكثرا با فصل اول سريال “كاراگاهان حقيقى” شوكه شديم، مجبور بوديم به فلسفيدنهاى يك كارآگاه ميانسال باهوش و به پوچى رسيده با دقت گوش كنيم كه هم قاتل را پيدا كنيم هم معناى زندگى خودمان را گم نكنيم !
شوك دوم زمانى بود كه فصل دوم و سوم سريال، كلا داستانهايى ديگر با هنرپيشگانى تازه بود !
فصل چهارم در آلاسكا است، سرما و تاريكى و ترس همه جا با ماست بعلاوه تيتراژ حيرت آور و موسيقى bury a friend از بيلى آيليش
ما كه جودى فاستر را با " سكوت بره ها" به ذهن سپرده ايم، تحمل پيرى تعجب برانگيز او را در نقش اول اين سريال نداريم.
داستان فصل چهارم تفكربرانگيز بود
«تو یک کاری اوستا شو»
از اون یک دقیقه های زیبا
منبع : درس چله ( چهل قانون توانگری در دوران سخت)
یک درس دادم به اسم جله حاوی چهل قانون توانگری در روزهای سخت که خیلی خیلی بازخوردهای دلنشین داشت و واسه اینکه لذتش را ببرید از درس گفتارهاش براتون درسهای یک دقیقه ای گذاشته ام صفا کنید
چــــــله
“چهل قانون توانگری در دوران سخت”
✔️مناسب کیست ؟
کسانی که دنبال راهکارهای مطمئن در دوران نااطمینانی هستند
قوانین
✔️ارتباط با خود
✔️ارتباط با مردم
✔️ارتباط عاطفی
✔️قانون کار و مدیریت
✔️قانون ثروت
✔️قانون زندگی
✔️قانون معنویت
۲۵ درس گفتار
۴۱۴ دقیقه تدوین حرفه ای با اسلاید
✔️قیمت با تخفیف امروز ١١٠٠ به جای ۱.٩ میلیون تومان
https://tavangary.com/product/40rules/
کسی که خیلی نق میزند، جنگهای اصلی زندگی را تعطیل کرده
و کسی که خیلی میجنگد، نیاز دارد جایی توقف دهد، مکث کند
——
کتاب نوردیدگانم
اينجا هم يك مورد واقعى را براتون نوشته ام كه چگونه يك پزشك با هوش عاطفى پايين ميتواند به مريضش آسيب بزند
Читать полностью…موسسهٔ فرهنگی سپهرِ مهر با همکاری گروه زبان و ادبیات فارسیِ خانهٔ اندیشمندانِ علوم انسانی برگزار میکند:
✳️ سلسله نشستهای ماهانهٔ صبحِ امید ✳️
سخنران:
دکتر محسن رنانی
موضوع نشست سوم: «عشق و توسعه»
شعر خوانی:
خانم فریبا خادمی
اجرای موسیقی سنتی با حضور:
آقای صابر سوری (نوازندهی عود)
آقای امین دادوری (نوازندهی سازهای کوبهای)
آقای امیر فرهنگ حاتمی(نوازندهی دیوان باس)
مدیر علمی نشست:
دکتر مهرداد رحمانی
🗓 دوشنبه، پنجم شهریورماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷
🏡 خیابان نجاتالهی (ویلا)، نبش خیابان ورشو، خانهی اندیشمندان علوم انسانی، سالن فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
🔹 فایل صوتی جلسه در کانال قرار خواهد گرفت.
✅ فایل صوتی نشست اول
✅ فایل صوتی نشست دوم
✅ فایل صوتی نشست سوم
🌲خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی
🌲موسسهٔ فرهنگی هنری سپهرِ مهر
#دکتر_محسن_رنانی
#صبح_امید
#عشق
#توسعه
🆔 @Renani_Mohsen
🆔 @iranianhht
🆔 @sepehr_mehr
كلاس غيرحضورى جديد دكترشيرى :
ديتاكس : تعيين تكليف روابط سمى
📍بدرد كه ميخورد :
✔️اگر تجربه رابطه سمى داريد( عاطفى، خانوادگى، كارى)
✔️راهکارهای سم زدایی از خودم و رابطه ام
✔️بمانم یا بروم؟
١٨٧ دقيقه- يازده درس گفتار
✔️دسترسى نامحدود در اپ توانگرى ( اندروييد، ios)
قيمت رونمايي ٩٩٠ هزار به جاى ١/٦ ميليون تومان
معتبر تا ٥ شهريور
https://tavangary.com/product/detox/
@tavangary_support