فنون و دانشهای ادبی: بیان بدیع عروض و قافیه تاریخ ادبیات سبکشناسی و... ( برای دبیران، دانشجویان و دانشآموزان عزیز ) ID: @daneshhayeadabi https://t.me/joinchat/AAAAAD8C8AAWs2pOc8idjw
سخنی با شاعران جوان (۳)
#دکترمحمدرضاروزبه
اما عزیزان! شعرفروشی فقط مدح و مجیزگویی این و آن نیست، هر نوع سرودن خارج از مجرای حسی و بدون نیاز روحی و عاری از صدق عاطفی نیز نوعی شعرفروشی است؛ از جمله سرودن شعرها و شعروارههای محفلی و مناسبتی و رسانهزده و جشنوارهپسند که متاسفانه مذهب مختار هنری بسیاری از شاعران جوان امروز شده است. و صد البته، تاریخ هم با هیچکس تعارف ندارد و راه خودش را میرود و کار خودش را میکند.
عزیزان! میبینم و میشنوم که بسیاری از شما از انحصاری بودن رسانهها گلهمندید. از شما پرسشی دارم: شاعرانی که طی دهههای متمادی پای ثابت برنامههای ادبی همین رسانههای جمعی بودند (با خوب و بدشان کاری ندارم) امروز کجایند؟ کسی سطری از شعرهایشان را به یاد دارد؟ از خروار خروار شعرهای خوانده شده در انبوه کنگرهها و جشنوارهها و شب شعرهای برگزار شده در همین دهههای اخیر( باز هم صرف نظر از خوب و بدشان) چند مثقال شعر به جا مانده است؟ چند تا از آن شعرها بر تارک شعر امروز میدرخشند؟
دوستانم! جلسات رونمایی از کتابهای شعر، در تهرانِ ده دوازده میلیوننفری هم بعضا با جمعهای ده دوازده نفری برگزار میشود؛ آنهم کتابهای شاعران اسم و رسمدار تا چه رسد به سرایندگان کمنام و گمنام.
عزیزان! در کشور ما با هزاران سال سابقهی تمدن و فرهنگ و شعر با حدود ۹۰ میلیون جمعیت اکثرا باسواد، با اینهمه دانشجو و دانشآموختهی ادبیات، با اینهمه دانشکده و دپارتمان ادبیات، با وجود اینهمه فرهنگسرا، با وجود اینهمه قشر کتابخوان و شعر دوست، با وجود اینهمه شاعر و مدعی شاعری، شمارگان کتابهای شعر، امروزه به ۳۰۰ نسخه، ۲۰۰ نسخه، و حتی ۱۰۰ نسخه و ۵۰ نسخه سقوط کرده است. یعنی انگار حتی خود شاعران هم دیگر کمتر حال و حوصلهی خواندن سرودههای دیگران را دارند مگر به تفنن و در حین پرسه زدن در کانالهای مجازی. ذهنیت جمعی مردم - عموماً - و خود شاعران - خصوصاً- چندان پذیرای شعر نیست و به آن نگاهی تفننی دارد. دیگر نمیخواهم به جایگاه لرزان و شکنندهی شعر در مقایسه با سلطهی فراگیر موسیقی و سینما و رمان اشاره کنم که حرفیست تکراری و دردیست مزمن. نیز دلیلی ندارد که موقعیت شاعران را با موقعیت و محبوبیت سلبریتیهای حتی درجهی چندم سینما و رسانهها بسنجم که بسیار دردآور است و شاید هم قیاسی مع الفارق باشد.
ادامه دارد...
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
سخنی با شاعران جوان (۱)
#دکترمحمدرضاروزبه
در همین کُنج خلوت خودخواستهای هم که دارم، شاعران جوان بسیاری با من در ارتباطند؛ چه در محیط دانشگاه و چه در فضای مجازی. مجموعهشعرهایشان را به رسم اهدا یا به قصد نقد و نظر برایم ارسال یا ایمیل میکنند، برخی نیز به شکل پست و پیامک در فضای مجازی از سر لطف، آثارشان را در معرض دید و داوریام قرار میدهند و جمعی هم تلفنی با من گپوگفت دارند. از خلال این ارتباطات حضوری یا مجازی با شاعران جوان دریافتم که همه یک وجه مشترک دارند: از زمین و زمان دلگیرند، گلهمندند، از تحقیر و تبعیض رنج میبرند و...
من در این مقال، صرفا میپردازم به گلایههای ادبی این نسل که مینالند از انواع و اقسام به قول خودشان مافیا: مافیای چاپ و نشر، مافیای محافل و مجامع شعری، مافیای شاعران همهکارهی پایتختنشین، مافیای مسلط بر کنگرهها و جشنوارههای شعری و داوری آثار (بیشتر جشنوارههای استانی و منطقهای مدنظرشان است) مینالند از حقکشیها و نارواییها از جانب مدیریتهای هنری اینجا و آنجا... و مجموعهی این موانع و مصائب را عامل پسرفت شعر و شاعران جوان میدانند.
من خود، سی و اندی سال است که در مجامع و محافل شعرخوانی شرکت نکرده و همه دعوتها را عذر خواستهام و صرفاً به امور آموزشی و پژوهش مشغول بودهام و هستم، به همین دلیل، بجا یا نابجا بودن این گلایهها و ادعاها برایم مسلّم و مسجل نیست و راجع به درستی یا نادرستی این قضایا نمیتوانم نظر بدهم، با اینحال همه این شاعران جوان عزیزان منند؛ خودشان و آثارشان را دوست دارم و در مسیر رضایت و رشد هنری آنها برای هر خدمتی آمادهام، اما برایم تاسفآور است که میبینم نسل جوان ادبی تا چه حد درگیر و دچار روزمرّگیاست و به حواشی شبههنری مشغول. عارضهای که رفتهرفته این نسل را دچار بیگانگی با ذات و حقیقت شعر خواهد کرد. نیز احساس میکنم که طیفهایی از این نسل جوان ادبی، دیدی فراگیر به ساختار و بافتار اجتماعی و فرهنگی دنیای خود ندارد و ناتوان از تبیین دلایل تاریخی و فرهنگی، "نبودن شعر و شاعر در مدار و موقعیت مطلوب" را به عواملی نظیر همان مسائل روزمره نسبت میدهند و در حقیقت درد بزرگ "عسرت تاریخی شعر و شاعر" را به همین دردوارههای ساده و سطحی فرو میکاهند.
دوستان جوان شاعر!
گیرم که شکوا و شکایات شما مبنی بر وجود باندها و به قول خودتان مافیاهای شعری و تسلط و تاثیرشان بر روند عمومی شعر جوان درست هم باشد اما به قول شاعر: اینها هوس است و عشق چیز دگر است.
عزیزان! تالار و تریبون و تلویزیون و جایزه و جشنواره و چاپهای شیک و رنگارنگ و حضور در محافل و مجالس ادبی اینجا و آنجا و داشتن انبوه فالوور و نظایر اینها، هیچکدام گویای ذات و حقیقت شعر نیستند. اینها بیشتر، حواشی سرگرم کنندهاند و گاه نیز عمر بر بادده. منظورم این نیست که از مجامع ادبی کناره بگیرید و عزلتنشینی اختیار کنید. برعکس، حضور در جمعهای ادبی مفید و موثر، به رشد و ارتقای دانش و بینش شعری جوانان مدد میرساند، آنچه منکَر و مذموم است، دور افتادن از حس و حال اصیل شاعرانه و غرق شدن در مادیت ماجراست. غوطه زدن در اعماق دریا و کشف جهانهای ژرف ناشناخته کجا و آبتنی و کفبازی در جنب ساحل یا لب استخر کجا؟ به قول مولانا:
در آن بحرید کین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
عزیزان!
قصد موعظهگری ندارم که نه اهلش هستم و نه اهلیتش را دارم، اما بد نیست که در این مجال، با شما خوبان، صریح و صادقانه، سخن بگویم تا شاید پارهای حقایق که شاید برای شما چندان مشهود و ملموس نباشد، برایتان آشکار گردد... ادامه دارد
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
شعر، کیمیا کاری شاعر است با واژه ها.
این تعبیر آرتور رمبو (۱۸۹۱-۱۸۵۴م) را در عمل همهٔ شاعران بزرگ تاریخ دریافته بودهاند، هرچند به گونهٔ نظریه، همگان بدان تصریحی نداشتهاند. دیوان شمس، خمسهٔ نظامی، شاهنامهٔ فردوسی، دیوان حافظ و غزلهای سعدی و تمام شاهکارهای ادبیات ما از کلماتی فراهم آمدهاند که در دست و پای تمام فارسی زبانان و فارسی دانان جهان ریخته است یا از خلال متون و فرهنگها میتوان بدان کلمات دست یافت.
آنچه دست نایافتنی است آن کیمیاکاری و سحر و جادویی است که بتواند این توده انبوه واژهها را به سرحدّ شعر برساند و با«مِس وجودِ» این پدیدههای عادی و همگانی، کاری کند که «کیمیایِ شعر» بیابند و زَر شوند.
بیگمان همهٔ شاعران بزرگ بر اسرار این کیمیا آگاهی و وقوف داشتهاند، اما درجهٔ کیمیاگریشان، یکسان نیست، و از سوی دیگر «نیّتِ» ایشان در این کیمیاگری نیز بیتاثیر نبوده است. آنچه شاعران را در طول تاریخ ادبیات ما عملاً رده بندی کرده است، همین دو نکته بوده است:
- درجهٔ «وُقُوف بر اسرار علم این کیمیا»
و دیگر «نیّت» نهفته در خاطر کیمیاگر.
اگر بگوئیم «نیّت» در این میان مقامی بالاتر از «علم کیمیاگری» دارد، چندان از تجربه و حقیقت تاریخی بدور نیفتادهایم.انوری و خاقانی دو کیمیاگر بزرگاند که در کیمیا گری بالای دست آنها نمیتوان کسی را تصور کرد و حافظ و خیام نیز دو کیمیاگرند که شاید به عنوان کیمیاگر امتیازی بر خاقانی و انوری نداشته باشند و اگر حمل بر اغراق نکنید، در چشم صاحب نظران، علم اسرار کیمیا را این دو تن، یعنی انوری و خاقانی، بیشتر از خیام و حافظ میدانستهاند، اما« نیّت»؟
اینجاست که سرنوشت حافظ و خیام از سرنوشت انوری و خاقانی جدا میشود. آن «نیّت»انسانی و بشری که ذهن و ضمیر حافظ و خیام را به خود مشغول داشته با آن «نیّت» کوچک و درباری خاقانی و انوری زمین تا آسمان فاصله دارد. شما وقتی که در شعر انوری میخوانید:
لمعهٔ خنجرش از صبح ظفر شُعله کشید
همه میدانِ فلک خنجر بهرام گرفت
ساقیِ همتش از جامِ کَرَم جرعه بریخت
آز، دستارکشان راهِ در و بام گرفت
اگر اهل فن باشید، محال است از این مایه وقوف بر اسرار علم کیمیای زبان حیرت نکنید. اما «نیّت» کیمیاگر را که مینگرید میبینید هیچ است و پوچ!
ولی وقتی این بیت حافظ را میشنوید:
بَر لَبِ بَحرِ فَنا مُنتَظِریم اِی ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست*
درجهٔ حیرت شما از کیمیا کاری شاعر، شاید تفاوتی با مورد مشابه آن در شعر انوری نداشته باشد، امّا «نیّت» کیمیا گر را نمیتوانید نادیده بگیرید. در «نیّت» انوری، خودش و مَمدُوحش به زحمت میگنجد و حتی جا برای یکی از دو تن بیشتر وجود ندارد، اما در «نیّت» حافظ تمامی تاریخ انسان و انسانیّت میگنجد، از عصر حافظ تا هنگامی که آخرین بشر در روی کرهٔ زمین یا یکی از کرات دیگر وجود داشته باشد.
تمام شاعران را با این دو معیار میتوان سنجید و راز اقبال مردمان یا بیاعتنایی مردمان بدیشان را در تاریخ بازشناخت.
انوری خود میدانسته کیمیاگر ماهری است، اما نمیدانسته است که چرا در عین کیمیاگری مُفلِس است، امّا از مقایسه او با مولوی و خیام و نظامی و سعدی و حافظ، امروز، میتوان به آسانی دریافت که این افلاس او نتیجه «نیّت» او بوده است. نیتی خُرد و حقیر که در آن جز منافع کوتاه مدت طغرل تگین یا سلطان سنجر نمیگنجیده است و چندین بار که حوادث روزگار «نیّت» او را از محدوده منافع درباری گسترش داده است، میبینیم که چند شعر شگفت آور عرضه کرده است که همان چند شعر مایهٔ بقای نام او در تاریخ شده است و می توان گفت استمرار وجودی انوری در تاریخ شعر فارسی نتیجهٔ طبیعی همان گونه شعرها است مانند قصیده:
بر سَمرقند اگر بگذری ای باد سحَر
یا بعضی قطعات و غزلهایش.
#دکترمحمدرضاشفیعیکدکنی، از مقدمهٔ کتاب مفلس کیمیا فروش (نقد و تحلیل شعر انوری)
تهران: سخن، چاپ ششم، ۱۳۹۴، صص ۱۰۹-۱۱۱
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
بدیع چیست؟
بدیع چنانکه قُدما گفتهاند علمی است که از وجوه تحسین کلام بحث میکند و از نظر ما بدیع مجموعهٔ شگردهای(یا بحث از فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی میکند یا کلام ادبی را به سطح والاتری تعالی میبخشد.
مثلاً مهمترین عاملی که به این کلام سعدی حیثیت ادبی بخشیده است آوردن لفظ خویش به دو معنی مختلف است( جناس تام):
غمِ خویش در زندگی خور که خویش
به مرده نپردازد از حرصِ خویش
به همین لحاظ اگر به جای یک خویشقوم و به جای دیگریخود بگذاریم دیگر کلامِ ادبی نخواهد بود یا لااقل از حیثیت ادبی آن کاسته خواهد شد.
و همچنین است در بیت زیر که علاوه بر وجود جناسِ تام بین دو شکست، بین شکست و پیروزی رابطهٔ تضاد هم هست:
شکستِ زلف تو صد دل اسیرِ خویش کند
که هست نعمتِ پیروزی از شکست تو را
گاهی در کلام عواملی است که میتوان در مقام تمثیل به آنها پارازیت گفت؛ بدین معنی که گیرنده را در فهم مستقیم پیام فرستنده دچار اشکال میکنند و به عبارت دیگر باعث مکث یا وقفه در روانی کلام میشوند. امّا دقّت در فهم آنها منجر به درک حیثیت ادبی کلام میشود.
شاعر به جای آنکه بگوید شیرین تنها ماند، میگوید: چو تنها ماند ماه سرو بالا و به جای آنکه بگوید از چشمان اشک ریخت، میگوید: فشاند از نرگسان لولوء لالا و گاهی شاعر دست به غریبسازی میزند و فعلی در کلام میآورد که از نظر ارتباط با مفعول یا متمّم موجب اعجاب و تعجّب هنری میشود. شاعر به جای آنکه بگوید میخواهم خوابِ لطیف و زیبای اقاقیها را ببینم و در لذّت آن غرق شوم، میگوید:
میخواهم خوابِ اقاقیها را بمیرم.
اگر در مجموعهٔ این شگردها یا فوت و فنها دقّت کنیم درمییابیم که برخی به وجود آورندهٔ تناسب یا ارتباط خاصی بین الفاظ( موسیقی لفظی) و برخی به وجودآورندهٔ تناسب و ارتباط بین معانی(موسیقی معنوی) هستند. به مجموعهٔ عوامل به وجودآورندهٔ تناسب یا موسیقی لفظی، بدیع لفظی و به مجموعهٔ شگردهای به وجودآورندهٔ تناسب یا موسیقی معنوی، بدیع معنوی گویند.
منبع:
نگاهی تازه به بدیع، دکترسیروس، نشر میترا، ۱۳۸۳ ص: ۲۱-۲۳
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
تفاوت وزن دوری با همسان دولختی
🎧استاد علیرضا اسحاقخانی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
** بهمناسبت زادروز #دکتر_سعید_حمیدیان (۱۳۲۴)
صدامعنايی در شعر #فردوسی
«صدامعنایی» یعنی با تکرار و همنشینیِ واج یا هجایی خاص صوتی ایجاد میشود که در پیوندِ کامل با مضمون و محتواست. این موسیقی عالیترین و ارزشمندترین موسیقی شعر است، زیرا حاکی از وحدت میان شکل و محتواست و نیاز به مهارت فراوانی دارد. چند مثال:
به هامون مرا رفت باید کنون
فشاندن به شمشیر بر شید خون
واج «ش» صدای فشاندن خون (فش...ش...ش) را دارد.
ز آتش سه هفته گذرْشان نبود
ز تَفّ زبانه، ز باد و ز دود
واج «ز» القاکنندهٔ صدای آتش یا سوزش (جز...ز...ز) است.
واج «خ» اینجا خرّوپف را القا میکند:
برفتند هرکس به آرامِ خویش
بخفتند در خیمه با کامِ خویش
هجای «ـِه» در پاسخ به رجزخوانی بیژن افادهٔ هِروهِر و قهقهه میکند:
چو بشنید هومان، بدو گفت زه
زره را به کینم تو بستی گره
و در مورد سیمرغ:
زمین، کوه تا کوه، پُرپَر بُوَد
ز پَرّش همه دشت پُرفَر بُوَد
که هجاهای پُر، پَر، و فر صدای پَر زدن پرنده را القا میکند.
برگرفته از: سعید حمیدیان، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران: انتشارات ناهید، چاپ دوم، ۱۳۸۳، ص ۴۵۶ و ۴۵۸.
🪷🪷
"حلوای آشتی" (در بیتی از سعدی)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
به این بیتِ سعدی دقتکنید:
چه خوش بوَد دو دلارام دستدرگردن
بههم نشستن و حلوای آشتیخوردن
حلوای آشتی یا "آشتیکنان"خوردن از سنتهای مرسوم بوده و گمانمیکنم برای همگان نیز مفهوم باشد. ضمناً باید توجهداشت صوفیان به حلوا و بهخصوص "حلوای آشتیخوردن" توجه و تاکیدی ویژه داشتند. علتش هم این بوده که هرگاه میانِ دو صوفی بگومگو یا کدورتی پیشمیآمده ("ماجرا" یا "گفتوگو")، پیرانِ خانقاه آنان را به "صلح" و "صفا" و "آشتی" دعوتمیکردند؛ و در پایان نیز حلوایی میانِ حاضران توزیعمیشده. حافظ در این بیت به همین "ماجرا" اشارهدارد:
"گفتوگو" آیینِ درویشی نبود
ورنه با تو "ماجرا"ها داشتیم
و شاعران بارها لبانِ محبوب را در شیرینی به حلوا تشبیهکردهاند. به این ابیات دقتکنید:
میانِ ما و نمکدانِ بوسهدشمنِ او
همیشه بر سرِ حلوای آشتی جنگ است! (صائب)
جایی که شکوهها به صفِ زیر و بم رسد
حلوای آشتی است دو لب گر به هم رسد! (بیدل)
ترکیبِ "حلوای بیدُخان" ( بیدود)* نیز در بیتی از سلمان ساوجی بهکاررفته:
به کامِ من ز لبت پیش از آنکه خط بدمد
عنایتی کن و حلوای بیدخان برسان
اما تاآنجاکه دیدهام شارحانِ غزلیاتِ سعدی (خطیبرهبر، برزگر خالقی_ایرج عقدایی و فرح نیازکار) به این نکته و اشارهی رندانهی بیتِ سعدی توجهینکردهاند. بهویژه که در بیتِ سعدی قرینهای ("دستدرگردن") نیز این برداشت را تقویتمیکند. درست است که دو کس وقتی با هم آشتیمیکنند، یکدیگر را درآغوشمیکشند و احیاناً روی هم را نیز میبوسند، اما اینجا سخن از "دو دلارام" است. و این برداشت عاشقانه را واژهها و ترکیبهای دیگر ابیاتِ غزل نیز تقویتمیکند: "سرو قامت"، "وصال"، "ایام وصل"، "بیدل"، "عاشقانِ صبور"، "و "عشق".
بنابراین در بیتِ سعدی، سخن از آشتیِ میانِ عاشق و معشوق هست؛ و مراد از حلوای آشتیخوردنِ عشّاق، پساز قهر و ناز و نیازهای معمول نیز از روز روشنتر است!
* اشارهدارد به دود و دمِ مراسمِ حلواپزی.
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
▫️تعیین انتساب چند شعر به شیخ بهایی
جواد بشری، آینۀ میراث، شمارۀ ۶۶، بهار و تابستان ۱۳۹۹
..
نویسنده در این مقاله با بررسی دستنویسهای معتبر کشکول شیخ بهایی، و منابع جانبی دیگر، انتساب تعدادی از رباعیات و برخی ابیات را به شیخ بهایی مردود و منتفی دانسته است. خود شیخ در کشکولش سرایندۀ راستین این قبیل اشعار را مشخص کرده، اما برخی کاتبان، برداشت نادرستی از عبارات او داشتهاند. نویسندۀ مقاله علت و زمینۀ ذهنی بروز این لغزشها را نشان داده است.
#نکوداشتشیخبهایی
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
اول اردیبهشتماه جلالی، در تقویم ادبی و فرهنگی ما برابر است با:
روز بزرگداشت سعدی
#سخنرانیدکترروحاللههادی
#دانشگاهتهران
#دانشکدهادبیات
#تالارفردوسی
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
به احترام دکتر قیصرامین پور
به مناسبت زاد روز خجسته او در دومین روز اردیبهشت ماه.
یادداشت های چندی از او و در باره او؛
۱-
" وشاید هم، شعر خطی بی آغاز وانجام باشد،چون هیچ وقت ندیده ام که شعر برای آمدن به سراغ شاعر از منشی وقت قبلی بگیرد،شاید برای این که شاعران اصلا منشی ندارند،خودشان منشی هستند،منشی خودشان یامنشی کس دیگر، منشی دلشان."
" شعر نه ناگهان،بلکه آن چنان آرام در رابازمی کند و آن چنان شاعر راغافلگیر می کند که تازه بعد از رفتنش می فهمد که او با کفش روی فرش آمده بود و فقط جای پای او پیداست،،
شعر خوب را نمی توان تجزیه وترکیب کرد،شعرخوب از مبهمات است،شعرخوب ماضی نقلی است که اگرچه در گذشته های بسیار دور انجام گرفته باشد ولی اثر ونتیجه آن تاحال و آینده هم باقی است. سرودن فعلی است که حتی بزرگترین شاعران هم نمی توانند باقطعیت آن را در صیغه مستقبل صرف کنند وبگویند من فردا یا پس فردا شعری خواهم سرود و شاعرهرچه تواناتر باشد درگفتن چنین جمله ای ناتواناتر است زیرا درست مثل آن است که کسی بگوید من درسوم مهرماه پنج سال دیگر، درساعت ده ونیم صبح شدیداً عاشق خواهم شد.
(به نقل از کتاب شعر و کودکی، قیصرامین پور)
۲- چند برگزیده از کتاب " تنفس صبح" او
در این چمن که زگل های برگزیده پُر است
برای چیدن گل انتخاب لازم نیست
( بوی احساس صائب از آن استشمام می شود)
گویی که آسمان سرنطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
( بوی احساس سخن اخوان ثالث را دارد)
عمری به جز بیهوده بودن سرنکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
(گویی تاثیر از نگاه محمد قهرمان گرفته)
دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه
همیشه برزخِ دل تنگه پریشانی است
دریای سرخ و دریای سیاه وتنگه، از نظر تصویر شاعرانه یاد آور این بیت ملک الشعرا بهار است:
درپناه سرزلف تو بهارستانی است
که در آن مجمع دل مجلس شورا دارد
میدان بهارستان ومجلس وشورا
و بازهم...
#استادمسعودتاکی
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
«حرفها دارم اما... بزنم یا نزنم؟» (قیصرِ امینپور)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
میانِ زبانِ رسمی و نیز زبانِ شاعرانه با زبانِ روز و ادبِ عامّه، بدهبستانی دائمی برقرار است. این نظر که صرفاً از عهدِ مشروطه بهاینسو شاعران و نویسندگان به زبانِ روز توجهکردهاند و پیشتر خطّی قاطع میانِ زبانِ رسمی و عوامانه کشیدهشدهبود، چندان درست نیست. شعرِ سنایی و مولوی و بهطورکلی آثارِ عرفا بازتابدهندهٔ تأثیرپذیریِ پررنگِ زبانِ ادب از زبانِ روز است. بسامدِ بالای زبانِ روز و حتی تعابیرِ قهوهخانهای در شعرِ سبکِ هندی نیز سخنِ تاطهای نیست. شکلگیریِ شعرِ مکتبِ بازگشت و فاصلهگرفتنِ ادبیاتِ عهدِ زندیه و قاجار از زبانِ روز موجب شد تغییراتِ زبان در عصرِ مشروطه، بیشتر بهچشمبیاید. و این درحالی است که زبانِ «شعرِ» عهدِ صفوی، پیوندِ نزدیکتری با زبانِ روز و ادبِ عامه داشت.
یکی از ویژگیهای آثارِ شاعرانِ بزرگ، بهرهگیری از ادبِ عامه است. ترانهها، متلها و ضربالمثلها، منابعِ خامِ مناسبی در دستِ شاعر برای خلاقیت اند. جدا از ادبیاتِ کهن، در شعرِ امروز نیز نمونهها فراوان است. نیما، شعرِ مشهورِ «خروس میخوانَد» را اینگونه آغازکرده:
قوقولیقو! خروس میخوانَد
از درونِ نهفتِ خلوتِ ده
از نشیبِ رهی که چون رگِ خشک
در تنِ مردگان دوانَد خون ...».
در ترانههای طبریِ نیما در دفترِ «روجا» نیز در چند دوبیتی تعبیرِ «خروسمیخوانَد» آمده. آیا نیما از قطعهای از نسیمِ شمال، متأثر نبوده؟ شاعری عامیانهسرا که میدانیم نیما شعرش را میخوانده و تاحدی نیز میپسندیده:
«میخوانْد خروسی به شبستان قوقولیقو
میگفت که ای فرقهٔ مستان قوقولیقو
کو بهمن و کو رستمِ دستان قوقولیقو
آوخ که خزان زد به گلستان قوقولیقو
فریاد ز سرمای زمستان قوقولیقو...»
قیصر امینپور شاعری است که درهای شعرش بهروی سبکها و سنتهای ادبی و صداهای گوناگونِ شعرِ فارسی، گشودهبود. البته او قطعات و غزلهایی نیز دارد که صداییشان مختصّ خودِ او و قیصرانه است. اما همیشه و همهجا چنین نیست. از این منظر، او را باید بیشتر شاعری تلفیقگرا دانست تا چهرهای پیشتاز و یکسره نوآور. در شعرِ او همزمان صدای شعرِ مولوی و سعدی و حافظ را درکنارِ صدای شعرِ منزوی و شاملو و اخوان و فروغ و ... میتوانشنید. و پیدا است که قیصر به همهٔ این صداها رنگی از ادبیّت و عواطفِ شخصی نیز زده؛ اگر جز این میبود او شاعرِ مقلّدی بیش نمیبود .
یکی از ویژگیهای شعرِ قیصر بهرهگیری از ادبِ عامّه است. او غزلی دارد با چنین ابیاتی:
حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟
با توام، با تو! خدا را! بزنم یا نزنم؟
همهٔ حرفِ دلم با تو همین است که «دوست ...»
چه کنم؟ حرفِ دلم را بزنم یا نزنم
عهدکردم دگر از قول و غزل دمنزنم
زیرِ قولِ دلم آیا بزنم یا نزنم؟ ...
(گلها همه آفتابگردان اند، مروارید، چ هفتم، ۱۳۸۵، ص ۱۰۸).
گمانمیکنم قیصر در این غزل متأثّر از ترانههای تختحوضی و ضربیخوانیها بوده. مرادم نظائرِ چنین نمونهای است:
(خواننده:) گله از چرخِ ستمگر بکنم یا نکنم؟
(جمعیّت:) میخوای بکن میخوای نکن!
(خواننده:) شکوه از بختِ بداختر بکنم یا نکنم؟
(جمعیّت:) میخوای بکن میخوای نکن! ... (کهنههای همیشه نو [ترانههای تختِحوضی]، مرتضی احمدی، انتشاراتِ ققنوس، چ هشتم، ۱۳۸۸، صص ۴_۷۳).
در دیوانِ یغمای جندقی که مرثیهسرای ممتازی نیز بوده، نوحهای در رثای شهیدانِ کربلا آمده دارای مشابهتهایی با این نمونه. البته این نکته که یغما متأثر از زبانِ مردم این مرثیه را سروده یا بالعکس، بر من آشکار نیست:
شکوه از چرخِ ستمگر چهکنم گر نکنم؟
چهکنم گر نکنم؟
گله از گردشِ اختر چهکنم گر نکنم؟
چهکنم گر نکنم؟
غمِ عباسِ بلاکش چهکشم گر نکشم؟
چهکشم گر نکشم؟
(دیوانِ اشعار، بهتصحیحِ سیدعلی آلِداوود، انتشاراتِ توس، چ سوم، ۱۳۸۴، ج اول، ص ۳۱۹).
#زادروزدکترقیصرامینپور
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#آزمون_مستمر
#علوموفنون_یازدهم
فصل چهارم
🔻به همراه پاسخنامه
نسخه اصلاحشده
✍جناب رضا رضایی
استان بوشهر، شهر برازجان
C᭄❁࿇༅══════┅─
@bankesoaladabiat
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
«سعدی، استثناءِ منقطع، و تأثیرپذیریهای احتمالی»
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
«استثناءِ منقطع» آرایهای است معنایی که بهرغم حضور در متونِ کهن، در سدهٔ اخیر شناسایی و ترفندهای زبانیِ آن در کتبِ بلاغی مطرحشدهاست. در این آرایه مستثنا از جنس مستثنامنه نیست و همین تفاوت در جنس، زیبایی میآفریند. در این بیت حافظ، "صراحیِ می ناب و سفینهی غزل" (مستثنا) از جنس "رفیق" نیست؛ اما شاعر آنها را "تنها" رفیقِ یکدلِ خود دانسته:
در این زمانه رفیق که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینهی غزل است
ازآنجاکه جایی دیگر به کموکیفِ ادبی و تاریخچهٔ شناساییِ این آرایه پرداختم،* اینجا از تکرارِ آن نکات میپرهیزم. و تنها به این اشاره بسندهمیکنم که اگرچه درخشانترین نمونههای این آرایه را در آثارِ سعدی میتوانیافت،:
_ کس از فتنه در پارس دیگر نشان
نبیند مگر قامتِ مهوشان
هرگز حسدنبردم بر منصبی و مالی
الّا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
اما این آرایه در آثارِ پیش از سعدی نیز پیشینه داشتهاست. نمونهرا در بیتی از شاهنامه (در وصفِ دخترانِ شاهِ یمن و عروسانِ آیندهٔ فریدون) میخوانیم:
ابا تاج و با گنج نادیدهرنج
مگر زلفشان دیده رنجِ شکنج
هدف از این یادداشت اما، حدس و احتمالی است دربارهٔ سرچشمههای تأثیرپذیریِ سعدی در توجه ویژه به این آرایه. گرچه در شعرِ شاعرانِ پیشاز سعدی نیز بهندرت نمونههایی از این آرایه را میتوانیافت، اما تاآنجاکه جستجوکردهام پیشاز سعدی این آرایه بیش از هر دیوان و دفتری، در دیوانِ انوری و دیوانِ ظهیرالدینِ فاریابی نمونههایی دارد. و جالب آنکه این دو تن از شاعرانِ موردِتوجّه شیخِ شیراز نیز بودهاند. دربارهٔ توجّه سعدی به انوری، بهویژه زبانورزیها و بیانِ سهلِممتنعِ او، بسیار سخنگفتهاند. یادآورمیشوم ظهیر نیز در زمرهٔ کسانی است که پژوهشگران به تأثیرپذیریهای سعدی از او اشارهکردهاند و سیر و تکاملِ غزل عاشقانهٔ پیشاز سعدی را به او، انوری و جمالالدینِ اصفهانی متّکیدانستهاند. ازهمینرو ظهیر را «واسطهٔ بینِ انوری و سعدی» خواندهاند (استاد سیروسِ شمیسا، سیرِ غزل در شعرِ فارسی، انتشاراتِ فردوس، چ چهارم، ۱۳۷۳، ص ۸۱؛ نیز صص ۷۵، ۷۷، ۱۳۲).
نمونههایی از این آرایه در شعرِ انوری:
_ در بزمِ امل ز بخششِ تو
محروم ندیده جز ریا را
(دیوان، بهکوششِ استاد مدرسِ رضوی، انتشاراتِ علمی و فرهنگی، چ پنجم، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۵).
_ ای یافته هرچه جُسته از گیتی
جز مثل که این یکی نمییابی
(همان، ج ۱، ص ۴۵۲).
_ ز شِبه و مثل بعیدی، ازآن نیاریدید
بهجز در آینه أمثال و جز در آب أشباه (همان، ج ۱، ص ۴۰۲).
ابیاتی از دیوانِ ظهیر:
_ تمتّعی که من از فضل در جهان دیدم
همان جفای پدر بود و سیلیِ استاد
(دیوانِ ظهیرالدینِ فاریابی، بهتصحیحِ استاد امیرحسنِ یزدگردی، بهاهتمامِ استاد اصغرِ دادبه، انتشاراتِ قطره، ۱۳۸۱، ص ۵۸).
_ دلی که از تفِ کینِ تو گرم شد روزی
بهجز مفرّحِ تیغت نبود درمانش (همان، ص ۱۱۰).
_ بهجز شماتت و یأسم نداد وعدهٔ تو
ازآنسپس که دو ماهش گذشت از حاله (همان، ص ۲۲۱).
_ ای از تو بلند نامِ شاهنشاهی
بگرفته ز ماه دولتت تا ماهی
با عزمِ تو که آسمان به گَردش نرسد
جز فتح و ظفر کهرا رسد همراهی؟!
(همان، ۳۷۳).
بهویژه بنگرید به این بیتِ ظهیر:
به دَورِ او ز بس آثارِ عدل نتواندید
مگر به زلفِ بتان نسبتِ ستمکاری! (همان، ص ۱۶۵)؛
و بسنجید آن را با این بیتِ مشهور از بوستانِ سعدی:
کس از فتنه در پارس دیگر نشان
نبیند مگر فتنهٔ مهوشان!
* مدخلِ "استثنا منقطع"، نوشته اینجانب، منتشرشده در: دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی، به سرویراستاریِ استاد بهاءالدینِ خرمشاهی، انتشاراتِ نخستان، ج ۱، صص ۱۵۲_۱۴۹).
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
❇️جمعبندی آرایههای ادبی فنون دوازدهم
تمام ابیات و عباراتی که در کتاب درسی و امتحانات نهایی مورد پرسش قرار گرفتهاند در این جزوه جمعآوری شده است.
🔰تهیهکننده: آقای رضایی
💢استان بوشهر، شهر برازجان
🔰دبیرخانه زبان و ادبیات فارسی مستقر در استان همدان
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
«ایهام در شعرِ نو» (بهمناسبتِ زادروزِ استاد سیدعلی موسویِ گرمارودی)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
در هر سبک و مکتبِ شعری، برخی از تمهیدات و ترفندهای ادبی برجستگیِ بیشتری مییابند و فعّالتر میشوند. فیالمثل در شعرِ سبکِ خراسانی از میانِ آرایههای ادبی، تأکید و تکیه بیشتر بر تشبیه و کنایه و مجاز و برخی آرایههای لفظی یا موسیقایی (بهویژه سجع و جناس) است. در سبکِ آذربایجانی یا ارّانی و درنهایت عراقی درکنارِ آرایههای لفظی، بیشتر توجّه بر انواعِ آرایههای معنایی (معنوی) بهویژه ایهام، تلمیح، متناقضنمایی و... است.
در شعرِ نو و نیمایی، که طرحی تازه و تجدیدِنظری جدّی در مبانی و معیارهای شعرِ فارسی است، از اولویّت و اهمیّتِ بسیاری از آرایههای سنتی کاستهمیشود. در این دوره بیشتر بر ثبتِ جزئیّاتِ گفتگو، حالاتِ نمایشی، توصیفِ دقیقِ زمان و مکان ونیز بیان نمادین، تأکیدمیشود.
نیما بهصراحت، بیزاریِ خود از آرایههای ادبیِ کهن را ابرازداشتهاست. او جایی مینویسد: «علمِ بدیع به ظلمات شباهتدارد» ( نامهها، بهکوشش سیروسِ طاهباز، انتشاراتِ علم، ۱۳۷۶، ص۱۴۷). و جای دیگر آورده: «صرف و نحو و بیان و بدیع» «تلقیناتِ شیطان» است (همان، ص۲۱۹)؛ نیز دربابِ علمِ بدیع میگوید: «علمی که نقصانِ فهم و گمراهی را از اعقاب گرفته به اَخلاف میدهد» (همان، ص۴۱۱).
از میانِ شاعرانِ بزرگِ امروز، فروغ بههماننسبت که مدرنتر از دیگران است، از آرایههای سنّتی کمتر بهرهبرده و درمقابل، سپهری که شعرش ازلحاظِ زبانی به شعرِ فروغ نزدیک است، بیشتر، اما پوشیده و روان از آرایههای بدیعیِ کهن بهرهبردهاست. اخوان نیز که از خراسان به یوش پُلزدهبود، از آرایههای شعرِ دیروز برای اعتلایِ ظرافتها و ظرفیّتهای بلاغیِ شعرش بسیار بهرهمیگیرد. کافی است به سرآغازِ شعرِ «کَرَکِ» او دقیقکنیم:
بَدَهبَدبَد...
چه امیدی چه ایمانی؟
کَرَک جان! خوب میخوانی...
درست است که «بَدَهبَدبَد»، به آوا یا نامآوای بلدرچین اشارهدارد، اما همزمان بهگونهای ایهامی به «بد»بودنِ اوضاع و نابهسامانیِ سالهای «شک و بد و بادِ» پس از کودتا نظردارد. او همچنین احتمالاً از تقابلِ میانِ «بَدَهبَدبَد» و «خوب میخوانی» نیز غافلنبودهاست.
در شعرِ نوِ شاعرانِ برجستهٔ ٔآیینیسرا یا مذهبی و مکتبی (موسوی گرمارودی، سیدحسن حسینی و قیصر امینپور ) که طبیعی است تاکیدِ بیشتری به سنّتها دارند نیز، توجّه به آرایههای ادبیِ کهن پررنگ است. کافی است به مطلعِ قطعهٔ سپیدِ «رازِ رشید» سرودهٔ سیدحسنِ حسینی دقّتشود که شاعر هنرمندانه چند ایهامِ زیبا را یکجا کنار هم نشاندهاست. شعر دربارهٔ «قمرِ بنیهاشم» است:
بهگونهٔ ماه
نامت زبانزدِ آسمانها بود
و پیمانِ برادریات
با جبلِ نور
چون آیههای جهاد محکم...
این قطعهٔ کوتاه از امینپور نیز برای بحثِ کنونی مناسب است:
و «قاف»
حرفِ آخر عشق است
آنجا که نامِ کوچکِ من
آغاز میشود!
در شعرِ بلندِ «در سایهسارِ نخلِ ولایت»، اثرِ موسوی گرمارودی نیز ایهامهای درخشانی رخ نمودهاست. عنوانِ زیبای شعر (که میدانیم دربابِ علی (ع) است)، اشارهای دارد به پیوندی که ایشان با نخلستان داشت. سطرهای:
«مور، چه میداند که بر دیوارهٔ اهرام میگذرد
یا خشتی خام؟!
«مورچه» را تداعی میکند.
در سطرهای «در اُحُد/ که گلبوسهٔ زخم، تنت را دشتِ شقایق کردهبود،/ مگر از کدام باده مست بودی/ که با تازیانهٔ هشتاد زخم بر خود حد زدی؟!»
اشارهای دارد به روایتی که مطابقبا آن علی(ع) در جنگِ اُحُد هشتاد زخمخوردهبود و نیز این نکته که حدِّ شرعیِ شرابخواران هشتاد تازیانه است.
در سطرهای:
«دری که به باغ بینشِ ما گشودهای/ هزاربار خیبریتر است/ مرحبا به بازوانِ اندیشه و کردارِ تو!»
«مرحبا»، «مَرحَب» پهلوانی یهودی را که در جنگِ خیبر به دست علی «ع» کشتهشد، به ذهن تداعیمیکند.
نیز در جای دیگر آمده:
«شعرِ سپیدِ من، روسیاهماند/ که در فضای تو به بیوزنیافتاد/ هرچند کلام از تو وزنمیگیرد...»
که پیداست شاعردر نگاهی ایهامی، درکنارِ اشارهبه «ناچیزیِ» شعرِ خود، توجهیدارد به شعر سپید و «بیوزنِ» خویش.
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
سخنی با شاعران جوان (۲)
#دکترمحمدرضاروزبه
دوستان! اگر وقت و حوصلهی خواندن تذکرههای شعری قدما را ندارید، دست کم نگاهی بیندازید به کتاب "سخن و سخنوران" فروزانفر یا "سخنوران نامی معاصر ایران" محمد باقر برقعی و بعد هم چهار جلد "تاریخ تحلیلی شعر نو" شمس لنگرودی را بخوانید تا ببینید که در پهنهی زمان و مکان، کرور کرور شاعران آمدهاند و رفتند و فقط نام اندکشماری از آنها بر تارک حافظهی تاریخ نقش بسته است. به زمانهی خود بنگرید: در همین دو سه دهه اخیر هم از میان هزاران شاعر، تعداد شاعرانی که مخاطب عام و فراگیر یافتهاند، از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکنند.
کم نیستند شاعران یا شاعرنمایانی که در طول تاریخ با تکیه بر کانونهای قدرت و ثروت، و در زمان ما با اتکا به رانت و رسانه و تبلیغات و هیاهو کوشیدند به قله شهرت و محبوبیت و ماندگاری برسند اما ناکام ماندند. بسیار آفرین بر شعور و حافظهی جمعی که همواره شعرفروشانِ تاریخ را ناکام نهاده و به حاشیهی فراموشی رانده است. همه کموبیش با سرگذشت رودکی و عنصری و معزی و فرخی سیستانی و انوری و امثال آنها آشنایی دارید اما اگر میخواهید انتقام شگرف تاریخ از شعرفروشان را ملموستر ببینید، نگاهی بیندازید به " تذکرهی خزانه عامره" از غلامعلی آزاد بلگرامی (قرن ۱۲) و سرشت و سرنوشت شاعران "صاحبصله" ی ایران و هند را ببینید و دریابید که صلهبخشیها و پولپاشیهای اعیان و اشراف حکومتی و غیر حکومتی، هم نتوانسته است مدعیانی را که عاری از اصالت و حقیقت شاعرانه بودهاند، به حافظهی تاریخ تحمیل کند و قس علیهذا... که تاریخ حکم آینه دارد هرآینه... ادامه دارد
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#آزمون_مستمر(نوبت دوم)
#علوموفنون_یازدهم
دروس ۱۰ و ۱۱ و ۱۲
۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۴
✍مریم بهوندی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@bankesoaladabiat
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
باده لطیف نظم مرا بین که کلک چون
سرمست میخرامد بر روی دفترم
معشوق دلبرم چو خط دلبرم بدید
سوگند خورد و گفت به زلف معنبرم
کز خط روزگار چنین خط دلربای
پیدا نشد ز عارض خورشید پیکرم
با این کفایت و هنرم در نهاد عمر
اسباب یک مراد نگردد میسرم
هم بگذرد مدار غم ای جان چو عاقبت
بگذارم این سرای مجازی و بگذرم
انوری، دیوان اشعار، تصحیح محمد تقی مدرس رضوی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، تهران: ۱۳۷۲ ص ۳۲۶ تا ۳۲۹
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
میخواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم.
خیالگونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید میگذرد
خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.
میخواهم نفسِ سنگینِ اطلسیها را پرواز گیرم.
در باغچههای تابستان،
خیس و گرم
به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسیها را
پرواز گیرم.
شعر و صدا: #احمدشاملو
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
💢نمونه سوالات فصل چهارم علوم و فنون دهم ✅ جهت آمادگی برای امتحانات نوبت دوم ✍️طـراح: مسعود ولـدآبادی ـ استان قزوین
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
💢پاسخ خودارزیابی های درس دوازدهم ـ علوم و فنون دهم + پاسخ کارگاه تحلیل فصل چهارم 🔰تهیه و تدوین: مسعود ولدآبادی (استان قزوین)
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
چنان که دل میخواهد!
دل جور تو ای مهرگسل میخواهد
خود را به غم تو متـّصل میخواهد
میخواست دلت که بی دل و دین باشم
باز آ که چنان شدم که دل میخواهد!
شیخ بهایی
●
بهاءالدین محمد عاملی مشهور به شیخ بهایی (953 ـ 1030 ق)، از دانشمندان سرشناس دوره صفوی است و به دلیل جایگاه علمی و دینی، ذوق عارفانه، طبع قلندرانه، شور شاعرانه و افسانههایی که پیرامون شخصیت او پدید آمده، از علمای همطراز خود آوازهای بلندتر یافته است. با اینکه مجموعه مدوّنی از اشعار او بهجای نمانده، شهرت او باعث شده که شعرش هم بیش از دانشمندان اهل ذوق همعصرش دیده شود. واقعیت این است که شیخ بهایی از شاعران طراز اول دوران خود نیست و شعرهایش نیز از سبک زمانه تأثیر کمی پذیرفته است. شیوه شاعری او، به همان طرز شاعران سبک عراقی است و آنچه آنها را برای مخاطبان امروزی خواندنی کرده است، چاشنی عرفانی و شور عاطفی آنهاست. در شعر او، نه حرف تازهای هست و نه شیوه بیان متمایزی. اما در خلال این شعرها، رهایی روح شاعر به همراه یک جریان قوی عاطفی قابل مشاهده است. رباعیی که از شیخ بهایی نقل کردیم، نمونه خوبی از شیوه شاعری او به دست میدهد: اجرای مضامین قدیمی و تلفیق آن با چنان حسی که انگار شعر در همان لحظه، بی هیچ پیشینهای بر شاعر حادث شده است. البته، درونی کردن تجربههای شعری پیشین، و دادن حس بداعت به آنها، هنر کمی نیست. باری، رباعی شیخ بهایی شاید برای عامه مخاطبان شعر کهن فارسی، یادآور این رباعی منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر باشد:
دل وصل تو ای مهرگسل میخواهد
ایام وصال، متـّصل میخواهد
مقصود من از خدای باشد وصلت
امید چنان شود که دل میخواهد!
●
ولی رباعیات ابوسعید، هر کدام بر آمده از دفتری است و نمیتوان مطمئن بود که رباعی بالا، قبل از ظهور شیخ بهایی به عرصه آمده باشد. ولی چیزی که از آن مطمئنیم آن است که این ردیف و قافیه در شعر قرن ششم و هفتم، مقبولیت زیادی داشته و حداقل سه تن از شاعران قدیم ما، طبع خود را در این عرصه آزمودهاند و پیشتاز آنها، اثیر اخسیکتی است. همان طور که در یادداشتهای قبلی گفتهام، شعرهایی که در زمین و زمینه یکسان به وجود آمدهاند، ناخواسته و ناخودآگاه همانندیهایی را از خود بروز میدهند و مجال خلاّقیت را از شاعران پسینتر میگیرند و عرصه خیال را بر مقلّدان تنگ میکنند. شواهد زیر، و شباهتهای ناگزیر آنها، مهر تأیید دوبارهای است بر این نظر:
دل، وصلت آن شمع چگل میخواهد
کو روز و شبش، خوار و خجل میخواهد
بس خون که ز دیدگان بباید پالود
تا کار چنان شود که دل میخواهد!
اثیر اخسیکتی
درگذشتۂ 609 ق.
●
دل باز مرا خوار و خجل میخواهد
از من رخ آن شمع چگل میخواهد
جان میخواهد یار و بدو خواهم داد
زیرا که چنان است که دل میخواهد.
کمال اسماعیل
مقتول در 635 ق.
●
دل، دوری از آن شمع چگل میخواهد
بیزاری از آن مهر گسل میخواهد
فی الجمله بسی خون جگر باید خورد
تا کار چنان شود که دل میخواهد!
محمود قمر اصفهانی
درگذشتۂ حدود 660 ق.
●
آزار من آن مهر گسل میخواهد
غمگین دل زار متـّصل میخواهد
با دل نه چنان است که من میخواهم
با من نه چنان است که دل میخواهد.
شیخ علینقی کمرهای
درگذشتۂ 1030 ق.
●
منابع:
مشکول، ملا حاجی بابا قزوینی، چاپ سنگی، ص 126؛ سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص 42؛ نزهة المجالس، 218؛ دیوان کمال اسماعیل اصفهانی، ص 932؛ دیوان نظامالدین قمر اصفهانی، ص 246؛ دیوان علی نقی کمرهای، خطی ملک، ص 365
#استادسیدعلیمیرافضلی
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#مجموعه_سؤالات_نهایی_و_کنکور
#علوموفنون_دوازدهم
از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳
تهیه و تنظیم: خانم علمدار
استان چهارمحال و بختیاری
C᭄❁࿇༅══════┅─
@bankesoaladabiat
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
راستش خیلی دلم می خواست که می توانستم کتابی بنویسم تحت عنوان "روش آسان تعلیم شعر"
ویک نسخه ای از آن را هم برای شما بفرستم.
ویا اطلاعیه ای در روزنامه ها چاپ کنم با این عنوان:
آموزش شاعری با تضمین در ده جلسه!
همچنان که یک بار در روزنامه ها ،شاعری آگهی کرده بود که ((تعمیر انواع
#شعر پذیرفته می شود))
ولی متاسفانه نمی توانم.
از نظر علمی هم متاسفانه چیزی در این زمینه نمی دانم فقط یادم هست درکتابی خواندم که شعر،هورمونی است که از غده ای دربدن ترشح می شود ولی نامی از آن
هورمون نبرده بود.
بخشی از مقدمه ی گزینه اشعار #دکترقیصرامینپور
پنج پرسش بی پاسخ
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
**زبان سعدی اردیبهشت زبان فارسی
#دکترسیناجهاندیده
اگر بخواهیم دربارهی «ساحتهای مختلف فرهنگ ایران» سخن بگوییم، به یاد «حافظ» میافتیم. اگر بخواهیم از «ملت ایران» سخن بگوییم، «فردوسی» تبدیل به استعاره میشود؛اما اگر بخواهیم «دربارهی زبان فارسی» سخن بگوییم به یاد چه کسی میافتیم؟ ایدئولوژی ناسیونالیسم با کاشتن بیتی جعلی در دل شاهنامه اصرار داشت بگوید که عجم زنده کردن فردوسی همان زنده کردن زبان فارسی است. این ایدئولوژی فراموش میکند که سعدی با این زبان چه کرده است و چرا او در کنار حافظ و مولانا معاصرترین شاعر پیشامدرن ایران است.
وقتی تقی رفعت در جدال با ملکالشعرای بهار از بنبستهای زبان و شعر فارسی سخن میگفت تنها یک شاعر را مقصر میدانست؛ زیرا سعدی استعاره از زبان فارسی است. اوست که در نثر و نظم به یک اندازه شاهکار میآفریند. سعدی ادیبترین شاعر ایران است. چنانکه ثابت کرد که حتی در اوج هجوم دشمن میتوان زبان فارسی را به اوج رساند. شعر حافظ بیتردید هنریتری میراث شعری ما در جهان پیشامدرن است اما کنشمندی سعدی در زبان قابل مقایسه با هیچ شاعری نیست. هرگاه بخواهیم از تغییر خط فارسی سخن بگوییم روح سعدی احضار میشود. هرگاه بخواهیم معاصریت زبان فارسی را به چالش بگیریم روح سعدی را احضار میکنیم. سعدی نگهبان استعاری زبان فارسی است. جمالزاده به یک حکم رسیده بود که «فارسی شکر است»، بدون سعدی بیتردید بر تلخی و زمختی این زبان افزوده خواهد شد:
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است
«روز سعدی» همان «روز زبان فارسی» است. سعدی بوستان را به همان وزنی سرود که فردوسی شاهنامه را سروده بود. اما در زنده کردن زبان فارسی، شاهنامه و بوستان یک تفاوت اساسی دارند: شاهنامه فردوسی وضعیت زبان فارسی در هنگام جنگ و بوستان سعدی وضعیت زبان فارسی در زمان صلح است. بنابراین طبیعی است که سعدی به این حکم ناب دست یابد:
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
گفتمان حقوق بشر بعد از جنگهای جهانی مطرح شد؛ فراموش نکنیم که سعدی هم بعد از حملهی خانمان سوز مغول به این حکم رسیده است. او میدانست باید به دشمن یادآور شد چیزی به نام حقوق بشر وجود دارد بدون هیچ حرف اضافهای. تخیل سعدی در فهم دشمن با تخیل فردوسی متفاوت است. اگر چه بدون تخیل دشمن هیچ حماسهای شکل نمیگیرد. به همین دلیل وقتی سعدی میخواست از فردوسی تقلید کند به پارودی رسید( رجوع کنید به باب پنجم بوستان سعدی). بنابراین زبان فارسی در زبان سعدی به تعادل میرسد زیرا بهار زبان فارسی، همان شعر سعدی است. و جالب است که سعدی نام دو کتابش را «گلستان» و «بوستان» گذاشت:
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
زبان سعدی در نثر و نظم و شعر بیبدیل است. زبان او اردیبهشت زبان فارسی است.
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#جزوه
#علوموفنون۳
راه موفقیت فارسی دوازدهم
جزوهی کامل علوموفنون دوازدهم جهت آمادگی برای امتحان نهایی
تهیه: گروه زبان و ادبیات فارسی استان خوزستان
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
**اول اردیبهشت , سالگرد شاعر رنگ ها و نقاش کلمات
غیررمانتیکترین شاعر کیست؟
#استادشمسلنگرودی
▪️خیلیها مثل براهنی و یا اخوان ثالث معتقد بودند شعر سهراب چون تکنیک و استحکام ندارد نمیماند. اما امروز میبینیم علیرغم آن پیشبینیها شعر سپهری از اقبال و ماندگاری بیشتری در نسل امروز برخورداراست. این اقبال از کجا ناشی میشود؟
🔹شمس لنگرودی:
برای من جالب است که عدهای نگران آینده شعر و ادبیات هم هستند. من مفهوم جاودانگی را درک نمیکنم. به نظر من هر چیزی روزی نابود میشود و انسان در جهان شوخیای بیش نیست. لذا من به ماندگاری و جاودانگی اعتقاد ندارم. اما هرسخنی از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. ما در عمل میبینیم که چند دهه گذشته و شعر سپهری پاسخگوی مخاطبان بوده است. عدهای میگویند فلان شاعر بازاری هم مورد استقبال بوده است؛ مغلطه نکنیم، ما میدانیم در مورد چه چیزی حرف میزنیم. متفکر و اندیشهورزی مثل سهراب در شعرهایش حرفهایی زده که سادهترین آدمها میفهمند و یا اگر نمیفهمند از آن لذت میبَرند. خاطرم هست وقتی که پانزده ساله بودم مصاحبهای خواندم از یک شاعر که امروز هم شعر میگوید. آن زمان پرسیده بودند که شعر شما را نمیفهمند و دشوار است و او نیز در پاسخ گفته بود شعر من را بیست سال آینده میفهمند. از آن زمان چهل سال گذشته است و هنوز نه مردم میفهمند و نه بنده. مهم این است که شعرسهراب به من که فکرمیکنم ناتورالیسم است به دیگری که او را عارف میداند و به توده مردم عادی پاسخگوست.
▪️نوع شعر سهراب که این قدر هم برای مردم و هم برای روشنفکران جذاب بود چرا بعدها آن چنان قوی دنبال نشد؟
🔹شمس لنگرودی:
اتفاقاً سهراب هیچ وقت برای روشنفکران جذاب نبود و یا دستِکم ادعا داشتند که جذاب نیست. سپهری تا سالهای شصت از طرف روشنفکران انکارشد. همیشه مخاطبان عام بودند که شعر او را دوست داشتند و شعرش را حفظ کردند. در کشور ما روشنفکران بعد از مدتی از تودههای کتابخوان تبعیت میکنند برای همین بعدها دیدیم که روشنفکری ایران سهراب را تایید کرد وگرنه تا سال پنجاه و هفت اکثر مقالهها و نقدها علیه او بود.
نکته دیگر این بود که شعر سپهری به یک معنی مثل شعر سعدی سهل و ممتنع است یعنی وقتی خوانده میشود تصور میشود خیلی صمیمانه است و هرکسی میتواند این گونه شعر بگوید برای همین از همان سالها به رغم انکارش بسیاری مثل سپهری شعر میگفتند اما عملاً شوخی بیمزهای بود. سپهری ظاهرسادهای دارد در حالی که اصلاً ساده نیست و جالب این که تصور میشود رومانتیک است در حالی که غیررومانتیکترین شاعر ایران است. مخالفین بعد از پنجاه و هفت به سپهری این اتهام را زدند که بعضیها بیخود سپهری را بزرگ کردند. اما خوب اگر میشد هرشاعری را بزرگ کرد چرا نتوانستند شاعران خودشان را بزرگ کنند؟ سپهری بزرگ بود این در شعرش از همان اول وقتی با توجه مردم رو به رو شد مشخص شد.
▪️ممکن است در مورد غیررومانتیکترین بودن سپهری بیشتر توضیح دهید؟
🔹شمس لنگرودی:
متاسفانه عادت کردهایم از کلمات به دلخواه استفاده کنیم درحالی که تعریف روشنی از واژهها نداریم. با توجه به تاریخ رومانتیک با ورود تاریخ به عرصه مدرنیته رومانتیکها اولین کسانی بودند که فردیت خود را بیان کردند و چون کلیسا و روابط ارباب رعیتی کنار زده شده بود و چیزی هم جایگزین آن نشده بود یکی از مشخصههای آنها احساس تنهایی و نیاز به بازگشت به گذشته بود. همچنین اضطراب که تا بکِت ادامه پیدا کرد. برخورد رومانتیکها مثل برخورد یک بچه اشرافی احساسی است که چرا دنیا به ما وفا ندارد در حالی که قرار نبود دنیا وفا داشته باشد. این برخورد اشکآلود رومانتیکها ناشی از احساس اندوهوارِ به خودوانهادگی است. این مشخصات مطلقاً درکارسپهری وجود ندارد. اگر گرایش به طبیعت در کارش وجود دارد هم ناشی از گرایش به بودیسم و ناتورالیسم است. عناصری هم هست که شبیه رومانتیکهاست اما در همه آثار هنری وجود دارد. هوشیاری و دقتی که در کارهای سپهری دیده میشود در کمتر شاعری وجود دارد:
«زخمهایی که به پا داشتهام زیر و بمهای زمین را به من آموختهاند»
رومانتیکها ناراحت بودند که چرا اصلا زمین زیر و بم دارد. اینها خیلی متفاوت است. منتهی آن آرامش و زلالیت شعر سپهری این تصور را به وجود آورده است که رومانتیک است.
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
جادوی کلام سعدی در یک نگاه
#دکترمحمدرضاروزبه
غالباً خوانندگان عادی شعر فارسی تصور میکنند که اعجاب و شگفت آفرینی را بیشتر باید در اشعار فنی و فاخرِ امثال خاقانی، نظامی، انوری (و صد البته حافظ) جستجو کرد و نه در کلام شاعران سهلگو امثال سعدی.
سبک سهل ممتنع سعدی چنان نرمش و خَمِشی به شعر او داده است که جلوههای جادویی سخنش در نظر اول به چشم نمیآید و ذهنهای نیازموده و نابلد را دچار خطای شناختی میکند که: شعر سعدی، ساده و بی پیرایه است و چندان چیزی برای تامل و تدبّر ندارد.
اما خوشبختانه طی دهههای اخیر، نهضت سعدیپژوهی قلمروی وسیع را درنوردیده است و راه برای شناخت عمیق هنر بیبدیل سعدی باز و هموارتر شده است و اینگونهتر باد!
در اینجا من فقط به یک نمونه از چشمبندیِ بلاغی و کیمیاکاری کلامی سعدی اشارهای گذرا میکنم که شاید در نگاه اول چندان چشمگیر نباشد؛ بیتی در خلال باب احسان در بوستان:
یکی خار پای یتیمی بکَند
به خواباندرش دید صدر خجند
همیگفت و در روضهها میچمید
کزان خار، بر من چه گلها دمید!
بحث بر سر مصراع آخر است که معنای ظاهری معلوم و مشخصی دارد: به خاطر کندن آن خار از پای یتیم، در بهشت چه الطاف و موهبتهایی نصیبم شد. اما اجرای ذهنی- زبانی شگفتِ همین معنای ساده، بهراستی در ظرف هیچ ترمینولوژی بلاغیای نمیگنجد و با معیارهای زیباییشناختی مرسوم هم قابل تشریح و توصیف نیست. فرض کنید بگوییم: " بر من چه گلها دمید" کنایه از فلان مفهوم است... بین خار و گلها تضاد است... گلها استعاره از الطاف الهی است و امثال اینها.
در این صورت، فقط ظاهر ماجرا را دیده و دریافتهایم و راه به عمق و ارتفاع زیبایی این مصراع نبردهایم. انتخاب یا احضار تعبیر "بر من چه گلها دمید" از رهگذر تضاد و مجاورت بین خار و گل، حاصل بلاغت ذهنی شگفتی است که بهتر است که فقط در افسون آن شناور باشیم، زیرا هر نوع تلاش برای توصیف و تشریح این ترفند بلاغی شگفت، از قدر و قداست هنری آن خواهد کاست.
🪷🪷
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
چو ماه از نمودن چو خر از پسودن
به گاه ربودن چو شاهین و بازی
چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن
چو باد از بزیدن چو الماس گازی
#بوطیب_مصعبی
#سجع متوازی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
پاسخ تشریحی کاملا حرفهای تستهای کنکور سراسری درس علوموفنون ادبی کنکور اردیبهشت ماه ١۴٠٣ رشته انسانی
✍به قلم استاد دکتر حسن وسکری
مولف کتابهای بیست شو فارسی موسسه ماز
🔸رزومه استاد: دكترای زبان و ادبيات فارسی
مدیر دپارتمان ادبیات موسسه ماز
طراح آزمونهاي معتبر كشوري نظير
ماز، قلمچی، مرآت، نشان برتر
عضو هیئت علمی ادبیات لرنیتو
تحليلگر آزمونهاي معتبر گاج
مولف و ويراستار كتابهاي
سهسطحي، آبي قلمچي، فارسی مهر و ماه...
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═