آزادی جنسی خود را به عنوان تایید جسورانهی انگیزههای طبیعیِ انکارناپذیر علیه میراث پیوریتنی ما معرفی کرد... دانشجویان به ویژه دختران دیگر از آشکار ساختن نشانههای جاذبهی جنسی خود در ملأ عام یا اظهار تمایلشان برای تشفی میل جنسی خود شرمی نداشتند... تعدیل یا پایان یافتنِ تدریجیِ حیایِ زنانه بود که ترتیبات جدید را ممکن میساخت و چون فرض میشد حیا صرفاً نوعی پیروی از رسم و سنت یا عادت است و ذاتی زنان نیست، تلاش چندانی برای غلبه بر آن لازم نبود. این رهایی در قصد و در نتیجه، برجستگی تفاوت میان دو جنس را همراه داشت. عشقبازی، کنش نخست و کردار مرجح انسان شد. بنابراین مردان و زنان بایست بیش نرینه و مادینه میشدند و بیشتر روی ویژگیهای زنانهی زنان و ویژگیهای مردانهی مردان تاکید شود.
آلن بلوم،
بسته شدن ذهن امریکایی،
ترجمه مرتضی مردیها
تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی/کانال فرهیختگان
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
#هگل
#پدیدار_شناسی_ذهن
منصور خضاعی
نظریه اصلی و محوری هگل، فیلسوف آلمانی در فلسفه اش، پدیدار شناسی روح یا پدیدار شناسی ذهن نام دارد. او وقایع و رخدادهای اتفاق افتاده در تاریخ را تصادفی نمی داند، بلکه معتقد است آنچه در تاریخ سه هزار سال گذشته اتفاق افتاده دارای روندی کاملا معنی دار و هدفمند بوده است. هگل معتقد است هدفمندی و معنی دار بودن تاریخ، روندی تکاملی دارد. او یک جمله کلیدی در فلسفه اش دارد که می گوید:
«روند تکامل تاریخ چیزی نیست بجز پیشرفت آگاهی از آزادی»
یعنی هدف تاریخ رسیدن به آزادی واقعی و درونی است و با گذر از هر مرحله از رشد تاریخی، انسان نسبت به دوره پیشین، بیشتر نسبت به اینکه آزادی واقعی برای او چیست، آگاهی پیدا می کند. پس آگاه شدن از اینکه آزادی به معنای واقعی چیست، هدف تکامل روند تاریخ است. کتاب بس غامض و پیچیده هفتصد و پنجاه صفحه ای هگل بنام پدیدار شناسی ذهن دقیقا درباره همین روند تاریخی بحث می کند و نشانه ژرفای اندیشه هگل درباره مفهوم آزادی واقعی و تفاوت چشمگیر آن با آزادی به معنی امروزین در دول لیبرال است. از نظر هگل آزادی واقعی برای انسان وقتی محقق می شود که او مطابق تلکیف انسانی خویش رفتار کند، نه بر اساس فشارها و تمایلات ناشی از اجتماع، یا نه بخاطر اجبار از سوی یک قدرت بالاتر، نه بخاطر مد، نه بخاطر همرنگی با جماعت. آزادی مورد نظر هگل آنگاه تحقق می یابد که رفتار او مطابق با عقل باشد، وقتی عاقلانه است که مبتنی بر اصول کلی و همگانی باشد، اصول کلی در جامعه انداموار تجسم می یابد که در آن منافع فرد و جمع نهایتا با هم یکی و متحد می گردند. اینکه این اصول چگونه کشف و عمل بر آنها استوار می شود، بحث مفصل دیگری است که در دیالکتیک نگهداری_رهایی هگلی درباره آن صحبت خواهیم کرد.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
وقتی مشروطه شد، به خیال آن افتادیم که همهی مشکل ما حل شد، چون که تمام مشکل را در تغییر قدرت میدیدیم و هیچکس ما را نگفت که باید خود را نیز تغییر دهیم، همهی خیالمان این بود که قدرت را کوتاه کنیم، قدرت شاه را و هیچ به اندیشهی قامتِ خود نبودیم که آن را هم بالا ببریم..."
"سیدحسن_تقیزاده" (1348_1257)
از رهبران انقلاب جنبش مشروطه در ایران
#فرهیختگان راهی به رهایی
پانوشت: گیریم که دیکتاتور را بیرون کردیم، با دیکتاتور درون خود چه کنیم؟
@civilizers
اندیشهی آگوستین (فیلسوف مسیحی)
@Philosophy_files
@civilizers
ئاس انسان امروز ناشی از آگاهی به خویش است و خوش بینی انسان در تاریخ زائیده جهلش به خویش است.
علی شریعتی
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
#سورن_کیرکگور فیلسوف دانمارکی
منصور خضاعی
کیر کگور را بعنوان پدر اگزیستانسیالیسم می شناسند, اولین مرتبه وی بود که واژه اگزیستانسیالیسیم را بطور دقیق و آگاهانه در فلسفه خویش بکار برد. اگزیستنس در لاتین به معنای وجود است و مراد از بکار گیری آن این است که بجای پرداختن به مفاهیم انتزاعی درباره انسان باید به وضعیت انضمامی و واقعی وی در جهان توجه داشت. کیر کگور این واژه و مفهوم وجود واقعی را در عکس العمل به فلسفه انتزاعی و مفهومی هگل و در انتقاد از فلسفه او بکار می گیرد. اگزیستانسیالیست های پس از او در قرن بیستم مانند کارل یاسپرس و ژان پل سارتر همگی متاثر از اندیشه کیر کگور هستند، بعدها از این مکتب فلسفی، روانشناسی اگزیستانس، هنر اگزیستانس و سایر علوم انسانی مرتبط با اگزیستانسیالیسم پدیدار گردیده و منشاء خدمات بیشماری گردیدند.
کیر کگور، فردی که از اگزیستانس یا وجود واقعی برخوردار است را مانند درشکه چی می داند که مهار اسب و درشکه را خودش به عهده داشته و دارای اختیار و حق انتخاب است، اگزیستانس در فلسفه کیر کگور با فردانیت شخص ارتباط تنگاتنگی برقرار می کند به نحوی که این فردانیت موجب حق انتخاب شده و در پی آن مسئولیت پذیری وی را فراهم کرده و آدمی را به موجودی همواره در حال رشد و بالندگی و تکامل شخصیت تبدیل می کند. از آنجایی که کیر کگور شخصیتی دینی دارد، اگزیستانس واقعی را معطوف به ایمان به خداوند می داند. فردانیت به آدمی هویت بخشیده و او را از جمع مسئولیت ناپذیر جدا می نماید. فردانیت ناشی از اگزیستانس واقعی به فرد استقلال بخشیده و اجازه نمی دهد که جماعت برایش تصمیم بگیرد، فردانیت مستلزم تنهایی رمز و راز گونه انسان است و موجب تعالی واقعی و وجودی اوست. فردانیت از استحاله شخص و گم شدن او در جمع ممانعت کرده و او را مسئولیت پذیر می کند، و موجب می شود آدمی همرنگ جماعت نشده و مقلد بار نیاید.
#اگزیستانسیالیسم
#فردانیست
#هویت
@civilizers
علم و شبه علم - ویژگیها و تفاوتها
#گفتارهای_فلسفی
#نیچه و ابرانسان ( ubermensch به آلمانی)
منصور خضاعی
در کتاب « چنین گفت زرتشت»، زرتشت پس از ده سال تنهایی در بیابان با هدیه ای برای انسان باز می گردد. او می گوید اکنون که خدا مرده است چیزی باید جای او را بگیرد و این جایگزین، ابرانسان است. خدا در ادیان موجودی است مجرد که ابعاد وجودی و ذاتی اش محقق شده ولی ابرانسان نیچه موجودی است که در آینده قرار است تحقق یابد. نیچه معتقد است وجود انسان های معمولی و عادی برای تحقق یافتن ابرانسان ضرورت دارد. آنها چون سکویی برای بالا رفتن ابرانسان عمل می کنند. اما ظهور ابرانسان در آینده، برخلاف نظریه داروینی «انتخاب طبیعی»، حتمی و ضروری نیست، بلکه مشروط به آن است که انسان های دیگر، از خود شهامت به خرج داده و ارزش های کهنه و قدیمی بویژه ارزش های مسیحی را کنار گذاشته و ارزش های نو بیافرینند، چرا که ابرانسان در بستر ارزش های نو محقق می گردد.
نیچه ویژگی های احتمالی آن ابرانسان آینده را عقل، شخصیت، اراده، اختیار و شور و شوق می داند و همچنین معتقد است که این ابرانسان هم از لحاظ درونی و هم بیرونی و بدنی باید سرآمد باشد، او ابرانسان خود را ترکیبی از گوته و ناپلئون می داند.
ابرانسان نیچه جایگزینی برای اخلاق گله وار است. هدف او از ارائه این نظریه تشویق انسان های دیگر برای گذر از زندگی معمولی و مادی و مبدل شدن آنها به انسانهای برتر و والا است. او از انسان ها می خواهد سطح انتظارشان را از خود بالاتر برده و از سطح زندگی حیوانی عبور نمایند، همچنین با رنج، وانهادن امیال پست، و سختی کشیدن از یک زندگی « زیادی انسانی» درگذشته و جوهره واقعی خود را به منصه ظهور رسانند. نیچه مخالف زندگی طبیعی نیست اما غرق شدن و درگیر شدن در آن را نمی پذیرد و انسان ها را تشویق می کند برای رسیدن به ذات واقعی خود که همان آرمان ابرانسان است، تلاش کنند.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
#اخلاق
فردریش نیچه ( ۱۸۴۴ _ ۱۹۰۰ )
منصور خضاعی
نیچه فیلسوف قرن نوزده آلمان در کتاب «فراسوی نیک و بد» اخلاق را به دو نوع تقسیم می کند، اخلاق سروران و اخلاق بندگان. در اخلاق سروران، نیک به معنای بالادست و قوی بودن و بد به معنای پایین دست و ضعیف بودن است. اما در اخلاق بندگان، نیکی به معنی همدردی، فروتنی و مهربانی است و بدی به معنای قوی و بالادست بودن می باشد.
نیچه می گوید فرودستان از ترس و هراس ظلم و ستم سروران نسبت به خود، ارزش هایی مانند رحم، مروت، شفقت و مهربانی را مطلق نموده و به آنها جنبه عام می بخشند تا بتوانند توانگران و بالادستان را کنترل نمایند. فرودستان وقتی بدی به دل می گیرند چون نمی توانند آن را بروز دهند بصورت کینه در خود انباشته می کنند اما توانگران چون بدی را بارز می کنند کینه ای در دل خود ندارند لذا می توانند به دشمنان خود احترام گذاشته و حتی آن ها را دوست بدارند. لذا بندگان همواره از سروران کینه به دل دارند.
بندگان از ارزش های اخلاقی خود قواعد اخلاقی عام می سازند و در مرحله بعدی بدی را با گناه مرتبط کرده و مستوجب سرزنش در این دنیا و عقوبت و مجازات در جهان جعلی مابعدالطبیعی دیگر می دانند. نیچه می گوید کشیشان که تاب تحمل برتری اشراف و سروران نسبت به خود را نداشتند با بندگان همدست شده و ضمن محکوم کردن رفتار و کردار سروران با وجود نفرتی که از آنان در دل داشتند، از آنها انتقام خیالی گرفتند.
نیچه به همین دلیل با اخلاق بندگان مخالف است و گاهی خود را نااخلاق گرا ( amoralist) می نامد. او به می گوید ما باید به مراحلی از اخلاق معتقد باشیم؛ یکی اخلاق بندگان بشرطیکه نخواهند این اخلاق را تعمیم دهند و دیگری اخلاق سروران که طی آن اخلاق سروران به فراسوی نیک و بد رفته و مربوط به انسان والا یا ابر انسان است. فقط برخی از انسان ها می توانند از نیک و بد فراروی کرده و تبدیل به ابر انسان شوند.
اندیشه های نیچه بعنوان یکی از سه شخصیت بزرگ شبهه در تاریخ اندیشه فلسفی همراه با فروید و مارکس، بنیان ارزش های پذیرفته شده مابعدالطبیعی تا آن زمان را به طور کامل فروپاشید و مطلقا زیر سوال برد. از نیچه به بعد بویژه در قلمرو کشورهای غرب فرهنگی، ارزش های سنتی مورد پرسش و تردید عمیق قرار گرفته اند و جهان پست مدرن را شکل داده اند. فرهنگ، اخلاق، سنت ها و رسوم همواره و به طور مداوم در حال تغییرند و از پی این تغییرات مداوم، وضعیت ها و حالات جدید و پیش بینی نشده پدیدار می گردد که نیاز به تحلیل و موشکافی مداوم دارند. هر وضعیتی که پیش می آید گویی ناپایدار است و انگار که عمود خیمه خود را باید بر ناپایداری استوار کرد نه بر زمینی سفت و ثابت.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
#الف
شورای سردبیری:
کشورهای بیدارِ جهان، معمولاً پیکرهای جدا از سیستم نظامی و سیاسی دارند که کارش تفکر و نوشتنِ طرح (همان سناریو) است. این پیکرهها که سَری در رأس قدرت سیاسی و بدنهای در دانشگاهها دارند مصرفکنندۀ عصارۀ یافتههای سازمانهای اطلاعاتیاند. گاه نیز به آنها اتاق فکر میگویند و کارشان برآوردنِ نیازهای طراحیِ توسعۀ جهانِ سرمایهداری است. رؤیاهایی که در باشگاه بیلدربرگ یا باشگاه بوهمیایی، گروه هوماستد و مانند آنها متولد میشوند، در این اتاقهای فکر نظم میگیرند و از درون آنها سناریوی آیندۀ جهان درمیآید: رژیم کدام کشور چگونه عوض شود، کدام خط لوله باید یا نباید ایجاد شود، کدام کشور باید تقویت شود، کدام گروه چریکی حتماً از بین برود و کدام تقویت شود، جنگ برای کدام کشور خوب است و...! بهاینترتیب اتاقهای فکر که به نظر میرسد تعیینکنندۀ روند تغییرات مهمِ جهاناند، خودشان گماشتۀ آن باشگاهها و گروههایند.
این باشگاهها که اعضایشان معمولاً به 150 نفر هم نمیرسد جلسات پر خبر ندارند. بهآرامی گرد هم میآیند و به تقسیم و تنظیم جهان میپردازند. لیتون مککارتنی در کتاب «دوستان بلندپایه» توصیفات جالبی از آنها دارد: «بیشۀ کولیها ملکی ۲۷۰۰ جریبی است بهمثابه کمپی تابستانی و خلوتگاه. از ۱۸۷۲ هرسال سرمایهداران و نخبگان سیاسی و نظامی، تعطیلاتی سهروزه را در آنجا میگذرانند. آنجا فقط یک خط تلفن دارد آنهم برای موارد ضروری. سیاستمداران در پناه گشت دائمی نیروهای امنیتی، بین درختان قدم و با هم حرف میزنند، در رودخانه شنا میکنند و با مصرف کمی مواد مخدر در خلسۀ ملایمی فرو میروند؛ اما کار اصلی آنها تصمیمگیریهای سیاسی است. در این سه روز عقد قرارداد بین اعضا ممنوع است و فقط برای ایالاتمتحده و بقیه، تصمیمهای کلانِ عمومی میگیرند.
مککارتنی دربارۀ گردهمایی هوماستد در کوههای بلوریچ ویرجینیا و تصمیمات آن نیز مینویسد که تصمیمات دربارۀ اقتصاد و جهان، «تا مخوف بودن فاصلۀ بسیار کمی دارد: مهمانان دربارۀ مسائل سیاسی و روندها و فرصتها گفتوگو میکنند. وقتی گفتگو به آخر شب میکشد، بشقابها میشوند کشور، دستمالسفرهها میشوند رشتهکوه و نمکدانها و فلفلپاشها میشوند ارتشهای متخاصم.»
باشگاه بیلدربرگ نیز چنین سرشتی دارد: گردهمایی سهروزۀ کمتر از ۱۵۰ نفرۀ اشخاصی که برای جهان تصمیم میگیرند و ادارهاش میکنند. از جلسۀ آنها خبر و بیانیهای نمیآید. همفکری میکنند که جهان چگونه توسط کشورهای آنها تغییر کند و اداره شود.
سفارشهای این گروهها و باشگاهها به اتاقهای فکر مذکور میرسد و آنها برای تحقق سفارشها نقشه میکشند. یک مرحله پایینتر از نقشۀ کلان آنها، سناریوهای واکنش در برابر تغییرات ناگهانی (چه تهدید و چه فرصت) است؛ مثلاً ماجرای هفت اکتبر یک تهدید بود که به فرصت تبدیل میشد. بهعبارتدیگر فرقی نمیکرد نخستوزیر اسرائیل چه کسی باشد، واکنش همان میبود که در مدت اخیر دیدیم. ورودِ بیدرنگِ نیروهای اسرائیل به بخشهای خاصی از سوریه و یا درهمکوبیدنِ تقریباً کل ادوات نظامیاش، تصمیمی فوری و ناگهانی نبود؛ اجزای عملیاتیِ یکی از همان سناریوهای پیشگفته بود. منشأ گفتۀ کیسینجر که ترکیه بهعنوان بالِ شرقیِ ناتو و فاقد منبع طبیعی، باید توسعه یابد و ایران و اعراب باید نفت خود را بفروشند و بخورند، همان تصمیمها و سناریوها بود. البته گاهی اشتباه قابل اصلاح میشود و کاندولیزا رایس در متنی اسم کره شمالی را خط میزند و نام ایران را بهعنوان محور شرارت اضافه میکند، اما اینکه ژنرال وِسلی کلارک میگوید نقشۀ تغییرات خاورمیانه و شمال آفریقا از سال ۱۹۹۱ روی میز طراحان نظامی بوده است نیز خبری موثق است: سرمایهداریِ متشکل و متحد غرب، بدون نقشه و استراتژیِ درازمدت بهسوی آینده نمیرود.
البته حالا ما که از مدتها پیش گفتهایم ایران در حال محاصره توسط تروریستهای سنی است و نقشۀ یک درگیریِ چندجانبه را برای کشور کشیدهاند و بخشی از نقشه پایین آوردنِ توانِ اقتصادی و ایجاد بحرانِ زیرساختی است، خب لابد باید از خوردنِ برچسبِ سیاهنما و خالیکنندۀ دل ملت معاف باشیم.
آقایان، کشور ما «به عللی» به کوچۀ بنبست و گوشۀ رینگ کشانده شده است و ما هم میگوییم فعلاً به آنچه گذشته نمیپردازیم، اما اگر خواهان تداوم حکومت هستید و کشور فاقد تواناییِ بینالمللی برای تغییر نقشۀ دیگران و یا بیاثر کردن آن نقشههاست، آن را از داخل تعمیر کنید! خودتان میدانید چگونه و راهحل تقویت قوای درونیِ کشور برای امکان ایستادگی در برابر موج خارجی بر شما آشکار است. به خالی کردنِ زیر پای ایران پایان دهید!
کانال جامعه نو
@civilizers
تو تنها بنشین و تماشا کن که چگونه یک سیستم و نظام فاسد از درون می پوسد، فساد، رقابت های شیطانی ناسالم و نظام مافیایی مانند موریانه از درون پایه های اقتدار پوشالی را می جود و ذره ذره از بین می برد، تو تنها بنشین و تماشا کن. که چگونه این هیبت فرو می پاشد و بند بندش از هم می گسلد.
تو تنها بنشین و تماشا کن!!
@civilizers
#معرفی_کتاب
تاریخ فلسفه سیاسی
اثر جورج کلوسکو،
ترجمه خشایار دیهیمی
تاریخ فلسفه سیاسی علاوه بر اینکه به ما کمک میکند اصل و ریشه خودمان را فهم کنیم، بصیرتی اساسی برای فهم دلایل اینکه چرا دیدگاههای فعلی مان را داریم به ما میدهد. اندیشههای سیاسی هر متفکری سخت تحت تاثیر پاسخهایی است که به این سوالات غایی میدهد. بنابراین هر متفکری دیدگاه خاصی درباره طبیعت انسان یا حقیقت اخلاقی دارد؛ این دیدگاه عمیقاً بر آن صورت سازمان سیاسی که او ترجیح میدهد، تاثیر میگذارد. با وارسی طیفی از فلسفههای سیاسی که دیدگاههای مختلفی را درباره جهان سیاسی عرضه میکنند و در ضمن پاسخهای مختلفی که به این سوالهای غایی میدهند به فهم ارتباطهای میان اجزای یک فلسفه سیاسی معین نائل میشویم و میفهمیم چگونه میان این اجزا کنش و واکنش وجود دارد و چه کارکردی پیدا میکنند. اندیشههای سیاسی ما تصادفی نیستند، این اندیشهها از عناصر بنیادین جهانبینی کلی ما نشئت میگیرند. رسیدن به بصیرتی ژرف تر درباره اینکه چرا ما چنین فکر میکنیم، به ما کمک میکند که در مفاهیم سیاسی مان دقیق شویم و احتمالاً در آنها تجدید نظری بکنیم
@civilizers
.
آلبر کامو در سخنرانی دریافت جایزه نوبل، در مذمت نویسندگان خادم قدرت گفت: «نویسنده به حکم سرشت خود، نمیتواند امروز به خدمت کسانی درآید که تاریخ را میسازند. او در خدمت کسانی است که تاریخ بر آنها تحمیل میشود. اگر جز این باشد تنهاست و محروم از هنر خود و تمام ارتشهای استبداد با میلیونها نفر نمیتوانند او را از تنهایی بیرون بکشند، حتی و به خصوص اگر به همراهی با آنها تن داده باشد.»
او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر کسی نانتان را گرفت، در همان آن، آزادی شما را نیز سلب کرده است. اگر کسی آزادیتان را گرفت، مطمئن باشید نانتان نیز در معرض خطر است.» (ص۱۸۳)
گفته بود: «هنر میان دو پرتگاه قدم برمیدارد: پرتگاه سترونی و پرتگاه پروپاگاندا. هنرمند بزرگ بر لب این پرتگاه پیش میرود، هر گامش ماجرایی است، خطری است بزرگ. و در همین خطر است، تنها در همین خطر است که آزادی هنر حضور دارد.» (ص۳۱۴)
و «بر خلاف تصور جزمی رایج، اگر کسی حق گوشهنشینی نداشته باشد، آن کس قطعاً هنرمند است.» (ص۳۰۵)
آلبر کامو یک سال بعد از سرکوب خونین قیام مردم مجارستان، در پیامی به نشست نویسندگان مجار در لندن نوشت: «رژیمهای توتالیتر متحدانی بهتر از فراموشی و خستگی ندارند. پس دستور کار ما بدیهی است: حافظه و پایداری.» (ص۲۸۹)
منبع نقل قولها: کتاب «در دفاع از فهم»
فرهیختگان
@civilizers
این هم تحلیل دوستان کانال جامعه نو
#در_کرانه_روز
🏷 ...منتظر باشید!
ما از آنچه در سوریه میگذرد بهدرستی سردرنمیآوریم. همینقدر دستگیرمانشده که این تحریرالشام همان النصره است که نیای آن القاعده بود و اکنون با دوتغییر بهیکباره ظاهرشدهاست. سلاحهای تعیینکننده دارد، رهبرش مسلسل حمل نمیکند و کتوشلوارپوش آراستهای است (یعنی افزونبر جنگجو شاخهی سیاسی هم دارد)، با اسرائیل و ایالاتمتحده هماهنگ و غیرمتخاصم بوده و است و پایگاه تدارکاتیاش هم در ترکیه است.
احتمالدارد که محتوای ماجرای اخیر فراتر از زورآزمایی و آزمندی ترکیه باشد و به نتایجی استراتژیک ختمشود: صرفاً یک زخم بر منطقه نباشد و منجر به قطععضو شود!
دراینصورت جای نگرانی هست؛ چون ممکناست جبههای هم در دل ایران بازشود؛ درست از تهران یا مشهد. توسط یک گروه تروریستیِ دیگر با سرپلِ افغانستان و به «مکان»داریِ طالبان: اینجا نیشگونی بگیرند، ایران دستش را درازکند... و آنها قطعشکنند! میگفتیم ورود افغانها را کنترلکنید و بهخاطر حکومتشان بازشانگردانید، برای امروز بود.
این را سربسته گفتیم فقط برای حکومت نادانمان که وقتی اشتباهاتش معلوممیشود سرش را میکند زیر برف.
@civilizers
فلسفه رنه دکارت
#گفتارهای_فلسفی
#پدیدار_شناسی_ذهن
#هگل
منصور خضاعی
در بخش های پیشین درباب فلسفه پدیدار شناسی ذهن هگل گفتیم که در مراحل تکامل تاریخی که از شاهنشاهی ایران آغاز شده، به یونان نقل مکان کرده و از آنجا به جهان رومی می رود، هگل پس از عبور از مراحل آگاهی ابتدایی که ذهن در مواجهه با اشیاء مادی پیدا می کند به جایی می رسد که پدیدار شناسی اش بیشتر به روندهای واقعی تاریخی نزدیک شده و به آن پهلو می زند، به عبارتی آنچه در ذهن ادمی در روند تکامل معرفت و آگاهی سپری می شود، به نوعی در جامعه رومی
مابه ازای عینی می یابد. این روند پس از دوره خواجه_بنده که در آن اولی دومی را به اسارت و بردگی می کشاند به دروه رواقی گری امپراطور عارف مسلک روم مارکوس اورلیوس می رسد که در آن بردگان بعضا آزادی خویش را بازیافته و یا برخوردار از آزادی ذهنی و انتزاعی می گردند. سپس دوره شکاکیت و در پی آن دوره ای فرا می رسد که هگل آن را «آگاهی اندوهبار» یا «نفس از خود بیگانه» می نامد.
به بریده ای از کتاب هگل نوشته و تفسیر پیتر سینگر در زیر می پردازیم:
«آگاهی اندوه بار آشکارا صورتی از آگاهی است که در عصر استیلای مسیحیت وجود داشته است هگل همچنین از آن بعنوان نفس از خود بیگانه یاد می کند.....در نفس از خود بیگانه دوگانگی خواجه و بنده در یک آگاهی متمرکز می شود ولی این دو عنصر با هم یگانگی پیدا نمی کنند، این آگاهی اندوهبار آرزو دارد از دنیای مادی، مستقل و مانند خداوند، جاوید و روحی محض گردد، اما در عین حال خواهش های جسمی و خوشی ها و رنج ها، واقعی و گریز ناپذیرند، و در نتیجه، دچار تفرقه و پیکار با خویش می شود. .......در اینجا مقصود مسیحیت است. به یاد آوریم کلام پولس قدیس را که گفت: «از صوابی که میخواهم بکنم قاصر می مانم؛ آنچه می کنم ناصوابی است بر خلاف خواست خودم» یا آگوستین قدیس که به درگاه پروردگار می گوید: «به من عفت و خویشتن داری عطا فرما، اما نه هنوز.»
در آن زمان آگوستین به زنی زیبا دلبسته بود و در حال پیکار با نفس خویش و تشرف به مسیحیت.
اینجاست که هگل به مسیحیت و هر دینی که باعث از خودبیگانگی انسان شده اعتراض می کند که چرا خدایی جدا از انسان ساخته و صفات خودش را به ان خدا فرافکن کرده. ان خدایی که دین در بیرون ساخته در واقع همان صفات انسانی است که باید بدان برسد.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
هگل، فیلسوف آلمانی درباره اهمیت تاریخی انقلاب کبیر فرانسه چنین نوشته است:
«از هنگامی که خورشید در آسمان ایستاد و سیارات به گرد آن، چرخیدند، هرگز درک نشده بود که مرکز هستی آدمی در سر او، یعنی در اندیشه، است، و او ملهم از آن، جهان واقعیت را بنا می کند..... تا آن روز آدمی تا مرحله بازشناختن این اصل پیش نرفته بود که اندیشه بایستی حاکم بر واقعیت روحانی یا معنوی باشد. پس این، سپیده دم فکری شکوهمندی بود. همه موجودات متفکر در جشن آغاز این دوران شکوهمند شرکت جستند.»
کتاب فلسفه تاریخ
از نظر هگل انقلاب فرانسه و شعارهایش آزادی، برابری، برادری، سرآغاز آخرین مرحله تکامل روح مطلق در بستر تاریخ بشری است.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
تعبیر هگلی از انقلاب سیاسی_اجتماعی
#دیالکتیک_هگلی
#گفتارهای_فلسفی
منصور خضاعی
بر اساس حرکت تکاملی تاریخ یا همان روح تاریخ یا روح مطلق هگلی، وقتی در جامعه ای انقلابی رخ می دهد، اگرچه نظام پیشین بر می افتد و از بین می رود اما عناصری بنیادین از نظام پیشین در نظام جدید رخنه می کند و این عناصر در همه چیزها قابل رویت است؛ اندیشه مردمان، نهادهای حاکمیتی، ساختارهای متصلب و سخت افزاری مثل ساختمان ها و بوروکراسی اداری و سیاسی، در همه اینها اثر و آثار فکری و مادی از حاکمیت گذشته وجود دارد.
مثلا مردمان و آزادیخواهان که در حکومت پیشین دست داشتند در حکومت و جامعه فعلی هم حضور و نفوذ فیزیکی دارند، این مردمان اگرچه که در حکومت جدید به دنبال آزادی، عدالت، حق خواهی، مدنیت و چیزهایی از این قبیل اند، اما این مردمان در واقع همان مردمان پیش از انقلاب هستند، با همان شاکله و با همان تفکر و دیدگاه. در حکومت جدید، آنها اگرچه به دنبال آرمان های جدید هستند ولیکن در میان ذهن و اندیشه و عقبه فکری شان سرشار از استبداد و بی عدالتی و نامدنیت اند، بطوریکه به زعم هگل میان آن اندیشه گذشته و این آرمان های جدید در ذهن این مردمان تضاد دیالکتیکی برقرار می گردد. یعنی از سویی میل به عقب گرد به اندیشه ها و حفظ عادات گذشته وجود دارد( نگهداری) و از سوی دیگر میل به گذشتن از گذشته و رفتن به سوی آرمان های جدید(رهایی). این همان دیالکتیک هگلی است که میان نگهداری از یک سو ( تز) و رهایی از سوی دیگر ( آنتی تز) تضاد دیالکتیکی مقرر می کند تا در نهایت به سنتزی جدید و بهتر بیانجامد. این سنتز می تواند یک گفتمان فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و فکری باشد که رخداد آن به نحو تدریجی انجام می شود و طی یک پروسه می تواند آن جامعه و افرادش را به آرمان های جدید مثل آزادی، عدالت و مدنیت نزدیکتر نماید.
تطبیق دیالکتیک هگلی بر تاریخ جامعه ایرانی می تواند در رخداد انقلاب ۵۷، در درجه اول گذر از دوران حکومت پیشین به دوران حکومت فعلی با انتقال تمام رسوبات اندیشه استبدادی و کهن به دوران فعلی در همه حوزه ها، در درجه دوم ادامه مسیر آرمان خواهی مردم ایران بصورت دیالکتیک #نگهداری_رهایی، شامل همزمان، نگهداری عادت گذشته و رهایی از عادات گذشته و در درجه سوم حرکت بسمت آرمان ها، جلوه گر شود. همین حرکت دیالکتیکی را می توان در ابعاد بزرگتر تاریخی نیز مشاهده نمود، از تحولات دوران استبداد ناصری تا پیش از انقلاب مشروطه در شعارهای ایرانیان تحت نام عدالت خانه، آزادی و دارالشورا گرفته تا پیروزی انقلاب مشروطه، در افتادن در استبداد رضاخانی، پهلوی دوم، دولت ملی مصدق، کودتا و ...... را می توان در قالب های دیالکتیکی میان اندیشه های کهن و آرمان های نو مشاهده نموده و تکامل تدریجی سیر رسیدن به آزادی را در آن خط سیر تاریخی به وضوح به نظاره نشست.
نتیجه اینکه از هیچ انقلابی نمی توان انتظار دگردیسی ناگهانی و دفعی در ذهن و روان و اندیشه و عادات مردمان داشت تا در طی یک شب تمام خاطرات پیشین از ذهن ها بکلی پاک شده و آرمان های جدید جای آنها را بگیرد. روندهای اصلاحی هم همین کار را می کنند و ضمن تفاوت ماهوی با رفتارهای انقلابی، اما در کلیت امر تاریخی و در نتیجه نهایی تفاوتی باهم ندارند. با این حال همواره انقلاب و اصلاح رویاروی هم قرار داشته اند. برای تغییر وضع موجود، عده ای همواره بدنبال انقلاب اند و در مقابل آنها عده ای دیگر همواره به دنبال اصلاحات اند. اما چاره کار کدام است، چاره کار باز همان دیالکتیک هگلی است، دیالکتیک #انقلاب_اصلاحات !!؟؟
تز اصلاحات در برابر آنتی تز انقلاب؛ تا از دل آن دیالکتیک, نطفه ای جدید زاییده شود، سنتزی جدید پدید آید. نام آن سنتز اما چیست؟ هر چه می خواهد باشد، تفاوتی ندارد. آن سنتز اما هم اکنون در حال زاییده شدن است. زایمان با درد همراه است. و جامعه امروز برای هر آرمان انسانی اش دارد با درد هزینه می دهد تا از این مرحله تاریخی نیز فارغ شود و گامی دیگر به پیش بردارد. #سنتز جدید اما خود می تواند #تز مرحله بعدی از دیالکتیک تکامل بشری باشد.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
در حاشیه ادرار کردن یکی از طرفداران رضا پهلوی بر آرامگاه غلامحسین ساعدی، و سکوت همیشگی وی در برابر بیشرمی های طرفداران مشکوکش، سعید شهرتاش شعری سروده است.
نه این و نه آن
به یاد دکتر غلامحسین ساعدی
والا حَضرتِ گوهر ناشناس !
دانسته باش
تیری که از کمان می گذرد
اهلِ خِرَد
به کماندار می نِگرَد :
نه آبِ رفته
نه آبرویِ رفته
هیچ یک
با ادرارِ یک هوادار
باز نِمی گردد
*
حِقارت
عَظمت نِمی زاید
وَ هیاهویِ هیچ
دیری نِمی پاید
*
اهانتی چُنین
از قَدرِ « گوهرمُراد »
- فریادِ اهلِ قلم در زمانۀ بیداد -
نِمی کاهد
وَ بر بی قدری چون تو
جُز تَعَفُّنِ استبداد
نِمی افزاید
*
او را همچون همیشه به آثارِ ماندِگار
وَ تو را زین پس به ادرارِ یک هوادار
می شناسند
*
بر سَنگِ گورَ ت
بِنِویس :
« من آنم که
همچون پدرم
خودکامه وَ دَر به دَرَم
وَ کوچک تر از آنم که
نامِ نیکِ بُزرگان
به زشتی نَبَرَم »
سعید شهرتاش، نهم دی ماه 1403
@civilizers
پادکست گفتوگو با #مصطفی_ملکیان با عنوان «زندگی برای چه؟»
عاشقم یر لطف و بر قهرش به جد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
هر چه آن خسرو کند شیرین بود
چون درخت تین که جمله تین بود
@civilizers
زن و مرد واقعی درون ما
منصور خضاعی
اسطوره ها و روانشناسی يونگ بر اين باورند كه انسان ازلی، نر- ماده يعنی دو جنسی بوده است. چنانكه افلاطون در رسالهی ضيافت میگويد:
خدايان نخست انسان را به صورت كرهای آفريدند كه دو جنسيت داشت. پس آن را به دو نيم كردند بطوريكه هر نيمهی زنی از نيمهی مردش جدا افتاد، از اين روست كه هر انساني به دنبال نيمهی گمشدهی خود سرگردان است و چون به زنی يا مردی بر میخورد، میپندارد كه نيمهی گمشدهی اوست. در حاليكه نيمه گمشده هر انسان درون خود اوست كه متاسفانه به بيرون فرافكن ميكند
کانال یونگ
پانوشت: کارل گوستاو یونگ هم روح انسان را موجودی فراجنسیتی و متشکل از هر دو جنس نر و ماده می داند، که در هنگام تولد با غلبه یافتن یکی از دو جنس بر اساس انتخاب کروموزومها، جنین خصوصیات آن جنس را به خود میگیرد و در طول زندگی با آن خصوصیات زندگی کرده و هویت خویش را در همان می یابد، حال آنکه حقیقت چیز دیگری است. هر جنسی اعم از نر یا ماده حاوی هر دو ویژگی است که یکی را آشکارا زندگی می کند در حالیکه جنس دوم در درونش پنهان است، لذا چون از آن دیگری پنهان شده درون خودش خبر ندارد، همواره در بیرون از خودش بدنبال آن جنس دوم است، یعنی در اصطلاح به دنبال نیمه گمشده خودش است.
«وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد» حافظ، ناظر بر همین اکتشاف درون و یافتن «دیگری» خود است, «دیگری من».
یونگ می گوید فردانیت و شخصیت انسان زمانی تکمیل می شود که بخش آشکار جنسیت بتواند بخش پنهان را کشف کرده و با آن اتحاد یابد. یعنی مرد بتواند آنیمای وجود و زن بتواند آنیموس وجودش را دریافته، از بخش پنهان شخصیت ناخودآگاهش بیرون آورده، با او پیوند درستی برقرار کرده و با آن یکی شود، این بخشی از تکامل شخصیت است.
مولانا شاعر ایرانی هم مکررا در اشعارش از این مفهوم اما بشکلی عام تر استفاده برده است. او نه تنها ویژگی های جنسیتی مقابل بلکه بسیاری از مفاهیم دیگر را نیز قابل دستیابی درون ادمی می داند.
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
@civilizers
ممكن نيست سخاوت مند تر از يک زن باشى!
اگر به اون امنيت دادى
براى تو وطن خواهد شد ..
نزار قبانی
روزتان مبارک زنان شجاع سرزمین ایران
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
نیچه و اراده معطوف به قدرت
منصور خضاعی
فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، در کتاب «اراده معطوف به قدرت» عامل اصلی رفتارهای انسان را خواست رسیدن به قدرت و تسلط و چیرگی معرفی می کند. او برخلاف داروین که معتقد به تاثیر عوامل بیرونی در انتخاب طبیعی است، عامل اصلی را در درون انسان جستجو می کند و نیز بر خلاف فروید که عامل محوری در شکل دهی به کردارهای آدمیان را قدرت لیبیدو یا شهوت جنسی می داند، معتقد است که این خواست قدرت در آدمی است که محور تمامی کنش های او قرار می گیرد. همچنین این نظریه در برابر نظریه «اراده معطوف به زندگی» شوپنهاور قرار دارد که بر اساس آن شوپنهاور به یک نیروی مرموز مابعدالطبیعی تحت نام اراده فی نفسه معتقد بود که تمام رفتارهای بشر را به شکلی غیر قابل کنترل و غیر قابل مهار، هدایت می نماید.
نیچه اراده معطوف به قدرت را یک تیغ دو لبه می داند که یک سوی آن عامل تمام خشونت ها و ستمگری ها در طول تاریخ بوده، از جمله نوعی بربریت که به رفتارهای خشن و مستقیم نسبت به دیگری تمایل دارد. و سوی دیگر آن بر خلاف اولی، منشاء بسیاری از پیشرفت های بشری تحت نام فرهنگ بوده، از جمله سیاست، علم، هنر، فلسفه که تمایل به تسلط بر دیگران را به شیوه ای والا انجام می دهد. به اعتقاد نیچه آدمی در رویکرد اول می کوشد بر دیگری مسلط شود ولی در رویکرد دومی می کوشد بر خود مسلط شود، بدینسان او قدرت واقعی را در تسلط بر خود می داند و به همین دلیل سقراط را قوی از نرون در نظر می گیرد. همه قهرمانانی که در نوشته های نیچه مورد ستایش و تقدیر قرار گرفته اند انسانهای با هوش، نابغه و پر شور و شوقی بودند که بر خود تسلط داشتند و منشاء خلاقیت ها و آثار ماندگار بزرگی شدند.
اما نتیجه اینکه، اگرچه نظریات این متفکرین بزرگ نظیر میل قدرت نیچه، میل به شهوت فروید، نظریه انتخاب طبیعی داروین، اراده معطوف به زندگی شوپنهاور هر کدام در جای خود درست و از عوامل موثر بر رفتارهای آدمی محسوب می شوند اما هیچ کدام به تنهایی عامل نهایی یا عامل قطعی شکل دهنده به رفتارهای انسان نیستند و چه بسا تحلیل و تببین انسان صرفا بر اساس یکی از این عوامل ،راه به بیراهه برده و معرفت ما را نسبت به انسان دچار خطای جبران ناپذیری نماید. فلذا این موارد ضمن اینکه هر کدام سهمی در بروز رفتارهای آدمی دارند باید در کنار برخی عناصر دیگر بعنوان عوامل جمعی تبیین و تفسیر کنش های ادمی مورد بررسی قرار گیرند.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
محمد سرافراز از پشت پرده واردات بی حساب و کتاب افاغنه به ایران در دولت قبل، باهماهنگی وزارت کشور، امور خارجه و سفارت ایران پرده میدارد که آمار دقیقی از آن منتشر نکردند.
هر روز فاجعه جدیدی از دولت سیزدهم برملا میشود.
هانی رستگاران
#فرهیختگان راهی به رهایی
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
روح مطلق هگل چیست؟
منصور خضاعی
فردریش هگل، فیلسوف شهیر قرن هجدهم آلمانی، یکی از پیروان امانوئل کانت بود، او به زعم خودش کسی است که در تلاش است تا اندیشه کانت را تداوم بخشیده و به تکامل برساند، هگل معتقد بود پدیده ای کلی در تاریخ بشریت وجود دارد که زنده و متحرک است و نیز دارای جهت و هدف است؛ او نام این پدیده را «روح مطلق» نامید. شروع حرکت روح مطلق همزمان با ابتدای تاریخ آغاز شده است. این روح مطلق دربرگیرنده همه جزئیات و مفاهیم و همه افراد بشر است. هگل معتقد بود شروع تاریخ که همزمان با آن این روح مطلق شروع به حرکت می کند آغاز پادشاهی هخامنشی در ایران است، در ادامه تاریخ این روح مطلق توسط سرزمین ها و مردم یونان باستان ادامه پیدا کرده و با فروپاشی و زوال اندیشه فلسفی یونان، به مسحیت اروپایی و امپراطوری روم مسیحی منتقل می شود و در آنجا درجه ای دیگر از تکامل را طی می کند تا پس از عبور از قرون وسطی به دوره رنسانس و تمدن جدید و عصر روشنگری اروپا می رسد. هگل به قدرت رسیدن ناپلئون بناپارت از پی انقلاب فرانسه و شعار آن انقلاب یعنی، آزادی، برابری، برادری را آغاز آخرین مرحله از رشد و تکامل بشریت و روح مطلق تاریخ می داند. او معتقد بود در پایان این دوره، روح مطلق که دربرگیرنده تمام انسانها و جزئیات و مفاهیم است به کاملترین وجه خود رسیده و بروز و ظهور می یابد. هدف روح مطلق تنها رسیدن به یک چیز است؛
آزادی!
آزادی انسان که به مثابه آزادی مثبت است هدف نهایی روح مطلق است که انسان قرار است در انتهای حرکت تاریخ و تکامل روح مطلق بدان دست یابد.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
من سرگذشت مصیبت بار نسلی را نوشتم که رو به زوال می رود. هیچ نخواستم از معایب و فضایلش، از اندوه سنگین و از غرور سردرگمش، از تلاش های پهلوانی و از درماندگی هایش زیر بار خرد کننده ی یک وظیفه ی فوق انسانی، چیزی پنهان کنم: این همه مجموعه ای است از جهان، و اخلاق، و زیبایی شناسی، و ایمان، و انسانیت جدیدی که دوباره باید ساخت ... اینک آن چیزی که ما بودیم.
مردان امروز، جوانان، اکنون نوبت شماست! از پیکرهای ما پله ای برای خود بسازید و پیش بروید. بزرگ تر و خوشبخت تر از ما باشید.
خود من به روح گذشته ام بدرود می گویم؛ و آنرا همچون پوسته ای خالی پشت سر می افکنم. زندگی یک سلسله مرگ ها و رستاخیزها است. بمیریم کریستف، تا از نو زاده شویم.
ژان کریستف، رومن رولان
@civilizers
📹 دکتر فرشاد مومنی:
◽️ شرمآور نیست! که آن روزی که من آمدم دانشکده اقتصاد علامه، دورترین فاصله خانههای مستخدمانش، مثلا حوالی خیابان قزوین تا دو راهی قپان بود. الان بعضی از این افراد از وسطهای جادهی ساوه،ساعت چهار صبح، سه و نیم صبح حرکت میکنند! تو چه مسلمانی هستی که این چیزها را میبینی و آخ نمیگی!
◽️ چون در این ۳۵ سال بزرگترین سوداگریها روی مسکن، زمین و مستغلات شده است، ضربههای مهلک آن، اینچنین به محرومترین و شریفترین انسانهای کشور خورده است. عین این قضیه در مواد غذایی، طلا و دلار هم هست. اصلا کل مملکت را در تیول دلالها و سوداگران قرار دادهاند و دائما مردم را تنبیه میکنند.
◽️ به آقای رییس جمهور گفته اند قیمت برق این مقدار برایمان تمام میشود، و ما این قیمت عرضه میکنیم! [آقای رییس جمهور] تو بیا پرس و جویی بکن! اگر تولیدکنندهی حاملهای انرژی در این کشور، تولیدش با اتلافها و اسراف ها و ضعف مدیریت شدید و فساد و ... همراه باشد، چوبش را باید بر سر مردم بزنی؟! بعد حین اینکه این چوب را میزنند، اسم این مردم را میگذارند غیور، آگاه ،همیشه در صحنه...
🗓 ۲۶ مهرماه ۱۴۰۳
كانال دین و اقتصاد
@civilizers
ویژگی برجسته ذهنهای درجه یک، توانایی قضاوت فوری و مستقل آنها است. هر چیزی که تولید میکنند نتیجه اندیشههای مستقل خودشان است و حتی در نحوه بیان آن، این استقلال به وضوح نمایان میشود. کسی که واقعاً برای خود میاندیشد، مانند یک پادشاه است، زیرا هیچکس را بالاتر از خود به رسمیت نمیشناسد. قضاوتهای او، مانند تصمیمات یک پادشاه، مستقیماً از قدرت مطلق خود او سرچشمه میگیرند. او هیچ اقتداری را نمیپذیرد، همانطور که یک پادشاه دستورات دیگران را نمیپذیرد، و هیچ چیزی را معتبر نمیداند مگر اینکه خودش آن را تأیید کرده باشد.
Essays and aphorism
#شوپنهاور
چه شباهت عجیبی!!
منصور خضاعی
اینکه ارتش سوریه پشت سر هم و به سرعت مناطق شمالی سوریه را تخلیه و به تحریر الشام، کردها و ارتش آزادیبخش واگذار می کند ما را به یاد تخلیه ارتش اشرف غنی در افغانستان و واگذاری برق آسای آن به طالبان می اندازد. آنجا سیاست جمهوری اسلامی در برابر آن اشغال سکوت و تایید بود تا کل افغانستان بدست طالبان افتد، و آنگاه از دریچه صلح با آنان درآید.
اینجا هم آیا سیاست جمهوری اسلامی سکوت همراه با تایید است تا شمال سوریه لقمه نیروهای بنیادگرای تروریست و تجزیه طلب شود؟
آیا در این سکوت و تایید احتمالی منافعی برای حکومت وجود دارد؟
چنین مباد!!؟؟
@civilizers
آزادی؛ آیزایا برلین، لاریجانی و ناصرالدین شاه
اخیرا علی لاریجانی"سیاستمدار فیلسوف" در گفتگو با تسنیم به مفهوم آزادی مثبت و منفی آیزایا برلین اشاره و به اشتباه فیلسوف انگلیسی را "خانم" خواند
شابد کشف ناصرالدین شاه از مفهوم آزادی منفی از لابلای رفتار آزادانەی مردم پاریس در ۱۵۰ سال قبل در حضور امپراتور، از شرح لاریجانی دقیق تر است. شاه می گوید:
راه میرفتند، مینشستند آزادی بود. یکی ایستاده بود [ماتحتش] را به امپراطور کرده بود سیگار میکشید. یکی نشسته بود و... به امپراطور و سیگار میکشید. یکی... را به ما کرده بود. هر کدام حالت آزادی داشتند
جالب اینجاست که ناصرالدین شاه در سال ۱۲۵۷ به پاریس رفت. آیزایا برلین هم در بحبوحەی انقلاب ۱۳۵۷ برای دومین و آخرین بار به تهران آمد
پس از انقلاب، مفهوم آزادی منفی دستخوش تمایلات حکومت برای اعتلای آزادی مثبت بر مبنای تفسیر خود گردید
آزادی های اجتماعی از قبیل پوشش بانوان تحدید و گاه کار به مداخلەی افراطی در حوزەی خصوصی هم کشیده شد
اخیرا هم قالیباف سلف لاریجانی با ابلاغ قانون سخت گیرانەی حجاب روی همان مسالەی ۱۵۰ سال قبل قاجار انگشت نهاد!
صلاحالدین خدیو،كانال فرهیختگان
@civilizers