📚 #عظمت_خود_را_دریابید
✍ نویسنده : #وین_دایر
📝 مترجم : محمد رضا آل یاسین
دکتر وین دایر روانشناس ، فیلسوف و دانشمند آمریکایی از دل فقر و آوارگی ظهور کرد . کودکی اش را به دلیل از هم پاشیدگی خانواده اش در پرورشگاه گذراند ، اما به مدد درک و بینش فوق العاده ، قلمرو دنیای درون را درنوردید و توانایی ها باطنی انسان را کشف کرد . سپس آموخته ها و تجربیاتش را با دیگران قسمت کرد و تا به آنجا پیش رفت که تقدیر و ستایش بین المللی را برانگیخت . در سال 1987 به عنوان بهترین سخنران آمریکا شناخته شد و جایزه بزرگ و بین المللی چکش طلایی را به خود اختصاص داد .
کتاب های او در ردیف پرفروش ترین کتاب هاست.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📚 @audiobo0ok
#تیکه_کتاب
وقتی ما آدمها را همانطور که هستند ببینیم، بدون اینکه رفتار و گفتار آنها را به خود بگیریم، هرگز از آنها آزار نمیبینیم.
حتی اگر دیگران به شما دروغ بگویند ایرادی ندارد. آنها به شما دروغ میگویند، چون میترسند.
میترسند که متوجه شوید آنها کامل نیستند. چهره برداشتن از این نقاب اجتماعی دشوار است.
شما وقتی قویاً عادت کردید که هیچ چیز را به خود نگیرید، از بسیاری از ناراحتیها در زندگی اجتناب خواهید کرد.
خشم، حسادت و حسرت شما ناپدید خواهد شد و حتی غم شما ناپدید میشود.
📕 #چهار_میثاق
✍ #دون_میگوئل_روئیز
📚 @audiobo0ok
قسمت هفدهم کارتون آنشرلی با موهای قرمز با کیفیت عالی در کانال دوممون 👇
📚 t.me/bo0ok_lovers/4053
#تیکه_کتاب
خیلی وقت است رسیدهام به این مطلب که از خیلی جهات؛ این که شکم آدمها رو پر کنی ارجحیت دارد به آن که بخواهی توی مغز پوکشان چیزی فرو کنی!
چون بابت آن که چیزی فرو میکنی توی شکمشان حالا هرچی که میخواهد باشد. پول خوبی بهت میدهند. اما بابت اینکه مغزشان را پر کنی؛ پِهِن هم بارَت نمی کنند.
ولابد؛ چون فکر میکنند "به قدر لزوم پر هست" و همینطوری هم خیلی چیزها حالیشان میشود که از سرشان هم زیاد است و بیشتر از این میخواهند چه کار؟!
📕 #کافه_پیانو
✍️ #فرهاد_جعفری
📚 @audiobo0ok
من دقت کردهام؛
آدمها زود خسته میشوند از آدم.
من دقت کردهام؛
معاشرتها را نباید کِش داد.
من دقت کردهام؛
زیاد نباید حرف زد،
زیاد نباید صمیمی شد
زیاد نباید راحت بود
و حد فاصل میان درودها و بدرودها را نباید عمق بخشید.
ذهن آدمی، بعد از هر معاشرت، دقیق میشود و تجسس میکند و دنبال دلایلی برای عذاب کشیدن و فکر کردن و راحت نبودن میگردد و کدام آدمیست که شیطنتی میان رفتارهاش نداشتهباشد؟
ذهن، تمام خوبیها را رها میکند و دقیقا روی همان شیطنتهای خواسته یا ناخواسته مکث میکند و در عمقِ آنچه گذشتها غرق میشود و به این سادگیها نمیتوان او را به جریان پیشروندهی اکنون کشید و سر به راه کرد.
بهخاطر این است که میگویم؛
زیاد نباید کِش داد و زیاد نباید حرف زد و زیاد نباید صمیمی شد.
✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
📚 @audiobo0ok
ساقیا باده بیاور که برانیم همه
که بجز عشق تو
از خویش برانیم همه
✍ #مولانا
📚 @audiobo0ok
📚 #شعبده
✍ نویسنده : #آگاتا_کریستی
🎙 راوی : ایرانصدا
نمایش شعبده براساس کتاب چشم بندی، رمانی نوشته ی آگاتا کریستی است که اولین بار در سال ۱۹۵۲ چاپ شد
خانم مارپل هنگام ملاقات با یکی از دوستانش در یک مرکز بازپروری مجرمان، خطر را احساس میکند...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📚 @audiobo0ok
▶️ قسمت چهارم (پایان) کتاب صوتی #کمک_به_افراد_مبتلا_به_مشکلات_جنسی منتشر شد
https://youtu.be/FM93mTjmX2w?si=YvMl8fdrblhOVb2z
📹 دوستان عزیز جهت اطلاع از قسمتهای بعدی، سابسکرایب کنید و زنگوله رو بزنید 🫶
🌱
دعوت هستید به محفلی از جنس خودشناسی و روح شناسی ، برای بررسی سوالاتی که مدتهاست انسان ها با آن مواجه هستند...
💫همراه شو عزیز ...💫
/channel/+-fudEkB9awllNmNk
/channel/+-fudEkB9awllNmNk
#تیکه_کتاب
هیچوقت به هیچکس اجازه نده بهت بگه نمیتونی کاری رو انجام بدی، حتی من... اگه رویایی داری باید ازش محافظت کنی. مردم اگه نتونن کاری رو انجام بدن، دوست دارن به تو هم بگن که نمیتونی.
اگه چیزی رو میخوای، برو بگیرش... تمام!
📕 #در_جستجوی_خوشبختی
✍ #گابريل_موچینا
📚 @audiobo0ok
آغاز پیشفروش سانسهای فوقالعاده
نمایش «در انتظار گودو»
اثر مورد استقبال مخاطبین و هنرمندان
نویسنده: ساموئل بکت
مترجم: نجف دریابندری
کارگردان: امیرحسین جوانی
مشاور پروژه: سیامک صفری
تهیه کننده: سجاد افشاریان
/اجرای محدود/
کد تخفیف ویژهی اعضای کانال:
godo
خرید بلیط:
ایرانکنسرت
دانی که چرا دار مکافات شدیم؟
ناکرده گنه، چنین مجازات شدیم؟
کشتیم خرد؛ دار زدیم دانش را،
دربند و اسیر صد خرافات شدیم!
📚 @audiobo0ok
راه گریزی نبود
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص
من در تو
همچون جزیرهای خواهم زیست...
✍ #شیرکو_بیکس
📚 @audiobo0ok
ولی من ذوق میکنم وقتی یادم میافتد که چقدر زمان دارم هنوز ؛ برای خواندن و آموختن و شنیدن و دیدن، برای سفر کردن و تجربه کردن و با آدمهای تازه آشنا شدن.
من ذوق میکنم وقتی یادم میافتد که چقدر میشود خوشبخت بود و احساسات متفاوتی را تجربه کرد و دوستان عزیزی داشت و چقدر میشود به مسائل سطحی اهمیت نداد و بیتفاوت بود و چقدر میشود عمیق و در لحظه زیست. چقدر میشود خیال بافت و در جغرافیای بینظیر خیالات نفس کشید.
من ذوق میکنم وقتی به این فکر میکنم که امکان دارد جایی از مسیرم عشق را تجربه کنم و عزیزترینِ کسی باشم و حالم خوب باشد.
من ذوق میکنم برای همه چیز، برای همهی اتفاقاتِ هنوز نیفتاده و همهی آدمهای هنوز ندیده و همهی کتابهای هنوز نخوانده و همهی سفرهای هنوز نرفته. من ذوق میکنم وقتی به این فکر میکنم که دنیا هنوز شگفتیهای بسیاری برای کشف کردن دارد و مقصدهای بسیاری برای دویدن و رسیدن و لذت بردن...
✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
📚 @audiobo0ok
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند رئیس جمهورها و گداها...
مرزها مست شوند،
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود بریدن را،
قلمها آتش را آتشبس بنویسند.
📚 @audiobo0ok
برایم بنویس
زیرا همهی گلهای سرخی که
به من هدیه کردی
در گلدان بلورین خود پژمردهاند
و تنها گلهای سرخ اشعارت که برایم سرودی
هنوز سر زندهاند
✍ #غاده_السمان
📚 @audiobo0ok
هیچ چیز نفرتانگیزتر از
احترامی نیست که
بنیان آن بر ترس استوار باشد.
✍ #آلبر_کامو
📚 @audiobo0ok
اگر کتابی را در سن مناسب آن کتاب بخوانید، یک عمر همراه شما باقی خواهد ماند.
✍ #دیوید_نیکولز
📚 @audiobo0ok
#تیکه_کتاب
روزهای متوالی مردان، زنان و کودکان در عمق تاریکی معدن کار میکردند. هوای متراکم و نفسگیر، صدای ضربات پتکها و صدای خرد شدن زغال سنگ در میان سکوت سنگین این جهان زیرزمینی حکمفرما بود. عرق از پیشانیهای خستهشان جاری میشد و برخی از آنها به سختی توان ادامه کار را داشتند. ناتوان از روشن کردن مسیرشان، در میان تونلهای پیچدرپیچ گم میشدند…
آنان هر روز بیشتر در عمق زمین فرو میرفتند، گویی در حال کندن گور خود بودند. زمین بیرحمانه آنان را میبلعید و تنها امیدشان به یک روز تعطیل بود، روزی که شاید از این جهنم زنده بیرون بیایند. اما هر چه بیشتر کار میکردند، بیشتر در خاک دفن میشدند. هیچکس به یادشان نمیافتاد و گویی خودشان هم باور کرده بودند که زندهبودنشان بیمعنی است…
ناگهان فریادی از دور شنیده شد؛ صدایی که از عمق تونلها برخاست. بخشی از دیوارهی معدن فرو ریخت و چندین کارگر زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدند. هیچکس نمیتوانست کمک کند، جز آنکه با چشمان اشکبار به صدای آخرین نفسهای آنان گوش فرا دهند. مرگ به سراغشان آمده بود، بیهیچ هشداری…
📕 #ژرمینال
✍ #امیل_زولا
📚 @audiobo0ok
ما در طول زندگی مدام در حال تجربه کردن دوستیهایی هستیم که خوب تمام نمیشوند، شادیهایی که نمیتوانیم با کسی قسمت کنیم و غمهایی که دلمان نمیخواهد با احدی در میان بگذاریم.
هر بار میاندازیمشان توی کولهپشتیمان و به زندگی ادامه میدهیم. غافل از اینکه هر روز خمیدهتر میشویم.
ولی ما محکوم به تحمل این درد نیستیم. کلمات میتوانند این بار را از روی دوش ما بردارند. آنها کمک میکنند که بگذاریم و بگذریم.
برای شرکت در کلاس نویسندگی، به @NevisandehDaroon پیام بده و بگذار نویسنده درونت اجازه زندگی کردن داشته باشد.
#تیکه_کتاب
راسکلنیکف در ضمن که پیش می رفت با خود اندیشید «در کجا، کجا خوانده بودم که محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ می گوید یا می اندیشد که اگر مجبور می شد در بلندی یا بر فراز صخره ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش به روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاه ها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذرع فضا تمام عمر، هزار سال، برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح می داد زنده بماند تا آنکه فورا بمیرد! فقط زیستن، زیستن و زیستن – هر طور که باشد، اما زنده ماندن و زیستن! عجب حقیقتی! خداوندا چه حقیقتی! چه پست است انسان!» پس از لحظه ای افزود «اما آن کسی هم که او را به این سبب پست می خواند، خودش هم پست است.»
📕 #جنایت_و_مکافات
✍ #فئودور_داستایوفسکی
📚 @audiobo0ok
#تیکه_کتاب
بخش زیادی از زندگیات را صرف این میکنی که دیگران دربارهات چه فکر میکنند؟
سپس پی میبری شاید یکی از مهمترین بخشهای زندگی این است، که به حرف آدمها اهمیت ندهی ...
✍ #داستین_هافمن
📚 @audiobo0ok