متاسفانه کانال قبلی آپاراتوس را از دست دادیم. از این پس با این کانال همراهمان باشید، و برای ارسال متن یا ارتباط با ما به آیدی زیر پیام دهید t.me/Apparatuss_s
🕳 از کسی به هیچکس
✍️خورخه لوییس بورخس/ترجمهی حسین محمودی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
🕳 از کسی به هیچکس
✍️خورخه لوییس بورخس/ترجمهی حسین محمودی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
■www.apparatuss.com
■Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta?igsh=MWdjNjA2aTd1NTl0Yg==
این نسبتِ «در-چیزی-بودن» را از نظریههایِ علیت و قدرتِ اسپینوزا جداییناپذیر میسازد، و در نتیجه باید در کانتکستی فهم شود که الکساندر ماترون در «هستیشناسی قدرت» بر آن انگشت گذاشته است.
🕳 از مقالهی "برهانِ جهانشناختیِ اسپینوزا در اخلاق"
✍️ مونز لئاکه /ترجمهی مهدی رضاییان زاده"
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
این متن ترجمهی یک فصل از کتاب “ اسپینوزا و مسئلهی بیان” نوشتهی ژیل دلوز است. [...] فصلی که ترجمهش در پی میآید عمدتا به موجودات متناهی، مشخصاً انسان، میپردازد. انسان در بدنمندیاش مدام تحت تاثیر یا متاثر از اشیاء و اجسام بیرونی است و دستخوش احوال میشود ( موجود متناهی از حیث تقررش در صفت امتداد فیزیکی در مکان برونگستر)، و تصور و ایدهی این تاثرات بدنی، نفسانیات او را تشکیل میدهد (تحولات روحیِ انسان که در صفت فکر تقرر دارد، و اشتدادهای او در این بُعد نفسانیِ درون°گستر). بدین ترتیب، تحولات نفسانی مقارن و موازی جسمانیات و تحولات بدن رخ میدهد. و به همین منوال،سویهی شناختی(تصورات و ایده های فکر) و سویهی عاطفی ( مربوط به تاثرات و احوال بدن) در هم تنیده اند و متناظراً یکدیگر را در آستین و در لفافه دارند، و به همدیگر پاسخ میدهند.
🕳 بدن چه میتواند کرد؟
✍️ ژیل دلوز/ ترجمهی احمدرضا میرناصری
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید:
■www.apparatuss.com
خدایانِ غیر
خدایان زمین بر فراز رفیعترین قلل زمین سکنی دارند و هیچ انسانی را جسارت آن مقدار نیست که ادعا کند بر ایشان نظر افکنده. آنان پیشتر بر قللی کوتاهتر ساکن بودند. اما مردمان کوهنشین به مرور دامنههای سنگلاخی و برف پوش کوهها را در نوردیدند و خدایان را به کوهسارهای بلند و بلندتر راندند، تا آنکه اکنون تنها رفیعترین قلل از برایشان باقی مانده است. نقل است که وقتی خدایان قلههای پیشینشان را ترک گفتند، هرگونه نقش و نشانی از خویش را معدوم نمودند جز یکی، که نقشی است حک شده در دل کوهی که نگرانِک میخوانندش. [...]
[...] مفهوم رخداد، ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی، را در بیشتر دوران حرفهایاَش به خود مشغول کرد و در طی آن، او سنت متافیزیکییی را که از رواقیون تا لایبنیتس، و از برگسون به وایتهد امتداد داشت، «تجدید و بازآفرینی کرد». دلوز از رواقیون بین دو نوع موجود تمایز قائل می شود. از یک سو اجسامی هستند که در مکان و زمان (در زمان حال) با «وضعیتهای امور» متناظرشان وجود دارند، در حالی که از سوی دیگر موجودات غیرجسمانی یا دگرگونیها وجود دارند. دلوز می نویسد که موجودات غیرجسمانی اشیاء یا واقعیات نیستند، بلکه رخدادها هستند. ما نمیتوانیم بگوییم که آنها بَوِش [وجود] دارند. بلکه باید بگوییم که مانِش [تقرّر] دارند یا در اینجا هستند. برای مثال، آنها در بیان گزارهای که دلوز معنا مینامد، یعنی «وجودی غیرجسمانی، پیچیده و تقلیلناپذیر، در سطح اشیا، و رخدادی ناب» مانِش [وجود] دارند یا هستند. [...]
🕳 از مقالهی "رخداد"
✍️ مریم فریزر / ترجمهی شهابالدین قناطیر
متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
■www.apparatuss.com
■instafram: apparatus.insta
#دلوز #برگسون #بدیو #رخداد #رواقی ##فلسفه #معنا #منطق #منطق_معنا #لایبنیتس #فلسفه
حشرهی عظیمالجثهی گرگور سامسا (همانطور که کافکا در نامه به پدرش اشاره میکند، حیوانی که نهتنها طعمهی خود را نیش میزند، بلکه خون بدنش را نیز میمکد.) هوس گردن عریان خواهر گریت را میکند. جوزف ک، تحقیرشده و مورد تعرض قرارگرفته، به نوبهی خود مانند حیوانی تشنه به فرولین برستنر حمله میکند و با زبانش به صورت او نیش میزند و پیش از بوسهی طولانی بر گردن، درست بر گلوی او، لبهایش را برای مدتی طولانی بر گردن او میگذارد. دراکولای برام استوکر نیز ظرفیت مسحورکنندهای را برای مسخ یا دگردیسی نشان میدهد، سیالیت شبحواری از وجود که میتواند خود را به شکل سگ، خفاش، گرگ و در نخستین تجلی تماشایی از ویژگیهای ماوراطبیعی خود بهمثابه یک مارمولک غولپیکر که از دیوار قلعه، مانند سامسا پایین میرود، نشان دهد[...]
🕳 از مقالهی "سایهی مدرن:ارواح گوتیک در درکولای برام استوکر و آمریکای کافکا"
✍️مارک ام اندرسون/ترجمهی معین رسولی
👁متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
■Apparatuss
■Instagram
■Telegram
■ApparatussChannel?si=4dp5tn4DyL_nXFAA">Youtube
[...] دلوز جایی گفته بود «من احساس میکنم که فیلسوفی کاملاً کلاسیک هستم»، «من به فلسفه به منزلهی یک سیستم باور دارم…(اما) برای من، سیستم نه تنها باید در ناهمگونی مدام باشد بلکه باید تکوین ناهمگونی نیز باشد؛ ناهمگونیای که تا پیش از این آزموده نشده باشد.» تکوین ناهمگونی، به تبعیت از مایمون، بدین معناست که سیستم باید بنیانی برای تکوین ناهمگونیها، آفرینش تفاوت و تولید امر نو به حساب آید. دومین پرسش ما این خواهد بود: سیستم دلوزی که با اصطلاحات کانتی قابل شرح باشد، چه شکلی خواهد داشت؟ من مایلم در اینجا به طور خلاصه و با به کارگیری پنج سرفصل کانتی مطابق با ساختار معمارانهی سیستم خودِ کانت یعنی دیالکتیک، استتیک، تحلیل، اخلاق و سیاست به بررسی عمیقتر موضوع بپردازم [...]
🕳 از مقالهی دلوز، کانت و میدان استعلایی
✍️ دنیل اسمیث/ترجمهی مهدیه دهاقین
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید:
■www.apparatuss.com
[...] در این نوشتار تلاش میکنم در فلسفهی اسپینوزا مفهوم کناتوس را در نسبت با اخلاق بخوانم. اینکه نشان دهم چگونه در فلسفهی اسپینوزا مفهوم کناتوس، در متافیزیک سیاسی او جای میگیرد و چگونه میتوان از این مفهوم در زندگی اجتماعی خود از حیث گشوده بودن به «دیگری»، به مثابه یک لحظهی اخلاقی بهره برد.
علاوه بر این نکتهی اساسی این است که طبیعتگرایی اسپینوزا را در صورتبندی مفهوم کناتوس منطبق با نظریهی سیاسی او در مفهوم دموکراسی بخوانم. به این معنا، کناتوس یک فایدهگرایی «فردی» و «ضد دیگری» نیست، که در پرتو آن فرد تنها به فایده و سود خودش اعتنا کند و در رقابت سود و زیان با دیگری قرار بگیرد. این نوع نگاه به مفهوم کناتوس، اسپینوزا را تبدیل میکند به نظریهپرداز بازار و روانشناسی نهادینه در آن. مفهوم کناتوس در فلسفه اسپینوزا دلالت به فردگرایی و فایدهگرایی فردی ندارد.
كرئون: خیالتان راحت باشد. فقط مشاوران كرئون كه همگی از معتمدين هستند.
جارچي: (خارج از صحنه) بگوش باشيد، به هوش باشيد! شاه با مادرش رو هم ريخته، مشروح اخبار در ساعت یازده.
اديپوس: آه چه روز شومي! آه زندگي نفرين شده! چگونه ميتوان روح را از وحشتناكترين اعمال بري نمود؟ فقط يك راه وجود دارد! بايد بلافاصله چشمانم را از حدقه در بياورم! (اديپوس سعي ميكند چشمانش را دربياورد، اما كرئون دستانش را ميگيرد.)[...]
🕳 از نمایشنامهی "اُدی"
✍️ ریچ اورلف/ ترجمهی روناک رنجی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
https://2yvr.short.gy/wjG0Z7
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
http://www.apparatuss.com
[...] آیا میتوان بین هستیشناسی پیوندی سیموندون و وایتهد همسویی قائل شد؟ شباهتهای بین کار آنها آشکار است، اما تفاوتها نیز واضح است. سیموندون شاید سختگیرترین فیزیکالیست قرن بیستم باشد. وایتهد ایدهآلیسم پرانرژی یا احساسی عجیب را به ما ارائه کرد که در کنشمندیش کاملاً ملموس بود، اما شامل یک خدا و انبوهی از اشیاء ابدی بود. با کمک برایان معصومی، لوسیانا پاریسی و استیو گودمن، سعی خواهم کرد استدلال کنم که سیموندون و وایتهد هر دو هستیشناسیهای ریتمیک البته نه کاملاً صریح ارائه میکنند.[...]
🕳 از مقالهی "از نهفتگی چند فازی تا عینیتِ چندریتمی: ریتم و رابطه در سیموندون و وایتهد"
✍️ وینیسیوس پورتلا کاسترو/ ترجمهی شهابالدین قناطیر
🕳 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
https://2yvr.short.gy/wznTC3
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
http://www.apparatuss.com
[...] در اینجاست که کییرکگور به عرصه میآید. او تحلیل یأسآلود مشابهی از عصر حاضر بهمثابهی زمانهی نیهیلیستی داشت، و به چشم خود میدید که همهی تفاوتهای با معنا بهواسطهی آنچه او «تأمل» مینامید رفتهرفته از میان میروند و یکدست میشوند. «تأمل» در قاموس او اشاره به این معنا داشت که آدمیان در روزگار او بیش از پیش به هیأت تماشاگران و منتقدانِ مداخلهگریزی در میآیند که دیگر حاضر نیستند دل به دریا بزنند و تعهدی جدی پیشه کنند. به اعتقاد او به لطف رسانههای جمعی، این موضعِ تماشاگر بودن و یکدستشدنی که از آن ناشی میشود روزبهروز بدتر خواهد شد و سرانجام چونان زبانههای آتشی بزرگ «همه چیز را به کام خود خواهد کشید.» به بیان دیگر، این فرایندی است که همهی تفاوتهای با معنا میان چیزهای پیش پا افتاده و چیزهای مهم را از میان برخواهد داشت.[...]
🕳 از مقالهی مسیحیت فارغ از هستی-یزدانشناسی: تقریر کییرکگور از حرکتِ نفس از یأس تا سرور
✍️هیوبرت درایفس /ترجمهی صالح نجفی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
■www.apparatuss.com
■Instagram: apparatus.insta
در واقع این فیلمها برای مخاطبان مرد از طریق توزیع در زنجیرههای تئاتر خصوصی و برای انواع روابط جنسی مورد نظرشان در نظر گرفته شده است. زنان در این فیلمها معمولا مورد تجاوز و تعرض قرار میگیرند. آنها اغلب مجاز به انتقامگیری هستند اما این مسئله این واقعیت را تغییر نمیدهد که برای اکثر مخاطبان علاقهی اصلی این فیلمها در لذتجویی محض آنهاست، لذتی که اغلب جنسیتگرا و خشونتبار نیست. آیا فیلمها سیاستی دوگانه را برای تماشاگران زن و مرد (بالقوه) در پیش میگیرند؟ این با توجه به هدفمندی کارگردان، سوال پیچیده ایست. آیا واکاماتسو بدون علاقه به صحنههای جنسی از ظواهر ژانر برای ارائهی پیامهای سیاسی خود استفاده میکند تا مخاطبان را به سخنان انقلابی خود جلب کند و یا بیشتر در یک نمایش خشن جنسی مشارکت دهد؟ آیا این نگرش پیام او را لکهدار میکند؟ آیا او میتواند انقلابی صادقی باشد در حالی که هنوز درحال ترویج مسائل جنسیای که گویی مرد سالاری را دوباره تأیید میکند، است؟
🕳 از مقالهی "کوجی واکاماتسو: رابطهی جنسی، سیاستِ بیستوچهار بار در ثانیه"
✍️فردریک سنت هیلار/ ترجمهی معین رسولی
👁 متن کامل در
■www.apparatuss.com
[...] بین دو چیز باید تمییز قائل شویم :
الف. همرسانی و برقراری ارتباطی که میان دو موجود پیوند برقرار میکند (بچهای که برای مادرش میخندد، غلغلک، و غیره )
ب .برقراری ارتباط و همرسانی با آنچه فراسوی ماست، از طریق مرگ ( که اساساً در قربانی و جانفدایی رخ میدهد) ؛ آنهم نه فراسویی که عدم باشد، موجودی فراطبیعی هم که اصلا نه، بلکه همرسانی و ارتباط با واقعیتی نامعین، که من گهگاه آنرا امر ناممکن نامیدهم: یعنی آنچه به هیچ نحو نمیتوان آن را مفهوم کرد و دریافت، و نمیتوانیم بی اینکه خویشتنمان دچار انحلال شود به آن دسترسی داشته باشیم؛ آنچه همچون رمههایی بنده وار آنرا خدا مینامیم. بر حسب لزوم میتوانیم این واقعیت را (که در ابتدا مربوط به وادی متناهی درنظرش میگرفتیم) در سطحی بالاتر ( سطحی، به لحاظ ترکیب و ساختمان موجودات، بالاتر از فرد)، یعنی در سطح اجتماعی، بصورت امر قدسی، خدا یا واقعیت مخلوق تعریف کنیم .یا اینکه در حالتی تعریف نشده باقی بماند (خندهی متداول، خندهی بیانتها، وجد و خلسهی از خود بیخود شدن که فرم الوهی در آن حل میشود، همچون شکر در آب).
[...] ادبیات آشکارا کلبیمسلک است. هیچ گونهای از کامجویی نیست که با آغوش باز نپذیرد؛ نفرت، خشم، آزارگری یا احساس شرمآوری نیست که از آن محظوظ نشود؛ تراژدیای نیست که در پی فهم منطق بدخواهانه، دقیق و هوشمندانهی حاکم بر روایتش، بهآرامی تحریک نشود. درعوض ببینید چقدر محتاطانه و با چه کنایهی خلاقانهای به نشانههای نجابت میپردازد.
خشمِ اهل آبرو از ادبیات کاملاً مشهود است. قرنهاست که ادبیات به سوءاستفاده، فساد و بیحرمتی متهم میشود؛ به اینکه هم بیهوده است و هم زهرآلود. منحرف و حرمتشکن است و بااینحال مسحور و پریشان میکند. هم زاهد است و هم متلون و برای استفاده از برخی خدایان در
[...] آدمی نه فقط ایام حیات خویش را میبیند، بلکه گورستانها نیز پیش چشمش نبش قبر میشود و فغانِ اجسادِ هولناکِ در حال تجزیه و حزن هزارههای بر باد رفته را میشنود – رؤیاهای مادرانهی از دست رفتهای که به دنیا باز آمدهاند. پردهی آینده نیز از پیش دیدگانش کنار میرود و کابوسِ مکررِ بیپایانی را نمایان میسازد: اسرافِ بیمعنای مواد آلی را. آنگاه رنجِ بیشمار انسان از روزنِ شفقت در او راه مییابد. هر رویدادی بر عدالتخواهیاش تسخر میزند، همان اصلی که عزیزترین میداردش. خود را میبیند که در رحِمِ مادر تکوین مییابد، دستانش را در هوا بلند میکند و پنج انگشتش را میبیند: «این شمارهی شیطانی پنج از کجا آمده و آن را با روح من چکار؟»[...]
🕳از مقالهی واپسین مسیح موعود
✍️پیتر وسل زاپفه/ترجمهی محمد هادی فروزشنیا
👁متن کامل را در سایت آپاراتوس بخوانید
■www.apparatuss.com
■instagram: apparatus.insta
[...] در انتهای قرن پنجم، نویسندهی ناشناس مجموعهی دیونوسیوسی اظهار میکند که هیچ گزارهی اثباتیای مناسب خدا نیست. هیچچیز نباید او را اثبات کند؛ همهچیز میتواند نفی شود. شوپنهاور با طعنه مینویسد: «این الهیات تنها الهیات حقیقی است، اما هیچ محتوایی ندارد». اوراق و رسالات یونانی که مجموعهی دیونوسیوسی را تشکیل میدهند در قرن نهم خوانندهای مییابند که آنها را به لاتین برمیگرداند؛ یوهان اریوگنا یا اسکوتوس که همان یوهان ایرلندی است که نامش در تاریخ اسکوتوس اریوگنا[۱۰] یا ایرلندی ایرلندی است. او آموزهای مبنی بر طبیعت وحدت وجودی تدوین میکند: اموری خاص تجلیات خداوند (الهامات و نمودهای الهی)اند و پسِ آنها خدا است؛ کسی که تنها وجود است. «اما کسی نمیداند او چه است، برای آن که او چه نیست و برای خود و تمام اذهان درکناشدنی است». او دانا نیست، او ورای دانا است؛ اون خوب نیست، او ورای خوب است؛ او بهگونهای فهمناشدنی از تمام ویژگیها فراتر میرود و آنها را پس میزند. یوهان ایرلندی برای تعریف او از واژهی نیهیلوم (nihilum) استفاده میکند که به معنی نیستی است. [...]
در این مقاله در بابِ نسخهی برهانِ جهانشناختیِ اسپینوزا دربارهی وجود خدا بحث میکنم. از برهانِ جهانشناختی کلاً برهانی را میفهمم که به نحوِ پسینی وجودِ یک موجودِ ناوابسته و ضروری را –که عرفاً خدا نام میگیرد- استنتاج میکند، یعنی از این تجربه که موجوداتِ دیگری، مثلاً نفسِ خودمان، وجود دارند که وجودشان وابسته به این موجودِ ناوابسته و ضروری است. به طورِ کلی از نسبتِ وابستگیای بحث خواهم کرد که هر برهانِ جهانشناختیای، در اصطلاحِ «وابستگیِ وجودی»، بر آن استوار است. این نسبتِ وابستگی را میتوان عِلی ، مفهومی و غیره در نظر گرفت. بیشترِ مطالبِ پیشِرو بدین موضوع میپردازد که برهانِ جهانشناختیِ اسپینوزا را چه نسبتِ وابستگیِ وجودیای راهبری میکند. برهانِ جهانشناختی همانطور که خواهیم دید، به معنایِ دقیقِ کلمه به نسبتِ «در-چیزی-بودن» میپردازد (یعنی به این واقعیت که همهی اشیاءِ متناهی به نحوی داخل در خدا هستند و خدا داخل در خودش است). نشان خواهم داد که کانتکستِ برهانِ مذکور،
Читать полностью…عذابی که بر سرنت نازل شد
در سرزمین منار دریاچهی وسیع و راکدی است که هیچ رودی به آن جاری نمیشود و هیچ رودی از آن جریان نمییابد. ده هزار سال پیش در کرانهی آن دریاچه شهر معظم سرنت قرار داشت، اما سرنت دیگر در آنجا نیست.
نقل است که در ایامی بسیار دور، هنگامی که جهان هنوز جوان بود، پیش از آنکه مردمان سرنت به سرزمین منار گام نهند، شهری دیگر در کرانهی دریاچه قرار داشته است. شهری معمور از سنگ خاکستری به نام اِب ، که قدمتش هماندازهی خود دریاچه بود و موجوداتی در آن سکونت داشتند که ظاهر مطبوعی نداشتند. این موجودات همچون اغلب موجوداتی که به جهانی بدوی و بی سر و سامان تعلق دارند، بسیار غریب و کریهالمنظر بودند.[...]
🕳 دو داستان از اچ.پی. لاوکرافت
✍️ اچ.پی.لاو کرافت /ترجمهی محمدهادی فروزشنیا
👁 این دو داستان را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
■www.apparatuss.com
■ apparatus.insta
#ادبیات #لاوکرافت
تا کنون ما تقابل سنتی میان بیرون و درون را ترسیم کردهایم. اما دیلتای به نقطهای میرسد که «تجربهی زیسته» را به جهت قابلیت آن برای دربرگرفتن هر دو معنای درون و بیرون ترجیح میدهد. در مقالهی «خاستگاه باور ما در واقعیت جهان بیرونی و توجیه آن» در سال ۱۸۹۰ دیلتای استدلال میکند که منشأ دسترسی ما به جهان بیرون نه بر مبنای استنتاج عقلانی بلکه بر مبنای احساسی از مقاومت در برابر اراده است. واقعیت جهان در اصل از درون به منزلهی مهار قصدهایمان احساس میشود. حتی ابژههای تجربهی بیرونی نیز زمانی که در زندگی ما نقشی بازی کنند، میتوانند واجد معنای درونی باشند. از این رو دیلتای تصویر گوته در مطالعاتش را تجربهای درونی توصیف میکند؛ زیرا به خاطر میآورد که تصویری از گوته در خانهی پدرش، پیش از آنکه دیلتای خانه را به ارث ببرد، آویخته میشد. تا حدی که این تصویر به بخشی از تاریخ زندگیِ ذهنی(سوبژکتیو) او بدل شد
🕳 از مقالهی "دیلتای، هرمنوتیک و نوکانتگرایی"
✍️ رودولف مکریل ترجمهی مهدیه دهاقین
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
www.apparatuss.com
https://www.instagram.com/apparatus.insta?igsh=MWdjNjA2aTd1NTl0Yg==
[...] پازولینی به عنوان یک فیلمسازْ مشهور است؛ به طور خاص، طی دهههای 1960 و 1970، او قرائتهای تصویری معاصر عمیقی را از دو سنت بزرگ فکری غرب کارگردانی کرده است: یونان باستان در فیلمهایی نظیر مدهآ و اودیپوس، و مسیحیت یهودی در فیلم انجیل به روایت متی و یک فیلمنامهی به غایت پیچیده درباره زندگی پل قدیس. مجموعهی همهی اینها، تفکری دشوار را درباره نسبت میان تاریخ، اسطوره و دین شکل میدهد. پازولینی همزمان هم یک مارکسیست انقلابی بود و هم مردی که برای همیشه تحت تأثیر کودکی مذهبیاش قرار داشت. به همین دلیل پرسش اصلیاش چنین بود: آیا صیرورت انقلابی تاریخ، همان منفیت سیاسی، در حکم تخریب زیبایی تراژیک اسطورههای یونانی و یا تخریب وعدهی صلحآمیز مسیحیت است؟ یا اینکه باید آنجا که در یک جهان مساواتطلب نو، مصالحهی تأییدگرانهی زیبایی و صلح ممکن میشود، از یک کسر سخن به میان بیاوریم؟[...]
🕳 از مقالهی "تخریب، نفی، کسر: دربارهی پییر پائولو پازولینی"
✍️ آلن بدیو/ ترجمهی برنا حدیقی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید:
■www.apparatuss.com
[...] از لحاظ تاریخی بازسازی و شبحوارسازی روایت گوتیک با ظهور نویسندگان زن، افزایش خوانندگان زن و با محوشدن تدریجی هویتهای جنسیتی ثابت مرتبط است. در این زمانه جالب است بدانیم که استوکر و کافکا هر دو تمایلات همجنسگرایانه داشتند و هر دو از موضع اقلیت درباب فرهنگ غالب مینوشتند (استوکر ایرلندی بود و کافکا یک یهودی اهل جمهوری چک). آیا این یکی از دلایلی است که آنها هر دو به سمت روایتهای «قربانی» گرایش پیدا کردهاند، به سمت متونی که از دیدگاه دلوز و گتاری آن را «قلمروزدایی» و «مازوخیستی» مینامند: حاشیهای، بیپناه، فرودست نسبت به دیدگاههای کودک، قانونشکن، خارجی، حیوان؟ نامهها و داستانهای کافکا بهوفور شاهد چنین واژگونیهایی از فاتح جستجوگر غربی به شکل یک پخمهی منفعل، پسر اخته شده یا حیوان قربانی آیینی است. شاید تعجبآور نباشد که امیال اغلب در نوشتههای او بهمثابه فیگور انگلوار و خونآشامی پرخاشگری و همزمان فداکاری به تصویر کشیده میشود.
Читать полностью…این درست است که در حیات اجتماعی نزاع و کشمکشی وجود دارد برای اینکه هر فرد به قدرت بیشتری و در نتیجه لذت بیشتری برسد، و در فلسفه اسپینوزا فضیلت و سعادت و خیر و کمال مترادف و حتا برابر با قدرت و کوشش برای به فعلیت رساندن قدرت خود است، اما این تلاش و کوشش که بر اساس مفهوم کناتوس توضیح داده میشود، به معنای حذف «دیگری» نیست[...]
🕳 از مقالهی "اسپینوزا: اخلاق معطوف به دیگری"
✍️ عنایت چرزیانی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
https://2yvr.short.gy/wK1znv
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
http://www.apparatuss.com
نخستین صورت بندی روانکاوانه مالیخولیا توسط فروید در مقاله «ماتم و مالیخولیا» مطرح می شود. او میان ماتم (mourning) به منزله کنش سوژه در قبال از دست دادن ابژه که نهایت آن نوعی مصالحه و آشتی با جهان است و مالیخولیا (melancholia) که در آن سوژه پس از دست دادن ابژه همچنان میل به یکی شدن با آن را حفظ می کند، تمایزی برقرار می کند. به بیان فروید فرد مالیخولیایی در تقابل با فرد عادی که پس از کنار آمدن با از دست رفتن ابژه، انرژی لیبیدویی اش را معطوف به ابژه های دیگر می کند، لیبیدو را درونی کرده و به خود (ایگو) معطوف می دارد. نتیجه چنین درونی سازی شکل گیری نوعی نارسیسیزم ( خودشیفتگی) است که در آن فرد از ابژه های جهان بیرون چشم پوشیده و منزوی می شود. نکته کلیدی در این جا این است که این نارسیسیزم در عین حال نوعی نفرت از خود را نیز به همراه دارد زیرا او در نهایت به جای ابژه از دست رفته، شیفته بخش آرمانی شده ای از ایگویش شده است.
https://2yvr.short.gy/3Mb7vC
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
http://www.apparatuss.com
[...] اديپوس: واي بر من و خاندانم. من شاهي را كشتهام و به مردم وعدهی مجازات قاتلش را دادهام حتي گفتهام به هر قيمتي سر حرفم هستم اما صبركنید! هنوز يك چيز روشن نشده است.
تايرسياس: ديگه داره به قسمت افتضاح قضيه ميرسه.
اديپوس: اگر من پسر لايوس هستم و اگر لايوس با یوكاستا ازدواج كرده بوده، كه اكنون همسر من است، معنايش اين است... اين است كه... به اين معناست كه لايوس قبلاً همسر ديگري داشته درست است؟
كرئون: با عرض شرمندگي خير.
اديپوس: پس سروگوشش ميجنبيده است.
كرئون: هرگز.
اديپوس: اهداي اسپرم؟
كرئون: نچ
اديپوس: يعني شما دارين ميگين اين زن من همون... همون...
تايرسياس: زدي تو خال!
اديپوس: آه خدايان من! اوه خدايان من! من با مادرم ازدواج كردهام!!! تعجبي نداره اون هميشه ميدونه من صبحونه چي دلم مي¬خواد!
اوه خدايان من! من پدرم را كشتهام وبا مادرم ازدواج كردهام!
تايرسياس: ميتوانست بدتر از اين باشد. ميتونستي مادرت رو كشته باشي و با پدرت ازدواج كرده باشي اون موقع واقعاً به دردسر ميافتادي.
اديپوس: کی دیگه از این موضوع خبر داره؟
[...] سر-و-کله زدنهایِ هنری جیمز با تئاتر ردّي اجرایی در آگاهیِ او به نثرش بر جا گذاشت و در یکي از دیباچههاش درام را بهمثابهیِ یک هیاهو برشمرد. در ایجازِ این واژه منظري تقریباً مولکولی به اجرا وجود دارد، مانندِ فورت/دایِ فرویدی، بازیِ ناپدیدی و بازگشت، با قرقره و بهدستِ کودک، که در آن اصلِ واقعیت با تعویقِ تکراریِ لذت خوش است. مطابقِ نظرِ فروید، این ناپدیدیِ در حالِ اجرا گسیلِ مادر از کودک است. فورت/دا هیاهویي است چرخان بر پاشنهیِ یک غیاب. از شکسپیر میدانیم که، در تئاتر، میتوان هیاهویِ بسیار برایِ هیچ ساخت؛ از بکت، و زئامی، میدانیم که میتوان غیابِ ظاهریِ یک هیاهو را درست بهصورتي اجرا کرد که هیچ نباید انجام داد[...]
🕳 از مقالهی "عالمشمولهای اجرا یا بازی استهلاکی
✍️ هربرت بلاو /ترجمهی آرش پرنوسی و محمدعلی نراقی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس ببینید
■https://2yvr.short.gy/MY4QEH
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
🌐http://www.apparatuss.com
مقالهی حاضر به بررسی تطبیقی مسئلهی حقیقت در فلسفهی داستایفسکی و از منظر پرسپکتیویسم نیچه میپردازد. پرسپکتیویسم یا چشماندازگرایی مبتنی بر نفی «امر مطلق» و به کلی اصول ثابت جهانی است که به نسبیتگرایی در اخلاق و ارزشگذاری میانجامد که با «خواست قدرت» و مبارزه با ارزشهای مطلق و بازآفرینی ارزشهای نو، قابل دسترسی است.
چشم اندازگرایی درحقیقت، ایدهی معرفتشناسانهای است که بر اساس آن نیچه ارزشی واحد و مطلق را در عمل اخلاقی نمیپذیرد و میگوید در اخلاق «امرمطلق» بیمعناست چرا که باید امکان دیدن شرایط از زوایای مختلف فراهم باشد. نیچه بر این باور است که هیچ حقیقتی وجود ندارد مگر تفسیرهای ما از جهان. در واقع جهانما بر حسب منطق، پیش فرضها و تعصبات روانی ما قضاوت میشود.[...]
🕳 از مقالهی "حقیقت در فلسفهی نیچه و داستایفسکی"
✍️ اشرف ابوفارس/ ترجمهی تارا حسینی
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
https://2yvr.short.gy/3zE1bO
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
http://www.apparatuss.com
چنین واقعیتی پا به فراسوی طبیعتِ قابل تعریف نزد انسان میگذارد، از آن رو که تعریف و تعیینناشده است و نه از آن رو که تعیّن و صبغهی فراطبیعی دارد.[...]
🕳 از مقالهی خنده و عشق
✍️ ژرژ باتای/ترجمهی احمدرضا میرناصری
👁 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
https://2yvr.short.gy/vkwG3p
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
http://www.apparatuss.com
زینتکاریِ افسانههایش تردید نمیکند. اما تنها ادبیات است که میداند چگونه از طریق بازی دقیق سرنوشت که تقدیر یک خدا را تعیین میکند، در تجلیل شایستهی عظمت و شکوه او که در قالب یک شخصیت تکریم و تحقیرش میکند، با اغراق یا تجسم، آرایهپردازی کند. آن آذرخشافکن مخوف، با آمدن به تورِ نازکِ سخن، از هستی ساقط میشود، و به یک دروغ، بازی یا فریب بدل میشود.
ادبیات از آنجا که منحط است، تظاهر به زهد را هم خوب بلد است: با وجود بیشکلی مطبوعش، انسجام دستور زبان را به شیوهای آزارگرانه رعایت میکند؛ غیرواقعی است و مدام با ما از عقاید غلط و افکار افسونگر میگوید؛ عاری از احساسات است اما همهی آنها را به کار میگیرد. انسجامش از ناراستیاش نشأت میگیرد. تنها با به در کردن روح از کالبد خویش است که سرنوشت محتومش را رقم میزند.[...]
🕳 از مقالهی ادبیات همچون فریب
✍️جورجو مانگانلی/ترجمهی پویان کریمی
👀 متن کامل را در وبسایت آپاراتوس بخوانید
■www.apparatuss.com
■telegram: @apparatus_channel
▫️ مقالهی کریستالها و غشاها: فردیت و بیدوامی
✍️ آن سوونارگ، ترجمهی شهابالدین قناطیر
مقالهی پیشِ رو برگرفته از کتاب «ژیلبر سیموندون: وجود و تکنولوژی» نوشتهی آن سووِنارگ، فیلسوف فرانسوی و متخصص آثار ژیل دلوز، است. از دیگر کتابهای سووِنارگ که به انگلیسی و فرانسه نوشته شدهاند، میتوان موارد زیر را برشمرد: دلوز و هنر برگردان سامانتا بَنکستون، ماشینهای هنر: دلوز-گتاری-سیموندون برگردان سوزان وِردِربِر، دلوز و تجربهگرایی استعلایی، دلوز«از حیوانات تا هنر».
برای خواننده ایرانی که شناخت خوب و کارآمدی از آرای سیموندون ندارد، تمرکز ویژهی سووِنارگ بر آرای سیموندون بسیار ارزشمند خواهد بود. ترجمه این مقاله مهم و ویژه نیز در راستای گسترش هرچه بهتر آرای او است. در این مقاله خواهیم دید که ایدهی "تا" یا "چین" در اندیشه دلوزی از کجا شکل گرفته، و همچنین فردیت، تکینگی، رخداد، و زمان در اندیشه سیموندون چه نسبتی با آرای دلوز دارند.
👁 متن کامل مقاله:
🌐https://2yvr.short.gy/Pbwgb6
🌐http://www.apparatuss.com
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/
▫️ واقعیتِ شگفت و میدان خالی خیال
◾️دربارهی رئالیسم جادویی
✍میلاد روشنی پایان
در صد سال تنهایی، روزی رمدیوس خوشگله که زیبایی معصومانه و مرگبارش آرامش مردان شهر را به هم ریخته است، رنگپریده تر از همیشه از خواب برمیخیزد و مانند همیشه برهنه به حیاط میرود. فرناندا، عروس زیبا و منفور خانواده که مشغول پهن کردن ملافههای هلندیِ گرانقیمتش روی طناب است، او را میبیند که همچون یک عذرای باکرهی لخت به خلسهای عجیب فرو رفته است. در همین حین نسیمی میوزد، نورها شدت مییابند و رمدیوس خوشگله سبک میشود و پاهایش از زمین جدا میشوند. برای آنکه تعادلش را حفظ کند به یکی از ملافههای فرناندا چنگ میزند اما وقتی میبیند که ملافه همراه با ملافههای دیگر به آرامی به دورش پیچیده میشوند، مقاومت را کنار میگذارد و با اعتماد به نفس یک قدیس در میان نور سفید و ملکوتیِ ملافهها به آسمان میرود و در یک خداحافظی ابدی، برای خانوادهاش دست تکان میدهد...
ادامهی مطلب
🌐 https://2yvr.short.gy/YnZ88Z
#آرشیو
🌐 http://www.apparatuss.com
▫️Telegram: http://t.me/apparatus_channel
▫️Instagram:
https://www.instagram.com/apparatus.insta/