📍غذا، اشتهای اجتماعی و ایدئولوژی📍
تهران هرچه بیشتر فضاهای خود را با خوردن گره می زند. در سالهای اخیر در ۱۷۶ مرکز خرید و مالهای شهر تهران فود کورت بازگشایی شده است. خوردنیشدن فضاهای شهری و گسترش وسیع رستورانها، کافهها و فود کورتها و خیابانهای غذا، این پرسش را به میان میکشد که اولاً پیامدهای چنین گسترشی در قلمروهای عمومی شهر چه میتواند باشد؟ و ثانیاً، چنین شکلی از گسترش جای چه اشکالی از گردهمایی مردم را پر میکند؟ و آیا در نقش جبرانیاش نوعی پنهانسازی عناصر عادی زندگی روزمره نهفته نیست؟ غذا خوردن جای چه چیزهایی را میتواند بگیرد؟ با مثالی، روشنتر به این پرسش میتوان پاسخ داد. در طرح اولیهی پل طبیعت قرار بود فضای سبز اندکی هم باشد که افراد بتوانند استراحت کنند و دراز بکشند و از آن طریق فضای شهر را ببینند، اما آنچه در عمل رخ داد این بود که طبقهای از آن را به رستورانهای مختلف و کافی شاپها اختصاص دادند. اما مگر بین لم دادن روی زمین و دراز کشیدن با نشستن چه فرقی وجود دارد؟ درزا کشیدن دو زوج یا دوست میتواند جنبوجوشی بیافریند که وقتی قدم میزنند رخ نمیدهد. اما اگر جایی پر از رستوران باشد، چینش ابزارهای مادی مانند میز و صندلی و غذا، رفتارهای حولِ خوردن در حجم جمعیت انبوهی که به تنهایی برای خوردن آمدهاند، فضایی راکد از حرکت ایجاد میکند. در عین خوردن باید بنشینیم و آداب رفتاری محافظهکارانهای را رعایت کنیم، اما وقتی فضایی عمومی در اختیار داریم که کنشی از قبل تعریفشده بر ما تحمیل نمیشود، امکان فعالیتهای زیادی برای مصرفکنندهی فضا باقی میماند. میتوان دراز کشید، لم داد، بازی کرد و بسیاری کارهای دیگر. به جای آنکه موقعیتی آزادانهتر توسط فضا در اختیار گذاشته شود، فضاهای غذاییشدهی شهری، رویدادهای پیشبینیناپذیر را از شهر دور میسازند و بهجایش فعالیتهای پیشبینیشده را پیشِ روی قرار میدهند. نقش محافظهکارانهی غذا و موقعیت ایدئولوژیک آن وقتی آشکار میشود که به جای راه رفتن، قدم زدن یا چرخ زدن در فضا، از شما میخواهند که بنشینید و به جای فعال بودن صرفاً تماشاگر باشید. کنشهای فرهنگی بیشماری که حول فضای عمومی میتوانست رخ دهد از طریق فعالیت صرفِ خوردن، به کنشی اقتصادی و پیشبینیشده محدود میشود.
✍️از متن مقالهی «سیاستِ غذا و غذایی شدن فضاهای شهری» به قلم عباس کاظمی. متن کامل را در اندیشه پویا ۸۹ بخوانید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
آقابزرگ علوی رمان موسوم به «روایت» را بر اساس زندگیِ باقر مؤمنی و آنچه باقر مؤمنی از شرح احوالات خودش برای او تعریف کرده بود نوشت. باقر مؤمنی میگوید در سال 1347 به برلین رفته است و چند روزی مهمان آقابزرگ بوده است و آقابزرگ توی این چند روزه او را «بر سر ِتاس نشاند» و ضبط صوت را روشن کرد و همهی حرفهای او را ضبط کرد. رمان «روایت» که اولین نسخهی پاکنویس شدهاش ده سال بعد از زیر دست نویسنده بیرون آمد، محصول همین حرفها بوده است…روشن کردن ضبط صوت و ضبط کردن شرح احوالات مهمانها ترفندی بود برای راه انداختن موتور نوشتن که آقابزرگ از چند سالی بعد از مهاجرتش در پیش گرفت.
آقابزرگ در اولین سفری که بعد از بیست و شش سال دوری از وطن به تهران رفت (فروردین 1358)، دستنوشتهی «روایت» را با خودش برد و رسیده و نرسیده آن را داد به قهرمان داستان ــیعنی به خودِ باقر مؤمنیــ تا یک ناشر برای آن پیدا کند. باقر مؤمنی بلافاصله یک ناشر برای آن پیدا کرد و مقدمات چاپ داشت فراهم میشد که آقابزرگ اعلام کرد که از چاپ کردن آن صرف نظر کرده است. توی همان چند روز اولی که در تهران بود، دستنوشتهاش را داده بود به چند نفر از رفقا خوانده بودند و یکی دوتا از اظهار نظرها یک تردیدهایی به دل او انداخته بود و به این نتیجه رسیده بود که لازم است یک دستکاریهایی در متن کتاب صورت بدهد. یکی از اظهار نظرها این بود که در این رمان حق مطلب را ادا نکردهای و از روی خیلی چیزها «پریدهای» و این رمان باید تبدیل بشود به «سه جلد». این را سیاوش کسرایی گفته بود. شاید سیاوش کسرایی نمونهی ایدهآلی مثل دُن آرام شولوخوف را در نظر داشته است و توی این فکر بوده است که یکی از رفقا باید یک همتی به خرج بدهد و یک کتابی در همان حد و اندازه بنویسد که با آن نمونه قابل مقایسه باشد. اما باقر مؤمنی که اولین خوانندهی این رمان بود، هیچ مسئلهای با این رمان نداشت و معتقد بود که «این کتاب با همهی ایراداتی که به آن وارد است به همین شکل موجود هم قابل انتشار است.»... آقابزرگ با وجود اصرار باقر مؤمنی که اشتیاق فراوانی داشت کتاب به همان صورتی که بود چاپ شود، دستنوشتهاش را از او پس گرفت و با خودش به برلین برد.
✍️از متن نوشتاری به قلم جعفر مدرس صادقی. متن کامل در اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
پاسخهای رضا خجسته رحیمی به ۲۰ سئوال باشگاه روزنامهنگاران ایران:
خودتان را در یک جمله توصیف کنید؟
روزنامهنگار نارضا، اول از خودش.
از چه روزنامهنگاری بیشترین تاثیر را گرفتهاید و دقیقا چه تاثیری؟
جسارت نمیکنم ادعا کنم تاثیری، اما جادوی قلم "صدرالدینِ" روزنامهنگاری ایران، زندهیاد "الهی" را میستایم. از نثر تکنگاریهای دوران میانسالی داریوش آشوری و آیدین آغداشلو لذت میبرم و یاد میگیرم.اما الگوی ایدهآلام در روزنامهنگاری آلبرکاموست با این جمله: روزنامهنگار باید جهتگیری کند بیآنکه جانبداری کند؛ فشردهترین مانیفست روزنامهنگاری در نشانِ مرز پرواز و سقوط روزنامهنگار. و با عمل به همین یک دستور؛ اوست که برایم تا همیشه چراغیست والگویی از شرف روزنامهنگاری.
آیا به آنجایی که مدنظرتان بود، رسیدهاید؟
با مغناطیس بهار مطبوعات پس از دومخرداد معماری را رها کردم و عاشق روزنامهنگاری شدم. ازآن بعدتر هرچه بیشتر دویدیم، دورتر شدیم. ما استحقاق تیراژهای بالاتر، سرمایهگذاریهای بسی جذاب، و رقم خوردن فصلینو در روزنامهنگاریمان را داشتیم اما تقدیرمان شد ادامه دادن به ادامه دادن.به قول استاد شفیعی کدکنی: فراخای جهان سرشار از آزادی و شادیست/اگر این دیو و این دیوار بگذارد. بهرغم اینها، در اینجای جهان که به قول زندهیاد بورقانی، قدت را با اشعه لیزر رد میزنند و چون بالا گرفت، خوششانس باشی پایت را میزنند و بدشانس اگر، سرت میرود، ما از بختیاران بودیم که روی سرمان راه میرویم؛ شکرگزار نباید بود؟
آیا در کار روزنامهنگاری، فلسفه خاصی را دنبال میکنید؟
در محتوا: خلاف جریان باش، نترس و فکر روشن را جایگزین روشنفکری کن.
در فرم: کیفیت را فدای کمیت نکن و در تجربهی فرمهای نوشتن و خلق محتوا همواره نوجو باش.
آیا باعث پیشرفت جامعهای که در آن زندگی میکنید، شدهاید؟
اگر پیشرفت فقط آرزو و رویا نبود و در بیداری لمسش میشد کرد، آنوقت دیگر مهم نبود باعثش هر آنکه باشد.
الان چه کتابی میخوانید؟ قبلش چه کتابی میخواندید و بعدا چه کتابی قرار است بخوانید و چرا این سه کتاب را خواندید؟
الان: مسئولیت و داوریِ هانا آرنت. قبلش: آثار کولاکوفسکی به فارسی و انگلیسی(به واسطه کار مجله، که چه فرصت بینظیری شد). بعدتر: اگر عزمی باشد، ترجمهنشدههای رمون آرون. چرا؟ تا اطلاع ثانوی هرآنچه ما را به عبور از روشنفکری رومانتیسمزدهمان و بازگشت به عقل سلیم فرابخواند.
بهترین فیلم و سریالی که در یک سال اخیر دیدید چه بود و چه تاثیری بر شما داشت؟
فیلم روی علفهای خشکِ بیگله جیران: که چارهای نیست از رواقی زیستن، اگرچه ناممکن. سریال وراثت: که قدرت، فساد،استبداد.
بهترین موسیقیای که در یک سال اخیر گوش کردید یا کنسرتی که رفتید چه بود؟
شرمنده حنجره خسته علیرضا قربانی اگر نمیشدم، برای لمس صدای دوستداشتنیاش در ایستگاهی از کارناوال کنسرتهایش حاضر میشدم.
بارها و بارها: سرو چمان استاد شجریان، در اجرای کالسروهه(چه اجرای روحگشایی).
اگر روزنامهنگار نمیشدید چه حرفه دیگری را دنبال میکردید؟
قاعدتا معماری که درسش را خواندهام،چون قدرت خلق زیبایی دارد.
اگر الان این حرفه را کنار بگذارید، دنبال چه شغلی می روید؟
اگراستحقاق و حق برخورداری از مجوز انتشارات بود، حتما تا امروز کار نشر و تولید کتاب را آغاز کرده بودم.والبته وقتی کار دوست روزنامهنگار بیکار به ردصلاحیت در رانندگی اسنپ رسیده،چه جای این شکوههای سانتیمانتال. این در اگر بسته شود؟ فعلن که پا لای در است. اما بهفرض که قلم پا شکست؟شاید معماری، یا هرکار کوچکی که با آن بتوان زیبایی ومعنا آفرید؛فرقی نمیکند.
چه چیزی شما را خوشحال میکند؟
لحظههای خوب؛ از غذای خوب تامعاشرت خوب.به قول محمد فاضلی:همین موفقیتهای کوچک.
سرگرمی خاصی به غیر کتاب و فیلم دیدن دارید؟
زمانی سفر بود.دورهای دویدن و پناه به طبیعت.و اکنون:جنگی تنبهتن، پرشور و جذاب با دلمردگی.
هنرمند محبوب شما کیست؟
محمدرضا شجریان:جادوی صدا.
اینگمار برگمان:جادوی تصویر. عبدالله کوثری:جادوی ترجمه به زبان فارسی.
آیا سانسور خبرها و گزارشها ضروری است؟
ناچاریم. از مارکس فقط این گفتهاش را خادمم که:این سانسورچیها با چنین ادعاهایی و نبوغی چرا ما را از استعدادشان در خلق آثار محروم کردهاند!(نقل به مضمون)
بزرگترین دارایی شما چیست؟
امید در شورهزار یاس.
بزرگترین ترس شما چیست؟
بستهشدن پنجرههای توسعه کشور/پیروزی نومیدی بر امید.
رویای شما چیست؟
عبور ازمدل استثنایی در حکمرانی/یک روزگار عادی.
چه چیزی را دوست دارید دور بریزید؟
وای از این حلقه بسته مدیران و سیاستمداران ایرانی.
حلقه مفقوده جامعه ما چیست؟
اعراض از عقل سلیم.
مزایا و معایب تنوع در جامعه چیست؟
اگر مزایایش را تجربه میکردیم، آنوقت بهای معایبش را هم میپرداختیم؛ چهباک.
@JournalistsClub1
📍در ستایش تبعید
✍️لشک کولاکوفسکی، ترجمهی عبدالله کوثری
«روشنفکر تبعیدی»، این سیمای آشنای قرن بیستم، سزاست اگر به تبارنامهی معنویِ گرانبارِخود بنازد، تبارنامهای که از آناکساگوراس و امپدوکلس و اووید آغاز میشود و به دانته و اوکام و هابز و سپس به شوپن و میکیهویچ و هرتسن و ویکتور هوگو میرسد. اما در عصر جدید این غربتنشینان، اغلب تبعیدی به معنای دقیق کلمه نبودند، یعنی عملاً از وطن رانده نشده یا به حکم قانون نفی بلد نشده بودند. اینان گریختگان از آزار سیاسی، زندان، مرگ، یا سادهتر از اینها، آزردگان از سانسور بودند. تمایزی که یاد کردیم از آن روی اهمیت مییابد که تأثیر روانی دارد. بسیاری از تبعیدیانی که به میل خود از رژیمهای خودکامه گریختهاند، نمیتوانند خود را از نوعی احساس شرمساری رها کنند. اینان در موقعیت فعلی دیگر در معرض انواع مهلکهها و محرومیتها نیستند، حالآنکه این سهمیهی روزانهی دوستانشان یا سرتاسر کشوری است که احساس تعلق به آن دارند. بنابراین نوعی سردرگمی یا ابهام در این موقعیت گریزناپذیرمی شود و ترسیم خطی قاطع که تبعید خودخواستهی توجیهپذیر را از توجیهناپذیر جدا کند میسر نیست. ما به آسانی میتوانیم دید که اگر آینشتاین یا توماس مان در آلمان هیتلری مانده بودند هیچچیز حاصل نمیشد. از سوی دیگر، بسیار کسان در اتحاد شوروی یا لهستان ماندهاند و هرچند حاکمان کشور خوش داشتند ایشان را به خاک بیگانه روانه کنند، سرسختانه در جای خود ماندند و زندان و آزار و مسکنت را برگزیدند. کیست که بگوید این کار خطا بوده است؟ سولژنیتسین و بوکوفسکی را ناچارشدند دستبسته، با تیپا از کشور بیرون کنند و بدینسان اینان به همان راه مصیبتباری افتادند که کموبیش دویست روشنفکر سرشناس روس کمی بعد از انقلاب به حکم حاکمان شوروی طی کرده بودند. بسیاری از رهبران جنبش همبستگی حاضر نشدند که به قیمت مهاجرت از وطن آزاد شوند. میلان کوندرا چکوسلواکی را ترک کرد و چسلاو میلوش از لهستان برون رفت و هردو این تجربه را دستمایهای کردند تا آثاری گرانقدر در ادبیات مدرن پدید آرند. واسلاو هاول در میهن خود ماند، و ما بسیار چیزها را وامدار این گونه آدمهاییم. دکتر فاستوس و رمانهای نابوکوف ثمر مهاجرت هستند، همچنانکه نوشتههای کوندرا، یونسکو و کوستلر. اما نوشتن کتابی چون مجمعالجزایر گولاگ از هیچ تبعیدی ساخته نبود. ما هیچ معیار جهانشمولی نداریم تا بگوییم در چه وضعیتی تبعید خودخواسته، اگر اصولاً میسر باشد، بر ماندن در وطن ترجیح دارد.
✍️متن کامل در کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍روشنفکران، آفرینندگان کلمه
✍️لشک کولاکوفسکی، ترجمهی رضا خجسته رحیمی
روشنفکران اربابان و فرمانروایان کلمهاند، و نه خادمان آن. به همین دلیل، آنها حتا اگر با نیت خیر سعی در نگهبانی از سنت داشته باشند، ویرانگران سنت از کار درمیآیند، زیرا پاسداری از سنت بهخودی خود مساویِ زیر سؤال بردن آن است. حتا آنانی که سنت را پاس میدارند، وقتی در مقام روشنفکر ظاهر شوند، خطرناک خواهند بود. چه کسی وفادارتر از گئورگ لوکاچ در همپیمانی با کمونیسم سراغ دارید؟ او اما بهرغم تمامیِ مجاهدتها و ایمانش به کمونیسم، در همهی عمر هرگز نتوانست با حزب کنار بیاید و بارها و بارها با انواع برچسبها انگ مرتد بر پیشانیاش زده شد. ذهن روشنفکری او به اینکه شخصیتی مؤمن باشد رضا نمیداد. او آرزو داشت آموزههای کمونیستی را تعالی بخشد و حتا با جسارت بیشتری نسبت به سران حزب از آن آموزهها دفاع کند، و همین هم او را بهسوی اشتباهات متنابهی سوق داد. بهرغم نقش بسزایی که روشنفکران در گسترش و قوام جهان کمونیستی داشتهاند، بیراه نیست اگر تصور کنیم که آنها در افول کمونیسم نیز از سهم عمدهای برخوردار بودهاند. دیر یا زود وقتی ثابت شد که سرسپردگی، از تحمل خارج و با ادعاهای روشنفکرانه آشتیناپذیر است، آن دسته از روشنفکران که از اطاعتِ کامل دست نشستند و در برابر حملاتِ از خارج به آموزههای مارکسیستی، در صددِ اصلاحات از داخل برآمدند، ویرانگرتر از بقیه ظاهر شدند. امروز که دیگر تقریباً هیچ روشنفکر کمونیستی باقی نمانده و کلید تعلیمات حزبی عمدتاً به دست مقامات پخمه اما معتمدِ حزبی است، چهبسا صندوقِ کمونیسم امنتر از هرزمانی باشد: دیگر خطری از جانب آن موجودات پرمدعا و همواره ناراضی کمونیسم را تهدید نمیکند. اما این صرفاً نیمی از حقیقت است: مصونیتِ ایدئولوژیک اهمیت دارد، اما قابلیتِ واکنش به چالشهای ایدئولوژیک جدید نیز مهم است، و بیاعتنایی به این قابلیت، بهایی است که در ازای آن مصونیتِ آرامشبخش باید پرداخت. بنابراین، اینکه کمونیسم در مقام جنبشی روشنفکری و بهطور اعم، در مقام مسئلهای روشنفکری، خوشبختانه به پایان راه رسیده است، در نگاه اول چهبسا برای نهضت کمونیسم سودمند باشد، اما از سوی دیگر نشانهای از سقوط کمونیسم نیز در آن میتوان دید. در فرایند زوال یک نهاد ایدئولوژیک، وجود روشنفکران مسلماً اسباب دردسر است. اما درعینحال، بودنِ آنها گواهی میدهد که این نهاد هنوز زنده است و میتوان انتظار داشت که تاحدی با چالشهای فکری جدید مقابله کنند. به این معنا میتوان گفت که مسیحیت پیوسته زنده میماند، اما کمونیسم نه.
اصیلترین الگوی روشنفکرِ تاریخ مدرن، بیشک اراسموسِ روتردامی بود: صلحطلبِ آتشافروز، لغتشناس، و اخلاقگرایی عموماً شکاک؛ کسی که در دل سختترین معرکههای عصر خود حاضر بود، و در عینحال انزواطلبی محتاط بود و به جانب افراط کشیده نمیشد؛ او که از بزرگترین مروجان حرکت اصلاحی در زندگیِ دینی بود اما هرگز به نهضت اصلاحات پروتستانی نپیوست؛ جنگجویی آرام و دانشمندی طناز. تا همین امروز، نقش تاریخی اراسموس همچنان محل بحث است: آیا او در نهایت مشغول مرمت مسیحیت بود یا نابودی آن؟
✍️کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
مهاجرت کَندن است؛ یا دستکم اینطور گفتهاند که دل بُریدن است؛ که رفتن است؛ که دور ایستادن است و جای تازهای ساختن است، اگر مهاجر بهراستی سودای ساختن آینده را در سر پرورانده باشد. اما کدام کار دنیا بهقاعده است که قاعدهای را بشود برای مهاجرت در نظر گرفت؟ یکجور مهاجر که نداریم؛ هر آدمی در هر زمانهای مهاجرت را به شیوهی خود تعریف میکند؛ یکی با گذر از هر آنچه پشتسر گذاشته و یکی با ایستادن و از فاصلهای معیّن پشتسر را دیدن؛ یکی با به یاد نیاوردن و یکی با از یاد نبردن. اولی جوزف برودسکیِ شاعر است که سالها بعدِ آنکه از شوروی گریخت و هرگز فرصتی برای دیدن دوبارهی پدر و مادری اسیرِ آن سرزمین پیدا نکرد، روزهای رفته و حسرتهای ازیادنرفته را در جُستار در یک اتاق و نصفی به انگلیسی نوشت تا پدر و مادرش در «چارچوب فرهنگی دیگری» رنگ واقعیت به خود بگیرند و «فعلهای حرکتی انگلیسی» حرکاتشان را وصف کنند، چرا که بر این باور بود که «به روسی نوشتن از آنان به اسارتشان تداوم میبخشد، آنان را چنان تحلیل میبرد که چیزی ازشان نمانَد... پس بگذارید انگلیسی منزلگه مردگانم باشد.» دومی شاهرخ مسکوبِ جُستارنویس است که چندسالی بعدِ مهاجرتش به فرانسه، در سفری به بُستنِ امریکا، گفت که «رابطهی من با ایران رابطهی آدمی است که از مادرش دلخور است. نمیتواند از مادرش بِبُرد. چون شدیداً وابسته است به او و درضمن ازش دلخور است دیگر. حالا چیز بیشتری نگویم. شاید بد نباشد یادآوری بکنم حرف توماس مان را، مثل اینکه مربوط به دورهی تبعیدش از آلمان است. وقتی ازش میپرسند که وطن تو کجاست؟ میگوید وطن من زبان آلمانی است. بله، وطن من این است، این فرهنگ است، فرهنگ ایران است، اگرچه خیلی از جنبههایش را نمیپسندم. ولی در آن زندگی میکنم. و در دورهای که در فرنگ هستم بیشتر از دورهای که در ایران بودم در فرهنگ ایران به سر میبرم.»
مسکوب مهاجری دور از وطن و درون وطن است؛ مهاجری که در سفرهای گاهوبیگاهِ دههی هفتاد به ایران، سرزمین مادری را طور دیگری میبیند و تلقیاش از میهن حتماً همان نیست که سی سال قبل در روزنوشتهای دههی چهل نوشته؛ سی سال قبل زندگیاش در وطن بوده، در وطن خانهای داشته. سی سال بعد وطن جای دیگری است: «در ایران همهچیز عوض شده. هوشنگ و خیلیها دیگر نیستند... قبرهای کسانم را پیدا نکردم. همهچیز عوض شده. مرده و زنده از جایشان برکنده شدهاند...»
✍️از متن جستاری به قلم محسن آزرم. اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️گفتوگوی اندیشه پویا با محمود سریعالقلم. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹، ویژهی نوروز ۱۴۰۳.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍اندیشه پویا ویژهی نوروز ۱۴۰۳ را سفارش دهید📍
و سرانجام روزها یکبهیک گذشت و رسیدیم به پایان سال ۱۴۰۲. آخرین شمارهی اندیشه پویا در سال ۱۴۰۲، ویژهی نوروز ۱۴۰۳، تا نیمهی اسفندماه منتشر میشود. اندیشه پویای ۸۹، با صفحات بیشتر و مصاحبهها، یادداشتها، جستارها و مقالات متنوع و خواندنی را از همین الان میتوانید پیشخرید کنید تا با ارسال رایگان پستی برایتان بفرستیم. برای پیشخرید اندیشه پویا ۸۹ کافی است مبلغ ۱۴۰ هزارتومان به شماره کارت بانکی ۵۸۵۹۴۷۱۰۱۰۲۶۹۷۱۴ (بانک خاورمیانه/براتاله صمدیراد)واریز کنید و تصویر فیش واریزی را در دایرکت برای ما ارسال کنید.
در اندیشه پویای ویژهی نوروز ۱۴۰۳ میخوانید:
📕تبعیدی سرگردان: یاد شاهرخ مسکوب، روشنفکری که درغربت هم تماموقت در ایران میزیست. نوشتارهایی به قلم: میلاد عظیمی، محسن آزرم و نوید پورمحمدرضا
📕پروندهی سال: بیم و امید مهاجرت/ روایتهایی به قلم: ابراهیم سلطانی، شهریار توکلی، حبیبه جعفریان، هاجر رزمپا، مریم منوچهری، مجید قیصری، افسانه کامران و...
📕بروم یابمانم؟/ گفتگوی محسن گودرزی با جمعی از جوانان
📕شرح یک زندگی فکری/گفتگوی تفصیلی با محمودسریعالقلم
📕زجر دادن اقتصاد توسط سیاست/ گفتگو با مسعود نیلی
📕قصد نداشتم فیلم ضد چپ بسازم/ گفتگو با علی مصفا
📕کتابخانه۱۴۰۲: ۵۰کتاب منتخب سال
📗کتابچه نوروزی: ترجمهی هفت مقاله از لشک کولاکوفسکی: روشنفکران و مارکسیسم/ به ترجمه عبدالله کوثری، جلال توکلیان، رؤیا رضوانی و رضا خجستهرحیمی
📕و مقالات و گفتوگوهایی از: جعفر مدرسصادقی، عباس کاظمی، محمدجواد کاشی، گلی امامی، آلفردیعقوبزاده و مطالب خواندنی دیگر
✍️ اندیشه پویا ویژهی نوروز ۱۴۰۳ را همین الان پیشخرید کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍کتاب و کتابفروشی برایم تراپی است📍
مجتبی جباری یکبار توی برنامهی «کتابباز» به سروش صحت گفته بود زمان بازی در باشگاه الاهلی بهخاطر خواندن کتاب جریمه شده! ده تومان و بیست تومان هم نه، که خواندن چند صفحه کتاب صد میلیون تومانِ هفتهشتده سال قبل برایش آب خورده. با ارزش پول امروز اگر بخواهیم حساب کنیم که جریمهی آن روز سر میزند به میلیارد. هر آدم دیگری اگر جای مجتبی جباری بود لابد دورِ کتابخوان بودن و کتابباز بودن را خط میکشید و کتاب را میبوسید و میگذاشت کنار. اما جباری این کار را نکرد. کسی که یک عمر فوتبال بازی کرده باشد، کسی که جنگیدن برای امتیاز گرفتن را بلد باشد، به این راحتی کنار نمیکشد. مجتبی جباری از زمین فوتبال که بیرون آمد، یک کتابفروشی باز کرد و اینطور شد که حالا چشمانداز تمامِ روزش شده کتاب. قرار و جلسهای هم اگر دارد در احاطهی قفسههای پر از کتاب میگذرد. وقتی مجتبی جباری را توی راوی، کتابفروشیاش دیدم اشاره کردم به اطراف و کتابها و گفتم: فکر کنم شما جزو معدود آدمهای این دنیا باشید که بابت خواندن کتاب جریمه دادهاند. حالا اینجا را باز کردید تا آن جریمهی صد میلیونی را جبران کنید؟
+ آن جریمه و آن خاطره که گذشت. من بیانضباطی کردم و جریمه شدم. بی انضباطی هم انواع و اقسام دارد و بیانضباطی من کتاب خواندنم بود.
خندیدیم. فارغ از آن خاطره و آن پولِ بر باد رفته، مجتبی جباری حالا صاحب کتابفروشی راوی است. راوی در روزهایی افتتاح شد که خیلیها دارند سر و سرمایه را جمع میکنند و از ایران میروند. در حال و هوایی که کار فرهنگی ارج و قربی ندارد، مجتبی جباری عزم میکند برای بازکردن یک کتابفروشی؛ برای ساختن یک پاتوق فرهنگی کوچک در هزارتوی خیابانهای پرسروصدای شهر، زیر سایهی چنارهای خیابان ولیعصر تهران. به مجتبی جباری گفتم در این روزها که آدمها بیشتر به فکر گذشتن و رفتن هستند، شما چطور شد که ماندن و ساختن را انتخاب کردید؟
+ اتفاقات سالهای اخیر و خبرهایی که هر روز میشنویم همهی ما را تبدیل به آدمهایی کرده که قبلاً نبودیم. برای من هم که از زمان فوتبال بازی کردنم خیلی حساس بودم که کارها درست و با کیفیت انجام شود، و از آدمهای بهتر و پتانسیلهای خوبتر استفاده شود، شرایط امروز آزاردهنده است. با همهی اینها میشد من هم ایران نباشم اما فعلاً هستم و خوب شد که هستم.
ــ میخواهی بگویی که از موقعیت امروزت راضی هستی؟
+ میخواهم بگویم کتاب و کتابفروشی فعلاً برای من نوعی تراپی است. فکر میکنم زمانی رسیده که دوست دارم با آدمهای خوب و با کیفیت معاشرت کنم. فکر میکنم کتابفروشی با همهی سختیهایی که داشت تا راه بیفتد و با همهی سختیهایی که در مسیر ادارهاش وجود دارد، به من انگیزهی گذر از این شرایط را داده است.
📚از متن «نوشونوشت» به قلم مریم شبانی با مجتبی جباری. منتشر شده در
اندیشه پویا ۸۸.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍مرگ تختی و افسانهی خواص📍
من در انگلیس بودم که خبر مرگ غلامرضا تختی را شنیدم. و در همان حال این ادعا را که ساواک او را کشته است. و «همه» باورداشتند. من باورنکردم برای اینکه دلیلی نداشت که از میان آن همه مخالف او را بکشند که فقط دردسر برایشان درست میکرد ــکه کرد! حدس من این بود که او بر اثر افسردگی مزمن خودکشی کرده است. و چرا افسردگی؟ چون برعکس گذشته (که شاه یک اتومبیل بنز به او هدیه داده بود) رژیم دیگر برای او تره خرد نمیکرد. چون هم دورهی جهان پهلوانیاش سپری شده بود، هم از فعالین جبههی ملی دوم بود و آن جبهه نیز از دو جهت شکست خورده بود. یعنی نه فقط بر اثر ندانمکاریهای خودش از رژیم شکست خورده بود، بلکه مصدق هم به همان دلایل، سخت به آن تاخته و از قضا دوتن از سران آن را که تختی به خصوص سرسپردهی آنان بود ــبدون ذکر نامــ «از ما بهتران» خوانده بود. و اگر هم آنچنان که ساواک مدعی شده بود در ارتباط با همسرش مشکلی پیدا کرده بود، آن نیز مدلول افسردگی بود نه دلیل آن. ادعای کشتن تختی توسط ساواک، ابتکار آلاحمد نبود که کم و بیش خودش آن را باور کرده بود. بعدها که آلاحمد مقالهی «مرگ صمد وافسانهی عوام» را در مجلهی آرش نوشت، این افسانه جا افتاده بود و تا سالهای سال ــحتا پس از انقلابــ نفسکش میخواست که آن را انکار کند. آلاحمد به احتمال زیاد مبدع شایعهی قتل بهرنگی به دست ساواک بود که من آن را هم باورنکردم اگرچه «همه» باور کردند. آخر مگر بهرنگی چه خطری برای رژیم داشت که او را بکشند؟ آن هم به آن طریق غیرممکن! و چند سالی نگذشت که این شتر در خانهی خود آلاحمد هم خوابید. و «همه» میگفتند، در حالی که همسرش سیمین دانشور دقیقه به دقیقه چگونگی مرگ او را کتباً شرح داده بود. و وقتی از «همه» دلیلش را میپرسیدی میگفتند ساواک به او ــیعنی به سیمینــ دستور داده است که این دروغها را بگوید... من در زمان برساختهشدن افسانهی خواص دربارهی مرگ تختی ایران نبودم، ولی شکی ندارم که خلیل ملکی افسانهی خواص دربارهی مرگ تختی را نه فقط باور نکرده بود که سخت از بیشعوری سیاسی حضرات غمگین و افسردهخاطر میبود.
📚از متن یادداشتی به قلم همایون کاتوزیان. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۸.
📍برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍روزهای پر ماجرا📍
وارد زمین سفارت شده بودند و بخشهایی از آن را در اختیار گرفته بودند و نمیدانستم دقیقاً کدام بخشها دست آنهاست. اگر به محافظان نیروی دریاییمان دستور شلیک میدادم، قطعاً به حملات خونباری منجر میشد. از اینرو به گروهبان توپخانه گفتم که تحت هیچ شرایطی شروع به شلیک نکنند. به اتاق فرستنده برگشتم و شنیدم که حملهکنندگان به درِ ایستگاه ارتباطات میکوبند. با نگرانی در را باز کردم. حدود دوازده جوان که همگی در حد هیستریک هیجان داشتند، از ما استقبال کردند. ازدحام زیادی دم در بود و یک نفر توقف کرد و با آرنج به دندههای من چنان محکم کوبید که فقط هجوم آدرنالین در آن ساعات هولناک آخر باعث شد نقش بر زمین نشوم. آنچه در یکی دوساعت بعد رخ داد، در خاطرهی من بهشکلی مبهم ثبت شده است، تا حدودی به این خاطر که آنها رفتاری آشفته با ما داشتند. بهخاطر میآورم که شاید حدود نیم ساعت گروگانها مقابل دیوار سفارت به خط شده بودند. هنوز چشمان ما را نبسته بودند اما صحبت کردن ممنوع بود. جدای از این موضوع، گروگانگیران دور خودشان چرخ میزدند و گویی منتظر دستور از مقامی غایب بودند. سپس برخی از ما از مجتمع سفارت به اتاق پذیرایی دفتر بروس لینگن، یعنی اقامتگاه سفیر منتقل شدیم.
در مقطعی از سلسله بازجوییهایم که معمولاً حدود دو روز بینشان فاصله بود، حسین، بازجویم با چهرهای پیروزمندانه وارد شد. برخی از دانشجویانی که در کنار ما حضور داشتند مشغول سرهم کردن اسنادی شده بودند که ما ریزریز کرده بودیم. آن اسناد حاوی کمترین میزان اطلاعات برای ارتباط با عاملان بود، چون به نامی حقیقی در آنها اشاره نشده بود. از محتوای استخراجشده از یکی از اسناد میشد استنباط کرد که موضوع سند روزنامهنگار مرتبط با ما در تهران است. حسین یکی یا دو جلسه روی من کار کرد تا هویت آن عامل را شناسایی کند و زمانی که دید من همچنان اطلاع از چنین سندی را انکار میکنم، موقتاً موضوع را عوض کرد و ادعا کرد که من در طراحی نقشهی بازگرداندن شاه نقش داشتهام.
📚از خاطرات توماس ال. آهرن از گروگانهای سفارت امریکا که متن خاطراتش از دوران تسخیر سفارت به تازگی منتشر شده است.
📍برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍ارزیابی شتابزده و روشنفکری توسعه ستیز📍
حاتم قادری: غربزدگی کتابی بهشدت شتابزده بود. جلال بهلحاظ شخصیتی شتابزده و عجول بود، و درعینحال دغدغههای گستردهای داشت و بههرچیزی چنگ میزد. اصلاً فرصت تأمل لازم را نداشت. من زمانی گفته بودم که متفکران تأثیرگذار دهههای چهل و پنجاهِ ما، و بهشکل خاص جلال و شریعتی، فرصت اندیشهورزی نداشتند. آنها بهرغم همهی بحثهایی که دربارهی کلیت غرب مطرح میکردند، به این نمیپرداختند که توسعه چیست، نظریات توسعه کدام است و کدام را میتوانیم انتخاب کنیم و اگر توسعه را انتخاب کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد. جلال بحث مستقیم و مستقل در مورد توسعه نمیکرد چون اصلاً در مورد توسعه اندیشهورزی نمیکرد. به فارغ التحصیلان هاروارد که به ایران برگشته و در سازمان برنامهوبودجه مشغول شده بودند با تمسخر نگاه میکرد. وقتی بحث زلزله و ساختن دوبارهی شهر در بوئین زهرا شد، گفت اینها چه ساختهاند که بومیاش جواب نمیدهد؟
مسعود جعفری جزی: آلاحمد هر چه نداشت، صداقت داشت و تجسم روح آن دوره بود. ما باید در آینهی جلال به وضعیت تاریخی خودمان نگاه کنیم. جلال با خانوادهی روحانیاش مشکل داشته، از خانه طرد شده، مارکسیست شده، سرگردان شده اما دوباره به مذهب ــو نه شریعتــ برگشته است. آنچه نوشته، هرچقدر متناقض، صدای آن جامعه و آن نسل است. انقلاب سفید، شوکی بود که ناخودآگاه جامعه را به هم ریخت؛ روستاییان به شهر رانده شدند و در شهر با فیلمفارسی و مشروب فروشی مواجه شدند. این، یک شوک روانی به اعماق ناخودآگاه جامعه وارد کرد. مردم احساس گناه میکردند، کما اینکه در انقلاب، مردم شبیه جنبش توابین، به اولین جاهایی که حمله کردند، سینماها و مشروبفروشیها و بانکها بود. ما باید شرایط آن زمانه را درنظر بگیریم و درک کنیم تا واکنشها را در آن چارچوب بفهمیم، تا بتوانیم هرکجا واکنشها افراطی بوده نقدش کنیم. مسئله این بود که جامعه به سمت یک تجدد سطحی و آمرانه هل داده میشد و این هل دادن، مشکلساز بود. وقتی کاپیتولاسیون و مستشاران خارجی پیش چشم مردم هستند، بومیگرایی هم تقویت میشود. بازگشت به سنت و بومیگرایی در چارچوب این ضرورت تاریخی باید دیده شود.
📚از متن گفتوگوی حاتم قادری و مسعود جعفری جزی دربارهی میراث جلال آلاحمد. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۸
📚برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍میلیتانت یکدنده📍
سخنان صریح مؤمنی علیه حزب توده و شوروی واکنش منفی تودهایها را برانگیخت. به گفتهی مؤمنی، کیانوری دبیر اول حزب توده او را «ناسیونال کمونیست» نامید و تلاش کرد با «پروندهسازی» نامش را در جرگهي «ضدانقلاب» ثبت کند. رحمان هاتفی روزنامهنگار تودهای نیز با نام مستعار حیدر مهرگان علیه مؤمنی نوشت. به همین دلایل بود که کیانوری در کتاب خاطراتش به دروغ گفت که مؤمنی در زندان از خود ضعف نشان داده و حملات تندی به او کرد: «باقر مؤمنی خیلی به شخص خود اعتقاد دارد؛ در جایی که نفر دوم باشد حاضر نیست کار بکند و همیشه میخواهد نفر اول باشد.» کیانوری به جدال قلمیِ مؤمنی با حزب توده در ابتدای انقلاب هم اشاره کرد و گفت: «بعد از انقلاب، او مانند برخی دیگر از همانندانش خواستار آن بود که ما به حضورشان برویم، ولی ما راه خود را پیش گرفتیم و او هم مرتب مقاله بیرون میداد و َمن، َمن، َمن میکرد و علیه حزب حرف میزد. مؤمنی، انور خامهای به قوهی سه است. اینها همه "من"های تاریخاند». مؤمنی هم البته سخنان کیانوری را بیپاسخ نگذاشت و کارنامهی کیانوری و یارانش را اینچنین جمعبندی کرد: حزب تودهی ایران، واقعاً نه «حزب» و نه «تودهای» و نه «ایرانی» بلکه یک «باند شعبدهباز بیاعتبار تا بن دندان فاسد» است که برخی اعضایش به «اعتراف خودشان»، «جاسوس دستگاه بوروکراسی شوروی و عضو خبرچین دستگاههای جاسوسی آن و شاید هم جاسوس دوجانبه» بودهاند. مؤمنی تاسف میخورد از اینکه به مصداق ضربالمثل «مرده میتواند کفن را آلوده کند»، خطر حزب توده را برای جنبش چپ ایران در سالهای نخست انقلاب به اندازهی لازم جدی نگرفته است. باقر مؤمنی در سالهای مهاجرت پس از انقلاب نیز بیکار ننشست و پژوهشهای تاریخی دقیقی دربارهی مؤسسان و پدران فکری حزب توده منتشر ساخت. پروندهی پنجاهوسه نفر که در سال ۱۳۶۵ با نام مستعار «حسین فرزانه» در ایران منتشر شد، شامل متن بازجوییها و پروندهی اعضای گروه ۵۳ نفر بود که حقایق تازهای را دربارهی این گروه روشن می ساخت.
📚از متن گزارشی که علی ملیحی دربارهی
کارنامهی سیاسی باقر مومنی نوشته است. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۸.
📍برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️مقالهی «سیاستِ غذا و غذایی شدن فضاهای شهری» به قلم عباس کاظمی. متن کامل را در اندیشه پویا ۸۹ بخوانید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️نوشتاری به قلم جعفر مدرس صادقی. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
باشگاه روزنامهنگاران ایران بهمناسبت فرا رسیدن سال نو و نوروز باستانی ایرانیان، بیست سئوال از برخی روزنامهنگاران پرسیده است.
آقای رضا خجسته رحیمی روزنامهنگار و سردبیر مجلهی اندیشه پویا در پاسخ به این سئوال که آیا در امر روزنامهنگاری فلسفهی خاصی را دنبال میکنید میگوید: خلاف جریان باش، نترس و فکر روشن را جایگزین روشنفکری کن.
پاسخهای رضا خجسته رحیمی، به ۲۰ سئوال باشگاه روزنامهنگاران را در پست بعدی بخوانید.
@JournalistsClub1
✍️کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️کتابچهی نوروزی اندیشهپویای ۸۹ (ویژهی نوروز ۱۴۰۳)
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✍️جستاری به قلم محسن آزرم دربارهی شاهرخ مسکوب. اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍مباحثه با برخی روشنفکران، آب در هاون کوبیدن است
شما هیچوقت وارد گفتوگوی انتقادی با افکاری که معتقد به اعراض از توسعه بودهاند، مثل شریعتی یا سروش یا داوری یا آلاحمد نشدهاید. مگر نه این است که یک فکر جدید باید جدید بودنِ خود را در برابرِ قدیم مطرح کند؟
تصور کنید که بابت سرگیجه پیش پزشک برود، پزشک هم انواع و اقسام معاینهها را انجام دهد و بعد از یک هفته مثلاً بگوید سرگیجهی شما ۶۶ دلیل دارد. بیمار به پزشک میگوید: لطفاً دلیل «یک» را به من بگویید. آن یک را گفتن خیلی کلیدی است. من به ۶۶ دلیل وارد این گفتوگوها نشدم، اما میخواهم دلیل «یک» را بگویم که برای شما روشن شود. مفروض من این است که بنیان توسعهیافتگی، تولید ثروت است. بنابراین، با کسانی حاضر بودم در مورد توسعه بحث کنم که اقتصاد، تاریخ اقتصاد و اقتصاد بینالملل بدانند. کسی که اقتصاد نخوانده، تاریخ سرمایهداری اروپا را نخوانده، تاریخ سرمایهداری امریکا را نخوانده، اثرگذاری ظهور شرکتهای بزرگ بر فرآیندهای سیاسی را مطالعه نکرده، در بحثهای تکبعدی سیاسی و انتزاعی خودش باقی خواهد ماند. اساس توسعه نظام سیاسی نیست بلکه اقتصاد و تولید ثروت است. ویتنام، سنگاپور و امارات به ترتیب کمونیستی، اقتدارگرا و پادشاهی هستند ولی همه پیشرفت کردهاند. هر کشوری و هر فردی در این دنیا اگر بخواهد آجری روی آجر بگذارد و قدمی جلوتر برود، به سرمایه و ثروت نیاز دارد. الان در سازمانهای بینالمللی و کشورها وقتی پول کم میآورند، سراغ ژاپن میروند و میگویند یک چِک به ما بدهید؛ آنها هم میدهند. چون پول و ثروت دارد و میخواهد چهرهی خوبی داشته باشد. سوئد سالی یک میلیارد دلار به اندونزی و یک میلیارد دلار هم به برزیل میدهد تا از جنگلهایشان مراقبت کنند و این برای سلامت کرهی زمین خوب است. اگر پول نباشد، کیفیت نیست. ما بحثهای تاریخی میکنیم و میگوییم زمانی، کشور قدرتمندی بودیم و میخواهیم با آن هویتِ تاریخی، حال خوبی داشته باشیم. اما اینها هیجان است. وقتی پول و ثروت و درآمد نباشد، کدام حال خوب؟ از این جهت من با دکتر نیلی، دکتر طبیبیان، دکتر غنینژاد راحتتر گفتوگو میکنم. کدام ملت فقیری میتواند هویت خود را حفظ کند؟ تجربهی بشری از آلمان تا ویتنام، از ژاپن تا چین و از امریکا تا مکزیک اثبات علمی میکند که کشوری که سرمایهداری رقابتی را قبول و اجرا نکند، نه توسعهی اقتصادی پیدا میکند، نه توسعهی سیاسی.
✍️از متن گفتوگوی اندیشه پویا با محمود سریعالقلم. اندیشه پویا ۸۹.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۹، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📕هدیه مخصوص پیشخرید شماره نوروزی
کارتپستالی از طرح جلد این شماره، با تبریک نوروزی و امضای سردبیر، به صورت مخصوص برای خوانندگانی که در طرح پیش خرید اندیشهپویا همراه ما میشوند، ارسال خواهد شد.
شمامیتوانید با شرکت در طرح پیشخرید ویژهنامه نوروزی اندیشهپویا نسخه خود را به همراه این هدیهی نوروزی، با ارسال پستی رایگان دریافت کنید. کافیست ۱۴۰هزار تومان به کارت۵۸۵۹۴۷۱۰۱۰۲۶۹۷۱۴ (بانک خاورمیانه/براتاله صمدیراد) واریز وفیش واریزیتان را به شماره تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ ارسال کنید.
همراهیتان را با مجله خود قدردانیم.
@andishepouya
02186126189
✍️ اندیشه پویا ویژهی نوروز ۱۴۰۳ را پیشخرید کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍کتاب و کتابفروشی برایم تراپی است📍
📚«نوشونوشت» به قلم مریم شبانی با مجتبی جباری. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۸.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍یادداشتی به قلم همایون کاتوزیان. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۸.
📚برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍روزهای پر ماجرا📍
📚خاطرات توماس ال. آهرن از گروگانهای سفارت امریکا که متن خاطراتش از دوران تسخیر سفارت به تازگی منتشر شده است.
📍برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📚برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍گزارش علی ملیحی دربارهی کارنامهی سیاسی باقر مومنی. منتشر شده در اندیشه پویا ۸۸.
📚برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۸۸، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya