شاعران بنام سبک خراسانی : رودکی، کسایی مروزی، فردوسی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری، اسدی توسی و دقیقی https://t.me/adabiatehemasi _____________________________ https://t.me/joinchat/iKklUViUdbhkNWQ0
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش شصت و سوم:
💢 رخشِ رستم ، اسبی برای تمامِ فصول
💠گوینده: آرش نعلچگر
💠کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
✍️ #شاهرخ_مسکوب:
🔹افسانهٔ رستم تنها ساختهی آرزو نیست، واقعیت زندگی در کار است این نیرومندترین مردان هم در جنگ با سهراب طعم تلخ شکست را میچشد و در نبرد با اسفندیار در میماند و سرانجام مرگ، که چون زندگی واقعی است، او را در کام خود می کشد. حتی اسفندیار بیمرگ نیز شکار مرگ است.
🔹پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند که در جهان واقعیت به سر میبرند. چنان سربلندند که دست نیافتنی مینمایند، درختهایی راست و سر به آسمان ولی ریشه در خاک و به سبب همین ریشهها دریافتنی و پذیرفتنی، از جنبهی زمینی، در زمین، و بر زمین بودن، چون مایند و از جنبهی آسمانی تبلور آرزوهای ما و از هر دو جهت تبلور زندگی . واقعیت و ناگزیر از واقعیت آدمی در آنهاست و از این دیدگاه کمال حقیقتاند
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش شصت و یکم:
💢 انتخاب جانشین نوذر
💠گوینده: آرش نعلچگر
💠کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
#محمد_امین_ریاحی:
مینوی به شاهنامه عشق میورزید، و این تعلق خاطر از عشق او به ایران و عشق به کمال سرچشمه میگرفت. زیرا حماسه استاد توس را والاترین شاهکار قوم ایرانی میشناخت… عشق مینوی به شاهنامه، با آغاز آشنایی او با زبان و فرهنگ ایرانِ پیش از اسلام آغاز شد. به طوری که خود برای من نقل کرده، (و نوار صدای او در فرهنگستان ادب و هنر ایران موجود است)، در آذرماه ۱۳۰۵ فرا گرفتن زبان پهلوی را به اتفاق ملکالشعراء بهار و رحیمزاده صفوی و سه چهار تن دیگر در محضر هرتسفلد آلمانی آغاز کرد، و این پنجاه سال پیش از مرگ او بود.
C᭄❁࿇༅═════┅─
@hafezpajohi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
علیرضا قیامتی:
هنوز مردم تاجیک، رنگینکمان را کمان رستم میخوانند. بهجرأت میتوان گفت که ۴۰ تا ۵۰ درصد موضوع نمایشها و تئاترهایی که در این کشور برگزار میشود، شاهنامه است. از آن طرف مردم تاجیکستان زمانی که میخواهند چیزی را تکان دهند میگویند «هی رستم» یا زمانی که کسی کار پهلوانانهای میکند، میگویند «کارِ رستمانهای کردی» و یا کسی خیلی بخشنده باشد، میگویند «فریدونوار کار کردی یا کار فریدونانه کردی». پس این همسویی را در میان مردم و دولت میبینیم. در ایران اما نیاز است هماهنگی و تعامل بیشتری انجام شود تا شاهنامه وارد زندگی مردم شود.
رادیو شاهنامه
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و هشتم:
💢 آغاز جنگ ایران و توران
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و هفتم:
💢 پادشاهی نوذر و آغازِ فروپاشی
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و پنجم:
🌸 بازگشتِ سیمرغ
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
🔴 اسلامی نُدوشن و شاهنامه فردوسی
✍️ میلاد عظیمی
استاد محمدعلی اسلامی نُدوشن در وصیتنامهٔ خود نوشت:
«خواست من است که چون روز محتوم فرار رسد جنازه را از دانشگاه تهران گذرانده به نیشابور انتقال دهند و از آنجا ببرند و در دامنه کوه بینالود به خاک بسپارند. خراسان پرتاریخترین ایالت ایران است و نیشابور فراکشیدهترین شهر ایران. اگر فوت من در خارج از ایران صورت گرفت جنازه به ایران انتقال داده شود.
آنچه از من برجای مانده کتابهاست؛ امتیاز چاپ و تجدید چاپ آن را به نهاد آرامگاه فردوسی واگذار میکنم. عواید حاصل از آنها به عنوان حقالتألیف، صرف گلکاری و زیباسازی محوطه آرامگاه و جاده مشهد به توس خواهد شد. امیدوارم که این خواستها به خوبی اجرا شود.
از خانواده، همسر، دوستان و خوانندگانم خداحافظی میکنم.
بر روی گور من علاوه بر اسم، تاریخ تولد، و مرگ، این بیت حافظ نوشته خواهد شد:
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
مهر ۱۳۹۳».
این یعنی در هیچ حال نباید شاهنامه و فردوسی را از یاد برد. از کودکی تا سالخوردگی. ز گهواره تا گور.
اسلامی تا زنده بود در کتابهایش از شاهنامه گفت. کوشید زیبایی لفظ و معنای شاهنامه را نشان بدهد. پس از مرگش هم با عوائد کتابهایش بازار فردوسی را گرم کرد. خواست آرامگاه فردوسی زیبا باشد. راه رسیدن به آرامگاه شاعر ملی ایران هموار و دلخواه باشد. عشق میبارد از این شیوه سخن. روشنی و گرمی است این آخرین آوا و ایمای فرزانهٔ ایراندوست.
اسلامیندوشن شاهنامه را کتابِ کتابهای ایران، دژ تسخیرناپذیر دفاع از ایرانیت، سندِ استمرار و دیرینهروزی فرهنگ ملی میدانست. کتاب گشایش و رهایش روح ایرانی. کتاب زندهٔ زندگیبخش که ایرانی در شبهای تارش به آن دل میسپرد تا خوابش نبرد. تا بیدار بماند. بزرگا مردا که اسلامی نُدوشن بود. رحمت خدا بر او. رحمت خدا بر آن نظام آموزشی که اسلامی ندوشن پرورد. یارشاطر و خانلری و زریاب و زرینکوب و افشار و یوسفی و متینی پرورد.
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و چهارم:
🌸 بازگشتِ شکوهمندِ زال
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
"میازار موری که دانهکش است"
این مصراع ضمنِ حکایتی معروف در بوستانِ سعدی آمده؛ جوانمردیِ شبلی درحقّ مورِ بینوایی که عارفِ نامی در کیسهی گندم یافتهبودش. این اتفاق تابدانجا ترحمِ شبلی را برانگیخت که مور را به محلّ زیستاش برگرداند. سعدی بیت را از شاهنامه اخذکرده، و ضمناً حقگزارانه ستایشی از فردوسی نیز بهعملآورده. اصلِ بیت در شاهنامه، ضمن خواهشهای ترحمبرانگیزِ ایرج از نابرادرش تور آمده:
مکُش مورکی را که روزیکَش است
که او نیز جان دارد و جان خَوش است
گفتنی است بهرغمِ آنچه در شعرِ فردوسی و سعدی آمده، ایرانیانِ باستان "مورِ دانوکش" را بهسببِ آسیبرساندن به غلات، همچون مار و دیگر حشرات ازجملهی "خرفسترانِ" موذی و مهدورالدّم! بهحسابمیآوردند و کشتناش نیز "کرفه" یا اجرِ اخروی داشت. حتی ممکن است فردوسی این بیت را در انتقاد از آدابی که زرتشتیانِ همروزگارش همچنان به آن باورداشتند، سرودهباشد. همچنانکه در برخی از متونِ کهن، به محبوبیتِ جوجهتیغی (بهسببِ شکارِ مار) نزدِ ایرانیانِ پسازاسلام نیز اشارهشدهاست.
ترحّم نسبتبه حیوانات، در متونِ کهن نمونههای فراوان دارد. عرفا بهویژه در مهربانیکردن با سگ بسیار اهلِ فتوت و مروت بودند. شاید نجسبودنِ سگ نزدِ مسلمانان در برانگیختگیِ میزان این ترحم بیتاثیری نبودهباشد. نمونهها و نظایر حکایاتِ پرهیزدادن از آزردنِ حیوانات فراوان است. سعدی حتی هما را ازآنجهت مبارک میداند و میستاید که استخوان خورَد و جانور نیازارد. در متونِ فلسفی و کلامی نیز گاه نکاتی درخور دراینباره آمده. بارزترین نمونهاش نیز بخشِ مفصلی است دربارهی جانوران که در رسالههای اخوان صفا آمده. احتمالاً در آثارِ رازی و ناصرخسرو و دیگر فیلسوفان و متکلمانی که به بحث دربابِ لذت و الم پرداختهاند نیز، اشاراتی دراینباره آمدهاست.
انتقاد از حیوانآزاری و رواجِ گیاهخواری در شرق (بهویژه در آموزههای ذنبودیسم و هندوئیسم) نیز نمونههای فراوان دارد. هدایت از پیشاهنگانِ این نگرش در ادبیاتِ مدرنِ ما است. او، هم دراینباره کتاب نوشته ("انسان و حیوان")، و هم خودش گیاهخواری مصمّم و سرسخت بوده. اوجِ عواطفِ رقیق و انسانیِ او دربارهی حیوانات نیز در "سگِ ولگرد" تجسمیافته.
در غربِ سدههای اخیر این نگرش با نظریهپردازیهای عمیقِ فلسفی درآمیخته و از ترحّم و شفقتِ صِرف فراتررفته. جرمی بنتام که او را بیشتر بهسببِ مکتبِ فایدهگراییاش میشناسیم، معتقد بوده اساسِ زندگی بر لذت و درد نهادهشده. بنابراین هرچه لذتبخشتر مفیدتر؛ بهویژه اگر کیفیتِ والاتر و تداومِ بیشتری نیز داشتهباشد. بنتام فیلسوفی نتیجهگرا بود، تابدانجاکه حتی دروغِ مصلحتآمیز را البته اگر خیری درپیداشتهباشد، بر راستِ فتنهانگیز ترجیحمیداد. دراینباره، بنتام بسیار سعدیوار میاندیشید. او نیز به این مساله پرداخته که حیوانات نیز لذت را درمییابند و از درد رنجمیبرند. به باورِ بنتام حیوانات را از مقولهی شادبودن و لذتبردن، نباید مستثنیکرد (تاریخچهی کوتاهی از فلسفه، نایجل واربرتون، ترجمهی مریم تقدیسی، نشرِ ققنوس، ۱۳۹۳، ص ۱۴۹).
اما کسی که دراینباره حقّ مطلب را اداکرده، پیتر سینگر اندیشمندِ معاصرِ استرالیایی است. سینگر اثری دارد با عنوانِ "آزادیِ حیوانات". او نیز معتقد است حیوانات نیز احساسدارند و درد و لذت را درمییابند. سینگر کسانی را که برای حیوانات اهمیتی قائلنیستند "نوعپرست" (بسنجید با نژادپرست) میخوانَد. او دراینباره دیدگاهی صرفاً احساسی و اغراقآمیز ندارد. مثلاً معتقد است شلاقزدن به اسب، البته اگر شدّتوحدّتی نداشتهباشد، جایز است؛ چراکه اسب درقیاسبا انسان پوستکلفتتر است!
سینگر نیز از مروّجانِ گیاهخواری است و از قتلعامِ چهارپایان و نگهداری مرغهای پرورشی در قفس انتقادمیکند. در نگاهِ او حیوانات نیز در آزمایشگاهها از شرحهشرحهشدن یا تحملِ شوکهای الکتریکی دردمیکشند و زجرمیبینند. سینگر درپاسخ به این پرسشِ مقدّر که "اما حیوانات درقیاسبا ما انسانها سطحِ هشیاری پایینتری دارند"، میپرسد: آیا ما حاضریم با کسانی که دچارِ آسیبِ مغزی شدهاند، همانگونه رفتارکنیم؟! (همان، صص ۳_۲۷۱).
با دقت در چنین آموزهها و اندیشههایی، نگاهِ همدلانهی عارفان و نیز فردوسی و سعدی به مورِ دانهکش، انسانیتر و ستودنیتر جلوه خواهد کرد.
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
کانال ادبیات متوسطه اول
گروه دبیران ادبیات کشور
درس، نمونه سؤال و...
مطالب برای سطوح دبیران و دانشجومعلمان و دانشآموزان عزیز ارائه میشود.
لینک:
https://t.me/joinchat/AAAAAFU0kIShLLWSbgzjzQ
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و یکم:
🌸 هوشِ سیندخت
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش شصت و دوم:
💢 رستم وارد میشود
💠گوینده: آرش نعلچگر
💠کانالِیوتوپ: persian poetry
🌸🌸
C᭄❁࿇༅══════┅─
/channel/dastanhayeshahnameyeferdowsi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
یکی پهلوان بود دهقاننژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهندهٔ روزگار نخست
گذشته سخنها همه بازجست
این شخص که بانی گردآوری «نامورنامهٔ» منثوری است که منبع اصلی فردوسی میشود _و فردوسی در یادکرد کوتاه از او نامش را نیاورده_ ابومنصور محمّدبن عبدالرّزّاق است. وی در زمان سپهسالاری ابوعلی چغانی بر خراسان _از سوی سامانیان_ مهتر توس بود ولی هنگامی که ابوعلی در سال (۳۳۵ هق) علیه نوحبن نصر سامانی شورید او نیز همراهیاش کرد و پس از شکست ابوعلی به ری پناه برد و مادر، همسر و برادرانش گرفتار شدند.
ابومنصور در سالهای (۳۳۶_۳۳۸ هق) سرگرم درگیری در خراسان و قزوین و آذربایجان بود امّا سرانجام در (۳۳۸ هق) از امیر سامانی درخواست بخشش کرد و در (۳۳۹هق) به زادگاهش توس بازگشت و گویا بار دیگر حاکم آنجا شد. مهمترین اقدام او دستور تدوین شاهنامهٔ منثور بود که در سال (۳۴۶ هق) صورت گرفت و اشارهٔ ده بیتی فردوسی در دیباچهٔ شاهنامه نیز به همین موضوع است.
ابومنصور در سال (۳۴۹ هق) به سپهسالاری خراسان رسید امّا شش ماه بعد الپتگین به جای او به این منصب برگزیده شد و وی دوباره به مقام پیشین خویش (مهتری توس) بازگشت. میان ابومنصور و الپتگین بر سر سپهسالاری خراسان که سامانیان باز به او سپرده بودند کشمکش روی داد و سرانجام ابومنصور در سال (۳۵۰ هق) با زهری که یوحنّای طبیب به تحریک وشمگیربن زیار به او داد، کشته شد. محقّقان احتمال دادهاند موضوع مسموم کردن او ساختگی است و وی در میدان نبرد کشته شده است.
به رغم روحیّهٔ ملّیگرا و فرهنگپرور ابومنصور که با تدوین یکی از شاهنامههای پیش از فردوسی نام خویش را در تاریخ فرهنگ و ادب ایران جاودانه کرده، ظاهراً رفتار سیاسی_حکومتی او ناسزاوار و نکوهیده بوده و وی لشکریانش را در یغمای اموال مردم و فتنهانگیزی آزاد گذاشته بوده است.
👈 منبع: آیدنلو، سجّاد. دفتر خسروان (برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی)، تهران: سخن، ۱۳۹۰، ص۶۵_۶۶.
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش شصتم:
💢 کشتهشدنِ نوذر
💠گوینده: آرش نعلچگر
💠کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و نهم:
💢 شکستِ نوذر در جنگ
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
دکتر ژاله آموزگار:
زادگاه و تاریخ تولد فردوسی اهمیتی ندارد، زیرا همه جای ایران سرای اوست. او با هر نوزادی در ایران زاده می شود اما مرگ فرهنگی ندارد. من فردوسی را تنها پیکرتراشی نمیبینم که پتکی بر سنگی بکوبد تا پیکری بی جان بسازد. او برای من آرشی است که همۀ هستی، عمر و جان و روانش را در این اثر نهاد و هم چون آرش که خود تیر شد تا گسترۀ ایران گستردهتر شود، فردوسی نیز خود شاهنامه شد تا فرهنگ ایرانی زنده بماند. او پیر شد. پیمانشکنی از فرمانروایان دید، مرگ غریبانهای به سراغش آمد اما موفق شد سایهبانی بسازد که نام و فرهنگ ایران، در سایۀ آن، از گزند زمان، در امان بماند.
رادیو شاهنامه
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
💠 دکتر ژاله آموزگار:
"فردوسی با هر نوزادی در ایران زاده میشود .
من فردوسی را تنها، پیکرتراشی نمیبینم که پتکی بر سنگی بکوبد تا پیکری بیجان بسازد.
او برای من آرشی است که همه هستی، عمر و جان و روانش را در این اثر نهاد و همچون آرش که خود، تیر شد تا گستره ایران گستردهتر شود، فردوسی نیز خود، شاهنامه شد تا فرهنگ ایرانی زنده بماند.".
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و ششم:
💢 زایشِ رستم
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
🌸🌸
C᭄❁࿇༅══════┅─
/channel/dastanhayeshahnameyeferdowsi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
فردوسی و همسرش به روایت دکتر قیامتی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
🌹خودکامگی موجب تباهی است. 🌹
🔶 از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاهاند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین میکردند و موبدان راهِ رستگاری آنجهانی را به مردم نشان میدادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیکسرانجامی ایرانیان بود.
در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردنفرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه میایستند.
نمونههای ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان میبینیم.
وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشهای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸
کاوس جوابی ندارد. شرمسار میشود و بی سر و صدا از کاخ بیرون میرود.
یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دستپروردهاش سیاوش شاهزادهٔ بیگناه را میشنود، به آهنگ کینخواهی از تورانیان از نیمروز حرکت میکند. ابتدا به درگاه کاوس میرود و با خشم و خروش او را خوار میسازد:
چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهانپهلوان خشمگین جز اشک ریختن چارهای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه میرود و او را میکشد و کاوس از جای خود نمیجنبد:
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوسشاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲
با این نمونهها میبینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان میخوانیم که محمود به فردوسی میگوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانهای از همان روزگاران بر سر زبانها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلانجا من گنجی نهفتهام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.
زندهیاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی
زندگی، اندیشه و شعرِ او
صص۲۲۱–۲۱۳
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
🔴 شاهنامه نوشتن، مستلزم ملت داشتن است / ما ملتِ غیبیم و حافظ لسان الغیب است، چون لسانِ یک ملت است
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
اگر شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی را بتوان همچون نظریهای برای ملّت در ایران توضیح داد، میتوان گفت که سرشت و شأنِ ملّی ایرانی هیچ نسبتی با هیچ ایدئولوژی ناسیونالیستی ندارد و نمیتواند با مقولات چنین ایدئولوژیهایی توضیح داده شود.
عربها جایی عنوان کردهاند که عرب، نمیتواند شاهنامه داشته باشد. میبایست بیان کرد که، شاهنامه نوشتن، مستلزمِ ملت داشتن است و اگر ملّت به اُمت مبدل شود؛ آن زمان دیگر نمیشود؛ شاهنامه داشت. اعراب نه تنها نمیتوانند شاهنامه داشته باشند، بلکه حافظ و سعدی هم نخواهند داشت. حافظ، بیانِ اسطوره ملی ما است. ما ملت غیبیم و حافظ لسان الغیب است، چون لسانِ یک ملت است.
مفهوم ایرانشهری و اندیشهی ایرانشهری، در واقع کوششی است برای توضیح اینکه ملت ایران، ملت متفاوتی است. منطق ما، متفاوت از منطقِ امت است و ما ملتی هستیم، با تاریخی خاص و تنوع اقوام و گویشهای متفاوت. ایران همیشه یک کشور بوده است و کشور نیز، یک ملت واحد است.
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و سوم:
🌸 آزمونِ زال
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا. ═ .🌸. ═════════╔
نکاتی دربارهٔ اهمیت شاهنامه
اا. ═════════ .🌸. ═╚
🔶 دکتر سیروس شمیسا
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
نمونهای از ارزش و جایگاه زن در تاریخ ایران و در شاهنامه. (به فراخور فرارسیدن جشن ایرانی سپندارمزگان):
گردیه خواهر بهرام چوبینه پس از مرگ برادر، سالار سپاه می شود و همه از او فرمان میبرند:
بدو گفت هر کس که «بانو تُوی
بدایران و چین پشت و زانو تُوی
نجمباندت کوه آهن ز جای
یلان را به مردی تُوی رهنمای!
ز مرد خردمند بیدارتر!
ز دستورِ داننده هشیارتر!
همه کهترانیم و فرمان تو راست!
بر این آرزو رای و پَیمان تو راست!»
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش پنجاه و دوم:
🌸 جنگ یا ازدواج
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
❇️ چرا فردوسی شاهنامه را به نام سلطان محمود غزنوی کرد؟
🪶از میان دلایلی که برای این کار برشمرده شده است دو هدفِ امکانِ ماندگاریِ کتاب با نگهداری در کتابخانه سلطنتیِ دربار و تهیه نسخه هایی از آن به فرمان محمود و نیز و بهره مندی از صله و نواختِ سلطان در سالهای پیری و تنگ دستی، برجستهتر و مقبولتر است. نیت نخست به قرینه عقلی استنباط می شود و برای مقصود دوم هم میتوان به اشارات خود فردوسی در شاهنامه استناد کرد.
برای نمونه:
بپیوستم این نامه باستان
پسندیده از دفتر راستان
که تا روز پیری مرا بر دهد
بزرگی و دینار و افسر دهد
یـــا
بپیوستم این نامه بر نام اوی
همه بهتری باد فرجام اوی
که باشد به پیری مرا دستگیر
خداوند شمشیر و تاج و سریر
یـــا
همی چشم دارم بدین روزگار
که دینار یابم من از شهریار
🪶درباره موضوع صله و چشم داشت مادی فردوسی از محمود نظرگاههای رایج در تاریخ ادبیات ایران همواره با نوعی افراط یا تفريط یک سونگرانه و غیر علمی همراه بوده است. بدین صورت که...
🪶گروهی خواسته اند هدف فردوسی را از شاهنامهسرایی رسیدن به پاداش محمود بدانند و در افسانههای گوناگون میان شاعر و سلطان معامله یک دینار برای هر بیت برقرار کرده اند. نظامی عروضی که از این دسته است، نوشته که «فردوسی شاهنامه به نظم کرد و همه امید او آن بود که از صله کتاب جهاز آن دختر بسازد. بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد». به راستی جای پرسش و شگفتی است که چگونه ادیبی مانند نظامی عروضی میتوانسته است بپذیرد که فردوسی برای تأمین جهاز دخترش به کاری بیست و پنج ساله و دشوار دست زده؟ آیا اگر نیت فردوسی از کار خویش فقط به دست آوردن زر و سیم بود نمیتوانست به جای این کار غیر منطقی / نامعقول به رسته شاعران ستایشگوی دربار محمود بپیوندد و با نظم قصائد مدحی غَرّا همچون عنصری و فرخی دیگدان از نقره بزند و راه بیست و پنج ساله تهيه جهاز دختر۔ یا انتفاع مادی - را یک شبه طی نماید؟ ملاحظه می شود که گزارش چهارمقاله در این باره تا چه حد باورناپذیر و غیرمنطقی است.
🪶در برابر این، شماری هر چند معدود نیز کوشیدهاند / میکوشند موضوع را از اساس نادیده بگیرند و به اصطلاح با ستردن صورت مساله با توجیهات مختلف، بگویند که میان فردوسی و محمود هیچ رابطهای وجود نداشته و اگر احیانا هم بوده هیچ شائبه و نیت مالی نداشته است.
🪶در این میان، نتیجه گیری معتدل، محتمل و پذیرفتنی این است که فردوسی نظم شاهنامه را در دوره سامانیان به خواست و تصمیم خویش و با هدفی کاملا ملی، میهنی و فرهنگی آغاز کرده و ادامه داده ولی در سالهای کهنسالی و پریشانحالی ناشی از پیری و پرداخت دیریاز به این کار سترگ و سنگین، چنان که خود می گوید بر آن شده است با اهدای کتاب به پادشاه عصر از تشویق و حمایت او برخوردار شود و ادعای اینکه در این کار انگیزه مادی نداشته دقيقا مغاير نص گفته خود اوست. این اقدام حتی با معیارهای امروزی نیز که بیشتر مؤلفان و ادبا از ناشران حقالتأليف می گیرند، کاری معقول و غیرقابل انتقاد است.
👈 منبع: دفــــتر خـســروان(برگزیده شاهنامه فردوسی)، دکتر سجاد آیــــدنلو، انتشارات سخن ۱۳۹۰ ص ۸۶ تا ۸۸.
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─