حسین جاوید 🔹مدیر نشر #کتاب_سده مشاوره و همکاری در همهی زمینههای تولید کتاب: 📲 ۰۹۱۲۲۴۷۲۸۳۸ ➡️ @hjavid اگر پرسشی دارید یا کمکی از من برمیآید، در حد توانم، با افتخار در خدمت هستم. لطفاً صبور باشید تا فرصت کنم پیامتان را ببینم.
خیلی کوتاه و شفاف: هیچ دلیل منطقی و متقنی برای این وجود ندارد که مصدرهای مرکب را با نیمفاصله بنویسیم.
پیش از اینکه واژهی «لاکچری» سر زبانها بیفتد، ما واژهی «اعیانی» («اعیونی») را داشتیم که بهخوبی سطح کیفیت کالاها و خدمات و حتی وضعیت خانهها و بناها را بیان میکرد.
حسین جاوید
@Virastaar
راهنمای جستوجوی گنج
(به زبان ساده، برای مبتدیان)
بیایید یکراست برویم سر اصل مطلب؟ اصلاً «گنج» چیست؟
این چیزی که عمدتاً بهعنوان «زیرخاکی» و «گنج» میشناسیم معمولاً در دو دسته جا میگیرد:
۱) ارزش ذاتی دارد: سکههای نقره و طلا و زیورآلات و جواهر و ابزارها و لوحههای قدیمی و... که با فلزهای ارزشمند ساخته شدهاند «ارزش ذاتی» دارند (هرچند، همین هم قراردادی است). یعنی چه؟ یعنی اگر «گذر تاریخ» بر آنها را نادیده بگیرید، میتوانید یک گوشوارهی متعلق به شاهزادهخانمی از عصر ساسانی را آب کنید و گرمی هفت میلیون و خردهای به طلافروش سر کوچه بفروشید! و فکر نکنید این ایده تخیلی است! مدیر وقت موزهی ملی ایران، در دههی شصت، یک لوح زرین هخامنشی را آب کرد و با پولش «پیکان» خرید!
۲) ارزش تاریخی دارد: هر چیزی که از گذشته مانده و شما نمیتوانید «مادهی اولیه»ی آن را استخراج کنید و جداگانه بفروشید، صرفاً «ارزش تاریخی» دارد. یعنی چه؟ یعنی یک کوزه یا سفالینه یا کتاب یا کاشی یا زره یا سنگ قبر قدیمی، بهخودیخود، ارزشی ندارد و فقط «گذر زمان» و «کمیابی» آن را باارزش میکند. برای جابهجایی یک ستون از تخت جمشید، اگر ستونی از تخت جمشید نباشد، یا سنگ قبر ناصرالدینشاه، اگر سنگ قبر ناصرالدینشاه نباشد، باید چند میلیون پول به یک رانندهی خاور و چند تا کارگر بدهید تا شبانه و یواشکی ببرندش در بیابانهای بهشت زهرا خالیاش کنند!
خب، چطور میشود «گنج» پیدا کرد و راه صدساله را یکشبه پیمود و پولدار شد؟
با توجه به تعریف گنج، باید دنبال چی باشیم؟ معلوم است: یا دنبال طلا و جواهر و چیزهای ساختهشده از آنها، یا دنبال اشیای تاریخیای که «گذر زمان» ارزشمندشان کرده.
حالا کجاها باید دنبال اینها بود؟ معلوم است: در کاخهای شاهان، در کوهوکمر، در قبرستان، در غارها و شکافها، در کاروانسرا، در بیابان، در امامزادهها و بناهای تاریخی.
«نقشه» و «جوغن» و «سربار» و... واقعیت دارند؟
بله، کاملاً! خود اینها «گنج»هایی هستند که کسانی زرنگتر از شما زودتر پیدا کردهاند. حالا توضیح خواهیم داد. فقط اگر از اینها دیدید، هستونیستتان را بفروشید و بخریدشان تا دیر نشده و کسی نرفته سراغ گنجهای نهفتهای که قرنها انتظار شخص شما را کشیدهاند.
یعنی همهی اینها دروغ است؟!
خب، شوخی بس است! ببخشید اینطور میگویم، خیلی ابلهانه است اگر فکر کنید مردم در سدهها و هزارههای پیشین، برای اینکه از تورم عقب نیفتند، طلا و جواهر و سکه میخریدهاند و در گاوصندوقشان میگذاشتهاند!
مردم دنیای پیشانو عمدهی داراییشان ــ اساساً اگر چیزی داشتند! ــ چهار تا کاسهبشقاب گِلی و چند پاپوش و پیرهن و ردا و نهایتش چند رأس دام و دو تا خیش و مقداری زمین کشاورزی بود. اگر طلا و جواهر و ثروتی بود، در دست حاکمان و کارگزاران بود، و آنها هم آنقدر احمق نبودند که آن را بردارند و در روستای پدری من و شما چال کنند و سر راه هم چند تا نشانه برای دزدها بگذارند!
پس این گنجهایی که در موزهها میبینیم چیست؟
اینها، بهخصوص آن بخش که «ارزش ذاتی» دارد، اغلبشان از حکومتی به حکومت دیگر و از قدرتمندانی به قدرتمندان دیگر ــ بهاجبار، بهنیرنگ، بهبخت، یا بهتیغ ــ نسلبهنسل منتقل شدهاند و به دنیای مدرن رسیدهاند. اینطور نبوده که از کورهدهاتها «کشف» شوند. حکومتهای پیروز و کارگزاران بیرحمشان هم آنقدری نادان نبودهاند که تهوتوی جواهرات خزانه و داراییهای ارزشمند پیشینیان شکستخورده را درنیارند و آنها را بالا نکشند.
آن اشیایی که «ارزش تاریخی» دارد عمدهی «زیرخاکی»هایی است که مردم معمولی به دست آوردهاند. بله، ممکن است چهار تا کوزه و خمره و قاشق و ابزار و... در حفاری خانهای، کنج غاری، کف کاروانسرایی و... باقی مانده باشد، اما اینها همه چیزهایی بوده که مردم برای زندگی روزمره استفاده میکردهاند و «ارزش ذاتی» نداشته. مثلاً، ممکن است دو هزار سال دیگر خانهی من را حفاری کنند و چند تا مداد و خودکار و صندلی و لیوان دربیاورند و بگویند عجب اشیای تاریخی ارزشمندی پیدا کردهایم! اما آیا اینها در زمان خود ارزشی داشته؟ خیر.
اغلب امامزادهها در دورهی متأخر ساخته شدهاند. کاخها و ساختمانهای دیوانسالاری بین حکومتها دستبهدست میشده، نه بین مردم عادی. در غارها و کاروانسراها زندگی روزمرهی اقشار معمولی جریان داشته و اینها «بانک» نبودهاند. در قبرستان هم، تا جایی که دینهای ایرانی به ما فهماندهاند، دستکم در دو هزار سال اخیر، چیز خاصی با مرده دفن نمیکردهاند. پس این گمان که در این مکانها یکدفعه برسیم به خزانهی سلطنتی هخامنشی، یا اصلاً تو بگو پسانداز شاهزادهای، یا حتی بگو شیء ارزشمندی که اتفاقی دفن شده، خوشباورانه است. ضمناً، شناختن و فروختن و حتی خریدن چیزهایی که ارزش ذاتی ندارند کار هر کس نیست!
فرصت نکردهام بررسی دقیق پیکرهای و میدانی انجام بدهم، اما تفاوت ظریفی بین «سیبزمینی سرخکرده» و «سیبزمینی سرخشده» میبینم.
به نظرم میرسد «سیبزمینی سرخکرده» را بیشتر در مواقعی به کار میبریم که این غذا در خانه درست شده و «سیبزمینی سرخشده» را بیشتر در مواقعی که این غذا در رستوران ارائه میشود.
در فعل «کردن» عاملیت بیشتری نسبت به فعل «شدن» دیده میشود و انگار چون در خانه مشخص است که چهکسی این کار را انجام داده و در رستوران نه، این تمایز ایجاد شده است.
نظر شما چیست؟
(لطفاً با فشردن شکلک پسندیدن یا نپسندیدن نظر بدهید.)
حسین جاوید
@Virastaar
«اسکای سنتر»
«پالادیوم»
«ارگ سنتر»
«گالریا»
«سام سنتر»
«مگا مال»
«ایران مال»
«بوتیک مال ملل»
«زعفرانیه پلازا»
«دپارتمان استور روشا»
«ارگ سنتر»
«بام لند»
«های لند»
«همیلا سنتر»
«آوا پلت»
«هدیش مال»
«اپال»
«اطلس مال»
«لوتوس مال»
«نیایش مال»
«سانا سنتر»
«رویال»
«سون سنتر»
فهرست بالا نام برخی از مهمترین مراکز تجاری پایتخت کشوری فارسیزبان است. مسئولان این کشور مدام از حفظ و حراست زبان پارسی سخن میگویند و چند نهاد با بودجههای میلیوندلاری هم این وظیفه را به عهده دارند.
نام کشور را خودتان حدس بزنید.
حسین جاوید
@Virastaar
لابد متوجه شدهاید که در کشور ما بیشترِ حیوانات خانگی نامهای خارجی دارند. دلیل این مورد را میتوان استثنائاً و عمدتاً متفاوت با دلیل استفادهی افراطی از واژگان خارجی دانست.
ناشایست و گاهی برخورنده مینماید که سگ و گربه را با اسمهای مشابه آدمها صدا کرد. افزون بر این، بعضی از اسامی حرمتهای مذهبی و قانونی دارند و طبعاً از دایرهی انتخاب خارجاند. ازاینرو، سرپرستان حیوانات خانگی در ایران اغلب برای حیوانشان نام خارجی برمیگزینند و آن دسته از حیوانات خانگی هم که نام فارسی دارند، در بیشتر موارد، اسمشان ناآدمیزادی و برگرفته از نام رستنیها و خوردنیها («پنبه»، «نبات»، «کیوی» و…) یا صفت («مشکی»، «ملوس»، «پفی» و…) است.
این رویکرد را نمیتوان دقیقاً ذیل کاربرد «بهسازی» (Euphemism) قرار داد اما بسیار شبیه به آن است.
حسین جاوید
@Virastaar
«لپتاپ» (Laptop) نوعی «رایانهی همراه» است که این روزها اغلب ما در خانهها و حتی محلهای کار از آن بهره میگیریم اما، شگفت آن که، خیلیها هنوز همین واژهی نسبتاً ساده را اشتباه مینویسند و ضبطهایی مثل «لبتاب» یا «لبتاپ» یا «لپتاب» را برای اشاره به آن به کار میبرند.
✅ لپتاپ
❌ لبتاب
❌ لبتاپ
❌ لپتاب
حسین جاوید
@Virastaar
پیشنهادهایی برای ویراست جدید فرهنگ املایی خط فارسی
در فرهنگ املایی خط فارسی که فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر کرده است نزدیک به سی هزار واژهی ساده، مشتق و مرکب مدخل شده است. این فرهنگ، بهرغم تلاشهای زیادی که در تدوین آن صورت گرفته، نقصها و ناهمسانیهایی هم دارد، که باید در جای خود بررسی شوند. در این یادداشت به کلمات نسبتاً پربسامدی میپردازم که از چشم تدوینگران فرهنگ املایی خط فارسی دور ماندهاند و مدخل نشدهاند، به امید آنکه در ویراست بعدی این کتاب مد نظر قرار بگیرند و ضبط شوند ــ حتماً کلمات دیگری هم با شرح یادشده وجود دارند که از نگاه من نیز دور ماندهاند.
ویراستارها، اگر بر اساس رسمالخط پیشنهادی فرهنگستان پیش میروند، هنگام مواجهه با این واژهها مختارند ضبط مطلوب خودشان را، به شرط یکدستی، برگزینند؛ البته، مسلم است که اگر مدخلی یک واحد معنایی است، باید اجزای آن فاصلهی درونکلمهای داشته باشند و قیاس با واژههای مشابه هم کارساز است (مثلاً، وقتی مدخل «زبانور» را در فرهنگ املایی خط فارسی داریم، تکلیف «زبانورز»/ «زبانورز» هم روشن است).
صورتهای پیشنهادی من با حروف توپُر (بولد) متمایز شدهاند.
آ/ ا
آبدهان/ آب دهان/ آبدهان
آفرود/ آفرود
آفلاین/ آفلاین
آنگه/ آنگه
آنتایم/ آنتایم
آنلاین/ آنلاین
ارجگزاری/ ارجگزاری
ازخواببیخواب/ از خواب بیخواب
ازکاربیکار/ ازکاربیکار/ از کار بیکار/ از کار بیکار
انداموار/ انداموار
اندوهگین/ اندوهگین
ب
بدانجا/ بدان جا/ بدانجا
بدانسان/ بدانسان
برآیند/ برایند
براساس/ بر اساس
برعهده/ بر عهده
بههمراه/ به همراه
پ
پسرفت/ پسرفت
ت
تاریخمند/ تاریخمند
تجدیدنظر/ تجدید نظر
ترغیبگر/ ترغیبگر
تکنولوژی/ تکنولژی
تکنیسین/ تکنسین
توصیفگر/ توصیفگر
چ
چجور/ چهجور/ چه جور
چراکه/ چرا که
د
دانلود/ دانلود
درهم (صفت)/ در هم
درواقع/ در واقع
دستنامه/ دستنامه
ذ
ذوقوشوق/ ذوق و شوق
ر
رازونیاز/ راز و نیاز
ردپا/ رد پا
رعدوبرق/ رعد و برق
رفتوآمد/ رفت و آمد
رنگوبو/ رنگ و بو
روبان/ رُبان
روشمند/ روشمند
رولپلاک/ رولپلاک
ز
زبانورز/ زبانورز
زبانورزی/ زبانورزی
زیانده/ زیانده
س
ساختوساز/ ساخت و ساز
سازشگر/ سازشگر
سبکمند/ سبکمند
سوراخدار/ سوراخدار
ش
شوروشوق/ شور و شوق
ض
ضربوجرح/ ضرب و جرح
ضربوشتم/ ضرب و شتم
ظ
ظرافتمند/ ظرافتمند
ع
عبورومرور/ عبور و مرور
عجیبوغریب/ عجیب و غریب
ک
کارآ/ کارا
کرانمند/ کرانمند
کنشگر/ کنشگر
کیشدار/ کیشدار
گ
گردهم/ گرد هم
ل
لذتبار/ لذتبار
م
مکانمند/ مکانمند
ن
نخیر/ نه خیر/ نهخیر
نوستالوژی/ نوستالژی
و
واقعمند/ واقعمند
والله/ ولله
وعدووعید/ وعد و وعید/ وعدهووعید/ وعده و وعید/ وعدهوعید/ وعده وعید
ه
همانقدر/ همان قدر
همراستا/ همراستا
همرسانی/ همرسانی
همنظر/ همنظر
هموغم/ هم و غم
همینقدر/ همین قدر
حسین جاوید
@Virastaar
کسی در توییتر (ایکس) پرسیده بود: «چرا کولر ماشین رو "میگیرن" ولی کولر خونه رو "میزنن"؟!»
شاید در نگاه اول شوخی به نظر برسد، ولی پرسشی جدی است. دلیلش از نظر من این است که کولر خانه وسیلهای سرمایشی با تککاربردی خاص است، بنابراین دکمهی روشن و خاموش آن «زده» میشود، اما کولر خودرو بخشی در دل موتور خودرو و کارکرد آن وابسته به اجزای پرشمار دیگری است، بنابراین گاهی فعل «گرفتن» هم برای آن به کار میرود، یعنی جزئی از کل به کار گرفته میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
📢 «همفاز ما باشید»
✔️ بهترین توییتها در زمینهی فرهنگ، ادبیات و زبانشناسی را از شبکهی ایکس (توییتر سابق) اینجا بازنشر میکنیم. «فاز» سرواژهای است برگرفته از حروف اول «فرهنگ»، «ادبیات» و «زبانشناسی».
👇👇👇
@Xlinguistics
@Xlinguistics
@Xlinguistics
روزنوشتهای جنگ (روز هشتم - سهشنبه، ۳ تیر ۰۴)
❇️ ساعت دوی نیمهشب است و ترامپ الان توییت زد که آتشبس در راه است و «جنگ دوازده روزه» به پایان میرسد. امید که چنین باشد و این نوشته هم بشود آخرین روزنوشت جنگ. صادقانه بگویم، چشمم آب نمیخورد.
❇️ صبح آتشبس با بیم و امید شروع شده و مردم در شبکههای اجتماعی و صحبتهای روزمره پیشگو و پیجوی اتفاقات پیش رو هستند.
❇️ یاد رمان عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک، نوشتهی حسین مرتضائیان آبکنار، افتادهام؛ آن تقلاها و رنجهای شخصیتها در روزهای پیش از پذیرفتن قطعنامه…
این فرسته بهروز میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
روزنوشتهای جنگ (روز ششم - یکشنبه، ۱ تیر ۰۴)
❇️ یک ساعت است بیدارم و با نگرانی اخبار را دنبال میکنم. امریکا بالاخره وارد جنگ شد و فردو و دو سایت اصفهان را زد.
❇️ فکر میکنم تحولات شتاب میگیرند؛ یا به سمت صلح، یا به سمت اوضاع خطرناکتر. میانهای وجود نخواهد داشت.
❇️ با اینکه معمولاً روزها به شهرها و روستاهای اطراف سرمیزنم و وقت میگذرانم، تحمل دوری از تهران دارد سختتر از قبل میشود. میدانم که کلاسهایم فعلاً باید تعطیل بماند، اما دستکم میشد کارهای انتشارات را پیش ببرم و روال عادی زندگیام را پیش بگیرم. با خیلی از دوستان هم که صحبت میکنم، در ششوبش برگشتاند.
❇️ من رسماً حیوان خانگی ندارم، اما هشت، نه تا گربه در باغچهی خانه هستند که هر روز صبح و شب میآیند غذا میگیرند و میروند. میدانم از پس خودشان برآمدهاند، اما باز هم نگرانشان هستم.
❇️ تا جایی که اطلاع دارم، از امروز بعضی از مؤسسات پخش و خیلی از کتابفروشیها، البته با ساعات کار پارهوقت، باز خواهند بود. حتماً بهزودی بقیه هم برمیگردند.
این فرسته بهروز میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
روزنوشتهای جنگ (روزهای سوم و چهارم - پنجشنبه و جمعه، ۲۹ و ۳۰ خرداد ۰۴)
❇️ از دیروز اینترنت کاملاً قطع است و در بیخبری و کلافگی هستیم.
❇️ امروز بخش زیادی از نوار شمالی (گیلان و مازندران) را پیمودم و به دیدار چند دوست رفتم. دلم باز شد. جادهها خلوت و امن بود. بین راه، اغلب، هر چه اصرار میکنی، حاضر نمیشوند برای آبجوش و یخ و تنظیم باد و خدمات اینچنینی پول بگیرند.
❇️ در و دیوار شالیکوبیهای گیلان پر شده از نوشتههایی مثل «سورتشده» و حتی «سورتینگشده»! ناراحتکننده است. حتماً دههها و سدهها اصطلاحات بومی بسیار خوبی برای اینها وجود داشته و حیف است که از بین بروند.
❇️ مثل بقیهی جاهای کشور، شهرها و روستاهای اینجا پر شده از کافه، اما دانش خیلی از قهوهچیهای این حوالی از قهوه خیلی محدود است. من دستگاه دمآوریام را آوردهام و چند جا رفتم که دانهی مناسب با درجهی بودادگی [رست] مناسب و آسیاب مناسب پیدا کنم و نشد.
❇️ سر راه، روستایی با اسمی جالب دیدم: «سه پیران کاشانی.» قاعدتاً باید «سه پیر کاشانی» میبود. ما از این ساختها باز هم داریم، مثل «هفت برادران». سر فرصت، باید چیزکی بنویسم. واویشگافروشیای هم با عنوانی خاص دیدم: «واویشگایی.» در سفرهای پرشمارم به این حوالی، چنین اسمی نظرم را جلب نکرده بود.
❇️ من به ماهواره دسترسی ندارم، اما دوستانی خبرها را از آنجا پیگیرند و جستهگریخته چیزهایی میفهمیم. آخرین خبرم از دوستان تهرانمانده هم این بود که شهر را از سمت اکباتان میزنند.
❇️ برگشتهایم به دوران پیامک. احوالپرسی و خبرجوییهایمان پیامکی شده است.
***
❇️ اینترنت امروز هم همچنان قطع است.
❇️ رژیم و ورزش را تقریباً کنار گذاشتهام. نه خیلی امکانش هست و نه حالوحوصلهاش.
❇️ زمزمههای برگشتن به تهران و ازسرگیری زندگی روزمره بین گفتوگوهای دوستانه بالا گرفته. چنین مباد مثل دوران کرونا بشود که از پایان زودهنگام ماجرا ناامید شدیم و زیستن کنار خطر را در پیش گرفتیم.
❇️ عصر و شب امروز را کلاً در شهر رشت بودم. شهر و مردم آرام بودند. شایعه شده بود میخواهند رشت را امشب هم بزنند، اما خبری نشد، خوشبختانه.
حسین جاوید
@Virastaar
روزنوشتهای جنگ (روز اول - سهشنبه، ۲۷ خرداد ۰۴)
❇️ بغرنجترین روزهای زندگی اغلب ماهاست. در گیجی و بهت و تعلیق و انتظار هستیم. باید به گیرههایی بیاویزیم تا سقوط نکنیم. کاش این اولین و آخرین روزنوشتهی جنگ باشد.
❇️ بگویینگویی، بیست و چهار ساعت در راه بودم و دیروز عصر رسیدم به کلبهای که قرار است، و امیدوارم، روزهای کوتاهی اقامتگاهم باشد.
❇️ طبیعت اطرافم مدهوشکننده است، اما من کاملاً بهوشم و نگران ایران.
❇️ داشتم فکر میکردم اینهایی که اخبار جنگ را از فیکنیوزها دنبال میکنند احتمالاً همانها هستند که کتابهای با پنجاه درصد تخفیف را از مترو میخرند!
❇️ نوار شمالی را برانم، میتوانم کل دوستان و فامیل را در شهرها و روستاهای گیلان و مازندران ببینم!
❇️ کتاب با خودم نیاوردهام، اما فیدیبوکم را آوردهام که اشتراک یک ساله دارد و هزاران کتاب و دهها اثر نشانشده برای خواندن. نمیدانم دغدغهها و پیگیری خبرها دلودماغ کتاب خواندن باقی میگذارد یا نه.
❇️ به خودم بود، دوست نداشتم تهران را ترک کنم؛ صبح یکشنبه را حتی در دفتر کارم، نزدیک به میدان حر تهران، گذراندم، بدون ترس و البته با صداهای مداوم از آسمان و زمین. عصر یکشنبه تسلیم خانواده شدم.
❇️ از دل یادداشتهایی که راجع به جنگ است، با کتابهای جالب آشنا میشوم و عکس جلد و نامشان را ذخیره میکنم برای روزهای بعد از جنگ!
❇️ یکی از کتابفروشها در گروه کتابفروشها استوری یک دامفروش را گذاشته که طرف گفته چکهای در دستم را نمیبرم بانک تا اوضاع بهتر شود! به ما ناشرها طعنه زده که یاد بگیرید و فعلاً چکهای ما را نقد نکنید!
❇️ اخبار جدیدی که میرسد رمقگیر است. خدایا، به ایران رحم کن!
❇️ کیهان چند میلیارد سال انبساط یافته و تکامل چند صد هزار سال تلاش کرده تا ما بشویم میلیونها ارگانیسم زنده که اغلب از اتفاقاتی رنج میکشیم که هیچ نقشی در وقوعشان نداشتهایم.
❇️ آنها که با تصمیم شخصی در شهرها ماندهاند دمشان گرم؛ اما دلم خون است برای کسانی که جا یا خودرو یا پول یا امکاناتی نداشتهاند که بزنند بیرون. بهشان فکر که میکنم، اشکم درمیآید.
❇️ ترس جنگ سکه را برده بود به بالای صد میلیون و دلار را به بالای صد و پنج هزار تومان! خود جنگ هنوز نتوانسته چنین کند! معلوم است سوداگران بیوجدانی در آن روزها مشغول سوءاستفاده از دارایی مردم بودهاند.
حسین جاوید
@Virastaar
هزینهی ویرایش هر متن، تماموکمال، به عهدهی ناشر کتاب است. برخی از ناشران میآیند بندی در قرارداد میگنجانند مبنی بر اینکه اگر کتاب نیاز به ویرایش اساسی داشت، هزینهاش به عهدهی پدیدآور است. به این دسته از ناشرها باید گفت که اگر کاری نیاز به ویرایش اساسی دارد و دستمزد ویراستاری آن بالاست، میتوانید ردش کنید و قرارداد نبندید. بماند که این «اساسی» چقدر تفسیرپذیر است و میتواند هر نوع ویرایشی را شامل شود.
این را بهعنوان ناشر میگویم، نه بهعنوان ویراستار: هر بندی، با هر توضیحی و حتی مشروط، دال بر گذاشتن هزینهی ویرایش بر عهدهی خودتان در قرارداد ناشر دیدید، شک نکنید بندی است که علیهتان استفاده خواهد شد.
حسین جاوید
@Virastaar
یادتان هست میخواستید نمایشگاه کتاب را تحریم کنید تا از کتابفروشهای محلی حمایت کنید؟
خیلی از این عزیزان از شلیک اولین گلولهی جنگ اخیر به بعد حتی یک چکشان را هم پاس نکردهاند و برگشتی پشت برگشتی دارند. ناشرها هم مدام دارند از جیبشان مبالغ طلب و بدهیشان را صاف میکنند.
درواقع، این نوع حمایتهایتان هم «ادایی» است. دلیلش این است که وقتی یک کتابفروشی تعطیل میشود مغازهاش جلوی چشمتان است، اما وقتی یک ناشر چراغ دفترش را خاموش میکند و میرود پی کاری دیگر، شما نمیبینید.
زنجیرهی صنعت نشر نیاز به بازتعریف مناسبات دارد، وگرنه آش و کاسه همین است.
«Hossein Javid»
@Xlinguistics
اما یکی از آشناهای ما گنج پیدا کرد و زندگیاش زیرورو شد!
نمیگویم اصلاً و هیچکسی هیچچیزی پیدا نکرده ــ شاید واقعیت داشته باشد ــ ولی بیشتر این روایتهایی که سالها شنیدهایم «ساختگی» است و «افسانه». نصف مردم ایران یکی را میشناسند که وضعش بد بوده و یک کوزه پر از طلا پیدا کرده و کلی پولدار شده و بعدش هم یکهو غیبش زده!
گاهی هم کسانی از راه تجارتهای کثیف به پولهای بادآورده رسیدهاند و ترجیح دادهاند «گنجیاب» معرفی شوند تا مثلاً آدمکش یا فروشندهی مواد مخدر.
یعنی امکان پیدا کردن گنج صفر است؟
اصلاً. همانطور که گفتیم، کسانی در واقعیت گنج پیدا کردهاند، خوبش را هم پیدا کردهاند، کسانی هم در آینده پیدا میکنند، خوبش را هم پیدا میکنند. اما حقیقت این است که یافتن گنج بیش از آنکه حاصل تلاش باشد، در نتیجهی شانس بوده. در دنیای مدرن هم، که حکومتها انحصار همهچیز را در دست دارند، این شانس خیلی کمتر به کسی رو میکند. تلاش برای گنجیابی به این میماند که زندگیتان را تعطیل کنید و بیفتید در خیابانها به امید اینکه یک کیف پر از صددلاری بیابید.
نمیخواهم نصیحت کنم که دفینهای هم اگر یافت شود، برای مردم و برای ایران است و نباید آن را تاراج کرد و به غربیها فروخت؛ کسی که دنبال این چیزهاست گوش شنوا ندارد. اما منطق میگوید پولتان و عمرتان و امنیتتان را برای خرید دستگاه فلزیاب و گنجیاب و نقشه و... هدر ندهید؛ طرفی نمیبندید.
بگذارید سادهتر بگویم: اگر افتادید دنبال اینکه مساحت سه تا مثلث را در محیط دو تا روباه ضرب کنید و پنجاه قدم از فلان برج فاصله بگیرید، بدانید به تیمارستان یا زندان نزدیکترید تا به ویلا و قصرتان!
(این یادداشت به این مناسبت نوشته شد که به هر جای بکری از ایران میروم میبینم چند تا نادان با مته و بیل و کلنگ افتادهاند به جان کوه و غار و طبیعت، بلکه گنج شایگان بیابند!)
حسین جاوید
@Virastaar
«ناتل» ناحیهای است در شهرستان نور از استان مازندران. چنان که در ایران، بهویژه در قسمتهای شمالی، مرسوم است، بسیاری از اهالی این منطقه هم نام ناحیهی خود را در کنار نام خانوادگیشان دارند.
شاید نامبردارترین اهل ناتل دانشمند بزرگ زندهیاد دکتر پرویز ناتلخانلری باشد. ایشان نیز نام ناحیهی اجدادیشان را در فامیلیشان دارند، منتها بهجای آنکه این جاینام بهشکل متداولتر، یعنی «خانلریِ ناتل» آمده باشد، بهشکل اضافهی مقلوب ضبط شده، یعنی «ناتلْخانلری». این نام خانوادگی و نامهای خانوادگی با ساختهای مشابه باید با نیمفاصله ضبط شوند، نه با فاصلهی کامل.
اندککسانی هم، شگفتا، گمان کردهاند «پرویز ناتل» نام این استاد است و «خانلری» نام خانوادگی ایشان!
کوتاهسخن، گمان میکنم دیگر روشن است که ضبط درست نام این دانشمند فقید چنین است:
«پرویز ناتلخانلری»
در کتابنامه و نمایه و ارجاع درونمتنی هم باید همین ضبط را به کار برد.
حسین جاوید
@Virastaar
میدانید چه ماجرا را عجیبتر میکند؟ ما کلمهی «بازار» را داریم که بهشکل وامواژه بهزبانهای بسیاری، ازجمله فرانسه و انگلیسی و روسی، راه پیدا کرده، آنوقت خودمان رفتهایم بچههای همسایه («مال» و «سنتر» و «استور» و…) را آوردهایم و بزرگ میکنیم!
Читать полностью…نمیدانم اولین بار چه کسی معادل «واوک» را بهجای «ویرگول» پیشنهاد داده است، اما به نظرم واژهی بسیار زیبا و گویایی است و اندکاندک میتواند جا بیفتد. برای اغلب نشانههای ویرایشی نامهای مناسب فارسی ساختهایم، یا برگزیدهایم، و جا انداختهایم، چرا برای چند تای باقیمانده نتوانیم؟
❇️ ویرگول: ، : واوک
❇️ نقطهویرگول: ؛ : نقطهواوک
❇️ پرانتز: ( ) : کمانک
❇️ کروشه: [ ] : قلاب
حسین جاوید
@Virastaar
در تبریز واژهی قشنگی وجود دارد که در جاهای دیگر ایران نشنیدهام: «بستنیچی» (در معنای «بستنیفروش»).
حسین جاوید
@Virastaar
این «کریسپی» چیست که افتاده در دهان کافهدارها و شیرینیپزها؟ ما «ترد» را داریم که همان مفهوم را بهتر و روشنتر میرساند.
«Hossein Javid»
@Xlinguistics
کارگاه آنلاین جدید دیگری در آن؛
«جستار» با آیدا مرادی آهنی.
چه میتوان کرد با تکهپارههای پراکندهی زندگی؟
در زندگی روزمره، لحظات بسیاری است که گاه بهظاهر بیاهمیتاند، اما ردِ پررنگی در ذهن ما باقی میگذارند. مثل خراشهایی ریز که روزیروزگاری روی سطحِ زندگی افتاده و ماندهاند. ما این خطوط نامرئی را با خود حمل میکنیم. لحظههایی که قصه نیستند، اما نیاز دارند که روایت شوند. با این حال، نوشتن از آنها کار سادهای نیست. چرا که نه ساختار داستانی دارند، نه وضوح روایی. حتی وقتی سعی میکنیم آنها را بنویسیم، آنچه در ذهن زنده است، روی کاغذ کمرمق میشود.
در این کارگاه، تمرین میکنیم که چطور میتوانیم به این لحظات نزدیک شویم و بنویسیمشان.
برای اطلاع از کارگاهها میتوانید صفحهی کارگاههای آن را دنبال نمایید. برای مشاوره، راهنمایی و ثبتنام دورههای تابستآنی سلسله کارگاههای #کارآن با پشتیبان کارگاههای آن در ارتباط باشید.
@monadchannel
از دیرباز، پسوند اسمساز «ism-» در فارسی بهشکل «ـ یسم» ثبت و تلفظ شده است و در دهها وامواژهی پربسامد دیده میشود: «رئالیسم»، «سوررئالیسم»، «تروریسم»، «رمانتیسم»، «کمونیسم»، «توریسم»، «سوسیالیسم»، «کاپیتالیسم»، «لیبرالیسم» و...
گاهی کسانی تلاش کردهاند و میکنند که این پسوند را بهشکل «ـ یزم» تلفظ یا ضبط کنند، که نادرست مینماید. بنابراین، بهکار بردن و نوشتن ساختهایی چون «مکانیزم ماشه» توصیه نمیشود و باید این پسوند را طبق سنت نوشتاری فارسی در دهههای اخیر ضبط کرد.
حسین جاوید
@Virastaar
«جنگ روایتها» را در جنگهای مدرنی میبینید که پیش چشم میلیونها دوربین و رسانه اتفاق میافتند؟ هر کس چیزی میگوید و ادعایی دارد. قیاس کنید با اینکه بخواهیم تاریخ واقعی سدههای پیشین را بر اساس یک کتیبه یا یک دستنوشته و گورنوشته یا ادعای یک تاریخنگار دریابیم!
حقیقتاً ما چیز زیادی دربارهی تاریخ نمیدانیم.
حسین جاوید
@Virastaar
روزنوشتهای جنگ (روز هفتم - دوشنبه، ۲ تیر ۰۴)
❇️ مثل اینکه دیشب اوضاع تهران و کرج زیاد مناسب نبوده و تا صبح صداهای زیادی شنیده شده.
❇️ وزارت ارشاد گفته با «حمایت» وزیر و معاون وزیر، پول ناشرها از فروش نمایشگاه مجازی کتاب «تأمین» شده و بهزودی به حسابشان واریز میشود! انگار که وزیر از حساب شخصیشان چک کشیدهاند! پول خود ما را یک ماه بلوکه کرده بودهاند و حالا دوباره «تأمین» شده! پرداخت مطالبات خود ما را میخواهند جزو کارنامهی حمایتیشان جا بزنند!
❇️ کرونا که آمد، نوبت انتشار کتابهای زیادی عقب افتاد و نظم امور به هم ریخت. بعدش بعضی کتابهای روز از دهن افتادند و قرارداد چاپشان لغو شد و بعضی کتابهای جدیتر هم قربانی سیاست انقباضی ناشرها شدند. شاید این جنگ هم، اگر خدای ناکرده به درازا بکشد، چنین لطمهای در پی داشته باشد. هنوز برای برآورد اوضاع زود است.
❇️ وضع فروش کتابفروشیهایی که در این روزها بازند چندان جالب نیست. طبیعی هم هست؛ الان اولویت مردم این است که نیازهای اولیهشان را رفع کنند.
❇️ در لحظه (ساعت ۱۲:۳۰ ظهر) اوضاع تهران، بهخصوص محلهی ما، بسیار وخیم است. تلفنی با چند دوست و همسایه صحبت کردم و همه نگران و ترسیدهاند.
❇️ به جاهای متعدد و مکرری از تهران و کرج حمله شده. فقط دارم خبرها را میخوانم و با دوستانی که خانهشان نزدیک محلهای حادثه بوده صحبت میکنم تا از سلامتیشان مطمئن شوم. حدس میزنم شیشههای خانهی خودم هم ریخته باشد.
❇️ هیچوقت گمان نمیکردم چنین عکس و فیلمهایی از کشور عزیزمان ببینیم.
❇️ چند ساعتی است که، خوشبختانه، اوضاع آرام است و دور خبرها کند. بااینحال، آرامش پیش از توفان را میماند. بیشتر روز به خبرخوانی و خبرجویی میگذرد. دلم برای روال عادی زندگی تنگ شده. وقایع و صحنهها و شخصیتهای فیلمها و رمانهای جنگ مدام از ذهنم میگذرند. انگار حالا بهتر میتوانم درکشان کنم.
❇️ حدسم راجع به آرامش پیش از توفان درست بود. ظاهراً ایران پایگاههای امریکا در منطقه را هدف گرفته است.
❇️ ما سالهاست دوشنبهعصرها برنامهی فوتسال داریم. الان یکی از دوستان زنگ زده و میپرسد که امشب سالن برقرار است یا نه! در این حد ز غوغای جهان فارغ!
این فرسته بهروز میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
روزنوشتهای جنگ (روز پنجم - شنبه، ۳۱ خرداد ۰۴)
❇️ بالاخره، دوباره به اینترنت وصل شدم. البته، همان اینترنت نیمبند پیشین. نمیدانم موقت است یا امکانش برقرار بماند. از وضع پیامها و صفحات روشن است که خیلیها همچنان پشت خط ماندهاند.
❇️ نعوذ بالله، اگر خدا آن سوی نبرد باشد و وطنم این سوی نبرد، من سمت وطنم میایستم.
❇️ «اخبار را پیگیری نکنید» برای خارجیهاست؛ برای ما ایرانیها «جان نباشد جز خبر در آزمون/ هر که را افزون خبر جانش فزون»! هر جا میروی، همه گوشیبهدست پیگیر آخرین اتفاقات هستند و صحبتها هم پیرامون جنگ است.
❇️ با دوستانی در تهران صحبت کردم. اوضاع از دیشب بهنسبت آرامتر است و میگویند جز صداهای مختصر، امروز خبر خاصی نیست، خوشبختانه.
حسین جاوید
@Virastaar
روزنوشتهای جنگ (روز دوم - چهارشنبه، ۲۸ خرداد ۰۴)
❇️ از ساعت پنج صبح بیدارم و خبرها را دنبال میکنم. برخی که در تهران ماندهاند کمپینی برای کمک به سالمندها و بیمارها راه انداختهاند. کاش من هم آنجا بودم و به این کمپین میپیوستم.
❇️ همهی مؤسسات پخش کتاب اعلام کردهاند تعطیلاند. اغلب کتابفروشیها بستهاند. خیلی از همکاران را هم در جریانم که دفتر را بستهاند و تهران نیستند.
❇️ فیلمنت، فیدیبو، کتابراه و چند پلتفرم دیگر شروع به ارائهی خدمات رایگان کردهاند تا شاید این روزها راحتتر بر مردم بگذرد.
❇️ همایون صنعتیزاده جایی حرف قشنگی میزد که سالهاست در ذهنم است: «پول همیشه یک اندازه ارزش ندارد.»
کاش دستکم ناشران بزرگتر، که در جریانیم اغلبشان خوشبختانه توان مالی مناسب دارند، بخشی از حقوق ماه آیندهی نیروهای ثابتشان را هم پرداخت کنند و دستمزد معوق نیروهای دورکار را بپردازند؛ این پولها این روزها ارزشی چند برابر معمول دارد و مطمئناً انگیزه و وفاداری و کیفیت کار نیروها را در روزهای پس از جنگ افزایش خواهد داد.
❇️ این جنگ یک جنگ کلاسیک نیست، پس امتداد و پایان کلاسیک هم ندارد. بهعنوان یک آدم عادی که چیزهایی در کتابهای تاریخ و در رمانها خوانده، حدسم این است، و امیدوارم که، خیلی زود تکلیف نزاع مشخص شود و این روزهای سخت و پراضطراب به پایان برسد.
❇️ اینجایی که ما هستیم دسترسی به مایحتاج روزمره به روال عادی و با قیمت عادی ادامه دارد و از این بابت مشکل خاصی نیست. پدر رفتهاند اینجا در یک قهوهخانهی محلی چای نوشیدهاند؛ هر کاری کردهاند ازشان پول نگرفتهاند و گفتهاند شما مهمان مایید! این مردم نازنین!
❇️ این چه رنج مضاعفی است که با وضع اینترنت به ما تحمیل میکنند؟ الان اینترنتِ خوب میتواند نگرانیهای افراد را از وضعیت خودشان و بستگانشان کمتر کند و اوضاع را آرامتر سازد.
این فرسته بهروز میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
«نخستین سرزمین و کشور نیکی که من، اهورهمزدا، آفریدم ایرانویج بود، بر کرانهی رود دایتیای نیک…»
(اوستا، وندیداد، فرگرد یکم)
این دیرینهسرزمین زیبا و مردمان نیکنهادش روزگاران سخت کم ندیدهاند؛ یورش اسکندر و تازیان و مغولان را تاب آوردهاند، این روزها را هم خواهند گذراند…
خدایا، نگهبان ایران و باشندگانش بمان!
حسین جاوید
@Virastaar
📢 امروز، بیستم خردادماه سال صفر چهار، فعالیت این کانال آغاز شد.
✔️ بهترین توییتها در زمینهی فرهنگ، ادبیات و زبانشناسی را از شبکهی ایکس (توییتر سابق) اینجا بازنشر میکنیم. «فاز» سرواژهای است برگرفته از حروف اول «فرهنگ»، «ادبیات» و «زبانشناسی».
👈 توییتها را ویرایش نمیکنیم و با همان شیوهی نگارش و رسمالخط خودشان نقل میکنیم.
«همفاز» ما باشید:
@Xlinguistics