sayehsokhan | Неотсортированное

Telegram-канал sayehsokhan - نشر سایه سخن

9611

﷽ 📚📚کتابخانه ای همراه؛ همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹 خرید کتاب: ⬇️⬇️⬇️⬇️ www.sayehsokhan.com 📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام: 👇👇👇👇 https://b2n.ir/s05391 آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف تلفن:66496410

Подписаться на канал

نشر سایه سخن

🔵 سارای بی‌کاری که با چای کیسه‌ای به انقلاب فرانسه فکر می‌کرد

- علی فتحی لقمان

اسمش سارا نبود، ولی اگر تاریخ‌دان بودید، به‌احتمال زیاد اسمش را سارا حدس می‌زدید؛ چون زن‌های بی‌کارِ انقلابی، اغلب یک‌جورهایی سارا به نظر می‌رسند. نه برای این که سارا اسمی خاص است؛ برای این که تکراری‌ست، مثل ندای وجدان در فروش ویژه‌ی آخر فصل.

زن، روی کاناپه‌ی خاکستری، که زمانی کرم‌رنگ بوده، نشسته بود. یک فنجان چای کیسه‌ای (ساخت کشوری که استعمار را صادر و دم‌نوش را وارد کرد) در دستش بود، و یک جوراب نیمه‌پاره در پای چپش. در سکوتی که فقط صدای تنوره‌ی بخاری قدیمی می‌آمد، گفت: «روبسپیر حق داشت. ولی نه با آن شدت.» و بعد، آهسته به لیوان نگاه کرد، انگار روبسپیر هم در آن ته‌نشین شده باشد.

سارا انقلابی نبود. اهل شورش هم طبیعتاً نه. اما هر بار که قبض گاز می‌آمد، کمی بیش‌تر با ماری آنتوانت احساس قرابت می‌کرد؛ با خودش می‌گفت: «اگر ماری می‌گفت نان نیست، کیک بخورید، من می‌گویم اگر پول نیست، از ایده‌تان خرج کنید.»

تمام طبقات اجتماعی، در ذهنش، مثل طبقات کمد خودش چیده شده بودند: طبقه‌ی بالا – لباس‌هایی که می‌خواهد بپوشد ولی جرأت ندارد؛ طبقه‌ی میانی – لباس‌هایی که می‌پوشد ولی دیگر ازشان خوشش نمی‌آید؛ طبقه‌ی پایین – لباس‌هایی که دیگر به کارش نمی‌آیند، ولی دل‌تنگ‌شان است. ... و این، عین نظام طبقاتی پیشاانقلابی بود، منهای خون.

زن می‌خواست دنیا را بفهمد، ولی اول باید می‌فهمید چرا چای کیسه‌ای‌اش همیشه طعم مقوای مرطوب می‌دهد. بعد از آن، شاید می‌شد فهمید چرا قیمت کره، هر بار که می‌خرد دو برابر می‌شود ولی خودِ کره نصف.

در ذهن سارای احتمالی، هر روز انقلاب می‌شد: مردم بالا می‌رفتند، حاکمان پایین می‌آمدند، ولی شب‌ها، دوباره همه‌چیز سر جایش بود. مثل کوسن‌های مبل که روزها می‌افتند، شب‌ها دوباره صاف و صوف می‌شوند، گیرم کمی لَوَرده‌تر.

شوهرش مدت‌ها بود که رفته بود سرِ کار و برنگشته بود؛ نه به خاطر شغلش، به خاطر ایده‌های انقلابی‌تر از سارا. ... پسرش اسم بچه‌ی همسایه را روی پروژه‌ی خودش نوشته بود، چون معتقد بود: «در این سیستم، مالکیت فکری معنا ندارد.»

سارا – یا هر اسمی که داشت – فهمیده بود انقلاب واقعی، در چای نیست، در فنجان نیست، در کیسه نیست؛ در لحظه‌ای‌ست که آدم، بین نوشیدن و نجات جهان، یکی را انتخاب می‌کند؛ ... و معمولاً نوشیدن را.

بگذریم؛ سارا انقلاب را با شیرینی خشک و چای کم‌رنگ ادامه داد. و هر بار، که آب جوش می‌آمد، زمزمه می‌کرد: «به افتخار آزادی، برابری، و … بی‌کاری.»

سارای احتمالی انقلاب نکرد، ولی هر بار کسی می‌پرسید «حالت چه طوره؟»، لبخند می‌زد، و می‌گفت: «انقلابی؛ از درون!»

🔗 /channel/Avand_Andisheh
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

نلسون ماندلا درباره مشروعیت دریافت کمک از حکومت‌های خارجی برای سرنگونی رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، ۱۹۹۰:
مشکل تحلیلگرها این است که فکر می‌کنند دشمن آن‌ها باید دشمن ما هم باشد
ما مبارزه خودمان را داریم و از هر کشوری که از ما حمایت کند کمک می‌گیریم؛ چه آمریکا، چه قذافی یا کاسترو
موضع ما نسبت به هر کشور بر اساس موضع آن کشور در قبال مبارزه‌ ما تعیین می‌شود. اینکه مسائل داخلی آن کشورها چیست به ما ربطی ندارد
ما درگیر آزادسازی مردم خودمان از یکی از بدترین نظام‌های استبدادی تاریخ جهان هستیم. برای پرداختن به امور داخلی دیگر کشورها وقت نداریم
شخصی به من گفت که در آمریکا نژادپرستی وجود دارد. نظر تو چیست؟ من از ورود به این موضوع امتناع کردم. درباره لیبی و کوبا همینطور
کسی که اصول خود را بسته به اینکه با چه کسی طرف است تغییر می‌دهد، شخصی نیست که بتواند ملتی را رهبری کند
@hafezeye_tarikhi
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

از دستِ عشق: حمیرا

از خانمان آواره‌ام،
از دستِ عشق؛
سر گشته و بیچاره‌ام،
از دستِ عشق.
ای کاشکی بودی قدم،
تا باز رَستی از عدم.

می‌سوزم از سر تا قدم،
ازدستِ عشق؛
پرورده کردم خانمان،
سرگشته‌ام گِردِ جهان.

گوید به خود افسانه‌ای،
از دست عشق؛
هر روز و شب دیوانه‌ای،
در گوشه ویرانه‌ای.

گشتم ضعیف و ناتوان،
از دست عشق.

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

این کلاس بصورت آن‌لاین برگزار می‌شود

هماهنگی دایرکت و ۰۹۳۷۲۶۴۴۰۱۰
سرکار خانم فاطمه صاحبی

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🔴  *دست نوشته یک جراح چشم‌پزشک*

🍂🍂

*🔹از خوزستان آمده بود. سلام كرد و پشت اسليت نشست. جواب سلامش را گفتم و به معاينه مشغول شدم. ديدِ چشم چپش در حد درک نور، كاتاراكتی بسيار پيشرفته داشت!*

*🔸سن‌ات چقدره؟! چه مدتيه چشمت اینجوری شده؟!*
*١۶ سالمه، از بچگی ديابت داشتم، چند ماهيه كه كلاً نمی‌بينم!*
*🔹به جوان همراهش كه  ۱۰ - ۱۲  سالی بزرگتر از او بود رو كردم: چرا اينقدر دير؟*
*سرش را پايين انداخت و گفت: حالا می‌شه كاری براش كرد؟!*
*گفتم عملش می‌كنم، موفقيت در درمان بستگی به وضعيت شبكيه دارد. زودتر آورده بوديد شانس موفقيت بيشتر بود.*
*نگاهی حسرت بار به پسرک كرد و نگاهی به برگه پذيرشی كه برايش می‌نوشتم، سئوالش را از چشمان نگرانش خواندم!*
*گفتم پذيرشش را برای بيمارستان دولتی نوشتم. هزينه زيادی ندارد نگران نباشيد.*
*انگار دنيا را به او داده باشند، گفت خدا خيرِت بده آقای دكتر*
*گفتم فقط عمل ايشان خاص است و بايد برای عمل رضايت مخصوص بدهيد، خودش و ولی او ...*
*گفت غير از من كسی همراهش نيست!*
*خواستم بپرسم نسبت شما؟
*چشمم به پسرک افتاد كه با پشت آستين اشكش را پاک می‌كرد، لذا نپرسيدم!*
*🔸پسرک را برای ريختن قطره و آماده شدن جهت معاينات تكميلی به اتاق مجاور فرستادم تا با خيال راحت پاسخ سئوالات و فضولی‌های گل كرده‌ام را بجويم. عمل شروع درمان است، بخاطر ديابتش بايد تحت نظر باشد و كارهای لازم روی شبكيه انجام شود، چرا اينقدر دير مراجعه كرديد؟!
*پدر و مادرش؟!

*نسبت شما با او؟!
*همراهش گفت : اين پسر در فقر مطلق است، پدرش فوت شده و خانواده به سختی توان سير كردن شكم فرزندانشان را دارند.
نسبت قومی با او ندارم، معلمش هستم، چند روزی مرخصی بدون حقوق گرفتم تا پی درمان او باشم.
*برای لحظه‌ای خشکم زد، زمان، لحظاتی برایم متوقف شد!*
*گفت هزينه‌اش؟!*
گفتم  مشکلی نیست، با خودم ... !

🔹در دلم تحسين همت بلند اين معلم جوان بود و بر دستانم شرمی كه قلم را روی برگ پذيرش به حركت درآورد!*
*نوشتم "رايگان"!*

🔸فردا روز عمل شد و از اقبال خوبش لنز مرغوبی كه از قبل داشتيم و مناسبش بود، در چشمش گذاشتم.
*ذهنم مشغول او بود و فكرم در گرو روح بزرگ انسان‌هايی گمنام و امروز عصر كه پانسمان از چشمش بر مي‌دارم ...*

🔹پانسمان را برداشتم، آرام و با ترس چشمانش را باز كرد. سری در اتاق گردانيد و بعد آن نگاهی به من و نگاهی به جوان همراهش: آقا دارم می‌بينيم، آقا دارم می‌بينيم.

🔸اشک آقا معلم سرازير شد. با سر و چشم نگاهی به من انداخت و زير لب گفت  تشکر و پسرک را بغل كرد و سرش را بوسيد.
*🔹موقع رفتن گفت : خدا را شكر كه شما را سر راه ما گذاشت تا چشم اين پسر ...*
*اشتباه می‌كرد. در اين وانفسايی كه كمتر خبر خوبی از جايی می‌رسد، خدا او را سر راه معلمش گذاشته بود تا منجی چشم پسرک باشد!*

*عشق یعنی نان ده و از دین مپرس*
*در مقام بخشش از آیین مپرس*

✍من، دکتر سیدمحمد میرهاشمی، شهادت می‌دهم که معلمان مهربان‌ترین و صادق‌ترین قشر جامعه ما هستند.*

🍂🍂


*به افتخار تمام معلمان کشور ایران عزیزمان*

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

این سخنرانی اخیرا در سالن سینمای وزارت ارشاد توسط آقای سید مهدی شجاعی ارائه شده با حضور کلیه مدیران و معاونها و البته وزیر...
لطفا از دست ندید!

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

دو شعر کوتاه از نیما یوشیج

....
پاسها از شب گذشته است.
میهمانان جای را کرده‌اند خالی. دیرگاهی است
میزبان در خانه‌اش تنها نشسته.
در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او
اوست مانده. اوست خسته.

مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمی‌گیرند
میزبان در خانه‌اش تنها نشسته.

_ _ _ _ _

هنوز از شب
هنوز از شب دمی باقی است، می‌خواند در او شبگیر
و شب تاب، از نهانجایش، به ساحل می‌زند سوسو.

به مانند چراغ من که سوسو می‌زند در پنجره‌ی من
به مانند دل من که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من که می‌خواند

و مانند چراغ من که سوسو می‌زند در پنجره‌ی من
نگاه چشم سوزانش ـــ امیدانگیزـــ با من
در این تاریک منزل می‌زند سوسو.

#نیما_یوشیج

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🪷 #سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

از عموهایت  

  برای سیاووش کوچک

نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه‌ی بام کوچکش
به خاطر ترانه‌ای کوچک‌تر از دست‌های تو

نه به خاطر جنگل‌ها، نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشن‌تر از چشم‌های تو

نه به خاطر دیوارها -به خاطر یک چَپَر
نه بخاطر همه انسانها -به خاطر نوزادِ دشمنش شاید
نه به خاطر دنیا -به خاطر خانه‌ی تو
به خاطر یقینِ کوچکت
که انسان دنیایی است

به خاطر آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطر دست‌های کوچکت در دست‌های بزرگِ من
و لب‌های بزرگ من بر گونه‌های بی‌گناه تو

به خاطر پرستوئی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی
به خاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای
به خاطر یک لبخند، هنگامی که مرا در کنار ِ خود ببینی

به خاطر یک سرود
بخاطر یک قصه در سردترینِ شب ها، تاریکترینِ شب‌ها .
به خاطر عروسک‌های تو، نه به خاطر انسان‌های بزرگ .
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو می‌رساند
نه به خاطر شاهراه‌های دوردست

به خاطر ناودان، هنگامی که می‌بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار بلند ابر در آسمانِ بزرگ آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را می‌گویم
از مرتضا سخن می‌گویم.


احمد شاملو

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

القای شرم سوگواری...

@TreatmentOfGrief
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

گلِ گلدون من
خواننده: سیمین غانِم

گل گلدونِ من، شکسته در باد،
تو بیا تا دلم نکرده فریاد.
گل شب بو، دیگه،
شب بو نمی‌ده؛
کی گل شب بو رو،
از شاخه چیده؟

گوشه‌ی آسمون، پُرِ رنگین‌کمون،
من مثِ تاریکی، تو مثلِ مهتاب.
اگه باد از سرِ زلفِ تو نگذره،
من می‌رم گم میشم،
تو جنگلِ خواب.

گل گلدونِ من! ماهِ ایوونِ من!
از تو تنها شدم؛ چو ماهی از آب.
گلِ هر آرزو؛ رفته از رنگ و بو،
من شدم رودخونه؛
دلم یه مرداب.

آسمون آبی می‌شه،
اما گلِ خورشید؛
رو شاخه‌های بید،
دلش می‌گیره.

دره مهتابی می‌شه
اما گلِ مهتاب؛
از برکه های‌خواب،
بالا نمی‌ره.

تو که دست تکون می‌دی؛
به ستاره جون می‌دی،
می‌شکفه گل از گلِ باغ؛

وقتی چشمات هم میاد،
دو ستاره کم میاد،
می‌سوزه شقایق، از داغ.

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

#ده_نکته برتر و طلایی از کتاب #هشت_قرار_عاشقانه نوشته‌ی دکترجان و جولی گاتمن و داگ و راچل آبرامز با ترجمه سرکار خانم سحر محمدی


کتاب «هشت قرار عاشقانه»

۱. رابطه‌های قوی بر گفت‌وگوهای صادقانه بنا می‌شوند، نه بر حدس و گمان.
هر زوجی که می‌خواد رابطه‌ش رشد کنه، باید جرئت شنیدن و گفتن حقیقت رو داشته باشه—حتی وقتی راحت نیست.

۲. هر قرار عاشقانه فرصتیه برای شنیدن «جهان درونی» شریک زندگی‌مون.
این کتاب کمک می‌کنه بفهمیم پشت هر سکوت یا رفتار، چه نیاز یا احساسی پنهانه.

۳. صمیمیت جنسی بدون صمیمیت احساسی، مثل شعله‌ای بی‌سوخت دوام نمیاره.
یکی از قرارهاتون درباره‌ی رابطه‌ی جنسیه، اما تمرکزش روی پیوند احساسی عمیقه، نه صرفاً عملکرد.

۴. اختلاف‌نظر دشمن رابطه نیست، ناتوانی در گفت‌وگوی محترمانه‌ست که رابطه رو فرسوده می‌کنه.
قراری مخصوص «حل تعارض» طراحی شده تا زوج‌ها بدون ترس یا فرار، به دل موضوعات سخت برن.

۵. پول فقط عدد نیست؛ یک زبان پنهانه برای بیان ترس‌ها، ارزش‌ها و رویاها.
با گفت‌وگو درباره‌ی مسائل مالی، زوج‌ها به درک عمیق‌تری از باورها و نگرانی‌های هم می‌رسن.

۶. قرار عاشقانه یعنی اختصاص وقتِ با کیفیت به رابطه—حتی در میانه‌ی زندگی پرمشغله.
این قرارها قرار نیست «مناسبتی» باشن؛ باید بخشی از سبک زندگی زوج‌ها بشن.

۷. شما نمی‌تونید همسرتون رو تغییر بدید، اما می‌تونید نحوه‌ی پاسخ‌تون به اون رو انتخاب کنید.
در هر گفتگو، قدرت با شماست: برای نزدیک‌تر شدن یا دورتر شدن.

۸. رابطه‌ی سالم یعنی دو نفر که به رؤیاهای هم احترام می‌ذارن
قرار «رؤیاها و اهداف زندگی» کمک می‌کنه بفهمیم شریک‌مون از زندگی چی می‌خواد و چطور می‌تونیم پشتیبانش باشیم.

۹. صمیمیت، وقتی رشد می‌کنه که احساس امنیت، پذیرش و قدردانی در رابطه وجود داشته باشه.
کلمات ساده‌ای مثل «متشکرم»، «دوستت دارم» و «می‌فهممت» ستون‌های صمیمیت هستن.

۱۰. قرارها، نه برای حل همه‌ی مشکلات، بلکه برای ساختن عادت گفت‌وگو طراحی شده‌ان.
وقتی زوج‌ها «صحبت کردن» رو به بخشی از رابطه تبدیل می‌کنن، حتی سخت‌ترین روزها هم تحمل‌پذیرتر می‌شن.

➖➖➖➖
نکته‌های طلایی بالا چطور بود؟ اینها فقط قطره‌هایی از یه عالمه مطالب کاربردی و موثر بود

پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی این کتاب رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🪷 #سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

#از_شما


*❣به نام حضرت دوست❣*

*💐🌿 آدینه‌ای لبریز از معرفت، بصیرت و آرامش، برایتان آرزومندم💞🍃💐*

✍این یکی از عادات قدیمی و مسخره انسان است…

وقتی راهش را گم می‌کند، تندتر می‌دود!

📒 ریگ روان – استیو تولتز


💠 چه حقیقت تلخ و دقیقی… گاهی به‌جای آنکه لحظه‌ای بایستیم، فکر کنیم و مسیر را بازشناسیم، بر شتاب خود می‌افزاییم؛ چون سکون را با شکست اشتباه می‌گیریم و توقف را با ضعف. اما واقعیت این است که اغلب، توقفی اندیشمندانه ارزشمندتر از پیش‌رفتی کورکورانه است. بسیاری از دردهای انسان مدرن، نه از کم‌حرکتی، بلکه از جهتِ نادرست و لج‌بازانه‌ی حرکت نشأت می‌گیرد. ما در بسیاری از بزنگاه‌های زندگی، بیش از آنکه راه را بازشناسیم، سرعت را افزوده‌ایم، و این همان چیزی‌ست که ما را از مقصدهای واقعی‌مان دورتر کرده.

چه در مسیرهای فردی، چه در جامعه، شجاعت آن‌کس را باید ستود که بلد است بایستد، برگردد، یا حتی بپذیرد که گم شده، اما نمی‌خواهد کور بدود…

*✅گاهی لازمست در میانه مسیر مکث کنیم، به راهی که طی کرده‌ایم بنگریم و اگر اشتباه آمده‌ایم، فوراً تغییر جهت داده و مسیر درست را برگزینیم، حتی اگر راهی که طی کرده‌ایم طولانی و طویل بوده‌است!*
💞🌸🍃💞🌸🍃💞🌸

محمدحسین فرقانی
آدینه: ۱۴۰۴/۰۵/۰۳

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

آنچه فردوسی برای ایران دیروز و امروز گفت:

ندانی که ایران نشست منست

جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بـــس

ندادند شـیر ژیان را بکــس

همه یکدلانند یـزدان شناس

بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن
مباد

همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم

جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم

بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

چنین گفت موبد که مرد بنام

بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام

اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار

چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

#ابولقاسم_فردوسی

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.

سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.

آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود. (ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)

افسوس!
آفتاب
مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب‌گونه‌یی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!

ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.

ای کاش می‌توانستم
ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلقِ بی‌شمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.

ای کاش
می‌توانستم!

#احمد_شاملو

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🪷 #سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

کتاب ارزشمند #والد_همراه
 (The Connected Parent) نوشته‌ی کارین پارویس، لیزا کوآلز و امیلی پیکت با ترجمه‌ی روان آقای دکتر سید مهدی موسوی موحد و
سرکار خانم دکتر منیر چراغی

📘 #ده_نکته طلایی از کتاب «والد همراه»
مناسب برای والدین مسئولیت‌پذیر:

۱. اتصال قبل از اصلاح
قبل از اینکه فرزندتان را اصلاح یا راهنمایی کنید، مطمئن شوید که احساس امنیت و ارتباط با شما دارد. کودکانی که احساس اتصال می‌کنند، بیشتر پذیرای آموزش‌اند.

۲. رفتار بد، فریاد برای کمک است
بچه‌ها اغلب با رفتارهای چالش‌برانگیز، به ما می‌گویند که مشکلی دارند و نمی‌دانند چطور بیانش کنند. نگاه‌مان را از تنبیه به «درک و کمک» تغییر دهیم.

۳. فرزندپروریِ متصل، مغز کودک را ترمیم می‌کند
محبت، ساختار، ایمنی و حضور والد می‌تواند آسیب‌های روانی یا عصبی اولیه کودک را به‌مرور التیام بخشد.

۴. بازآموزی، نه تنبیه
بچه‌ها نیاز دارند بارها و بارها رفتار درست را تمرین کنند، نه اینکه به‌خاطر اشتباهات‌شان تنبیه شوند. تکرار مهربانانه مؤثرتر از قهر و محرومیت است.

۵. تنظیم هیجانی از والد آغاز می‌شود
تا وقتی والد نتواند خودش را آرام کند، نمی‌تواند به فرزندش در تنظیم احساساتش کمک کند. خودآگاهی و مدیریت استرس در والد، کلید اصلی است.

۶. قدرت «بازنویسی خاطرات بد»
با تجربه‌های مثبت و ارتباط ایمن، والد می‌تواند خاطرات آسیب‌زای گذشته کودک (مثل تجربه‌ی طرد یا بی‌توجهی) را بازنویسی کند.

۷. پشت هر رفتار، یک نیاز نهفته است
پیش از قضاوت رفتار کودک، بپرسید: «الان واقعاً به چی نیاز داره؟ امنیت؟ توجه؟ تأیید؟ استراحت؟»

۸. رشد مغز، زمان و تکرار می‌خواهد
رشد مهارت‌های اجتماعی، عاطفی و شناختی در کودکان—به‌خصوص آن‌هایی که دچار آسیب یا محرومیت بوده‌اند—نیاز به صبر، ثبات و تکرار دارد.

۹. استفاده از «صدای نرم» به جای «قدرت زیاد»
والدی که از قدرتش کمتر استفاده می‌کند اما بیشتر شنیده می‌شود، اعتماد بیشتری می‌سازد. صدای ملایم، بهتر از فریاد تأثیر می‌گذارد.

۱۰. والدِ کامل نمی‌خواهیم، والدِ حاضر می‌خواهیم
لازم نیست بی‌نقص باشید. فقط کافی‌ست «در دسترس»، «پاسخگو» و «با ثبات» باشید. کودک، حضور واقعی شما را بیشتر از هر چیز می‌خواهد.

➖➖➖➖
نکته ‌های بالا رو دوست داشتی؟ اینها فقط قطره‌هایی از یه دریا بود

پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی این کتاب رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

این کلاس حضوری و در گرگان برگزار می‌شود
کلینیک تخصصی مشاوره باران

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🪷 #سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

اهمیت خود‌شناسی

✍مصطفی ملکیان

🔹نظر شخصی‌ام اين است كه ما بايد از واقعيت حی و حاضر زندگی شروع به خودشناسی كنيم . واقعيت حی وحاضر چيست؟ يعنی كدام واقعيت است كه انسان در هر وضع و حالی كه باشد، خواه پير باشد يا جوان، زن باشد يا مرد، فقير باشد يا غنی، بی‌سواد باشد يا باسواد، از اين واقعيت فارغ نباشد؟
به نظر من اين واقعيت همه جايی و هميشگی، درد و رنج است و شايد اين آيه قرآن«لقد خلقنا الانسان فی کبد» ناظر به همين نكته باشد. البته به قرآن نسبت نمی‌دهم اما می‌گويم شايد ناظر به همين نكته باشد «فی کبد»يعنی انسان محاط در كبد است؛ من معتقدم بهترين خاستگاه خودشناسی، درد و رنج است .

🔹به اين صورت كه انسان مثلا از خودش بپرسد چرا من از حرف حسن، تا اين حد رنجيدم، در حالی كه نظير اين حرف را حسين هم به من زد، اما من تا اين حد نرنجيدم؟ و يا مثلا چرا وقتی به منظور خودم رسيده‌ام، باز هم در درد و رنج هستم. يعنی با اينكه به چيزی كه می‌خواسته‌ام، رسيده‌ام، باز هم در درد و رنج هستم. به تعبير شوپنهاور چرا زندگی من بين درد و رنج نداشتن و ملال داشتن نوسان می‌كند. هر چه را نداريم درد و رنج فقدانش را داريم و هر چه را هم كه داريم از آن سير هستيم و ملال داشتنش را داريم.

🔹همان طور كه ما از صدای قژقژ ضبط‌صوت به وجود مشكل در دستگاه ضبط‌صوت پی می‌بريم و نسبت به آن شناخت پيدا می‌كنيم، از وجود درد و رنج در خودمان هم به شناخت خودمان می‌رسيم؛ البته به شرط اينكه درد و رنج را مبدأ قرار دهيم برای واشكافی خودمان، نه آنكه بخواهيم درد و رنج را بپوشانيم يا انكار كنيم. ضبط صوتی كه دچار مشكل است و مثلا صدای آن كم نمی‌شود بايد پوسته رويش را باز كرد و كنار زد، آنگاه به چند پيچ و مهره می‌رسيم كه بايد آنها را هم باز كنيم. پس از باز كردن پيچ ها به چند سيم می‌رسيم.

🔹با واشكافی ضبط متوجه عيب و نقص آن می‌شويم و مثلا می‌بينيم دو سيم از هم جدا شده و قطع دو سيم مانع كم شدن صدای ضبط‌صوت شده است. با مرتفع كردن عيب، ضبط‌صوت دوباره سالم می‌شود. ممكن است كسی به جای اينكه اين روند را برای تعمير ضبط صوت طی كند تا بتواند به راحتی صدای آن را تنظيم كند، به همسرش بگويد به جای آنكه به خودمان و ديگران آزار و زحمت بدهيم، يك لحاف روی اين ضبط‌صوت می‌اندازيم. وقتی صدا از پشت لحاف بيايد ديگر آزارنده نيست و به گوش همسايه هم نمی‌رسد . اگر لحاف روی ضبط‌صوت بيندازيد، باعث گرم شدن ضبط شده و آلياژهای آن آب می‌شود . ممكن است شخص برای رفع اين مشكل هم يك تشت يخ روی لحاف بگذارد تا ضبط را سرد نگه دارد، چه بسا يخ آب شود و روی لحاف بريزد و ضبط را خيس كند .

🔹در اينجا ممكن است شخص پيشنهاد كند كه يك درب برای تشت بگذاريم. اين راه اشتباه است و به نتيجه نمی‌رسد . يعنی شخص نخواسته است علت و عيب و نقص اصلی را بيابد و مرتفع كند. ما به جای آنكه خودمان را فريب دهيم و مثلا بگوييم ما از بی‌پولی رنج نمی‌بريم، بايد به خودمان بگوييم ما از بی‌پولی رنج می‌بريم و پولی برای تعمير ضبط نداريم و در نتيجه از اين طريق علت را بيابيم. وگرنه اگر انسان بخواهد ژست بگيرد و بگويد من نه از بی‌پولی، نه از گمنامی، نه از توطئه دشمنان، رنج نمی‌برم، به بيراهه رفته است و شبيه همان لحاف انداختن روی ضبط صوت است كه مشكل را حل نمی‌كند، بلكه گرفتاری‌های ديگری را به همراه می‌آورد.

🔹البته اين سخن بوداست، ولی ما كاری به اين نداريم كه اين سخن بودا است. بودا درد و رنج را يك واقعيت همه جايی و هميشگی می‌دانست و آغاز كار خودشناسی را در درد و رنج می‌دانست و ما بايد از همين جا بفهيم كه خودمان چه هستيم. اگر درد و رنج و جود دارد، انسان بايد ذره ذره خودش را تحليل كند و علت آن را بيابد و رفع كند. اگر ما به واقعيت‌های محسوس و ملموس زندگی‌مان از اين منظر نگاه كنيم، آرام آرام خودمان را می‌شناسيم. مثلا می‌فهميم كه ما در واقع پول نمی‌خواسته‌ايم، بلكه احترام می‌خواسته‌ايم، اما چون پول احترام می‌آورد پول می‌خواسته‌ايم. چرا ما احترام می‌خواهيم؟ اگر احترام و محبوبيت با هم تعارض پيدا كرد، كدام‌يك را بر ديگر ترجيح دهيم؟ بهلول محبوب بود اما محترم نبود، هارون الرشيد محترم بود اما محبوب نبود .

🔹ممكن بود كسی در كوچه و خيابان حتی باقيمانده غذايش را به بهلول بدهد و بگويد بخور تا گرسنه نمانی؛ يعنی محترم نبود، اما محبوب بود، در حالی كه هيچ كس به هارون الرشيد غذايی نمی‌داد ولی دلش هم به حال گرسنگی او نمی‌سوخت، چون محبوب نبود.

اگر بين اين مسائل تعارض پيش بيايد، انسان آرام آرام خودش را می‌شناسد. بدين ترتيب كه انسان به خودش رجوع می‌كند و ريشه تعارض را می‌يابد. درد و رنج، واقعيتی است كه در زندگی همه ما و هميشه و در همه جا، حی و حاضر است و همه انسان‌هادر آن مشترك‌اند.


❇️ روش‌شناسی مطالعات مقایسه‌ای عرفان، ص 323 تا 332

@mostafamalekian
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

زیبایی رفتار

رفتار مِهرآمیز در همه جا و از سوی هرکس و در هر سِنّی زیباست. آیا تا کنون شده است از دیدن شکنجه‌ی کسی لذت ببریم؟ مگر این که بیمار باشیم. اما مهربانی را همگان دوست دارند. چرا به مهربانی عادت نمی‌کنیم؟
دانش یا دانایی؟ این است مسأله‌ی اصلی انسان. دانش همیشه به دانایی نمی‌انجامد. سازندگان بمب‌های ویرانگر یا روانگردان‌های آسیب زا و مانند آن‌ها، پزشکانِ بی‌عاطفه، قاضیانِ بیدادگر و وکیلانِ فریبکار، مهندسانِ متقلب، آموزگارانِ سرد و خشک و سیاستمداران و اقتصاد دانانِ دشمنِ زندگی، همه از دانش بهره مندند.

اما دانایی، شناخت شیوه‌های مِهرورزی و عشق‌انگیز نمودنِ پیوندهای فردی و اجتماعی است. دانایی، روش‌های لذت بردن از زیبایی‌ها و هنر و طبیعت را می‌آموزد.

دانایی، تعلیم می‌دهد که چگونه بخش زلال و کودکانه‌ی جان و دل خویش را تازه و شکوفا نگهداریم و هستیِ خود را از شادی‌ها و توانایی‌ها و نیرومندی‌های گوارا سرشار سازیم.

/channel/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

مقابله با عادت کندن پوست و مو
دکتر رباب حامدی

@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

✍ دو بیمار داشتیم. از دو دنیای متفاوت. یکی از فلات فقر و فلاکت، دیگری از دنیای غنا و غُلوّ. یکی نشسته بر حاشیه هستی و حیات و دیگری برآمده و برجسته در متن زندگی. اوّلی زن میانسالی بود با صددرصد سوختگی. به قول اِبی دهقان قواره‌‌اش بیست در پنج کامل. معتاد بود. سابقه تب رماتیسمی داشت. دارو مصرف می‌کرد. یک دندان سالم در دهانش نبود. تغذیه‌اش نابود، بهداشت فردی‌اش نفله! زنِ اوّل یک مرد معتاد دو زنه. باردار بود و این خود سرباری بر بارهای بیشمارش. همراه زیاد داشت اما نه دلسوز و دردبخور. برادرش رفت برایش ملحفه استریل بیاورد دیگر برنگشت. اتاقش همیشه پر آدم. بی نظم و انضباط در آمد و رفت. یک مورد کلاسیکِ مستعد خودسوزی! سر یک بگو مگوی بی‌ ارزش کبریت کشیده و آتش انداخته بود به بخت و بدنش.
✍ دوّمی زن جوانی بود که به علت سهل‌انگاری دیگ آب جوش را روی خود واژگون کرده بود. بر اساس قانون نُه‌ها شصت درصد سطح بدنش سوخته بود. بهداشت و بنیه‌اش خلل و خرابی نداشت. خانواده‌ پُرسا و پیگیری داشت. به جد و جانانه دنبال کار و بارش بودند. روش‌ها و روتین‌ها را خوب رعایت می‌کردند. یکنفرشان مانده بود جلوی در و اجازه نمی‌داد هر کسی وارد اتاق بیمار شود. مسئولیت پذیر بودند. سرشان به تنشان می‌ارزید! از دهک‌های بالا بودند. گیر داده بودند که باید کف و دیوارهای اتاق را با بتادین شستشو دهند برای پیشگیری از عفونت! هنوز ساعتی از بستری شدنش نگذشته بود که سَختی و سفارش‌ها برایش شروع شد. آدمِ مهم اما مُنگلی زنگ زده و گفته بود هوایش را داشته باشید. رئیس یک جایی آمده بود عیادتش و گفته بود حواستان باشد مایع عقب نماند. نفر سوّمی تماس گرفته و با توپ و تشر گفته بود وای به حالتان اگر اتفاقی برایش بیفتد. همه‌تان را می‌فرستم سپیددشت! برای هزینه کردن دستشان نمی‌لرزید. می‌گفتیم ملافه استریل، به جای یکی سه تا از داروخانه می‌گرفتند. 
✍ آن روزها بضاعت ما برای درمان بیماران سوختگی چیزی بیشتر از شستشو و پانسمان با پماد سیلوِر نبود. به علت فقر امکانات بیماران با سوختگی بالا را به بیمارستان‌های مجهزتر اعزام می‌کردیم. برای هر دو بیمار درخواست انتقال داده شده بود. همراهان بیمار دوّم برای اعزام هر چه سریع‌تر آب روی سر ما جوش آوردند. از اصفهان پذیرش گرفتیم قبول نکردند. گفتند فقط تهران. تهران تخت خالی نداشت. از اهواز پذیرش گرفتیم اما مقبول نیفتاد. خودشان از طریق پی و پارتی که داشتند از تهران تخت خالی کردند و بیمارشان را اعزام کردند. هر چه که دوّمی‌ها برای اعزام و انتقال مُصِرّ بودند همراهان اوّلی برای اعزام شلخته و شُل به نظر می‌آمدند. پذیرش اهواز و اصفهان داشت اما نه گفتند می‌بَریم نه گفتند نمی‌بَریم. روز سوّم از تهران هم برایش تخت رزرو شد اما همراهانش قبول نکردند. هفت روز در بخش اورژانس ماند. زخم‌هایش عفونی شد. کارکرد کلیه‌هایش به هم ریخت. در همان شرایط غیر بهداشتی سقط جنین کرد. هر روز برای استحمام و پانسمانش با همراهانش ماجرا  داشتیم. روز هشتم بستری شوهر و برادرش رضایت شخصی دادند و بیمار را از بیمارستان بردند!
✍ دو هفته بعد روی تابلو اعلانات جلوی در اورژانس قدیمی بیمارستان چشمم به اعلامیه ترحیم و تدفینی افتاد. وقتی که با دقت نگاه کردم اعلامیه مربوط به همان بیمار دوّم  بود. مجتبا گفت عمرش به دنیا نبوده. دیگ آب جوش بهانه است! یک ماه کمتر یا بیشتر گذشته بود که یک روز دیدم همراهان مریض اوّل آمده‌اند اورژانس. بیمار را هم آورده بودند. زنده بود. زخم‌هایش خوب شده بود. حالا مسکلشان چسبندگی پوست زیر چانه و گلوی زن بود. دنبال پزشک ترمیم بودند!
✍ درکِ دلیل بعضی وقایع واقعا سخت است. شدن و نشدن‌هایی هست که ما نمی‌توانیم دلیلی برایشان اقامه کنیم. نتیجه بعضی از کارها با دانش، منطق و تجربه سازگار نیست. همیشه حاصل دو دو تا نمی‌شود چهارتا. روی کاغذ شاید بشود اما در دنیای واقعی نه. آدمی هر چه هم که دانا و دانشمند باشد سَر از سِرّ بعضی کارها درنمی‌آورد. بعضی وقت‌ها مثل این است که کسی آن بالا نشسته و از لای سوراخ ابرها تلاش و تکاپو و تدبیر آدم را می‌بیند و بر ناتوانی و نادانی انسان پوزخند می‌زند. انگار که کسی می‌خواهد فرادستی خودش و فرودستی ما را به رخ بکشد. ما بعضی جاها هیچکاره‌ایم. بَدَلیم. بازیچه. مثل مترسک سر جالیز بر کنار اتفاق‌ها نظاره‌گر خرق عادت‌ها هستیم. بعضی جاها نقشی بهتر و بیشتر از تماشاچی به ما نمی‌آید. به قول پدر -که یادش بخیر- کار خدا و بنده از هم رَد است. ما فکر می‌کنیم این می‌میرد و آن می‌ماند اما سه هفته بعد معلوم می‌شود که این مانده و آن مرده است. فهم ما به فرادست بعضی امور نمی‌رسد. چطور سوختگی صددرصد با سقط در شرایط عفونی زنده می‌ماند اما سوختگی شصت درصد با آن همه مراقبت می‌میرد؟ علم و عقل ما که درمانده بود  اما ابی دهقان می‌گفت « حتمن کِردِنْشَه دِه پوسْ وِرازْ»!
@Khapuorah

#ماشااکبری

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🪷 #سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

#دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن_۴۰

هنر مکث آگاهانه!

✍️ "ایست! این ره نه ره توست…
بایست و بازنگر!"📍

یکی از ویژگی‌های انسان فرزانه، توانایی مکث‌کردن است. در دنیایی که سرعت، معیار ارزش شده، ایستادن و مکث‌کردن، شجاعت می‌خواهد؛ اما تنها در همین مکث‌هاست که رشد، بینش، آگاهی، آرامش و صمیمیت جوانه می‌زند.

🔸 فردی که مکث می‌کند، از واکنش‌های فوری و هیجانی فاصله می‌گیرد. او به جای اینکه برده‌ی عادت‌ها و الگوهای کهنه‌ی خود باشد، با آگاهی تصمیم می‌گیرد که چگونه رفتار کند.

📿 در #عرفان، مکث یعنی «وقفه‌ای آگاهانه برای دیدن حضور خداوند»؛ در #روان‌شناسی یعنی «توقفی برای آگاهی از احساسات، افکار و نیازهای درونی»؛ و در #زندگی یعنی «یک نفس عمیق برای زندگی کردن، نه فقط زنده بودن».

🔸 در اکت، از قول #پروفسور_استیون_هیز (بنیان‌گذار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد - ACT) مکث‌کردن یعنی انتخاب‌کردن به جای واکنش نشان دادن.
وقتی یاد می‌گیریم که با افکارمان درگیر نشویم و فقط آن‌ها را مشاهده کنیم، آزادی واقعی شروع می‌شود.
#پروفسور_استیون_هیز معتقد است که ما در فاصله‌ی بین محرک و پاسخ، آزاد هستیم. این فاصله با "مکث آگاهانه" آغاز می‌شود و به "عمل متعهدانه" می‌انجامد.

🔸 و همچنین #دکتر_آلبرت_الیس، بنیان‌گذار رفتاردرمانی عقلانی هیجانی، همیشه می‌گفت:
"ما با افکار خودمان آزار می‌بینیم، نه با رویدادها"

درمان #دکتر_آلبرت_الیس به ما می‌آموزد که پیش از هر واکنشی، افکار خود را زیر سوال ببریم. و این تنها با یک توقف کوتاه، یک مکث آگاهانه ممکن می‌شود.

✅ این آموزه‌ها همه به یک پیام ختم می‌شوند:

مکث، پلی است بین زندگیِ واکنشی و زندگیِ انتخابی.

❓اما چرا ما کمتر مکث می‌کنیم؟

چون گمان می‌کنیم اگر بایستیم، از قافله عقب می‌مانیم. غافل از اینکه ایستادن، گاه ما را به جلوتر از همه می‌برد.

🔑 بیاییم چند تمرین ساده برای مکث آگاهانه در زندگی روزمره را امتحان کنیم:

✅ قانون ۳ ثانیه پیش از پاسخ دادن
هر زمان کسی حرفی زد که در ما واکنشی ایجاد کرد، سه ثانیه مکث کنیم. یک دم عمیق بکشیم، بعد پاسخ دهیم.

✅ مکث هنگام ورود به خانه
قبل از وارد شدن، یک لحظه درنگ کنیم. فشارها و دغدغه‌های روز را پشت در بگذاریم. با حضور و لبخند وارد خانه شویم.

✅ مکث پیش از قضاوت
هرگاه خواستیم کسی را در دل قضاوت کنیم، لحظه‌ای مکث کنیم و بپرسیم: "آیا واقعا داستان زندگی‌اش را می‌دانیم؟"

✅ مکث در گفتگو با همسر
پیش از دفاع، پیش از واکنش، پیش از توجیه… فقط چند لحظه سکوت کنیم. گوش بدهیم. نفس عمیق بکشیم. و بعد، با مهربانی و شفقت حرف بزنیم.

✅ مکث شبانه
هر شب قبل از خواب، یکی دو دقیقه مکث کنیم و از خود بپرسیم:
امروز کجاها بود که حضور نداشتم؟
کجاها از روی عادت حرف زدم یا عمل کردم؟
کجاها عاشقانه زیستم و حواسم به همسرم بود؟
کجاها........

💡 این مکث‌ها معجزه می‌کنند. کم‌کم متوجه می‌شویم که با تمرین مکث، رابطه‌‌مان با خودمان، با اطرافیان و عزیزانمان، و با خداوند، صمیمی‌تر، عمیق‌تر و انسانی‌تر می‌شود.

📿 #مکث، #سکوت، و #آگاهی، سه رفیق راه انسان فرزانه‌اند.

شاد، آگاه، و در لحظه باشید

ارادتمند
حسن ملکیان
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

جهانِ بی‌جنگ، رؤیای آدمی
ترانه‌ای برای دوستی و محبت


/channel/bookstoreARA
🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🎧 اپیزود هشتم #پادکست «مدرسه‌ی شادمانی» منتشر شد

🎙این قسمت، آغاز فصل دوم ماست؛ و موضوعش یکی از عمیق‌ترین تجربه‌هاییه که خیلی‌هامون باهاش دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم:
داستان‌های ذهنی و هیولای عزت‌نفس.

🔹 صدایی توی ذهن ما زمزمه می‌کنه: «تو کافی نیستی…» — صدایی که گاهی اون‌قدر تکرار شده که فکر می‌کنیم واقعیه.
توی این اپیزود درباره‌ی عزت‌نفسِ شرطی، پذیرش خود، منطقه‌ی امن، و زندگی بر اساس ارزش‌ها حرف زدیم. تمرین‌هایی هم داریم برای بازنویسی داستان زندگی، دقیقاً همون‌جوری که خودمون می‌خوایم.

🎧 Spotify | Castbox | Apple Podcasts
https://castbox.fm/vb/825557438


📚 این اپیزود بر پایه‌ی کتاب «ذهن‌آگاهی و پذیرش برای عزت‌نفس» نوشته‌ی جو الیور و ریچارد بنت ساخته شده؛ کتابی که من (سحر محمدی) با همکاری الهه اکبری ترجمه‌اش کردیم و نسخه‌ی فارسی‌ش توسط نشر سایه‌سخن منتشر شده.

🎁 با وارد کردن کد تخفیف happiness می‌تونید کتاب رو با ۱۵٪ تخفیف از سایت نشر سایه‌سخن تهیه کنین.
📦 لینک خرید کتاب

https://sayehsokhan.com/product/the-mindfulness-and-acceptance-workbook-for-self-esteem/

وقتشه یه روایت تازه درباره‌ی خودمون بنویسیم.

Читать полностью…

نشر سایه سخن

رقص درونت را پیدا کن ! بازندگی بچرخ با زندگی برقص صدای هستی موسیقی زلال احساس توست. برای عاشق شدن، نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت! برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت!
میلان کوندرا
@TreatmentOfGrief

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…

نشر سایه سخن

🪷 #سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan

Читать полностью…
Подписаться на канал