philosophy3 | Неотсортированное

Telegram-канал philosophy3 - فلسفه

44045

@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال

Подписаться на канал

فلسفه

📚 #درسهای_فلسفه_اخلاق
✍ نویسنده #ایمانوئل_کانت

درسهای فلسفه اخلاق، این مقالات پرطمطراق که توسط دانشجویان #کانت در طول سخنرانی های او در زمینه اخلاق در کنیگسبرگ در سالهای 1775-1780 رونویسی شده است ، نه تنها به دلیل بینش خود در مورد شیوه سخنرانی بی نقص و غالبا کنایه آمیز کانت، بلکه به عنوان کلید فهم پیشرفت اندیشه اخلاقی وی شهرت یافته اند. همانطور که لوئیس وایت بک در مورد این اثر اشاره می کند، کسانی که کانت را فقط با نقدهای دقیق و انتزاعی و روشنفکرانه وی می شناسند، ممکن است با انتشار این مقالات شگفت زده شوند چرا که این مقالات مبانی و جزئیات مباحث اخلاق کانت را بطور جزئی روشن مینماید و در عین حال او را به عنوان شخصی که یک اخلاق گرای عملی است و کسی که در قید جزئیات ظریف رفتار انسان و تأثیرات اجتماعی تعالیم اخلاقی او است، معرفی میکند. بحث ها و تعاریف کاملا متمرکز ، تفسیری از آثار نظری و پخته تر کانت را تقویت می کنند و همچنان سند قدرتمندی برای درک تاریخ نظریه اخلاقی برجسته دوران مدرن هستند.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ یکی از فنون مفیدی که فلسفهٔ علمی به انسان می آموزد عبارت است از
تبدیل مسایل از صورت ملموس به صورت انتزاعی، مثلاً این مسئله را در نظر بگیرید: آیا مردم ایرلند حق داشتند اعتراض کنند به اینکه با بریتانیای کبیر جزو یک دولت دموکراتی قرار بگیرند؟ هر امریکایی رادیکالی خواهد گفت بله. آیا مسلمانان هم در مقابل هندوها همین حق را دارند؟ از میان ده نفر رادیکال امریکایی نه نفر در جواب این سؤال سابقاً می گفتند نه. من نمی خواهم بگویم که هیچکدام از این دو مسئله از راه تبیین انتزاعی حل خواهد شد، ولی می گویم که اگر به جای آن دو مسئلهٔ مشخص یک مسئلهٔ انتزاعی قرار دهیم که در ان حروف الف و ب جای ملل یا جوامعی را که ما نسبت به آنها تعصب داریم بگیرند، خیلی آسان تر خواهد شد که ببینیم در رسیدن به راه حلی بیطرفانه چه ملاحظاتی باید در نظر گرفته شود.

مسایل سیاسی را نه با درست اندیشیدن تنها میتوان حل کرد، و نه با درست احساسی کردن تنها. درست اندیشیدن ممکن است در بررسی واقعیات امور مؤثر باشد، اما برای آنکه دانش نیروی حرکت به دست آورد احساس درست لازم است. اگر میل به رفاه عمومی وجود نداشته باشد، هیج دانشی باعث اقدام به کاری که افزایش سعادت نوع بشر در ان باشد نخواهد شد.

هیچ دانشی باعث اقدام به کاری که افزایش سعادت نوع بشر در آن باشد نخواهد شد. ولی بسیاری از مردم ممکن است تحت تاثیر شهوات بد عمل کنند و خودشان ندانند که چه می کنند، و چون به محض تفکر و تعقل موضوع برایشان مدلل شود غالباً میتوان آنها را وادار کرد طوری عمل کنند که از آن کمتر زیان و ستیزه برخیزد. من یقین دارم که اگر مدارس در سراسر جهان به وسیلهٔ یک مرجع بین‌المللی اداره می شدند، و اگر این مرجع استعمال کلماتی را که برای ایجاد شور و هیجان به کار برده می شوند روشن می کرد، نفرتی که اکنون میان ملل و ارباب عقاید و احزاب سیاسی هست به زودی ناپدید می شد و حفظ صلح در جهان کار آسانی می بود.

فعلا کسانی که طرفدار روشن اندیشی و مخالف دشمنی های متقابل خانه بر انداز هستند باید به کار خود ادامه دهند، نه فقط بر ضد شهواتی که طبیعت انسان به آنها تمایل دارد، بلکه نیز بر ضد نیروهای متشکل تعصب و زورگویی دیوانه وار.
در این مبارزه اندیشه ی روشن منطقی، هرچند فقط یکی از عوامل است، سهم مهمی بر عهده دارد.

👤 #برتراند_راسل
📚 #عرفان_و_منطق

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

گروهی‌جهت‌هم‌اندیشی

/channel/+S0AF94EkPpdlYjU0

Читать полностью…

فلسفه

■ این که عقل عادی انسانی چقدر محدود و نابسنده است و وضوح آگاهی چقدر کم است، از روی این واقعیت قابل فهم است که علی رغم گذرایی و کوتاهی عمر انسان که در سیلان زمان بی پایان گم می‌شود، و علی رغم ماهیت تردید آمیز هستی ما و اسرار بی‌شماری که همه جا آزارمان می‌دهند و سرشت پر معنای پایدار های مختلف و نابسندگی مطلق زندگی، فلسفه ورزی مداوم و بی وقفه کار همه ی انسان ها نیست؛ و در واقع حتی کار تعداد زیادی، یا بخشی، یا حتی عدۂ کمی از انسان ها هم نیست، بلکه صرفا تک و توک افراد مطلقا استثنایی هستند که فلسفه می ورزند. بقیه در این رؤیا زندگی می‌کنند و فرق زیادی با حیوانات ندارند و در نهایت، فرقشان با آنها در آینده نگری و پیش بینی چند سال بعدشان است. نیاز متافیزیکی آنها ، که خودش را تحمیل می‌کند، پیشاپیش مقامات از طریق مذاهب بر طرف می‌کنند و این مذاهب هرچه باشند کفایت می‌کنند.

ولی، می‌شد که عده ی بیشتری از مردم نه در ظاهر بلکه در خفا فلسفه بورزند، هر چند ممکن است بعدا معلوم شود همین طور است. چون مخمصه‌ای که در آن گیر کرده ایم حقیقتا وضعیت اسف باری است!
چند وقتی زندگی پر از درد و زحمت و کمبود و اضطراب، بی آن که لااقل بدانیم از کجا و به کجا و برای چه، و تازه علاوه بر همه‌ی این‌ها کشیشان و روحانیون مذاهب مختلف و مکاشفات گرانقدرشان در این باره و تهدیداتشان علیه ناباوران.

به علاوه، این واقعیت مطرح است که ما همچون مشتی نقاب به هم نگاه می‌کنیم و با یکدیگر معاشرت می‌کنیم؛ نمی‌دانیم که هستیم، بلکه شبیه نقاب هایی هستیم که حتی خودشان را هم نمی‌شناسند. حیوانات هم دقیقا همین طور به ما نگاه می‌کنند و ما هم آنها را این طور می‌بینیم.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #متعلقات_و_ملحقات
🔃 ترجمه #رضا_ولی_یاری

. join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️فلسفه جامعه - اخلاق، سیاست، زمامداری

آن زمامداران تنگدستی که میخواستند مانند توانگران زندگی کنند، اما بدلیل بی لیاقتی، چاره‌ای نداشتند جز اینکه با فریب مردم ، راه دزدی و قتل و غارت را در پیش گیرند؛ و این کار را به انحاء گوناگون انجام میدادند
«ماکیاولی»

▫️ماکیاولی در کتاب گفتارها چنان می نویسد : هیچ زمامداری حق ندارد از تقصیرهایی که شهروندان مرتکب میشوند شکایت کند چون تقصیرهای اینان، یا از اهمال خود او نشأت میگیرند یا از اینکه خودش سرمشق بدی برای شهروندان است. اگر در احوال مللی که امروز به دزدی و راهزنی و معایبی از این قبیل متهمند نیک بنگریم ، خواهیم دید که چون زمامدارانشان دارای آن معایبند، آنگونه شده اند. ...

▫️یکی از وسایل زیانباری که زمامداران از آن استفاده میکردند این بود که با وضع قانون، عملی را ممنوع میساختند و آنگاه خودشان نخستین کسانی بودند که موجبات تجاوز از آن قانون را فراهم میکردند؛ ولی کسانی را که خلاف قانون عمل کرده بودند هنگامی مجازات میکردند که میدیدند مردمان بسیاری مرتکب آن تقصیر شده اند؛ پس مجازات برای نگاه داشتن حرمت قانون نبود بلکه مرادشان این بود که جریمه‌ای هر چه بیشتر وصول کنند.
#نیکولو_ماکیاولی

▪️هیچ متفکر سیاسی مثل ماکیاولی بد تعریف و تأویل نشده. نام ماکیاولی با قدرت‌طلبی، با تزویر و با دروغ‌گویی و روباه‌صفتی یکی شده. اما این بدترین تفسیری است که می‌توان از متفکری در سطح ماکیاولی ارایه داد. چرا؟
چون ماکیاولی شاید مهم‌ترین متفکر سیاسی مدرن باشد که توانسته است در مورد جدایی امر سیاسی از امر قدسی صحبت بکند.
شاید بزرگ‌ترین اشتباهی که در طول اعصار در مورد ماکیاولی شده این است که ماکیاولی یک متفکر بی‌اخلاق است. اما چنین نیست.
ماکیاولی مستقیم و صریح با (نفوذ) اخلاق مسیحی یا اخلاق دینی در امر سیاسی مبارزه می‌کند.
نگاهش رو به روم باستان و اخلاق مدنی روم باستان است - آن چیزی که به نام جمهوری روم باستان می‌شناسیم. الگویش از آنجا می‌آید. برای ماکیاولی اخلاق در سیاست امر مهمی است. هم‌بستگی و همدلی میان مردم، و هم‌بستگی و همدلی میان حاکم و مردم بر مبنای این اخلاق مدنی شکل می‌گیرد.
یکی از اشکالاتی که در تأویل و تعریف ماکیاولی یا ماکیاولیسم داریم این است که فکر می‌کنیم ماکیاولیسم یعنی دیکتاتورمنشی، یا امری که مردم در آن حضور ندارند. اتفاقا در کتاب گفتارها مردم‌اند که نقش اول را بازی می‌کنند.

… مدلی که ماکیاولی در ذهن دارد، دوران کوتاه حکومت فردی است به نام ساوونارلا. ساوونارلا کسی است که در دوران قبل از ماکیاولی می‌خواهد با کمک مردم حکومت مسیح، یعنی یه حکومت الهیاتی، ایجاد کند. سه سال بعد از تشکیل حکومت، همان مردم ساوونارلا را می‌کشند.
ماکیاولی این‌طور نتیجه می‌گیرد که نمی‌شود امر سیاسی استحکام و استمرار داشته باشد وقتی مبنای اصلی‌اش خود سیاست نیست و امر دیگری است. حالا می‌خواهد یک امر زیبایی‌شناختی باشد یا یک امر قدسی.
می‌گوید مبنای کاری سیاسی و سیاست ، باید خود سیاست باشد. حد و مرزش را خودش تعیین کند. طبیعتا وقتی مسئله حد و مرز سیاست مطرح می‌شود، که در آثار ماکیاولی هم مطرح می‌شود، پرسش بعدی این است که در عرصه عمومی چه کنشی می‌توان داشت. و حاکم چه حقوقی در مقابل مردم دارد، و تا کجا می‌تواند وضع موجود را نگاه دارد.
این همان چیزی است که بعدها متفکران دیگری مثل هابز، روسو و اسپینوزا از آن با عنوان قرارداد اجتماعی یاد می‌کنند. ماکیاولی در مورد قرارداد اجتماعی صحبت نمی‌کند، ولی از پیمانی می‌گوید که باید بین حاکم و مردم شکل بگیرد. همه این نکات اندیشه رنسانسی ماکیاولی است که او را از اندیشه قرون وسطا و (یا به عبارتی می‌توانیم بگوییم اندیشه افلاطونی ارسطویی) کاملا جدا می‌کند و او را پایه‌گذار و موسس فلسفه سیاسی مدرن می‌کند.

👤 #رامین_جهانبگلو

▪️در فلسفه سیاسی کلاسیک یعنی در اندیشه کسانی همچون افلاطون، ارسطو، آگوستین و ... سیاست برای تحقق اخلاق است و هدف و غایت سیاست، رسیدن به فضیلت محسوب می‌شود.
در فلسفه سیاسی جدید، سرزمین جدیدی کشف می‌شود، یعنی ماکیاولی ادعا می‌کند، همان‌گونه که کریستف‌کلمب در حوزه جغرافیا قاره جدیدی کشف کرد، او نیز در حوزه اخلاق و سیاست، حوزهٔ جدیدی را کشف کرده است.
در فلسفه سیاسی جدید، سیاست تلاش می‌کند از فلسفه فاصله بگیرد و به یک علم بدل شود که از آن به واقع‌بینی تعبیر می‌شود. یعنی در فلسفه سیاسی جدید، امر رئال یعنی امر واقعی جانشین ایده‌آل‌ها، فضیلت‌ها و آرمان‌ها می‌شود؛ بنابراین در فلسفه سیاسی جدید، اخلاق جایی ندارد و از آن به عنوان نوعی ابزار و گفتمان سیاسی برای نقد دیگر قدرت‌های سیاسی استفاده می‌شود.

👤 #بیژن_عبدالکریمی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️"همه ما مدیونِ مرگیم"

این دیالوگ پایانی فیلم گرین مایل بود.. جمله ای که بیش از هر چیزی بر یگانه تکلیفِ انسانی تاکید می نماید، ما با مرگ به دنیا می آییم، در این وادی، ما انسان ها موظف به مرگیم، هر انسانی در برهه ای از زمان می بایست به مرگِ خویش، خوش آمد گوید.. بدونِ مرگ، زمان بر تازشِ بی قید و بند و خود پایانی متصور نمی شد.. ما با مرگِ خود بر تاریخ گوشزد می کنیم که اینجا نقطه پایان من است دقیقا همینجایی که من ایستاده ام.. هر انسانی به هنگامِ مرگ قهرمانِ تاریخ است امکانی که در لحظۀ وقوع انسان را به سانِ یک قهرمان از انتهای یک زندگی پرومته وار می رهاند.. تنها چپزی که بر قامتِ بلندِ تاریخ مدام تکرار و باز تکرار می شود همانا مرگ است.. مرگ دوستی دیرینه ای با ما انسان ها دارد، به نحوی که بی درنگ همۀ ما مدیون مرگیم...
چهرۀ هر انسانی به هنگامِ مرگ بسیار مصمم تر از همیشه به نظر می رسد، تصمیم همان تصمیم همیشگی ست، ما باید جانمان را از تاریخ پس بگیریم.. انسان ها در لحظه پایانی اجرای بی نقصی از خود بر جا می گذارند، سمفونیِ مرگ حجابِ زندگانی را بر کنار می کند و تا تحققِ نهایی لذتی بی پایان بر تازش خود ادامه می دهد... به گفته لکان مرگ همان ژوئیسانس است، میلی در پی میلی دیگر است، میلی که وجه اصیلِ هایدگری بر زندگانی انسانی را ارزانی می دارد..
ما با مرگِ خود به آنسوی دریاها قدم می گذاریم، همان جایی که سانتیاگوی همینگوی بر آن رهسپار بود، جایی که موجودی به نامِ "هست" در انتظار ماست، ناقوس ها برای ما به صدا در می آیند، ما مرگ را زندگی میکنیم و با مرگ، هستندگی را به آغوش میگیریم و صید دیگری را به سرانجام می رسانیم..

بی شک مجال هم ذات پنداری و ابراز همدردی بسیار فراخ تر از اعصار گذشته است.ما دیگر تماشای آدم های از دار آویخته،چهار شقه شده یا خردشده لای چرخ را نوعی تفریح و سرگرمی روزهای تعطیل نمی دانیم.ما فوتبال تماشا می کنیم،نه زد و خورد گلادیاتورها را. در قیاس با عهد باستان،همدردی ما با دیگر آدمیان،سهیم شدن مان در رنج و مرگ آنها،افزایش یافته است.تماشای شیرها و ببرهای گرسنه ای که آدمیان زنده را تکه تکه می کنند و می بلعند،یا گلادیاتورهایی که می کوشند با نیرنگ و ترفند حریف را زخم زنند یا بکشند،تفریحی نیست که ما با همان میل و رغبتی به انتظارش باشیم که سناتورهای رومی ملبس به ردای ارغوانی،یا مردمان رومی انتظارش را می کشیدند.ظاهرا هیچ گونه احساس همسان بودنی در کار نبود که آن تماشاگران را به انسان هایی پیوند زند که آن پایین،در آن گودِ خونین،برای زنده ماندن می جنگیدند.همانطور که می دانیم،گلادیاتورها هنگامی که قدم رو وارد گود می شدند.سزار را با این کلمات سلام می دادند: (آنان که رهسپار مرگ اند به تو سلام می دهند.)بی شک برخی از سزارها خود را همچون خدایان واقعا نامیرا می پنداشتند.به هر حال،مناسب تر و درخورتر می بود اگر گلادیاتورها چنین فریاد می زدند: (آنان که رهسپار مرگ اند بر آنکه رهسپار مرگ است سلام می دهند.) اما در جامعه ای که اصلا گفتن چنین سخنی ممکن باشد،احتمالا دیگر نه گلادیاتوری در میان خواهد بود ونه سزاری.توانِ گفتنِ چنین چیزی خطاب به حاکمان-که برخی از آنها حتی امروز نیز حیات و مرگِ بیشمار از پیروانشان را به اراده خویش دارند-متضمن اسطوره زدایی از مرگ است،آن هم گسترده تر از آنچه تا کنون صورت گرفته،و نیز متضمن آگاهی روشن تری است از این نکته که کل جامعه ی بشری چیزی جز جماعت میرندگان نیست و آدمی به هنگام نیاز،تنها از آدمی است که می تواند چشم یاری داشته باشد.حل معضل اجتماعی مرگ دشواری خاصی دارد،زیرا برای زندگان،همدردی و هم ذات پنداری با محتضران بسیار سخت است.

📚 تنهایی دم مرگ
👤 #نوربرت_الیاس

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

درسگفتار #خداناباوری: استدلال‌های فیلسوفان تحلیلی علیه وجود خداوند
@philosopherin
جلسهٔ ششم: کانتور، ویتگنشتاین و پارادوکس خدای دروغگو: استدلال‌هایی علیه امکان همه‌چیزدانی

در لینک زیر جلسهٔ ششم را ببینید👇👇👇👇👇

https://youtu.be/9hultZmlecg

Читать полностью…

فلسفه

▪️فرصتِ زندگی..

"ما از نیستی میترسیم و بنابراین, هستی خودمان را چروکیده میکنیم."

👤 #رولو_می

پیام #نیچه به ما این بود که زندگی را به گونه ای زندگی کنیم که تا ابد بخواهیم آن را تکرار کنیم؛ زندگی تان را به کمال زندگی کنید و در وقت مناسب بمیرید؛ هیچ جایی از زندگی را بدون زیستن پشت سر نگذار...!

👤 #اروین_یالوم

رولو می (Rollo May) پدر شاخه روان درمانگری اگزیستانسیال می گوید: چنان زندگی کنید که هر چه می توانید خوشی، شادی و لذت از جهان برگیرید و هر چه می توانید خوبی به جهان بدهید؛ که «خوشی» با نوعی لذت گرایی روانشناختی و «خوبی» با اخلاقی زیستن فراهم می آید

«رولو_می» باور داشت که در این صورت، ترس از مرگ به کمترین حد خود خواهد رسید و آدمی تنها سرزمینی سوخته را به فرشته مرگ تحویل می دهد، چرا که کام خود را از هر آنچه خوبی و خوشی، برآورده است.

«زنده ایم که به چیزای عجیب بخندیم و اونقدر خوب زندگی کنیم که مرگ برای بردنمون بلرزه.».

👤 #چارلز_بوکفسکی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️تجربه های فراوان ثابت کرده که اساسی ترین مشکل مردم در حال حاضر، تهی بودن آنان است. تعمق در شکایت های مردم نشان می دهد که مشکل اصلی و زیر بنائی آنان نداشتن یک میل یا یک نیاز مشخص و معین است.

احساس تهی بودن معمولا ناشی از آن است که فرد خود را در تاثیرگذاری بر زندگی خود و دنیایی که در آن به سر می برد، ناتوان احساس می کند. ویژگی دیگر انسان امروزی، احساس تنهایی است که افراد معمولی آن را جدایی یا دور افتادگی و به قول بعضی ها «از خود بیگانگی» می نامند.

دلیل جدی ترس از تنهایی این است که انسان در ارتباط با انسانهای دیگر خود را می شناسد و وقتی تنهاست و با دیگران در ارتباط نیست، از اینکه شناخت خودش را از دست بدهد و نداند چی است و چه کسی است وحشت می کند

دلیل دیگر؛ قابل قبول بودن در نظر دیگران، راهکار اصلی ما برای اجتناب از دلهره و اضطراب است. از این روست که همیشه سعی می کنیم به خودمان ثابت کنیم که در زندگی اجتماعی موفق هستیم.اما عامل مهمتر در دلهره مردم از گذشت زمان، وحشتی است که از تهی بودن و زندگی در خلا روحی و روانی دارند. در زندگی روزانه بی حوصلگی و حوصله سررفتگی نماد این دلهره و اضطراب است

👤 #رولو_می
📚 نظریه وجودی انسانگرا

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️#هایدگر معتقد است که ما آن چیزی هستیم که انتخاب می‌کنیم که باشیم و دارای ماهیتِ انسانیِ ثابتی نیستیم. هنگامی می‌شود گفت شما دارید به روشی اصیل زندگی می‌کنید که هر موقعیتی را همانگونه که پیش می‌آید در نظر گرفته و ماهیتِ حقیقیِ خود را از طریقِ رفتار و طرزِ برخوردِ خود بروز دهید. در غیرِ این صورت شما دارید سعی می‌کنید که از ترس و اضطرابِ خود، با تن دادن به آنچه دیگران از شما انتظار دارند، فرار کنید.

👤 #مل_تامپسون
📚 #خودآموز_فلسفه
🔃 ترجمه #بهروز_حسنی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️نقد دموکراسی و نقدِ نقد!

نقد:

گفتن از بحران نقدی به دموکراسی نیست نفس بحران به معنی ضعف ساختار نیست.سیستم پویا همیشه با بحرانها رویا روی است..بحران ذاتی زندگی بشری هست .آیا قرار بوده دموکراسی به ما تضمینی مبنی بر حیاتی بدون بحران بدهد؟بحران ناگزیراست.مهم مدیریت بحرانها است.بحران هم انحطاطی نیست اتفاقا بحران در ذاتش پویایی و چاره جویی و حل مسئله زاده خواهد شد.با بروز یک بحران جدید شما به ذخیره تجربیاتتان افزوده میشود.زندگی کرم های خاکی یا ویروس و تک سلولی فقط میتواند چیزی بدور از بحران باشد وگرنه بحران و مواردی مورد نقد و اشکالات ذاتی همه سیستم های دست ساز بشر است، چون بشر خودش جایزالخطا است.اصولا بشر نمیتواند در تصورات یوتوپیایی غرق شود و فکر کند سیستمی مقدور است که دور از بحرانها باشد،سیستمی باشد بدون اشکال و بی نقص !
هر دستساز فکری بشری بیشک نقایص خود را داراست.بحث دموکراسی این نبوده که من جامعه آرمانی بی بحران بی خطا بی نقص بسازم.قرار بوده سیستمی باشد که مبتنی بر مشورت و باز به روی نقدهای مخالف و متکی به نیروهای مخالف و موافق حزبی و غیره تا راه کمخطر تری گزینش شود و اگر هم راه غلطی انتخاب شد با مشروط و موقت بودن زمامداری قابلیت تغییر به سیستم داده شود.

بسیاری از ضد دموکراسی ها در نقدهای خود از مشارکت زیاد مردم که به زعم ایشان نادان هستند گریزان و نالانند.در حالی که برخی عدم مشارکت را نشانه ضعف میدانند.اما هیچ یک از این دو به خودی خود نشانه ضعف نیست.اکثریت میتواند به خواسته منطقی و درستی برسد و آن را پیگیری کند و درست هم از آب در بیاید و نتیجه مطلوب دهد.حال مواردی که اکثریت اشتباه کند.
1-امکان اصلاح سیاست برای دوره بعد هست.
2سیاستمدار هر کاری نمیتواند بکند چون نهادهای بالا دستی،قانون اساسی، قوای سگانه مستقل و رسانه های آزاد و حزب رقیب همگی اهرم فشار در مقابل رفتار های مخاطره امیز و نامناسب حزب حاکم هستند.دولت سایه دولتیست در اپوزیسیون داخل نهاد قدرت برای زیر ذره بین گرفتن حزب اکثریت در جهت مراقبت از حقوق بنیادین اقلیت.اصولا گاهی مشارکت بالا بیشتر نشانه استبداد و ترس در سیتمهای دیکتاتوریست تا نشان سلامت دموکراسی.

یکی از مولفه های کلیدی سنجش ارزش دموکراسی احترام به حقوق اقلیتهاست.
چنانکه ترکیه با سرکوب اقلیت کرد یا غیر مسلمان در درجات دموکراسی افول میکند به طرزی که آن را یک نیمه دموکراسی می نامین نه دموکراسی مطلوب.میزان مشارکت هم تکسویه نیست گاهی مشارکت کم نشان بلوغ سیاسی فردیست که درک کرده وقتی سواد سیاسی کافی ندارد و به سیاست علاقه ای هم ندارد الزامی نیست که حتما رای هم بدهد.مسئولیت شهروندی اینجا حکم میکند در شرایط فقر تئوریک فرد از نظر دادن بپرهیزد.هر کسی واجد شرایط نظر دادن نیست اما حق آن را دارد.اما هر حقی داده شد دلیل بر این نیست که باید استفاده هم بشود!
نفوذ زرسالاران و ثروتمندان هم اتفاقا با همین سیستم دموکرات آزاد قابل کنترل است.به فرض که دموکراسی نبود ایا ثروتمندان بی کار نشسته و در سیاست مداخله ایی نمیکردند؟قطعن میکردند چنانکه اشراف قبل دموکراسی در سیستم سنتی همیشه مداخله میکردند.حالا دموکراسی مداخله را شفاف و قانونی نموده.شما هر مقدار هزینه کنید شفاف پاسخگوی منابع خود خواهید بود و به سرمایه گذار هم پاسخگو هستید. همین انتخابات اخیر نشان داد شخصی(ترامپ ثروتمند)با ثروت خود هر کاری نمیتواند بکند و این بیشتر توهم چپگرایان است.زیرا ترامپ شخص اول کشور نتوانست در مقابل توئیتر و سانسورش کاری از پیش ببرد!یا با ثروتش رسانه های جریان اصلی مثل بی بی سی را با خود همراه کند و اینها دشمن شماره یک ترامپ باقی ماندند و هر کاری برای ضربه زدن به او دریغ نکردند.

دیگر بحثهای نفس اماره و غیره ادبیات پیشمدرن و سنتی است و کسی برای مفاهیم قرون میانه در میانۀ مدرنیتۀ سیاسی سخنی نمیگوید چون ارزشهای متفاوتی از هم دارند و با ترازوی آنان قابل سنجش نیست.
.لیبرال دموکراسی تلاشی پیگیر برای آشتی دادن فردگرایی لیبرال با جمعگرایی دموکراسی است.این الزاما به معنی تعارض گذرناپذیر نیست و تناقضی در آن نیست.بلکه امکان همزیستی و همراهی هر یک در جهت بهبود عملکردشان مقدور است.دموکراسی که در ان حرف جمع سخن خدا باشد استبداد اکثریت بی ارزشی بیش نیست که حق فردی را نابود میکند.

ادامه دارد
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه



▪️«ما در‌ جهان نیستیم، ما با جهان می‌شویم.» [دلوز/گتاری]

ادراکْ چشم‌اندازی است پیش از بشر و در غیابِ بشر. اما چرا چنین می‌گوییم وقتی در همه‌ی موارد، چشم‌انداز از ادراکی پیشاپیش موجود مستقل نیست، ادراکی متعلق به شخصیتی خاص، و بواسطه‌ی این شخصیت، متعلق به ادراکات و خاطراتِ مولف؟ شهر چگونه پیش از بشر، و بدونِ بشر وجود داشته باشد، یا اگر بخواهی، آینه چطور بدونِ پیرزنی که وی را بازمی‌تاباند (حتی اگر در این میانه او به آینه نگاه نکند) وجود داشته باشد؟

این معمایِ سِزان است، معمایی که همیشه در برابرش افکنده می‌شود: «انسانی غایب از چشم‌انداز، اما تماماً درونِ آن.»

شخصیت‌ها فقط قادرند که باشند، و مولف تنها قادر است که آنان را بیافریند، چراکه آنها خود چشم‌انداز را ادراک نمی‌کنند بلکه گذارشان بدان افتاده و خود یکی از اجزای ترکیبِ حسیات‌اند. اهب واقعاً ادراکاتی از دریا دارد، اما فقط به دلیلِ آنکه واردِ رابطه‌ای با موبی دیک گردیده که از وی یک نهنگ‌-شدن می‌سازد، و ترکیبی از حسیاتی را فُرم می‌بخشد که دیگر به کسی نیاز ندارد: اقیانوس. خانم دالووی است که شهر را ادراک می‌کند، اما تنها از آن رو که گذار-اش به شهر افتاده، همچون گذارِ «کارد از خلالِ همه‌چیز»، و اینگونه است که خودش درک‌ناپذیر می‌گردد. تأثیرها دقیقاً همین شدن‌هایِ نا-انسانی‌ِ انسان‌اند، درست مثلِ ادراکات که (همچون خودِ شهر) چشم‌اندازهایِ نا-انسانیِ طبیعت‌اند. سزان می‌پرسد آیا خواهیم توانست حتی «یک دقیقه از جهانِ گذرا» را به چنگ آریم، اگر نتوانیم «آن دقیقه شویم»؟ ما در جهان نیستیم، ما با جهان می‌شویم، با غور‌ کردن در آن. همه چیز منظر است، شدن است. ما جهان‌ها می‌شویم: حیوان شدن، گیاه و مولکول شدن؛ صفر شدن.

👤 #ژیل_دلوز و #فلیکس_گتاری
📘 #فلسفه_چیست

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ گالیله:
به خلاف تصور همگان، جهان با عظمت با همه صورت های فلکیش به دور زمین ناچیز ما نمی گردد.

● ساگردو:
پس یعنی همه این ها فقط ستاره است؟ پس خدا کجاست؟

■ گالیله: مقصودت چیست؟
● ساگردو: خدا! خدا کجاست؟

■ گالیله:
آن بالا نیست. همان طور که اگر موجوداتی در آن بالا باشند و بخواهند خدا را در اینجا پیدا کنند، در زمین گیرش نمی آورند.

● ساگردو: پس خدا کجاست ؟

■ گالیله:
من که در الهیات کار نکرده ام. من ریاضی دانم.

● ساگردو:
قبل از هر چیز تو آدمی. و من از تو می پرسم که در دستگاه دنیایی تو، خدا کجاست؟

■ گالیله: یا در ما یا هیچ جا»

📚 #زندگی_گالیله
👤 #برتولت_برشت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

ظرفیت_محدود
📝 ثبت نام در مسترکلاس استاد حمیدرضا اردلان از طریق پلتفرم آموزش آنلاین اس‌تیچ


🎼 موضوع: صدا، موسیقی و فلسفه

🔰 سرفصل ها:
- صدا و موسیقی در منطق ارسطو، دیالکتیک هگل و روش هرمنوتیک
- نمونه های اجرایی در هنر ترانس مدرن
- نمونه های صدا و موسیقی در تفکر پست متافیزیک

📲به صورت آنلاین و حضوری
⏰زمان: 5 و 12 شهریور ساعت 18 تا 20


🎖به همراه گواهینامه رسمی از خانه موسیقی ایران

🌐 ثبت نام از طریق وبسایت اس‌تیچ:
https://steach.org/master-class/1091?utm_campaign=masterclass&utm_source=telegram&utm_medium=hichism&utm_content=ardalan

📞 برای کسب اطلاعات بیشتر با پشتیبانی اس‌تیچ تماس بگیرید
02152756000
@steach_support

Читать полностью…

فلسفه

▪️«نکته‌ی کلیدی این است که چطور می‌توان به میانه‌ی چیزی پرتاب شد.» #دلوز


اگر حالِ تفکرِ معاصر چندان خوب نیست، به دلیل آن است که تحتِ نامِ «مدرنیسم» به انتزاعیات برگشته‌ایم، به چیزهایی مثلِ مسئله‌ی سرآغاز... تحلیل‌هایی که بر حسبِ حرکت‌ها و بُردارها انجام می‌شد، متوقف شده‌اند.

ما در فازی بسیار ضعیف قرار داریم، در دوره‌ی واکنش‌گری. اما فلسفه گمان کرده بود کارش با مسئله‌ی سرآغاز تمام است. مدتی بود که دیگر از آغاز و انجام نمی‌پرسید. پرسشش تنها این بود که «در میانه» چه می‌گذرد؟ همین موضوع برای حرکت‌های فیزیکال هم صادق است.

نوعِ حرکت‌های موجود در ورزش‌ها و حتی عاداتِ روزمره در حالِ تحول‌اند. ما مدت‌ها با مفهومِ انرژتیکِ حرکت مشغول بودیم، جایی که نقطه‌ی تماسی وجود داشت، جایی که خودمان عاملِ آغازِ حرکت بودیم. دویدن، ضربه زدن، و به همین ترتیب: کوشیدن، مقاومت کردن، به واسطه‌ی یک نقطه‌ی اتکا برای آغاز، مانندِ یک اهرم. ولی امروزه می‌بینیم حرکت کمتر و کمتر بواسطه‌ی نقطه‌ی اتکا یا اهرم تعریف می‌شود.

ورزش‌های جدید -موج‌سواری، بادسواری، هنگ‌گلایدینگ- به شکلی در آمده‌اند که الزاماً ما را با وجودِ موج درگیر می‌کنند. دیگر سرآغازی به عنوانِ نقطه‌ی اتکا در کار نیست، بلکه نوعی پرتاب‌شدگی به یک مدار وجود دارد. نکته‌ی کلیدی این است که چطور می‌توان با حرکتِ موجی بزرگ همراه شد، با ستونی از بادِ اوج گیرنده: «به میانه‌ی چیزی پرتاب شدن» عوضِ نقطه‌ی آغازِ حرکت بودن.

با این حال امروز در فلسفه به ارزش‌های جاودان عقب‌گرد کرده‌ایم، به ایده‌های عقلی در مقامِ نگهبانِ ارزش‌های جاودان.

👤 #ژیل_دلوز در مصاحبه با کلر پارنه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️کنش ذهنی #ناخودآگاه

فرض #روانکاوانه کنش ذهنی ناخودآگاه از نظر ما، از یک طرف، اتساع عظیمی از #جانگراییِ (animism) بدوی است که سبب می شود ما نسخه های بدل آگاهیِ خودمان را همه جا دور و برمان ببینیم و از طرف دیگر، گسترشی از تصحیحی است که کانت در دیدگاه ما نسبت به ادراک بیرونی اعمال کرد.

دقیقاً همانطور که #کانت به ما هشدار داد که این حقیقت را از قلم نیندازیم که ادراکات ما، به صورت ذهنی (subjectively) مشروطند و نباید آنها را با آنچه ادراک می شود، ولی خود ناشناختنی است، یکی بگیریم؛ از همین روروانکاوی هم به ما هشدار میدهد که نباید ادراکاتی را که به وسیله آگاهی صورت می پذیرد، با فرایندهای ذهنیِ #ناخودآگاهی یکی بگیریم، که ابژه آن ادراکات اند. نظیر امر فیزیکی، امر روانی ضرورتی ندارد که همانطوری که وجود دارد، بر ما ظاهر شود.

به هر حال باید شاد باشیم از اینکه تصحیح ادراک درونی آن مشکلات بزرگی را ندارد که تصحیح ادراک بیرونی به همراه داشت.

#ابژه های درونی کمتر شناخت ناپذیرند تا دنیای بیرونی. 

مشخصه ناخودآگاهی تنها یکی از مختصاتی است که در روان پیدا شده و به هیچ عنوان برای توصیف کردنِ روان کافی نیست. کنشهای روانی ای وجود دارند که از نظر ارزش کاملاً متفاوت اند، لیکن جملگی واجد خصیصه ناخودآگاهی اند. #ناخودآگاه، از یک طرف، کنشهایی را در بر می گیرد که صرفاً نهفته و به طور موقت ناخودآگاه اند، لیکن از جهت دیگر از کنشهای آگاه متفاوت نیستند؛ از طرف دیگر، ناخودآگاه فرایندهایی را در بر می گیرد نظیر فرایندهای سرکوب شده که اگر به [فرایندهای] آگاه تبدیل می شدند با سایر فرایندهای آگاه عریانترین تضاد را می داشتند.

می شود به تمامیِ سوء تفاهمات پایان داد به شرطی که از این پس در تشریح انواع مختلف کنشهای روانی به این سوال، که این کنش آگاه است یا #ناخودآگاه، بی اعتنا باشیم؛ و کوشش خود را معطوف کنیم به طبقه بندی و مرتبط کردن آنها فقط بر اساس رابطه شان با #غرایز و مقاصد، بر اساس عناصر تشکیل دهنده شان و بر این اساس که به کدامیک از سلسله مراتب نظامهای روانی تعلق دارند. اما به دلایلی متفاوت چنین چیزی عملی نیست. از این رو، گاهی اوقات به معنای توصیفی و گاهی اوقات به معنای نظاممند کلمه قادر نیستیم از ابهام نهفته در استعمال واژگان #آگاه و #خودآگاه دوری کنیم.

تا آنجا که به جنبه نظام مند مربوط می شود کاربرد این دو واژه بر ادغام آنها در نظامهای خاص و برخورداری از مشخصاتی خاص دلالت دارد. البته می توانیم برای پرهیز از سردرگمی بر آن شویم که برای نظامهای روانی ای که از هم متمایز ساخته ایم نامهایی دلبخواهی برگزینیم، نامهایی که هیچ ربط یا اشارهای به صفت آگاه بودن ندارند. فقط در اول کار باید زمینه هایی را مشخص کنیم که بر اساس آنها نظامهای [روانی] را تعریف می کنیم و برای این کار نباید از توصیف ویژگی ضمیر آگاه طفره برویم، و در نظر داشته باشیم این کار نقطه عزیمت تمامیِ پژوهشهایمان را شکل می دهد.

👤 #زیگموند_فروید
▪️#ناخودآگاه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ چه کم تجربه است آن کس که گمان میکند نشان دادنِ عقل و هوش موجب محبوبیت در جامعه میشود! برعکس، این دو خصوصیت نزد اکثریتِ غالبِ مردم خشم و نفرت ایجاد میکند. هر اندازه که نتوانند این خشم و نفرت را ابراز کنند و حتی آن را از خود هم پنهان کنند این احساس شدیدتر میشود. آنچه درواقع میگذرد این است: وقتی کسی برتریِ فکریِ مخاطبِ خود را درک و احساس میکند در نهان و بی آنکه خود بداند نتیجه میگیرد که مخاطب نیز به همان اندازه، حقارت و محدود بودنِ او را درک و احساس میکند‌. این قیاسِ پنهان، تلخ ترین نوعِ نفرت و خشم و کینه را در او تحریک میکند. پس گراسیان به درستی میگوید که: «تنها وسیله‌ای که موجبِ محبوبیت میشود این است که آدمی پوستِ کُندذهن‌ترینِ حیوانات را بر تنِ خود بکِشد!»

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی
🔃 #محمد_مبشری

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ مبتذل‌ترین نوع غرور، غرورِ ملّی‌ است، زیرا کسی که به ملّیت خود افتخار می‌کند در خود کیفیتِ با ارزشی برای افتخار ندارد، وگرنه به چیزی متوسل نمی‌شد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است. برعکس، کسی که امتیازات فردیِ مهمی در شخصیتِ خود داشته باشد، کمبود‌ها و خطاهای ملّت خود را واضح‌تر از دیگران می‌بیند، زیرا مدام با این‌ها برخورد می‌کند. اما هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابهٔ آخرین دستاویز به ملّتی متوسل می‌شود که خود جزیی از آن است.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی
■ صفحه 83
🔃 برگردان #محمد_مبشری

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

▪️مقایسه لیبرالیسم اقتصادی با لیبرالیسم سیاسی

🔹 لیبرالیسم چیست؟
🔸 سرمایه داری یا کاپیتالسم به چه معناست؟

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

✨ پـرآوازه‌تـرین دوره آموزش "گـویـنـدگـی" در تهران
😍 تخفیف خورد 😍
🎙 با تـدریـس گـویـنـده‌‌ی بـرنـامـه‌های رادیـویی
و نـریـتــور تـیــزرهـای تـلـویـزیـونــی

❕تنها دوره آموزشی که هنرجویان پس از ثبت نام حق دو سال استفاده رایگان از استودیو را دارند❕

🤩 دوره حضوری و دوره مجازی (آنلاین)
🧾 ارائــه مــدرک مـعـتـبـر حـضــور در دوره

💰 شـهـریـه‌ی دوره ۳.۰۰۰.۰۰۰ تـومـان
🛑 فقط ۱۰ نفر می‌توانند با شهریه‌ی
۸۷۰.۰۰۰ تـومـان ثبت‌نام نمایند.
❎ پرداخت اقساطی
🌕 همچنین آموزش سخنرانی، گزارش، دفاع و مصاحبه
📝 بـرای دریافت چارت آمـوزشی و ثـبـت‌نـام به آی‌دی تلگرام زیر پیام ارسال نمائید.
@Davarmehri_admin


☎️ شماره تماس مؤسسه: 02177535776
کانال تولیدات هنرجویان: radiorizmowj@
❌ ظـرفـیـت بـه شـدت مـحـدود ❌
.

Читать полностью…

فلسفه

■ هیچوقت وارد گذشته هیچ آدمی نشو و زیر و روش نکن، حتی عزیزترینت!زیباترین باغچه را هم که بیل بزنی حداقل یه کرم توش پیدا می‌کنی»

«آنانکه نمی‌توانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.»

«آینده کودکان بسته به‌تربیت پدر و مادر است.»

«ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.»

«از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و می‌پندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.»

«از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.»

«امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.»

«انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایه‌ای از خود به یادگار نمی‌گذارد.»

«باید درهای علم به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا کتاب هم باید باشد.»

«بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را می‌طلبی.»

«بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»

«خدمت به وطن نیمی از وظیفه‌است و خدمت به انسانیت، نیم دیگر آن.»

«خوبی‌ها و بدی‌های اجتماع به‌دست ما ساخته شده‌است و به‌جای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.»

«خوشبخت کسی که به‌یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب‌های خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.»

«دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان می‌پیمایند.»

«دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ»

«صالح‌ترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.»

«عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.»

«علت این که ما از موسیقی خوشمان می‌آید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرومی‌رویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست می‌دارند لیکن بهتر آن می‌دانند که از آن به‌عنوان وسیله برای دخول در رؤیاهای خویش استفاده کنند.»
«قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.»

«کتاب، جام جهان‌نما است.»

«کینه و تنفر را به‌کسانی واگذار کنید که نمی‌توانند دوست بدارند.»

«گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانواده‌های بینوا است.»

«مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه‌ای می‌نشیند و آواز می‌خواند و احساس می‌کند که شاخه می‌لرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه می‌دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.»

«مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد اراده‌اند.»

«مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.»

«مسافرت، به‌منزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.»

«من اشخاص زنده را آنهائی می‌دانم که مبارزه می‌کنند، بی‌مبارزه، زندگی مرگ است.»

«موسیقی از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت می‌کند.»

«وقتی که کیسه خالی شد، دل پر می‌شود.»

«هدف هنر امروز، زندگی است نه زیبائی.»

«یک پرنده کوچک که زیر برگ‌ها نغمه‌سرائی می‌کند، برای اثبات خدا کافی است.»

«یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمان‌روائی کند.»

«خداوند در پس هر چیزی است، اما همه چیز او را پنهان می‌سازد. اشیاء تاریک‌اند و آفریدگان غیر شفاف. عشق ورزیدن به کسی، استرداد شفافیت آن است»

«ذهنم زمستانی است اما در قلبم بهاری ابدی جاری است.»

«انسان در این عالم چون شمع سرگردانی است که هنگام عبور از این راه حتی سایه‌ای از خود به یادگار نمی‌گذارد.»

«ما پادشاه را کشتیم، سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم. حالا تنها چیزی که گیرمان آمده، یک پادشاه جدید است که از قبلی بهتر نیست. اینجا سرزمینی ست که برای آزادی جنگیدیم ولی حالا برای نان می‌جنگیم.»

«هیچ چیز به اندازه تخت خواب گرم و راحت، سنگدلی نمیاورد.»

👤 #ویکتور_هوگو

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ آيا خودخواه نبودن ممكن است؟

● اخلاق و روانشناسی ملازم يك ديگرند، اخلاق به ما ميگويد چه كاري بايد انجام دهيم؛ اما اگر ما قادر به انجام آنچه بايد انجام دهيم نباشيم، اين سخن معناي چنداني نخواهد داشت.ممكن است گفته شود ما بايد دشمنانِ خود را دوست داشته باشيم؛ اما اگر ما قادر به دوست داشنن انها نباشيم اين حرف بي محتواست.
تقريبا همه ی نظام هاي اخلاقي توصيه به خودخواه نبودن ميكنند. اما آيا ما قادر هستيم كه خودخواه نباشيم؟
بنابر نظريه ی خودگرایی روانشناختی (psychological egoism) ما قادر نيستيم خودخواه نباشيم و سرشت انسان به گونه اي است كه تنها به دنبال منافع خود است و اين چنين مي شود كه نوع دوستي خالص افسانه اي بيش نيست !
اگر خودگرايي روانشناختي صحت داشته باشد، در تحليل نهايي ، ما هيچ اهميتي براي افراد ديگر قائل نيستيم، اين اموزه با تصور معمول ما در باره ي خودمان بسيار تكان دهنده است، اينطور نيست؟
پس چرا اين همه معتقدند كه اين اموزه صادق است؟ رفتار هاي نوع دوستانه مانند احسان و ...چه ميشوند؟
تامس هابز بر اين باور بود كه خودگرايي روانشناختي احتمالا صادق است و بايد بتوات توضيح فراگير تري از انگيزه هاي انساني ارائه كرد. در اين جا يك نمونه از كار هابز را ذكر ميكنيم

■ این عام ترین انگیزه ای است که وقتی فکر میکنیم مردم به خاطر اهمیت دادن به دیگران عمل می کنند، به ان ها نسبت می دهیم. . لغتنامهٔ انگليسي آکسفورد تقریبا چهار ستون را به احسان اختصاص داده است. تعریف آن متغیر است، از عشق به همنوع" تا نیکوکاری به : همسایگان، اما برای یک فرد معتقد به خودگرایی روانشناختی، چنین : . عشقی نسبت به دیگران وجود ندارد، و از این رو احسان باید به طریقی کاملا متفاوت تعریف شود. هابز در مقاله اش با نام در باب طبیعت آدمی آن را چنین شرح میدهد:
هیچ برهانی بر قدرت انسان قوی تر از آن نیست که دریاید علاوه بر انکه قادر به نیل به امیال خود است، قادر به مساعدت به دیگران در رسیدن به امیالشان نیز هست: و این مفهوم احسان است. بدین ترتیب احسان عبارت است از لذتی که شخصی از نمایش قدرت های خود حاصل می کند. انسانی که احسان می کند دارد به خودش، و به دنیا، نشان می دهد که تواناتر از دیگران است. وی نه تنها قادر به مراقبت از خود است، بلکه قدرت کافی نیز برایشی باقی می ماند که مراقب آنان که به اندازهٔ او توانا نیستند باشد. او صرفاً دارد با خودنمایی، برتری خود را اظهار می دارد البته هابز بر این امر واقف بود که انسانی که احسان می کند ممکن است . باور نکند که این، حقیقت کاری است که دارد انجام میدهد، اما قضاوت های ما دربارهٔ انگیزه هایمان چندان صائب نیست. کاملاً طبیعی است که ما اعمال خود را به طریقی تفسیر خواهیم کرد که ما را خرسند و مسرور کند (و این درست همان چیزی است که فرد معتقد به خودگرایی روانشناختی انتظار خواهد داشت)، و این مسرورکننده است که فکر کنیم خودخواه نیستیم. هدف هابز از ارائهٔ این توضیح آن است که تفسیری واقعی از علت اعمال ما به دست دهد، نه آنکه توضیح مسرت بخشی را که ما طبیعتاً می خواهیم باور کنیم عرضه کند.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️"....بی علاقگی به سرنوشت جامعه به صورت خودخواهی فردگرایانه در جوامع مدرن دیده می شود؛ به عقیده من تمام مسائل جهان ما، از بقای کره زمین، قحطی درآفریقا و دیکتاتوری‌های سیاسی گرفته تا پیشرفت ایدز، همگی مارا به قبول مسئولیت هایمان فرا می خوانند.
آنچه ضامن دموکراسی است تنها یک قانون اساسی خوب با بندهای خوب نیست.
دموکراسی شرط لازم آزادی است، اما شرط کافی نیست. بدون شهروندانی آگاه به ارزش‌های عام، دموکراسی معنا ندارد. این ارزش‌های عام را شهروندان باید از شعر، فلسفه و علوم اجتماعی استخراج کنند..."

📚 #نقد_عقل_مدرن
👤 #رامین_جهانبگلو

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️فلسفه آفرینشِ مفاهیم، و همزمان، تأسیسِ صفحه است. مفهومْ آغازِ فلسفه، و صفحهْ فرآیندِ تأسیسش می‌باشد. آشکار است که صفحه یک دستور، طرح، هدف یا ابزار نیست: صفحه همواره یک صفحه‌ی درونماندگاری است، امری که شالوده‌ی مطلقِ فلسفه را بر می‌سازد: زمین‌اش، قلمروزدایی‌اش، بنیانی که بر اساسِ آن مفاهیمش را می‌آفریند. همچون دو بال یا دو باله، هم به آفرینشِ مفاهیم نیاز است هم به تأسیسِ صفحه.

تفکر اغلب به بی‌تفاوتیِ عمومی دامن می‌زند. با این حال پُر بیراه نیست اگر بگوییم تفکر کردن کاری است خطرناک. بی‌تردید تنها زمانی بی‌تفاوتی باز می‌ایستد که خطراتِ تفکر آشکار شده باشد، گرچه این خطرات اغلب پنهان‌ و به ندرت قابل درک‌اند، و به صورتِ امری درونی در کاروبارِ تفکر می‌مانند. درست به دلیل اینکه صفحه‌ی درونماندگاری امری پیشافلسفی است و همراه با مفاهیم فوراً به عمل در نمی‌آید، متضمنِ نوعی بیانِ لکنت‌آمیز است، و به همین جهت طرح‌بندی‌اش به مقیاس‌هایی متوسل می‌شود که چندان قابلِ اعتنا، عقلانی و مدلل نیستند. این مقیاس‌ها به نظمِ رؤیاها تعلق دارد: به فرآیند‌های پاتولوژیک، تجربه‌های رازآمیز، نشئه‌گی، و افراط. ما در مسیرِ افق، بر روی صفحه‌ی درونماندگاری به راه می‌افتیم، و با چشمانی سرخ باز می‌گردیم: با چشم‌های خون‌آلودِ ذهن. حتی دکارت رؤیاهای خود را داشت. تفکر کردن همواره پی گرفتنِ خطوطِ پروازِ جادوگر است.

👤 #ژیل_دلوز و #فلیکس_گتاری
📚 #فلسفه_چیست

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️لیبرالیسم بدون دموکراسی در ساحت سیاست هم از معنای لیبرال بودنش خارج میشود.زیراکه خودمداری و انتخاب شخصی و حق فرد در رضایت از حاکمیت را کم اهمیت مینماید و به عبارتی فرد از مقام عظیم انتخابگری فرو آمده و به شی مبدل شده که دیگران باید سرنوشت سیاسی او را تعیین کنند.

بحث فاصله طبقاتی هم باز نظر به آرمانشهرها دارد.در کدام سیستم قبل دموکراسی ما بدون فاصله طبقاتی بودیم که حالا این مشکل را فقط به دموکراسی نسبت دهیم و آن را مقصر بدانیم؟اتفاقا بازار آزاد با قوتگیری بخش خصوص(مردم)باعث توزیع بیشتر ثروت بین مردم شده.مردمی که ماقبل مدرنیته سیاسی به طبقات اشراف و غیره تقسیم شده بودند خوانها و فئودالها تصمیم ساز و صاحب نفوذ بودند و مردم عادی به مقام شهروند صاحب حق نرسیده بودند.با دموکراسی برابری خواه بود که این امتیازات ناحق ملغی شد.

نظر #افلاطون هم بسیار کهنه و خاک گرفته است.آیا ما یک حقیقت داریم که یک نوع فلسفه داشته باشیم؟ آیا حقیقت اگزیستانسیالیست با حقیقت کمونیست یا لیبرال یا آنارشیست یکیست؟ اگر نیست پس فلااسفه ایی داریم با جهت های مختلف. حال کدام فیلسوف نظرش بهتر است؟ کدام درست است؟ در این تکثر ها فقط سیستم دموکرات است که میتواند امکان شنیده شدن بقیه را فراهم کند و امکان دهد از پله قدرت هم بالا روند.‌ اما بدون دموکراسی هر نخبه یا فیلسوفی چگونه میتواند همه حکومت شوندگان با اینهمه گرایش متفاوت را نمایندگی کند؟پس مردم متکثرند فلاسفه هم متکثر. بنابراین باید بین فلاسفه گزینش کرد. حالا گزینش را که انجام میدهد؟ خود فیلسوف؟ ممکن نیست چون فیلسوفان ضد هم هستند و نحله های متکثر دارند. اگر مردم باید اینها را گزینش کنند این همان سیستم نمایندگی دموکراسی است که روشی معقولتر از بقیه روشهاست. بقیه روشها خود هزاران عیب و ایراد داشته اند که دموکراسی به عنوان کم خطرترین راه گزینش شده آن هم در پروسه ایی چند قرنه!!

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️نقد دموکراسی و نقدِ نقد!

یکی از نقدهای به دموکراسی چنین آغاز می شود:

«شرایط کنونی عالم را می‌توان وضعیت بحران جهانی دموکراسی نامید، کلیه نظام‌های دموکراسی به ویژه لیبرال ـ دموکراسی‌ها در وضعیت بحران انحطاطی به سر می‌برند. مؤلفه‌های این بحران تمام عیار را می‌توان این‌گونه برشمرد:
1ـ سطح نازل مشارکت مردمی، عملاً دموکراسی‌های موجود را از اصلی‌ترین شاخصه وجودی‌شان محروم ساخته است.
2ـ فقدان چشمگیر مشارکت، دولت‌های دموکراتیک مدرن را که مشروعیت خود را در گرو همین مشارکت‌ها می‌دانند، با بحران‌ ساختاری مشروعیت روبه‌رو ساخته است.
3ـ نفوذ بیش از پیش نخبگان رسانه‌ای و لابی‌های سرمایه‌داری و محافل زرسالاری، عملا همین مشارکت نازل شهروندان را نیز به امری صوری بدل کرده است.
4ـ تناقض لاینحل و ذاتی و ساختاری اندیشه دموکراسی (صورت نظری و عملی آن) که مرتبط با رقابت فشرده و حتی خصومت‌آمیز مابین نفس اماره خودمدار فردی از یک سو و مقتضیات و محدودیت‌هایی که ساختار و سازمان مظهر نفس اماره جمعی (یعنی دولت) از سوی دیگر خواهان آن است، نظرا و عملا دموکراسی‌های مدرن را با وضعیتی پارادوکسیکال و متناقض روبه‌رو کرده است.
5ـ عملکرد اقتصادی لیبرال ـ دموکراسی‌ها و کلیت نظام جهانی دموکراسی، مطابق آمار و اسناد، حاصلی جز گسترش روزافزون فقر و فاصله طبقاتی در درون نظام‌های امپریالیستی از یک سو و تشدید فاصله‌ها و شکاف‌های عظیم اقتصادی مابین جهان گرسنه (جهان جنوب) و جهان سلطه‌گر امپریالیستی (جهان شمال) نداشته است.»

📚 کتاب #درباره_دموکراسی نوشته #شهریار_زرشناس


▪️انتقاد افلاطون از دموکراسی آتن :

«افلاطون به وجود حقایق ثابت عقلانی باور داشت و معتقد بود فیلسوف چون این حقایق عقلانی را می‌شناسد، باید قانون‌گذاری و حکومت نماید. لذا او به دموکراسی آتنی که معتقد به حکومت و قانون‌گذاری عوام (دموس) می‌باشد، انتقاد می‌کرد و قانون‌گذاری را حق فیلسوفانی می‌دانست که حقایق ثابت عقلانی بالاتر از این عالم را بشناسد.»

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️حیاتِ شورمند، خویش را بر افراد تحمیل می‌کند و انسان‌ها -بسته به بخت و اقبالی که آنها را شاد یا غمگین می‌سازد- به آن زنجیر شده‌اند؛ در عین حال علت واقعی این احساسات (که کلید فهم آن نیز هست) تا ابد از دسترس انسان‌ها می‌گریزد. قطعا اسپینوزا «اخلاق» را به هدفِ ترسیمِ مسیرِ رسیدن به آزادی نوشت، هرچند آزادی‌‌ای که با انتخابِ ارادیِ انسان صورت نمی‌گیرد. نزد اسپینوزا افرادِ آزاد شده بسیار نادرند (به راستی آیا حتی یک نفر از آنها را دیده‌ایم؟). عنوان بخش چهارم کتاب «اخلاق» برای عموم روشن است: «درباره‌ی بندگی، یا قدرتِ عواطف»؛ و در ابتدای این بخش دو جمله‌ی روشنگر به چشم می‌خورند: «من عدمِ قدرتِ افراد در مهار زدن و مقید کردنِ عواطف را بندگی می‌نامم. چراکه چنین انسانی -به‌ عنوانِ محلِ عواطف- بجای تسلط بر خویشتن، تحتِ هدایتِ بخت و اقبال قرار دارد.» از طریق همین بخت و قوانینِ حیاتِ منفعل است که عواطف تاثیرِ خویش را می‌گذارند و بدین ترتیب می‌توان انسان را «ماشین شورمند» نامید.

👤 #فردریک_لوردون
📚 #بندگان_مشتاق_سرمایه : اسپینوزا و مارکس در باب میل

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️اتین دو لا بوئسی را به یاد آوریم که می‌‌گفت «عادت به خدمتگراری منجر می‌شود به پنهان ماندنِ وضعیتِ بندگی». منظور این نیست که آدم‌ها ناشاد بودنِ وضعیتِ بندگی را «فراموش» می‌کنند، بلکه مسئله این است که آن‌ها این وضعیتِ اسفناک را همچون «تقدیر» می‌پذیرند گویی که انتخاب دیگری ندارند، یا حتی می‌توان گفت این وضعیت را همچون شیوه‌ای از زندگی می‌پذیرند و در نهایت به آن خو می‌کنند. بنده‌سازیِ موفق آن است که بندِ رابطِ میانِ عواطفِ غمگینِ ناشی از وضعیت بندگی را با آگاهی از این بندگی بگسلد، چراکه همین آگاهیِ شفاف از وضعیتِ بندگی است که افکارِ خطرناکِ شورشی را در سرِ بنده ایجاد می‌کند.

شگفت این است که برخی از مستخدمان، که آنها را رییس می‌نامیم، قدرتِ آن را دارند که تعدادِ زیادی را قانع کنند به اینکه میلِ استخدام‌کننده‌ی خویش را بجایِ میلِ خویش بگیرند، و خود را به خدمت مشغول دارند. تأمل در این مورد غریب است: آیا این «قدرت» واقعاً متعلق به آنهاست؟ به لطفِ مارکس می‌دانیم که نه. این امر اثری است از ترکیبِ خاصی از ساختارِ اجتماعی. رابطه‌ی استخدامی گسستی دوگانه است: گسستنِ کارگر از ابزار تولید، و گسستنِ وی از محصول تولید شده. با این حال این ساختارها همه‌ی آن چیزی را که در درونِ سازمان‌های کاپیتالستی رخ می‌دهند عیان نمی‌کنند؛ این کار را باید به روانشناسی و جامعه‌شناسیِ کار سپرد.

👤 #فردریک_لوردون
📚 #بندگان_مشتاق_سرمایه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️«بله، من معتقدم که مردمی متکثر وجود دارد، مردمی متشکل از مبارزان، مردمی متشکل از بالقوگی‌ها و توانهایی که ظاهر، و محو می‌شوند، و در رخدادهای اجتماعی تجسم می‌یابند. اغلب مرا متهم می‌کنند که به شکلی اغراق‌آمیز، احمقانه، و با لجاجتِ بسیار خوش‌بین هستم، و رذالتِ مردم را نمی‌بینم. می‌بینم، ولی... نمی‌دانم، شاید حرفم خیلی پرسروصدا باشد، ولی فکر می‌کنم در دوران تولیدگری، تکثیر، آفرینش و انقلاب‌های یکسره شگفت‌انگیز هستیم از نظرگاه ظهور یک مردم. این انقلابی مولکولی است: نه شعار یا برنامه، بلکه چیزی است که احساس‌اش می‌کنم، زندگی‌اش می‌کنم».

👤 #فلیکس_گتاری
📚 #انقلاب_مولکولی_در_برزیل

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️آیا علم ما را نجات می‌دهد؟

کارزاری که در چند سال اخیر شکل گرفت، کارزار بین کرونا و گونه‌هایش از یک سو و واکسن و گونه‌هایش از سوی دیگر، به ما خاطرنشان نکرد که در نهایت علم است که ما را نجات می‌دهد؟ ولی علم و تکنولوژی راه‌حل است یا خود بخشی از مسئله‌ست؟

▪️#پرگار
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…
Подписаться на канал