philosophy3 | Неотсортированное

Telegram-канал philosophy3 - فلسفه

44045

@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال

Подписаться на канал

فلسفه

6- حدوث نفس وخلود آن

ابن سینا بر این عقیده است که نفس با بدن حادث می شود.شیخ می گوید: نفس هنگامی حدوث می یابد که بدنی که صلاحیت به کار بردن آن را داشته باشد حدوث می یابد تا بدن حادث به منزله محل فرمانروایی و آلت و ابزار کار نفس باشد ابن سینا سپس به مخالفت با افلاطون پرداخته و می گوید: چنان نیست که نفوس انسانی جدا از بدن و قبل از آن قائم به خود بوده اند و سپس در بدن حلول کرده اند.
شیخ می گوید:"اگر امکان می داشت نفس بدون بدن موجود باشد ممکن نمی‌شد، که نفسی با نفس دیگر مغایرت عددی داشته باشد".
محال است که نفس واحد باشد و سپس آن نفس واحد در اجسام کثیر تقسیم گردد زیرا بسیط تجزیه و تقسیم نمی‌شود و صورت جسدی نمی تواند که در همان وقت صورت جسدی دیگر باشد پس نفس ها وقتی حادث می شوند که ماده بدنی که شایستگی به کار بردن داشته باشد حادث شده باشد

هرگاه نفس با جسد حادث شده باشد، پس می توانیم بگوییم هر جسدی را نفسی است و نفوس در اجساد از حیث نوع واحد و حیث عدد کثیرند. و چون نفوس از ابدان مفارقت یابند باز مانند زمانی که در ابدان بودند متعددند و هر نفسی به حسب اختلاف موادش و بر حسب اختلاف از منهء حدوثش، و بر حسب اختلاف هیئت آن ،یعنی اختلاف ابدان, ذات منفردی است.

▪️خلود نفس

شیخ به اثبات خلود نفس انسانی پرداخته است. بدین طریق که نفس با بدن حادث می شود ولی با فساد آن فاسد نمی یابد و این رای با رای ارسطو که می گوید صورت(نفس) با فساد ماده فاسد می‌شود مخالف است ‌.
شیخ همچنین می گوید : نفس پذیرنده معقولات است و اخص خاص آن عقل است؛ و معقولات تنها صور اشیایی هستند که نفس تعقل کرده و نفس همواره غیر آن صور است. و نفس جاویدان است .زیرا نفس ذاتی است روحانی و نا مرکب. و بعد وقتی می گوییم که نفس صورت جسد است بدان معنی نیست که به فساد آن فاسد میشود.این بدان معنا است که وقتی شی به فساد شی دیگر فاسد می‌شود که میان آنها یک نوع تعلقی باشد ،و ما می‌دانیم که نفس و جسد با هم به وجود می آیند و هر دو جوهر ند، و جسد هیچ علتی از علل وجود نفس نیست، زیرا تعلق نفس به بدن از نوع تعلق معلول به علت ذاتی نیست..

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️ه- برهان انسان پرنده یا معلق در هوا

یکی از متقن ترین دلایلی که ابن سینا بر وجود نفس اقامه کرده است، دلیلی است که ژیلسون آنرا دلیل انسان پرنده خوانده و ما آن را در زمره دلایل قدیس و آگوستین نیز می یابیم که از آباء کنیسه شرقی اخذ کرده است .همچنین "دلیل انسان پرنده به عبارت #دکارت :من فکر می کنم پس من هستم. شباهت بسیار دارد
ابن سینا می گوید: به خودت بپرداز و بیندیش که در آن هنگام که تندرست هستی و یا در حالت دیگری جز تندرستی، در وضعی که امور را نیکو درک می کنی ،یا هیچ از وجود خود غفلت ورزیده ای شده است که خود را ثابت نیابی؟ به نظرمن که شخص عاقل و دانا چنین نیست کسی که در خواب است و حتی مست در حین مستی از ذات خود غافل نیست اگرچه ممکن است به اینکه از خود غافل نیست توجه نداشته باشد .اگر تو چنان تصوری کنی که از آغاز با عقل و هیئت صحیح آفریده شده و خود را چنان تصور کنی که گویی که هیچ یک از اعضا خود را نمی بینی و لمس نمی کنی و در هوای آزاد معلق هستی در این حال از همه چیز غافل خواهی بود مگر از خودی خودت.

ابن سینا در کتاب" شفا"میگوید: باید یکی از ما چنین تصور کند که گویی یک باره کامل آفریده شده و دید ه اش از مشاهده اشیای خارجی پوشیده است .و او در هوا با خلئی همچنان پایین می رود ،بدون آنکه با چیزی از فشار هوا برخورد کند ،که نیاز به احساس آن داشته باشد، و در میان اعضای فرق نهاده شود،و یا با چیزی تلاقی کند یا تماس یابد. در این هنگام باید تامل کند که آیا وجود خود را ثابت می داند؟ و در اثبات آن تردید نمی کند؟در این حال اعضای خود را اعم از خارجی چون دست و پا و داخلی چون احشاءو قلب و دماغ و همچنین هیچ یک از اشیا خارجی را موجود نخواهد دانست بلکه تنها خود را موجود می داند بدون طول و عرض و عمق. اگر در این حال برای او ممکن شود که دستی یا عضو دیگری را تصور کند، آن را نه جزئی از ذات خود خواهد پنداشت و نه شرط ذات خود.

همچنین ابن سینا می‌گوید:و تو می دانی که آنچه در این حال اثبات شده (خود، من) غیر از چیزی است که اثبات نشده ( اعضا ) و آنچه به آن اقرار شده غیر از چیزی که به آن اقرار نشده است. بنابراین، ذاتی که وجودش با این خصوصیت که خود انسان است ثابت شده، غیر از جسم و دیگر اعضای اوست که در آن حال، ثابت پنداشته نشده‌اند.

پس هرکه این معنی را دریابد داند که وجود نفس چیزی است غیراز وجود جسم، بلکه نفس ابداً جسم نیست. و او خود،_ از راه انتقال تجربه که ذکر شد به این امر معارف شده و آگاه گشته است.

پایان جلسه اول

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️ب-برهان پسیکولوژی

از خواص انسان این است که چون اشیاءنادره را ادراک کند، انفعالی در او پدید می آید که تعجب نامیده می‌شود .و این تعجب سبب خنده ،گریه ،تنفروشرمساری می شود.وآدمی به سبب تعجب از حیوانات ممتاز است.واین بدان معنا است که در انسان سالم قوه ای است که اورا از موجودات نا مدرک متمایز می کند
ابن سینا در شفاء می گوید: "قوای محرکه و مدرکه و حافظه برای مزاج چیزی دیگرند و تو می توانی آن را نفس بنامی و این همان جوهری است که در اجزا بدن تو سپس در بدن تو تصرف می‌کند و این جوهر در تو یکی است و آن تو هستی."

▪️ج-برهان استمرار

ابن سینا نفس و بدن را با هم مقایسه می کند و میان آن دو تفاوتی هایی می بیند بدین معنا که بدن در معرض دگرگونی ؛زیادت و نقصان است و مرکب است از اجزایی که خود عرضه ی عوامل دگرگونی اند.
اما نفس همواره بر یک حال باقی است. در این باره ابن سینا می گوید: ای عاقل؛ بدان که تو امروز درست همانند کسی هستی که در همه عمرت بوده‌ای ؛حتی بسیاری از آنچه را که بر تو گذشته است به یاد داری .تو ثابت و مستمری که در این شکی نیست ولی بدن تو همیشه در تحلیل و نقصان است. از این رو آدمی به غذا نیازمند است تا بدل ما یتحلل بدن او گردد..‌‌. اما تو خود می دانی که در مدت چند سال، از بدن تو از آنچه در آغاز بود چیزی بر جای نمانده است. ولی تو در طول این مدت به بقای ذات خود معترفی و در طول عمر نیز چنین خواهد بود پس ذات تو با بدن تو و اجزاء ظاهری و باطنی آن مغایر است.
این برهان درب غیب را به روی ما می گشاید؛ زیرا جوهر نفس از حس و اوهام پنهان است.

ادامه دارد
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️؛Différance یک اصطلاح فرانسوی است که ژاک دریدا آن را ابداع کرده‌ است. این یک مفهوم مرکزی در واسازی یا ساخت‌گشایی دریدا است، یک دیدگاه انتقادی که به رابطه بین متن و معنا مربوط می‌شود. اصطلاح différance یعنی «تفاوت و تعویق معنا».

بررسی اجمالی

دریدا برای اولین بار در مقاله ۱۹۶۳ خود " Cogito et histoire de la folie " از اصطلاح différance استفاده می‌کند. پس از آن اصطلاح différance نقشی کلیدی در تعامل دریدا با فلسفه ادموند هوسرل در گفتار و پدیده ایفا کرد. سپس این اصطلاح در آثار مختلف دیگر، به ویژه در مقاله «تفاوت» Différance و در مصاحبه‌های مختلف طرح شد.

▪️ساختار و پیدایش

دریدا به متونی می‌پردازد که حول تضادهای عنصری ساخته شده‌اند که هر گفتاری، با هر معنایی که داشته باشد، باید آن را بیان کند و این از آن روست که هویت در اصطلاحات غیر ذات گرایانه یک سازه تلقی می‌شود و سازه‌ها تنها از طریق تأثیر متقابل تفاوت‌ها در درون «نظام نشانه‌های متمایز» معنا تولید می‌کنند. این رویکرد به متن، به معنایی وسیع، از نشانه‌شناسی فردیناند دو سوسور سرچشمه می‌گیرد.

▪️دوگانی گفتار و نوشتار

اصطلاح Différance بیش از همه برای به چالش کشاندن تقابل دوگانی گفتار / نوشتار ساخته شده‌ است و تفاوت میان صورت مکتوب و ملفوظ واژه «لفظ» موجب رخ دادن بازی تفاوت و تعویق در ذهن خواننده می‌شود نه اینکه دو تفاوت و تعویق در این اصطلاح وجود داشته باشد! این واژه هم تفاوت است و هم تفاوت نیست؛ صورت ملفوظ آن تفاوت است و صورت مکتوب آن تفاوت نیست؛ بنابراین، معنای آن به واسطه صورت نوشتاری به تعویق می‌افتد تا مرزهای گفتار و نوشتار مبهم شوند.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

🏛بیان فلسفه و تاریخ با گزین‌گویه، میم، جستار، مقاله (و در آینده کتاب) و شرح و بسط فلسفه‌ی پسا آکادمیک(مکتب فلسفی ابداعی نگارنده) توسط یک نوجوان🏛

@W_SH_Y_N

Читать полностью…

فلسفه

▪️چرخش زبانی در فلسفه - بخش دوم

▪️#پرگار
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️#نیچه به خواهرش
ژنو - نوامبر 1883

لامای عزیزم:
دغدغه‌ی به حساب آمدن در میانِ نویسندگان!؟ این چیزی است که مرا با نفرت و انزجار می‌ترساند. اما، خواهرِ عزیزم، تنها «سپیده‌دمان» و «حکمتِ شادان» را مطالعه کن، کتاب‌هایی که محتوایِ آنها و آتیه‌شان جزوِ غنی‌ترین‌ها در زمین است. در نامه‌هایِ قبلیِ شما بحثِ زیادی در موردِ [نکوهشِ] خودخواهی و خودبینی وجود داشت، که دیگر نباید در نامه‌هایِ خواهرِ من نوشته شود. من بينِ انسان‌هایِ قوی و ضعیف یعنی کسانی که مقدر به خدمت، پیروی و سرسپردگی هستند، خطِ ممتدی کشیدم. آن چیزی که در این دوران حالم را به هم می‌زند ناگفته‌هایی از ضعف است... آنچه که تاکنون به من لذت داده، جلوه‌ی انسان‌هایی با آرزوهایِ دراز بوده است، یعنی کسانی که آرامشِ خود را سال‌ها حفظ کرده‌اند و واقعاً خود را با عبارت‌پردازی‌هایِ اخلاقیِ باشکوه نپوشانده‌اند؛ و همانندِ «قهرمانان» یا «اشراف» قدم برداشته‌اند. کسانی که آنقدر صادق بوده‌اند که به هیچ چیز جز خودشان و خواسته‌هایشان ایمان نداشتند، تا آن را برایِ نوعِ بشر در تمامیِ زمان‌ها باقی بگذارند. مرا ببخش! آنچه که مرا به ریچارد واگنر متمایل کرد همین بود؛ شوپنهاور نیز در تمامِ عمرِ خود چنین حسی داشت...

شکسپیر را بخوان! آثارِ او مملو از مردان‌ِ قدرتمند است: مردانِ خام، سخت و شاید سنگی. دورانِ ما از داشتنِ چنین انسان‌هایی فقیر است و حتی از انسان‌هایی که برایِ درکِ افکارِ من مغز داشته باشند!

فکر نکن که نومیدی و فقدانی که امسال از آن رنج بردم، کم بوده است. نمی‌توانی تصور کنی که چقدر همیشه احساسِ تنهایی می‌کنم آن زمان که در میانِ همه‌ی این مردمِ خشکه مقدسی هستم که شما آنها را «خوب» می‌نامید؛ و چقدر شدیداً مشتاقِ انسانی هستم که صادق باشد و بتواند صحبت کند، حتی اگر یک هیولا باشد. اما البته من باید صحبت با نیمه‌خدایان را ترجیح دهم.

باز هم مرا ببخش! من همه‌ی اینها را از عمقِ وجود نگفتم، و به خوبی می‌دانم که چقدر شما دغدغه‌ی نگرانی‌هایِ من را دارید. آه، این تنهاییِ لعنتی.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #نامه‌های_نیچه
🔃 ترجمه‌ی #مجید_هوشنگی
📖 صفحه 177

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■‍‍ بیا چشم در چشمِ یکدیگر دوزیم. ما اهالیِ هیپربور - ما به خوبی می‌دانیم منزل‌مان چه اندازه دور است. «نه از خشکی، نه از دریا: راهی به سوی هیپربور نخواهی یافت»: حتی پیندار، در روزگارِ خویش، همین‌قدر کم درباره‌ی ما می‌دانست. فراسویِ شمال، فراسویِ یخ‌ها، فراسویِ مرگ - حیاتِ ما، شادکامیِ ما... ما این‌‌ شادکامی را کشف کرده‌ایم: راه را می‌دانیم؛ و آن را از خلالِ هزاران سال زیستن در هزارتو می‌دانیم. جز ما چه کسی آن را یافت؟ - انسانِ امروزی؟ - «من‌ نه راهِ ورود را می‌دانم نه راهِ خروج را؛ من همان‌ام که راهِ ورود و خروج را بلد نیست» - انسانِ امروزی چنین می‌نالد... این است آن مدرنیته‌ای که ما را مریض کرده است، - ما مریض شده‌ایم از صلحِ کودنانه، سازشگریِ بزدلانه و از کثیفیِ فضایلِ «نه»ها و «آری»‌هایِ مدرن. این مُدارا و این دل‌گُندگی که «چون همه را می‌فهمد پس همه را می‌بخشد»، برایِ ما همچون بادِ [گرمِ] سیروکو است. زیستن در یخ بهْ از زیستن در میانِ فضیلت‌هایِ مدرن و دیگر بادهایِ گرمِ جنوب!... ما به غایت شجاع‌ایم؛ نه از خود چشم پوشیدیم نه از دیگران، اما زمانی دراز در پیِ راهی بودیم که رختِ شجاعتِ خویش به آن جا کشیم. با دلتنگی بزرگ شدیم؛ ما را دوستدارِ سرنوشت نامیدند. سرنوشتِ ما: سرشاری، تنش، انباشتِ قدرت‌ها. تشنه‌ی آذرخش‌ها و کارهایِ شگرف؛ فاصله‌ی خویش را تا جایِ ممکن از خوشی‌هایِ ناتوانان و ضعیفان، از «میل به پا پس کشیدن» نگاه داشتیم... در هوایِ ما رعد بود؛ طبیعت، که ما تجسم‌اش بخشیدیم، ابری شد - چراکه هنوز راه را نیافته بودیم. فرمولِ شادکامیِ ما: یک‌ آری، یک‌ نه، یک خطِ راست، یک هدف...

👤 #فردریش_نیچه
📚 #دجال
▪️بند 1

. join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ لذّت تنهایی

به کسی که به ویژه در سنین جوانی طاقت تحمل وجود خسته کننده ی دیگران را ندارد و به حق از معاشرت با آنان ناخرسند می گردد و به انزوا رانده می شود ، توصیه می کنم که عادت کند ، قدری از تنهایی خویش را به همراه خود به جمع ببرد، یعنی بیاموزد که حتی در جمع نیز تا اندازه ای تنهایی خود را حفظ کند ، هر چه می اندیشد فورا ابراز نکند و همچنین آنچه را که می گویند زیاده به جد نگیرد، و از دیگران نه از حیث اخلاقی، نه عقلی انتظار بسیار نداشته باشد و بنابر این بی اعتنایی را در برابر نظرات آنان در خود استوار کند که این مطمئن ترین روش برای اعمال شکیبایی در خور تحسین است.
اگر چنین کند، در میان جمع است، اما با دیگران نیست و رابطه اش با دیگران واجد ماهیتی صرفا عینی است. این روش او را از تماس نزدیک با جمع و در نتیجه از آلودگی و رنجش مصون می دارد.

✍🏼 #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حكمت_زندگی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

■‌ بی شک بحث و جدل بر سر موضوعی نظری می‌تواند برای طرفین درگیر آن بسیار سودمند باشد چون نظرات آنها را تصحیح یا تأیید می‌کند و موجب پیدایش نظرات جدید می‌شود.
این کشمکش یا تصادم در ذهن است که اغلب باعث جرقه زدن می‌شود ولی این در عین حال شبیه تصادم اجسام نیز هست که در آن جسم ضعیف تر اغلب باید متحمل درد شود، در حالی که جسم قوی تر سربلند بیرون می آید و صرفا ندای پیروزی سر می‌دهد.
از این حیث، این شرط هم مطرح است که طرفین بحث باید به هر حال به لحاظ عقل و استعداد و شناخت تناسبی با هم داشته باشند. اگر یکی از آنها فاقد شناخت باشد، آن وقت آن شخص (واجد شرایط) نیست ولذا استدلال‌های طرف دیگر در او کارگر نیستند؛ و در این کشمکش او، به قول معروف، بیرون گود ایستاده. اما اگر طرف فاقد عقل باشد، عصبانیتی که به سرعت در او بیدار می‌شود او را ترغیب می‌کند که از انواع خدعه ها و نیرنگ های ناجوانمردانه در بحث استفاده کند و وقتی دست اش رو شد شروع به وحشیگری و بی ادبی می‌کند.

بنابراین، درست به همان نحوی که اشخاص هم سن و همرده در مسابقات قهرمانی پذیرفته می‌شوند، پژوهشگر نیز باید پیش از هر چیز از بحث کردن با افراد بیسواد پرهیز کند؛ چون نمی‌تواند بهترین استدلال‌هایش را علیه آنها استفاده کند، زیرا این افراد فاقد شناخت اند و آن استدلال‌ها را نمی‌فهمند و در موردشان فکر نمی‌کنند. ولی اگر در چنین موقعیت ناراحت کننده‌ای شخص پژوهشگر سعی کند استدلال‌هایش را برای آن افراد تشریح کند، آن وقت كلا شکست میخورد؛ و در واقع نهایتا آن افراد، با یک ضداستدلال نادرست و به دردنخور، در چشم کسانی که به اندازه‌ی خودشان جاهل و بی سواداند محق به نظر می‌رسند.

برای همین #گوته در دیوان غربی می‌گوید :

هرگز مگذار که اشتباهی تو را به عرصه ی استدلال بکشاند؛
خردمند آن است که در بحث با نادان خود را به نادانی بزند.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #متعلقات_و_ملحقات
■ درباب منطق و دیالکتیک - صفحه 201

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️بخشی از گاهشمار آنارشیسم:

قرن ششم پیش از میلاد: فلسفه تائو روش فکری منسوب به لائوتسه فیلسوف چینی که مبتنی بر اداره مملکت بدون وجود دولت و بدون اعمال فرمها و اشکال خاص حکومتی است.
حدود ۲۴۰۰ سال پیش : کلبیون معتقد به الزام وجود تقوا و فضیلت برای رسیدن به خوشبختی بودند. آنها این فضیلت را دور از مواردی مانند قدرت سیاسی، ثروت، موقعیّت اجتماعی و یا رعایت قراردادهای اجتماعی می‌پنداشتند.
بیش از ۲۳۰۰ سال پیش : مکتب اپیکوری را اپیکور، در سال ۳۰۶ قبل از میلاد در آتن پایه گذاری نمود.
سال ۲۷۰پیش از میلاد : زنون فیلسوف یونان باستان و بنیان گذارِ مکتبِ رواقی , ۳۳۴ ق م تا ۲۶۲ ق م ، در مخالفت با اندیشه‌ى حکومت آرمان شهر افلاطون، از جامعه‌ى آزاد، بدون وجود دولت طرفدارى مى‌کند.

از اواخر قرن ۱۸ : ویلیام گادوین (۱۷۵۶-۱۸۳۴) متولد ویسبگ Wisbeck انگلستان , در کتاب « پژوهشی درباره عدالت سیاسی» ، که در ۱۷۹۳ منتشر شد،اندیشه‌های خود را بدون ذکر واژه “آنارشیسم”، مطرح ساخت و از برافتادن هرگونه دولت جانبداری کرد . در حقیقت،‌ آنارشیسم، تقریبا به‌معنی کنونی آن، ابتدا از سوی گادوین آغاز گشت.

قرن ۱۹ : پیر ژوزف پرودون، که می‌توان گفت فلسفه‌ی آنارشیسم جدید با او شروع می‌شود، در بزانسون فرانسه به سال ۱۸۰۹ متولد شد و در ۱۸۶۵ بدرود زندگی گفت.آنارشیسم به صورت جنبش اجتماعی با انتشار «مالکیت چیست» (۱۸۴۰) پرودون آغاز شد.برای نخستین بار پیر ژوزف پرودن این لقب (آنارشیست) را رسما بر خود اعلام نمود.
۱۸۶۴- انجمن بین المللى کارگران ( بین‌الملل اول یا انترناسیونال اول) پایه‌گذاری می‌شود و نخستین نشانه هاى اختلاف و تضاد بین آنارشیست‌ها و ییروان مارکس پدید مى آید.
۱۸۷۲- به دنیال بروز اختلاف نظر شدید مارکس و طرفدارانش آنارشیست‌ها را از کنکره ى مجمع بین اللملى کارگران در لأهه اخراج مى کنند.باکونین عضو موسس بین الملل اول بود که پس از اختلاف با مارکس از بین الملل اول اخراج شد و در همان سال ۱۸۷۲ بین الملل آنارشیست ها را بوجود اورد.

قرن ۱۹ : برای نخستین بار این آنارشیستها بودند که در سال ۱۸۸۶ برای ۸ ساعت کار روزانه در شیکاگو در رهبری اعتصاب کارگران ،۱ کشته در زندان و ۴ اعدامی دادند. کارگران دستگیر شده به نام های اسکار نیب، لوئی لینگ، مایکل شوآب، ساموئل فیلدن، اوگوست اسپایز، جرج إنگل، آلبرت پارسونز و آدولف فیشر بودند که نقطه ی مشترک هر هشت تن این بود که آنارشیست بودند.
هیئت منصفه به جز نیب، بقیه کارگران را به اعدام محکوم کرد. لوئی لینگ، کارگر ساختمان سقف ساز، بیست و یک ساله، روز ١٠ نوامبر ١٨٨٧ در زندان دست به خودکشی زد و این عمل را به چوبه دار ترجیح داد. همان روز بود که فرماندار اگلسبی حکم اعدام چهار تن از کارگران دربند را تائید کرد. این چهار تن عبارت بودند از: آدولف فیشر، جرج انگل، اگوست اسپایز و آلبرت پارسونز. بیست و چهار ساعت پس از تائید حکم، این چهار کارگر اعدام شدند.
آنارشیسم هیچگاه یک اتوپی گذشته گرا نبود . آنها پایه گذار جنبش اتحادیه ای کارگری در فرانسه ، ایتالیا ، اسپانیا ، برزیل ، اوروگوئه ، مکزیک و آرژانتین بودند.
قرن ۱۹ : میخائیل الکساندروویچ باکونین (۱۸۱۴-۷۶)، نویسنده‌ی روسی، است که از ۱۸۴۵ تا ۱۸۷۶ رهبر آنارشیسم کمونیست انقلابی اروپا بود و در بین‌الملل اول با مارکس همکاری کرد و به علت اختلاف نظری که با او داشت از آن اخراج شد. باکونین در عین حال پرشورترین آنارشیست ضد کلیسا و دین بود. کنگره بین‌المللی آنارشیستهای جهان در سالهای ۱۸۷۷ و ۱۹۰۷ تشکیل شد. آنان هرگز موفق به تأسیس تشکیلات دائمی برای خود نشدند؛ ولی سندیکالیسم که از شاخه‌های آنارشیسم است، در بعضی کشورهای اروپا و آمریکای جنوبی به صورت نهضت وسیع توده‌ای درآمد.

قرن ۱۹ : لئو تولستوی (۱۸۲۸-۱۹۱۰)، نویسنده‌ی روسی، از آنارشیستهای مذهبی و هوادار مسالمت بود. وی وجود دولت را با اصول مسیحیت متناقض می‌دانست و معتقد بود که تنها «محبت» است که باید بر مردم حکومت کند. مردم باید از خدمت نظام، پرداخت مالیات، و رجوع به محاکم خودداری کنند و دستگاه‌هایی که بر آنها فرمان می‌رانند، باید از بین بروند. آراءِ تولستوی در تکوین فکر «عدم خشونت» در ماهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ مؤثر افتاد.
آنارشیست های آلمان در قرن ۱۹ : نخستین گروه آنارشیستی آلمان در سال ۱۸۷۴ تشکیل شد و در سال ۱۸۸۱ آنارشیستهای آلمان در کنگره آنارشیستی لندن شرکت کردند. با اعدام آنارشیست معروف؛ جولیوس لیسکه در سال ۱۸۸۵ مبارزه مسلحانه آنارشیستی در غالب دوره های تاریخ اجتماعی آلمان به کنار گذاشته شد.
۱۹۱۱- حکومث ژاپن دوازده تن از فعالان آنارشیست ژاینى را به جرم خیانت اعدام و جنبش آنارشیستی را در این کشور کاملأ قلع و قمع مى کند.

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه


ریشۀ ترس چیست؟

جیدو کریشنامورتی

#ترس #زمان #فکر

+ برای دنبال کردن مطالب متنوع ترجمه‌شده از کریشنامورتی توسط مینا مقدم، مترجم آثار کریشنامورتی، به کانال کریشنامورتی به آدرس زیر بپیوندید:

@JKrishnamurtiDotCom

Читать полностью…

فلسفه

▪️عملکرد

در مرحله عملکردی و تجربی فلسفه نوافلاطونی، ادراک از همان راهی که آمده‌است به عقب بر می‌گردد تا به وجودیت مطلق خود برسد. در ابتدای امر باید ادراک خود را دریابد و به وجودش برسد که این امر با حسنات، که تجلی وجودیت مطلق است، محقق می‌شود. اما این حسنات برای بازگشت کافی نیستند، بعد از اینکه ادراک خود را دریافت نوبت به تهذیب می‌رسد. با این کار ادراک (روح) از متعلقات ساقط و دوباره به حالت معنویت بازمی‌گردد. اما هنوز مرح

له بالاتری نیز وجود دارد. در این مرحله نهایی فرد به خود وجودیت مطلق تبدیل شده و با آن یکی می‌شود. لازمه این کار ابتدا تمجید و درک وجودیت مطلق است به عبارت دیگر با دید عرفان باید وجودیت مطلق را نگریست. تفکر توانایی دستیابی به این وجودیت را ندارد و تنها راه ممکن مجهول بودن وجدایی کامل از متعلقات است. این مرحله نیز با تمجید و تفکر موجودیات مادی در تنوع و هماهنگی آن‌ها شروع می‌شود، روح و ادراک در خود فرورفته و به خود بازمی‌گردد. سپس به نقاط عمیق وجودی خود وارد شده و وارد دنیای آرمان‌ها و انگاره‌ها می‌شود. در نهایت بازهم ندای فراتر به گوش می‌رسد که در این مرحله، بالاترین نقطهٔ تنش و تمرکز، در سکوت و جدایی از متعلقات، درک خود را رها می‌کند. وجودیت مطلق در این لحظه (عرفان) ظاهر می‌شود.

▪️طبقه‌بندی آسمانی

فلسفه مذهبی فلوطین برای وی کافی بود اما تلاش می‌کرد تا در مکاتب دیگر نیز نقطهٔ تکیه پیدا کند. مفهوم کلی وجودیت مطلق (خدا) و وجود ابتدایی است که همه چیز گونه‌ای از تجلی اوست. طبق نظر پلوتینوس خداوند وجودیت مطلق است که در طبقات مختلف تجلی او می‌باشد. فیلسوفان نوافلاطونی بعد از پلوتینوس چند طبقه مانند فرشتگان، اهریمن، خدایان و موجودات دیگر به این طبقه‌بندی اضافه کردند.

وجودیت واحد

خداوند، خوبی مطلق، پایه وغیر قابل توصیف.

خدایان فرا کیهانی

کسانی که ذات، زندگی و روح را می‌سازند.‌.

خدایان کیهانی

آفریننده ماده، طبیعت وجهان و خدایان مذاهب قدیمی.

▪️رستگاری

نوافلاطونی‌ها معتقد بودند که تکامل و شادی، نیاز به زندگی پس از مرگ، در این زندگی امکان‌پذیر است. این تکامل با تفکر فلسفی قابل دسترسی می‌باشد. آنها به وجود مستقل بدی و شیطانی باور نداشتند. بلکه آن را مانند تاریکی می‌دیدند و وجود آن‌ها را نسبی و به علت عدم وجود خوبی یا نور (در مورد تاریکی) می‌دانستند. این ایده به نوبه خود از مسائل مهم آموزشی در فلسفه نوافلاطونی برای بیان بازگشت به سوی وجودیت مطلق است. نوافلاطونی‌ها به وجود از قبل روح و فناناپذیری آن معتقدند. روح آدمی از دوبخش عقلانی و غیرعقلانی تشکیل شده که قسمت بیشتر آن را بخش عقلانی ومنطقی تشکیل می‌دهد. به هنگام بازگشت به سوی وجودیت مطلق پس از مرگ فیزیکی روح وارد مرحله‌ای از پس زندگی می‌شود که طبق قاعده حلول عمل می‌کند. ارواح بسیار پاک در مراحل بالاتری می‌مانند اما ارواحی که کامکلا پاک نیستند به صورت موجودات دیگر تحقق میابند تا دوباره پاک شوند. طبق نظریه پلوتینوس یا به صورت انسان‌های دیگر یا حیوانات. اما پورفیری معتقد بود که روح آدمی تنها در انسان‌های دیگر تجلی میابد و بعد از پاک شدن و تهذیب کامل با روح جهانی یکی شده و دیگر به دنیای فانی سقوط نمی‌کند.

▪️فلاسفه

آمونیوس ساکاس (تولد نامشخص_مرگ۲۶۵پس از میلاد) از پایه‌گذاران فلسفه نوافلاطونی بود. اطلاعات زیادی از او در دسترس نیست اما او معلم پلوتینوس بود و معتقد بود که فلسفه افلاطون و ارسطو بایکدیگر هماهنگ است. پلوتینوس۲۷۰ _۲۰۵ او را به عنوان پایه‌گذار و پدر فلسفه نوافلاطونی می‌دانند. وی در دوران زندگی تحت تأثیر آموزه‌های یونان باستان، هندو و مصری قرار گرفت و تفکرات متافیزیکی اش توسط مسیحیت، اسلام و یهودیت تحلیل شده‌است. به اعتقاد او یک وجودیت احد و مطلق وجود دارد که از همه چیز برتر است و همه چیز تجلی از اوست. این وجودیت به دور از هرگونه اصول وجود است و این مفهوم «وجودیت» را ما با توجه به تجربیات انسانی انتخاب کرده‌ایم. این موجودیت واحد و مطلق نمی‌تواند یک موجود ویا جمع تمامی موجودات باشد.

▪️پور فیری

شاگرد پلوتینوس که نوشتن زندگی‌نامه او را نیز به عهده داشت. پورفیری در زمینه‌های مختلف مانند دین‌شناسی، موسیقی و فلسفه فعالیت داشته و یکی از مخالفان مسیحیت بود.

Читать полностью…

فلسفه

🔹 فلسفه ایران- پس از اسلام

▪️مکتب مشاء

تقسیم فلسفه به مشائی و اشراقی در عین اینکه یکی از تقسیمات فلسفه اسلامی است. در حقیقت پیروان ارسطو عموماً مشائی و پیروان افلاطون اشراقی نامیده می‌شوند. در وجه تسمیه مشاء اقوال مختلفی گفته شده‌است. برخی علت این نامگذاری را عادت ویژه ارسطو در تدریس ذکر کرده‌اند. گفته می‌شود ارسطو به هنگام تدریس فلسفه قدم می‌زده‌است. برخی نیز وجه آن را این دانسته‌اند که چون عقل و اندیشه این فلاسفه پیوسته در مشی و حرکت بوده فلسفه آنان به فلسفه مشاء مشهور شده‌است؛ چرا که حقیقت فکر همان حرکت به سوی مقدمات و از مقدمات به سوی نتایج است. در میان فلاسفه اسلامی‌کندی، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و ابن رشد اندلسی از بزرگان فلسفه مشائی شمرده می‌شوند. در جهان اسلام فلسفه مشاء با نام ابن سینا شناخته و آموزش داده می‌شود.

▪️مکتب اشراق

واژه «اشراق» مصدر است و در لغت به صورت متعدی و لازم، به معنای روشن کردن و روشن شدن، آمده‌است. ۳- اشراق در اصطلاح اهل حکمت، به معنای کشف و شهود یا ظهور انوار عقلی و فیضان آن‌ها بر نفس است.

مقصود از فلسفهٔ اشراق، فلسفه‌ای است که شیخ اشراق آن را تأسیس کرده‌است و اساس آن تجلی و ظهور انوار عقلی بر نفس حکیم است که از طریق تهذیب و تصفیه نفس میسر می‌شود، گرچه استدلال و برهان نیز در آن نقش دارد.

۴- سهروردی در مقدمه کتاب حکمه الاشراق، در توصیف شیوهٔ کتاب خود می‌نویسد: «من پیش از این کتابهایی به روش مشاییان نگاشتم و قواعد آنها را خلاصه کردم. اما این کتاب سیاق دیگری دارد. مطالب این کتاب از راه فکر و اندیشه برایم حاصل نشده بلکه از راه دیگری آنها را به دست آوردم و سپس در جستجوی دلیل و برهان برآمدم.»

▪️حکمت متعالیه

حکمت متعالیه، مکتب ملاصدرا است که بر پایهٔ «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. پس از وی این مکتب توسط علمای مسلمان پرورده شد.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ آنهایی که معتقدند ذهن و بدن چیزهایی جداگانه اند و هر کدام از ما ذهنی داریم و بدنی، دوگانه انگار(dualist) خوانده میشوند.

کسانی که عقیده دارند امور ذهنی به اعتباری همان امور مادی است و ما چیزی جز گوشت و خون نیستیم و جوهرِ ذهنیِ جدایی نداریم، فیزیکالیست نام دارند.

دوگانه انگاری متضمنِ اعتقاد به وجودِ جوهری غیرمادی-جوهر ذهنی-است. اصحاب دوگانه انگاری نوعا بر این عقیده اند که بدن و ذهن جواهری مجزا هستند که باهم تعامل دارند ولی جدا از هم باقی می مانند. روندهای ذهنی، مثل تفکر، همان روندهای مادی، مانند برانگیختگی سلول های مغزی ، نیستند؛ روندهای ذهنی در ذهن روی می دهند نه در بدن. ذهن همان مغزِ فعال نیست.
دوگانه انگاریِ ذهن و بدن نگرشی است که بسیاری افراد به آن قائلند، علی الخصوص کسانی که به امکانِ حیات آدمی بعد از مرگ جسمانی، خواه به صورتِ زندگی کردن در نوعی عالم ارواح خواه به صورت تناسخ یافتن در بدنی جدید، قائلند. این نگرشها هردو پیشاپیش فرض را بر این می گذارند که آدمیان موجوداتِ مادیِ صرف نیستند، بلکه مهمترین جزء وجود ما ذهنِ غیرمادی یا به تعبیری که غالبا در سیاق های دینی می آید نفس(soul)، است. #رنه_دکارت احتمالا مشهورترین کسی است که به دوگانه انگاری ذهن/بدن قائل است: این قسم دوگانه انگاری را غالبا دوگانه انگاریِ دکارتی می نامند. (واژه ی Cartesian/دکارتی صفتی است که از نامِ دکارت ماخوذ است).
انگیزه ای قوی برای اعتقاد آوردن به حقانیت دوگانه انگاری،دشواریِ فراروی اغلب ما در فهم این معناست که چگونه چیزی کاملا مادی مثل مغز می تواند الگوهای پیچیده ی فکر و احساس را که به آن آگاهی یا شعور می گوییم پدید آورد. چگونه چیزی کاملا مادی می تواند اندوهگین شود یا به قدر یا ارزش تابلویی وقوف پیدا کند؟ این قبیل پرسشها موجب میشود که دوگانه انگاری به عنوانِ راه حلی برای مسئله ی ذهن/بدن ، باورپذیری و اعتبار اولیه ای پیدا کند. با این حال انتقادهای محکمی نسبت به این نظریه بیان شده است.

📚 #الفبای_فلسفه
👤 #نایجل_واربرتون

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

▪️#نفس‌_از_دیدگاه_ابن‌_سینا جلسه دوم

درجلسه پیش بیان شد, #ابن_سینا قبل از اینکه به تعریف و مسائل نفس بپردازد، در صدد اثبات نفس است ودر تالیفات خود این براهین را تکرار می کند. مهم ترین آنها عبارت بود از


۱-برهان طبیعی
۲-برهان پسیکولوژی
۳-برهان استمرار
۴-برهان وحدت نفس و برهان" من"
۵-برهان معلق درهوا

▪️ تعریف نفس

ابوعلی سینا در مبحث علم طبیعی میگوید: همه افعال نباتی و حیوانی وانسانی، از قوایی زائد بر جسمیت و حتی زائد درطبیعت مزاج (برودت'رطوبت'حرارت'خشک) صادر می شود. که این قوا را کمال می خوانند، زیرا بوسیله این قواست که نبات وحیوان بالفعل نبات وحیوان می شوند.ودر ادامه می گوید: ما اینها را از نظر افعالی که از آنها صادر می شوند قوا می نامیم و از نظر آن که جنس را کمال می بخشند تا به صورت محصل یعنی (موجود بالفعل )"در می آید کمال می خوانیم و بهتر آن است که نفس را کمال گوییم زیرا" نفس از جهت قوه‌ای که ادراک حیوان بدان است استکمال می یابد کمال است. همچنین از جهت قوه ای که افعال حیوان از آن صادر می‌شود کمال است .نفس مفارق از ماده کمال است و نفس غیر مفارق از ماده هم کمال است."

▪️تا اینجا در یافتم؛ شیخ نفس را قوایی مفارق ازجسمیت وزائد بر مزاج تعریف می کند،و این قوا را به نام کمال می خواند.
شیخ می گوید: کمال رابر دوقسم است:کمال اول- کمال ثانی

کمال اول آن است که ،نوع(حقیقت شی) بدان فعلیت می یابد مانند شکل شمشیری برای شمشیر .
کمال دوم نتیجه افعال و انفعالات شی است چون بریدن برای شمشیر.از اینجاست که نفس کمال اول است.
درنفس نباتی" کمال اول جسم طبیعی آلی است از آن جهت که زاد و ولد می کند و پرورش می باید و تغذیه می کند".
نفس حیوانی" کمال اول جسم طبیعی عالی است از جهت ادراک جزئیات و حرکت به اراده .
نفس نسانی "کمال اول جسم طبیعی عالی است از جهت اعمال فکری که به اختیار انجام می‌دهد و استنباط به رای و جهت ادراک کلیات."

▪️طبیعت نفس

ابن سینا پس از آن که به بیان تقابل جوهر و عرض می پردازد می گوید :"وجود نفس در جسم چون وجود عرض در موضوع خود نیست ،پس نفس جوهر است "زیرا می‌تواند بدون جسم یافته شود ولی جسم بدون نفس برپای نتواند بود که چون از آن جدا شد دستخوش تغییرات خارجی گردد و انحلال یابد.
پیش از ابن سینا افلاطون ،فلوطین وفارابی به جوهریت نفس قائل شده بودند .ابن سینا علاوه بر اثبات جوهریت نفس اثبات کرده که نفس جوهری است روحانی.
براهینی که بر روحانیت نفس اقامه کرده است بر سه گونه است .منطقی، ریاضی, طبیعی, و مهمترین آنها عبارتند از:

الف- نفس, ادراک معقولات می‌کند و این ادراک از خواص جسم نیست. زیرا صور معقوله چون در عقل یافت شوند به وضعی نیستند که بتوان گفت تجزیه می‌پذیرند یا انقسام می شوند.در حالی که در جسم تصور تقسیمات نامتناهی می توان کرد.پس صور معقوله هرگز نمی توانددر جسم باشد

ب- نفس ادراک کلیات می کند .و همچنین نفس خود را بدون هیچ حالت و وسیله ای درک می کند اما حتی شی خارجی را حس می‌کند ،ولی ذات خودو آلت خود و احساس خود را حس نمی‌کند. همچنین است خیال که نه ذات خود را تخیل می کند و نه فعل و آلت خود را. پس نفس را طبیعتی است غیر از طبیعت حس و خیال.

ج- استمرار عمل و قوت محسوسات آلات جسمانی را ناتوان می کنند و چه بسا موجب فساد آنها می‌شوند."مثلا نور زیاد چشم را ضعیف میکند و شنیدن صدای شدید گوش را ضعیف می کند و گاه از کار می اندازند. چون چیزی، قوی و شدید را ادراک کنند به ادراک ضعیف قدرت نمی یابند. کسی که نور شدیدی را می بیند با آن و یا پس از آن قادر به دیدن نور ضعیف نیست. و کسی که بانگ عظیمی را می شنود با آن و یا پس از آن قادر به شنیدن بانگ ضعیف نیست. اما در قوه عقلیه امر بر خلاف این است زیرا چون شخص در تعقل مداومت کند و مواردی را که قویتر است تصور نماید در آنچه ضعیفتر است برای او آسان خواهد شد".( #شفا، صفحه 215)

د- همه اجزای بدن پس از آنکه به منتهای نشوء و قوت خود رسیدند رو به ضعف می گذارند. و این امر در سن ۴۰ سالگی است یا در حدود ۴۰ سالگی، و حال آنکه قوای عقلانی در این اوان کاملتر و نیرومند تر میشود. اگر اینها از صنف قوای بدنی بودند می بایست که مانند بدن رو به ضعف نهند، ولی این حال جز در موارد استثنایی یعنی مواقعی که موانعی پیش آید دیده نشده است پس قوای عقلانی نیز غیر از قوای بدنی است.

Читать полностью…

فلسفه

▪️د- برهان وحدت نفس وبرهان"من"

ابن سینا در کتاب شفا می گوید :نفس محل معقولات است و جوهری که محل معقولات باشد جسم و قائم به جسم نیست و نه قوه ای در جسم است و نه به هیچ وجه صورت جسم است.شیخ می گوید: اگر محل معقولات جسم یا مقداری از مقادیر باشد، از دو حال بیرون نیست یا صورت معقوله در چیزی از جسم که منقسم است حلول می‌کند -که این محال است یا در قسمتی از جسم که غیر منقسم است حلول می کند .اگر چنین باشد یعنی آن قسمت از تقسیم پذیر باشد صورت معقول هم قسمت شود یا به دو جزء متشابه و یا به دو جزء غیر متشابه .
اگر متشابه باشد چگونه میشود که از این دو چیزی حاصل شود که غیر از خودشان است و اگر غیر متشابه باشند چگونه ممکن است که صورت معقول را اجزاء غیر متشابه باشد پس واجب می آید که محل صورت مقوله جوهری باشد که نه جسم و نه قابل قسمت.چون اگر جز این باشد همانطور که جسم انقسام می‌پذیرد صورت معقول نیز انقسام می پذیرد

نفس وظایف مختلفی دارد، ولی علی رغم تعدد این وظایف خود نفس همچنان واحد است برای آنکه باید رشته‌ایی این قوای شهوانیه و غضبیه و مدرکه را به هم پیوند.
از آنجا که این قوا یکدیگر را به کار می گیرند و این چیزی که رشته ارتباط است ممکن نیست که جسم باشد. پس در این که نفس جسم نیست اعتراضی باقی نمی ماند .شیخ در رساله خود موسوم به رساله" فی معرفت النفس الناطقه و احوال ها" می گوید: انسان می‌گوید فلان چیز را به چشمم درک. کردم یا به فلان چیز میل کردم، یا از آن خشمگین شدم،همچنین می گوید با دستم گرفتم، با پایم راه رفتم ،با زبان تکلم کردم، با گوشم شنیدم ،در فلان موضوع اندیشیدم، پنداشتم و خیال کردم از این امور دانسته می‌شود که در انسان چیزی است جامع ، ادراکات و افعال به او منتهی می‌شود.

ضرورتا در میابیم که در انسان چیزی است جامع که این ادراکات و افعال به او منتهی می شود .
و همچنین ضرورتاً در می یابیم آن چیز که جامع ادراکات و افعال است، یکی از اجزای بدن نیست. زیرا آدمی با گوش نمی بیند و با چشم نمی شنود و با دست راه نمی رود و با پا نمی گیرد پس در او چیزی است ک جامع جمیع ادراکات و افعال است. و همین است که انسان به خود اشاره میکند و می گوید" من" و این چیزی است که ورای اجزای بدن .پس "من" هر شخصی غیر بدن اوست.

Читать полностью…

فلسفه

▪️#نفس‌_از_دیدگاه_ابن‌_سینا
🔹 جلسه اول

نگاه متفاوت #ابن_سینا به مسائل مادی یا غیرمادی بودن نفس و نسبت آن با جسم، بقا یا فنای نفس پس از بدن, به ضمیمه ی نوآوری‌های او در مباحثی چون اثبات وجود نفس، ماهیت ذهن، ادراکات حسی، حس باطنی، قوای عقلی، تعامل نفس و بدن، نسبت عقل فعال با عقل انسان، کارکرد نفس و دهها مسئله دیگر باعث شد تا او نفس شناسی را جدا از مجموعه علوم طبیعیات به طور مستقل مطالعه کند و در حقیقت علم نفس را از نو بر پایه های متفاوت تدوین نماید.

▪️مقدمه

یکی از ویژگی های ستودنی فلسفه ابن سینا، اهتمام در نفس شناسی است
ابن سینا نفس را هم از جنبه متافیزیکی مورد بحث قرارداد و هم از جنبه فیزیولوژی .ودر این در جنبه اخیر بیش از دیگر فلاسفه به علم و اندیشه جدید نزدیک شده است.
به طور کلی چه از ناحیه متافیزیکی و چه از ناحیه فیزیولوژی بزرگترین علمای علم و نفس قدیم است البته در این شکی نیست که آراء ابن سینا هم مانند آراء دیگر فلاسفه پیشیناز ضعف و نقض خالی نباشد. اما با همه اینها به خاطر جنبه های ابتکاری آن تا پیش از جدید در شرق و غرب اثری وسیع داشته است.
ما در این بحث نخست به جنبه متافیزیکی که به بحث درباره وجود و ماهیت آن و علاقه آن به بدن و خلود آن و امثال این مسائل است می‌پردازیم و سپس مسئله را از ناحیه طبیعی آن بحث درباره قوای مختلف مورد بحث قرار می دهیم.
ابن سینا تالیفات وتصنیفات بجای گذاشته است از جمله: "رساله فی معرفت النفس الناطقه واحوالها، بقاء النفس الناطقه، تعلق نفس به بدن، رساله فی امرالنفس و بحث عن القوی النفسیه، قصیده عینیه" وغیر اینها از تالیفات یا شروحی است که ابن سینا درباره نفس نوشته است چه به زبان عربی و چه به زبان فارسی.

▪️پیشینه

مسئله وجود نفس از قدیم مورد توجه فلاسفه اسلامی و غرب بوده ودر کتب خود به تحلیل مسائل آن پرداخته اند.وآراء و نظرات گوناگون ابراز داشته اند.
در یک تقسیم بندی می‌توان دو دیدگاه را در مورد شناخت نفس مطرح نمود یکی دیدگاه کسانی که نفس را مجرد می دانند ،مانند افلاطون، فارابی، ابن سینا و دیگر ی دیدگاه کسانی است که نفس را مادی می‌دانند ماننداپیکور مارکس و اغلب متکلمین اسلامی ازجمله معتزلی راوندی.
از جمله کسانی که نفس را مجرد می داند افلاطون است. به نقل از کتاب کاپلستون افلاطون نفس را از هر جهت غیر جسمانی و فناناپذیر میداند و قائل به بساط و بقا آن است.
اما ارسطو نفس را صورت بدن می داند ومی گوید:نفس با بدن همانند نسبتی است که بین ماده و صورت وجود دارد و به این صورت که ماده و صورت ملازم یکدیگرند و هیچ یک بدون دیگری حادث نمی شود و باقی نمی ماند بنابراین وی به وحدت نفس و بدن ،بگونه‌ای که نفس صورت بدن است رای داد و نفس را چیزی می‌داندکه نمی‌تواند بدون بدن باشد ونه خود بدن است.
ارسطو نفس را کمال اول جسم طبیعی آلی می‌داند کمال اول به معنای امری که موجب آن شی ء محقق می یابد. وی نفس را اصل و مبدا حیاتی در موجودات زنده می داند و برای نفس قوایی از جمله ادراک ،حس، میل و شوق قائل است.
از میان کسانی که نفس را مادی می داندابو اسحاق نظام است‌؛ وی حقیقت انسان را یک عنصر لطیفی می‌داند که در بدن فرو رفته ،مثل آتش در زغال یا مثل آب در گل

▪️اثبات وجود نفس

ابن سینا پیش از آنکه به تعریف نفس و بیان قوی و وظایف آن بپردازد به اثبات وجود نفس و مغایرت آن با بدن پرداخته است.
دیگر آنکه شیخ در اثبات حقیقت نفس و جوهریت آن به عنوان جوهری مغایر با بدن که با فنای آن فانی نمی‌شود،می‌خواهد وضع خود را در برابر کسانی که منکر وجود نفس هستند ،یاکسانی که آنرا عرضی است از اعراض جسد می‌شمارند، روشن کند
از این روست که در بسیاری از تالیفات خود این گونه براهین را تکرار می‌کند و مهمترین آنها عبارتند از:

▪️الف- برهان طبیعی

ابن سینا حرکت را بر دو قسم می کند حرکت ارادی وحرکت غیر ارادی .
حرکت غیر ارادی مانندسقوط جسم از بالا به پایین که مقتضای طبیعت است وحرکت ارادی مانند راه رفتن انسان روی زمین یا پرواز پرنده در هوا که مقتضای ضد طبیعت است.

اجسامی را که هم دارای حرکت غیر ارادی و هم محرک به اراده هستند،مستلزم حرکت خاصی است زائد برعناصرجسم متحرک، وآن نفس است. همچنین اجسامی را می بینیم که تغذیه نمو و تولید مثل می کنند و هیچ یک از این امور از جهت جسمیت آنها نیست پس ناچار در ذات این اجسام برای این کارها مبادی دیگری هست و بالجمله آنچه مبداء صدور کارهایی است که پیوسته به یک روش نیست و از روی اراده است.

Читать полностью…

فلسفه

■ملتی که خود را باور داشته باشد، خدایی خاصِ خود دارد و در وجودِ این خدا آن شرایطی را ارج می‌نهد که با آن به مرتبه‌ای والا دست یافته است، یعنی فضیلت‌هایِ خویش را می‌ستاید و علاقه به خویشتن و احساسِ قدرتِ خود را در وجودی فرافکنی می‌کند که از او می‌تواند سپاسگزار باشد. ثروتمند در پیِ بخشش است و قومی مغرور به خدایی نیاز دارد تا برایش قربانی بدهد... دین در چنین شرایطی نوعی آیینِ سپاسگزاری است. فرد خویشتن را سپاس می‌گوید و برایِ این کار به خدایی نیاز دارد. چنین خدایی باید قادر باشد که سود یا زیانی برساند، دوست یا خصم باشد و در شرایطِ نیک یا بد پیوسته فرد را مسحورِ خود سازد. عقیم ساختن خلافِ طبیعتِ خدا و تبدیلِ آن به خدایِ نیکی‌ها، کاری بس ناپسند است. به خدایِ بد چون خدایِ نیک نیاز است، یعنی فرد وجودِ خویش را مرهونِ شکیبایی و انسان‌دوستیِ صرف نمی‌داند.. اگر خدا خشم، انتقام، حسد، تمسخر، نیرنگ و نیرو نداشته باشد، پس دیگر چه قدرتی دارد؟ آن خدایی که حتی شورِ پیروزی و نبرد را نشناسد، به چه دردی می‌خورد؟ چنین خدایی را نمی‌توان فهمید، یعنی اصلاً چه فایده‌ای دارد؟ - بی‌شک زمانی که ملتی نابود می‌شود، زمانی که ایمان به آینده و در نهایت امید به آزادی از بین می‌رود، آن زمان که تسلیم، نخستین شرطِ سودمندی، و فضیلت‌هایِ تسلیم‌شدگان شرطِ حفظِ خویشتن قلمداد می‌شود، باید خدایِ آن قوم نیز تغییر کند. این خدا حال بدل به موجودی زبان‌بسته، هراسان و فروتن می‌شود و انسان‌ها را به «آرامشِ روح»، دوری از کینه‌توزی، احترام، «عشق» به دوست و دشمن فرا می‌خواند. به همه‌ی امور پیوسته جنبه‌ی اخلاقی می‌دهد و به غارِ فضیلت‌هایِ خصوصی می‌خزد و خدایِ همگان می‌گردد، موجودی خصوصی و جهان‌وطن... پیش‌تر همین خدا نمادِ ملت، نمادِ قدرتِ هر ملتی، نمادِ جلوه‌هایِ تهاجمی بود و عطشِ نیل به قدرت را در روحِ ملت‌ها نشان می‌داد و حال او تنها خدایی مهربان است... در واقع هیچ راهِ دیگری برایِ خدایان نیست، یعنی یا آنان خواستارِ قدرت هستند و مدت‌هایِ مدید خدایانِ ملت‌ها خواهند ماند و یا خدایانی بی‌قدرت‌اند که در راهِ دستیابی به قدرت و به همین دلیل از سرِ ضرورت مهربان می‌شوند.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #دجال
▪️بند‌ 16

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

🎞 دیالوگ های ماندگار سریال تاریکی (Dark)

▪️میکل نیلسن: اوضاع فقط وقتی تغییر می کنه که ما اونا رو تغییر بدیم، اما تو مجبوری این کارو بکنی.

▪️اچ.جی تانهاوس: تفکر ما با دوگانه گرایی شکل گرفته: ورود و خروج. سیاه و سفید، خوب و بد. هر چیزی به صورت دو جفت متضاد هم ظاهر می شه اما این اشتباهه.

▪️نوح: اکثر مردم چیزی نیستن به جز سربازان پیاده یه صفحه شطرنج که با یه دست ناشناخته هدایت می شن.

▪️مارتا: همه ما با یه پایان یکسان روبرو هستیم.

▪️غریبه: در پایان همه ما همون چیزی رو دریافت می کنیم که شایسته اون هستیم.

▪️پسر اوا: جهنم خالیه، همه شیاطین این جا هستن.

▪️آدام: فقط وقتی خودمون رو از احساسات خلاص کنیم می تونیم واقعا آزاد باشیم، وقتی که راضی بشیم عزیزترین چیز خودمون رو فدا کنیم.

▪️نوح: ترس بدترین دشمن پیشرفته.

▪️غریبه: دیروز، امروز و فردا پشت سر هم نیستن بلکه به صورت یه حلقه بدون پایان به هم متصل شدن، همه چیز به هم وصله.

▪️مارتا: در پایان، هر مرگ فقط یه شروع جدیده.

▪️پدر تانهاوس پیر: هر چیزی که یه زمانی زندگی می کرده برای همیشه زنده اس، در ابدیت زمان.

▪️جوناس: زندگی یه هدیه س برای کسانی که می دونن چطور ازش استفاده کنن.

▪️مارتا: اشتباهی که در همه تفکرات ما وجود داره اینه که هر یک از ما معتقدیم موجودی مستقلیم، اما واقعیت اینه که همه ما تنها کسر کوچکی از یه مجموعه بی نهایت هستیم.

▪️غریبه: خدا برای هر انسان برنامه ای داره.

▪️میکل نیلسن: چیزی به اسم جادو وجود نداره، فقط توهمه.

▪️اینس کانوالد: درباره پارادوکس استاد جوانگ چیزی شنیدی؟ “خواب دیدم پروانه هستم. حالا که از خواب بیدار شدم دیگر نمی دانم کسی هستم که خواب دیده پروانه شده یا پروانه ای هستم که رویای آدم شدن رو می بینم.”

▪️غریبه: اگه همین الان گذشته خودم رو تغییر بدم، اون چیزی که الان هستم رو تغییر خواهم داد.

▪️نوح: زندگی چیزی جز مارپیچی از درد نیست.

▪️آدام: چیزی که می دونیم یه قطره اس، چیزی که نمی دونیم یه اقیانوسه.

▪️جوناس و مارتا: من و تو برای همدیگه ساخته شدیم، هرگز چیزی غیر از اینو باور نکن.


join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️چرخش زبانی در فلسفه - بخش اول

در قرن بیستم فلسفه بر زبان متمرکز می‌شود و رابطه‌ی جهان و زبان در کانون پرسش‌های فلسفی قرار می‌گیرد. این تحول چرخش زبانی نامیده می‌شود. چرخش زبانی چه اهمیتی دارد و حاصل آن برای ما چیست؟

مهمان‌های برنامه: #داریوش_آشوری؛ زبانشناس، #محمدرضا_نیکفر و #منوچهر_حقیقی‌راد هر دو پژوهشگر فلسفه.

▪️#پرگار
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️مرگ و ابدیت

من می توانم با زمان بی پایانی که هنوز به وجود نیامده بودم، به عنوان وضعیتی کاملاً عادی و در واقع بسیار مطبوع، خود را برای زمان بی انتهای پس از مرگم که در آن وجود نخواهم داشت تسلی دهم.
زیرا ابدیت (پس از حیات) بدون من نمی تواند هولناک تر از ابدیت (پیش از حیات) بدون من باشد، چون این دو صرفاً با مداخله ی یک زندگی رویاگون ِ بی دوام متمایز می شوند.

✍🏼 #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حكمت_زندگی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️ مسئله‌ی سخت آگاهی

👤 گفت‌وگو با #ربکا_نیوبرگر_گولدشتاین


join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ هستی عبارت از چیست؟

دانش ما برای هر چیز عبارت از مفاهیمی است که بر آن اطلاق می شود، اما فرض وجود چیزی که درباره آن هیچ آگاهی نداریم یا نتوانیم نسبت به آن آگاهی به دست آوریم کار بیهوده ای است، حتی اگر وجود هم داشته باشد برای ما مفهومی ندارد،
یعنی اگر بگوییم این کتاب است و درباره شکل و رنگ و اندازه آن مطالبی بگوییم این ها عبارت از مفاهیم درباره هر چیز است.
اما هستی یک مفهوم کلی است یعنی باید چیزی وجود داشته باشد.
هستی آن مطلق باشد تا بتوانیم درباره آن قضاوت کنیم و نام آن را هستی بگذرانیم.

👤 #ژان_پل_سارتر
📚 #هستی_و_نیستی

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

بداهه گو کسی است که هر لحظه مطلبی به ذهن اش می‌رسد چون مخزن کامل و یکدستی از انواع و اقسام معلومات پیش پا افتاده را در اختیار دارد؛ و لذا برحسب شرایط مورد و موقعیت در آن واحد پاسخگوی هر درخواستی هست و در حالی که روی یک پا ایستاده دویست بیت شعر می‌خواند.

کسی که می‌خواهد با مساعدت موزها (الهه های شعر و موسیقی) یعنی به وسیله‌ی استعدادش به عنوان شاعر امرار معاش کند، به نظر من تقریباً شبیه دختری است که با اغواگری امرار معاش می‌کند. هر دوی اینها به خاطر پول و منفعت به آن چیزی که باید هدیه‌ی رایگان طبیعت درونی شان باشد بی حرمتی می‌کنند. هر دوی اینها از فرسودگی رنج می‌برند، و در بیشتر موارد کارشان به رسوایی می‌انجامد. بنابر این الاهه ی استعدادتان را به فاحشه تبدیل نکنید، چون :

(( من همان گونه آواز می خوانم که پرندگانی که در شاخساران زندگی می‌کنند می‌خوانند.
آوازی که از حنجره اش به گوش می‌رسد
پاداشی است که بی نیاز می‌کند))
باید سرلوحه ی کار شاعر باشد.

چون استعدادهای شاعرانه به روزهای تعطیل تعلق دارند، نه به روزهای کاری وسط هفته. پس اگر شغلی که شاعر همزمان به آن مشغول است قید و مانعی برای این استعدادها شود، باز ممکن است این استعدادها شکوفا شوند.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #متعلقات_و_ملحقات
📖 صفحه 497

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️آنارشیسم چیست؟

همه فکر میکنند که هرج و مرج است، ولى نیست.
واقعیت اینست که انارشیسم یعنى جامعه اى بدون سلسله مراتب (هیرارشى)
برخى میگویند آغازش در دوران باستان‌ (یونان و چین و جاهاى دیگر) است، ولى در دوره معاصر با #پرودون اغاز شد که اولین شخصى بود که خود را انارشیست نامید
از زمان جنگ جهانى دوم که فاشیسم بین المللى علیه انارشیسم متحد شد، انارشیسم در سکوت فرو رفت.
در این دوران فیلسوفانى مثل چامسکى و بوکچین تئورى انارشیسم را غنى تر کردند. تا اینکه در دور جدید انقلابات، انقلاب چیپاس در مکزیک اغاز شد و نو زاپاتیستها با شعار آزادى به مبارزه برخاستند.
و در خاورمیانه، درمیانه جنگ سوریه که گروههاى بسیارى درگیر آن هستند، کردهاى سوریه تحت تاثیر افکار اوجالان که از نظر فکرى به بوکچین قرابت دارد نمونه جدیدى از تلاش براى بوجود اوردن جامعه بدون هیرارشى در روژاوا را تجربه میکنند.‏

ایده ها و تفکرات پیش رس آنارشیستی تقریباً در هر دورانی از تاریخ از جمله در اندیشه هایِ حکیمِ چینی، لائو تسه، و فیلسوفانِ یونانی پس از او، در میانِ اپیکوری ها، کلبیون و دیگر پیروانِ به اِصطلاح حقوقِ طبیعی، و به خصوص، در زنون، بنیان گذارِ مکتبِ رواقی دیده می‌شود و هرچند نمونه های قابل توجهی از جوامع آنارشیستی ابتدایی وجود دارد؛ اما فعالیت فکری اصلی در خصوص آنارشیسم در سال‌های پایانی قرن هجدهم و متاثر از انقلاب کبیر فرانسه آغاز شد.
پیر ژوزف پرودون، که می‌توان گفت فلسفه‌ی آنارشیسم جدید با او شروع می‌شود، در بزانسون فرانسه به سال ۱۸۰۹ متولد شد و در ۱۸۶۵ بدرود حیات گفت. همانطور که گفته شد ریشه‌ی آراءِ او را در متفکران خیلی پیش از او حتی در متفکران باستان، که نام برده شد نیز می‌توان یافت. از پیشروان او در عصر جدید ویلیام گادوین (۱۷۵۶-۱۸۳۴) متولد ویسبگ Wisbeck انگلستان است. گادوین در کتاب «تحقیق در عدالت سیاسی» ، که در ۱۷۹۳ منتشر شد، از برافتادن هرگونه دولت جانبداری کرد  اما آنارشیسم به صورت جنبش اجتماعی با انتشار «مالکیت چیست» (۱۸۴۰) پرودون آغاز شد.
آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعه‌ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی و سلسله مراتب قدرت است.
واژه “Anarchism” از “Anarkia” گرفته شده، که در زبان یونانی به‌معنای بی‌سروری است و از جمله شعارهای آنارشیستها نه خدا و نه سرور است.
آنارشیسم،‌ یک جنبش سیاسی و نظریه‌ای است که هوادار برافتادن هرگونه دولت و نشستن انجمن‌های آزاد و همیاری داوطلبانه افراد و گروه‌ها به‌جای هر شکلی از دولت است و وجود هرگونه قدرت سازمان‌یافته اجتماعی و دینی را نیز ناروا می‌شمارد و از اهداف آنارشیسم جلوگیری از تمرکز قدرت در دست فرد ، گروه ، و طبقه ، یا آزادی حداکثر ممکن برای فرد است و آنارشیسم قوانین دولت‌ها را سرچشمه تجاوز و خاستگاه همه بدی‌های اجتماعی می‌داند، و به این دلیل خواستار از میان رفتن همه دولت‌هاست. آنارشیست‌ها، جامعه‌ای بی‌سامان نمی‌خواهند، بلکه به نظامی می‌اندیشند که بر اثر همکاری آزادانه پدید آمده باشد، که بهترین شکل آن، از نظر آنارشیستها، ایجاد گروه‌های خودگردان است.
به عبارت دیگر آنارشیسم را می‌توان اقتدارگریزی نامید و «اقتدارگریزی یعنی بی‌حکومتی» و نقطه مقابل اقتدارگریزی، سلسله‌مراتب است. در سلسله‌مراتب، واحدها به ترتیبی سازمان یافته‌اند که یک واحد حق فرمان‌راندن دارد و دیگران موظف به فرمان‌بردن هستند. هر نظامی را که واحدهایش رسماً‌ مستقل از یکدیگر باشند می‌توان اقتدارگریز خواند. به این معنی هیچ کانون اقتدار غالبی وجود ندارد که حق داشته باشد دستور دهد تا واحدها مطابق میل او رفتار کنند.
در کل می توان گفت که آنارشیسم مخالف هر گونه اعمال اقتدار دولت ( با همه ارگان ها و قوانین سرکوبگرش) ,مذهب ,سرمایه داری, سنن (فرهنگی یا مذهبی ) و اجتماع بر علیه فرد انسان است و برخلاف دولتها, سرمایه داری و مذاهب که انسان و حیوانات و محیط زیست برای آنها در اولویت قرار ندارد و تا مرز نابودی انسان و حیوانات و محیط زیست پیش می روند و هر سه را در خدمت منافع خود قرار می دهند اما برای آنارشیسم این هر سه حائز اهمیت است و قوانین ,رفتارها و تصمیمات ما باید منطبق بر منافع انسان, حیوانات و محیط زیست باشد.
سیر حوادث تاریخ بشر نشان می دهد که همیشه حکومتها منشأ ظلم و ستم بوده اند و در عین حال همیشه با محدود کردن آزادیهای فردی باعث ایجاد عدم تعادل در اجتماع شده و میشوند و لاجرم بایستی از میان بروند.افراد جامعه بدون داشتن نیروهای مسلح، دادگاه دولتی، زندان و قوانین مدون دولتی بهتر میتوانند زندگی کنند.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️قرون وسطا و فلسفه نوافلاطونی

این فلسفه در بسیاری از مسیحیان تأثیرگذار بود. به عنوان مثال آگوستین. آگوستین معتقد بود که شیطان و بدی دارای وجود مستقل است و خداوند از ماده ساخته شده‌است. بعد از تأثیر گرفتن از نوافلاطونی‌ها وی متوجه شد که خداوند وجودی مستقل از ماده است. با توجه به مرکزیت فلسفهٔ نوافلاطونی در باورهایشان، نوافلاطونی‌ها این باور عرفان را که خدا خالق کیهان و جهان مادی را در فلسفهٔ افلاطون تأکید می‌کرد تکذیب نمودند و فلسفه نوافلاطونی را نوع قاعده مند و درست فلسفهٔ افلاطونی خواندند. بعد از بسته شدن مدرسه آتن توسط جانشینان اول، این فلسفه به صورت مادی در مدارس اسکندریه مورد مطالعه قرار گرفت.

▪️فلسفه نوافلاطونی و اسلام

فلاسفهٔ مسلمان زیادی از افکار نوافلاطونی در دیدگاه‌های خود استفاده کرده‌اند. تلاش آن‌ها برای توافق فلسفه نوافلاطونی و محدودیت‌های توحیدی اسلام بود. سه دلیل برای به‌کارگیری فلسفهٔ نوافلاطونی توسط دنیای اسلامی وجود دارد: ۱_در دسترس بودن کتب این فلسفه برای اعراب ۲_نزدیکی مرزی کشورهای اسلامی و مرکزیت فلسفه نوافلاطونی ۳_نگرش عرفانی نوافلاطونی‌ها که مانند نگرش‌های اسلامی چون صوفی‌ها بود.
فلسفه نو افلاطونی اسلامی با نوافلاطونی سنتی در این تفاوت دارد که فلسفه اسلامی آن را با دین‌شناسی مخلوط کرد و تعریف آن از موجودیت مطلق را به خدا معرفی شده در کتب مذهبی و آسمانی خود نسبت داد. آنها مفهوم واحد را به خدای کتاب آسمانی خود نسبت دادند و او را هوشی معنوی خواندند. پلوتینوس با ایدهٔ جهان هوشمند مخلوق یک قدرت معنوی مخالف بود.

▪️رنسانس و نوافلاطونی‌ها

فلسفه نوافلاطونی نه تنها بازگردان افکار افلاطون بلکه ترکیب و سازهٔ افکار پلوتینوس بود که شامل کارهای افلاطون، ارسطو، فیثاغورس و فلاسفهٔ یونان می‌شد. نوزایی در ایتالیا بازیابی علوم یونان باستان پس از سقوط امپراتوری بیزانس بود که مجموعه‌ای عظیم از کتب و دست نوشته‌های یونانی داشت. مارسیلیو فینیچی از افراد برتر این عصر به‌شمار می‌آید که ترجمه بسیاری از کتب یونانی را به لاتین عهده‌دار بود. شخص برتر بعدی پیکو دلامیر ندولا بود که علاوه بر علمش به زبان یونانی و لاتین به زبان عربی و عبری نیز مسلط بود اما به دلیل اینکه جبههٔ مخالف کلیسا را داشت کارهای او با ممنوعیت مواجه شد. فلاسفهٔ نوافلاطونی مدرن مانند گوته، هگل، شیلر، شلینگ و… به این دلیل به این نام خوانده می‌شوند که از سنت‌های فلسفی مادی‌گرایانهٔ غرب جدا شده‌اند.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️فلسفه نوافلاطونی

فلسفه نوافلاطونی یا فلسفه افلاطونی نوین (Neoplatonism)، آخرین مکتب فلسفهٔ یونان است و بیش‌تر به کارها و شرح‌ها و تعلقات فیلسوفانی چون فلوطین و شاگرد ش فرفوریوس بر کارهای افلاطون و ارسطو اشاره دارد. شکل قطعی این فلسفه را فلوطین، فیلسوف اسکندرانی، در قرن سوم میلادی به آن داد. فیلسوفان جهان کهن و همچنین فیلسوفان دوره نوزایش، که امروز جزو فلسفه‌دانان «نوافلاطونی» به شمار می‌روند، خودشان را «افلاطونی» می‌خواندند.

▪️خاستگاه اصطلاح نوافلاطونی

فلسفه نوافلاطونی به بسط دادنِ فلوطین نگره‌های فلسفی افلاطون را در سده سوم پس از میلاد مسیح گفته می‌شود. تحلیل و بررسی نگره‌های افلاطون بی‌درنگ در زمان او و پس از آن با ارسطو آغاز شد. میان زمان افلاطون تا فلسفه نوافلاطونی کمابیش ۶ سده فاصله است، که به این دوره، فلسفه میان‌-افلاطونی می‌گویند.
فلسفه نوافلاطونی تازگی تحلیل‌های فلوطین را در بر دارد. هرچند پیش از فلوطین نیز رسم تحلیل اندیشه‌های افلاطون وجود داشت، اما گمان این است، که تحلیل‌های فلوطین تفاوت‌های اساسی با تحلیل‌های پیشین داشته. تا مدت‌ها گمان بر این بود، که فلسفه نوافلاطونی همان فرضیات افلاطون است. تا در آغاز سده نوزدهم دین‌شناس آلمانی «فردریش شلایرماخر» نحستین اندیشمندی شد، که باور داشت فلسفه نوافلاطونی متفاوت از فلسفه افلاطونی است.

▪️آموزه‌ها

موضوع اصلی فلسفه نوافلاطونی مابعدالطبیعه‌ و هستی‌شناسی است. نوعی از وحدت و چندخدایی. به عنوان نوعی از عرفان، فلسفه نوافلاطونی شامل بخش‌های نظری و عملی است که بخش اول به وجود جهان غیر مادی و نشئت انسان از منبعی غیر مادی و معنوی اشاره دارد و بخش دوم شامل راهکارهای بازگشت به سوی این منبع است. در این فلسفه جهان مادی تنها تقلیدی از جهان معنوی یا واحد است.

▪️جهان واحد (جهان ذات)

یکی از باورهای فلسفه نوافلاطونی جهان واحد یا جهان ذات است. طبق این نگرش واقعیت اول بسیار ساده و غیر قابل وصف و شناخت است. این واقعیت اول یا همان جهان واحد آفریننده این جهان مادی است که در ان واقعیت اول به دو صورت خرد و نفس تحقق می‌یابد. این واقعیت و جهان واحد بسیار ساده است که می‌توان گفت اصلاً به هیچ وجه نمی‌توان آن را تعریف کرد.

▪️خالق یا ادراک

وجود مطلق خود را به صورت ادراک نمایان می‌کند که تصویری عینی از وجود مطلق است. این تصویر هم‌زمان هم وجود است هم فکر، هم ایده و هم آرمان. ادراک به عنوان ایماژ کاملاً با وجود مطلق مطابق است اما از نظر اشتقاق کاملاً متفاوت، این ادراک برای پلوتینوس بیانگر توانایی ذهن آدمی بود. ادراک برای فلسفه آرمان‌گرایی چون نوافلاطونی بسیار مهم است. درک انرژی است که با سازمان دهی جهان خارج آن را قابل فهم می‌کند.

▪️نفس

تصویر درک نفس است. نفس مانند خرد و درک غیر مادیست و همان رابطه باخرد و درک را دارد که آن با وجود مطلق. نفس بین پدیده‌ها و درک و خرد قرار می‌گیرد و برخلاف درک و خرد که کاملاً مستقل است می‌تواند با هردو (جهان و خرد) آمیخته شود. به عنوان موجودیتی واحد به وجود مطلق تعلق دارد اما هم‌زمان می‌تواند با نفس‌های دیگر آمیخته شود و همه با هم در راه خرد و درک باشند و به موجودیت مطلق بپیوندد یا اینکه با جهان پدیده‌ها تلفیق شوند.

▪️جهان پدیده

نفس به عنوان گوهری فعال جهان پدیده را محقق می‌کند. این جهان از نظر تمام نقاط باید با نفس در هماهنگی باشد. تا زمانی که انگاره و فکر ماده را کنترل می‌کند این دنیای پدیده خوب است، تصویریست از وجودیت واحد هرچند تار-و درجات خوب و بد در آن برای هماهنگی با مطلق است. اما در جهان واقعی هماهنگی با اختلافات و تفاوت جابه‌جا می‌شوند و نتیجه شهود و از بین رفتن، کشمکش و در نتیجه وجود خیالی است. دلیل این توجه نفس و بدن به ماده است. ماده به تنهایی نامشخص است و در نتیجه بدون وجود. در صورت جدایی از فکر و انگاره نتیجه اهریمن است که به تنهایی خود وجود ندارد بلکه نتیجه جهانی است که «دیگری» نه تنها (مطلق) برای هماهنگی استفاده می‌کند.

ادامه دارد
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️فلسفه در ایران

فلسفه ایرانی به اندیشه‌ها و سنت‌های فلسفی ایرانی باستان برمی‌گردد که از اندیشه‌های باستانی هندوآریایی، آغاز می‌شود که بعدها همین اندیشه‌ها تحت تأثیر دین زرتشتی قرار گرفتند و مکتب زرتشت را تشکیل دادند. بر اساس دائرةالمعارف فلسفه آکسفورد تاریخ موضوع و دانش فلسفه به هندوآریایی‌های ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد و زرتشت نخستین فیلسوف شناخته شده جهان است. این دائرةالمعارف، اضافه می‌کند که پس از آن، فلسفه زرتشتی از طریق یهودیت، وارد اندیشه غربی و نهایتاً افلاطونی می‌شود. از جمله فلاسفه این دوره می‌توان به هوشتانه و پالس پارسی و مانی و مزدک اشاره کرد.

سرتاسر تاریخ ایران را به دلیل تغییرات قابل توجه سیاسی اجتماعی متأثر از حملات قوم عرب در سال ۶۵۱ میلادی و مغول‌ها در سال ۱۲۲۱ میلادی پهنه فراخی از اندیشه‌های فلسفی پوشانده‌است. از ایران باستان و آموزه‌های زرتشتی تا مکاتب پروتستانیسم مانوی و مزدکی و زروانیه که پیش از اسلام ظهور کردند و البته متاخر تمام آن‌ها فلسفه اسلامی که با آمدن اسلام تاکنون تأثیرگذارترین اندیشه فلسفی را از آن خود کرده‌است.

بر اثر کنش و واکنش‌های عقیدتی صدر اسلام میان عقاید فلسفی زرتشتی و مانوی و اسلام و یهودیت و فلسفه یونانی، فلسفه اسلام یا کلام ظهور کرد و از دوره‌های تسنن و تشیعی که ایران طی کرده‌است فلسفه ایرانی اسلام شکل کنونی را بر خود گرفته‌است. مکتب اشراق و حکمت متعالیه به عنوان دو مکتب اساسی فلسفه ایرانی شناخته می‌شوند. از جمله مهم‌ترین فلاسفه این دوره می‌توان به ابن سینا، شهاب‌الدین سهروردی، فخر رازی طبرستانی و ملاصدرا شیرازی اشاره کرد.

نمای کلی

فلسفه در ایران به دلیل تحولات سیاسی و اجتماعی بزرگ، همانند پیامدهای حملهٔ اعراب و مغول‌ها به این کشور، بازهٔ گسترده‌ای از مکاتب فکری را شامل می‌شود. به‌طور کلی، فلسفه در ایران را می‌توان به دوران پیش و پس از اسلام تقسیم کرد. مکاتب پیش از اسلام، شامل آیین زرتشتی، مانوی و مزدکیه است. به عنوان نمونه‌ای از این مکاتب، مکتب مزدیسنا به دنبال آموزه‌های زرتشت در سال‌های ۱۰۰۰ تا ۵۸۸ پ. م، در نقاطی از ایران، پدیدار شد. زرتشت یکی از قدیمی‌ترین یکتاپرستان تاریخ بوده‌است و نخستین کسی بود که مسائل شر را از نظر فلسفی بررسی کرد. فلسفهٔ اخلاقی وی مبتنی بر تقدم پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. وی همچنین سیستمی از اصول اخلاقی منطقی را پایه گذاشت. اندکی از عقاید زرتشتی در فرهنگ پسا کلاسیک غربی تا اواخر سدهٔ ۱۸ م، شناخته شده بود و او، تأثیرگذاری بسزایی در فلسفهٔ یونان و روم داشت. در بررسی دوران پس از اسلام، مشخصاً فلسفهٔ نخستین اسلامی، در پدیداری فلسفهٔ نوین، بسیار تأثیرگذار بوده‌است. از اثرات مهم این فلسفه، بر تئوری‌های فرگشت بوده‌است. از مکاتب مهم پس از اسلام، حکمت سینوی، اشراق و متعالیه هستند. به عنوان نمونه‌ای از این مکاتب، حکمت سینوی، توسط ابن سینا، فیلسوف ایرانی، بنیان نهاده‌شد و تا سدهٔ دوازدهم میلادی، به مکتب پیشرو در فلسفهٔ اسلامی تبدیل شد. ابن سینا تلاش کرد تا ارسطوگری و فلسفه نوافلاطونی را با الهیات اسلامی آشتی دهد و نظریات وی، بر دانشجویان غربی آن دوران، اثرگذار بود و در غرب نیز نفوذ داشت.

ایران باستان

تا پیش از اینکه پرده‌های ضخیم گذشت زمان از روی آثار و فرهنگ‌های کهن جلگه بین‌النهرین و دره‌های نیل و سند و فلات ایران برداشته شود، اکثراً بر آن بودند که اندیشه‌های فلسفی، از حکما و فلاسفه یونان سرچشمه گرفته است و این آنان بودند که فلسفه و حکمت را در جهان بنیان گذاشتند. ولی به دست آمدن اسناد و مدارکی کم‌و بیش مربوط به این رشته در کشورهای شرق باستانی معلوم داشت که این ملل هر کدام به‌نوبۀ خود متناسب با پیشرفت‌هایی که در راه دانش و کمال نموده بودند فلسفه خاصی هم داشته‌اند و در علوم معقول نیز کار می‌کرده‌اند که همان اططلاعات در اثر آمد‌و‌رفت یونانی‌ها به نواحی آسیای صغیر و غربی مورد استفاده آنها و یون‌هایی که در این کرانه‌ها و نواحی، پراکنده و متوططن بوده‌اند، گردیده و پایه و اساس فلسفه یونان را تشکیل داده است و از آن پس یونان فلسفه را به صورت یک دانش منظم تحت اصول و قواعدی درآورد.

مکاتب پیش از اسلام، به عنوان نمونه شامل آیین زرتشتی، زروانی، مانوی و مزدکیه است.

تحقیقات دانشمندان مانند مارتین هاوگ و اشک دالن، نشان می‌دهد که فلسفه ریشه‌های کهنی در ایران باستان دارد. به نظر دالن گاتاها محتوی مهم فلسفی را دارد تا حدی که می‌توان زرتشت را نخستین فیلسوف تاریخ نامید. اراده آزاد، دوگانه‌گرایی اخلاقی و نظریه کنش از عناصر بنیادین فلسفه زرتشت به شمار می‌روند. در ضمن اسناد فراوان بر نفوذ تفکر و جهان‌بینی ایرانیان بر فلسفه یونان باستان وجود دارد

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

🎧 #کتاب_صوتی
📚 #درسهای_فلسفه_اخلاق
✍ نویسنده #ایمانوئل_کانت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…
Подписаться на канал