philosophy3 | Неотсортированное

Telegram-канал philosophy3 - فلسفه

44045

@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال

Подписаться на канал

فلسفه

اگه بخواید یه روز از صفر شروع کنید به یاد گرفتن کدوم گزینه رو انتخاب می‌کنید؟

Читать полностью…

فلسفه

📍درسگفتار «#خداناباوری: استدلالهای فیلسوفان تحلیلی علیه وجود خداوند»

🖍️جلسهٔ چهارم: آیا خدا توان عمل کردن و قدرت فکر کردن دارد؟

در این ویدیو، بررسی مفهوم «همه‌کارتوانی» خدا را ادامه می‌دهیم. اما استدلالهایی که در این جلسه بررسی می‌کنیم استدلالهای جاه‌طلبانه‌تری هستند و در پی آنند که نشان دهند که نه تنها خدا همه‌کارتوان نیست و نمی‌تواند همهٔ قدرتها را با هم داشته باشد، بلکه اساساً خدا از انجام هرگونه عملی ناتوان است و فاقد قدرت تفکر است. در ادامهٔ این ویدیو، به دو استدلال خواهیم پرداخت که سعی دارند نشان دهند «خلق از عدم» - از جمله قدرتهایی که خداباوران به خدا نسبت می‌دهند و بر این باورند که خداوند هستی را از عدم خلق کرده است – منطقاً غیرممکن است.
@philosopherin
(در صورتی که زیرنویس فارسی به صورت خودکار برای شما فعال نیست؛ روی سه‌نقطه گوشه تصویر ضربه بزنید و گزینه CC را فعال کنید)
برای تماشای ویدیوی این جلسه، روی لینک زیر کلیک کنید👇

https://youtu.be/1jKvjEWgg70

Читать полностью…

فلسفه

▪️اما، جهان چیست؟

«مقصودم از واقعیت و کمال یک چیز است» (اسپینوزا، اخلاق، بخش دوم: تعریفِ 6).

در اصل، وجودِ جهان مستلزمِ هیچ وساطتی نیست تا به لحاظِ هستی‌شناختی معتبر شود. و این اعتبارِ هستی‌شناسانه‌ی وجود، سرشار و دینامیک است، و در عینِ حال افقِ پیچیده‌ی تکینگی است. این افق در خود وجود دارد، در تکینگیِ جسمانی‌اش:

«مقصودم از بدن حالتی است که ذاتِ خدا را، بدین لحاظ که خدا شیئی ممتد است، به وجهی مشخص و معین بیان می‌کند» (تعریفِ 1).

جهان به صورتی ذاتی وجود دارد، یعنی در تکینگیِ روابطی که هر چیز را تعریف می‌کند:

«من می‌گویم ذاتیِ شیء چیزی است که، اگر داده شود، شیء ضرورتاً وضع می‌گردد، و اگر رفع شود، شیء ضرورتاً رفع می‌گردد؛ یا چیزی که شیء بدونِ آن نه می‌تواند باشد نه تصور شود، و [نیز]‌ چیزی که آن بدونِ شیء نه می‌تواند باشد نه تصور شود» (تعریفِ 2).

و سرانجام، جهان به صورت تجمیعی وجود دارد، در وحدتِ همزمانِ کنش‌هایی مشترک به جانبِ یک مقصود:

«منظورم از اشیاء جزئی چیزهایی است که متناهی هستند و وجودی متعین دارند. و اگر تعدادی از افراد بدین ترتیب در یک کنشِ واحد، چنان وحدتِ عمل داشته باشند که جملگی علتِ معلولی واحد گردند، آن‌ها را از این لحاظ شیء واحد در نظر می‌گیریم» (تعریفِ 7).

بنابراین جهان ترکیبِ فراگیر و پیچیده‌ی تکینگی‌هاست.

👤 #آنتونیو_نگری
📚ِ #نابهنجاری_وحشی، قدرتِ متافیزیک و سیاستِ‌ اسپینوزا، فصل سوم

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ تفاوت بین داستان‌های ابداعی و واقعیت برای فردی مثل من بسیار چشمگیر بود و این توانایی تأثیر تعیین کننده‌ای هم در تحقیقات علمی من داشته است در جوانی به من گفته می‌شد که همه پسرها به دخترها گرایش دارند و من هم باور می‌کردم خیلی طول کشید تا متوجه شدم این صرفاً داستانی تخیلی است که توسط انسان‌ها ابداع شده و واقعیت این است که پسرانی هم هستند که به پسران دیگر علاقه‌مند می‌شوند و من هم یکی از آن‌ها بودم و پذیرش واقعیت همان‌طور که هست احساس خوبی به آدم می‌دهد حتی اگر با باورهای ابداعی اغلب مردم در تضاد باشد.

انسان‌های بسیاری همچنین گمان می‌کنند که یک نیروی خارق‌العاده در آسمان‌ها وجود دارد که از علاقه دو مرد نسبت به هم عصبانی می‌شود اما این یک داستان تخیلی است که خود مردم ابداع کردند اگر دو مرد به هم علاقه‌مند باشند و آزارشان هم به کسی نرسد این چه اشکالی می‌تواند به وجود بیاورد؟

هیچ ابرقدرتی هم در آسمان‌ها نیست که از چنین چیزی عصبانی شود فقط کسانی که عصبانی می‌شوند انواع مختلف کشیش‌ها، آخوندها و خاخام‌ها هستند. تحقیقات علمی هم چنین مسائلی را مورد بررسی قرار می‌دهد. من به عنوان محقق همیشه به خودم می‌گویم تمام حکایت‌هایی را که مردم درباره جهان ابداع می‌کنند را فراموش کن و از خودم می‌پرسم واقعیت در مورد دنیا چه می‌گوید؟

تجربه من در همجنس‌گرایی‌ به من آموخت که در تصادم میانِ واقعیت و باورهای عمومی، واقعیت را انتخاب کنم. من گمان می‌کنم که این برای من درسی بود که از من محقق خیلی بهتری ساخت و به طور قطع علم به من کمک کرد تا هویت جنسی خودم را بپذیرم.

👤 #یووال_نوآح_هراری نویسنده کتاب #انسان_خردمند

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

اگر دیگران انتظار داشته باشند که فقط کارهایی انجام دهیم که آنها بفهمند و تصمیم هایی بگیریم که آنها دلیلش را درک کنند، یعنی عملا انتظار دارند زندگی ای در سطحِ درک آنها و نگاه آنها به زندگی داشته باشیم. بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این می ارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیم های ما به کسی آسیبی نمی زند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستن ها و تلاش های بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند.

📚 #هنر_عشق_ورزیدن
👤 #اریک_فروم

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

■ درباره ی زنان پیر و جوان

زرتشت، چرا چنین هراسان از خلال شامگاه می خزی؟ چی ست ایــن کــه
این گونه سخت زیر خرقه نهان داشته ای؟
«گنجينه اي ست که تو را هدیه داده اند؟ یا کودکي ست بهــر تــو زاده؟ یا ای دوست شریران، خود نیز اکنون راه دزدان در پیش گرفته ای؟
زرتشت گفت: «برادر به راستی این گنجينه اي ست که مرا هدیه داده اند:
حقیقت کوچکی ست که با خود میبرم.
اما چون کودک خُرد نافرمان است و اگر دهان اش را نگیرم به بانگ بلند
فریاد خواهد کرد.»

امروز همچنان که به راه خویش می‌رفتم، زنی پیر با من رویارو شد و با روانم چنین گفت: #زرتشت با ما زنان نیز سخن بسیار گفته است. اما از زنان با ما هیچ نگفته است.
و من او را گفتم: از زنان تنها با مردان سخن باید گفت.
او گفت: با من نیز از زنان بگوی. من چندان پیر هستم که در همان دَم فراموش کنم.
و من درخوستِ پیرزَنک را به جای آوردم و با او چنین گفتم:
همه چیز زن معما ست و همه چیز اش را یک راهِ گشودن است (یعنی یک پاسخ دارد) که نام اش [بارداری‌ست!]
مرد وسیله‌ای است برای زن. هدف همیشه بچه است. اما زن برای مرد چی‌ست؟
مردِ راستین خواهان دو چیز است: خطر و بازی. از این رو زن را همچون خطرناک‌ترین بازیچه می‌خواهد.
مرد را برایِ جنگ باید پرورد و زن را برایِ دوباره نیروگرفتنِ جنگاوران. دیگر کار ها ابلهی‌ست.
جنگاور میوه‌یِ بسیار شیرین را دوست نمی‌دارد. از این‌رو دوستار زن است. زیرا شیرین ترین زن نیز تلخ است.
زن کودک را به٘ از مرد درمی‌یابد، اما کودکی در مرد از زن بیش است.
در مردِ راستین کودکی پنهان است که خوش دارد بازی کند. بیایـیـد ای زنان و کودک را در مرد بـیابـیـد! ...

زن بازیچه ای باد پاک و ظریف همچون گوهري، رخشان از فضیلت های جهانی که هنوز در کار نیست

در عشقتان فروزِ ستاره‌ فروزان باد و امیدتان این باد: (بادا که ابر انسان بزایم!)
در عشقتان دلیری باد! با عشقتان بتازید بر آن کَس که در شما هراس می‌انگیزد.
فخر شما این باد: بیش از آن دوست بدارید که دوستِ‌تان می‌دارند و در این کار هرگز از هیچکس واپس نمانید.

مرد را از زن هراس باید آنگاه که زن عاشق است. چه آن گاه است که زن همه چیز را فدا میکند و هیچ چیز دیگر را در نظر اش ارجی نیست.

مرد را از زن هراس باید آنگاه که زن بیزار است. زیرا مرد تنها در ژرفنای رواناش شریر است اما زن بدذات است

زن از چه کسی از همه بیش بیزار است؟
آهنی به آهنربا چنین گفت: (از تو بیش از همه بیزارم که کشش داری، اما نه چندان که به خود بکشانی)
شادکامیِ مرد این است که: "من می خواهم."
شادکامیِ زن این است: "او می خواهد."
زنی که با تمامیِ عشقش فرمان می بَرد، چنین می‌اندیشد: (بنگر که جهان هم اکنون کامل شده است!) ...

زن می باید فرمان برد تا براي رويه ي خود ژرفایی بیابد. نهاد زن رویه است؛ لايه اي پرجنب و جوش بر روي آبهای کم ژرفا.
اما نهادِ مرد ژرف است و رود اش در غارهای زیر زمینی می خروشد. زن قدرت او را حس میکند، اما آن را در نمی یابد.

آنگاه پیرزَنک مرا پاسخ گفت: زرتشت چه نکته هایِ باریک گفت! به ویژه بهرِ آنان که چندان جوان‌اند که به کار آیدشان.
شگفتا که زرتشت چه کم با زنان ارتباط دارد و با این همه از آنان چه درست سخن می گوید! آیا این نه از روست که درباره‌یِ زنان هر آنچه گویی درست است!؟
اکنون این حقیقت کوچک را از من بپذیر! البته من برای رسیدن به آن چندان که باید موی سپید کرده ام.
این حقیقت را نهانش کن و دهان‌اش بگیر! وگرنه به بانگِ بلند فریاد خواهد کرد!

زرتشت گفت: این حقیقت کوچک‌ات را به من دِه!
پیرزنک چنین گفت: "به سراغ زنان می‌روی؟ تازیانه را فراموش مکن!"

✍ #فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
▪️گفتارهای زرتشت بخش یکم
🔹 درباره‌یِ زنان پیر و جوان
📖 صفحه 77 _ 80
🔃 برگردان #داریوش_آشوری

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️وقتی مردم با ناخودآگاه آشنا می شوند، اغلب شرایط خارق العاده ای را تجربه می کنند.

آنها از جا در می روند، منفجر می شوند، احساسات قدیمی و مدفون شده دوباره سر بر می آورند، آدمها برای چیزهایی گریه می کنند که چهل سال پیش اتفاق افتاده بود.

این امر بدین معناست که آنها به صورت نابهنگام از آن مرحله از زندگی جدا شده اند؛ آنها فراموش کرده اند که در زیر خاکستر، هنوز هم آتشی زبانه می کشد.

بعدها آنها وارد ضمیر ناخودآگاه می شوند، اما وقتی که به مرکز پایین تر می رسند، به همان دنیای پیشین باز می گردند و در می یابند که آنجا هنوز هم داغ است،

مثل آتشی که در زیر خاکسترها از یاد رفته بود.

اما اگر شعله ها را کنار بزنید، می بینید که در زیر آنها هنوز هم جرقه هایی می درخشند.

📚 #مراقبه_آرامش_درون
👤 #کارل_گستاو_یونگ

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

🔹مغالطه اشتراک لفظ

ایراد برهان افضلی در آن است که اصول منطق، توصیفی می باشند و نه تجویزی. به عبارتی دیگر این اصول تنها توصیف چیزهایی هستند که ما می دانیم حقیقت دارند. جهان به این خاطر که کسی این اصول مطلق را اختراع کرده و اصالت وجود را با آنها هماهنگ می کند، خود را با این اصول مطابقت نمی دهد. این اصول مطلق، صرفأ وجود دارند تا الگوهایی را تعریف کنند که ما از هستی به عنوان حقیقت دریافتیم. برای درک تفاوت میان یک قانون توصیفی و تجویزی به این مثال توجه کنید:

جاذبه یک قانون توصیفی است. آیزاک نیوتون این قانون را خلق نکرد و این قانون قبل از کشف شدن نیز وجود داشت و بدون توجه به این که نامی بر رویش گذاشته شده است به وجود خود ادامه خواهد داد. قانون جاذبه تنها توصیفی است از فرایندی طبیعی که از مشاهدات دانشمندان حاصل گردیده است

قانون حداکثر سرعت یک قانون تجویزی است. این قانون توسط انسان ها به وجود آمده و اجرا می شود و بی معنی خواهد بود اگر اجرا نشود. اگر ما برای سرعت محدودیتی قائل نمی شدیم و یا انسان ها مسئولیتی در قبال سرعت وسایل نقلیه خود نداشتند، دیگر این قانون وجود نمی داشت.

به همین صورت اصول و قوانین منطق نیز توصیفی هستند. نه کسی آن ها را درست کرده و نه کسی آن ها را در یک کتابچه در جایی نوشته تا اینکه به وجود آیند. تنها ثبات صحت این قوانین توسط انسان ها مشاهده شده است (یک سنگ همیشه سنگ است، چراکه اگر سنگ چیز دیگری می بود دیگر سنگ نمی بود). از آن جایی که اصول و قوانین منطق تجویزی نیستند برای وجود داشتن نیازی به ذهن یک خدا و یا ذهنی دیگر ندارند. ذهن انسان می تواند این اصول را شناسایی کند و به زبان بیاورد ولی پدیده هایی که این اصول به آن ها منسوب می شوند، بدون توجه به اینکه یک خدا یا کسی دیگر در موردشان فکر می کند یا نه می توانند به وجود خود ادامه دهند

طرفداران برهان افضلی توصیف یک اصل منطقی را با پدیده ای که آن اصل به آن برمی گردد در هم می آمیزند. برابر خواندن یک موضوع با توصیفش همانند برابر دانستن عکس یک ماشین با خود آن ماشین است: اگرچه عکس جزئیات را به خوبی به تصویر می کشد ولی نمی توان از صفات آن عکس برای توصیف دقیق آن ماشین استفاده کرد. در غیر این صورت ممکن است که شما به اشتباه برداشت کنید که ماشین ها مسطح هستند و در کف یک دست جا می گیرند. همین موضوع برای اصول منطق نیز برقرار است. جمله " A = A " توصیفی ادراکی از یک ویژگی فیزیکی می باشد. خود این جمله برای اینکه توصیف شود نیاز به یک ذهن دارد، در حالی که ویژگی فیزیکی توصیف شده چه توسط یک ذهن درک شود یا نه، به درستی خود ادامه خواهد داد

آنچه گفته شد به این معنی است که این توصیفات مفاهیمی کاملا ادراکی هستند. اما اصولی که توصیف می شوند ادراکی نیستند. چیزی که این اصول به آن منتسب می شوند پایداری بایش است، که به وجود خود بدون توجه به این که تشریح می شود یا اینکه توسط یک ذهن شناسایی می گردد، ادامه خواهد داد. یک سنگ همیشه یک سنگ است زیراکه در واقعیت (اصالت وجود) قرار دارد و حتی اگر ذهنی برای درک این سنگ نمی بود باز هم این سنگ وجود می داشت. اذهان لازم هستند تا این که این پدیده را توصیف کنند و نه این که موجب بایش آن شوند

این برهان از آنجایی که اصول منطق را بسط می دهد در دام مغالطه اشتراک لفظ افتاده است. آن طور که در گام یک از برهان افضلی توضیح داده شد، اصول مطلق زیربنای فیزیکی جهان هستند ولی در گام دوم همانند مثال عکس آنها تبدیل می شوند به توصیفات همان اصول و قوانین. اصول مطلق وجود دارند ولی این اصول ذاتا ادراکی نیستند و برای بایش خود نیاز به هیچ ذهنی ندارند. اذهان تنها برای مشاهده، درک و بیان این قوانین هستند. علاوه بر این ها، دریافت ما از این قوانین به هیچ عنوان كامل، ثابت و یا مطلق نمی باشد

🔹ایرادهای دیگر برهان افضلی


حتی اگر فرض بر صحيح بودن قضایای برهان افضلی باشد، باز هم حفره های فراوانی باقی می مانند که باید از شواهد وجود خدا پر گردند. اگر این قضیه را قبول می کردیم که مفاهيم مطلق برای وجود خود نیاز به یک ذهن مطلق دارند، باز نمی توانستیم بگوئیم که این ذهن چه شکلی دارد

به عبارت دیگر، ذهن افضلی که پشت اصول منطق قرار داده شده است الزاما نباید دارای صفاتی باشد که عموما به خدا نسبت داده می شوند همانند خیرخواهی، قدرت مطلق، نقش داشتن در خلق جهان و منشأ اخلاقیات بودن. در برهان افضلی گواهی وجود ندارد که ثابت کند ذهن فرضی پشت اصول منطق، قادر به انجام کاری بیش از ادراک این قوانین است. در واقع به این شکل این برهان نمی تواند چیزی را درباره وجود خدا ثابت کند و یا دلایل قانع کننده ای برای پرستش یا ایجاد یک رابطه شخصی با خدا ارائه دهد

👤 #آرمین_نوابی
📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 14
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

🔸كلمات اشياء نيستند

کلماتی که برای توصیف یک شی به کار می روند، تاثیری بر روی ماهیت آن شي ندارند. به راحتی می توان مغالطه آمیز بودن این استدلال که "خدا انرژی است" را با جملات زیر نشان داد.

" خدا" گربه خانگی من است.

گربه من وجود دارد.

بنابراین خدا وجود دارد.


تمام چیزی که این جملات می توانند ثابت کنند این است که نام گربه من خدا است و هیچ یک از صفاتی که انسان ها به خدا نسبت می دهند در گربه . خدا رسوخ نخواهد کرد: علم لايتناهی، قدرت مطلق، خیرخواهی و توانایی های مافوق طبیعی. گذاشتن نام خدا بر روی گربه ام، در تعریف و اثبات وجود خدا، امری پوچ و بی معنی است. همین موضوع درباره این گفته که خدا انرژی است و یا هر ادعای مشابه دیگری نیز صدق می کند. این بیان از معنا تهی است مگر این که علاوه بر آن ادعا کنید که انرژی توانایی های مافوق طبیعی ای دارد که به خدا نسبت داده می شوند.

این ادعا را که انرژی، عشق، جاذبه و یا هر نیروی مافوق طبیعی دیگری دارای توانایی های مافوق طبیعی هستند، درست همانند ادعای وجود خدای ادیان ابراهیمی، اگر با شواهد و مدارک مستدلل پشتیبانی نشده باشد می شود به راحتی نادیده گرفت. ما پیش از این ها هم برای فراخوانی مضامین و اشياء، لغت داشته ایم و نیازی نیست که به این لغات معنای جدیدی داده شود؛ چراکه این کار تنها باعث سردرگمی و اختلال در ارتباط کارآمد و ادراک زبان می شود. کلمه خدا می تواند هر معنائی را به خود بگیرد؛ اما این لغت به طور کل برای مردم مفهومی پذیرفته شده دارد که در طول هزاران سال از آن استفاده می شده است. اگر قرار بر این است که این لغت نهایتأ معنایی داشته باشد و کاملا بی استفاده نشود می بایست جایگاه همیشگی خود را در میان معانی و مفاهیم حفظ کند: به عنوان توصیف یک خدای مافوق طبیعی و هوشیار که جهان ما یا حداقل چند مشخصه اصلی و قوانین حاکم بر آن را خلق کرده است .

همان طور که در این کتاب نشان داده شد هیچ نوع گواهی برای اثبات یک خدای هوشمند و فوق طبیعی وجود ندارد. این گفته که خدا انرژی است به هیچ عنوان از مفهوم خدا پشتیبانی نمی کند و بنابراین نمی تواند به عنوان یک ضد استدلال در برابر خداناباوری قرار بگیرد . . .

👤 #آرمین_نوابی
📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 13

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ #چرا_خدا_وجود_ندارد

■ فصل سیزدهم:خدا عشق است، خدا انرژی است

ما در فصل 9 درباره تمایل انسان های مذهبی به توصیف خدا به شکلی که ادعای آن ها ابطال ناپذیر می شود صحبت کردیم. انکار یک مفهوم مبهم از خدا غیرممکن است ولی در مقابل، هیچ گواهی را هم نمی توان برای دفاع از این مفهوم ارائه کرد. اگر ادعا کنید که خدا وجود دارد ولی نتوانید بگوئید خدا دقیقا چیست ادعای شما نهایتا پوچ است.

بعضی سعی می کنند خدا را طوری توصیف کنند که با مفاهیمی که از قبل وجودشان ثابت شده است هم معنی شود: طبيعت، جهان، عشق، انرژی و غیره.
برای مثال نویسنده ای به نام برندن مک فیلیپز در مقاله ای تحت عنوان "انیشتین وجود خدا را ثابت میکند"، اعلام کرده که خدا همان طور که در معادله مشهور E = MC2 بیان شده، انرژی آفریننده جرم است . بر طبق نظر او، خدا همان انرژی ای است که جهان و هرچه در اوست را پدید آورده.
مشکل در اینجا است که لغت انرژی از قبل وجود داشته و می تواند بدون استفاده از لغت خدا این منظور از توصيف انرژی را به خوبی منتقل کند. خدا اصطلاحی است که با خود خورجینی از مفاهیم گوناگون به همراه دارد. برای بسیاری خدا بیش از یک انرژی است که جهان را آفریده. او همچنین دعاها را مستجاب می کند، حکم الهی می دهد و در زندگی افراد تأثیرگزار است. خدا هوشیار است، می تواند فکر کند، حرف بزند، عمل کند و تصمیم بگیرد.

هیچ گواهی برای هوشیاری یا خودآگاهی انرژی وجود ندارد. بدون این خصوصیات هیچ یک از ویژگی های انرژی، الهی نخواهد بود. اگر بگوئیم که خدا همان انرژی است، تنها با لغات بازی کرده ایم در حالی که مفاهیم تغییر نمی کنند. بیان این ادعا از دنیای مادی و ذات وجود خدا به ما هیچ اطلاعاتی نمی دهد.

🔸معانی خدا

چندین نوع متفاوت از خداپرستی وجود دارد و در هریک خدا به شکلی خاص تعریف می شود اما به طور کلی همه آن ها در بعضی از پیش فرض های اساسی با یک دیگر هم عقیده هستند. یکتاپرستان بسان بسیاری از مسیحیان، یهودیان و مسلمانان به یک خدای واحد و ماوراء الطبیعی باور دارند که به همه چیز قادر است. چندخداپرستان، همانند هندوها بسته به فرقه ای که به آن تعلق دارند به چندین خدا یا یک خدا که می تواند به اشکال مختلف در این باور دارند. در هر دو حالت وقتی خداپرستان از خدا سخن می گویند در ذهن خود از خدا مفهومی بسیار مشخص دارند. در ادیان ابراهیمی، یهودیت، مسیحیت و اسلام، خدا موجودی قادر و خیرخواه است که مسئول خلق جهان و برقراری نظم در آن می باشد. باور بر این است که این خدا در زندگی روزانه ما نقش دارد، به دعاها پاسخ می گوید، معجزات را باعث می شود و گناهکاران را عذاب می دهد.

همچنین برخی از انسان ها بدون آن که به دین خاصی تعلق داشته باشند و یا خود را به مفهوم خاصی از خدا به مانند آن چه در متون دینی آمده است . بچسبانند، به خدا باور دارند. بسیاری از این افراد دادارباورانی هستند که ایمان دارند یک موجود هوشمند و مافوق طبیعی، جهان و قوانین حاکم بر آن را آفرید و پس از آن، این دادار که فاقد شخصیت انسانی است در کار جهان دخالتی نمی کند؛ نه دعاها را مستجاب می کند و نه معجزه ای می آفریند و هیچ تأثیری هم بر زندگی افراد یا حوادثی که در جهان رخ می دهد ندارد.

اگرچه خدای دادارباوران با خدای اکثر خداپرستان بسیار تفاوت دارد و هرچند دادارباوران اغلب عضو گروه های مذهبی نمی شوند و وابستگی دینی به جایی ندارند، اما هنوز فرض می شود که دادار، هوشمند و مافوق طبیعی است و دارای نوعی خودآگاهی می باشد و اینگونه دادارباوران به عنوان خداباور شناخته می شوند. مشکل این نوع باور در این است که نهایتا اثبات آن غیرممکن می شود: خدایی که منفعل است و در امور جهان دخالتی نمی کند را نمی شود از فقدان کامل و عدم وجود یک خدا در جهان تمییز داد چرا که در هیچ یک از این سناریوها خدا در جهان ما تأثير و دخالتی ندارد.

برای بعضی دیگر، خدا تنها یک لغت است که از آن برای توصیف مفاهيم خاصی همانند قوانین طبیعی یا خود جهان استفاده میشود. یک پانتئیست (همه خدا انگار) خدا و طبیعت را یکی می داند. بعضی از ایشان بر این باور هستند که نیروهای طبیعی، سرشتی خداگونه دارند. برخی دیگر طبیعت را بدون آن که آن را به یک خدا نسبت بدهند، دارای نوعی قدرت روحانی می دانند. پانتئیست ها به وجود یک موجود ماوراء الطبیعی و دارای ادراک که خارج از دنیای طبیعی است باوری ندارند. در نظر پانتئیست ها خدا کلمه ای است استعاری و نه یک پروردگار واقعی، ابزاری است که توسط آن یک حس روحانی با حیرت را به دنیای طبیعی نسبت می دهند. همه خداانگاری، همان طور که ریچارد داوکینز می نامدش، "خداناباوری سکسی" شده است.
ممکن است که این زبان بازی ها به نظر بی اهمیت بیایند. اما نکته ای مهم درباره رویکرد ما نسبت به زبان و جهان را زیر پا می گذارند.

Читать полностью…

فلسفه

■ #چرا_خدا_وجود_ندارد

■ فصل دوازدهم:دین / خدا به من بسیار کمک کرده است. چگونه میشود که واقعی نباشد؟


دین برای بسیاری از مؤمنین چیزی بیش از جواب هایی دربارة ذات وجود و یا زندگی اخلاقی می باشد. دین همچنین برای فرد یک بدنه اجتماعی و یک سیستم حمایتی فراهم می آورد و می تواند ستون فقرات هویت فرهنگی شخص را بسازد. در بعضی از جوامع، دین و فرهنگ آن قدر با هم آمیخته شده اند که جدا کردنشان غیرممکن گردیده است و نپذیرفتن اصول دین می تواند احساس انزوا را به آن ها تحميل كند.

قطعا كليساها، مساجد، معابد و انجمن های مذهبی دیگر، جنبه های سودمند فراوانی هم دارند. آن ها رویدادهای اجتماعی را میزبانی می کنند و به دوستی ها کمک می کنند، حمایت فراهم می آورند، خدمات مشاوره ارائه می دهند و منابع جمع آوری می کنند تا بتوانند کمک های مالی ارائه دهند. برخی از گروه های دینی در اجتماعشان حاضر به خدمتند و خیلی از سازمان های خیریه ریشه های مذهبی دارند.

اما در هر صورت فواید اجتماعات مذهبی وجود خدا را ثابت نمی کنند. اگر هم چیزی را ثابت کنند این است که انسان ها زمانی که با هم به نام یک هدف مشترک متحد می شوند، می توانند بسیج شوند تا به اهداف بزرگی برای کمک به خودشان و دیگران دست یابند. فواید عضویت در این گونه اجتماعات به گروه های مذهبی محدود نمی شوند بلکه می شود همین فواید را در گروه های غیر مذهبی نیز مشاهده کرد. گروه هایی که جنبه های مضر گروه های مذهبی را هم ندارند.

هیچ گواهی وجود ندارد که نشان دهد خدا به کسی مدد رسانده است، ولی کافی است چشمانتان را باز کنید تا ببینید که انسان ها می توانند به خود و دیگران کمک کنند. فواید اجتماعات مذهبی را به معنای واقعی کلمه می شود در هر گروه انسانی ای که برای رسیدن به هدفی مشترک متحد شده است يافت. گروه ها و سازمان های خداناباورانه بسیاری نیز وجود دارند که از مردم غیرمذهبی حمایت می کنند و باعث می شوند آن ها حس کنند که به یک اجتماع تعلق دارند.

🔸تجارب مثبت وجود خدا را ثابت نمی کنند

ما در فصل 7 درباره دشواری های رد تجارب شخصی صحبت کردیم اما همچنان نشان دادیم که تجارب شخصی نمی توانند ادعای وجود خدا را ثابت کنند. همین موضوع در مورد تجارب یک شخص به عنوان عضو مسجد، کلیسا و یا معبد نیز صادق است. ممکن است که تجارب فرد در یک اجتماع خاص مذهبی مثبت باشند ولی به هیچ عنوان نمی شود این تجارب را گواهی بر وجود خدا دانست.

خداناباوران همانند خداباوران ممکن است از افسردگی رنج ببرند و یا این که بر مشقت ها و سختی های زندگی شان غلبه کنند، ولی این ها هیچ تأثیری بر استدلال وجود خدا ندارند.

انسان های یاری رسان و اجتماعات خیرخواهانه در انحصار دین خاصی نیستند. بسیاری از گروه های کمک رسان، همانند صندوق کودکان ملل متحد (یونیسف) و یا سازمان پزشکان بدون مرز، غیر مذهبی می باشند و این در حالی است که به هیچ عنوان نمی شود نقش این گروه ها را در کمک رسانی به مردم جهان نادیده گرفت. واضح است که بدون خدا هم می شود اثر مثبت بر جامعه داشت؛ بنابراین یک اجتماع سودمند نه به خدا احتیاج دارد و نه وجود آن را ثابت می کند.

از این گذشته هرکسی که به کلیسا، مسجد و یا معبد می رود، یک تجربه مثبت نخواهد داشت. علاوه بر این، جنایات وحشتناکی همانند جنگ ها، نسل کشی ها و فرقه های خودکشی در زیر پرچم خدا رخ داده اند. اگر اتفاقات مثبتی که در اماکن مذهبی روی می دهند نشانی از وجود خدای خیرخواه هستند، چرا نباید این پی آمدهای زشت را از بدخواهی خدا دانست؟ همان طور که در فصل قبل توضیح دادیم هرنوع برداشت دیگری در دام مغالطة شفاعت خاص می افتد.

🔸پس انسان هایی که خدا نجاتشان نمی دهد چه؟

در مقابل هر داستانی که در مورد چیزهای خوبی است که به خدا و یا دین نسبت داده می شوند، انسان های مذهبی ای قرار می گیرند که در حال رنج کشیدن هستند. خداپرستان نیز سختی ها را تجربه می کنند:
ایشان همانند هر انسان دیگری مریض می شوند، از افسردگی رنج می برند، قربانی خشونت و سوء استفاده های خانگی می شوند و یا در سنین پائین جانشان را از دست می دهند. اگر واقعا خدا مسئول هر چیزی است که در زندگی ما رخ می دهد پس او یا می خواهد و یا اجازه می دهد که این اتفاقات روی دهند.

همان طور که قبلا گفته شد، چه در سطح سازماندهی شده و چه در سطح انفرادی، دین در طول تاریخ مسئول بسیاری از حوادث وحشتناک بوده است. اگر می شود بدون هیچ گواهی خدا را مسئول حوادث خوب زندگی یک فرد دانست، چه طور است که او را نمی شود مسئول کسانی دانست که بر اساس باور و دیدگاو دینيشان، خانواده خود را به قتل می رسانند، در جنگ های مذهبی شرکت می کنند، به دیگران آسیب می رسانند و یا نسبت به آن ها تبعیض قائل می شوند؟

Читать полностью…

فلسفه

کتاب را هرگز کسی نمی‌خواند. در خلال کتاب‌ها ما خود را می‌خوانیم، خواه برای کشف و خواه برای بررسی خود. و آنان که دید عینی‌تری دارند بیشتر دچارِ پندارند.
بزرگ‌ترین کتاب آن نیست که پیامش، بسان تلگرامی روی نوار کاغذ، در مغز نقش می‌بندد، بل آن که ضربه‌ی جان بخش وی زندگی‌های دیگری را بیدار کند و آتش خود را که از همه گون درخت مایه می‌گیرد از یکی به دیگری سرایت دهد و پس از آن که آتش سوزی در گرفت از جنگلی به جنگل دیگر خیز بردارد...

📕#سفر_درونی
✍️#رومن_رولان

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ #چرا_خدا_وجود_ندارد

■ فصل یازدهم:اگر خدا وجود ندارد پس هستی چگونه پدید آمده است؟
تنها خدا می تواند توضیحی برای هستی باشد


منشأ هستی یکی از شگفت آورترین سؤالات بی پاسخ در طول تاریخ بشریت بوده و است و هزاران سال است که انسان ها در این باره بحث می کنند و هر دینی تلاش دارد که توجيه خود را بقبولاند. در فصل 1 ما درباره پیچیدگی و کمی نیز در مورد منشأ حیات سخن گفتیم. اما رو به رو شدن با این سؤال که منشأ هستی (یا در واقع به طور کل خاستگاه اصالت وجود) چیست برای علم چالش برانگیزتر است. پاسخ ساده چنین است: ما نمی دانیم و ممکن است که هرگز نفهمیم که دقیقا چگونه جهان شکل گرفته، یا اینکه اصلا چیزی قبل از آن وجود داشته است یا نه. با این حال تعدادی نظریه علمی وجود دارند که می شود درباره آن ها تعمق کرد. به هر حال نداشتن جواب به ما اجازه خلق یک توضيح من درآوردی را نمی دهد.

ترس و احساس ناامنی نسبت به چیزهای ناشناخته در سرشت ما نهادینه شده است. در طول تاریخ، بشر از خدا یا دیگر ادعاهای مافوق طبیعی بهره جست تا این که این فضاهای مجهول که هنوز درک نشده بودند را برای خود توضیح دهد. این امر باعث به وجود آمدن خدای شکاف ها گردید و اگر جایی انسان چیزی را نمی فهمید خدا را به عنوان یک توضیح در آن شکاف قرار می داد. البته مشکل در این جاست که با پیشرفت دائمی علم این شکاف ها کوچک و کوچک تر می شوند. ما انسانها در طول حیاتمان بر روی زمین توانستیم برای بسیاری از این شکاف ها توضیحات طبیعی پیدا کنیم و هنوز هم شکاف هایی باقی مانده اند که باید خدا را از آن ها خارج ساخت. ممکن است که این الگو در آینده نیز ادامه یابد و بدین شکل فضای کمی برای خدا، این توجیه کم بنیه، باقی می ماند و ایده خدای یکتا در نگاه نسل های آینده چیزی بیش تر از پانتئون یونانی ما نخواهد بود.


🔸عامل محرك كل

برهان هستی شناسیک سعی می کند که خدا را از اصول و واقعیات شناخته شده جهان استنتاج کند. این برهان را می توان این گونه خلاصه کرد: چون همه چیزها محکوم به علیت می باشند، پس هستی نیز باید علتی داشته باشد تا این که تبدیل به بایش شود. به هر حال، اگرچه بسیاری از قوانین فیزیک حاکم بر جهان در حالت کلی از علیت پیروی می کنند، ولی این الزاما به این معنی نیست که خدا علت جهان است.

اگر در زمان به عقب حرکت کنیم و حوادث را دنبال کنیم، همیشه به حادثه ای دیگر خواهیم رسید، اما خداپرستان استدلال می کنند که این زنجیره حوادث (تسلسل علل) نمی تواند لایتناهی باشد. علت العللی می بایست همه این حوادث را به جریان انداخته باشد. از آن جایی که حوادث نمی توانند علت خود باشند، می بایستی چیز دیگری در ابتدا بوده باشد تا این که موجب بايش همه این چیزها شده باشد.

این برهان در ابتدا منطقی به نظر می آید، اما با کمی درنگ خود این برهان نیز همانند خدای فرضيه برهان طراحی هوشمندانه (همان طور که در فصل 1 توضیح داده شد) قربانی مشکلی مشابه می شود: اگر همه چیزها می بایست یک علت یا خالق داشته باشند، پس چه کسی خدا را خلق کرده است؟ برهان هستی شناسیک به جای حل مشکل تسلسل علل با زبانی متفاوت مشکل مشابهی را می آفریند. از خدا به عنوان پاسخ استفاده می شود اما در واقع مفهوم خدا مجددة سؤال های جدیدی را به وجود می آورد. نمی شود یک معما را توسط یک معمای بزرگتر حل کرد.

درحقیقت این بحث طعمة مغالطه شفاعت خاص شده است.
این مغالطه نوع خاصی از دورویی است و زمانی رخ می دهد که شخص متوجه گردد که راه حل ارائه شده او توسط قوانینی که خود او بنا نهاده است، از هم می پاشد. در این نوع مغالطه قوانین شامل همه چیز می شوند به غیر از راه حل مدعی. بدون آن که به وضوح گفته شود که چرا برای این راه حل استثنا قائل شده اند، آن را از قانون مستثنی می کنند. اگر همه چیزها نیاز به خالق دارند پس چرا باید برای خدا استثنا قائل شد؟ و اگر خدا نیازی به خالق ندارد چرا باید دیگر چیزها داشته باشند؟

در حقیقت اگر ما قبول کنیم که چیزی می تواند وجود داشته باشد بدون آن که خلق شده باشد (لم يولد*) - همان طور که خداپرستان در مورد خدایشان این ادعا را دارند . چرا ما نباید این منطق را برای كل كائنات به کار ببریم؟ در این روش ما واسطه را حذف می کنیم و بدون ایجاد پیچیدگی ها و مشکلات وجود خدا، دقیقا به همان اندازه به زندگی معنی می دهیم.

Читать полностью…

فلسفه

■ #چرا_خدا_وجود_ندارد

■ فصل دهم:دلیل و گواهی نداریم که خدا وجود ندارد

برخی از خداباوران وقتی با انتقاد مواجه می شوند، از این استدلال استفاده می کنند تا این که زحمت اثبات را بر دوش خداناباوران بیندازند. اگرچه این تاکتیک بسیار هوشمندانه است ولی در را به روی بی معنی گری باز می کند. بر اساس این استدلال تا زمانی که اشتباه بودن اعتقاد ما ثابت نشده است، می توانیم به هر چیزی ایمان داشته باشیم حتی چیزهایی که هنوز در موردشان فکر نکرده ایم. واضح است که در اینجا از منطق برای درک واقعیت استفاده نمی شود.

اگر معیار ما برای قبول درستی چیزی تنها فقدان دلیل و گواه در رد آن باشد، ناگهان بی نهایت نظریه پدید خواهد آمد که باید "حقیقی" انگاشتشان. بسیاری از تحلیل گران از این موضوع الهام گرفته اند و آزمایشات فکری بازیگوشانه ای آفریدند:

. هیولای اسپاگتی پرنده که زمین را با دست و پای ماکارونی مانند خود آفریده است

. اسب صورتی شاخدار نامرئی، اسبی که باورمندان به آن اعتقاد دارند که نامرئی است چرا که تا به حال دیده نشده است، اما با این وجود ایمان دارند که صورتی است

. اژدهای پارکینگ کارل سیگان، یک آزمایش فکری است که او در کتاب Demon Haunted World معرفی کرده است. این اژدهای نامرئی در هوا شناور است. گرمایی تولید نمی کند و جسمی هم ندارد و این گونه با حواس پنج گانه قابل ادراک نیست

. قوری راسل: یک قوری فرضی است که در مداری به دور خورشید می چرخد. نمی شود وجود این قوری را رد کرد

البته این مثال ها بسیار شوخ طبعانه هستند و برتراند راسل واقعا باور نداشت که یک قوری به دور خورشید در حال چرخش است. با این حال راهی هم وجود ندارد که بشود با قاطعیت واقعی نبودن این ادعاهای خیالی را رد کرد و این گونه بی معنی بودن این خط فکری مشخص می شود.

🔸استدلال های موردی

استدلال اژدهای نامرئی از کارل سیگان، بی فایده بودن استدلال های موردی را در توضیح واقعیت نشان می دهد. استدلال موردی نوعی بهانه تراشی است تا بدون ارائه دلیل بشود انتقادهای وارد بر یک استدلال را توجیه کرد. معمولا مدعی زمانی از استدلال موردی استفاده می کند که ناامیدانه می خواهد تئوری خود را از باطل شدن توسط دیگر استدلال ها نجات دهد.

اژدهای فرضی پارکینگ کارل سیگان از آنجایی که نامریی است دیده نمیشود. اما یک شخص شکاک پافشاری می کند و خواهان مدرک می شود. اژدها رد پایی ندارد زیرا در هوا حرکت می کند و آتش نامرئی دهان او نیز گرمایی ندارد. بدین شکل می شود نبود هرگونه سند و مدرکی را توجیه کرد. این توجیه کردن ها نمی توانند صحتی باشند بر درستی ادعای اصلی. در واقع برای چیزهایی که وجود ندارند استفاده از استدلال موردی ساده ترین کار است. چراکه به این طریق می توانیم هر اندازه که دلمان می خواهد استدلال های خیالی بیاوریم.

افزایش توصیفات مبهم در مورد خدا همان برآیند استفاده از استدلال موردی توسط خداباوران می باشد. دلیل تراشی هایی که در فصل قبل (خدا قابل درک و توضيح نیست) بحث شد، نمونه هایی از مغالطه موردی می باشند. این گونه دلیل تراشی ها آن قدر مفهوم خدا را مبهم می سازند که دیگر نمی شود این انگار را رد کرد ولی در عین حال اندکی هم ارابه اثبات مدعی را جا به جا نمی کنند.

🔸بی ایمانی با ایمان به چیز دیگری، یکی نیست

جمله بالا پنداشت غیرارادی یک خداباور است از اعتقاد یک خداناباور، وقتی که از او می خواهد نبود خدا را اثبات کند. در حالی که خداناباوران مطلق هیچ باوری به وجود خدا ندارند، بسیاری دیگر از خداناباوران، ندانم گرا هستند. ندانم گراها به هیچ خدایی باور ندارند، ولی امکان وجود خدا را کاملا رد نمی کنند. این در حالی است که خداناباوران مطلق از این که خدایی وجود ندارد اطمینان دارند. هر دوی این مکتب های فکری از گونه های معتبر خداناباوری می باشند. مهم است که به خاطر داشته باشیم که خداناباوری و ندانم گرایی نسبت به هم ناسازگار نیستند. برای کسب اطلاعات بیش تر در مورد تفاوت خداناباوری با ندانم گرایی به آدرس زیر مراجعه کنید:

Atheism Vs Agnoticism .com

Читать полностью…

فلسفه

■ #چرا_خدا_وجود_ندارد

■ فصل نهم:خدا نه محدود است و نه قابل درک و توضيح، انسان باید به سادگی به خدا ایمان داشته باشد

بسیاری از خداباوران زمانی که استدلال های دیگرشان منسوخ می شوند، روی به سوی ایمان می آورند.

. من به دلیل نیار ندارم، فقط ایمان دارم.

. اگر ایمان می داشتی، می فهمیدی که واقعی است.

. خدا قابل درک و فهم نیست. تو باید به سادگی ایمان داشته باشی.

در هر مورد فراخوانی ایمان سفسطه آمیز است . بر طبق این تعریف توسل به ایمان به معنی ترک منطق می باشد و وقتی کسی دلایل منطقی برای ادعای خود ندارد برای توجیه اعتقاد خود از کلمه ایمان استفاده می کند. اگر بگوئید که به چیزی ایمان دارید تنها دلیل اعتقاد خود را بیان کرده اید ولی این گفته نمی تواند دیگران را وادار سازد که همانند شما فکر کنند. صرف این گفته که شخصی به یک سیستم اعتقادی ایمان دارد، نمی تواند عجالتا برای دیگران نیز دلیل کافی باشد تا به آن سیستم اعتقادی ایمان بیاورند.

🔹پوچ بودن ایمان به عنوان یک استدلال

معمولا وقتی کسی از توضيح منطقی اعتقادات خود عاجز می ماند ایمان را فرا می خواند. این تاکتیک برای پرت کردن حواس ما از این واقعیت است که در واقع دليل منطقی و قابل درک برای پشتیبانی از این ادعا وجود ندارد. به محض وارد شدن ایمان به معادله دیگر استدلال مفهوم خود را از دست می دهد چراکه هر ادعایی را می توان با ایمان توجیه کرد.

شما می توانید اعتقاد داشته باشید که سگ شما یک گرگینه است یا این که هر شب وقتی خوابید، توسط آدم فضایی ها ربوده می شوید و یا این که رئیس جمهور فقط یک مدل هولوگرافیک است. شما برای اثبات این ادعاها سند و مدرکی برای ارائه ندارید اما ایمان دارید که حقیقت دارند. این یعنی کسی این ادعاها را باور نخواهد کرد و در مقابل پافشاری بر عقیده تان بیش از آن که دلیلی بر صحت ادعای شما برداشت شود، نشانی خواهد بود از سبک مغزی شما. اگر ادعایی دارید باید بتوانید آن را با سند و مدرک اثبات کنید.

Читать полностью…

فلسفه

▪️برخی می‌گویند خودِ فاشیسم نیز یکی از فرم‌هایی است که انبوهِ خلق می‌تواند از طریقِ آن سازماندهی شود. به باورِ من این سخن نادرست است: وقتی انبوهِ خلق فاشیست شود، [پیشاپیش] به سوی توده و تنهایی عقبگرد کرده است. انبوهِ خلق فقط وقتی می‌تواند فاشیست باشد که از خاص‌بودگی‌اش تهی شده، یعنی از این واقعیت که مجموعه‌ای از تکینگی‌هاست، کثرتی از فعالیت‌های فروکاست‌ناپذیر.

فاشیسم نیز همچون شرّ همواره قسمی نفیِ قدرت است، عقب‌نشینی از هستیِ مشترک. فاشیست‌ها نفرت از دیگران را تشویق می‌کنند، به تقدیسِ خشونت در حکمِ درمانِ پلیدی‌های جهان می‌پردازند، تفاوت‌ها را محو می‌کنند، و لب به مدح‌وثنای جهانِ کهن می‌گشایند. فاشیسم -همه‌ی انواعِ فاشیسم- به نحوی ویرانگر در برابرِ جنبش و حرکتِ حیات واکنش نشان می‌دهد، در برابرِ شیوه‌ی شادمانه و متنوعی که حیات بدان ترتیب خودش را ابداع می‌کند.

فاشیسم اندوهگین است – فاشیسم همانا سلطنتِ پستی، زمختی و خشونت است. لذا، فاشیسم از ظهورِ تفاوت‌ها دستخوشِ ترس می‌شود؛ از درهم‌آمیزیِ نژادی دچارِ انزجار، و از بدیل‌های مطرح‌شده در برابرِ شبه‌ِ هنجارمندیِ جنسی غرق در خشم و غضب. در بنِ تمامیِ این‌ها استیصال، تزویر و خشونت نهفته است، اما همچنین باید به چیزی کماکان بنیادی‌تر و غالب‌تر اشاره کرد: کیشِ فاشیستیِ هویت و این‌همانی که الی‌الابد خودش را احیا می‌کند.

اما می‌توان فرازِ دیگری را نیز برای حرف «ف» پیشنهاد داد - ف مثلِ #فوکو - و - #دلوز - که بر چیزی کاملاً خلافِ آنچه هم‌اینک در خصوصِ فاشیسم بیان کردم دلالت دارد. زیرا نزدِ فوکو، دلوز، و کلِ مجموعه‌ای از متفکرانِ معاصر با کشف، تعمیق و تکوینِ میراثِ دیگری از مدرنیته مواجه می‌شویم؛ میراثی که به عوضِ پنهان‌‌سازیِ تفاوت در پسِ هویت و تکرار، از خلالِ گوناگونیِ حیات به ستایش از تفاوت می‌پردازد. و حتی اگر چارچوبِ مزبور به چیزِ پیچیده‌تری بدل می‌شود، اگر خود را درباره‌ی مشکلاتی که گاهی همزیستیِ تفاوت‌ها در بر دارد فریب می‌دهیم، با همه‌ی این‌ها تفاوت‌های مزبور مشمولِ جادوی زمان می‌شوند، که به اتکای‌اش از هر گونه خواستِ مرگ فاصله می‌گیرند.

فوکو و دلوز، هر کدام به شیوه‌ی خود، قدرت‌های آزادِ ابداع را در سده‌ی بیستم بازسازی کردند: آنها به تجلیل از میل پرداختند و تمامیِ آن نیروهایی را فاشیست دانستند که سدِ راهِ میل می‌شوند و در پیِ ممانعت از ظهور و بیانِ آن هستند.

👤 #آنتونیو_نگری
📚 #ف_مثل_فاشیسم
🔃 ترجمه‌ی #فؤاد_حبیبی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️«بدونِ ایمانِ مسیحی، شما همچون طبیعت و تاریخ، چیزی نخواهید بود جز هیولا و آشوب.» این گفته‌ی پاسکال است. پس از آنکه قرنِ هجدهمِ خوشبین و ناتوان، انسان را تزیین و آرایش کرد و به او لباسِ عقلانیت پوشاند، حالا ما [اخلاق‌ناباوران] این پیشگویی را تحقق بخشیده‌ایم!

شوپنهاور و پاسکال.- از منظری اساسی که بنگریم، شوپنهاور اولین کسی است که عهده‌دارِ پی‌گرفتنِ دوباره‌ی جنبشِ پاسکال شد: هیولا و آشوب... و در ادامه [برایِ نجات از هیولا و آشوب]، چیزی باید حتما نفی و انکار می‌شد و آن چیز طبیعت، تاریخ و در نهایت خودِ "انسان" بود.

پاسکال گفته بود: «ناتوانیِ ما در درکِ حقیقت، ناشی از فساد و تباهیِ اخلاقیِ ماست.» و در پیِ آن می‌توان گفته‌ی شوپنهاور را دید:‌ «هرچه تباهیِ عقلِ ما عمیق‌تر باشد، به نظریه‌ی رستگاری بیشتر نیاز داریم.» - یا اگر بخواهیم با اصطلاحات شوپنهاوری بگوییم: به نظریه‌ی "نفی" بیشتر نیاز داریم.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده‌_قدرت
▪️بند 83

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️جهان کافکایی تضمینِ ناامیدی

یکی از موضوعات مهم در نوشته های کافکا این است که ما با موضوع #زندگی در ارتباط هستیم
خواه زندگی خوب (که کمتر نمایان است)
و یا زندگی که ارزش زیستن ندارد. و سرشار از ملال است مانند . مسخ.-داوری . و یا اساسا زندگی که دچار سرگشتگی و بی هویتی است . مانند .آمریکا._ قصر_ محاکمه
بنابراین فعالیت هدف جو را مقید به بی ارزشی ها خاص میکند و حتی رویکرد فردگرایانه تهی از غایت جویی میشود

در داستانهای کافکا آنگونه که باید فرد نمیتواند در جامعه خود ظهور یابد یا توان سازوکار داشتن با آن

علت این ست که حقایق و مفهوم نمایی که شخصیت های او با زندگی مواجه اند یک رویایی مخدودش شده است و آنچه که بوجود می آید این است( امید تبدیل به یاس) و پیروزی تبدیل به شکست میشود

اگه از دید فلسفی بخواهیم به مسئله زندگی نگاه کنیم
اصل اول حضور شخص در جهان بودن است
و اصل دوم چگونه ماندن و چگونه رفتن
بنابراین فضای داستانهای او این موضوع را نشان میدهدکه تغییر شکلِ زندگی که باید مرتبط با ارزش ها - و تعامل یافتن با آن باشد نیست میتوان از چشم اندازی خاصی به آن نگریست به این علت که کافکا حقوق طبیعی انسانهایی را نشان دهد که چگونه از او سلب شده است..
و تمام باورها. ...نهادها.
سنت ها... اخلاق. و غیره در تقابل با زندگی که قهرمانان کافکا با آن مواجه هستند به فراموشی سپرده میشود


نخست : به این علت که آنها یک زندگی نصف و نیمه دارند و ماهیت انسانی در تقابل با مقتضیات شکل میگیرد اما در یک تحولِ بسته

دوم: اینکه با یک دردمندی روبرو میشوند که لذت خوشی در پس آن وجود ندارد .معنایافتگی و آنچه را که بتوان مقتضای هستی را برای یک فرد بوجود آورد به نوعی امکان شدن نیست آنان در یک حالت خامی به سر می برنند که جامعه - یا خانواده برایشان تعیین میکند و به همین بی آنکه در اجتماع خود به پختگی برسند دچار نوعی سوختگی میشوند و از زندگی چنان ناامید میشوند که هیچ گاه به سمت آینده در حرکت نیستند .به همین دلیل است که شخصیت های کافکا هیچگاه وارثی نیز ندارند


▪️من درگیر طولانی‌ترین و در عین حال بی‌نوید‌ترین عصیان روی زمین هستم،..علیه خودم. علیه محدودیت و درماندگی خودم. #فرانتس_کافکا

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

گپی‌ جهت هم‌اندیشی
/channel/+naReEI31bGc2YzE8

Читать полностью…

فلسفه

▪️آیا زندگی میدان رقابت است ؟

🔃 ترجمه و صدا #ایمان_فانی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

‍ ■ جملات قصار و کوتاه از #فردریش_نیچه

● دشمنان خود را دوست بدارید ، زیرا بهترین جنبه های شما را به نمایش میگذارند.

● خیر نباید همگانی باشد و گرنه دیگر خیر نیست. زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند.

● کسی که جنگجوست باید همواره در حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد!

● آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند.

● سياستمدار انسان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كند: ابزارها و دشمنان.

● بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید.

● نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم ، احکام نادرست برای زندگی بشری ضروری است و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی است.

● حرف کسانی که می گویند عشق ما از خودخواهی خالی است خنده دار است، زیرا همه امیال ما طبق خواست قدرت ما است.

● آنچه برای یک نفر سزاوار است نمی توان گفت برای فرد دیگر هم سزاوار است. به عنوان مثال انکار نفس و افتادگی سزاوار یک فرمانده نیست و برایش فضیلت محسوب نمی شود. حکم یکسان صادر کردن برای همه یک عمل غیر اخلاقی ست.

● فرد خلوت نشین می گوید که واقعیت در کتاب ها نیست و فیلسوف آن را پنهان می کند. فرد والا از فهمیده شدن توسط دیگران در هراس است نه از بد فهمیده شدن چون می داند که کسانی که او را بفهمند به سرنوشت او یعنی رنج کشیدن در دنیا دچار خواهند شد.

● از شادکامی دیوانه شدن بهتر از ناکامی است.

● کسانی که در خود احساس حقارت می کنند به دیگران رحم می کنند اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند! یعنی درد می کشند و می خواهند با دیگران هم دردی کنند.کسانی که با دیگران همدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است.

● کسانی که مردم از آنها به صاحبان اخلاق یاد می کنند اگر ما اشتباهشان را ببینیم از ما به بدی یاد خواهند کرد حتی اگر دوست ما باشند!

● هر اخلاق و دستور اخلاقی طبیعت بردگی و حماقت را پرورش می دهد زیرا روح را با انضباط تحمیلی خود خفه و نابود می کند.

● یک دانشمند و انسان والا حتی برای عشق زمینی هم وقت ندارد! او نه رهبر است نه فرمانبردار. او کمال بخش نیست.سرآغاز هم نیست. او فردی بی خویشتن است.

● کسی که دلش را به بند بکشد جانش را آزاد کرده است.

● انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، همچنان که وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد.

● اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری اصل بنیادی و اخلاقی جامعه است ولی این نفی زندگی ست، چون زندگی بهره کشیدن از دیگرانی است که ناتوان ترند.

● آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و توقع کمک گرفتن از دیگران در آینده، با آنها ارتباط برقرارمی کند.

● هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می کنیم.

● فیلسوفی که درصدد آفرینش جهان بنابر تصور خویش است از همان ابتدا میخواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این همان استبداد است.

● خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز.

● بر فریبِ حواسِ خود پیروز شوید .

👤 #فردریش_نیچه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

■ اگر انسان‌ها تا ابد زندگی می‌کردند، اگر پیر نمی‌شدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی می‌کردند، خیال می‌کنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را می‌دادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟ منظورم این است که ما دربارهٔ همه چیز فکر می‌کنیم، تقریباً همه چیز، #فلسفه، #روان‌شناسی، #منطق، #دین، #ادبیات

فکر می‌کنم اگر چیزی به نام «مرگ» وجود نداشت، افکار پیچیده اینچنینی هرگز به وجود نمی‌آمد… انسانها باید به طور جدی، به معنی زنده بودنشان و اینک اینجا بودنشان فکر کنند، چون می‌دانند که روزی خواهند مرد. درست است؟ اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر می‌کرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالاً فقط فکر می‌کردند: «خوب کلی وقت دارم، بعداً بهش فکر می‌کنم.» … ولی ما نمی‌توانیم تا بعد صبر کنیم … باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچ‌کس نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتد …

ما #مرگ را برای رشد کردن لازم داریم … مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگ‌تر و نورانی‌تر باشد، ما را دیوانه‌وارتر مشتاق فکر کردن دربارهٔ چیزها می‌کند.

👤 #هاروکی_موراکامی
📚 #سرگذشت_پرنده_کوکی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.

Читать полностью…

فلسفه

■ #چرا_خدا_وجود_ندارد

■ فصل چهاردهم:قوانین منطق وجود خدا را ثابت می کنند

یک ضد استدلال نسبتا جدید در مقابل خداناباوری برهانی است درباره خدا که به اصطلاح افضلی نامیده می شود و توسط مت اسلیک از سازمان(CARM) مشهور گردیده است
اگرچه برهان افضلی، آنگونه که در وبسایت
؛CARM نمایان شد، نسبتأ تازه است ولی ایده آن حداقل به زمان امانوئل كانت برمی گردد. كانت ایده و ساختار استدلال افضلی را با توجه به برخی واقعیات و اصول منطقی که جهان شمول، غیر قابل تغییر و مطلق هستند معرفی کرد


🔹برهان افضل درواقع چه می گوید؟

از دیدگاه فلسفه، سه اصل مطلق در منطق وجود دارند :

1- اصل این همانی:
هر چیزی، چیزی است که هست و چیزی که نیست، نیست. هرچیز که هست ماهیتی مخصوص به خود دارد. برای مثال یک سیب، سیب است و یک سنگ، سنگ است و یا به عبارتی دیگر هر چیزی همان است که هست

2- اصل امتناع تناقض:
دو گفته که با هم در تناقض هستند نمی توانند هر دو صحيح باشند. برای مثال اگر در هر دوی این جملات به یک شیء واحد اشاره شده باشد، ممکن نیست که هر دو صحیح باشند:
این یک سیب است، این یک سنگ است. به عبارت دیگر ممکن نیست چیزی هم باشد و هم نباشد

3- اصل طرد شق میانی:
یک گفته نمی تواند هم زمان در یک معنی، هم صحيح باشد و هم غلط. برای مثال این جمله: " این یک سیب است" یا صحیح است و یا غلط. سیب بودن یک شیء نمی تواند در آن واحد هم صحيح باشد و هم غلط. به عبارت دیگر هرچیزی یا هست و یا نیست.


این اصول الزاما همیشه صحیح هستند و هیچ استثنایی هم وجود ندارد. بی معنی خواهد بود اگر کسی بگوید که این سنگ یک سیب است، چراکه این گفته در تقابل با اصول منطق قرار می گیرد. برای این که یک مباحثه صورت بگیرد، می بایست که تمامی طرفین درگیر، بر سر این موضوع تفاهم داشته باشند که یک سنگ تعریف شده، همیشه سنگ است و معنی و مفهوم خود را همیشه حفظ می کند

برهان افضلی خود را به اصول منطق معطوف می کند تا به شرح ذیل برای وجود خدا "گواه" بیافریند.

1- اصول مطلق در منطق وجود دارند

2- این اصول، ماهیتی ادراکی دارند و مادی نیستند. به این معنی که در دنیای فیزیکی وجود خارجی ندارند

3- از آن جایی که این اصول مطلق، ادراکی هستند، می بایستی در یک ذهن تصور شده باشند

4- در هر حال این اصول کامل و مطلق هستند. ذهن انسان ها نه کامل است و نه مطلق

5- اصول مطلق منطق در همه جا ثابت هستند و وابسته به ذهن انسان ها نمی باشند

6- پس بنابراین این اصول می بایستی در یک ذهن کامل، مطلق و افضل وجود داشته باشند

7- این ذهن همان خدا است

به شکلی ساده می شود برهان بالا را این گونه توضیح داد:

اصول مطلق در منطق بایستی محصولی ذهنی باشند و از آنجایی که این اصول، مطلق هستند، بایستی یک ذهن مطلق آنها را آفریده باشد و آن ذهن خدا است

برای این که یک اثبات منطقی صورت پذیرد، دو شرط باید در نظر گرفته شوند
گزاره ها باید صحيح باشند و ساختار باید به گونه ای باشد که گزاره ها را به سمت یک نتیجه گیری منطقی سوق دهد
از نگاه ساختاری، این استدلال منطقی به نظر می رسد؛ اگر تمامی گزاره ها(پیش فرض ها) صحيح باشند، نتیجه هم صحيح خواهد بود. اما همانطور که پسان خواهیم دید پیش فرض ها صحیح نمی باشند و این امر باعث ابطال برهان میشود.

ادامه ‌دارد

Читать полностью…

فلسفه

اگر کلمه خدا برای هر فرد مضمون مجزائی داشته باشد، دیگر اساسا بار معنایی خود را از دست می دهد. اساس ایده زبان و ارتباط انسانی به کلمات و آواهایی وابسته است که دقيقا تعريف شده هستند و در میان متکلمان آن زبان معنایی ثابت دارند.

ادامه دارد

Читать полностью…

فلسفه

در فصل 6 توضیح دادیم که فرهنگ دعا کردن می تواند به نحوی موذیانه تأثیر ویران کننده ای از خود در زندگی شخص باقی بگذارد. به عقیده بسیاری از کسانی که به قدرت دعا باور دارند، هر چیزی که اتفاق می افتد بر اساس خواست خداست و شخص می تواند با توسل به دعا شرایط را تغییر دهد و برای بسیاری این بدان معنی است که اگر دعایشان مستجاب نشده، تقصیر خودشان است؛ به شکل درستی دعا نکرده اند، به اندازه کافی ایمان نداشته اند، به اندازه کافی مستحق نیستند و یا اینکه درخواست درستی نداشته اند. ولی اگر اوضاعشان خوب باشد، به این خاطر است که دعاهایشان مستجاب شده و یا این که خدا بخشنده و مهربان است (هذا من فضل ربی).


بدین شکل محیطی ساخته می شود که حس ناامني فلج کننده ای را به افراد القاء می کند و درماندگی و دریوزگی را به آن ها می آموزد. این پیام های دینی به انسان ها مخصوصا به جوانان می آموزند که کنترلی بر روی زندگیشان و قدرتی برای تغییر سرنوشت ندارند. پیامدهای روانی این گونه تفکرات می توانند ویرانگر باشند. روان شناسی به نام دکتر مارلن وينل نام این گونه مشکلات را سندروم آسیب دینی گذاشته است؛ مجموعه ای از نشانه ها که پیامدهای تلقین های دینی می باشند و یا توسط آن ها تشدید شده اند و شامل اضطراب، افسردگی و مشکلات در کارکردهای اجتماعی می شوند . . .

👤 #آرمین_نوابی
📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 12
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

▪️حتی اگر سه هزار سالِ دیگر هم زنده بمانی، یا حتی ده برابر آن، به یاد داشته باش که زندگیِ دیگری جز همین زندگی در کار نیست و جز همین زندگی که کم‌کم داری از دستش می‌دهی، دیگر نخواهی زیست. زیاد عُمر کنی یا کم، آخر چه فرقی دارد؟ لحظه‌ی اکنون برای همه یک‌جور است؛ از دست دادنش نیز برای همه یک‌جور است؛ پس اگر عُمرت تمام شود، تنها همین لحظه‌ی اکنون است که از دستت رفته. نه گذشته و نه آینده، هیچ‌یک را از دست نخواهی داد: آخر چطور امکان دارد چیزی را از دست بدهی که هرگز نداشته‌ای؟

👤 #مارکوس_اورلیوس
📚 #تاملات
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

🔸سوء تفاهم ها در فیزیک

بسیاری از خداباورانی که برهان جهان شناسیک را مطرح می کنند، این برهان را از نقطه نظر اشتباهی نسبت به فیزیک استنتاج کرده اند. در اکثر مواقع به طور مشخص آن ها از قانون اول ترمودینامیک اتخاذ سند می کنند: ماده و انرژی نه تولید می شوند و نه از بین می روند. دقت کنید که جرم نوعی انرژی است. ایشان از این قانون برداشت می کنند که در طبیعت نمی شود چیزی از هیچ به وجود آید و مسلما باید یک توضيح ماوراء الطبیعی برای همه این ها باشد.
خداپرستان این ادعا را دارند که قانون اول ترمودینامیک نیاز به یک منبع برای تمامی مواد و انرژی جهان را ثابت میکند، ولی در حقیقت به اشکال دیگری این امر می تواند به واقعیت بپیوندد. برای مثال ممکن است که جهان با جهان های چندگانه همیشه با مقدار معینی از ماده و انرژی وجود داشته اند و یا انرژی منفی و مثبت، جهان با جهان های چندگانه را از صفر به وجود آورده باشند. ما هنوز در این برهه از زمان به طور کامل تمامی قوانین و ساختارهای جهان را نمی شناسیم ولی این امر نباید باعث شود که ما شکاف های علم را با خدا پر بسازیم. در واقع اگر خدا می تواند ماده و انرژی به وجود آورد، چرا یک پدیده طبیعی که هنوز نشناخته ایم نتواند همان کار را بکند؟

علاوه بر این ها، خود ایده استناد کردن به قوانین طبیعی برای دفاع از ماوراء الطبيعة، ذاتا بی معنی است. اگر واقعا پروردگاری وجود داشت که می توانست تمامی قوانین طبیعی را زیر پا بگذارد و خود خارج از وجود باشد، دیگر نیازی نبود تا او را با قوانین فیزیکی تطبیق دهیم. استفاده ابزاری از علم برای پشتیبانی از عقیده تان درباره چیزی همانند ترمودینامیک و نادیده گرفتن آن زمانی که با دیگر اعتقادهایتان ناسازگار است همانند فرگشت، یک اختلاس وقیهانه از اصول علمی است.

🔸برهان هستی شناختیک چیزی درباره خدا نمی گوید

حتى اگر قرار بر این بود که نیاز جهان را به نوعی عامل محرک کل یا یک نیروی خاستگاهی قبول کنیم، هنوز هم دلیلی وجود نداشت که تطابق این نیرو را با هیچ یک از صفات نسبت داده شده به خدا نشان دهد. در حقیقت حتى اگر خالقی هم می بود باز هم دلیلی برای توضيح لزوم هوشمندی یا نوعی هوشیاری در او وجود نداشت. بی گمان هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ثابت کند خالق دارای یکی از ویژگی های یکی از خداهای توصیف شده در ادیان جهان است. قبل از هر چیز به خاطر داشته باشیم که هیچ گواهی وجود ندارد که نشان دهد که این نیروی خاستگاهی می بایست ماورالطبیعی و یا در ذات خود روحانی باشد. ممکن است که نهایتا این نیرو هم تنها حادثه ای باشد که تابع قوانین فیزیک است.

حتی اگر برهان جهان شناختیک را در باب عامل محرک کل صحیح فرض کنیم، باز هم این ادعا هیچ چیزی برای اثبات وجود پروردگار نخواهد داشت، مگر اینکه پروردگار را به این تعریف محدود کنیم: "نیروهایی که جهان را آفریدند". اگر این تعریف را قبول کنیم می توانیم به راحتی الکتریسیته، جاذبه و یا نیروی هسته ای قوی را خدا بنامیم. مفهوم عام خدا در بین مردم مذهبی با هوشمندی و هوشیاری خالق عجین شده است و مطلقأ هيچ گواهی برای هوشیاری نیروهای طبیعی شناخته شده توسط بشر وجود ندارد.

👤 #آرمین_نوابی
📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 11
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

نداشتن ایمان به وجود خدا کافی است تا کسی را به عنوان خداناباور بشناسیم. ایمان نداشتن به چیزی به این معنی نیست که شما باور دارید آن چیز نادرست است، بلکه تنها نشان از معتقد نبودن شما به درستی آن چیز است. برای مثال یکی از دوستان شما ایمان دارد که فورد بهترین کمپانی ماشین جهان است. فرض کنیم که شما هم به هیچ وجه در این رابطه نظر خاصی ندارید. شما نمی توانید به بهترین بودن فورد ايمان داشته باشید ولی در عین حال نمی توانید بگوئید که فورد بهترین کمپانی ماشین در جهان نیست. در این شرایط شما نسبت به ادعای دوستتان ندانم گرا هستید.

در حقيقت اكثر انسان ها حداقل نسبت به چندین خدا، خداناباور هستند. چراکه در نهایت هزاران خدا در طول تاريخ الهيات جهان وجود داشته و دارد و اکثر انسان های مذهبی مشکلی با بی ایمانی نسبت به زئوس، تور و آنوبیس ندارند. یهودیان و مسلمانان به راحتی الوهیت مسیح را انکار می کنند و یکتاپرستان سابقه ای طولانی در رد وجود دیگر خدایان دارند. همان طور که ریچارد داوکینز آن را تعبير می کند خداناباوران تنها یک خدای دیگر را حذف کرده اند.

ادیان از کسی که ادعای آن ها را رد می کند سند و مدرک کامل می طلبند، ولی در مقابل برای ادعای خود چیزی ارائه نمی کنند. اگر روزی با شواهد قانع کننده درباره یکی از خدایان رو به رو شویم می بایست نظر خود را عوض کنیم. ولی باید سؤال بپرسیم و شواهد را دنبال کنیم و نه این که سعی کنیم شواهد را به سمت مورد نظر خود ببریم. ما با زیر سؤال بردن چیزها به جای آن که سعی کنیم به اصرار شواهد را در غالب نتیجه از پیش تعیین شده خودمان قرار دهیم، شواهد را دنبال خواهیم کرد.

👤 #آرمین_نوابی
📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 10
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

برخی دیگر سعی می کنند که با این جمله از ادعای خود دفاع کنند: آیا ایمان نداری که خورشید فردا طلوع خواهد کرد؟ اما این مثال با ادعاهای بالا قابل قیاس نیست. ما از طلوع خورشید اطمینان داریم، چراکه قوانین طبیعی حاکم بر حرکت زمین در منظومه شمسی را می شناسیم و به نام شواهد قابل مشاهده و اندازه گیری می دانیم که جهان به صورت معینی کار می کند. ما به ایمان احتیاجی نداریم چراکه دلیل و مدرک داریم، ولی جمله متاخر نمیتواند ادعاهای بی پایه و اساس را در بر گیرد.

🔹خدا قابل توضيح نیست

برخی از خداباوران مستقیما ایمان را فرا نمی خوانند در عوض می گویند "خدا قابل توضيح نیست" یا "ذهن انسان گنجایش مفهوم خدا را ندارد". صرف نظر از فرمی که این گفته به خود می گیرد، در نهایت خود را به مفهوم ایمان ارجاع می دهد. اگر چیزی قابل درک و توضيح نباشد، احتمالا توجیه منطقی برای قبول آن نیز وجود ندارد. یک خدای وصف ناپذیر را نمی شود انکار کرد ولی ثابت هم نمی توان. برای مثال اگر قرار بود که من یک تحقیق باستان شناسی در مورد نوعی سفال که تا به حال دیده نشده است ارائه کنم، همکارانم از من انتظار داشتند که این نوع خاص سفال را توصیف کنم تا آن ها بتوانند تایپوگرافی آن را مشخص و به این شکل وجودش را تأييد کنند. اگر بگویم که حتی نمی دانم چه شکلی است، دیگر هرگونه توجیهی برای ادعای وجود این سفال بی معنی خواهد بود. اگر واقعا آن سفال وجود می داشت برای اثبات وجودش می بایست که من حداقل مشخصات ظاهری اش را توضيح دهم. همانند: رنگ، لعاب، تزئین، ضخامت ، شکل و غیره. مسخره خواهد بود اگر ادعا کنم که این سفال وجود دارد، اما نتوانم بگویم که آیا قهوه ای است یا نه. اگر مشخصاتش را ندانم یا نتوانم شناسایی کنم، دیگر نمی توانم بگویم که آیا اصلا وجود دارد یا نه.

انسان هایی که با ایده وجود خدای توصیف ناپذیر و غیرقابل توصیف روبه رو می شوند، ممکن است احساس کنند که دلیل کافی وجود ندارد تا بشود با اطمینان حضور این خدا را رد کرد. با این حال دلیلی هم برای باور به این خدا ندارند و در نبود مدرک و دلیل، زندگی خود را خداناباورانه ادامه می دهند.

🔹بی ربط بودن ایمان

همان طور که در فصل پنجم بحث کردیم، باور به چیزی دلیل بر درستی آن نیست. واقعیت مستقل از باور شماست. ممکن است که یک باور غلط، اعتقاد انسان ها باشد اما واقعیت همچنان پا برجا خواهد بود حتی اگر کسی به آن معتقد نباشد.

برای مثال تصور کنید که کسی به شما هدیه ای می دهد و شما هنوز آن هدیه را باز نکرده اید، اما باور دارید که آن یک گردنبند از الماس است. اما در حقیقت درون جعبه کادو تنها یک عطر میباشد. هر چه قدر هم که شما به آن گردنبند ایمان داشته باشید، ایمان شما موجب تغییر در محتوای آن جعبه نمی شود. ایمان شما به آن گردنبند تأثیری بر ماهیت آنچه درون جعبه است ندارد.

ای نام تو بهترین سر آغاز ... بی نام تو نامه کی کنم باز!

در تصمیم گیری ها تعداد انتخاب های غلط بسیار بیش تر از انتخاب های صحیح می باشند. برای مثال هزاران بار می شود به اشتباه حدس زد که درون یک جعبه چیست. اگر گواه و سندی برای اثبات حدس خود نداشته باشید نمی توان درستی حدس شما را قبول کرد، از همین رو دلیلی هم برای ایمان به این که حدس شما جواب درست است وجود ندارد.

👤 #آرمین_نوابی
📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 9

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…

فلسفه

🔹انتخاب خدای راستین

ادیان فراوانی در جهان وجود دارند که خیلی از آن ها تعليمات متناقضی نسبت به هم دارند. در اسلام و مسیحیت، این دو دین فراگیر، به وضوح گفته شده که برای رسیدن به رستگاری پرستش خدای راستین به همراه آئین مناسب و صحيح واجب است. در مسیحیت برای ورود به بهشت شخص باید با ایمان به مسیح به عنوان نجات دهنده، از گناهان رها شده و رستگار شود(یوحنا 36 - 18 : 3)، (دوم تسالونيكيان 10 - 6: 1)، (مکاشفه 8 :21 ).
و بر اساس آیاتی از قرآن سرنوشت غیر مسلمانان نیز جهنم خواهد بود (سوره آل عمران: آیه 85)، (سوره النساء: آیه 56)، (سورة المائده: آیات 72-73)، (سوره الأعراف: آیه 50)، (سوره الاسراء: آیات 98-97)، (سوره البينه: آیه 6).

پیام این آیات این است که تنها اعتقاد به خدا برای ورود به بهشت کافی نیست.
همچنین اگر شما خدای اشتباهی را بپرستید، حتی اگر دستورات دینتان را درست اجرا کنید، باز هم ممکن است جهنمی شوید. برای مثال اگر خدای مسیحیت یا یهودیت راستین باشد، تمامی مسلمانان، بودایی ها و هندوها بدون در نظر گرفتن آنکه چقدر دیندار بوده اند در آتش جهنم خواهند سوخت. در انجيل گفته شده:
"اما آنانی را که از شناختن خدا و پذیرش خدا و پذیرش نقشه نجات او توسط عیسی مسیح سر باز می زنند، به کیفر خواهند رسید و تا ابد از حضور خداوند دور خواهند ماند و هرگز شکوه و عظمت قدرت او را نخواهند دید" (دوم تسالونیکیان 1-9 : 8).
آیه های مشابهی نیز در قرآن وجود دارد: " و هرکس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و وی در آخرت از زیانکاران است"(آل عمران : 85 ).
بر طبق بعضی از تفاسیر، این آیه ممکن است شامل یهودیان و مسیحیان نشود اما کسانی که پیرو ادیان ابراهیمی نیستند و وابستگی به دینی ندارند از (الخاسرين) زیانکاران خواهند بود. در مجموع چهل و پنج درصد جمعیت جهان در همین لحظه زیانکار می باشند. به یاد داشته باشیم که بعضی ادیان به مفهوم بهشت و جهنم اعتقاد ندارند. اگر خدای راستین برخاسته از دینی باشد که در آن باور به این نوع معاد وجود ندارد دیگر شرط بندی پاسکال بی فایده میشود.

در برهان پاسکال خدا مفهومی بسیار محدود و تعيين شده دارد. اگر هم خدایی وجود داشته باشد نمی شود به آسانی درستی پنداشت های پاسکال را قبول کرد. برای مثال چرا باید یک خدای قادر و بخشنده مخلوقات خود را تنها به خاطر بی ایمانی به جهنم روان کند؟ احتمال این که خدا مخلوقات خود را به خاطر شکاک بودن پاداش دهد به همین میزان است و نتیجتأ شرط بندی پاسکال از هم می پاشد.

علاوه بر این ها، اعتقاد به خدا تنها برای فرار از مجازات جهنم، اعتقادی پوچ و تهی است. مطمئنا یک خدای اعلم به آسانی می تواند نیرنگ را تشخیص دهد و تنها مؤمنين واقعی را پاداش دهد و نه کسانی را که از ترس پی آمدها او را پرستیده اند.

🔹زیان چیست؟


طبق گفته پاسکال شخص مؤمن ضرر نمی کند حتی اگر خدا واقعی نباشد. اما این گفته لزومأ صحيح نیست. ایمان به خدا می تواند برای بعضی ها هزینه های گزافی به همراه داشته باشد. برای مثال برخی از قدرتمندترین ملت های جهان، سیاست های کلان خود را براساس اعتقاد به خدا طرح می ریزند و همین طور دین عامل به وجود آورنده جنگ ها بوده و است و حقوق انسانی بعضی اشخاص و گروه ها به نام خداوند سرکوب شده و می شوند. زندگی میلیاردها انسان در سرتاسر این کره خاکی تحت تأثير اعتقادات دینی بوده و است. پذیرش کورکورانه ادعاها و تصمیم گیری با این باور که آن ها صحيح هستند، تنها به این امید که خدای منتخب ما وجود دارد و به ما پاداش خواهد داد، به نظر شرط بندی کم بنيه ای می آید، در حالی که هیچ گواهی این تصمیم را تأیید نمی کند و مخصوصا که ممکن است در نتيجه انتخاب ما انسان های واقعی رنج بکشند . . .

👤 #آرمین_نوابی
📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 8
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

Читать полностью…
Подписаться на канал