m_h_karimipour | Неотсортированное

Telegram-канал m_h_karimipour - محمّد حسين كريمي پور

10796

.. اين هم حرفي است. گاهي حرف حساب!

Подписаться на канал

محمّد حسين كريمي پور

علی ع و مدّعی!

علی ع، بیت و گارد و‌ تیم پزشکی نداشت. در بیت المال شفاف و در نبرد جلودار بود. ممتاز ننشست. بر دوست سخت و بر مخالف سهل گرفت. نان از کارِ زرع خورد. فقیرانه زیست. یهودیش به محکمه برد و محکوم کرد. خود را مسئول کاستی ها می دید. زندانی سیاسی و شکنجه ودروغ نداشت.
‏⁧
علی ع⁩ کجا و‌ مدعی کجا؟

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

محمد نوری در گذشت. تهران، پهلوانی با مرام و جامعه فرهنگی، معلمی همه چیز تمام از کف داد. تا شاگردانش زنده اند، آقای نوری زنده است. تا معرفت هست، او هست.

صفای باطن هر چی مَرده، دِه بزن اون زنگو!

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

شما چه می توانی بکنی؟

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

بد اصفهونی

محمد حسین کریمی پور

در ایام جوانی، معلمی داستان طلبه ای را نقل کرد که تعریفش خالی از فایده هم نیست. هرچه کوشیدم، اسم شخصیت های داستان یادم نیامد. یک همچین موجود بی حافظه در شرف انقراضی هستم من. یک صلواتی هدیه روح معلم ما و‌آدمهای قصه کنید و‌ ماجرا را همین طور پا در هوا و بی سند و‌نصفه نیمه از مخلص حواس پرتتان بشنفید.

بچه بودم که راهی حوزه اصفهان شدم. پدرم دست تنگ اما آبرودار بود. مبلغ ناچیزی را نزد یکی از تجار در بازار معین کرده بود که سرماه می گرفتم. مستمری آنقدر اندک بود که تا سرماه بعد نمی رسید . روزهای آخر به نسیه ، گرسنگی ، انتظار و انتظار می گذشت.

پیرمرد تاجری که حواله را می داد از متمول ترین بازاریان بود. با من شرط کرده بود راس ساعت معینی از روز اول ماه، دم دخلش باشم و‌پولم را بستانم. زود یا دیر می رفتم برزخ می شد و بد اخلاقی می کرد. دفتر حسابش را می گشود و در صفحه خاص خودم، باید جوری رسید می دادم‌که ریز اما خوانا باشد و یک سطر بیشتر نشود. او‌ تلقین می کرد و‌من باید می نوشتم : فلانی فرزند فلان در اول ماه کذا سال بهمان اینمقدار قبض نمودم. به دقت می خواند و بعد چار تا سکه سیاه را دانه دانه می شمرد و‌می گذاشت کف دستم. لاکردار، انگاری داشت خراج پتل پورط را تحویل قشون تزار می داد. قدر ابلیس ازو‌ می ترسیدم و بدم می آمد. لذا ساعتی زودتر می رفتم و‌گوشه ای تاریک می ایستادم تا وقتش شود و‌ سر ساعت جلو‌بروم و‌پولم را بستانم.
این کشیک کشیدن ها سبب شد کمی با زندگیش آشناتر شوم. مردک خسیس قبل نماز ، نان خشک در آبدوغ می ریخت تا بخیسد و‌ جای ناهار بلمباند. ناهارش با آنهمه مال، غذای حمال ها بود. مثل سایر تجار از خانه اش دیگ نمی آمد و‌ هیچوقت هم ندیدم کباب فرمان بدهد. من که خود در فقر بودم، نفرینش می کردم که: لا‌مصب بد اصفونی، با اینهمه پول نه خود خورد، نه کس دهد، گنده کند به سگ دهد.

روزی که در کمین گاهم بودم، دیدم دو‌نفر از محترمین حجره به حجره می روند و برای تعمیر پلی که خراب شده بود، پول می طلبیدند. سخن از مبلغ بسیار هنگفتی بود. تاجران یا نمی دادند یا وعده سر خرمن می دادند. بعضی ها هم‌مختصری کمک می کردند. درست سر ساعت قرار من، رسیدند به دکان ابلیس خسیس. منهم از ترس بدقولی، بناچار از قفایشان رفتم و‌گوشه ای ایستادم. حاجی مرا ندید. ما وقع را گفتند. با خود گفتم این یارو‌مالش بجانش بندست. خیرات ندارد نفله. الانست که با اردنگی بیاندازدشان بیرون. اما مرد تاجر از سیاهه خرج و‌جزییات پرسید. آخر کار هم بدانها گفت هرچه از دیگران‌گرفتید بی سر و‌صدا برگردانید و‌من همه هزینه را تقبل می کنم . شرط هم کرد که نام او را نبرند. برق مرا گرفت. دنیا روی سرم آوار شد. معتمدین رفته بودند و‌حاجی مرا دید. رسید کذا را ستاند و‌چند پول سیاه معهود را کف دستم‌نهاد و‌روانه ام ‌کرد. آنروز خدا یادم داد، بنده هایش را آسان قضاوت نکنم.

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

استراحت جامع

به یاد آذرتاش آذرنوش

#یادداشتهای_زندگی_روزانه
#ابراهیم_م_بشلی

از کجا شروع کنم؟ آذرتاش آذرنوش از آن استادانی بوده که انبوهی خاطره ساخته؛ حتی برای دانشجویانی که مدت زیادی با او سروکار نداشته‌اند؛ آن وقت ببینید خاطره گفتن از استادی که از ترم اول لیسانس تا ده‌دوازده سال بعد از دکتری، شاگردش بوده‌ام چقدر می‌تواند دشوار باشد؟
وقتی به دانشکده‌ی الهیات رفتم، من هم مثل بقیه‌ی بچه‌ها، از دیدن یک استاد تروتمیز، بی‌نهایت شیک‌پوش، خوش‌تیپ و بی‌ریش شوکه شدم. آذرنوش به خاطر دفاع از نظریه و روش جدیدش در آموزش عربی، شخصا با آن همه کلاس و پرستیژ، به دانشجوهای ترم اولیِ لیسانس درس می‌داد؛ آن هم هشت واحد در ترم یک.
سنتگراهای حوزوی مدعی آموزش عربی بودند در حالی‌که اغلب‌شان یک سطر به عربی نمی‌توانستند بنویسند و آذرنوش با روش "احمدومریم" اش در این راه غوغایی به پا کرده بود. خودش درس می‌داد که نتیجه‌ی روش بی‌نظیرش را ببیند و لذت ببرد؛ و می‌بُرد.
چند شاگرد برترش را هم به دستیاری گرفته بود و آنها هم همان "احمد و مریم" را به‌خوبی درس می‌دادند مثل عنایت‌الله فاتحی‌نژاد و بعدا عبدالهادی فقهی‌زاده و بابک فرزانه که خیلی جوانتر بودند. شگفت‌آور بود که می‌دیدیم که استادی چنین شیک، در دانشکده‌ی الهیات عربی درس می‌دهد. آن عالی‌جناب البته در عرض دو جلسه با دانشجوهای سختکوش دوست می‌شد و انرژی عجیبش هم مایه‌ی شگفتی بود که هر هفته انشاهای عربی مغلوط دانشجوها را می‌خواند و تصحیح می‌کرد؛ چون اطمینان داشت که بیشترشان در پایان ترم دوم، به عربی خواهند نوشت و جاحظ‌خوان خواهند شد.
کتاب آموزش عربی آذرنوش، داستان احمد و خواهرش مریم بود در موقعیتهای مختلف؛ سرانجام احمد این بود که به جبهه برود و در درس آخر به شهادت برسد. آخر هر ترم دوم لیسانس، سر کلاس آموزش زبان عربی، تقریبا همه‌ی بچه‌ها اشک می‌ریختند و این ماجرا نمی‌دانم چند بار در دانشکده‌ی الهیات تکرار شده است.
اما برخی کسان هم تا توان داشتند بر سر راه این سبک نوآورانه‌ی آذرنوشی سنگها انداختند که تسلیم شود و نشد.

وقتی قرار شد برای تلویزیون داخلی دانشگاه تهران برنامه تهیه کنیم، با عبدالهادی فقهی‌زاده به خانه‌‌ی استاد در خیابان آذربایجان رفتیم و مصاحبه‌ی مفصلی کردیم. آن مصاحبه به جای پخش تلویزیونی، در مجله‌ی برگ فرهنگ (شماره‌ی ۷، زمستان ۱۳۷۹) چاپ شد چون تلویزیون دانشگاه قبل از شروع کار، با شکایت رادیوتلویزیون انحصاری ایران (صداوسیما) به حکم قاضی‌مرتضوی، شبانه قلع‌وقمع شد و نمی‌دانم نوارهای ویدیویی را چه کردند.
با همه‌ی مشغله‌ی کاری‌اش از حال دانشجویان قدیم غافل نبود. وقتی می‌پرسید کار جدیدی در دست داری؟ غرق شعف می‌شدیم. وقتی یکی از کتابهایم در ارشاد احمدی‌نژاد گیر کرده بود گفت: "به فلانی که بالاخره یک زمانی شاگردم بوده و الان جزو مقامات است بگویم که مشکل را حل کند؟"، گفتم حیف ِ شان و کلاس شما که به‌خاطر من از آن فلانی چیزی بخواهید. بعد سیگار بهمن‌کوچکش را آتش زد و از همین سنخ سنگ‌اندازیهایی که در کارش روا داشته بودند گفت و دلداریها داد؛ که باید صبور و سخت‌جان بود.

زندگی آذرنوش، زندگی ممتاز و درجه‌ی یک و رویایی یک استاد ایرانی بوده است. خوب زیست و درست و شاد زیست و سخت محترم و عزیز ماند و رفت که به قول خودش به استراحتی جامع بپردازد. هر بار که این عبارت را بر زبان می‌آورد صدای "آ" را در کلمه‌ی جامع به طول سه مَد می‌کشید و لبخندی می‌زد.

عالیجناب آذرنوش!
سپاس برای کلاسهای‌ بی‌نظیرت
برای خنده‌هایت
برای هزار خاطره‌ای که ساختی
و
برای نصیحتهایت که گوش نکردم و تاوانش را دادم.
@AndoneMila

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

انگشت آتاتورک

دکتر یداللّه کریمی پور
محقق جغرافیای سیاسی

خواهش دارم پیش از مرور ادامه یادداشت، به نقشه استان آذربایجان غربی(باختری) بنگرید.

در منتهی الیه گوشه باختری گوش چپ گربه، چشمه پرآب بورالان(چشمه ثریا) قراردارد که شمال باختری ترین نقطه مرزی ایران -ترکیه است. بارها در گردش های علمی با دانشجویان از این چشمه بازدید کرده ایم. آب این چشمه بی نهایت دلربا، به قره سو و ارس می رسد. درشمال این چشمه، باریکه ای دقیقا انگشت مانند از خاک ترکیه به صورت یک دنبالچه ارمنستان را از ایران جدا می سازد. امروز این باریکه انگشتی، بخشی از خاک ترکیه است. پهنای آن بین ۳/۵ تا ۱۱ کیلومتر است. این باریکه از شمال به ارمنستان، از باختر به ترکیه، از جنوب به ایران و از خاور به جمهوری خودمختار نخجوان ختم می شود. این باریکه در ادبیات سیاسی و طبیعی، "قره سو" نامیده می شود.

تا آغازهای سده بیستم بخشی از ایران بود، ولی در پی سفر رضاشاه به ترکیه و دیدار با آتاتورک، در فرایندی پیچیده به جمهوری نوپای ترکیه واگذار شد

آتاتورک برای دسترسی به جنوب قفقاز و ترک های آذری ، نیازمند راهی گرچه کوتاه بود. این راه تنها از حاشیه رودخانه "قره سو" که یکی از شعبات ارس است می توانست تامین شود.

به هر روی در دوره رضاشاه پهلوی این باریکه انگشت مانند، که من سال ها پیش آن را "انگشت آتاتورک" نامیده ام به آنکارا رسید.

البته آغری(آرارات) کوچک نیز از ایران جدا و به ترکیه واگذار شد.
هر چندآتاتورک در ازای آن ها با انتقال بخش هایی بزرگتر از خاک مورد مناقشه در دره قطور به ایران موافقت کرد، ولی آرارات کوچک و به ویژه انگشت آتاتورک، از دیدگاه استراتژیک نقطه ای بس حساس است. چرا؟

۱- راه دستیابی جمهوری نوپای ترکیه از این طریق به جمهوری آذربایجان(نخجوان) مهیا شد؛

۲- هر حمله مکانیزه به ایران، با جهت باختری- خاوری، با توجه به شرایط زمین شناسی، بس سخت و حتی با فنآوری امروز نیازمند صرف انرژی فراوانی است. در حالی که حمله از نخجوان به جنوب، به سادگی ممکن است؛

۳- از جنوب به مرزهای ارمنستان دسترسی داشته و در موقع لزوم، از طریق نخجوان، ایروان و گذرگاه زنگه زور زیر فشار قرار خواهند گرفت.

ولی امروزه روز به آسانی می توان گفت، انگشت آتاتورک، برای آرمان های ترکیه کوتاه و کوچک است. اردوغان برای دسترسی به سرزمین اصلی جمهوری آذربایجان ، نیازمند جدا سازی کل بخش شمالی آذربایجان غربی، شرقی و اردبیل و در اختیار گرفتن جنوب ارس است.

ترکیه ۳۴ سال است که مناسبات خارجی جمهوری اسلامی را به دقت رصد می کند. اردوغان نیز با وجود گزارشات میت، "تنهایی" ایران را در فضای پیرامونی درک کرده است؛ سهل است که آنکارا از ژرفای اختلافات ایران در جنوب خلیج فارس با کشورهای عربی ، اسرائیل(اشغالگر) ، آمریکا و...آگاه است. اردوغان به خوبی می داند که جمهوری اسلامی، توانایی باز کردن یک جبهه دیگر در شمال باختری را ندارد. او بر پایه محاسباتش می داند که روسیه نیز از ارائه هر گونه پشتیبانی استراتژیک به ایران خودداری می ورزد.

بنابراین ترکیه "تنها و تنها" مترصد دستیابی به فرصت مناسب برای عملیاتی کردن علائقش در جنوب ارس، با وجود دلمشغولی ایران در محورهای دیگر است.

۲۴ سال است(پیش از اردوغان) همپوشی این خواست ترکیه و باکو را تکرار کرده ام. به گمانم به همین منظور ترکیه و باکو، حتی از دستکم دو دهه پیش در حال سر و سامان دادن و سازماندهی "ستون پنجم" خویش در ایران و گستراندن دایره عمل آن بوده اند. این دو کشور، پایه استراتژی خود را پشتیبانی همه جانبه در فربه سازی و باز کردن دامنه عمل ستون پنجمشان قرار داده اند.

یادمان باشد، کمتر نبردی بدون تکیه بر ستون پنجم به پیروزی رسیده است. به گمانم پس از حزب توده، در همه تاریخ ۲۰۰ ساله ایران، ستون پنجمی با این توانایی و نفوذ همه جانبه و پشتیبانی سخاوتمندانه آنکارا- باکو، در ایران شکل نگرفته است.

به ایران، سرنوشت و ته نوشتش بیندیشیم

@KARIMIPOUR_K

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

این مقاله دکتر سریع القلم را باید دو بار ، سر فرصت خواند.

طرز این نگاه به جهان پیرامون را مقایسه کنید با جهان بینی حاکم بر نظام .


https://telegra.ph/sariolghalam-08-24

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

ترجمه صوتی دعای عرفه فوق العاده زیبا.mp3

@yaser_arab57

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

چطور شديم "جمهوري اسلامي" ؟

محمّد حسين كريمي پور

جمهوري اسلامي، يك نظام سياسي جديد و بيسابقه است. شايد بتوان آنرا پر سر وصداترين تلاش شيعي در پاسخ به مدرنيته دانست.

نظامي كه شماي اوليه اش در درسهاي دهه ٤٠ امام خميني در نجف، شكل گرفت يك "حكومت ديني" برياست فقيه بود. بروايت متن پياده شده آن دروس، هر فقيه عادلي كه حكومت تشكيل داد، اطاعت ازو واجب و ولايتش، همان ولايت انبياء عليهم السلام بود. حكومت اسلامي نه جمهوري و نه سلطنتي ، بلكه حكومت قانون الهي برمردم بود. پارلمان و قانونگزار بشري نداشت و قانون حكومت محدود به قرآن و سنت بود.
گويا در مدل آن زمان مرحوم امام، تغيير صحنه حكمراني بشر از انقلاب فرانسه تا مشروطه، يكسره نفي مي شد. در فضاي آكادميك حوزه كه جهان بيروني، جايي در قرن سوم هجري متوقف شده بود، غير ازينهم انتظار نبود.

اما امام، به شيوه خودش، قدرت مردم را مي شناخت . او از معدود روحانيون "آموزنده" بود كه حرف مرد را يكي نمي دانست. بگمان من در جريان مشاهدات و مراودات سياسي دوران تبعيد، دريافت كه در مدل " حكومت اسلامي" ، بايد جوري، حضور و اثر مردم را پر رنگ تر كند. خيلي طول كشيد تا امام، از نفي جمهوريت دست بكشد . در آستانه انقلاب، عبارت ناشناخته "جمهوري اسلامي" در ادبيات او، پررنگ شد.

وقتي نهضت فراگير شد، سخن از اسقاط سلطنت و ايجاد حكومت مردمي رفت. بين مردم، حرفي از ولايت مطلقه فقيه و مشروعيت متكي به آسمان نبود. حتي بعدها، وقتي مردم به توصيه امام، جمهوري اسلامي را فرياد زدند، روحشان هم احتمال نمي داد كار به ولايت مطلقه و نظارت استصوابي و عصر جنتي بكشد.

سلطنت زودتر از انتظار فروريخت.
روحانيت براي پر كردن خلاء قدرت، سراغ پيوند عجولانه و ناشيانه دو نظام ناساز "ولايت فقيه" و "دموكراسي" رفت. خيلي از مشكلات ما ناشي ازين التقاط است. نظامي ساختند كه منشاء و تكليف قدرت در آن، ابدا معلوم و شفاف نبود. فرض شد دو سلطان (يكي فقيه متكي به لاهوت و ديگري صندوق ريشه در ناسوت) در يك سرير شاهي ، شريك و همساز خواهند شد. و اين از مبنا، نشدني، غلط و محل تنازع بود. قدرت غيورست و شريك بر نمي دارد.

جرات روحانيت در سپردن سرنوشت يك ملت به يك مدل سرهم بندي شده، زاييده "ندانستن و نشناختن " بود. علماء از درجه پيچيدگي كشورداري و حكومت مدرن، اصلا تصوري نداشتند. مراجعه به آراء روحانيون شاخص در سالهاي ٥٦ و ٥٧ در مواردي مثل اقتصاد، بودجه، بانك، صنعت، ارتش، توسعه و روستا ، نشان از عمق اين ناآگاهي دارد. روحانيت ، قبل از تصرف قدرت، مشق شبش را انجام نداده بود. كشور صحنه آموختن حين حكومت شد و بهشت سعي و خطا!

يك مدل حكومتي با ايرادهاي اساسي زاده شد كه عملا فاقد اسناد پشتيبان و مباني فكري قويم بود. نه ديكتاتوري بود و نه دموكراسي و از قضا ايرادات هر دو را هم داشت. اصلاحات قانوني بعدي هم كار را بدتر كرد. امروز بعد از ٤٠ سال، وارث يك ساختار حكومتي پيچيده و شلوغ و در هم و بر همي هستيم كه گيج و نا كارآمد و فاسد است و بيشتر انرژيش در اصطكاك داخلي خودش هدر مي رود. عليرغم انبوه اسناد استراتژيك مصوب، حتي تكليف مدل توسعه مان روشن نيست. داستان دلخراش مدل ايراني اسلامي پيشرفت را يادتان هست؟

شك ندارم مدل "جمهوري اسلامي"، گرفتار آدمهاي اشتباه شد . بد پياده و بد اجرا شد. اما نبايد فراموش كرد كه خود مدل، ايرادات بنيادين جدي داشت . شناسايي و اصلاح اين ايرادات، پايه اصلاح وضع كشورست.

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

ایکاش همه ما شیعیان این نهیب آسید موسی را بشنویم و دست از دشمنی با علی ع بکشیم. بالاخص روسای طائفه و آن بی انصاف هایی که بنام علی ع ، توسن سلطه سفیانی می رانند...
انّا لله و انّا الیه راجعون.

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

انقلاب خوبست،
يك جُرعه نه يك خُمره!


محمّد حسين كريمي پور

انقلاب مي كني. يعني بنايِ كهنه اي را كه نمي پسنديدي، خراب مي كني. حكومتِ سابق و نَظمِ قديم را در هم مي كوبي. تا اينجا ابزار تو كُلنگ است و پيشه ات خراب كردن!

از اينجا به بعد، طيفي از گزينه ها پيش روي توست. گزينه هايِ دو سَرِ طيف چنين اند:

١- "انقلابي گري كسب و كارت مي شود. "
همچنان انقلابي مي ماني و يك دٓم كلنگ را زمين نمي گذاري. چريك و معترض و طلبكارمي ماني، گرچه قدرت در كفِ خودت باشد. مردِ مديريتِ كسالت بارِ "توسعه" نيستي. پي ريزي، آجر چيني ، سفيد كاري و پايشِ سود و زيان، كار تو نيست! ازينكه انقلاب تمام شود و ملّتت نتيجه بخواهند ، بيمناكي. تو را آفريده اند كه عتاب كني، قرار نيست جواب دهي. به كنار رفتن هم اصلا و ابدا فكر نمي كني! پس پرچمدارِ انقلابي بي پايان مي شوي. انقلابي كه خودت - بنام ملّت- مظهرِ مقدّسِ تداومش باشي. كدام احمقي از قدّيسان، حساب پس مي كشد؟
مي تازي! تا پايانِ جهان و انتهاي زمان مي تازي! انور خوجه مي شوي، قذافي يا موگابه!

٢- "اثبات مي كني كه انقلاب برايت وسيله خدمت بوده، نه بستر قدرت."

مي داني كه تخريب، تنها قدمِ اوّلِ ساختنِ كشوري نوين بوده است. سعي مي كني دورانِ تخريب و عصرِ كلنگ، طولاني نشود. انقلابي گري را پايان مي دهي و كمك مي كني كشورت قوام گيرد و پا به دوران توسعه بگذارد.
كلنگ را كنار مي گذاري و ابزار سازندگي را بر مي داري. مي داني خشونتِ انقلابي بايد جايش را به حكومت قانون، مسئوليت پذيري، ظرافت، مدارا ، تعاملِ سازنده ، توليد قدرت و خلقِ رفاه بدهد. اگر ببيني كه ديگران سازندگانِ بهتري اند ، صحنه را به سازندگان مي سپاري!
ماندلا مي شوي و بر پيشانيِ تاريخ انسان، مي درخشي!

انقلاب، كُلنگ است و انقلابي گري تخريب! گاهي - راستش را بخواهي، ندرتاً - لازم و خوبست! آنهم بشرط آنكه اندازه بداني.
نكند تا ابد، انقلابي بماني!

خُنُك آن باده گساري كه فرقِ جُرعه و جام را با خُمره و شُربِ مُدام، بداند. والسلام.

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

گروههای جمعیتی موثر در تحولات آتی ایران - بخش اوّل

محمد حسین کریمی پور

یک فرد ایرانی ممکن است همزمان کرد تبار، شیعی الاصل و متمایل به چپ باشد. اما ضرورتا عضو یا هوادار تمام حرکت های کردی، شیعی یا چپ نخواهد بود. او بعضی از جریانات اجتماعی مرتبط با ریشه یا عقیده یا منافعش را ترجیح می دهد و در زندگی اجتماعی، کم یا زیاد از آنها حمایت می کند. مثلا تبار کردی، ممکن است در قالب پان ایرانیست یا خود مختاری خواه یا جدایی طلب ظهور کند. بدینسان هر ایرانی خود را عضو یک یا چند جمعیت موثر بر سرنوشتش می داند. این نوشتار تلاش می کند طرح اولیه ای از جمعیت هایی به تصویر کشد که به گمان من پتانسیل نقش آفرینی توده ای در آینده ایران را دارند.

۱-شیعیان ولایت فقیه

این شیعیان، ولیِ فقیهِ حاکمِ ظاهری دارند که قدرتش را مقدس و حفظ و بسط حکومتش را "اولویت اصلی" می بینند. در دهه ۶۰ بخش بزرگی از ایرانیان کم و بیش، پذیرا یا همراه این عقیده بودند. گسترش ارتباطات، گذشت زمان و عملکرد حکومت از سهم این دسته کاسته. اما آنها حالا برادران هم کیش یا مشترک المنافعی در اقصی نقاط خاورمیانه دارند . امروز کم تعدادترند اما از یک شبکه نظامی-امنیتی گسترده با بازوهای خارجی بهره مندند. قدرت اقتصادی و هولدینگ های عظیم دارند و بخش بزرگی از ثروت ملی را کنترل می کنند. ساختار قانونی نوشته و قواعد نانوشته جاری کشور، اختیارات وسیع و مصونیت برایشان فراهم آورده. عملگرایی بی حصر آنها استانداردهای اخلاق ملی را ویران کرده. آنها قاعده حکومت اند و اگرفرضا روزی به ۵٪ جمعیت ایران هم تقلیل یابند، باز برای حفظ یک حکومت خاورمیانه ای کافی خواهند بود. اگر روزی ساختار حکمرانی تغییر کند ، آنها می توانند به اپوزیسیون انرژیک، مسلح و پولداری بدل شوند و با تکیه به شبکه مویرگی میلیشیای خود، همچنان در ایران و خاورمیانه نقش آفرینی کنند.
بسیاری ازین جمعیت از موضع خود منتفع اند اما بخش بزرگی از آنها، بیش از انتفاع، انگیزه عقیدتی دارند. شاید هیچ چیز باندازه روشنگری بین این افراد و تقویت عقلانیت و واقع بینی در آنها، ضامن تولد یک ایران با ثبات و شکوفا نباشد. آنها مرید و تابع رهبرند اما رهبری نیز مجبورست برای حفظشان در خدمت تمایلات آنان باشد. این چرخه، مواضع آنها و شخص اول را تدریجا بسته تر کرده است. برای فهم بهتر آنها، مطالعه تاریخ سال های آغازین جنگ های صلیبی و ملاحظه رابطه پیچیده پاپ، اسقف، شهریار، شهسوار، واعظ، توده صلیبی و عوام مومنین خالی از فایده نیست. این شاخه کوچک ولی اثرگذار جمعیتی، زیر شاخه های موثر و قابل مطالعه ای در سپاه، بسیج، سرویس اطلاعاتی، سازمان روحانیت حکومتی و شبکه مساجد تا جبهه پایداری دارد و بطور سنتی بخش های مهمی از حکمرانی چون مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص و قوه قضاییه حیاط خلوت آنهاست. خبر بد آن است که قوه عاقله این جریان، امروز مشکل را در راهبرد چهل ساله اش نمی بیند بلکه گمان می کند به اندازه کافی سفت نگرفته و چاره در تسخیر کامل تمام صندلی های حکومت است. مجلس انقلابی و دولت جوان به گمان من کاریکاتوری از بازگشت به فضای دهه ۶۰ است، آنهم در جامعه بدحالی که هاضمه ملتهبش اصلا طاقت شوخی ندارد!

۲-سایر شیعیان

غیر از مدل ولایت فقیه، سازمان سیاسی-اجتماعی بارزی در میان شیعیان ایرانی، شاخص نیست. هرچه هست به بحث های نظری محدودست. گروهی از شیعیان سنتی با حرکت سیاسی میانه ای ندارند و حضور اجتماعی شان به سازمانهای آیینی، خیریه و آموزشی محدودست. گروه رو به تزاید دیگری در گریز از دیدگاه ولایت مطلقه فقیه و در تماس با اندیشه های روحانیونی چون علی سیستانی و موسی صدر از مفاهیمی چون امتناع حکومت دینی بدون معصوم، حاکمیت صندوق ، حکومت در خدمت ملت، حکومت سکولار و سیاست ملی فرا طایفه ای حمایت می کنند. اینها فاقد سازمان منسجم اند. لذا بُروز سیاسی این شیعیان، در زاویه شان با ولایت مطلقه فقیه رخ می نماید. بگمان من این شیعیان می توانند دو کار بزرگ برای آینده ایران بکنند. اول تلاش برای اصلاح مواضع شیعیانِ ولایت فقیه است که بعلت قرابت گفتمانی برای آنها شدنی ترست. من برای حرکت فکری اندیشمندانی چون علی سیستانی، محقق داماد، مرحوم فیرحی و مهدی نصیری ، ارزش ملی قائلم. نزدیکی فقهای بزرگی چون سیستانی، مرحوم منتظری، مرحوم صانعی و شبیری با این جریان، نشانگر ریشه های عریق شیعی این نحله است. دوم تلاش برای تعریف جایگاه تشیع در ایران فرداست . تشیع در کنار ایرانیت و مدرنیته یکی از سه مقومه تمدن ایران امروزست. رویکرد تهاجمی تشیعِ قدرت، تعادل تمدنی این سه مقوله را مختل کرده و این تعادل، محتاج باز تعریفی منطبق با نیاز زمانه است. اگر آنها درین دو کار موفق شوند، لزومی ندارد حرکت بسوی ایرانی بهتر از دالان خونین و طولانی جنگ های مقدس بگذرد!

...ادامه دارد

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

دجله و فُرات -٢
روایتِ تُرک ها


محمّدحسین کریمی‌پور

١-ترکیه می گوید ٨٩٪‏آب فرات و ٥٢٪‏ آب دجله از قلمرويش نشات گرفته و این دو رود و انشعاباتشان هر سال بطور متوسط ٥٣میلیارد متر مکعب (م م م ) آبِ ترك را به عراق و سوریه می برند. این ، معادل ٢٨٪‏ روان آبهای ترکیه است.

٢-حوضه دو رود در آناتولی جنوبشرقی، شامل ٩ ایالت غالبا کُرد نشین با ١٠٪‏مساحت و ١٠٪‏ جمعیت ترکیه است. چهار دهه پیش درآمد سرانه مردم این منطقه توسعه نيافته، کمتر از نصف سرانه کشور بود.

٣-هِنديّه، اولین طرح آبي عراق در ١٩١٤افتتاح شد. ٦٠سال طول کشید تا کِبان- اولین سدِّ ترکی حوضه- در ١٩٧٤افتتاح شود.

٤-تورگوت اوزال در دهه ٨٠ تصمیم گرفت ایالات فقیر و ناراضی آناتولی جنوبشرقی را توسعه دهد. سرمایه اوزال "آب" بود و "عقل" ! طرح توسعهGAP بر محور مهار آب برای کشاورزی و برق ، جان گرفت.

٥- در دهه بعدی، GAP به "پروژه یکپارچه توسعه پایدار اجتماعی-اقتصادی آناتولی جنوب شرقی" ارتقاء یافت. زنجیره های سرمایه گذاری و کسب و کار، تعریف شدند تا توسعه فرصت های صنعتی- صادراتی- حمل و نقل- گردشگری-آموزشی و اجتماعی تضمین شود. افزایش درآمد محلی و رشد انسانی از طریق "توسعه صادرات کشاورزی محور"، هدفِ اصلی شد. حالا پایداری و محیط زیست –لااقل در داخل مرزها ی ترکیه- هم مطرح بود.

٦- ٥برابر کردن تولید و ٣ برابر کردن درآمد سرانه محلی و ایجاد ٢ میلیون شغل، با ٣٢ میلیارد دلار سرمایه گذاری عمومی به ساخت ٢٢ سد، ١٩ نیروگاه برقابی و شبکه های آبیاری ختم مي شد.٧٥٠٠ مگاوات برق ارزان توليد و ١/٨ میلیون هکتار اراضي آبياري مي شد تا توليد انرژی برقابی ومساحت کشت آبی تركيه، دو برابر شود.

٧- جنگ عراق، بحران اقتصادی و تشدید عملیات كردها، اجازه نداد طرح تا ٢٠٠٥ تکمیل شود. تا سال ٢٠١٤، ١٦ سد تکمیل شد. سدِ آتاتورکِ فرات با مخزن ٤٨ م م م در سال ٩٠ بهره برداری شد که نیمی از كل ظرفیت GAP و بزرگتر از مجموع مخازن سدهای ایران بود. اگر سدایلیسو (١٠ م م م ) تا ٢٠١٨تمام شود، عملا مخزن سازی،تمام شده است. ٧٤٪‏ ظرفیت برقابی و ٢٤٪‏شبکه های آبیاری نیز به بهره برداری رسید.

٨- سهم GAP در "سبد سرمایه گذاری عمومی ترکیه"، تا ٢٠٠٧ حدود ٧٪‏ بود که بعدا تا ١٤٪‏ هم رسید. این نسبت اکنون حدود ١١٪‏ است. این یعنی "اولوّیت ملی" !

٩-دستاوردهای اولیه طرح ، دلگرم کننده بود. نسبت درآمد منطقه به درآمد ترکیه از ٤٪‏ به ٥/٥٪‏ رسید. صادرات منطقه ١٧ برابر و سهمش در سبد صادرات ملی ٣ برابر شد. تا سال ٢٠١٣ معادل ٢٣/٥ میلیارد دلار برق آبی فروخته شد. اتوبانها ٣ برابر شد. ٦ فرودگاه، ١٦ منطقه صنعتی و ٣٥شهرک SME پديد آمد.

١٠- اما هنوز نرخ بیکاری محلی بالاست و مطالبه محلی برای تکمیلGAP ، قوی است. توسعه اقتصادی، مهم ترین سپرِ دولت در مقابل جاذبه PKK و دموکراسیِ کانتوُنیِ کردستان سوریه است. مجاورت با جنگ عراق و سوریه و تلاطمات سیاست داخلی نیز بر حساسیت منطقه افزوده است.

١١-دپارتمان آبِ وزارتِ خارجه ترکیه در دهه ٩٠ می گوید كه ترکیه ٨٩٪‏ آب فرات را تامین می کند اما فقط ٥٢٪‏ آب یعنی ١٨ م م م را مي خواهد. سوریها با ١١٪‏ آورده، ٣٢٪‏ آب و عراقیها با آورده صفر، ٦٥٪‏ آب فرات را مي خواهند.
در مورد دجله می گوید ترکیه ٥٢٪‏ آب دجله را میدهد و فقط برای ٧ م م م آن یعنی ١٤٪‏ ، برنامه دارد. در حالیکه عراق ٤٨٪‏ آب را می دهد ولی٩٢٪‏ آب دجله را مي خواهد!
ترک ها، خود را در مقابل طمع عراق، مظلوم می بینند.

١٢- سدهای موجود ترکها روی فرات بیش از ٩٠ م م م قابلیت ذخیره دارند که ٥ برابر هدفِ سالانه آنهاست. ترک ها توانِ فنیِ قطعِ کُلِّ جریانِ فرات را دارند . با تکمیل ایلیسو، در دجله هم چنين قدرتي خواهند يافت.

١٣- متاسفانه دولت ایران و پرونده ریزگردهایش تا ٢٠١٥ برای ترک ها وجود خارجی نداشت . در مطالعه مفصل ٢٠١٣ سازمان ملل در مورد آبهای مشترک جنوب غرب آسیا که از همه جور مُعارِض نام برده شده، ما غایبیم.

١٤- هيچ قراردادِ تقسیمِ آبی که مزاحمِ اهدافِ ترکیه باشد، وجود ندارد. قواعد بین المللی، در مورد حقِّ تاریخیِ پایین دست، قابل تفسیر و فاقد ضمانت اجرایی اند. از لحاظ سیاسی، فنی و نظامی نیز ترک ها در مقابل عراق و سوریه، دست بالا را دارند .

١٥- بنا بر گزارش بانک جهانی، ظرفیتِ "آبِ شیرینِ مُتکّی به داخلِ" ترکیه ٢٢٧ م م م در سال و برابر تمامِ دیگر کشورهای خاورمیانه است. ترکیه، در حال تحکیمِ قدرتِ آبیِ خود بعنوانِ یک مولفه قدرتِ ملی است. از ابزار آب در روابط با کردستان ، عراق و سوریه استفاده سیاسی و امنیتی بُرده، شاید به طرف های ثالثی مثل اسراییل هم آب بفروشد. اما مساله توسعه جنوبشرق، همچنان در سیاست دولت و ملت ترکیه در قبال دجله و فرات، جایگاه اول را خواهد داشت.

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

انقلاب اسلامی و مهدویت

محمد حسین کریمی پور

مخاطب این یادداشت، شیعیان معتقد هستند. جستارهاییست متکی بر مبانی شیعی در تقریر بعض اعتقادات این داعی. نه ادعای شمول معنا دارد نه داعیه انسجام و ترتیب.

عصمت و مهدویت دو‌شاخصه مهم در منظومه فکری امامیه است. شیعه امامی ، پیامبران و ائمه را ملحق به مفهوم قرآنی “ما ینطق عن الهوی” و معصوم از خطا می داند. از منظر امامیه، زمانه از معصوم حجت خدا که باراده الهی، سبب المتصل بین الارض و السماء است ، خالی نمی ماند. منجی آخرالزمان، مفهومی فرا اسلامی و ابراهیمی است. اما مهدی امامیان، فردی زنده ومعین و موجود است. پنهان اما موثر در تکوین است . و برنامه ظهوری با مراحل جغرافیایی مشخص دارد. از منظر شیعه ، اصلاح کامل حال جهان در ظهور و حکومت اوست. انتظاری که شیعه افضل الاعمال می داند، پرورش جان هایی قابل دوران اوست . چنین دیدگاهی به مهدویت، موضعی رفیع در اندیشه شیعه امامیه داده.

در دوران طولانی غیبت، نظر غالب امامیان آن بوده که پیاده کردن حکومت خدا بر زمین ، بدون ریاست معصوم ع ممکن نیست. این بدان‌معنا نیست که ضرورت وجود حکومت برای اداره جماعات انسانی رانفهمیده یا حاکم بهتر با بدتر نزدشان یکی بوده. تاریخ گواهست هر جا میسور بوده آنها در بهبود کیفیت حکمرانی زمینی و ‌محکمه و دیوان کوشیده اند. اما غالبا حکومت را بر خلاف سنیان و‌اسمعیلیان ، من باب اضطرار و امری عرفی و زمینی و‌غیر قدسی می دیدند. گرچه بسیاری از شاهان شیعه صفوی و قجری، ادعای ظل اللهی و‌نصب من عندالله داشتند ولی این دعوی، نزد عقول امامیه،جز من باب تقیه، مقبول نمی افتاد. حتی آنچه مرحوم امام خمینی در ادعای تساوی ولایة فقیه و‌نبی و همچنین لزوم حاکمیت ولایة مطلقه فقیه آورد و‌قبل از او‌هم اقلیتی بدان قائل بوده اند، یقینا جریان اصلی مدرسه امامی نبوده و نیست.

بگمان من ، انقلاب اسلامی، قدمی بلند در تکوین فکر شیعه امامی در راستای تهیاء ظهور بود. ایمان شیعه بدانکه هیچ کس با معصوم قابل قیاس نیست، محکم تر شد. دریافت که رایة معصوم را باذن الله، قوت و‌ نور و‌هدایتیست که دیگران فاقد آنند. دریافت رابطه معصوم با حکومت الهی، ربط روح با بدن است. شیعه دید چون فقیه ادعای ولایت مساوی معصوم کرد، حکومتی پدید آمد که باء بسم الله عدالتش را خلخالی فقیه و تاء تمت کرامت انسانیش را جنتی فقیه چنان نگاشتند که افتد و دانی! نعوذ بالله منهم و مما یدعوننا الیه.

شک ندارم که بسیار مردمان در ایران و‌جهان، انقلاب مرحوم امام خمینی را بروز بیرونی مکتب اهل البیت ع می دانند و‌ قضاوتی را که لایق اولیست، به دومی، تعمیم می دهند. این زمینه اقبال مردمان به مدرسه اهل البیت ع را در میان مدت خواهد کاست.
اما گمان دارم عمق و طول این دوره فترت، بستگی به رویکرد اجتماعی و سیاسی آتی شیعیان امامی دارد.

شیعه محتاج رویکردی سنجیده است که می تواند متاثر از مبانی ذیل باشد:
۱- شیعه باید شهروند وفادار کشورش و‌ حامی دموکراسی باشد. حکومت را خادم‌ منافع کشور و‌حافظ همه شهروندان ، غیر فرقه ای و غیر قومی بطلبد. این اصول، میراث سیاسی مشترک فقیهان؛ موسی الصدر و سیستانی است.
۲- شیعه باید در آموزش و‌ ارتقاء شاخص های توسعه انسانی خود بکوشد. قبلا رویکرد آدمسازی فقهائی چون علامه کرباسچیان را مرور کرده ایم.
۳- شیعه بس محتاج ‌احیاء مکارم اخلاقست . باید بپذیرد شاکله مدرسه اهل البیت ع بر پایه کرامت انسان و‌ناساز با قواعد غلامی و اکراه عقیدتی است.
۴- شیعه باید از مذهب قدرت که اصل را تسلط دانسته و همه اصول مذهب و اخلاق را فدای حفظ قدرت می کند، علنا و دائما تبری جوید. باید اعلام کند تسلط بر مردم، بدون رضایتشان مشروع نیست. شیعه باید در اصلاح عقیده شیعیان گرونده بمذهب قدرت، سخت بکوشد.

شیعیان باید بدانند در دوران غیبت، جهان مطلوبشان فراهم نمی آید. لذا باید با تکیه بر عقل، بکمک دیگر مردمان در ساماندهی عرفی به مسائل جامعه شان در حد وسع بکوشند. این نباید مانع تلاش آنها برای ایفای نقششان در تعجیل ظهور بالاخص از طریق تربیت نفوس عالیه و نشر دعوت آل رسول ع باشد.

سهم ما در تعجیل ظهور مهدی ع، می تواند پرورش انسان های قابل برای دولت مهدوی- بالا بردن سطح فهم و مطالبات بشر‌ و جلب قلوب و‌افکار به مدرسه اهل البیت ع باشد. در روایات ظهور ، از جهانی شدن دعوت در پی گرویدن افواج عیسویان به منطق برادر مسیح ع می شنوید و البته از صف آرائی برخی فقیهان شیعه بر ضد امام ع. دوران حکومت او‌دوران توازن، فوران دانش ، تکمیل عقل ها و وفور برکتست. نبرد بزرگ مهدی ع در ساحت وسیع عقول و قلوب خواهد بود نه در تنگنای دشت ها و‌جبال.
مبارک باد نام مقدس موعود انبیاء . آمین!


/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

کدام اسلام؟
محمد حسین کریمی پور

آقای من که شما باشی، آن قدیم ها بیش از هر کسی، حسرت حسین جوان را می خوردم! مرحوم پدرش، مالک چلوکباب معروف جوان در خیابان شهباز بود و‌ حسین -لاکردار- توی مرغوبترین چنجه و برگ و‌جوجه عالم دست و‌پا می زد.
بعدها، وقتی هر کی هرکی شد، خیلی ها اسم چلوکبابیشان را قربه الی الله، “جوان” گذاشتند. یک سقط فروشی هم که چلویی شده بود، داد بخط ممتاز جلی روی شیشه نوشتند : «چلوکباب جوان - شعبه اصلی» . گلاب بروتان، سگ‌پزی تمام عیاری بود. کارش نگرفت و ساندویچی شد. بعد هم برگشت به سقط فروشی تا روزی که بجرم توزیع مواد مخدر، تعطیلش کردند. مغازه مزبله و‌لانه‌موش و حشرات شد. اما آن اسم جوان بر شیشه شکسته خرابه ماند که ماند. هنوز هم بپرسی سنگکی کجاست، اهل محل می گوید: چند قواره بعد از چلوکباب جوان!
رابطه بین اسم و موسوم و‌مسمی، رابطه بازیگوش و‌جالبیست.

می شود کلمه “فیزیکدان” را برای هر لیسانسه فیزیک و البته برای اینشتین بکار برد. اینکه حظ اولی ازمسمی، کمتر از دومیست، مانع از تسمیه نمی شود. اما کلمه “شیر” وضع دیگری دارد. هم نام اعلا مرتبه وحوشست، هم آن ماس ماسک آویزان بر اسافل اعضای سماور را گویند. فرق، دیگر در غلظت شیریت نیست. چنان حالات و جوارح و آثارشان مباین است که عینیت در نام، وهم ارتباط در ماهیت را سبب نمی شود.
بطریق مشابه، اسلام احمد مختار ص و علی مرتضی ع با اسلام رایج ما، دوتاست. یعنی این نه آنست. اگر بود، آثار و عوارض و حال و روزشان باید خیلی شبیه تر می بود.

ما اسلام مان را از سلسله جلیله روحانیت می گیریم . در اسلام ما قبیح است این انوار قدسیه برای امرار معاش مثل انبیاء و اولیاء ، زارع و تاجر و نجار و‌چوپان باشند. حجج اسلام ما، دادگاه ویژه دارند که غیر دادگاه آدمیزادست. اما امیرالمومنین ع در دعوای با شهروند یهودی، بمحکمه عادی شکایت برد. آقایان در لباس و اطوار و‌ محل جلوس، غالبا اصرار بتمایز از ما عوام، دارند. اما رسول الله ص وقتی در میان مسلمین می نشست، از بقیه نه به ظاهر و‌نه به محل جلوس، قابل تمیز نبود.
در اسلام‌نبوی، زینت مسجد و‌قبور از بدعت های سوء آخرالزمان شمرده می شد. در حالیکه حجت مسلمانی از دید ما در انبوهی اموالیست که صرف زینت مساجد و مشاهد می کنیم.
ایتام و فقرا، عیال حاکم اسلامی فرض می شدند. حالا فرق بین نان و خورشت و مدرسه و خانه و درمان کبار مذهب قدرت، با یتیم و فقیر، از ثری تا ثریاست. شیعیان متدین در زمان حیات ائمه ع اینقدر حسینیه و روضه و مداحی و تعطیل مذهبی و مراسم آیینی نداشتند اما راستگو- سخت کوش-امین- حلال خور-یتیم نواز و خوشنام بودند. قسم نمی خوردند و بد دهنی و‌کم فروشی نمی کردند و از حضرت صادق ع، طریقه بحث عالمانه و مدارای منصفانه را بارث داشتند.
وقتی مدینه بر امویان شورید، مروان سفاک زن و فرزند خود را به امام علی بن الحسین ع سپرد. امروز دوست و‌دشمن چقدر روحانیون نامدار ما را امین و خلیق می دانند؟ اگر خطری همسر زیبا یا ثروت کلانت را تهدید کند و محتاج پناهی باشی، قبل از همه بفکر منزل آقایان جنتی، طائب، علم الهدی، آملی لاریجانی، امام‌جمعه و‌قاضی شرع شهر می افتی؟
امروز اگر گذرتان به دادگاه عدل اسلامی بیفتد، بنظرتان تلفن و توصیه امام جمعه کارسازترست یا ده دلیل متقن و بینه قاطع؟ هیچ وقت شنیده اید دادگاهی به شکایتی از نفر اول کشور رسیدگی کند؟ اگر طرف دعوایتان یک مقام قضایی یا روحانی حکومتی باشد، حالتان چگونه خواهد بود؟ در محکمه، وقتی قاضی به علی ع ، احترامی بیشتر از طرف دعوا گذاشت، امام ع اعتراض کرد. شهروند یهودی در اسلام علوی باید در دعوای با شخص خلیفه هم، امنیت خاطر می داشت.

سرتان را درد نیاورم. فرق بین اسلام ما و اسلام محمد امین ص ، آنقدر زیادست که فاصله بین سلطان جنگل و شیر سماور را بیاد می آورد. سال گذشته یکی از خطبای حکومتی گفت هدف از بعثت، کسب قدرت سیاسی بوده. او از منظر مذهب قدرت، راست گفته! محمد بن عبدالله ص هم راست گفته بود که مبعوث شده تا مکرمت های اخلاق بشری را به منتهی رساند. رمز کار اینجاست که این شیر، نه آن شیرست!
خیلی از واریته های رایج “اسلام”، آنقدر مخلوط شده اند که اساسا ربط ماهوی با دین اولیه ندارند. اسلام احمدی و پیام پیامبر از مسلمین ربوده شده . اینکه در دعای ماثور از “فقد نبی ص” شکایت می شود، مبالغه نیست. اگر اسلام ناب- سلفی-ولائی-صوفی-هیاتی ... دیدید، هر یک را بعنوان پدیده ای جدا، رسیدگی کنید. پدیده هایی که گاهی این همانی شان با اسلام نبوی، محدود به اسم و‌ ظواهر و اورادست. اگر دنبال اصل جنس هستید، کار دشواری پیش رو‌دارید.

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

عشق و جنگ

رحیم قمیشی

مادرم اصرار می‌کرد بیا و لااقل نامزدش کن، خواستی باز برو جبهه.
من می‌خندیدم.
- مادر جان، باز نقشه کشیده‌ای، نروم جبهه!
قسم می‌خورد نه. ولی من می‌دانستم او را نامزد کنم دیگر نمی‌توانم براحتی بروم جبهه.

هفته قبلش در جبهه موسیان، سیروس داشت از پادگان کرخه می‌رفت خط اول و همزمان من از خط برمی‌گشتم. هر دو با ماشین بودیم. از روبرو که مرا دید، چندین بار چراغ زد، وقتی نگه داشتم، گفت برگ تردد ندارد و دژبانی سخت می‌گیرد. تعدادی از بچه‌ها را می‌برد برساند خط، کلی تدارکات هم بار ماشینش بود.
ایستادم هم برگ ترددم را به او دادم، هم یک کارت شناسایی با نام خودم تا موقع کنترل دژبانی اذیت نشود.

چند ساعت بعد پیکر شهیدی را آورده بودند پادگان، تابوتش گرفته و آماده ارسال به اهوازش کرده بودند و روی تابوت درشت نوشته شده بود "رحیم قمیشی، اعزامی از اهواز" و کسی نمی‌دانست داخل تابوت "سیروس سرشار کمایی" عزیزم است، که فقط کارت من در جیب لباسش بوده.
شانس آوردم موسی اسکندری (شهید) مسئول ستاد لشکرمان اصرار می‌کند برای آخرین بار می‌خواهد مرا ببیند.
میخ‌های تابوت را می‌کشند و موسی می‌فهمد من نیستم و نمی‌گذارد تابوت به درِ خانه‌مان برو‌د!
بعدها موسی با خنده و شوخی طلبکارم شده بود که چندین فاتحه برایم خوانده بوده و من هنوز زنده‌ام!!

حالا مادرم که نمی‌دانست من هفته قبل تابوت خودم را دیده‌ام، اصرار و التماس که بیا دختر خاله‌ات را به نام خودت بکن، مبادا خواستگار دیگری، دل او را ببرد. و من وعده دادم این آخرین عملیات است، بعدش با هم می‌رویم...
انگار دلم می‌دانست اتفاقاتی در پیش است.
شاید آن تابوت واقعا پر شود. آن وقت معصومه چه‌کار کند؟!

دو ماه نگذشت که همان عملیات سرنوشت انجام شد، اگر چه بعدا گفتند آن عملیات فریب بوده، کربلای چهار.
نیمی از گردان‌مان تار و مار شدند، یا برای همیشه افتادند به خاک یا برای ماه‌ها با تن‌هایی پاره پاره رفتند بیمارستان، و من و بیست نفری که اسیر شدیم.
و چه خوب شد نرفتیم خواستگاری معصومه.

شب آزادی‌ام معصومه را بین دختران و خانم‌های فامیل که آمده بودند استقبال شناختم. دیدم مثل همه خوشحال است. "امین" پسر خواهرم سال ۶۹، هنوز بچه بود. صدایش کردم و درِگوشی از او پرسیدم معصومه ازدواج کرد؟!
که گفت نه!
نمی‌دانستم همان بچۀ تُخس می‌رود و به خواهرم، به مادرم، به خاله‌ام و به همۀ فامیل گزارش می‌دهد، رحیم از معصومه پرسید... خودش از من پرسید و من هم گفتم که او هنوز ازدواج نکرده...
و همه چیز لو می‌رود.

بعدها معصومه برایم تعریف کرد، وقتی خبر آورده بودند رحیم شهید شد، پدرم رفته بود و به احمدعلی پدرش، گفته اگر پسرم از این عملیات برمی‌گشت قرار بود بیاییم برای دخترت خواستگاری.
و همین شد که معصومه صبر کرد و به ده‌ها خواستگار خوبش "نه" گفت.
یک بار هم در مفقودی‌ام خوابم را دیده بود که دستش را گرفته‌ام.
می‌گفت با خجالت دستم را عقب کشیدم و گفتم ما که به هم مَحرَم نیستیم!

وقتی ماه رمضان پس از آزادی‌ام رفتم رسماً به خواستگاری‌اش، هر دو می‌خندیدیم. خنده‌هایی شیطانی...
انگار همه آن چهار سال را با هم بوده‌ایم.
انگار بارها رفته بودیم ماه عسل.
انگار بارها دستش را گرفته بودم و او با خجالت دستش را عقب کشیده بود!

پرسیدند مراسم را کی بگذاریم، گفتم همین ماه. گفتند در ماه روزه‌داری!
گفتم خیلی هم خوبست.
همان ماه رمضان پیمان‌مان را بستیم.
که دیگر برای همیشه با هم باشیم.
که دیگر تا دشمنی پایش را به خانه‌مان نگذاشته نجنگیم.
تا هیچوقت دست‌های هم را رها نکنیم.

و آن تابوت خالی ماند
و سیروس جوان را بردند اهواز
او هم به معشوقش رسیده بود

چند روز پیش که اهواز بودم رفتیم نشستیم بر سر آرامگاه سیروس سرشار کمایی عزیزم.
می‌دانم او هم خنده‌اش گرفته بوده به‌جای من قرار بوده تشییع شود.
می‌دانم او هم عاشق بوده...
مگر آدمی بدون عشق هم هست؟

دو نفری برایش فاتحه خواندیم، من و معصومه.
و برای اولین بار به معصومه گفتم، می‌دانی!
"خیلی‌ها مثل سیروس رفتند به جای ما، تا ما امروز با عشقمان بگردیم، تا ما امروز حس آزادی داشته باشیم، تا ما امروز حس خوشبختی داشته باشیم.
گفتم نگاه نکن قبر سیروس کهنه شده، از یادها رفته، او هم عاشق بود.
و عاشق‌ها هرگز نمی‌میرند...

این ماه برای من یادآور خیلی چیزهاست
یکی از آنها پیمانی که بستم
بعد از چهار سال انتظار
و قدرش را می‌دانم...

@ghomeishi3

/channel/ghomeishi3/1844

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

آدم !

محمّد حسين كريمي پور

بارها برايتان گفته ام مرحوم علّامه كرباسچي معتقد بود :
" تربيت يعني دادن فرصت به بچه آميزاد كه يك آدم را درك كند." من از پلكيدن دور اين ايده، خسته نمي شوم. اصل كار خود علامه هم اين بود كه "آدم" بيابد و بچه هاي علوي و نيكان را در معرض آنها بنهد.

رضا روزبه نمونه اعلاي شكار شاهانه علامه بود. روزبه- خيلي خوب- درس دين خوانده ، ملّا بود. مجسمه اخلاق ديني و همزمان از درخشانترين چهره هاي جوان فيزيك دانشگاه تهران بود. آينده آكادميك مطمئني داشت كه علامه، عامدانه به باد داد! روزبه در اخلاق عملي، بيش از خود علامه بر بچه هاي علوي اثر گذاشت. او معلم اطفال شد و در همين كسوت مرد. اين آخرها، وقتي سرطان او را فرسوده بود، ظريفي ازو پرسيده بود اگر باز جوان شوي، چه راهي را مي روي؟ معلم پير كه هميشه در قضاوت محتاط بود ، اين بار با اطمينان گفته بود: عينا همين راه را خواهم رفت!

روزبه فاخرترين "شكار متعارف"علامه بود. اما شكارچي زيرك ما، شكارهاي نامتعارف هم زياد داشت. امروز از محمد آقاي نوري برايتان ميگويم.
بزن زنگو..

جناب نوري دبير رياضيست. پهلوون چارشونه و بچّه ناف طهرون ، روي تشك كشتي بزرگ شده است. صاحب گويش، حركات و اطوار اصيل لوطيهاي سنگلجيست. سرپيري هم كه اسم"آق تختي" بيايد، خودش را جمع و جور مي كند و صداي مردانه اش مي لرزد. در بادي امر، تا وقتي محضرش را درك نكرده باشي، اين لوطي قوي هيكل گوش شكسته در نگاهت، به همه چيز مي ماند جز شريك تربيتي مجتهدي مثل علامه كرباسچي!

نوري دبير رياضي بي نظيري بود. اما باور دارم علامه بسي فراتر از تعليم رياضي، بچه ها را محتاج مي ديد در معرض صفا و مروت و آزادگي و لينت قلب او قرار گيرند. او براي حفظ نوري، همه كار مي كرد.

خود آقاي نوري ميگويد:
"یك سال من حالم مناسب نبود و نمی‌توانستم در هر دو مدرسه كار كنم. به نيكان گفتم نمي آيم. شب حاج آقا زنگ زد. سلام كردم. گفت: فلانی! اگر توی كوچه می‌رفتی، می‌دیدی من گوشه‌ی كوچه افتاده‌ام، چه كار می‌كردی؟ گفتم: حاج آقا خدا نكند. گفت: نه كار است، اتفاق است. حالم به‌هم خورده، افتادم گوشه‌ی كوچه، چه كار می‌كردی؟ گفتم:  وظیفه‌ام بود شما را بگیرم. گفت: حالا هم همین‌جور است.
من رفتم توی فكر. یك دفعه فهمیدم مسأله چیست. به من نگفت مدرسه‌ی نیكان را ول نكن. من لال شدم مثل این که یكی دهانم را بست. گفتم: چشم آقا. خدا شاهد است حرف كه می‌زد، زبانم بند می‌آمد. خدایا بیامرزدشان."

در محيط اتو كشيده و الهي قلبي محجوبِ علوي و نيكان، وجود نوراني اين جوانمرد رشيد و گريزان از تظاهر ، مكمّل خيلي چيزها بود. او براي ما الگو بود، بيشتر از معلمان وارسته ديني و قرآن و شرائع مان.

من شخصا درسي بزرگ ازو گرفته ام. تازه در علوي، معلم شده بودم. از بخت خوش، دو تا از كلاسهاي من همزمان با كلاس استاد بود. لذا قبل و بعد كلاس، در اتاق استراحت معلمين، در محضرش بودم. ظهر يك روز دهه اول محّرم بود و بعد از نماز جماعت ، ذكر مصيبت كوتاهي در نمازخانه مدرسه جريان داشت. من كنار استاد از پله ها بالا مي رفتم. روضه خوان، داشت يكي از آن عجايب غير معقول را ميخواند. آقاي نوري ايستاد. منهم ايستادم. صورتش مغموم و چشمش تر بود. آهسته گفت: "آقا! دروغ بد است، خيلي بد. بركت را مي برد. برا آقام امام حسين ع باشه، بدتر هم هست."
نوري درس دين نخوانده بود. اما فطرت پاك، مذاق سالم و اخلاق ديني داشت. نشانه استقرار دين در ضمير، جز اخلاق حسن چيست؟ آنروز، در محضر اين حجت الاسلام ريش تراشيده، چقدر احساس حقارت كردم.

راستش بعنوان يك پدر، آرزو دارم پسرم روزي معلمي لاهوتي، شبيه رضا روزبه شود. شما كه غريبه نيستي، يا يك "آدم" ، شبيه آق نوري گل گلاب!
جمال هر چي مرده....
دِ بزن زنگو!

https://bit.ly/2tYDZr4

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

ایران بر لبه تیغ

به افتخار محمد فاضلی


✍️ محسن رنانی

پدربزرگم می‌گفت در روستایی نزدیک زادگاهش، مردی حکیم بود که با طبابت، اخلاق نکو و زبان بی‌پروایش در دل اهالی جایی باز کرده بود. کدخدای روستا از قدیم با او مشکل داشت و رفتار نیکو و احترام مردم به او را خوش نمی‌داشت؛ گویی گمان می‌کرد هرچه مردم به حکیم احترام بگذارند از قدرت او کم می‌شود. کدخدا دلش‌ می‌خواست محبوبیت و احترام فقط مختص خودش باشد؛ مردم، فقط از او بترسند و فقط به او امید داشته‌ باشند. روزی حکیم در کوچه، متوجه سرفه های خشک کدخدا شد؛ به او گفت کدخدا نوکرت را بفرست تا برای سینه‌ات دوا بدهم؛ کدخدا با خشم به او نگریست و رد شد.

فردا حکیم همسر کدخدا را دید و به او گفت بهتر است هرچه زودتر سرفه‌های کدخدا را درمان کنید. همسر کدخدا با بی‌محلی، هیچ‌ نگفت، راهش را کج کرد و رفت. روزی دیگر حکیم، نوکر کدخدا را دید، او را صدا زد، به طبابت‌خانه برد و بسته‌‌ای دارو به او داد و گفت: این‌ها را بده کدخدا بخورد و اگر تا یک هفته دیگر سرفه‌هایش خوب نشد به من خبر بده. ساعتی بعد پسر کوچک کدخدا آمد و با تندی به حکیم گفت که دیگر حق ندارد بگوید کدخدا بیمار است و باید درمان شود. چند هفته گذشت و باز روزی حکیم در گذرِ محله متوجه شد که کدخدا همان سرفه‌ها را دارد. به برادر کدخدا که در گذر، مغازه داشت گفت برادرت را بیاور تا من معاینه کنم و دارو بدهم، اگر با داروی من خوب نشود، احتمالا مشکل جدی است و باید او را برای درمان به شهر ببرید. عصر که شد پسر بزرگ کدخدا به طبابت‌خانه حکیم رفت و با لگد میز حکیم را وارونه کرد و با فریاد گفت یک‌بار دیگر بگویی پدر من بیمار است، جایت در این روستا نخواهد بود.

در ماههای بعد سرفه‌های کدخدا شدیدتر ادامه یافت و حکیم هر آدم موثری را در روستا می‌دید، می‌گفت از من نشنیده بگیرید، اما بروید این کدخدا را برای درمان به شهر ببرید؛ این سرفه‌ها نشانه خوبی نیست. ولی کسی جرأت نمی‌کرد مساله را به طور جدی دنبال کند. تا این که چند ماه بعد، شبی از شب‌های سرد و برفی زمستان، کدخدا به سرفه‌ افتاد و ساعت‌به‌ساعت سرفه‌هایش شدیدتر شد و بعد در اواخر شب بود که خون بالا آورد و به حالت نزاری در بستر افتاد. فردا پسرانش تصمیم گرفتند او را برای درمان به شهر ببرند، اما برف و بوران تمام راهها را بسته بود. یکی دو روز بعد، با هر سختی بود او را به شهر بردند اما پزشکان گفتند دیر شده است، کاری نمی‌شود کرد. کدخدا چند روزی در بیمارستان بستری بود تا درگذشت.

پسران کدخدا پیش از آن که جنازه پدر را برای خاکسپاری به روستا ببرند، اول به خانه حکیم رفتند و او را به باد کتک گرفتند؛ آنقدر زدند که حکیم دیگر نای راه رفتن نداشت؛ سپس تمام لوازم او را به کوچه ریختند و او را از روستا بیرون کردند و تهدید کردند که اگر دیگر به روستا بازگردد خونش را خواهند ریخت. حکیم همچنان که لنگان از روستا دور می‌شد، زیر لب زمزمه می‌کرد:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافری است رنجیدن.

و چنین شد که تا سالهای سال دیگر هیچ حکیمی جرأت نکرد برای طبابت به آن روستا برود و روزگار درازی بیماری دمار از روزگار آن روستا برآورد.

خبر کوتاه بود: دکتر محمد فاضلی،‌ از دانشگاه اخراج شد. وقتی خبر را خواندم یاد داستان پدربزرگم افتادم. فاضلی جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد. او خودش را در محدوده تنگ دانشگاه اسیر نکرد؛ فکر و قلم و جوانی و نیرویش را به هر سویی که تخصص‌اش اجازه می‌داد کشید تا به سهم خود برای بهبود حال ایران تلاش کند. کتاب «ایران بر لبه تیغ» آخرین اثر دکتر محمد فاضلی و حاصل تأملات او درباره ایران است. شاید این کتاب هم یکی از سندهای جرم او برای اخراجش بوده باشد. دعوت می‌کنم همگی این کتاب را بخوانیم و به دیگران توصیه کنیم که بخوانند تا با یکی از جرائم محمد فاضلی، جامعه‌شناس دانشمند و دغدغه‌مند آشنا شویم. او در این کتاب تلاش ارزشمندی کرده است برای شناسایی دردهای ایران و ارایه‌ نسخه‌هایی برای درمان آن. همه‌مان باید دردهای ایران را دقیق‌تر بشناسیم و راه درمان آن را بدانیم تا دیگر فریب‌مان ندهند. توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید و نوروز امسال نیز آن را به دیگران هدیه دهید.

برای خواندن معرفی کوتاه و یا تهیه کتاب به پیوند زیر بروید:
https://pooyeshfekri.com/product/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%84%D8%A8%DB%80-%D8%AA%DB%8C%D8%BA/


برای مشاهده گفت‌وگوی مفصل ویدیویی با دکتر فاضلی درباره کتاب، به پیوند زیر بروید:
https://www.aparat.com/v/8awB2

محسن رنانی / ۳ بهمن ۱۴۰۰
.
.

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

خوشا سگی

محمّد حسین کریمی پور


یک‌ سگی را چند روزی نان رسان
خو کند با تو ، شود او پاسبان

بوی تو تا عمر دارد، یاد اوست
خوشترین آوا بر او الحان توست

شیر نر گر قصد جان تو کند
آن سگ لاغر بر او غرّان شود

در ره تو از جهانش باک نِی
جان اگرخواهی، ورا امساک نِی

هرچه با تو بسته،بستِ جان اوست
خانمان وکودک و دستار ودوست

گرچه اول، با تو آمد بهر چاشت
چون نوالت خورد، پاسِ لقمه داشت

استخوان ده یا مده، نزدش یکیست
کن نوازش یا بزن، باکیش نیست

***

چرب و شیرین سالها خوردیم سیر
طفل و شاب و مرد کامل، مرد پیر

مکنت و آرامش و امن و امان
همسر و کاشانه و زرّ، خان و‌مان

حیف از یک موی سگ در جان ما
ای دریغ، یک نیمشب، شکر ودعا

از سگی، دندان فقط در کام ماست
پاچه گیرِ خلقِ حقّ از چپُّ و راست


/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

آقا معلم هندسه
(بازنشر، به مناسبت روز جهانی معلم)

(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)

✅ او درست سی سال پیش در همین روزهای مهر ۱۳۶۷ وارد کلاس شد. نوجوانان کلاس اول دبیرستان، شاهد مردی حدود شصت ساله بودند که بسیار مرتب، زیبا و با ابهت لباس پوشیده بود. کت‌وشلوار سورمه‌ای، پالتو، کلاه پوست و چشم‌گیرتر از آن، پیکان جوانان زردرنگ که انگار نه انگار بیش از ده سال عمر داشت، عین روز اول نو بود. معلم هندسه بود و رفتار و گفتارش هم نظم هندسی داشت، چنان منظم و باطمأنینه که چهار سال تخته‌های گچی را پاک کرد اما گرد به لباسش ننشست. دایره‌ها را هم با دست انگار با پرگار می‌کشید.

✅ امتحان ثلث اول برگه امتحانی با خودم نبرده بودم و به رسم دوران راهنمایی یک دو برگی از وسط دفتر جدا کردم و پاسخ‌ها را نوشتم. یکی دو هفته بعد وقتی ورقه‌ها را تصحیح‌شده باز می‌گرداند، ورقه‌ام نبود. خیلی با احتیاط پرسیدم «آقا ورقه ما نیست؟» خیلی محترمانه پرسید «در برگه دفتر نوشته بودی؟» پاسخ دادم بله، و صریح گفت «ورقه را پاره کردم.» همان موقع فهمیدم مهربانی‌اش جایگزین نظم هندسی‌اش نمی‌شود.

✅ عالی درس می‌داد اما من بعید می‌دانم پیرمرد در چهار سالی که به ما هندسه و ریاضیات جدید درس داد هیچ وقت مسأله‌ای را خودش حل کرده باشد. همه را خودمان حل کردیم زیرا چنان شوق آموختن در نوجوانان کلاس برانگیخته بود که همه برای حل کردن مسائل آخر هر درس، سر و دست می‌شکستند. یکی از هیجان‌انگیزترین لحظات چهار سال دبیرستان من، مشارکت در حل مسأله‌های هندسه در زنگ‌های تفریح و ساعات بعد از مدرسه بود. تخته سبز مدرسه معمولاً به سه چهار قسمت تقسیم می‌شد و در هر قسمت دو سه دانش‌آموز توی سر و کله هم می‌زدند که مسائل را حل کنند.

✅ بزرگ‌ترین هنر پیرمرد وقتی بود که در خرداد ۱۳۶۸ در آخرین کلاس هندسه یک مسأله به‌ظاهر ساده به سه کلاس اول دبیرستان داد و گفت تا اول مهر فرصت دارید حل کنید. تکلیف و اجبار نبود، اما اکثریت دانش‌آموزان از جمله خودم بخش مهمی از تابستان را صرف کشیدن یک مثلت متساوی‌الساقین کردیم که زاویه رأس آن ۲۰ درجه بود و یکی از میانه‌های دو ساقش ترسیم شده بود و قرار بود زوایای نامعلومش را محاسبه کنیم. مسأله را بعد از ۲۹ سال هنوز به خاطر دارم. اول مهر، فقط یک نفر مسأله را حل کرده بود، اما هر کسی صدها مثلث کشیده و فکر کرده بود و بی‌آن‌که بداند، اندیشیدن، پشتکار و نظم را آموخته بود.

✅ پیرمرد امتحان تستی نمی‌گرفت، کتاب‌های کمک‌درسی صنعت کنکور را هم معرفی نمی‌کرد؛ اما دفترچه کوچکی داشت که با یک مداد اتود، برای دانش‌آموزانی که برای حل مسأله‌ها پای تخته می‌رفتند نمره درج می‌کرد. هیچ کس نفهمید نمره‌اش چند است یا چه تأثیری دارد اما از هر ابزاری برای ارزیابی کارآمدتر بود؛ کارآمدتر از هر نمره آزمون آزمایشی.

✅ «آقای قاضی‌زاده» معلم هندسه دبیرستان‌های اراک، پیرمرد اسطوره نظم، آموزگار پشتکار و استاد بی‌نظیر در واداشتن به تفکر، درست سی‌ سال پیش وارد کلاس که نه، وارد ذهن من و هم‌کلاسی‌هایم شد و هرگز بیرون نرفت. کثیری از ما ناخودآگاه چیزهایی از او آموختیم که امروز با ماست. یکی از دوستانم می‌گفت در اولین محل کارم بعد از تحصیل مهندسی، یکی از همکارانم گفت «شما پدرت نظامی بوده است که این قدر منظم و باپشتکار کار می‌کنی؟» می‌گفت هر چه پیش خودم فکر کردم دیدم هر آن‌چه دارم از چهار سال نعمت آموزگاری «آقای قاضی‌زاده» است.

✅ پیرمرد اگر زنده بود امروز باید نود و چندساله می‌شد و من چه با افتخار برای بوسیدن دستش به جاده می‌زدم و صدها کیلومتر می‌راندم. اطمینان دارم در نود و چندسالگی هم همان‌قدر با ابهت، منظم، وظیفه‌شناس، خلاق، استوار و انگیزه‌ساز می‌بود.

✅ من و بسیاری از آن‌ها که کلاسش را درک کردیم، از رمز و رازهای هندسه و ریاضیات جدید که به ما آموخت، چیز دندان‌گیری به یاد نداریم، اما او منطق آموختن، شوق یاد گرفتن، شور مبارزه برای حل مسأله، استواری بر مسیر سختی، نظم در طرح مسأله و هندسی اندیشیدن و انسانی رفتار کردن را کوشید در ما نهادینه کند. هر کدام به فراخور توانایی و پشتکارمان بهره‌ای گرفتیم و یادش را زنده نگه می‌داریم. روحش شاد و سلوک معلمی‌اش پایدار. شما نیز برای سلامتی بزرگ‌معلمان زنده و شادی روح آن‌ها که رفته‌اند، دعا کنید.

✅ (این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران هم ارسال کنید.)

@fazeli_mohammad

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

ایران اسیرِ کابوس است!

محمّد حسین کریمی پور

۱- قواعد بازی جهانی، حاصل برآیند تنازع قدرتها‌ست. تغییر قواعدِ بازی بنفع خود بدون کسب برتری اقتصادی/نظامی ممکن نیست. آمریکا با بهره از اقتصاد قوی، توان نو آوری، دست برتر در هر دو‌جنگ‌ جهانی، جنگ سرد و ایجاد بلوک غرب، نظم موجودِ آمریکائی و‌ دلار محور را هوشیارانه آجر به آجر ساخت و چنددهه حفظ کرد.

۲- انگلیس، فرانسه و اروپای غربی شرکای این کمپانی بودند.آلمان، ژاپن و کره در سایه آن برخاستند و‌سهامدار شدند. چین ابتدا با آن جنگید ولی بعد آنرا نردبان ترقی یافت بر آن جهید و بالا رفت. شوروی و بلوک شرق، کره شمالی و‌ ایران در تخریب آن کوشیدند. اما برای غلبه بر آمریکا و شرکا، مهارت، وزن و‌ خزانه وافی نداشتند. حریف رویشان افتاد و‌ در ماندند. در دنیای ناعادلانه آمریکائی، موضع و مدل بازی حکومت ها فرق می کرد. سرنوشت ملت هاشان هم!

۳- هیچ نظمی ابدی نبوده و نیست. آمریکا، متحدان و اتحادهایش تدریجا ضعیف می شوند. اتحادیه اروپا، رویای ابر قدرتی را وا نهاده. چین و‌امثال هند و اندونزی در کار طلوعند. بازیگران کوچک و آماده ای چون سنگاپور، اسرائیل، قطر و امارات، پر رنگ می شوند. چین چنان وزن گرفته که تغییر تعادلات جهانی در ربع قرن پیش رو، ناگزیر می نماید . دنیای نیمه دوم قرن، بعیدست آنقدر آمریکائی باشد که بود. کشورها در تب و‌تاب پیش بینی روند آینده و باز تعریف جایگاه خود برای دوران انتقال و دنیای جدید اند. نظمی جدید در کار تولد است.

۴- به یُمن تغییر راهبرد صدور انقلاب به استراتژی تقویت چین، اژدها چهار دهه رشد ممتد اقتصاد را پشت سر نهاده. آن کشور فقیر و‌گرسنه دهه ۷۰، حالا سهمش از اقتصاد جهانی به ۱۵٪ نزدیک می شود. دومین بودجه دفاعی دنیا را دارد که از مجموع روسیه، انگلیس و فرانسه بیشترست! در تمام این سالها با همین قواعد دنیایِ آمریکائی کج دار و‌مریز، بازی کرده و قوی شده. هنوز هوشمندانه و فروتنانه منکرست که ابر قدرت شده یا در صددست جای آمریکا را بگیرد. چینِ عاقل، لاجرم ابر قدرت خواهد شد و اکنون نیز قدرت دوم جهانست.

۵-ایران که حتی ۰/۵٪ اقتصاد یا ۱٪ بودجه دفاعی دنیا را نداشت، بجای تمرکز بر تقویت خود، دنبال تغییر قواعد بازی رفت. جنگ طولانی و بی برنامه با نظم جهانی آمریکایی، ریشه های ایران را فرسوده. خزانه خالی، فساد فراگیر، سرمایه اجتماعی ضعیف، دشمن زیاد، متحد مفقود، سرمایه و‌مغزها در حال فرار، چالش ها زورآور و‌بندهای تحریم محکم است. حکومت کُند و‌ ناهوشمند می نماید و‌ ناتوانِ از حل مساله است.
اینجا ایستاده ایم چون دنیا را نشناخته ، بازیگوشانه تعادلات ریاضی قدرت را انکار و بدنبال سراب دویده ایم. روزگارمان جوریست که هر که به ما می رسد، نه فقط چین و روسیه بل سریلانکا و عراق بدون توجه به منافع ما، خرِ خود می راند. ضعیف ترین کشورهای جهان، حقوق بدیهی ما (حتی حق تسلط بر اموالمان) را بدون ترس از عواقب، نقض می کند. تا بدل به کشوری فرصت جو، حسابگر و‌ واقع نگر نشویم، آب به آسیاب هر که باشد، گندم ما آرد نمی شود.

۶- ایران عقب افتاد و‌گرفتار اوهام شد . دار و ندارمان را در نبردهایی باخته ایم که اولویت ما نبودند. در کوره راههایی روانیم که به هیچ جا نمی رسد. گرفتار بحرانهایی هستیم که دیگران قرنهاست پرونده اش را بسته اند. گویی طلسمی سیاه بر جان ما مستولیست. اگر می خواهیم طومار این کهن دیار بهم نپیچد، آب را باید به جوی گرداند. دشوار ولی ممکنست. چالش هایمان متعدد و سنگین اند. اما در نیروی انسانی، زیر ساخت ها، موقعیت ژئوپلتیک، پتانسیل تولید، منابع، حجم بازار و اندوخته تمدنی مزایایی داریم. اگر عاقل باشیم، اینها به کار می آیند. محتاج تغییر از درونیم، تغییر در نگرشمان به جهان و شیوه حکمرانی. باید چالش ها را برسمیت بشناسیم. باید جمهوریت مرده را زنده کنیم و ساختار حکمرانی را با شرائط قرن ۲۱ متناسب کنیم. باید وزن خود و‌تناسبش با دیگر بازیگران منطقه و جهان را بفهمیم . باید راهبردهایی منطبق با واقعیات و اهدافی متناسب با منافع ملی اتخاذ کنیم. باید کاری کنیم ملت احساس پیشرفت کند و راضی باشد. باید اوهام و خیالات را وانهیم!

خدا ایران را از شر دشمنان بیگانه و خودی حفظ کند! آمین!

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

خدا چایت بدهد!

حسین جنتی ( شاعر )

خیلی‌ سال پیش برای کاری رفته بودم به شهر کوچک آستانه‌ی شازند.غروب شد. شب سرد زمستان بود.خسته بودم. رفتم امامزاده. کوله‌ام را گذاشتم زیر سرم و کنار ضریح مچاله شدم. صبح حیران بلند شدم. بالش بزرگِ نرمی زیر سرم بود و لحاف کلفت و گرمی رویم.

رفتم جلوی در. خادم گفت: "ساکت پیش منه، بیا چایی بخور" تشکر کردم. چای خوردم. کوله را گرفتم. لبخند زد. لبخند زدم و رفتم...

نمی‌دانم چرا نیم‌شبی یادت کردم. اگر زنده‌ای، سالم باشی. اگر مُرده‌ای، خدا بالشِ بزرگِ نرم بگذارد زیر سرت، لحاف گرم بیاندازد رویت، چایت بدهد.

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

باید با دقت این متن را خواند.
یکی داستانست، پر آب چشم !



اقتصاد در انتظارِ سیاست


مسعود نیلی


تنها چند روز دیگر یک نفر انتخاب خواهد شد که قرار است با قدرت ذهنی خود و توان تخصصی همکارانش، بودجۀ ناتراز امسال را اجرا کند و بودجۀ سال آینده را هم به‌محض استقرار تهیه کند. او قرار است دربارۀ نظام بانکی ناتراز تصمیم بگیرد و برای نظام بازنشستگی ورشکسته و صندوق تأمین اجتماعی نامتعادل فکری بکند. اگر او هم بر پدال گاز خلق نقدینگی بفشارد، جمع رانندگان هماهنگ خواهند شد و کبریت تورم را در مخزن بزرگ نقدینگی مشتعل خواهند کرد.

متن کامل را اینجا بخوانید:

https://bit.ly/3xkNKhx

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

رفتی و هم‌چنان به خیالِ منْ اندری
گویی که در برابر چشمم مُصوّری

#سعدی

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

سوریه آینه‌ی عبرت
نظام سیاسی ایران به گونه‌ای سامان یافته است که یک رفرمیست یا نوآور یا مصلح الزاماً بایستی قبلا خود در درون همین نظام بوده باشد. جزو آن. مصلح، متهم یا حتی مجرم فقط از درون هرم قدرت با آن پوسته‌ی سختش.
در ایران کسی از بیرون هرم قدرت عملاً راهی به اصلاح نظام ندارد. بیرونی‌ها غالباً فقط مردمان هستند که اجازه دارند هر چند سال بین آنها که در داخل هرم قدرت رقابت می‌کنند داوری کنند. برای یکی هورا بکشند. به یک نفرشان رأی بدهند تا او بالاتر برود. به دیگری رأی ندهند و قس علیهذا.
شورای نگهبان در این دوره درون‌بودگی نظام را به روشنی تعریف و شفاف و فرموله کرده است تا هرگونه سوءتفاهمات بین همان‌ها که در درون‌نظامند رفع و مشخص شود و اسباب دلخوری‌ها پیشاپیش زدوده گردد و هم روی دست بیرونی‌ها آب پاکی ریخته شود تا مزاحم دستگاه قدرت نشوند.
از ابتدای انقلاب و در کشاکش نبردهای سیاسی، مناسبات قدرت بین عده‌ای کم و مشخص دست‌به دست شده است.
آقای دکتر مهرزاد بروجردی رییس دانشکده‌ی امور بین‌الملل ویرجینیاتک کوشش زیادی در احصاء دست‌اندرکاران مناسبات قدرت در جمهوری اسلامی کرده است. فهرست ذیل که از صفحه‌ی فیس‌بوک ایشان برداشته‌شده، بخش مهمی از قدرتمندان 4 دهه‌ی اخیر ایران را نشان می‌دهد که از قضا تقریباً همه‌ی کاندیداهای اصلی ریاست‌جمهوری همین دوره را نیز شامل می‌شود:
«تعداد افراد در بعضی از مشاغل مهم بعد از انقلاب:
ولی فقیه: ۲
نخست وزیر: ۵
فرمانده کل ارتش: ۶
رئیس جمهور: ۷
رئیس سازمان صدا و سیما: ۷
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: ۹
رئیس کل بانک مرکزی: ۱۱
رئیس قوه قضاییه: ۱۱
دادستان کل کشور: ‍۱۳
شهردار تهران: ۱۶
اعضای شورای انقلاب: ۲۷
معاون رئیس جمهور: ۴۸
عضو شورای نگهبان: ۴۹
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: ۶۰
وزیر: ۲۲۲
عضو مجلس خبرگان: ۲۷۱
نماینده مجلس: ۱۹۸۸
این لیست بر اساس اطلاعات موجود در کتاب زیر تهیه شده است:
Mehrzad Boroujerdi and Kourosh Rahimkhani, Postrevolutionary Iran: A Political Handbook (Syracuse University Press, 2018).»
وضعیت کنونی کشور که از نظر حکمرانان عالی و بی‌نظیر است، محصول چهار دهه فعالیت همین گروه محترم است و هر دوره انتخابات، افرادی از درون همین گروه در رقابت با افرادی دیگر که آنها هم از همین گروه هستند، قرار می‌گیرند.
سوریه 23 میلیون جمعیت دارد. بهتر است بگوییم داشت. 3 میلیون از این جمعیت علوی است. قدرت در دست علویان است. مناسبات بین همین اقلیت دست به دست می‌شود و می‌چرخد. آنها آنقدر بد حکومت کردند که اکنون 12 میلیون از این ملت آواره و صدها هزار نفرشان کشته شده‌اند.
امیدوارم این گروهی که در جمهوری اسلامی قدرت را در دست گرفته‌اند و مناسبات را در بین خود دست به دست می‌کنند نیم‌نگاهی نیز به همپیمانان علوی خود کنند.
آن نوع حکومت‌داری وقتی نتوانست کشوری به کوچکی سوریه را اداره کند به طریق اولی نمی‌تواند کشوری به وسعت و عظمت ایران را سامان ببخشد!

نویسنده: محمدحسین غیاثی
تاریخ انتشار: 25 اردیبهشت 1400

#انتخابات1400
t.me/MohammadHossein_Ghiasi

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

گروههای جمعیتی موثر در تحولات آتی ایران - بخش دوّم

۳- اهل سنت

آنها بخش کوچکی از جمعیت ایران اند. اما رابطه آنها با بدنه دنیای سنت و جمعیت های کشورهای همسایه و استقرارشان در مرزها بدانان نقشی بزرگتر می دهد. متاسفانه ساکن مناطق کم توسعه یافته تر و در معرض فقر و تبعیض اند. وقتی هضم حکومتِ دینیِ مرکزی برای هاضمه شیعیان قم و اصفهان ثقیل می نماید، پیش بینی موضع غالب سیاسی در میان اهل سنت دشوار نیست. جامعه اهل سنت ایران مراودات گسترده با امارات، پاکستان، سعودی و اقلیم کردستان دارد . آنها از جریانات فکری و اجتماعی جهان سنت از مدرنیسم اماراتی تا طالبانیسم تا بهار عربی تا خلافت خالده اثر می پذیرند بررسی تعداد و پیشینه کشتگان ایرانی در جنگ های عراق و شامات ( چه سلفی و چه پان کرد) می تواند محل تامل جدی باشد.

۴-غیر مسلمانان

جمعیت کوچک و رو به تقلیل زرتشتیان،مسیحیان و یهودیان ایرانی نقش سیاسی متمایزی ندارند. در تحولات پیش رو شاید بازیگران خارجی و داخلی بیشتر بر بهاییان و نوکیشان متمرکز باشند. اما بزرگترین گروه ایرانیان غیر مسلمان، "دین گریزان"ند. دین گریزی از تبعات مدرنیته و همچنین از میوه های حکومت دینی است. این گروه، طیف های مختلف از خداپرستان شریعت گریز تا طیف رادیکال "ضد دین" دارد. رادیکال های ضد دین که معتقدند دین به هر صورتی، نوعی بیماری بدخیم و محتاج جراحی است به اندازه رادیکال های مذهبی، پتانسیل تمایل به خشونت و انسداد گفتمانی را فراهم می کنند. شعارهای این دسته اخیر در جامعه ای که جمعیت متدین بزرگی دارد، حرکت به جلو را دشوار می کند.

۵-اقوام در معرض جدایی طلبی

جدایی آذری ها، اعراب، کردها و بلوچ ها از ایران، مورد علاقه برخی از باشندگان این مناطق و البته برخی نیروهای خارجی بوده و هست . هر قدر نارضایتی از حکومت مرکزی و نا امیدی از آینده ایران بیشتر شود ، ایده جدایی طلبی شعله ورتر می شود. امیدواری به آینده هم قومان همسایه، سیاست های ناهوشمند در قبال زبان محلی، تبعیض مذهبی، فقر، بیکاری و البته مداخله قدرت های خارجی، بر این آتش می دمد. این گوه ای است که اگر در شکاف های بدنه ایران جاگیر شود، پتانسیلی ویرانگر خواهد داشت.

۶- اردوگاه زندگی

گمان می کنم، بخش اعظم مردم ایران و غالب آحاد دسته های فوق ، عضو این اردویند. مردمی که اولویت شان را با معیشت، امنیت ، رفاه، آرامش و امید به آینده تعریف می کنند. شهروندان درجه دویی که از زندگی در دیگی که بر هیزم خیالات ایدیولوژیک می جوشد خسته اند. مردمانی که از صندوق و از امکان اصلاح، دل بریده و فشار تورم دو رقمی و سقوط آزاد ارزش ریال، بارها خانه خرابشان کرده. آنها بیش از آنکه به دموکراسی بها دهند یا طالب توسعه متوازن یا نگران سرنوشت شامات باشند، تشنه کارآیی حکومت، ثبات، رونق معیشت، فرصت شغلی،رفاه و کامیابی اند. ایرانیانی که می خواهند باندازه همسایگان ترک و اماراتی از مسکن، غذا، حمل و نقل، حق سفر و امکان تزریق واکسن برخوردار باشند. مردمی که طی نیم قرن، حسرتِ ژاپن، بعد کره، بعد مالزی بعد ترکیه بعد چین را خورده اند و حالا می شنوند که باید از اقتصاد بنگلادش الگو بردارند! خبر بد اول آنست که بخش غالب این مردم به جان آمده، متوقعند همه چیز یکی دو ساله سامان یابد. معتقدند زید برود و عمرو بیاید ، مشکل حل شده است. قبول نمی کنند که بهترین حکومت هم از آسمان نازل شود باز برای سر و سامان دادن به اینهمه چالش به چند دهه کار سخت دولت-ملت نیاز است. خبر بد دوم آنست که آنها ده فرقه اند و ده ساز مختلف می زنند. جز در "لزوم تغییر" که همه بر آن متفقند ، در تعریف مساله ایران، اولویت ها و راه حل ها نظرات متباینی دارند. این دو عارضه معنی دار، ریشه های قویم فرهنگی دارد و البته حکومت هم در تشدید آنها موثر است. اگر همین امروز، قدرت به اردوگاه زندگی تسلیم شود، آنها در شکل توده ای، بی برنامه و شرحه شرحه شان آماده نیستند نظامی کارآتر برپا کنند. این مردم از خشم و از آرزوی اصلاح یکشبه و از باور به معجزه آکنده اند. اما مدل متفق علیه ای برای بهبود حکومت ندارند. این آدم های بجان آمده ، مصالح مساعد برای بازی تاج و تخت مدعیانند. تعداد آنها به باور من از اردوگاه انقلابیون بس بیشتر و رو به تزایدست. اما هنوز توان هیچ فرقه ای از آنها به تنهایی با اردوگاه مجهز حامیان حکومت قابل مقایسه نیست.

بگمانم دینامیسم پیش رو، برآیند تلاش اقلیت شیعیان ولایت فقیه برای حفظ و بسط قدرتشان در مقابل اکثریت به جان آمده ای است که برای دستیابی به زندگی متعارف می کوشند. این تنازع در هر دو سو از خارج از مرزها تاثیر خواهد پذیرفت. هم حاکمیت (در خانه مانده و از دنیا رانده) به دنبال حامی خارجی بزرگتر خواهد رفت و هم گروههای جمعیتی ناراضی (بالاخص مشتاقان راهکار جدایی طلبی) شریک قَدر خواهند جست. بسط قصه این تنازع بماند برای بعد!

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

دجله و فرات -٣
روایتِ اهلِ عراق


محمّد حسین کریمی پور

١- کشاورزی ٥٪‏درآمد و٢٠٪‏ اشتغال عراق را تامین می کند. حزب بعث برای ٩٠٪‏ ظرفیت آبی ٨٥ میلیارد متر مکعبی کشور در فکر توسعه اراضی کشاورزی مدرن بود. در میانه دهه ٧٠ میلادی، عراق ٥/٦ میلیون هکتار اراضی آبی داشت که ٧٠٪‏ آن در حوضه دجله بود. افزایش مصرف آب بالادست، کاهش کیفیت آب و از همه مهم تر جنگ و ناآرامی سبب شد که سطح کشت، تقریبا نصف شود.

٢- ٤٥٪‏اراضی عراق تحت تاثیر بیایان زایی است. افزایش درجه حرارت، کاهش بارش ، کاهش حجم روان آبها و کاهش کیفیت آب به این روند دامن می زند. مانند سایر مناطق خاورمیانه، پتانسیل تولید آب طبیعت، در حال کاهش است.

٣-سیاست صدام در محو نیزارها سبب شد تا در سال ٢٠٠٣ تنها ١٤٪‏ از پهنه ده هزار کیلومتر مربعی نیزارهای جنوب باقی مانده باشد. نیزارهای خشک، منشاء اصلی ریزگردهای منطقه است. عراق با کمک بین المللی در حال احیاء نیزارهاست که محتاج تخصیص ١٣م م م آب است.

٤-در اوج رونق کشاورزی، در١٩٩٠ معادل ٤٣ میلیارد مترمکعب آب ( ٩٠٪‏کشاورزی، ٦٪‏صنعت و ٤٪‏ انسانی ) مصرف شد. حدود ١٠ م م م آب از سهم نیزارها قطع شده بود. با ملاحظه حقابه طبیعت، رکورد مصرف معقول عراق ٥٣ م م م بوده است. امروز منابع عراقی با فرض احیای سطح زیر کشت قدیم و تکمیل طرحهای توسعه، از نیاز آبی ٦٦ الي ٧٧م م م سخن می گویند.

٥-به گزارش فائو، تمام آب ورودی فرات و ٨٧٪‏ آب دجله، منشاء غیر عراقی دارند. بخش بزرگی از انشعابات دجله که در داخل عراق بدان می پیوندد نیز ریشه ترک (زاب بزرگ) یا ایرانی ( زاب کوچک، دیالی، وند، ..) دارد. الانصاری محقق عراقی الاصل، ورودی مرزی دجله و فرات و انشعاباتشان به عراق را ٤٦م م م تخمین زده و ٧م م م آورده ایرانی به هور هویزه را هم بدان می افزاید. بدین ترتیب او آب خارجی وارده به عراق را سالانه ٥٣ م م م تخمین می زند. خواهیم دید که عراق در میان مدت روی تداوم ورود تنها نیمی از این آب می تواند حساب کند.

٦-بانک جهانی، روان آب سالیانه متکی به منابع داخلی عراق را ٣٥م م م و پتانسیل آب زیر زمینی عراق را ١/٢ م م م تخمین می زند.

٧-از اوایل قرن بیستم تا دهه ٦٠ میلادی، عراق تنها دارنده تاسیسات مهندسی بر روی فرات بود . در دهه ٦٠عراق ١٦م م م آب فرات را برای آبیاری ١/٢میلیون هکتار کشاورزی مصرف می کرد که ٥ برابر سوریه و ١٠برابر ترکیه بود.٨٩٪‏آب فرات از ترکیه و ١١٪‏از سوریه نشات می گیرد. عراق هیچ آبی به فرات نمی دهد اما مصرف ٢٣ م م م از آن را در برنامه دارد. حالا پروژه گاپ قرارست نیمی از آب فرات را مصرف کند. سازمان ملل می گوید ورودی فرات به عراق در حسیبه که در دوره ٩٨-٨٨ حدود ٢٣م م م بود در دوره ١٠-٩٠ به ١٧ م م م کاهش یافته است. ترکیه تعهد کرده حجم سالانه ورودی فرات به سوریه حداقل ١٦ م م م باشد و سوریها تعهد کرده اند ٥٨٪‏این میزان به عراق برود. روی کاغذ، سهم عراق از فرات ٩ م م م است. اما الانصاری در سال ٢٠١٣ می نویسد نه ترکیه و نه سوریه این حدود را رعایت نمی کنند و آب ورودی تقلیل مستمر دارد. در بالادست، آبِ فراتِ محصور در دشت هایِ حاصلخیز، مشتری بیشتری از آب دجله کوهستانی دارد. مخازن سدهای ترکیه و سوریه از نظر فنی قادرند تمام آب فرات را ضبط کنند. امنیت آبی عراق در فرات شکننده است.

٨-طبق گزارش فائو، ٦٥٪‏آب دجله از ترکیه، ٢٢٪‏ از ایران و ١٣٪‏ از عراق نشات می گیرد. با تکمیل ایلیسو، ترکها از نظر فنی قادرخواهند بود غالب جریان دجله را ضبط کنند. اما استفاده از آب دجله و زاب بزرگ –بعلت محیط کوهستانی- برای ترک ها سخت و گران است. گاپ ترکیه مصرف حدود٧ م م م و سوریه ٢/٦م م م را در برنامه دارند. زاب بزرگ که از ترکیه می آید، در پایین دست موصل نزدیک ١٣ م م م آب را به دجله می ریزد. زاب کوچک و تعداد دیگری از رودهای ایرانی-عراقی، بیش از ١٤ م م م به دجله می ریزند. حدود نیمی از این حجم در داخل ایران مصرف خواهد شد. در دجله و انشعاباتش، عراق می تواند در میان مدت روی ٢٠ م م م آب خارجی حساب کند.

٩-پس در میان مدت عراق باید با نصف شدن آب ورودی از خارج هماهنگ شود. تنش در حاشیه فرات شدید خواهد بود. اگر ده درصد کاهش پتانسیل آبی ناشی از تغییر اقلیم را در کنار محاسبات فوق قرار دهیم، عراق بجای ٨٥م م م آب شیرین سالانه ، باید با ٥٥م م م سر کند. البته همچنان سرانه آب عراق از ایران بیشتر خواهد بود. اگر کردستانِ پُر آب از عراق جدا و کشور سومی در بالادست شکل گیرد ، اوضاع برای عراق عرب دشوارتر خواهد شد.

برای ما ایرانیان، سوال بزرگ این است که مدیریت مصرف عراق از طریق تعدیل بلندپروازی کشاورزی رخ خواهد داد یا از طریق قطع سهم آب نیزارها؟

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

دجله و فُرات،
خفه مان مي كنند!

محمّدحسین کریمی‌پور

دجله و فرات چه ربطی به ما دارد؟
بیشترین حجم ریزگردِ مهاجم به ایران در عراق و سوریه زاده می شود. انسان ، سهمِ آبِ تالابهایِ وسیعِ حاشیه دجله و فرات را مهار و مصرف می کند. در نتیجه هورها و تالابهای وسیع بین النهرین خشک می شوند. بستر این تالابهایِ کُهن، انباشته از میلیاردها تن رسوباتِ ریزدانه است. اگر صدها عدد از این ذرات رسوب را کنار هم بچینی، باز به ضخامت یک تار مو یا به وزن یک ذره آرد نخواهند رسید. آنها بسیار ریز و فوق العاده سبک اند. وقتی تالاب خشک شود ، ذرات رسوب هم خشک شده، چسبندگی به همدیگر را از دست می دهند. باد آنها را دهها کیلومترها بالا می بَرَد تا سوار بر جریانات غربی-شرقی در سطوح ِبالایِ جو، صدها و هزاران کیلومتر به طرف ایران سفر کنند.

از روزی که انگلیسی ها اولین بند را در ١٩١٤ در هندیه عراق احداث کردند تا پایان دهه ٦٠ میلادی برداشت محدودِ آب، طبیعت را آزار نمی داد. اما رقابت لجام گسیخته برای توسعه سطح کشت طی چهل سال اخیر، وضع را دگرگون کرد. سدسازی شتابان عراق و سوریه، بعلت جنگ خلیج فارس و ناآرامی متوقف شد. اما طرحGAP ترکها، همچنان سَد پُشتِ سَد می سازد. ظرفیت سدهای موجود حوضه فرات به بیش از ٤ برابر حجم آب متوسط سالیانه کل رودخانه رسیده و سد آتاتورک می تواند به تنهایی آب دو سال فرات را ذخیره کند. به گزارش سازمان ملل، ٨٦ درصد نیزارهای دجله خشک شده اند.

هر سال، آب بیشتری مهار و تالابهای بیشتری خشک می شوند. سونامی ریزگردها در ابتدای راه خود است و بتدریج تعداد روزهای آلوده- غلظت آلودگی و پوشش جغرافیاییش گسترده تر می شود. در رُبعِ قرنِ پیشِ رو، ریزگردها، بزرگترین عاملِ کاهشِ استانداردِ زندگیِ بشر، حیوان و گیاه در پهنه ایران است. شیوع بیماری و از کار افتادگی- کاهش طول عمر - افزایش مرگ ومیر اطفال و سالمندان- مرگ مراتع و جنگل ها و کاهش پتانسیل تولید دامی و گیاهی، خیلی شبیه آثار یک جنگ اتمی گسترده خواهد بود.

این صحنه ای است که در آن حقِ تنفسِ ایران با منافع اقتصادی سه کشورِ بهره بردارِآب در تعارض جدی است. امنیت سوریه و عراق هم به این آب وابسته و با ترکیه در مقام تنازع اند. پس ایرانیان باید این صحنه را شناخته و از خواب چهل ساله برخیزند.
پذیرشِ روندِ فعلی، یعنی قبولِ محرومیتِ ابدی از تنفسِ سالم !

بتدريج در سه یادداشت جداگانه، داستان دجله و فرات را به روایت سه قوم ذینفع برایتان تعریف خواهم كرد : ترک ها ، عرب ها و ایرانیان. آنکه آب را می بَرَد ، آنکه آب از کَف می دهد و آنکه قرارست خفه شود.

.. ادامه دارد!
@M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

عيد آمده، بابا جان!
برگرد!


محمّد حسين كريمي پور

اين عكس ٢٨ اسفند ١٣٦٣ در جنوب بصره، گرفته شده است. استخبارات عراق، خبرنگاران را به بازديد صحنه درگيري با ايران، برده است. عكاسي به نام پاولوسكي، عكسي از جسد يك بسيجي جوان، مي اندازد كه جاودانه مي شود.

همه اين عكس را قبلا ديده ايم. اما پريشب كه آقا مجيد باز آن را برايم فرستاد، گويي براي اولين بار ديده باشمش.
پسرك آرام خوابيده، مثل هر پسر جواني كه پس از ساعت ها تلاش، به خواب سنگيني فرورفته باشد. رنگ چهره اش نشان مي دهد چند روزيست كه همين جا آرميده. قيافه زيبا و معصومش نشاني از وحشت و درد ندارد. حالت دست هايش شبيه كسيست كه در خنكاي يك سحر بهاري، شيرين ترين قسمت از بهترين خواب هاي عالم را تجربه مي كند.

جورابش نو است. او تنها كسي نيست كه لباس تميز و عطر، براي عمليات كنار مي گذاشت.

كفش به پا ندارد. كوله پشتي اش خاليست. فانوسقه اش باز شده. پسر رشيد مان، آنقدر عميق خوابيده بوده كه هرچه داشته ، برده اند و او بيدار نشده است.

ويك دنيا گل وحشي بدن نازنينشش را در برگرفته اند. بخواب پسرم، بخواب عزيز دلم!

اينجا دور از تو، در وطن، باز بهار آمده. اما ما نه حال و هواي تو را داريم ديگر ، نه باور و آرامشت را. اينجا ديگر كسي نيست كه گل هاي وحشي، هوس بغل كردنش را بكنند. از خواب كه بيدار شوي، مي بيني ما غالبا مرده ايم و داريم مي پوسيم. ايكاش يك كم از خواب هاي زيبايي كه مي بيني برايمان حواله كني! يك ذره بركت ، يك قبس نور، يك بند ترانه، يك كف دست خوشدلي.

باباجان! هر وقت بيدار شدي، برگرد و زير پر و بالمان را بگير. قربانت بروم.. برگرد. برگرد عزيز دلم و بگرد تا "تبّرك عيد" را كه سالهاست گم كرده ايم، يك جوري، يك جايي بجوري برايمان.

قد و بالايت را بگردم، آرام جانم! دير نكني ها! تحويل سال نزديك است!

‏goo.gl/movz2g

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…

محمّد حسين كريمي پور

مگر سیستانی چه می گوید؟

محمّد حسین کریمی پور

اصحابِ “مذهب قدرت”، سیستانی را نمی پسندند. بی اعتنایی این قوم به جایگاه مرجعِ اولِ جهان تشیع، بر کسی پوشیده نیست. گاه و بی گاه در محافل خودمانی، عیان می کردند. حالا کار به علن کشیده است. در فهمِ چرایی ارادت امثالِ فدوی به سیدعلی آقای سیستانی و کراهتِ آنان، قرائت متن ذیل کفایت می کند. قسمتی از بیانیه ای است که دو سال پیش، دفتر او در آستانه انتخابات مجلس عراق صادر کرد. این رقعه، وصیتِ سید با اهل عراق است. تو گویی شرح آرزوی ۱۵۰ ساله همشهری های محروم ایرانیش را سیاهه کرده. قرائتِ شیعی متین و معقولی است از نوعِ حکومت مشروع در نبودِ حاکمیت پیامبر یا امام معصوم علیه السلام. یکسره ضد استبداد و در نفیِ هر نوع حکومت فردی. حکومت مقبولِ سیّد اولا بر پایه انتخابات آزاد و شفاف و‌ ثانیا بر مبنای اصل ملیّت است! قبل از او، آقا سید موسی صدر هم بر همین نظر بود. خدایش حفظ و از درِ لطف، امثالِ او و سید موسی به ما، مرحمت فرماید.


بسم الله الرحمن الرحیم

با نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی، بسیاری از شهروندان درباره موضع مرجعیت عالی دینی در قبال این رویداد سیاسی مهم سؤال می کنند، از اینرو سزاوار است به سه نکته اشاره شود:

۱- مرجعیت دینی از زمان سقوط نظام دیکتاتوری سابق تلاش کرده است نظامی بر اساس پلورالیسم سیاسی جایگزین آن شود. به طوری که قدرت بر اساس صندوق های رای و با برگزاری دوره های انتخابات آزاد و شفاف بچرخد. زیرا مرجعیت بر این باور است که هیچ راه جایگزینی برای قدرت در کشور با هدف محقق کردن آینده بهتری برای کشور نیست. آینده ای که در آن ملت با آزادی و کرامت به پیشرفت و توسعه برسد و از ارزشهای ریشه دار و منافع والای خود محافظت کند.
از اینروست که مرجعیت دینی به اشغالگران و سازمان ملل متحد تاکید کرد که انتخابات فورا برگزار شود تا فرصت برای مردم عراق فراهم شود تا سرنوشت و آینده خود را به دست خود تعیین کنند. و این امر از طریق انتخاب نمایندگان خود که به آنها اجازه تدوین قانون اساسی داده شده است و همچنین از طریق انتخاب اعضای دولت عراق محقق شود.
امروز پس از گذشت پانزده سال از این تاریخ، مرجعیت دینی همچنان بر این باور است که این روش مسیر صحیح و مناسبی برای امروز و فردای کشور خواهد بود و ناگزیر باید از افتادن در پرتگاه های حکومت فردی و نظام استبدادی با هر بهانه و عنوانی اجتناب کرد.

پر واضح است که روند انتخابات نمی تواند نتایج رضایت بخشی را محقق کند مگر اینکه این چند شرط رعایت شود:
از جمله اینکه باید قانون انتخابات، قانونی عادلانه باشد و شان و حرمت آرای رای دهندگان را صیانت کند و اجازه ندهد آرای مردم دور زده شود.
همچنین فهرست های انتخاباتی بر اساس برنامه های اقتصادی و آموزشی و خدماتی قابل اجرا و به دور از محور قرار دادن منافع شخصی یا قومی یا طایفه ای و مزایده های رسانه ای باشد. همچنین باید از دخالت های خارجی در انتخابات ممانعت به عمل آید. چه حمایت های مالی باشد و یا حمایت های دیگر. و باید مجازات برای این دخالت ها تعیین شود. همچنین باید رای دهندگان ارزش رای خود و نقش مهم آن را در تعیین آینده کشور بدانند ... بنابراین به طور حتم و یقین شکست هایی که در تجربه های انتخاباتی گذشته (از جمله سوء استفاده بسیاری از کسانی که در انتخابات پیروز شدند از قدرت و نفوذ خود در پست های بالای دولتی و نقش داشتن در انتشار فساد و از بین بردن اموال مردم به طور بی سابقه و تعیین کردن حقوق و امتیازات زیادی برای خود و موفق نبودن آنها در ادای وظایفشان و در ایجاد زندگی با عزت و کرامت برای مردم) چیزی جز نتیجه طبیعی اجرا نکردن شرط های لازم – هر چند با درجات متفاوت – در آن انتخابات نمی تواند باشد. بنابراین، این مسائل در انتخابات کنونی باید ملاحظه شوند. ...

۲-مشارکت در این انتخابات حق هر شهروندی است که شرایط قانونی رای دادن را داشته باشد، البته کسی وی را برای به دست آوردن این حق مجبور نمی کند مگر اینکه اطمینان حاصل کند که به نفع ملت و کشورش است....

۳-مرجعیت دینی تاکید می کند که همه نامزدها و فهرست های انتخاباتی برای آن برابرند، و این بدان معنی است که مطلقا از هیچ شخص یا جریان و یا فهرستی حمایت نمی کند، ... بنابراین باید شایسته سالاری و پاکدستی و پایبندی به ارزشها و اعتقادات و دوری از مداخلات خارجی و احترام به حاکمیت قانون و آمادگی برای ایثارگری برای نجات میهن و خدمت رسانی به شهروندان و توانایی بر اجرای برنامه های واقعی برای حل بحران ها و مشکلات ناشی از سالهای متمادی، مد نظر قرار گیرد....

دفتر آقای سیستانی (دام ظله)
نجف اشرف
۱۷شعبان ۱۴۳۹هـ ق 

/channel/M_H_Karimipour

Читать полностью…
Подписаться на канал