📚 بهتر است سرمان به یک کتاب گرم باشد تا به کار دیگران. لینک گروه دروغها و خرافاتِ اسلام: https://t.me/Islie_Group لینک گروه سیاسی: t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg کانالهای ما: @ISLIE | @KHOD2 | @KTYAB | @Womens_Mag | @ARKIV
🔺 راز یادگیری از زبان اینشتین: چگونه توصیهای پدرانه، یک نظریه مهم روانشناسی را پیشبینی کرد؟
🔹 در سال ۱۹۱۵، در حالی که آلبرت اینشتین در بحبوحه جنگ جهانی اول، در حال تکمیل یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ علم، یعنی «نظریه نسبیت عام» بود، نامهای شخصی و تأثیرگذار به پسر ۱۱ سالهاش، هانس آلبرت، نوشت. در این نامه، او به طور ناخواسته رازی را فاش کرد که دههها بعد به یکی از ستونهای اصلی روانشناسی مثبتگرا تبدیل شد.
🔹 اینشتین در بخشی از نامه به پسرش که به نواختن پیانو علاقه داشت، اینگونه نوشت: «بیشتر قطعههایی را روی پیانو بنواز که از آنها لذت میبری، حتی اگر معلمت آنها را تعیین نکرده باشد... این بهترین راه برای یادگیری است، اینکه کاری را با چنان لذتی انجام دهی که متوجه گذر زمان نشوی.»
❕ «جریان» یا «غرقگی» (Flow): شهود اینشتین، علم چیکسنتمیهایی
دهها سال بعد، روانشناسی به نام «میهای چیکسنتمیهایی» این حالت ذهنی را به صورت علمی مطالعه و آن را «جریان» یا Flow نامید. این حالت زمانی رخ میدهد که فرد به طور کامل در یک فعالیت غرق میشود و تمرکز، لذت و خلاقیت او به اوج میرسد. در حالت جریان، فرد گذر زمان را حس نمیکند، خودآگاهیاش محو میشود و صرفاً از خودِ آن فعالیت لذت میبرد. اینشتین با دقت فوقالعادهای، جوهره اصلی این نظریه علمی را در یک توصیه پدرانه خلاصه کرده بود.
❕ زمینه تاریخی نامه: تجربه یک نابغه
نکته شگفتانگیز این است که اینشتین این نامه را تنها چند روز پس از تکمیل فرمولبندی نهایی نظریه نسبیت عام نوشت؛ نظریهای که هشت سال کار بیوقفه و طاقتفرسا صرف آن کرده بود. وقتی او از «انجام دادن کاری با چنان لذتی که متوجه گذر زمان نشوی» صحبت میکند، صرفاً یک توصیه نظری ارائه نمیدهد، بلکه تجربه زیسته خود را در اوج خلاقیت علمیاش توصیف میکند.
🔹 اینشتین به ما یادآوری میکند که عمیقترین و پایدارترین یادگیری، از دل یک انگیزه درونی و لذت خالص از فرآیند کشف و خلاقیت بیرون میآید. این درسی است که فراتر از فیزیک و روانشناسی، در قلب تمام تلاشهای انسانی قرار دارد.
[منبع]
🆔 @Science_Focus
#روانشناسی #یادگیری #اینشتین #خلاقیت #علوم_اعصاب #تاریخ_علم #جریان
• قرآن مورخان
مطالعاتی دربارهٔ زمینه و پیدایش قرآن
فصل پنجم: یهودیت و قرآن
✍ مئیر ام. بار-آشر
ترجمهٔ فارسی
📚 @ktyab
• قرآن مورخان
مطالعاتی دربارهٔ زمینه و پیدایش قرآن
فصل دوم: عربها و ایرانیان پیش از اسلام و در آغاز آن
✍ سمرا آذرنوش
ترجمهٔ فارسی
📚 @ktyab
حقالناس
اسلام و حقوق بشر
✍ محسن کدیور
📚 @ktyab
🔘خلافت اسلامی :ظهور،افول و سقوط
فصل سوم: تهدید مدینه
#بخش_دوم
۱۱ هجری / ۶۳۲ میلادی
✍️نویسنده:آرش
تأثیر اقدام ابوبکر؛ ماههای چهارم و پنجم هجری، ژوئن-ژوئیه ۶۳۲ میلادی
▪️ادامه فصل سوم
💢دفع حمله
و چنان شد. سه روز نگذشته بود که حملهای غافلگیرانه از ذوالقصة صورت گرفت. پاسگاهها هوشیار بودند و مهاجمان را در جای خود نگه داشتند، در حالی که نیروی اصلی با شتر از مسجد بهسرعت اعزام شد. بادیهنشینان که انتظار چنین استقبال گرمی نداشتند، بهسوی نیروهای ذخیرهی خود گریختند. تعقیب شدند، اما شورشیان با باد کردن مشکهای آب و پرتاب آنها بهسوی شتران مسلمانان، که به این حیله عادت نداشتند، آنها را ترساندند و شترها به مسجد گریختند. کسی کشته یا زخمی نشد، اما شورشیان از این ناکامی جرئت گرفتند. ابوبکر که انتظار حملهی مجدد داشت، همهی مردان قادر به حمل سلاح را فراخواند و شب را به سازماندهی نیروها گذراند. صبح روز بعد، در حالی که هنوز تاریکی بود، خود با گروه کوچکش، با آرایش منظم شامل مرکز و دو بال، به میدان رفت. دشمن در سپیدهدم غافلگیر شد و با طلوع خورشید در حال فرار کامل بود. ابوبکر آنها را با کشتار از ذوالقصة بیرون راند و بخشی از نیروی کوچک خود را بهعنوان پاسگاه آنجا گذاشت و به مدینه بازگشت.
💢تأثیر مثبت پیروزی
این درگیری کوچک بود، اما تأثیرش عظیم. همانطور که شکست میتوانست برای اسلام فاجعهبار یا حتی به سمت نابودی باشد، پیروزی نقطهی عطفی به نفع آن بود. قدرت جانشین محمد در حفاظت از شهر حتی بدون ارتش، در همهجا پیچید. اندکی بعد، روحیهی مسلمانان بالا رفت وقتی دیدند برخی رؤسا زکات را آوردند. قبایلی که این رؤسا نمایندگی میکردند، در مقایسه با تودههای مرتد، اندک بودند، اما نشانهای از روزهای روشنتر بود. اولین کسانی که زکات قانونی خود را به خلیفه تقدیم کردند، هیئتهایی از بنیتمیم و بنیطای بودند. هر یک بهعنوان سفیر به حضور او آورده شدند. ابوبکر گفت: «نه، آنها بیش از این هستند؛ پیامآوران بشارت، مردان راستین و مدافعان ایمان.» و مردم پاسخ دادند: «درست است؛ اکنون وعدههای نیکی که دادی، آشکار میشود.»
💢نجات اسلام به لطف ابوبکر
برخی از مورخین ،نجات اسلام را به خلیفهی سالخورده نسبت میدهد. «با درگذشت محمد» (چنانکه روایت ما میگوید)، «کم مانده بود مؤمنان کاملاً نابود شوند.
در روایت میگوید ،اما خداوند قلب ابوبکر را استوار کرد و ما را در تصمیم به عدم سازش با مرتدان، حتی برای لحظهای، تقویت کرد؛ پاسخی جز این سه کلمه به آنها نداد: تسلیم، تبعید یا شمشیر.»
ایمان سادهی ابوبکر او را برای این وظیفه آماده کرد و او را واداشت تا قانون استادش را بهطور کامل اجرا کند. اگر او نبود، اسلام یا در سازش با قبایل بادیهنشین ذوب میشد یا، به احتمال زیاد، در زایمان خود نابود میگشت.
@islie
🔘خلافت اسلامی :ظهور،افول و سقوط
فصل دوم: لشکرکشی به مرز شام
۱۱ هجری / ۶۳۲ میلادی
لشکرکشی به شام در سال ۱۱ هجری، ۶۳۲ میلادی
✍️نویسنده:آرش
ابوبکر بهزودی فرصتی یافت تا نشان دهد که مصمم است ارادهی محمد را در امور بزرگ و کوچک بهطور کامل اجرا کند.
💢انتصاب اسامه توسط محمد برای فرماندهی نیروها
کمی پیش از آنکه محمد بیمار شود، دستور لشکرکشی به مرز شام را صادر کرده بود. این لشکرکشی برای انتقام شکست سه سال پیش در میدان موته بود، جایی که زید بن حارثه، دوست صمیمی محمد و فرماندهی ارتش، کشته شد. برای تأکید بر هدف این لشکرکشی، محمد اسامه، پسر زید، را با وجود جوانی به فرماندهی برگزید و به او دستور داد تا انتقام خون پدرش را بگیرد. اردوگاه، شامل همهی جنگجویان آماده، در جُرف، کمی خارج از مدینه در مسیر شام، تشکیل شده بود. در طول بیماری پیامبر، این نیرو در اردوگاه بیحرکت ماند و از سرانجام کار مطمئن نبود. پس از درگذشت محمد، اسامه اردوگاه را برچید و پرچمی که از دستان محمد دریافت کرده بود به مدینه بازگرداند و آن را در صحن مسجد بزرگ، نزدیک درِ خانهی عایشه، نصب کرد.
💢ابوبکر در برابر اعتراضات بیاعتنا
روز پس از مراسم بیعت، ابوبکر پرچم را برداشت و به اسامه بازگرداند تا نشان دهد او همچنان فرمانده است. او دستور داد ارتش بار دیگر در جُرف اردو بزند و هیچ مرد جنگی نباید جا میماند. به دستور او، همهی جنگجویان مدینه و اطراف آن، از جمله عمر، به اردوگاه پیوستند. اما در آستانهی حرکت، ناگهان اوضاع تیره شد. خبر بیماری پیامبر و سپس درگذشت او مانند آتش در سراسر سرزمین پخش شده بود. از هر سو شایعاتی از نافرمانی و تصمیم برای رهایی از یوغ اسلام به گوش میرسید. ارتش و خود اسامه به شدت مخالف ترک مدینه در این شرایط بیدفاع و به خطر انداختن خلیفه بودند. عمر مأمور شد تا این نگرانیها را به ابوبکر منتقل کند و همچنین درخواست کند (درخواستی که محمد پیشتر رد کرده بود) که اگر لشکرکشی باید انجام شود، فرماندهای باتجربهتر انتخاب شود. ابوبکر در پاسخ به درخواست اول، آرام و استوار گفت: «حتی اگر شهر پر از گرگهای درنده باشد و من تنها بمانم، این نیرو حرکت خواهد کرد؛ هیچ کلامی از پیامبرم بر زمین نخواهد ماند.» در برابر درخواست دوم، خشم ابوبکر برانگیخته شد. او با گرفتن ریش عمر گفت: «ای پسر خطاب، مادرت به عزایت بنشیند! آیا پیامبر خدا کسی را به فرماندهی برگزیده و من او را عزل کنم و دیگری را جای او بگذارم؟» پس عمر بدون دستیابی به هیچیک از اهدافش بازگشت.
💢ابوبکر همراه اسامه تا مسافتی پیاده میرود
وقتی همهچیز برای حرکت آماده شد، ابوبکر به اردوگاه رفت و مسافتی کوتاه همراه نیروها پیاده قدم زد. اسامه به او گفت: «سوار شو، یا من پیاده میشوم و کنارت راه میروم.» ابوبکر پاسخ داد: «نه، سوار نمیشوم. من پیاده میروم و پاهایم را اندکی در راه خدا خاکآلود میکنم. بهراستی هر گامی در راه خدا برابر است با ثواب بسیاری از کارهای نیک و پاککنندهی گناهان بسیار.» پس از مدتی ایستاد و به اسامه گفت: «اگر بخواهی، به عمر اجازه بده تا برای یاری و مشورت با من به مدینه بازگردد.» اسامه اجازه داد و ابوبکر همراه عمر به مدینه بازگشت.
💢بازگشت پیروزمندانهی اسامه
هدف ظاهری لشکرکشی اسامه، انتقام مرگ پدرش از قبیلهی غسان، که او را در میدان موته کشته بودند، بود. ابنسعد میگوید اسامه واقعاً قاتل پدرش را کشت. اما قبیلهای که مورد حمله قرار گرفت، از قبیلهی کداع بود و ظاهراً نقطهی اوج این لشکرکشی در ابنا (جبنهی باستانی، یوشع ۱۵:۱۱)، نزدیک دریای مدیترانه بین عسقلان و یافا بود. این لشکرکشی یک یا حداکثر دو ماه طول کشید و با کسر روزهای رفتوآمد به مدینه، به نظر میرسد چیزی بیش از یک یورش غارتگرانه نبود. این موضوع با این حقیقت تأیید میشود که اسامه بدون از دست دادن حتی یک نفر به وادیالقری بازگشت.
در این میان، رویدادهای مهمی در مدینه در جریان بود.
▪️ادامه دارد….
@islie
🔘خلیفه:ظهور،افول و سقوط
فصل اول
#بخش_دوم
مرگ محمد و انتخاب ابوبکر
✍️نویسنده:آرش
▪️ادامه مطلب پیشین…
هر دو فریاد زدند:نه،تو که به دستور پیامبر نماز را رهبری کردی،رهبر مایی. دستت را دراز کن.ابوبکر دستش را دراز کرد و آنها طبق رسم عرب دست بر دست او زدند تا بیعت کنند.دیگران هم قصد پیروی داشتندکه حباب به یکی از خزرج که میخواست بیعت کند، گفت:میخواهی گلوی خویشاوندت راببری؟او پاسخ داد:نه،فقط حق را به صاحبش میدهم.در این میان، قبیله اوس که از خزرج و سعد حسادت میکردند،گفتند:اگر سعد انتخاب شود، حاکمیت همیشه با خزرج خواهد بود. بیایید ابوبکر را انتخاب کنیم.
گروهگروه پیش آمدند وبا ابوبکر بیعت کردند تا جایی که جز سعد،که هنوز در گوشه دراز کشیده بود،کسی باقی نماند.
💢انتخاب ابوبکر بهعنوان خلیفه
با بیعت مردان مدینه،پذیرش ابوبکر از سوی مهاجران مکه قطعی بود.او نهتنها از میان آنها بود،بلکه پیامبر با تعیین او برای رهبری نماز،عملاً او را بهعنوان جانشین معرفی کرده بود. بدین ترتیب،ابوبکر بهعنوان خلیفه، جانشین محمد،مورد تکریم قرار گرفت.
💢تدفین محمد
شب در آمادهسازی پیکر برای خاکسپاری گذشت.بدن شسته شد، کفن شد و قبر در اتاق عایشه،جایی که محمد در آن درگذشته بود، کنده شد. فردا، مردم مدینه، زن و مرد و کودک،برای آخرین وداع با محمد به اتاق آمدند و سپس پیکر با احترام به خاک سپرده شد.
💢سخنرانی افتتاحیه ابوبکر
پس از تدفین،در حالی که صحن مسجد هنوز پر از سوگواران بود، ابوبکر بر منبر رفت، نشست و بهعنوان خلیفه مورد تأیید جمع قرار گرفت. سپس برخاست و گفت: «ای مردم! اکنون من بر شما حاکمم، هرچند بهترین شما نیستم.اگر خوب عمل کردم، یاریام کنید؛ اگر بد کردم،اصلاحم کنید.از حقیقت پیروی کنید که در آن وفاداری است و از باطل دوری کنید که در آن خیانت است.
ضعیف نزد من مانند قوی تا حقش را بگیرم و قوی نزد من مانند ضعیف است تا اگر خدا بخواهد،آنچه به ناحق گرفته را از او بازستانم.در راه خدا از جهاد دست نکشید؛هرکه دست بکشد، خدا او را خوار میکند.تا وقتی به خدا و پیامبرش اطاعت کنم،از من اطاعت کنید؛ اگر نافرمانی کردم،اطاعت نکنید. حالا برای نماز آماده شوید و خدا بر شما رحم کند!
جمع برای نماز برخاست و ابوبکر برای اولین بار بهعنوان خلیفه جای محمد را پر کرد.
💢تأخیر علی در بیعت
قدرت بدون مانع به ابوبکر منتقل شد. سعد بن عباده، ازاینکه کنار گذاشته شده بود،دلخور بود و کناره گرفت. گفته میشود علی نیز تا پس از مرگ همسرش فاطمه بیعت نکرد.طرفداران علی ادعا میکنند او خود را شایسته خلافت میدانست،اما هیچچیز در زندگی پیشین او یا رفتار پیامبر با او این را تأیید نمیکند.او ناراحتی دیگری داشت:روز پس از مرگ پدرش،فاطمه ادعای سهمی از زمینهای خیبر را مطرح کرد.ابوبکر این ادعا را رد کرد، زیرا معتقد بود این درآمدها،طبق خواسته محمد،برای امور دولتی بود. فاطمه این رد را به دل گرفت و تا پایان عمر کوتاه خود از خلیفه دوری کرد.از این رو، علی تنها پس از مرگ فاطمه با ابوبکر بیعت کرد.
💢فاطمه،مادر حسن و حسین
فاطمه آخرین فرزند بازمانده محمد بود.سه دختر دیگر او،که دوتایشان با عثمان ازدواج کرده بودند،پیشتر درگذشته بودند.خدیجه دو پسر برای او زاده بود،اما هر دو در کودکی در مکه مردند.پسر سوم،تنها پسر دیگر پیامبر، از کنیز ماریه در مدینه به دنیا آمد و در شانزدهماهگی درگذشت.درنتیجه، هیچ فرزندی در خط مردانه از پیامبر باقی نماند، اما دو نوه،حسن و حسین، از فاطمه به جا ماندند که درآن زمان شش یا هفت سال داشتند.
💢میزان تأثیر انتخاب ابوبکر بهعنوان الگو
با مرگ محمد،قدرت الهی اوپایان یافت،اما وظایف پادشاهیاش بهعنوان حاکم اسلام به ارث رسید.طبق سنتهای عرب، رهبر یک قوم،مانند رئیس قبیله، نماینده مردم است و انتخابش تا با بیعت آنها تأیید نشود، معتبر نیست.عمر بعدها گفت انتخاب نامنظم ابوبکر نباید الگو باشد؛ این انتخاب به دلیل اضطرار لحظه خوشبختانه به سود اسلام بود.اگر فرزندی از محمد زنده بود، نتیجه چه میشد، نمیتوان حدس زد، اما انتقال موروثی قدرت با روحیه اعراب بیگانه بود. محمدظاهراً از فکر مرگ خود پرهیز میکرد و برای جانشینی آماده نشده بود.اما با تعیین ابوبکر برای رهبری نماز،بهطور ضمنی او را بهعنوان جانشین معرفی کرد.جز ادعاهای مردان مدینه که بهسرعت فروکش کرد، در انتخاب ابوبکر هیچ تردید یا مقاومتی نبود.ایده حق الهی یا حتی اولویت خاندان محمد،پدیدهای متأخر بود.
💢گروههای مدینه
مردان مدینه،ساکنان بومی شهر بودند که محمد را هنگام فرار از مکه پذیرفته و از او حمایت کرده بودند (لذا انصار یا یاران نامیده میشدند).آنها تقریباً تمام جمعیت بومی مدینه را شامل میشدند،زیرا مخالفان اولیه محمد بهتدریج تسلیم قدرت رو به رشد او شدند.آنها به دو قبیله اوس و خزرج تقسیم میشدند که به یکدیگر حسادت داشتند.
▪️ادامه دارد…
@islie
🚰 یک سده اقتصاد سیاسی بحران آب
● در سالهای اخیر منطقه غرب آسیا و بالاخص ایران با بحران آب دست و پنجه نرم میکنند. کشورهایی که مشکل آبی جدیتری دارند در حقیقت مناطق مستعد نزاع سیاسی نیز هستند.
• در این مصاحبه شهرام اتفاق کارشناس اقتصاد سیاسی محیط زیست از دریچه تاریخ به مسئله آب میپردازد.
■ برهانی هیومی برای اختفای الهی
● در جمعی به شرح برهان هیومی برای اختفای الهی پرداختم. این ارائه با ویرایش از همان جلسه آپلود شده است. ایده براهین اصلی را آرون ریزیری مطرح کرده است اما من تقریر هیومی از آنان را بسیار بهتر میدانم.
مقالهای که براهین من از آن شکل گرفته در پایین آمده است.
Rizzieri, A. (2021). How to make the problem of divine hiddenness worse. International journal for philosophy of religion, 90(1), 3-17.
🔘 کالبدشکافی یک نفرت: چرا مغز شما برای بیگانهستیزی برنامهریزی شده است؟
(خلاصه مقالات رادیو زمانه ۱ ۲ ۳)
📌یادداشت ضروری: این تحلیل، توضیح «مکانیسم نفرت» و «ریشههای روانشناختی تعصب» با استفاده از پدیده افغانستیزی به عنوان یک نمونه است و به هیچ وجه یک بیانیه سیاسی در مورد سیاستهای مهاجرتی نیست. بحث بر سر این نیست که مرزها باید باز باشند یا بسته، یا اینکه وضعیت حقوقی مهاجران چه باید باشد. هدف این تحلیل، صرفاً نشان دادن این است که چگونه ذهن انسان، فارغ از درستی یا نادرستی موضع، میتواند در دام کلیشه و تفکر قبیلهای بیفتد.
▪️ چرا افغانستیزی در ایران تا این حد فراگیر و ریشهدار است؟ چرا حتی افراد تحصیلکرده نیز گاهی در دام کلیشههای نژادپرستانه میافتند؟ پاسخ، فراتر از اقتصاد و سیاست، در معماری و سازوکار مغز ما نهفته است. برای درک این پدیده، باید از تحلیلهای سطحی عبور کرده و با عینک دانیل کانمن، روانشناس برنده جایزه نوبل، به درون «ماشین ذهن» خود نگاه کنیم.
▪️ کانمن در کتاب «تفکر، سریع و آهسته» توضیح میدهد که ذهن ما دارای دو سیستم عامل است: سیستم ۱ (سریع و خودکار) که بر اساس شهود، احساسات و کلیشهها عمل میکند و مسئول اکثر تصمیمات روزمره ماست. و سیستم ۲ (کند و تحلیلی) که منطقی، پرزحمت و نیازمند تمرکز است. مشکل اینجاست که سیستم ۲ ذاتاً «تنبل» است و مغز ما بر اساس «قانون حداقل تلاش»، ترجیح میدهد تا جای ممکن از سیستم ۱ استفاده کند. افغانستیزی، محصول پیروزی این سیستم سریع و خطاکار بر سیستم کند و منطقی ماست.
▫️ مرحله اول: کلیشهسازی؛ راحتترین مسیر برای مغز
وقتی با یک پدیده پیچیده مانند «بحران اقتصادی» یا «ناامنی» روبرو میشویم، سیستم ۲ برای تحلیل آن نیازمند صرف انرژی زیادی است. در مقابل، سیستم ۱ یک راهحل ساده و کمهزینه ارائه میدهد: پیدا کردن یک مقصر در دسترس. کلیشههایی مانند «افغانها کار ما را دزدیدهاند» یا «مهاجران عامل جرم هستند»، پاسخهای آمادهای هستند که مغز را از زحمت تحلیل عمیق خلاص میکنند. این دقیقاً مانند «توهم مولر-لیر» است؛ حتی وقتی با خطکش اندازه میگیرید و میفهمید که دو خط برابرند (دانش سیستم ۲)، چشم شما (سیستم ۱) همچنان آنها را نابرابر میبیند. حتی اگر بدانید آمار جرائم مهاجران پایین است، مغز شما با دیدن یک خبر جنجالی، همان کلیشه را بازتولید میکند.
▫️ مرحله دوم: کاشتن نفرت در ناخودآگاه با «آمادهسازی ذهنی» (Priming)
رسانهها و گفتمان سیاسی، با تکرار مداوم کلماتی مانند «اتباع غیرمجاز»، «جاسوس» و «تهدید امنیتی» در کنار کلمه «افغانستانی»، بهصورت ناخودآگاه شبکهای از تداعیهای منفی را در ذهن ما میکارند. این فرآیند «آمادهسازی ذهنی» نام دارد. پس از مدتی، مغز شما بدون آنکه خودتان آگاه باشید، با شنیدن نام افغانستان، بهصورت خودکار احساس ناامنی یا انزجار را فعال میکند. این مانند آزمایشی است که در آن، افرادی که با کلمات مرتبط با پیری (مثل خاکستری، فراموشی) آمادهسازی شدند، ناخودآگاه آهستهتر راه میرفتند. به همین ترتیب، آمادهسازی جامعه با اخبار منفی، واکنشهای منفی را خودکار میسازد.
▫️ مرحله سوم: تله تهاجم کلامی؛ وقتی حامیان مهاجران هم در دام میافتند
در آن سوی ماجرا نیز سیستم ۱ در حال فعالیت است. وقتی حامیان حقوق مهاجران، هر منتقدی را بلافاصله با برچسبهایی مانند «فاشیست» یا «نژادپرست» خطاب میکنند، آنها نیز در حال استفاده از یک کلیشه سریع و کمهزینه هستند. این برچسبزنی، در طرف مقابل یک واکنش دفاعی شدید (Backfire Effect) ایجاد میکند و باعث میشود نه تنها حرف شما را نپذیرد، بلکه در موضع خود سرسختتر شود. در واقع، هر دو طرف مناقشه، با تسلیم شدن به سیستم ۱ خود، امکان هرگونه گفتگوی منطقی و تحلیلی (که وظیفه سیستم ۲ است) را از بین میبرند و چرخه نفرت را تقویت میکنند.
🔸 راه خروج چیست؟ فعالسازی سیستمِ تنبل
غلبه بر تعصبات ریشهدار، یک وظیفه شناختی سخت و پرهزینه است. این کار نیازمند فعالسازی آگاهانه سیستم ۲ است:
۱. شناسایی موقعیتهای پرخطر: بدانیم که در زمان بحران اقتصادی یا پس از انتشار یک خبر جنجالی، سیستم ۱ ما آماده فریب خوردن است.
۲. مقاومت در برابر پاسخهای فوری: در مقابل وسوسه برچسب زدن یا پذیرش کلیشهها مقاومت کنیم و از خود بپرسیم: «شواهد واقعی چه میگویند؟»
۳. تغییر تداعیها: به جای تمرکز بر اخبار منفی، به دنبال روایتهای انسانی و تعاملات مثبت با مهاجران باشیم تا بهمرور، پیوندهای ذهنی جدیدی در مغزمان ایجاد کنیم.
در نهایت، باید بپذیریم که مبارزه با افغانستیزی و هر نوع تعصب و نفرتپراکنی دیگری، مبارزهای دائمی با تمایلات طبیعی مغز خودمان است. مسیر خردگرایی، یک سربالایی پرزحمت است، در حالی که لغزیدن به دره تعصب، آسان و بیدردسر. انتخاب میان این دو مسیر، انسانیت ما را تعریف میکند.
@khod2
✨️🎨 تبادلاتِ فرهنگ و هنر
💎 فولدری از کانالهای مرجع در حوزۀ فلسفه، هنر و ساینس
🔣تنها کافیست لینک را لمس کنید و دکمۀ Add را بزنید و این فولدر ارزشمند را در تلگرام خود ذخیره کنید:
🔗 t.me/addlist/R_phixnT9j0zZTU0
👨🦱 آیدی هماهنگی برای پیوستن به جمع ما:
@hume1711
● اگر چه آمریکاییها به مدارا، کثرتگرایی و آگاهی از سایر فرهنگها افتخار میکنند، اما آداب و رسوم و تشریفات–حتی در میان افرادی با زمینههای مشابه–میتواند نقطه اختلاف باشد. یک کشیش یونیترین تجربهای را در اوایل ازدواجش تعریف میکند. او و همسرش میزبان اولین شام شکرگزاری خود بودند. او به جشنهای کوچک با خانواده نزدیک خود عادت داشت، در حالی که همسرش به جشنهای بزرگ عادت داشت. او مینویسد: "از من خواسته شده بود بوقلمون را تکه تکه کنم، کاری که قبلاً هرگز انجام نداده بودم، اما مایل بودم. پیشبند پوشیدم، وارد آشپزخانه شدم و با نهایت هنرمندی به پرنده حمله کردم. و چه پاداشی گرفتم؟ [همسرم] به گریه افتاد. در خانواده او، بوقلمون را سر میز میآورند، جلوی [پدر] میگذارند، دعا میکنند و سپس او تکه تکه میکند! من بعدها فریاد زدم: "پس من در پدرسالاری شکست میخورم! چه انتظاری داری؟"
قانون، آداب معاشرت و دین، همگی نهادهای مهمی هستند، اما هر یک محدودیتهایی دارند. محدودیت دستورات مذهبی این است که آنها بر اقتدار تکیه دارند و ممکن است ما در مورد اعتبار آن اقتدار یا نحوه تصمیمگیری آن اقتدار در موارد مبهم یا جدید، عدم قطعیت یا عدم توافق داشته باشیم. از آنجا که دین بر استدلال بنا نشده است، بلکه بر وحی بنا شده است، نمیتوانید از استدلال برای متقاعد کردن کسی از دین دیگر استفاده کنید که دیدگاه شما درست است. محدودیت قانون این است که نمیتوانید برای هر مشکل اجتماعی قانونی داشته باشید، و نمیتوانید هر قاعده مطلوبی را اعمال کنید. محدودیت آداب معاشرت این است که به قلب آنچه برای وجود شخصی و اجتماعی حیاتی است، نمیرسد. اینکه با انگشت غذا بخوریم یا نه، در مقایسه با اهمیت راستگو بودن، قابل اعتماد بودن یا عادل بودن، ناچیز است. آداب معاشرت یک اختراع فرهنگی است، اما اخلاق بیشتر شبیه یک کشف است.
به طور خلاصه، اخلاق با قانون و آداب معاشرت تفاوت دارد زیرا عمیقتر به جوهر وجود اجتماعی ما میپردازد. با دین تفاوت دارد زیرا به دنبال دلایل برای توجیه اصول خود است، نه اقتدار. هدف اصلی فلسفه اخلاق، تضمین اصول معتبر رفتار و ارزشهایی است که میتوانند اقدامات انسانی را هدایت کرده و شخصیتی نیک را ایجاد کنند. به این ترتیب، مهمترین فعالیتی است که ما میشناسیم، زیرا مربوط به نحوهی زندگی ماست.
اخلاق؛ شناسایی درستی و نادرستی
✍ لویی پویمان، جیمز فیسر
ترجمهٔ شهرام ارشدنژاد
📚 @ktyab
📚 ترجمهی کتاب: گفتوگوها در باب دین طبیعی
✏️ نویسنده: دیوید هیوم
🧬 همراه با کاوشی از اشکان بابادی
📁 180 صفحه
آلفرد نورث وایتهد جایی گفته بود: «تمام فلسفهی غرب چیزی جز حاشیهنویسی بر افلاطون نیست» دربارهی کتابی که هماکنون در دست دارید نیز شاید بد نباشد بگویم: تمام بحثهای فلسفی در باب وجود خدا در این دو قرن اخیر، چیزی جز حاشیهنویسی بر کتاب گفتوگوها درباب دین طبیعی هیوم نبودهاند. دیوید هیوم با دقتی مثالزدنی به مفاهیمی چون نظم، طراح، طراحی، پیچیدگی، علت اول، واجبالوجود و مسئلهی شر پرداخته؛ و از کنار هیچکدام از مفاهیمی که به باور به خداوند مربوط میشوند، بهآسانی نگذشته است.
برای خوانندگانی که مشتاقاند هرچه بیشتر دربارهی الاهیات و براهین وجود خدا بدانند، در پایان هر فصل، تحلیلی مفصل از دیدگاه هیوم آوردهام. سعی کردهام نشان دهم که «حرف حساب» هیوم در هر فصل چیست. گاهی نیز چند فصل را که به موضوعی مشترک مربوط میشدند، یکجا تحلیل و تفسیر کردهام.
@ktyab
● تعلق خاطر هگل به لیبرالیسم دستکمی از همدلی وی با جماعتباوری (communitarianism) نداشت. راست است که هگل را در کسوت فردی لیبرال به تصور درآوردن غیرممکن است؛ با این همه، او به طور قطع مدافع برخی از ارزشهای بنیادی لیبرال بود. از آن میان بهویژه میتوان به دفاع وی از ایجاد اقتصاد بازار آزاد اشاره کرد، که در آن هر کس حق دارد از برای منفعت شخصی و یافتن خشنودی و سعادت خویش به اقتضای روش خویش، گام بردارد.• هگل
هگل هرچند بر آن بود که نمیتوان از سیاست لسهفر تام دفاع کرد، در خصوص مقررات مفرط و فزایندهی حاکم بر فضای داد و ستد هشدار میداد. یکی از مقاصد اصلی مضمون در پسِپشت فلسفهی حق در واقع ادغام آزادیهای جامعهی مدنی با دولت مدرن بود. یکی دیگر از ارزشهای لیبرال حیاتی که هگل مدافع آن بود حقوق بشر بود، یعنی این آموزه که همه مردم به صرف این که انسان هستند، واجد حقوق اولیهاند. او این اصل را صریحاً در فلسفه حق تصدیق میکند: «هر فرد بشر از آن جهت که بشر است در حساب میآید [یا اهمیت دارد]، به این دلیل که او فردی از افراد بشر است، نه به این دلیل که یهودی، کاتولیک، پروتستان، آلمانی، ایتالیایی یا هر چیز دیگری است. آگاهی از این امر، که غایت تفکر است، بینهایت اهمیت دارد». هگل، درست به مانند جان لاک، روسو و کانت، اظهار میدارد که برخی حقوق از فرد جدایشناپذیر است و نمیتوان آنها را مقرر کرد؛ از آن جمله حق امنیت شخصی، حق مالکیت خصوصی یا حق داشتن باورهای دینی. هگل به موجب ارجعی که برای این حقوق قائل بود، قویاً پارهای از آزادیهای کلاسیک لیبرال را تأیید میکرد که از آن جمله است آزادی وجدان و اجتماعات و مطبوعات. او اگر چه همچنان تأکید میکرد که وجود کلیسای دولتیِ یگانه در پروس میتواند فوقالعاده ارزشمند باشد، بر آن بود که دولت میباید گوناگونی فرقهها و مکاتب را با تساهل و مدارا تحمل کند، حال فرقی نمیکند که این فرقهها چه باشند؛ خواه یهودی باشند، خواه کویکر، خواه کاتولیک.
• قرآن مورخان
مطالعاتی دربارهٔ زمینه و پیدایش قرآن
فصل بیستم: تشیّع و قرآن
✍ محمد علی امیرمعزّی
ترجمهٔ فارسی
📚 @ktyab
• قرآن مورخان
مطالعاتی دربارهٔ زمینه و پیدایش قرآن
فصل چهارم: از عربستان تا تأسیس امپراتوری
✍ آنتوان بورو
ترجمهٔ فارسی
📚 @ktyab
• قرآن مورخان
مطالعاتی دربارهٔ زمینه و پیدایش قرآن
فصل اول: عربستانِ پیش از اسلام
✍ کریستین ژولین روبن
ترجمهٔ فارسی
📚 @ktyab
● بردهسازی انسان یا اسباب بردگی از هفت طریق صورت میگیرد که مهمترین آن طریق اسارت در جنگ است. اسرای مذکر در صورتی که مشمول حکم آزادی بلاعوض یا آزادی در قبال مبادله با اسرای مسلمان نشوند، استرقاق شده، برده محسوب میشوند. زنان و کودکان سرزمینهای فتح شده نیز با شرایطی غنیمت جنگی محسوب شده، برده به حساب میآیند و همه بردگان بین سربازان تقسیم میشوند. شرط اصلی بردگی در این طریق کفر اسیر است. هرچند مسلمان شدن برده باعث الغای بردگی نمیشود. اگر افرادی از دارالحرب از راه سرقت، خیانت، نیرنگ، غارت و زور از جانب غیرنظامیان یا از جانب نظامیان اما بدون اعمال زور و در مجموع بدون جنگ ربوده شوند و به دارالاسلام آورده شوند در حکم غنیمت محسوب شده، با آنها معامله برده خواهد شد. اگر کفار حربی به هردلیلی حاضر به فروش اعضای خانواده خود از قبیل زن، دختر، خواهر یا کودک خود باشند، خرید آنان جایز و بعد از خرید، آنها کنیز خریدار محسوب میشوند. اگر پدر و مادر برده یکی از طرق معتبر مملوک شده باشند، تمامی فرزندان آنان که در زمان مملوکیت متولد میشوند برده خواهند بود.• حقالناس؛ اسلام و حقوق بشر
🔘خلافت اسلامی :ظهور،افول و سقوط
فصل سوم: تهدید مدینه
#بخش_اول
۱۱ هجری / ۶۳۲ میلادی
✍️نویسنده:آرش
تأثیر اقدام ابوبکر؛ ماههای چهارم و پنجم هجری، ژوئن-ژوئیه ۶۳۲ میلادی
💢ابوبکر در سالهای بعد با افتخار به این موضوع اشاره میکرد که با وجود مخالفتهای گسترده، نیروی اسامه را اعزام کرد. افکار عمومی بهزودی این تصمیم را تأیید کرد. موضع قاطع او، ثبات حکومتیاش را در ذهن بادیهنشینان حک کرد. اگر رهبران مدینه از قدرت داخلی خود مطمئن نبودند، ارتش خود را اعزام نمیکردند؛ و عربها با این استدلال، از بسیاری اقدامات که در غیر این صورت انجام میدادند، بازماندند. با این حال، موقعیت همچنان بحرانی و گاهی نگرانکننده بود.
میخوانیم: «عربها از هر سو در حال شورش بودند. ارتداد و نافرمانی سر برآورد؛ مسیحیان و یهودیان گردنکشی کردند؛ و مؤمنان مانند گلهای بیچوپان بودند، پیامبرشان از دست رفته، تعدادشان اندک و دشمنانشان بسیار.» در برابر این همه، ابوبکر تنها نیروی خود را بدون امکان بازگشت اعزام کرده و مدینه را ظاهراً بیدفاع گذاشته بود.
💢شورش در سراسر شبهجزیره
خطر از هر سو مدینه را تهدید میکرد، زیرا در اواخر زندگی محمد، سه مدعی پیامبری، با الهام از موفقیت او، ادعای نبوت کردند و پرچم شورش برافراشتند. در جنوب، شورش بهتازگی با مرگ «پیامبر نقابدار» یمن فروکش کرده بود که با خبر درگذشت محمد، بار دیگر با شدت بیشتری شعلهور شد. در مرکز شبهجزیره، مسیلمه قبایل قدرتمند یمامه را از وفاداری به اسلام جدا کرده بود. در شمال شرقی، نزدیکتر به مدینه، طلیحه، سومین مدعی، آشکارا و بهطور خطرناکی دشمنی میکرد. اخبار نافرمانی یکی پس از دیگری بهسرعت میرسید. جمعآوران زکات (مالیاتی که برای بادیهنشینان منفور بود)، نمایندگان و کارگزاران محمد در استانها، همگی یا فرار کردند یا رانده شدند. مؤمنان هر کجا که یافت میشدند، قتلعام شدند و برخی از آنان مرگ دردناکی متحمل شدند. مکه و طائف ابتدا مردد بودند، اما در نهایت، به دلیل نفوذ قوی قریش، استوار ماندند. آنها تقریباً تنها بودند. اینجا و آنجا برخی قبایل، تحت رهبری رؤسای وفادار یا شاید فرصتطلب، ظاهری از اطاعت نشان میدادند، اما در میان انبوه شورشها بهسختی قابل تشخیص بودند. عمرو، که از عمان (جایی که محمد او را در حجةالوداع بهعنوان سفیر فرستاده بود) با شتاب بازمیگشت، در مسیر خود سراسر مرکز شبهجزیره را یا در ارتداد آشکار یا آمادهی جدایی با اولین درخواست زکات دید؛ گزارش او شهروندان مدینه را وحشتزده کرد. در حقیقت، اسلام هرگز در استانهای دوردست ریشهی محکمی نداشت و بادیهنشینان، همانطور که محمد بارها به بیثباتی آنها خرده گرفته بود، بهخاطر ترس از مجازات و طمع غنایم زیر پرچم پیامبر، نه علاقه به ایمان، مهار شده بودند. محدودیتها و الزامات اسلام همیشه برایشان ناخوشایند بود و حالا که از آنها رها شده بودند، به زندگی بیقانون خود بازمیگشتند.
💢خطر مدینه
با رسیدن گزارشهای پیدرپی از نافرمانیهای جدید، ابوبکر به کارگزاران پراکندهاش دستور داد تا هر کجا که میتوانند، گروههای کوچک وفاداران را متحد نگه دارند و شجاعانه امیدوار باشند تا بازگشت نیروی اسامه، بحران را پشت سر بگذارند. برای دفاع فوری از مدینه، او اقداماتی که ممکن بود انجام داد. قبایل وفادار اطراف را فراخواند و پاسگاههایی در ورودیهای شهر مستقر کرد. قبایل سرکش در بیابانهای نزدیک، اولین کسانی بودند که رویکردی تهدیدآمیز نشان دادند. بنیعبس و ذبیان در چنان تعدادی در آنجا جمع شده بودند که «زمین از حضورشان تنگ شده بود» و به دو گروه تقسیم شدند: یکی به ربذه و دیگری به ذوالقصة، اولین ایستگاه از مدینه در مسیر نجد. طلیحه، پیامبر دروغین، برادرش را برای تشویق شورشیان فرستاد، اما آنها هنوز بین ادعاهای او و اسلام مردد بودند. سرانجام، به فکر مصالحه افتادند. هیئتی پیشنهاد داد که به اسلام و آیینهایش پایبند بمانند، به شرطی که از پرداخت زکات معاف شوند. سران مدینه از این فرستادگان استقبال کردند، اما ابوبکر با خشم پیشنهادشان را رد کرد. او حتی یک ذره از حقوق قانونی را نادیده نمیگرفت. تندخویانه گفت: «اگر حتی بند شتری از زکات را نگه دارید، با شما میجنگم.» آنها با این پاسخ و اطلاع از اینکه شهر مدافعان کمی دارد، بازگشتند. حالا لحظهی حمله بود، نه فقط برای غارت، بلکه برای ضربهای قاطع به مدینه. ابوبکر که این را پیشبینی کرده بود، اقدامات احتیاطی خود را دوچندان کرد. او پاسگاهها را تقویت کرد و تنها سه نفر از سران باقیمانده با او، یعنی علی، طلحه و زبیر را بر آنها گماشت. برای مردم عادی، مسجد بزرگ را بهعنوان محل تجمع تعیین کرد. گفت: «سرزمین علیه ما شوریده و آنها ضعف و بیدفاعی ما را دریافتهاند.
▪️ادامه دارد…
@islie
🔘خلیفه:ظهور،افول و سقوط
فصل اول
✍️نویسنده:آرش
#بخش_سوم
▪️ادامه مطلب پیشین
💢مهاجران کسانی بودند که از مکه یا جاهای دیگر همراه محمد به مدینه آمده و ساکن شده بودند. صحابی عنوان افتخاری بود برای کسانی که دوستی ویژه پیامبر را داشتند.
💢ابوبکر
ابوبکر، شصتساله، کوتاهقد، لاغر، با پشت خمیده و راهرفتن آرام بود. چهرهاش لاغر، صاف و روشن، بینی عقابی و تیز، پیشانی بلند، چشمان عمیق و از هم دور، موهای کمپشت و ریش سفید که حالا قرمز رنگ شده بود. ایمان به محمد برای او طبیعت ثانویه شده بود و پس از مرگ استادش، تنها برای اجرای اراده او زیست. این ایمان، او را از میان پیروان محمد، وفادارترین، استوارترین و مصممترین کرد.
💢عمر
عمر، پانزده سال جوانتر، با ابوبکر در جسم و خلقوخو متفاوت بود. شانههای پهن و قد بلند، بالاتر از جمعیت بود. چهرهای تیره با گونههای سرخ، سر طاس، ریش قرمز رنگشده، گامهای بلند و حضور فرماندهنده داشت. طبیعتاً تندخو و پرشور بود و هنگام خشم سبیلش را میپیچاند. اما زمان، تندی او را ملایم کرده بود و زیر ظاهری آمرانه، خوشبرخورد بود. دلبستگی به محمد، اثری متضاد بر این دو دوست داشت: آنچه طبیعت نرم ابوبکر را قوی کرد، تندی عمر را کاهش داد. هر دو رابطه نزدیکی با پیامبر داشتند. حفصه، دختر عمر، یکی از همسران محبوب محمد بود، اما عایشه، دختر ابوبکر، تا پایان ملکه قلب او بود.
💢ابوعبیده
ابوعبیده، میان این دو در سن، لاغر، بلند و نیرومند بود، با سری طاس و ریشی کمپشت. ملایم، متواضع و غیرجنگطلب بود، اما قرار بود نقشی کلیدی در فتح شام ایفا کند.
منابع:
• Sir William Muir, Life of Mohammad, 4th ed., p. 480 ff.
• Sir William Muir, Annals of the Early Caliphate, Smith & Elder, 1833.
• Ibn al-Athir, Annals (د. ۶۳۰ هـ).
• Tabari (د. ۳۱۰ هـ).
• Weil, Geschichte der Chalifen, Vols. I-III, Mannheim, 1846-1851; Vols. IV-V, Stuttgart, 1860-1862.
• Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz.
• J. de Goeje, Mémoire sur la Conquête de la Syrie.
• J. Karabacek, Arabic papyri from the Collection of the Archduke Rainer.
• H. I. Bell, Greek papyri in the
British Museum.
▪️ادامه دارد
@islie
🔘خلیفه: ظهور، افول و سقوط
فصل اول/#بخش_اول
مرگ محمد و انتخاب ابوبکر
✍️نویسنده: آرش
۱۱ هجری / ۶۳۲ میلادی
مرگ محمد، ۱۳ ربیعالاول ۱۱ هجری، ۸ ژوئن ۶۳۲ میلادی
💢در میانه تابستان سال ۶۳۲ میلادی، محمد درگذشت. او ده سال در مدینه اقامت داشت و اکنون در یازدهمین سال هجرت، یعنی فرار از مکه، بود. محمد به سن شصتوسه سالگی رسیده بود و تا پیش از بیماری نهاییاش که تنها سیزده روز طول کشید، سالم و پرانرژی بود. مرگ او ضربهای غیرمنتظره به مدینه وارد کرد.
غیبت ابوبکر
چند روز پیش از مرگ، تب شدید محمد را به شدت ضعیف کرده و او را به بستر بیماری کشانده بود. در تمام روز یکشنبه هفته مرگبار، او درازکش و گاهی هذیانگو بود. صبح دوشنبه حالش موقتاً بهبود یافت. هنگام نماز صبح، نمازگزاران در صحن مسجد بزرگ، کنار اتاق عایشه که در طول بیماری از همسرش پرستاری کرده بود، گرد آمده بودند. محمد که آن روز صبح احساس بهتری داشت، از بستر برخاست، پرده در را کنار زد و آرام به صحن مسجد قدم گذاشت، جایی که ابوبکر به دستور او، به جای پیامبر، نماز را رهبری میکرد. پس از پایان نماز، ابوبکر که حال استادش را ظاهراً بهتر دید، اجازه گرفت تا به دیدار همسرش در حومه بالای شهر برود. پس از رفتن او، پیامبر چند کلمه محبتآمیز با عمهاش و دیگران که اطرافش جمع شده بودند، گفت و سپس به اتاق عایشه بازگردانده شد. از شدت تلاش، نیرویش تحلیل رفت و کمی بعد، در آغوش همسر محبوبش آخرین نفس را کشید.
بازگشت ابوبکر؛ صحنه در صحن مسجد
هنوز ظهر نشده بود که شایعه مرگ پیامبر پخش شد و مسجد پر از جمعیتی حیران شد. عمر در میان آنها برخاست و با حالتی هیجانزده و دیوانهوار اعلام کرد که پیامبر نمرده، بلکه در حال خلسه است و به زودی بازمیگردد تا منافقان را ریشهکن کند. ابوبکر که تا آن زمان بازگشته بود، بیتوجه به دوست پرشور خود از صحن عبور کرد و وارد اتاق عایشه شد. او بر پیشانی پیامبر بوسه زد و گفت: «تو که به من عزیزتر از پدر و مادرم بودی، در زندگی شیرین بودی و در مرگ نیز شیرین هستی.» سپس به صحن بازگشت و در حالی که عمر هنوز سخنرانی میکرد، او را کنار زد و با کلمات بهیادماندنی گفت: «هرکه محمد را میپرستد، بداند که محمد مرده است؛ اما هرکه خدا را میپرستد، بداند که خدا زنده است و هرگز نمیمیرد.» سپس آیاتی از قرآن (سوره آلعمران، آیه ۱۳۸) را خواند که نشان میداد محمد نیز مانند پیامبران پیشین فانی است: «و محمد جز رسولی نیست که پیش از او رسولانی آمده و رفتهاند. اگر او بمیرد یا کشته شود، آیا به عقب بازمیگردید؟» عمر که معنای این آیات را تازه درک کرده بود، از شدت شوک به لرزه افتاد و گفت: «زانوانم لرزید و یقین کردم که محمد واقعاً مرده است.»
💢مردان مدینه برای انتخاب رهبر گردهم آمدند
جمع در صحن مسجد آرام شده بود که پیامرسانی نفسزنان خبر آورد مردان مدینه برای انتخاب حاکمی از میان خودشان گرد آمدهاند. لحظه حساس بود؛ وحدت اسلام در خطر بود. قدرت تقسیمشده از هم میپاشید و همهچیز ممکن بود از دست برود. خلافت باید یکپارچه میماند و اعراب تنها فردی از قریش را بهعنوان رهبر میپذیرفتند. ابوبکر و عمر، همراه با ابوعبیده، یکی دیگر از سران برجسته، به سرعت به محل رفتند تا از این توطئه جلوگیری کنند. در راه، دو شهروند دوست به آنها هشدار دادند که ورود به این جمع خطرناک است، اما آنها پیش رفتند. مردان مدینه در یکی از تالارهای ساده شهر گرد آمده و مصمم به انتخاب مسیر مستقل بودند. آنها فریاد میزدند: «ما به این غریبهها پناه دادیم و با شمشیرهایمان ایمان را گسترش دادیم. حاکم مدینه باید از میان ما باشد.» آنها سعد بن عباده، رهبر خزرج را که از تب بیمار و در گوشه تالار دراز کشیده بود، انتخاب کرده بودند.
💢مواجهه با ابوبکر، عمر و ابوعبیده
ورود سه صحابی بهموقع بود؛ اگر مردان مدینه به سعد بیعت میکردند، مدینه ممکن بود بهطور جبرانناپذیری به خطر افتد. عمر با شور ذاتیاش میخواست سخن بگوید که ابوبکر، آرام و استوار، پیشدستی کرد و گفت: «هرآنچه مردان مدینه در ستایش خود گفتهاید درست و حتی بیشتر از آن است، اما قریش از نظر نسب و نفوذ برتری دارد و اعراب جز از میان آنها به کسی گردن نمینهند.» آنها پاسخ دادند: «پس یک رهبر از شما و یکی از ما باشد.» عمر فریاد زد: «دو نفر نمیتوانند کنار هم بایستند!» حتی سعد از زیر پتو زمزمه کرد که تقسیم قدرت، آن را ضعیف میکند. بحث بالا گرفت. حباب، کنار سعد، فریاد زد: «به او گوش ندهید! به من توجه کنید، من نخل خوشسابقه و پربارم. اگر نپذیرند، آنها را از شهر بیرون کنید.» عمر پاسخ داد: «خدا تو را نابود کند!» و حباب همان را به او بازگرداند. با داغ شدن بحث، ابوبکر که خطر را حس کرد، پیش آمد و گفت: «این دو را میبینید؟» و به عمر و ابوعبیده اشاره کرد. «یکی را انتخاب کنید و به او بهعنوان رهبر بیعت کنید.
▪️ادامه دارد …
@islie
نگاهی به تبیین
در این قسمت مختصری از تبیین و چیستی آن را شرح دادم. با توجه به اهمیت تبیین و نقش آن در براهین مختلف معاصر، آشنایی با آن پیش از ورود به دیگر بحثها لازم است. مانند همیشه جزئیات بیشتر درباره تبیین را میتوانید در وبگاه نگاه اندیشه مطالعه کنید.
اشکان مهر روشن
📚 @ktyab
■ دنیل دنت
• آیا ارادهٔ آزاد توهم است؟
🔘 شمشیر دولبهی حکومت در تاریخ ایران: چرا ما همواره منتظر یک ناجی هستیم؟
▪️ برای درک معمای رفتار امروز جامعه ایران، باید از سیاست روزمره فراتر رفت و به تاریخ نگریست. یک نظریه رادیکال اما قابل تأمل میگوید که جامعه ایران دچار «فرهنگ پذیرش جبری قدرت» است: این باور ناخودآگاه که «حکومت، حکومت است»، صرفنظر از اینکه عادل، لایق، یا سرکوبگر باشد. این یک اعتماد بیچون و چرا نیست، بلکه یک «پذیرش جبری» است که از دل یک تاریخ پرآشوب و خونین زاده شده است.
▪️ تاریخ ایران، داستان چرخههای بیپایان است. این چرخه، یک الگوی تکرارشونده و بیرحمانه است:
۱. فروپاشی و هرجومرج: یک سلسله به اوج فساد و بیکفایتی میرسد (مانند اواخر صفویه) و کشور در آشوب و تجزیه غرق میشود.
۲. ظهور ناجی مستبد: از دل این آشوب، یک ناجی قدرتمند و بیرحم برمیخیزد (مانند نادرشاه یا آقامحمدخان قاجار) که با خشونت تمام، کشور را دوباره یکپارچه و امنیت را برقرار میکند.
۳. تثبیت و سپس انحطاط: سلسلهای که آن ناجی تأسیس کرده، پس از مدتی خود دچار فساد و ضعف شده و کشور را به لبه یک فروپاشی جدید میبرد و این چرخه دوباره تکرار میشود.
▫️ حکاکی تاریخ بر روان جمعی
۱. حکومت: هم بیماری، هم درمان
این چرخه معیوب، این پیام را در ناخودآگاه تاریخی ما حک کرده است که حکومت، هم منشأ درد و هرجومرج است و هم تنها درمان ممکن برای آن. مردم آموختهاند که در دوران ضعف حکومت، باید آشوب و ناامنی را تحمل کنند و منتظر ظهور یک «پدر قدرتمند» جدید باشند تا با مشت آهنین، نظم را بازگرداند. در این نگاه، مردم نه «مشارکتکننده» در ساختن نظم، که «منتظران» برقراری نظم هستند.
۲. اسکیزوفرنی سیاسی مدرن: دو روح در یک بدن
این میراث تاریخی، امروز یک «اسکیزوفرنی سیاسی» در جامعه ایران ایجاد کرده است. دو روح در کالبد ایرانی امروز در حال جنگ است:
روح تاریخی: روحی محافظهکار، فردگرا و بدبین به اقدام جمعی. این روح آموخته است که برای بقا باید با قدرت حاکم ساخت و سرنوشت را به دست «بزرگان» سپرد. این روح، مسئول همان انفعال و «تلاش برای تغییر رایگان» است.
روح مدرن: روحی که متأثر از جهان مدرن است، خواهان کرامت انسانی، حق تعیین سرنوشت و دموکراسی است. این روح، ایرانیان را به خیابانها میکشاند، آنها را وادار به اعتراض میکند و رویای جامعهای مانند ژاپن یا کره جنوبی را در سر میپروراند؛ جوامعی که سرنوشت خود را به دست گرفتند.
این جنگ داخلی روانی، توضیح میدهد که چرا جنبشهای اجتماعی در ایران اغلب «شروعی طوفانی» و «پایانی زودهنگام» دارند. «روح مدرن» قیام میکند، اما با اولین سرکوبهای جدی و بالا رفتن «هزینه تغییر»، «روح تاریخی» زمزمه میکند که «تقابل فایده ندارد، باید سوخت و ساخت» و جامعه به لاک دفاعی خود بازمیگردد.
🔸 انقلاب علیه تاریخ: گذار از «ناجیگرایی» به «شهروندی»
شاید بزرگترین و سختترین انقلاب برای ایران، نه در خیابانها، که در ذهنها باید رخ دهد: انقلابی علیه این جبر تاریخی. گذار از یک ملتِ چشمانتظارِ «ناجی» به یک ملت متشکل از «شهروندان مسئول». شهروندی که میداند نظم و امنیت و آزادی، دادنی نیست، بلکه ساختنی است و هزینه دارد. تا زمانی که جامعه ایران به این بلوغ فکری نرسد که خودش باید ناجی خودش باشد، خطر تکرار چرخه «آشوب-ناجی مستبد-انحطاط» همچنان تاریخ آینده این سرزمین را تهدید خواهد کرد.
@khod2
📌 کنفرانس:
«مسیر توسعهی ایران در نظام پساجمهوریِ اسلامی» – هادس
➕ به همراه پرسشوپاسخ، در:
«دروغها و خرافات اسلام!»
🗓 یکشنبه، ۲۲ تیر
🕙 ساعت ۲۲:۰۰
#PhilConf | #Hades
@islie | @islie_group
▪︎اخلاق و آداب معاشرت
● آداب معاشرت بیشتر به ظاهر و سبک تعاملات اجتماعی میپردازد تا جوهر و اساس آن؛ آداب مشخص میکند چه رفتاری مودبانه است، نه اینکه چه رفتاری در معنای عمیقتر "درست" است. آداب، تصمیم جامعه را در مورد نحوه لباس پوشیدن، احوالپرسی، غذا خوردن، جشن گرفتن، دفن مردگان، ابراز قدردانی و به طور کلی، انجام تعاملات اجتماعی نشان میدهد.
اینکه مردم با دست دادن، تعظیم، در آغوش گرفتن، یا بوسیدن گونه به یکدیگر سلام میکنند، به سیستم اجتماعی آنها بستگی دارد. روسها حلقههای ازدواج خود را در انگشت سوم دست راستشان میاندازند، در حالی که آمریکاییها آنها را در دست چپشان میاندازند. انگلیسیها چنگال خود را در دست چپ نگه میدارند، در حالی که مردم در کشورهای دیگر بیشتر احتمال دارد آن را در دست راست خود نگه دارند. مردم در هند معمولاً بدون چنگال غذا میخورند و از انگشتان دست راست خود برای بردن غذا از بشقاب به دهان استفاده میکنند. اینکه در مکانهای مقدس سر خود را لخت کنیم (مانند مردان در کلیساهای مسیحی) یا آن را بپوشانیم (مانند زنان در کلیساهای کاتولیک و مردان در کنیسهها)، هیچ یک از این آداب و رسوم برتری اخلاقی ندارند. آداب معاشرت خوب، زندگی اجتماعی ما را زیبا میکند، اما اصل و اساس وجود اجتماعی نیستند. آنها به روان شدن تعاملات اجتماعی کمک میکنند، اما محتوای اصلی این تعاملات نیستند.
در عین حال، نادیده گرفتن یا سرپیچی از آداب معاشرت میتواند غیراخلاقی باشد. اینکه هنگام اولین ملاقات با شخصی دست بدهیم یا دستها را در مقابل بدن به هم بچسبانیم و تعظیم کنیم، همانطور که مردم در هند انجام میدهند، یک تصمیم فرهنگی است. اما، هنگامی که این رسم پذیرفته شد، این عمل تحت اصل گستردهتر احترام به مردم، اهمیت یک قاعده اخلاقی را پیدا میکند. به طور مشابه، هیچ ضرورت اخلاقی برای پوشیدن لباس وجود ندارد، اما ما این رسم را تا حدی برای گرم ماندن در آب و هوای سردتر و تا حدی برای رعایت عفت پذیرفتهایم. بر این اساس، ممکن است هیچ ایرادی در مورد برهنهگرایانی که تصمیم میگیرند با هم در مستعمرات برهنهگرایان زندگی کنند، وجود نداشته باشد. با این حال، برهنه رفتن در خارج از مستعمرات برهنهگرایان–مثلاً در کلاسهای درس، مغازهها و کنار جاده ممکن است آنقدر توهینآمیز باشد که از نظر اخلاقی بینزاکتی تلقی شود. اخیراً در سواحل جنوب هند رسواییای رخ داد که در آن گردشگران آمریکایی با بیکینی شنا میکردند و هندیهای محافظهکارتر را شوکه کردند. پوشیدن بیکینی فینفسه غیراخلاقی نبود، اما با توجه به بافت فرهنگی، آمریکاییها عامدانه آداب را نقض کردند و مرتکب بینزاکتی اخلاقی شدند.
اخلاق؛ شناسایی درستی و نادرستی
زبان: انگلیسی
✍ لویی پویمان، جیمز فیسر
📚 @ktyab
🔺 صد سال و یک روز پیش در چنین روزی: نامهای که فیزیک را برای همیشه تغییر داد
🔹 صد سال و یک روز پیش، در ۹ ژوئیه ۱۹۲۵، فیزیکدان ۲۳ ساله آلمانی، ورنر هایزنبرگ، نامهای به دوست و همکارش ولفگانگ پائولی نوشت. در این نامه، که پیشنویس مقالهای انقلابی به آن ضمیمه شده بود، هایزنبرگ ایدهای را مطرح کرد که پایههای فیزیک را لرزاند و دنیای مدرن را شکل داد: تولد مکانیک کوانتومی.
❕ مشکل «مدل سیارهای اتم» چه بود؟
تا آن زمان، فیزیکدانان اتم را مانند یک منظومه شمسی کوچک تصور میکردند که در آن الکترونها مانند سیارهها به دور هسته میچرخند. این مدل زیبا بود، اما با مشکلات بزرگی روبرو بود: طبق فیزیک کلاسیک، الکترون در حال چرخش باید انرژی از دست میداد و به سرعت روی هسته سقوط میکرد! از طرفی، هیچکس هرگز این «مدارها» را به طور مستقیم ندیده بود.
🔹 هایزنبرگ در نامه تاریخی خود به پائولی، که اصل آن در آرشیو سرن نگهداری میشود، با شجاعت نوشت: «تمام تلاشهای رقتانگیز من در جهت کشتن کامل مفهوم مدار است - که به هر حال، قابل مشاهده نیست - و جایگزین کردن آن با چیزی مناسبتر.» ایده انقلابی او این بود: به جای تمرکز بر مفاهیم غیرقابل مشاهده مانند مدار، باید فیزیک را تنها بر اساس چیزهایی بسازیم که میتوانیم مستقیماً اندازهگیری کنیم، مانند فرکانس و شدت نوری که اتمها از خود ساطع میکنند.
🔹 این رویکرد، منجر به خلق «مکانیک ماتریسی» شد؛ اولین فرمولبندی کامل و ریاضیاتی مکانیک کوانتومی. این نظریه به شکلی باورنکردنی موفق بود و راه را برای درک عمیقتر دنیای زیراتمی هموار کرد.
❕ میراث صد ساله: از کامپیوتر شما تا سرن
این ایده انتزاعی، صرفاً یک کنجکاوی نظری نبود. کل فناوری مدرن بر پایههای مکانیک کوانتومی بنا شده است؛ از ترانزیستورها در کامپیوتر و گوشی هوشمند شما گرفته تا لیزرها، انرژی هستهای و تصویربرداری پزشکی. دقیقترین نظریه تاریخ علم، یعنی «مدل استاندارد ذرات بنیادی» که امروز در آزمایشگاه سرن (CERN) مورد آزمایش قرار میگیرد، به طور کامل بر اساس اصول مکانیک کوانتومی استوار است.
🔹 با گذشت یک قرن، با اینکه این نظریه به شکلی حیرتانگیز دقیق عمل میکند، بحث بر سر معنای عمیق و فلسفی آن همچنان ادامه دارد. هایزنبرگ با فروتنی در انتهای نامه خود نوشت: «شاید کسانی که تواناتر از من هستند، بتوانند از آن چیزی معقول بسازند.» صد سال بعد، فیزیکدانان همچنان در حال تلاش برای درک کامل این دنیای شگفتانگیز هستند.
[منبع]
🆔 @Science_Focus
#فیزیک_کوانتوم #تاریخ_علم #هایزنبرگ #پائولی #سرن #فیزیک_نظری