آنقدر خاطره دارم که انگار هزار سال زیسته ام... شارل بودلر @Jouissance_me
#هنر
#نقاشی
🔳 ژان پل مارا کیست؟
ژان پل مارا (۱۷۸۳-۱۹۹۳) متولد سوییس و متوفي در پاریس است.
وی پزشک، فیزیکدان، روزنامه نگار و سیاست مدار فرانسوی و از تاثیرگذارترین رهبران رادیکال انقلاب فرانسه بود که توسط شارلوت کوردای
(عنصر حزب محافظه کار انقلاب فرانسه)، در وان حمامش به قتل رسید.
مارا، در واقع روزنامه نگاری هتاک و بدزبان بود که دائما شخصیت کسانی را مورد اهانت و افترا قرار می داد که #روبسپیر ( یار مارا و از رهبران انقلاب) مایل بود به زیر تیغ گیوتین بفرستد.
مارا از نوعی #بیماری_پوستی در رنج بود که، به دلیل پنهان شدن در فاضلاب ها، در بحبوحه انقلاب و فرار از دست پلیس سلطلنتي، به آن گرفتار شد و تنها راه برای تسکین دردهای ناشی از آن ، نشستن در #وان_حمام محتوی دارو، و بستن سرش با دستاری آغشته به سرکه، بود.
مارا معاون مجلسی ملی بود و ویر استار یکی از روزنامه های توده گرا.
او یک انقلابی فدایی و مدافع مردم به شمار می رفت، اما در عین حال بی رحم، ترسناک و موردنفرت جریان ها و افراد مخالف بود.
وی چنان موردنفرت قرار گرفت که یک زن ضد انقلاب اهل کان ، به نام #شارلوت_کوردای، در حالی که او پشت میز قابل حمل اش در امتداد وان حمام مشغول نوشتن بود، نامه ای به او می دهد، با این نوشته:
من غمگین ام و همین به من حق می دهد که به حسن نیت شما امیدوار باشم وقتي مارانامه را می خواند،
شارلوت چاقویی به سینه اش فرو می کند و او را می کشد.
پس از این حادثه، بی درنگ، #داوید نقاش را فرامی خوانند تا، در همان لحظه، طرحی از جسد ترسیم کند که پس از مدتی داوید طرح رسم شده را به یک تابلوی نقاشی تبدیل می کند.
🔳 چگونگی آفرینش مرگ مارا
داوید صحنه را به شکلی سانسور شده و تمیز ارائه می دهد و جز ضروریات محض (چون چاقویی که بر زمین افتاده. قلم و کاغذی در دست مارا و قلمدانی که بر جای خود قرار دارد)
چیز دیگری به ما نشان نمیدهد.
حتى زخمی که بر اثر چاقو ایجاد شده و خونی که از آن جاری شده است، منظم و کوچک است.
داوید، با انتخاب سوژه ای برگرفته از یک گزارش واقعی، و یا به کمال مطلوب رساندن آن (هرچند که سوابق تاریخی عکس این موضوع را می رساند ) ، توانسته است بیننده را قانع کند که مارا قهرمانی است که به خاطر وطن اشي، به شهادت رسیده است؛
و به همین دلیل، تابلوی مارا نمونه ای بسیار ممتاز از #تبلیغات_سیاسی در نقاشی به حساب می آید.
✍ شهرام زعفرانلو
🔘@Jouissance_me
دوره جامع آنلاین
روایت و روایتگری در سینما
(فیلمها چگونه داستان خود را تعریف میکنند)
با عباس نصراللهی
منتقد و مدرس سینما
بهار ۱۴۰۴
۱۲ جلسه ۲ ساعته
یکشنبهها از ساعت ۲۱
شروع دوره از ۲۸ اردیبهشت
برای دریافت سرفصلهای دوره، ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به شماره ۰۹۳۸۳۲۹۳۶۹۶ در واتساپ یا تلگرام پیام بدهید
•
#ویدیو
امیل چوران
امیل چوران: «بدون فکر به امکان خودکشی، محال بود بتوانم این زندگی را تاب بیاورم.»
🔘@Jouissance_me
#هنر
#نقاشی
ترنر
نخستین نقاشی که واقعا با طبیعت زیسته ترنر بوده، ترنر اولین کسی بود که ابرها، صخرهها، درختان، مه و بازیهای نور را مشاهده کرد.
اسکار وایلد معتقد بود آسمانهای ترنر مترنّم هستند.
🔘@Jouissance_me
#فلسفه
#نیچه
"چیزی دربارهی آن دیوانه نشنیدهاید که در صبحی روشن فانوسی افروخت و آیا با فریادی بیوقفه در بازار دوید که من در جستوجوی خدایم! من در جستوجوی خدایم!
از آنجا که همان موقع بسیاری از خداناباوران در همان حوالی ایستاده بودند خندهی بلندی سر گرفت یکی پرسید: پس یعنی گم شده؟ دیگری پرسید: همچون کودکی راهش را گم کرده؟ یا نکند پنهان شده؟ آیا از ما وحشت دارد؟ آیا به دریا زده؟ آیا کوچ کرده؟
دیوانه به میانشان پرید و چشمان نافذش را به آنان دوخت فریاد بر کشید خدا کجاست؟ به شما خواهم گفت ما او را کشتهایم، شما و من! ما همه قاتلانش هستیم!
اما چگونه چنین کردیم؟ چگونه توانستیم دریا را سر بکشیم؟
چه کسی اسفنج را دستمان داد تا سراسر افق را پاک کنیم؟ آن هنگام که زنجیر این زمین را از خورشیدش جدا میکردیم مشغول چه بودیم؟ اکنون به کدام سو روان است؟ ما به کدام سو روانیم؟ به دور از همهی خورشیدها؟"
🔘@Jouissance_me
One of the greatest pieces of classical music ever composed.
Rachmaninov’s Piano Concerto No.2
It’s played magnificently here by British-Iranian pianist Arsha Kaviani and the Royal Liverpool Philharmonic Orchestra at Classic FM Live with Viking
🔘@Jouissance_me
#هنر
#نقاشی
پرترهی پاپ اینوسنت دهم
ولاسکس
خبیثترین چهرهای که از یک کشیش نقاشی شده پرترهی دیهگو ولاسکس از پاپ اینوسنت دهم است، که به وضوح رد پول و قدرت و دستهای پشت پردهی یک خانوادهی متمول در انتخاب او مشهود بود.
نقل است ولاسکس پس از اتمام پرترهی پاپ، ملازمان پاپ را برای نظارهی این تابلو در نوری کمسو دعوت کرد و قاب نقاشی را در جایی قرار داد که انگار پاپ به آنها مینگرد.
این ماجرا یادآور این حکایت کهن است که پرترهپردازی برای فریب بیننده و شباهت با طبیعت است.
پاپ در این تصویر کاملاً خشن و عبوس بازنمایی شده است و نگاه خیرهی وی به نحوی نیرومند بیرون از تابلو نقاشی است.
فشردگی رنگ در چهرهی پاپ موجب ایجاد شور و هیجان شده و در عین حال خصلتی رازآلود و معماگونه به وی بخشیده است.
نحوهی قرارگرفتن دستان وی به نحوی بر جایگاه بلامنازع وی تاکید دارد.
پاپ یادداشتی در دست دارد که نام پاپ و نام نقاش بر روی آن نوشته شده است.
🔘@Jouissance_me
"نه، هرگز هیچ انسانی خشنودی و خوشحالی مطلق را لمس نکرده است، اگر کرده بود، آن شادی دیوانهاش میساخت."
شوپنهاور
🔘@Jouissance_me
#سینما
#تارکوفسکی
#آینه
✍محسن آزرم
اینطور که جِرِمی مارک رابینسن، در کتاب «آندری تارکوفسکی: راهنمای جیبی» نوشته، تارکوفسکی خوب میدانسته «آینه»ی محبوبش فیلمی نیست که بهسادگی و مثل خیلی فیلمهای دیگر، تن به تدوین بدهد و از قول آلکساندر میشارینِ فیلمنامهنویس اینطور نقل کرده که صحنهها و درونمایههای آینه آنقدر زیاد بودند که لودمیلا فگانووا واقعاً نمیتوانست راهی برای تدوین صحنهها پیدا کند؛ چون اگر الگوی خاصی برای چیدن صحنهها پیدا میکرد که چندباری هم پیدا کرده بود، صحنههای دیگری را باید کنار میگذاشت و حتماً کسی از نبودِ این صحنهها در «آینه» ناراحت میشد.
اما نکتهی روایت میشارین آن لحظهی تکاندهنده و ایبسا افسانهواریست که خودش، یا رابینسن، اسمش را «لحظهی مکاشفه» گذاشتهاند؛ مکاشفهای که وقتی پیش چشمِ همه رخ داد، سی و چهار صحنهی فیلم، یا یکی دوتا کمتر یا بیشتر، به شکل نهایی خود درآمدند و واقعاً شکل گرفتند.
اینطور نوشتهاند که همهچیز با کمک لاریسا، همسرِ تارکوفسکی، اتفاق افتاد. لاریسا کیسهای دوخته بود که جیبهای زیادی داشت. کیسه را به دیوارِ اتاق تدوین آویختند. صحنهها را روی کاغذهای کوچکی نوشتند و در جیبهای کیسه جا دادند. کسی خبر نداشت کدام صحنه در کدام جیب است. میشارین گفته است معجزه لحظهای اتفاق افتاد که او و تارکوفسکی روبهروی کیسهی جیبدار ایستادند و همزمان صحنهها را از جیبها برداشتند.
اینطور نوشتهاند که آن صحنهها دستآخر همانگونه در فیلم چیده شدند؛ تارکوفسکیوار، با ایمانی قلبی به معجزه.
🔘@Jouissance_me
#minimal
"آیا کلمات واقعا به درد میخورند؟ اصلا میشود با کلمات توضیح داد درد یا بگیر (احساسات) چه بر سر ِ ما میآورد؟
کلمات فقط وقتی سر میرسند که همهچیز تمام شده است--وقتی دیگر آبها از آسیاب افتاده. دروغی و بیجان، کلمات فقط از خاطرات میگویند."
آلفونس دوده
🔘@Jouissance_me
#art
#painting
PIETÀ – Vincent van Gogh, 1889
Amsterdam
🔘@Jouissance_me
"دریغا، چه سخت دوست داشتنت
آن گونه که من دارم!
که از عشق توام رنج میدهد هوا،
دلم."
لورکا، بیژن الهی
🔘@Jouissance_me
•••
Your Eyes Could Start a Fire
Album: The World Is Here
Genre: #Alternative_rock 2004
🔘@Jouissance_me
#سینما
#معرفی_فیلم
The ballad of Narayama
🔘@Jouissance_me
#هنر
#نقاشی
مادیلیانی
"نام من مودیلیانی است. من یک یهودیام."
آمادئو مودیلیانی، نقاش توسکانیتبار، در پاریس اوایل قرن بیستم با افتخار هویت خود را پذیرفت—زمانی که یهودستیزی عمیقاً ریشه دوانده بود. او میتوانست هویتش را پنهان کند، اما در عوض انتخاب کرد که برجسته باشد.
مودیلیانی پرترههایی از افراد به حاشیه راندهشده—یهودیان، روماها، اسلاوها—نقاشی کرد و آثارش را با تأثیراتی از هنر آفریقایی و آسیای جنوب شرقی آمیخت. در حالی که اروپا به ایدههای «خلوص نژادی» چنگ انداخته بود، او تفاوتها را ستایش کرد.
او جوان، فقیر و گمنام درگذشت. اما میراثش اکنون به عنوان نمادی از سرکشی، وقار و آزادی هنری زنده است.
«همیشه سخن بگو و به پیش برو.»
🔘@Jouissance_me
#هنر
#نقاشی
فاوست
گوته
"من آن روحم که همیشه بر سر انکار است. و این رفتاری است بر حق. زیرا هر آنچه وجود دارد شایستهی ویرانی است، پس بهتر آن که هیچ چیزوجود نداشته باشد."
🔘@Jouissance_me
#art
#painting
The Death Of Marat
Jacques Louis David
1793
🔘@Jouissance_me
#سینما
#استاکر
#تارکوفسکی
تارکوفسکی در توضیح شخصیت استاکر میگوید: "از آرزوهای خویش در هراس است."
به این معنا او یکی از شخصیتهای داستایفسکی است که سر از فیلمی مدرن درآورده باشد.
ترکیبی از نیکی و بدی، پیشرفتگی و واپسماندگی، قبول و انکار که از خود بیش از هر کس دیگر میترسد.
تارکوفسکی گفته: "این شخصیت برای من بسیار مهم است. در آغاز میاندیشد که اگر وارد اتاق آرزوها شود، بهتر خواهد نوشت، و خودش را باز خواهد یافت و از باری که بر جانش سنگینی میکند رها خواهد شد.
اما بعد نظرش را تغییر میدهد. شاید با خودش میگوید که اگر دگرگون شوم، اگر نابغه شوم، آنگاه دیگر نیازی به نوشتن خواهم داشت؟
نگارش با گذر همراه است. مینویسیم تا به دیگران نشان دهیم که هر دم بهتر از پیش مینویسیم.
اما هر گاه پیشاپیش نابغه باشیم دیگر چرا بنویسیم؟ چه چیزی برای نمایش باقی خواهد ماند؟ آفرینش نمایش خواست است."
🔘@Jouissance_me
#هنر
#نقاشی
#ترنر
Snowstorm: Steam-Boat off a Harbour's Mouth
Painting by J. M. W. Turner
من آن را برای اینکه فهمیده شود نقاشی نکردهام بلکه میخواستم نشان دهم چنین صحنهای چه شکلی دارد.
ملوانان را وا داشتم مرا به دکل ببندند تا صحنه را خوب ببینم، من چهار ساعت بسته بودم و خیال نداشتم فرار کنم بلکه احساس کردم مجبورم بمانم و اگر بتوانم این واقعه را ثبت کنم.
این نقاشی برای خوش آمدن نیست.
ترنر وقتی ۶۶ سال داشت در کشتی بخاری دچار بوران شد و بعدها آن تجربهی زیسته را نقاشی کرد.
دربارهی نگریستن
جان برجر
🔘@Jouissance_me
.
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
سر عشق
ساز و آواز ماهور
استاد شجریان
شعر: سعدی
سهتار: پرویز مشکاتیان
نی: محمد موسوی
🔘@Jouissance_me
"بیا تا خود را در همهمهی زمان، در موجهای آشفتهی سرنوشت دراندازیم.
سپس بگذار درد و کامیابی موفقیت و ناکامی به هرگونه که در توان دارند پشت سر هم بیایند."
فاوست~گوته
🔘@Jouissance_me
#art
#painting
Portrait of Innocent X 1650
🔘@Jouissance_me
#هنر
#نقاشی
.
آرنولد بوکلین، مریم مجدلیه در حال گریه بر پیکر مسیح" (۱۸۶۷)
در این اثر پرشور از بوکلین، چهرهی مریم مجدلیه در آغوشِ پیکر بیجان مسیح، لبریز از اندوهی عمیق و سکوتی تراژیک است. نقاشی سرشار از بار عاطفی و رمزی است، و با رنگهای تیره و کمپوزیسیون افقیاش، حس آرامش مرگ و اندوه ناگفتنی را تداعی میکند. بوکلین که به دلیل تلفیق رئالیسم با سمبولیسم شناخته میشود، در این تابلو به شکلی تأثیرگذار به پیوند روحانیت و رنج انسانی پرداخته است.
Arnold Böcklin (Swiss, 1827-1901)
"Maria Magdalena beweint den toten Christus" (1867)
🔘@Jouissance_me
#کتاب_مقدس
ویا دلرسا جادهایست که عیسی برای رسیدن به جلجتا پیمود و به راه اندوه معروف است.
Via Dolorosa
Sorrowful way
جمعیت انبوهی عیسی را در این آخرین سفر همراهی کردند، از جمله زنانی که از غم او شیون میکردند.
عیسی رو به آنان گفت: "ای دختران اورشلیم بر من مگریید. بلکه بر خویشتن بگریید.
چه اینک روزهایی خواهد آمد که مردمان خواهند گفت نیکبخت زنان نازا و بطنهایی که نزادند...آنگاه کوهها را خواهند گفت بر ما فرو ریزید."
🔘@Jouissance_me
#سینما
#معرفی_فیلم
The ballad of Narayama
"زندگی پیکاریست مداوم با خواست و محنت."
شوپنهاور
انسان یک مرگ به طبیعت بدهکار است، نحوهی آن مرگ مهم است.
مردم روستای فیلم ایمامورا رسمی کهن دارند که افراد کهنسال پس از سفری صعب و دشوار از کوهستان، در ارتفاعات آن آمادهی مرگ میشوند.
این سفر مناسکی دارد:
وداع افراد روستا با فرد
در حین صعود نباید حرف بزنند.
در راه برگشت فرد نباید به پشت سر و فرد به جای گذاشته نگاه نکنند.
مکان فیلم روستایی کوچک و فقیر در دل کوهستانی برفخیز است.
وضعیت: مردمان درگیر ستیزی بیپایان برای بقا هستند.
در تضاد چشمگیری با سفیدی برف، خانهها دودگرفته، ظلمانی و کثیفند، آدمی با اسب و مار و موش همخانه است.
اینجا انسان در قعر انسانیت به سر میبرد، غرایز در پایینترین سطح خود برآورده میشوند، حتی اگر سگی یا فرد رو به موتی در دسترس باشد.
انسان و حیوان بر سر غذا با هم رقابت دارند، غذا چنان کم و گرانبهاست که دزدیدن آن بهایی دهشتناک به دنبال دارد.
" به راستی، زندگی به زحمتش میارزد؟"
🔘@Jouissance_me
•
روفتنِ دل
و دل کندن از عشق
که دیگر نیازی به آن نیست
تا به ابد ـــ
ـــــــــــ
امیلی دیکنسون
••
#instrumental
🔘@Jouissance_me
#سینما
#معرفی_فیلم
این فیلم که اثر شوهی ایمامورا میباشد به زندگی و مرگ ساکنان دهکدهای دور افتاده در ژاپن قرن نوزدهم میپردازد.
جایی که رسم بوده آنها که سنشان به هفتاد میرسد بر پشت یکی از خویشاوندان مرد خود سوار شوند و مسیری پر پیچ و خم در دل کوهستان را زیر پا بگذارند تا به محلی به نام نارایاما محل پوسیدن و دفن مردگان برسند و همانجا منتظر بمانند تا بمیرند.
تصنیف نارایاما درباره خانوادهای است که توسط مسن ترین عضوش زنی به نام اورین اداره میشود که به سالگرد هفتاد سالگی نزدیک شده شوهی ایمامورا با نگرشی گاه سوررئالیستی مشقتهای زندگی مردمان دهکده و امیال و انگیزه هایشان را بدون پردهپوشی به تصویر کشیده است در زمان قحطی وقتی مردم دهکده پی میبرند خانواده ای بیش از حد و اندازه خود غذا دست و پا کرده زنده به گورشان میکنند خانواده اورین و مردم دهکده با همین ترتیب خشن و بی پرده توصیف شدهاند.
در قسمت پایانی فیلم روز موعود فرا رسیده و اورین هفتاد ساله میشود حال پسر بزرگش تاتسوهه (کن) (اوگانا باید او را تا نارایاما حمل کند سفر دور و دراز آنها در کوهستان از زندگی در دهکده نیز دشوارتر سپری میشود در حالی که سفر ادامه دارد تاتسوهه لجوجانه تاب می آورد و اورین بی هیچ اعتراضی به فرجام محتوم اش تن میدهد در پایان تازه پی میبریم که برآوردن و به انتها رساندن این آئین بس بیهوده همان چیزی است که از اهالی آن دهکده انسان میسازد.
🔘@Jouissance_me