havali_behesht12 | Неотсортированное

Telegram-канал havali_behesht12 - حوالیِ بهشت

21974

؛﷽ مرغ باغ ملڪوتم نیم از عالم خاڪ دو سہ روزے قفسے ساختہ‌اند از بدنم اے خـوش آن روز ڪہ پرواز ڪنم تا بر دوست بہ هواے سر ڪویش پر و بالے بزنمـ❦ ب سیاره ڪوچڪمون خوش‌آمدید💫 نُشخوار ذِهن👇 👉https://t.me/porof2

Подписаться на канал

حوالیِ بهشت

.
زندگی کوتاه‌تر از سخت‌گرفتن و حساب‌کتاب‌ کردنه،
صبح‌ها جایِ دویدن برایِ این که دیر نرسی، هوایِ نم‌زده رو استشمام کن.
آروم‌تر قدم بردار! یکم لذت ببر! یکم زندگی کن!
زندگی کن.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

رامشگر

#علیرضا_قربانی

.
به تعبیر سر صبحیِ
#حافظ؛
«ریش باد آن دل که با دردِ تو خواهد مرهمی!»

عالیه🎧

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

کوهم اما کوه هم ناگاه ویران می‌شود

هزار سال پیش
شبی که ابر اختران از دوردست
می‌گذشت از فراز بام من
صدام کرد،
چه آشناست این صدا،،،
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش
همان که از درون من صدام می‌کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها
پی تو گشته‌ام!
ستاره‌ای نگفت کز این سرای بی کسی ، کسی صدات می‌کند ؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیزِ هم‌ زبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای ؟

هوشنگ ابتهاج

خُنُک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا ، هوس قمار دیگر ...


مولوی

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

خدایِ دل
یک طایفه هر صبح
به امید تو برخاست...

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12
پیش تو

#شادمهر_عقیلی

🔉

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

.
آنگاه عیسی به آنان گفت: "امشب همه‌ی شما به سبب من خواهید لغزید. زیرا نوشته شده است: شبان را خواهم زد و گوسفندان گله پراکنده خواهند شد".
پطرس در پاسخ گفت: "حتی اگر همه به سبب تو بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید". عیسی به وی گفت: "آمین به تو می‌گویم که همین امشب، پیش از بانگ خروس سه‌بار مرا انکار خواهی کرد!"
اما پطرس گفت: "حتی اگر لازم باشد با تو بمیرم، انکارت نخواهم کرد".
آنها عیسی را گرفتند و اون را نزد قیافا کاهن اعظم بردند. در آنجا علمای دین و مشایخ جمع بودند. اما پطرس دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانه کاهن اعظم رسید. پس داخل شد و با نگهبانان بنشست تا سرانجام کار را ببیند.
در حیاط نشسته بود که خادمه‌ای نزد او آمد و گفت: "تو هم با عیسای جلیلی بودی!" اما او در حضور همه انکار کرد و گفت: "نمی‌دانم چه می‌گویی!"، سپس به سوی سرسرای خانه رفت. در آنجا خادمه‌ای دیگر او را دید و به حاضرین گفت: "این مرد نیز با عیسای ناصری بود!"، پطرس این‌بار نیز انکار کرده، قسم خورد که من این مرد را نمی‌شناسم.
اندی بعد جمعی که در آنجا ایستاده بودند پیش آمدند و به پطرس گفتند: "شکی نیست که تو هم یکی از آنها هستی؛ از لهجه‌ات پیداست!"،
آنگاه پطرس لعن‌کردن آغاز کرد و قسم خورده گفت: "این مرد را نمی‌شناسم"،
همان دم خروس بانگ زد.
آنگاه پطرس سخنان عیسی را به یاد آورد که گفته بود: "پیش از بانگ خروس، سه‌بار مرا انکار خواهی کرد"، پس بیرون رفت و به تلخی گریست.


#انجیل_متی

این‌که وسط یک اشتباه، حرفی رو به یاد بیاری که انکارش می‌کردی خیلی دردناکه...

.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

فردا تو می‌آیی

#هوشمند_عقیلی
🫶

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

دلم از نرگس بیمار تو بیمار تر است...
🕊
#حس_خوب

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

بعضی از آدمها آنقدر برایم عزیزند
که در شاهرگ احساسم می‌جوشند و
عمر و زندگی‌ام را مدام تمدید می‌کنند!
آن آدمهایی که حال خوب و بدم را درک می‌کنند
و می‌دانند که با کدام حرف و کلامی
قلب مرا لمس کنند!
خیلی خوب است که کسی
ریز جزئیات روح تو را بلد باشد
و برای لحظه لحظه‌ی دوست داشتن‌ات
نسخه‌های تازه‌تری از احساسش را رو کند!
خدا این آدمها را از زندگی‌ام کم نکند
و برای قلبم نگه دارد!

#نازیلا_زارع


#حس_خوب

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

آن دوست

#طاهر_قریشی

زیباییِ روحش، زیبایی چهره‌اش را دو چندان جلا می‌داد.
.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

#پرندگی

ساعت هفت صبح بود. در دوروز سرجمع هشت ساعت نخوابیده بودم. بلیط داشتیم. قطار داشت می‌رفت. کارت شناسایی‌ام دست مسئولی بود که نبود. تاکسی دم در منتظر بود. و همه‌ی برنامه‌هایی که در چندماه ریخته بودیم، داشت کنسل می‌شد....
چشمم خورده بود به کوه‌ها.
کوه‌های بلند. کوه‌های پربرف. کوه‌هایی که انعکاس سرخیِ سپیده‌دمِ خورشید روی برف‌هایش یک تابلوی عظیم و بی‌نقص بود. زیبا بود.
همه چیز به طرز غریبی عظیم و زیبا بود.
و هر نگرانی‌ای بی‌معنا بود
.

#فرشته

خدایم!
به قول امیرعلی.ق ؛
تو که چیننده ای
برای ما خوبشو بچین

.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

پادکست
#رختکن_بازنده‌ها
بازنده: 
#مارال_اشگواری
#بهزاد_عمرانی  ( بمرانی )

بازنده‌ها باهمن
برنده‌ها تنهان


انگار تو کما بودم. تو کما بودم ولی غذا خوردم، کما بودم و موزیک گوش دادم، کما بودم و دوست پیدا کردم، کما بودم و سر کار رفتم، کما بودم و بیکار بودم، تو کما بودم و سفر رفتم، تو کما بودم و جا به جا شدم، تو کما بودم مهربونی کردم، اخم کردم، ساختم، خراب کردم، گریه کردم، خندیدم، مریض شدم، بدو بدو کردم، متنفر شدم، دوست داشتم و....
یا اونجا که میگه؛
درست مثل نبات چوب‌داری که در یک فنجان چای از هم فرومیپاشد، یک‌روز، یک‌زمان، یک‌لحظه، که کسی تصورش را نمیکند آنجا را ترک میکنی...
همه گمان میکنند ب‌یکباره رفتی در حالی که مدت‌هاست از قرار با خودت برای رفتن گذشته است.
میروی و دیگر میدانی که چیزی بخاطر نبودنت در جهان تغییر نخواد کرد....


سه بار از صبح گوشش گرفتم و هر بار هی بعضی قسمت‌هاش به هر کار که بودم زدم عقب و با دقت‌تر رفتم براش.
عالیه

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

#قلم_نوشت

دکتر می‌پرسد احساسِ غم؟
می‌گم زیاد دارمش.
قدری فکر می‌کنم و ادامه می‌دم: «راستش نه از آن جنسی که امکان خوشی را سلب کنه. فکر می‌کنم بلدم دل‌خوشِ چیزهای خُرد باشم.
چیزهای درشتِ زیادی هم دارم که برای داشتن و رسیدن به‌شان دویدم و جنگیدم...
همیشه اهل یک‌تنه جنگیدنم...
اما همه‌ی این‌ها در پسِ پرده‌ی نازکِ شفافی‌ست که غم باشد...
یک وقت‌هایی هم فکر می‌کنم این پرده آن‌قدر کش آمده که ی روزی پاره می‌شه و هرچه در دل داره بر سر خودم و دور و بری‌هام خراب می‌کنه.
یاد فایلی میافتم که خیلی وقت پیش اتفاقی شنیدم؛
""شبی هست که
#فروغ و #شاملو و #سهراب و .آزاد و #اخوان نشستن توی یه خونه‌ای دارن باهم حرف می‌زنن. شب عجیبیه. و عجیب‌تر اونکه یه هندی این گفتگو رو ضبط و پیاده کرده. اونجا شاملو و فروغ باهم بحثشون می‌شه.
شاملو اون سویه‌ی آگاهی قائم به خود و مدرنیه که ما می‌تونستیم اون زمان داشته باشیم. می‌گه قدما می‌گفتن که بیت اول شعر هدیه‌ی خدایانه من این هدیه‌ رو براشون پس می‌فرستم و شعرم رو از خودم شروع می‌کنم.
تنها کسی که تو اون جمع جنم اینو داره که چیزی به شاملو بگه فروغه.
فروغ می‌گه؛
برای من اون جبر زیباست. اونجا هنر شکل می‌گیره که من شکست می‌خورم. اونجا که من محدودم..
و تا آخر بحث جلوی شاملو وایمیسه و میگه من از خدایان کینه‌ای به دل ندارم که هدیه‌شون رو پس بفرستم..."""

انگار که خدایان می‌دونن چی بهت بدن و چطور از پا درت بیارن. هدیه‌شون جلوی چشمت تو این نکبتی که شبانه روز داری می‌بینی هم نوره هم اندوه. هم جبره هم آزادی.
میخوام بگم ‏هرچیزی‌ که اذیتت می‌کنه، داره صبر کردن‌رو بهت یاد میده.
داره ایستادن‌ رو پای‌ خودت رو، بهت یاد میده.
داره بالغ شدن رو یادت میده.
.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

#احمدرضا_احمدی می‌گه؛
فقط باید صبور بود،
آن‌قدر صبور که زندگی یکنواخت را بدون هراس و تمنا پذیرفت و گاهی
نزدیک‌ترین گل زنبق به خانه را ستایش کرد.

همین.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

.
و گفت: «چهل سال روی به خلق آوردم و ایشان را به حق خواندم. کسی مرا اجابت نکرد. روی از ایشان بگردانیدم. هم قصدِ حضرت کردم. همه را پیش از خویش آنجا دیدم.»

#تذکرة‌الاولیاء

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

#مرتضی_اشرفی

@HavalI_behesht12


عشق یه هدیه از طرف خداست


شاید یه وقتایی عشق بهت زخم بزنه
اماهر زخمی یه مرحم داره


شما مرحم زخمهاتو پیداکردی؟

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

نوشته؛
کشاورزان ژاپنی‌ یه اصطلاح دارن که میگه “عه او چاندا” که یعنی “تو حق داری هر زمانی که دلت خواست زندگی‌ت رو جمع کنی و بری،
اما حواست باشه که آن لحظه روز قبل از برداشت محصولت نباشه”...

حالا دیگه خود دانی.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

پرده‌نشین

#علیرضا_قربانی

یک قهر کردن‌هایی شبیه پناه گرفتن توی خونه‌ی سست و پارچه‌ایِ گوشه‌ی اتاقه که توی بچه‌گی میساختیم.
بقیه رو می‌بینی، اونا هم دارن می‌بیننت و می‌دونن حالت خوبه و خودت بالاخره میای بیرون...
ولی هیچکی از دلت خبر نداره.
.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

📚
🔈 هدیه این هفته
#کتابراه
کتاب صوتی
#رایگان
«خانه‌ای در دوردست» نوشته
#مریلین_رابینسون
.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12
کمی با من مدارا کن

#مهستی

03:03

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

#خدایا‌شکرت

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

#خدا_دوستت_دارم

خداجان!!!!
وقتی یاد تو
دست من و
ثانیه هایم را می گیرد
چشم هایم را می بندم
یڪ نـــــوڪ پا
به دیدنت میایم!!!!
ناغافل لطفت را می بوسم و آرام به گوشت می گویم:
چه خوب ڪه حواست به من هست....
چه خوب ڪه خودت را میان دلم
جا گذاشتی...!
چه خووووب ڪه هستی خدا...

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

.
خـدااایـم!
ارامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم...
شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم.
به همین زیبایی!

#حال‌دلتون‌خوب

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

.
اولین باری که روی نیمکت منچستر نشستم قبل از بازی دعا کردم و از خدا خواستم برنده از زمین بازی خارج شویم اما بازی را باختیم.
بعد از بازی متوجه شدم تیم حریفم هم دعا کرده و آنها هم از خدا برای پیروزی کمک خواستند پس رفتم و برای ادامه کارم تلاش کردم.
#سر_الکس_فرگوسن

و ادامه‌ی زندگی....
.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

سوغاتی

#مهران_مدیری
#برزو_ارجمند


هیچ، همه چیز است! برای نیرومند شدن، ابتدا باید ریشه‌هایت را در هیچ فرو بری و رویارویی با تنهاترین تنهایی‌ها را بیاموزی.

📚
وقتی نیچه گریست
.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12
آوازک 

#مهستی

حال‌دلتون‌میزون

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

خدای رنگ‌های طلوع‌ها و غروب‌های زیبا !
بَرگردد،
بِماند،
نَرود!
حالا می‌خواهد عشق باشد،
سلامتی باشد!
یا خوشحالی...


.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

#علیرضا_پویا

گفت کاش ندیده‌بودمت چون فراموش‌کردن کسی که آدم رو می‌خندونه سخته.
گفتم خوب شد دیدمت چون حیف بود نبینم چه قشنگ میخندی.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

@HavalI_behesht12

[داستانِ دوست داشتن‌ها]


اتفاقا یه جاهایی باید اجازه بدی بهت بربخوره ...

.

Читать полностью…

حوالیِ بهشت

زیرِ لب زمزمه بشه، ذکر هفته

هوا بس ناجوانمردانه سرد است
آی! دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من،میهمان هر شبت،لولی‌شِ مغموم
منم من، سنگِ تیپاخورده‌ی رنجور
منم، دشنامِ پستِ آفرینش، نغمه‌یِ ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگِ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای...
در بگشای، بگشای.

.

Читать полностью…
Подписаться на канал