؛﷽ مرغ باغ ملڪوتم نیم از عالم خاڪ دو سہ روزے قفسے ساختہاند از بدنم اے خـوش آن روز ڪہ پرواز ڪنم تا بر دوست بہ هواے سر ڪویش پر و بالے بزنمـ❦ ب سیاره ڪوچڪمون خوشآمدید💫 نُشخوار ذِهن👇 👉https://t.me/porof2
@HavalI_behesht12
#سروش_صحت خيلى قشنگ ميگه :
همه چیز میمیره،
این خیلی غمانگیزه!
ولی اون لحظهی زندگی شده دیگه نمیمیره که،
اون چیزی که شما داشتین و بدست آوردین
که دیگه نمیمیره…!
همون چیزی که #سیمون_دوبووار
اول کتاب «همه میمیرند» میگه:
«همه میمیرند ولی قبل از مردن زندگی کردهاند.»
زندگی رو زندهِگّی کُنْ ....
.
.
دست کم یک روز را هم که شده زندگی کنید.
مهم نیست چه روزی،
اما حتما یک روز را برای خندیدن،
در مه رقصیدن و تا طلوع قصه شنیدن انتخاب کنید.
باور کنید رنجِ زیستن را
با در لحظه زیستن میتوان کم کرد...
#مهشاد_رمضانی
#ما_تا_مرزهای_خستگی_رقصیدهایم
چون به درخت رسیدی، به تماشا بمان.
تماشا تو را به آسمان خواهد برد...
در زمانهی ما، نگاه کردن نیاموختهاند و درخت جز آرایش خانه نیست و هیچ کس گلهای حیاط همسایه را باور ندارد. پیوندها گسسته. کسی در مهتاب راه نمیرود و از پرواز کلاغی هشیار نمیشود
و
خدا را کنار نرده ایوان نمیبیند و ابدیت را در جام آبخوری نمییابد.
از نامههای #سهراب
اللهی که #آرامش بشه جزء اصلی و رها نشدنی زندگیت
.
.
مو "موسی" هم ِبشُم "آسیه" از "آبُم" نمی گیره
.
احمدجم
#در_گوشی
هر اتفاق، هر بدبیاری، هر بدشانسی، هر فرصت از دست رفتهای که توی زندگی برات پیش میاد، یک درس و یک پیشنیازه برای یک اتفاق بزرگتر.
پس گریههات که تموم شد، لباسهات رو خوب بتکون و آماده باش که حتی از رگ گردن هم بهت نزدیکتره.
.
«اعدام به ارعاب نمیانجامد،
بلکه نشانهی هراس بیپایان ستمگر است!»
🧌
#قلم_نوشت
متولی امامزاده چند هیزم گذاشت زیرِ کتریِ دودزده و گفت: "تا شما زیارت کنین، چایی هم تیار میشه!"
همه به محوطهی سبز و درهای چوبی امامزاده نگاه کردیم. آمده بودیم سیاحت و مودِ زیارت نبودیم. اما خجالت کشیدیم به پیرمرد پیشانیبلند و سفیدریش که برایش زیارتکردن بدیهی بود این را بگوییم.
توی امامزاده بیشتر محو چوبهای ضریح و گچکاریهای سقف و ملیلهدوزیهای پارچههای سبز شدیم.
وقتی بیرون آمدیم، یکیمان بیشتر ماند و وقتی بیرون آمد چادرنماز را از سرش درنیاورد و کمی دورتر نشست.
متولی آرام گفت: "این دوستتون غم داره!"
خندیدیم. "کی؟ اون؟ نه بابا!"
و باز خندیدیم.
اخه تمام مدت سفر خوانده بود، رقصیده بود، آدامس ترکانده بود، توی یقهی راننده آب ریخته بود، پانتومیم بازی کرده بود و مافیا پیدا کرده بود!
به نظرمان غم با او لانگدیستنس هم نداشت!
صدایش کردیم: "این آقا میگه تو غم داری!" و خندیدیم.
دوستمان، چند لحظه نگاهمان کرد، بعد به پیرمرد نگاه کرد، بعد چادر گلنخودی را کشید روی چشمهایش.
و گریه کرد. گریه نبود های میکشید. قلب میسوزوند.
باورمان نمیشد. داشت گریه میکرد، بیمقدمه، بیاینکه کسی چیز خاصی گفته باشد.
متولی گفت: "من چشمها رو میخونم!"
کمی بعد، وقتی متولی لیوان چای را داد به دوستمان، دخترکِ چشمخیس گفت: "ممنون بابا!" و لبخند زد.
و ما میدانستیم "لبخند" سبُکی بعد از گریه است و "ممنون" تشکری برای مهربانی و "بابا" خطابی برای مردی که پدرانه غمی را توی چشمهای دختری تشخیص داده بود؛ همان غمی که ما، همسفران چند روزهاش ندیده بودیم، نفهمیده بودیم.
دستگاه غمسنج اگر میفروختند، هر کسی باید یکی توی خانهاش نگه میداشت. غم وقتی بروز میکند دیگر غم نیست، اشک است، غمی که توی دل مانده اما گره است.
گاهی فکر میکنم هر شهری باید علاوه بر درمانگاه و ورزشگاه و میدان و چهارراه و رستوران و کتابخانه، یک "اتاق جیغ" هم داشته باشد.
اتاقی که بشود رفت، ایستاد درست وسطش، دستها را مشت کرد و رو به سقف فریاد زد. اتاقی که بشود سند گذاشت و غم را از حبس چشمها آزاد کرد.
برای همین وقت دلت.
.
.
بالاخره زمان خداحافظی فرا میرسه!
فیلمها تموم میشن و سکانسِ پایانی ضبط میشه؛ صداها خاموش میشن، مسیرها به دو راهی میرسن و راهها از هم جدا میشن.
اینکه روزی تو این دنیا خوشحالی و عشق رو تجربه کردم، برای قلبِ من و تموم کسایی که دوستشون داشتم کافیه.
لحظهی جدایی از حقایق تلخِ زندگی ماست و فرارهای بیمقصدمون از این حقیقت، تلختر.
.
یه آصفمون نشه؟
خدایم!
تو در آستانهِ بوسههای شعر زیباترینی ..
زیباااترین.
@HavalI_behesht12
پاپیون
#احسان_عبدیپور
این پادکست احسانو حق مطلب رو در مورد زندگی و فیلم پاپیون،
و فیلم شگفتانگیز پاپیون حقمطلب رو در مورد جنگیدن برای زندگی بیان کرده....
از نگاه کارگردان فیلم پاپیون، بزرگترین جرم تباه کردن زندگی است.
توصیه میکنم ب تکرار این پادکست رو گوش بگیرید و هر جا کم اوردید فیلم پاپیون رو هر چند بار هم که دیدید باز ببینید.
این فیلم در سال ١٩٧٣ بر اساس یک رمان واقعی از خودِ #آنری_شاریر به همین نام با بازی عااالیه #استیو_مککوئین و #داستین_هافمن ساخته شده است...
#سڪانس_برتر
#دیالوگ
#پادکست
.
#در_گوشی
خدا می گوید:
نگو بدون آن نمی توانم زندگی کنم
تو را بدون آن هم زنده نگه می دارم
و فصل عوض میشود
شاخه درختانی که سایه می افکنند خشک می شوند
صبر لبریز می شود
یار را که جان و دلت بود، غریبه می شود
و ذهنت متعجب می شود
دوستت تبدیل به دشمن می شود
دشمن برمی خیزد و تبدیل به دوستت می شود
دنیای غریبی ست
هر چیزی را که می گویی نمی شود اتفاق می افتد
می گویی نمی اُفتم، می اُفتی، سقوط می کنی
می گویی غافلگیر نمی شوم، غافلگیر و متعجب می شوی
عجیب ترینش هم این است که،
می گویی مُردم،
(اما باز هم زنده می مانی... :)
و ما باز هم ادامه میدهیم با خدا
#سڪانس_برتر
#دیالوگ
🎬راکیبالبوآ یک فیلم ورزشی و درام آمریکایی با بازی،نویسندگی و کارگردانی #سیلوستراستالونه است..
توی کلیپ بالا،قدرت،انگیزه،اعتمادبنفس، احترام،عشق و محبوبیت موج میزنه
دیالوگی که توی فیلم راکی(سیلوستراستالونه) به پسرش میگه رو این مردکوچیک توی کلیپ با قدرت برای خود راکی بازگو میکنه
#پی_نوشت
#قلم_نوشت
اتفاقاتی که به تو آسیب زده، مثل یک زخمِ سربازِ عمیقِ عفونت کرده هست که با چشمانِ قی کرده به تو نیشخند میزنه.تا مدتها بعد از واقعه،دست میکنی داخل زخمت، انگشت میچرخونی و درد میکشی.
دستت رو که بیرون میاری، میبینی تا آرنج خونی شده. زخمت میسوزها، اما انگار مجبور به تکراری. مجبور به زجر دادنِ خودت.
بعد، یک روز، به خودت میآیی و میبینی دیگه میل نداری انگشت داخل زخمت کنی و خودترو آزار بدی.
باورت نمیشه،
به زخمت زل میزنی و انگشتت رو داخل زخم میبری و میچرخونی. درد نمیکنه. دستتا بیرون که میاری، خونی نیست. زخم سرجاش هستا، همونقدر عمیق. همونقدر زشت. و با دهانِ بازش به تو نگاه میکنه _دیگر نیشخندی نداره_ اما تو پذیرفتهای. هیچچیز، جز این نمیتونسته باشه.
و حالا به قدرت پذیرفتن رسیدهای.
.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ(واقعه۷۴)
پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی
.
می دانم گاهی دلت تنگ می شود.
آنقدر تنگ که حتی فراموش میکنی
من هر لحظه آنجایم!
اگر میدانستی چگونه چون مادری
هر احساست را زندگی میکنم،
با هر اشکت اشک میشوم
با غصه هایت غم میکشم
و از لرزش قلبت عرش کبریایی ام به لرزه می افتد
بیش از این خود را نمی آزردی...
گاهی مرا صدا بزن
بی آنکه چیزی بخواهی
بی آنکه از گرفتاری های روزمره ات سخن بگویی
بدون هیچ گله و شکایتی
بدون آنکه بگویی چرا... کاش.. اگر!
حتی بی آنکه بخواهی توبه کنی...
فقط صدایم کن
باور کن برای شنیدن خالصانه ی نامم
که از غنای قلبت زبانه می کشد
لحظه شماری میکنم.
تو مرا داری...
خدایت حاضر است و عطایش نقد!
@HavalI_behesht12
جنگجوی اندوهگین
#پادکست
#دکتر_مجتبی_شکوری
انسان بودن دشواررری وظیفهس
عاااخ از زیبایی صحبتهای این بشر
دقیق برت میگردونه به ادامه
.
#تلنگر
داشتم به این فکر میکردم که
وقتی لایههای تودرتوی
فکرها و احساسات را،
یکی یکی کنار میزنیم.
به کودکی خود میرسیم؛
کودکی که اکنون،
کنترل بزرگسالیمان را
به دست گرفته است...
✍ #معین_دهاز👇
کودکیِ ما اینطور گذشت که باید بین «بچهی شاد» بودن یا «بچهی خوب» بودن،
یکی را انتخاب میکردیم.
این دوتا با هم جور در نمیآمدند.
نمیشد بچهی با ادبی باشی و همزمان شادی و سرزندگیات را حفظ کنی.
معمولا راه میانهای نداشتیم.
بچهی باادب همیشه سرش پایین بود، جلوی بزرگتر حرف نمیزد، اطاعت میکرد، سرسنگین بود، مثل آقاها/خانمها لباس میپوشید! چیزی نمیخواست، گلایه نداشت، اعتراض نمیکرد و در یک کلام، به درون میخزید و در خود حبس میشد.
یک جوری بود که انگار نبود! وجود نداشت.
بخاطر همهی اینها همیشه تحسین میشد.
بیشترِ صفاتی که تحت عنوان "ادب" به ما قالب کردند، چیزی جز یک مشت غل و زنجیر و افسردگی و توسریخوری نبودند
با آینده فرزندانمان مهربان باشیم
.
@HavalI_behesht12
فنجانچای
گوش بگیر ببین چی هست...👌
به روایت چای ۱
/channel/HavalI_behesht12/27617
به نام نامیِ چای ۲
/channel/HavalI_behesht12/27656
به روایت چای ۳
/channel/HavalI_behesht12/27706
اهنگهای اپیزود👇
یک نفس آرزوی تو
/channel/HavalI_behesht12/28240
محو تماشا
/channel/HavalI_behesht12/20298
دیار عاشقی هایم
/channel/HavalI_behesht12/26538
.
#اندڪی_عشق
از قشنگترین قربون صدقههای دنیا رو #فروغ میگه ؛
«قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادی ات بروم، تو چه هستی که جز با تو آرام نمیگیرم. حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست.»
.
.
دقیقش رو نمیدونم. شاید ده یا دوازده سال پیش، یه شب داشتم توی بلاگفا میچرخیدم که یه وبلاگ با این آهنگ بالا اومد و من رو توی صفحهش نگه داشت. هیچی از اون وبلاگ یادم نیست. اما خوب یادمه چندبار بهش سر زدم و بازش کردم تا فقط بخونه.
الان اتفاقی پلی شد به گوشم...
من #مازیار_فلاحی رو با این اهنگ شناختم.
#حالدلتونمیزون
.
چون برگْ، بیمزاریم و چون بادْ، بیوطن...
گواهی بخواهید اینک گواه همین زخمهایی که نشمردهایم …
#سانچی
#پروازشماره۷۵۲هواپیمایی
#متروپل
#کرمان
#ایران
.
#تلنگر
راهبان چینی وقتی به مرحلهی خاصی میرسیدهاند، توانایی این را داشتند که جریانِ هوا را به شکل فکرِ خود در بیاورند. یعنی به هرچیز که فکر میکردند، هوا هم به همان شکل درمیآمده. یکی از همین راهبان میخواهد تولپای یک بچهراهب را درست کند، تا خدمتش کند و برایش چای بیاورد و تشکش را پهن کند. بعد از سالها مرارت کشیدن موفق میشود. اوایل همه چیز خوب است، تولپای بچهراهب همهی کارها را میکند. اما از یکجا به بعد، شروع میکند به مخالفت با راهب. در برابر راهب میایستد و به حرفهایش گوش نمیدهد و کار خودش را میکند. کار به جایی میرسد که راهب به مبارزه دعوتش میکند. لبهی پرتگاهی مبارزه میکنند. مبارزه سه سال طول میشد. در آخرین روزهای سومین سالِ مبارزه، جسدِ راهب را در درهای نزدیک پرتگاه پیدا میکنند.
سوال این است: تولپای هرکدام از ما چیست؟
تولپایی که ابتدا یک ایدهی کوچک بوده و بعد تمام زندگیمان را گرفته و ممکن است آنقدر قدرت بگیرد که درنهایت حتی ته دره پرتابمان کند، چیست؟
.
.
زمانی که احساس تاریکی میکنید؛
همان زمانی است که کاشته شده اید.
دلبرعیار #همایون
...
به نظر من درک بی سلاح بودن و هم چنان ادامه دادن ، دشوار است...
آنکه این مرحله را پشت سر می گذارد ، ستودنیست .
او هم که نمی تواند ، قابل ستایش است؛ که آسان نیست با او که باری سنگین بر دوش دارد، از زیبایی گل های صورتی و زرد جاده سخن گفت...
#حالدلتونخوب
@HavalI_behesht12
Mahsun kirmizigul
Yikilmadim
زمین نخوردم
زمین نخوردم سرپام… دارم با دردام دست و پنجه نرم میکنم
#ماهسون
چوخگوزل
قشنگه
@HavalI_behesht12
من مُردم مگه
#محسن_ابراهیمزاده
نوشته بود؛
«توان انسان برای جنگیدن توی
زندگی محدوده؛ بیش از اونکه مهم باشه
بدونی چطور بجنگی، مهم اینه که تشخیص
بدی کدوم میدون محل مبارزه تو نیست
و ازش خارج شی، و احساس شکست
و بازنده بودن نکنی.»
.
جناب #قصاب_کاشانی فرمودند که :
به نگردد از رفوکاری جراحتهای دل
بخیه بینفع است زخم کاری ناسور را
مناسبِ #ذکر
🕊️
﮼بانویشرقیِمن؛
ایغنیترازشقایق
🕊️
﮼اسمترازننمیگذارم،
نام تو عشق
آرامش
توهمهچیزهستی..
تو مادری
❤️
﮼روزمادر؛فرخندهباد
#پاورقی
طوق زرّین گردنِ خرهای نادان کرده اند...
اسبِ تازی زیرِ پالان کرده اند...
انقلاب بخاطر این نابود میشه که شماها رو مشکله از جا بلندتون کرد.
آلکسیتولستوی