تداوم وبلاگنویسی از سال ۱۳۸۳ در قالب تلگرام. تلاش برای تداوم سختترین و در عین حال لذتبخشترین کار عالم: امیدوار بودن و امید دادن
☝🏼
اول) حضرت علی علیهالسلام میفرمایند:
«العادَهُ عَدُوّ مُتَمَلِّك»
عادت، دشمنى است که انسان را در تملک خود گرفته و پی در پی در صدد مالکیت بیشتر در وجود انسان است.
یک وقتی دشمنی داریم که غارت میکند و میرود. امّا یک وقت میخواهد آنجا را بگیرد. عادت، میخواهد سرزمین وجودی انسان را تسخیر کند و تحت اختیار خودش قرار دهد.
از هر هزار شاید یک تن پیدا شود که در ابتدا با چشم حقیقت خود را برانداز کند و مسخّر در قهاریت عادات بیابد و سپس کمر همت ببندد برای شکستن آنها و در آخر مسیر بنای سازههای جدید در سرزمین وجود را طی نماید.
@m_h_esfahani
دوم) بسیاری از عادتهای ما از باورهای مرکزی ما نشات میگیرند. و جالب آنجاست که ما عمدتا از آنها بیخبریم. وقتی یکی از باورهای مرکزیمان آن است که ارزشمند نیستیم، آنگاه ناخودآگاه در ارتباطهایمان دائما ایرادگیر میشویم، از موقعیتهای جدید و تغییراتی که ما را از دایرهامنمان بیرون میآورند رویگردان میشویم، استعدادها و نکات مثبتمان را نمیبینیم، به آدمهای اطرافمان اعتماد نمیکنیم و آنها را از خودمان میرانیم، نمیتوانیم آرامش درونی داشته باشیم و دهها رنج جسمی و روانی حاصل از همین یک باور را ناچار و ناخودآگاه تحمل میکنیم و خودمان هم نمیدانیم دلیلش چیست.
سوم) برای تغییر باور نباید از روشهای زرد و مایکروویوی استفاده کرد. اینکه فکر کنیم با تکرار چند جمله یا پرت کردن حواس با سرگرمیهای بیرونی یا گوش دادن به فلان موسیقی با فلان درجه فرکانس حالمان اساسی خوب میشود فریب دادن خودمان است. این باورها، از کودکی در ما ریشه کردهاند و شیارهایی ذهنی در مغزمان ثبت نمودهاند؛ برای «تغییر» دادنشان، همت و صبوری و تداوم نیاز است.
پیوست: این یکی از بهترین و روانترین و علمیترین کتابهایی است که درخصوص تغییر دادن زندگی و عادات و باورهای مخرب، نوشته شده. مطمئنم از خواندنش لذت میبرید.
کتاب هفتم: زندانیان باور: راهنمای کاربردی تغییر باورها/ اثر متیو مککی و پاتریک فانینگ/ نشر ذهنآویز/ چاپ هجدهم ۱۴۰۰
#آنچه_میخوانم
@happy_private_life
و بالاخره در طول این زندگی ...
چارهای جز حیرانی نیست... حیران از همه چیز... بخصوص از شیوه چینش خدا...
به قول مولانا باید زیرکی فروخت و حیرانی خرید...
از لطیفترین نواهای خلق شده...🎼🍀
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
تو اینجایی و
اینجا
نمیداند چقدر خوشبخت است...
#دلگرمکنک
@happy_private_life
اول) نزدیک سحر بیدار شدم و حس کردم کمی گلویم درد میکند. مثل همیشه، از ابتدای سرد شدن هوا تا امروز بصورتی آرام و بدون وسواس از خودم مراقبت کرده بودم. سعی کرده بودم در مواجهه با افرادی که سرماخورده بودند نه بیاحتیاطی کنم و نه فاصلهای بگیرم که در ذهنشان بیاید ترسیدهام از آنها بیماری بگیرم. خدا لطف میکند و همین آرامش کمک میکند به تداوم سلامتی.
اما آن التهاب اندک گلو در آن وقت شب، باعث شد کلی قول به خودم بدهم. کلی درمان و مراقبت و ... تا دفع سرماخوردگی را در همین اوایلش بکند. بلند شدم و زندگی را شروع کردم و به لطف خدا فعلا که خبری ازش نیست. اما همان موقع شب یاد چیزی افتادم. اینکه چیزی را انتظار نداری و یکدفعه میآید و تو هم هیچ کاری نمیتوانی بکنی... و خب، یاد مرگ افتادم. اینکه خداوند بارها در قرآن میگوید ناگهان آنها را گرفتیم و دیگر فرصت تمام شد... در واقع وقتی آن اتفاق میافتد (مثل همان سرماخوردن) دیگر انگار هیچ نمیتوان کرد. تمام است. حداقل در مورد سرماخوردگی میدانی بعد از گذر دورانش بهبود مییابی انشاالله. اما در مورد مرگ...حتما حسرت میخوری. همیشه یاد این تمثیل میافتم که آتش و هیزم در جهنم، خود فرد است، وقتی از حسرت فرصتی که از دست داده و یقین به اینکه نمیتواند بازگردد، و از دست دادن رحمت و نگاه لطف پروردگار به خودش، خودش هیزم و آتش میشود و میسوزد ...
دوم) امروز عصر به یکباره و از ناکجاآباد یاد دوستی افتادم که بیمار بود. لطف داشتند و بارها پیام گذاشته بودند و درخصوص روند بیماریشان صحبت میکردیم. من امید میدادم و از پیشرفتهایشان تعریف میکردم و ایشان قول میداد باز پیام دهد و از غلبهاش بر بیماری برایم بگوید و کارهای دانشگاهش. چند سال بود که درگیر بودند و خوب میشدند و باز برمیگشتند به شرایط بد قبلی. چند وقت قبل با خوشحالی برایم نوشتند که لابلای بیماری و بیمارستان و قرنطینه و ... دکترایشان را هم گرفتهاند. کلی تبریک گفتم و تحسین که در این شرایط از پا ننشستهاند. عصر خواستم احوالی بپرسم، ناخودآگاه سرچ کردم. ته دلم احتمال بدی میداد. دیدم متاسفانه چند وقت قبل به رحمت خدا رفتهاند.... بعد دیدم چقدر فایل صوتی ازشون دارم که تمام لحظات بیماری و شیوه درمان و روش وقتگذرانی را برایم توضیح دادهاند و سوال از فلان مقاله و اینکه چطور انجامش دهند و بنویسند و برای کجا بفرستند...
به معنای واقعی کلمه ساکت و بهتزده شدم... اینکه یکعالمه صدا و پیام از کسی داشته باشی که دیگر نیست حس غریبی است... حس خوبی نیست.
سوم) میگویند استیو جابز هر روز در آینه از خودش میپرسیده اگر امروز روز آخر زندگیم باشد چه میکردم؟
متاسفانه این سوال آن قدر در این فضای مجازی تکرار شده که نمیگذارد درست تمرکز کنیم و عمیق فکر کنیم. انگار عظمتش را از دست داده... اما می دانیم که سوال پر ابهتی است...
واقعا چه میکردیم؟
Happy_private_life
کتاب ششم: فلسفه پرندگان/ اثر فیلیپ دوبوآ و الیز روسو/ نشر نو/ چاپ چهارم ۱۴۰۲
👇🏻
دربارهٔ ابودردا (صحابیِ پیامبر اسلام) آمده است که او در پیِ کودکان میرفت و گنجشکها را از آنان میخرید، سپس آزادشان میکرد و میگفت: بروید و زندگی کنید.
چقدر دلنشین که ابودردا اینگونه زندگی و دین را میدیده ...
شاید برای همین بوده که سنایی غزنوی اینگونه او را میستاید:
از این مُشتی ریاستجویِ رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و دردِ دین ز بودَردا
#نور
@happy_private_life
🍀🍀 تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا...
سبکبار شوید تا به مقصد برسید...
مولا علی (ع)
#نور
@happy_private_life
☝🏼
چه میشود که تغییر کردن سخت میشود و از آن مهمتر، نگاهداشتن و ثبات دادن و بعد هم تداوم دادن به آن سختتر؟ آیا ضعف ما در تغییر دادن رفتار یا عادت، از ضعف اراده و توان و روحیه و شخصیت ما نشات میگیرد، یا عوامل دیگری هم که الزاما همیشه تحت کنترل ما نیستند (مثل محیط) در آن دخالت دارند؟ اگر بله، دخالتشان چقدر است، کم؟ زیاد؟ خیلی زیاد؟
مارشال گلداسمیث نویسنده ۷۵ ساله و باتجربه این کتاب همراه با همکارش، برای نگارش این کتاب تحقیقات بزرگی را انجام داده که مهمترین بخش آن پرسیدن این سوال ساده از مردم بوده: «بزرگترین تغییر رفتاری که انجام دادهاید چه بوده است؟» نکته جالب توجه آن است که ما در این کتاب، برخلاف بسیاری از کتابهای انگیزشی، حسرت کاری که نکردهایم یا سفری که نرفتهایم را نمیخوریم. ما با پاسخمان به این سوال نویسنده، احساس افسوس و پشیمانی میکنیم از انتخابهای بهتعویق افتاده، کوششهای ناکرده و استعدادهای ناپرورده که دوست داشتهایم در زندگیمان انجام دهیم، اما امکان بروز نیافتهاند. به اعتقاد گلداسمیث ما اغلب آنچنان که باید و شاید به حس گزنده و آزارنده افسوس توجه نمیکنیم و با آن همچون عاملی بیخطر رفتار میکنیم. به خود میگوییم: «شاید من انتخابهای درستی نکردهام، اما آنها از من چیزی را ساختهاند که الان هستم. تاسف خوردن بابت گذشته وقت تلف کردن است. من درسم را گرفتهام، حالا وقت حرکت به جلو است».
گرچه خودگویی بالا به نظر منطقی میآید، اما ما در کتاب با نگرش دیگری آشنا میشویم؛ روشی که در آغوش کشیدن افسوس (البته نه چندان تنگ و نه چندان طولانی) نام میگیرد. یعنی تبدیل درد برخاسته از افسوس به یک برانگیزنده قوی. یعنی «گرچه میپذیریم خرابکاری کردهایم، اما همانجا نمیایستیم و نمیگوییم دیگر شده و کاری از دست من برنمیآید و همین هم تجربه است. برعکس، آنرا میپذیریم اما متعهد میشویم بهتر عمل کنیم»... و این یکی از قویترین حسهایی است که ما را بسوی تغییر هدایت میکند.
با همه این احوال، نویسنده باز هم تاکید میکند که تغییر کردن اصلا ساده نیست. خصوصا برای بزرگسالان که این کتاب برای کمک به آنها در تغییر کردن نوشته شده. و همین تاکید نویسنده بر دشوار بودن تغییر و همدردی با خواننده، زیبایی این کتاب را دوچندان میکند.
قول میدهم لذت بسیاری از این کتاب خواهید برد.
#آنچه_میخوانم
@happy_private_life
ذهن را درگیر درست بودن اینکار، شیوه انجام دادنش، نیت واقعی، چرایی فیلمبرداری، زهرهترک شدن آدمها و ... نکنیم.
فقط نگاه کنیم و آرام لبخند بزنیم. ببینیم میشود؟
#حس_خوب
@happy_private_life
وقتی کسانی که دوستمان دارند تسلیم خواب میشوند هیچ اتفاق بدی نمیتواند بیفتد. اگر آنها بخوابند پس اطمینان حاصل کردهاند که ما دچار هیچ حادثه هولناکی نخواهیم شد.
کریستیان بوبن
عکس: پارک قیطریه. اردیبهشت
@happy_private_life
کتاب چهارم: عادات و آداب روزانه بزرگان، نگارش میسن کری، ترجمه حسن کامشاد، نشر فرهنگ جاوید
سالهاست یکی از موضوعات مورد علاقه من اطلاع از شیوه زندگی روزمره افراد بزرگ بوده است.
اینکه مثلا:
چه ساعتی بیدار میشوند؟
چگونه برای شروع کار یا هنر یا اندیشهورزیهایشان آماده میشوند؟
در روز، چند وعده غذا و چه چیزهایی میخورند؟
اغلب چه زمانی میخوابند؟
چه شکل و چه گسترهای از روابط اجتماعی را دارا هستند؟
رفتارشان هنگام غرق شدن در کار با خانوادهشان چگونه بوده؟
اگر شغلشان با هنرشان یکی نبوده، چگونه امرار معاش میکردهاند؟
عادات بدشان چه بوده و اینکه آیا خودشان آنها را بد میدانستهاند یا نه...
این کتاب به بیشتر این سوالات پاسخ داده است. من چاپ سال ۱۳۹۸ آنرا دارم که آن زمان ۳۵ هزار تومان قیمت داشته. اگر چاپ جدید شده باشد حتما چند برابر گرانتر شده. اما اطلاع از زندگی افرادی از مارکس گرفته تا موراکامی ، از فروید تا مایا آنجلو و از بتهوون تا مارینا آبراموویچ (بیش از ۱۵۰ نفر) بصورتی کوتاه و بدون اضافات، آنهم با ترجمه (همیشه) بینقص آقای حسن کامشاد ارزش این خرید را دارد.
#آنچه_میخوانم
@happy_private_life
فقط میفرماید:
دوستِش داشتُم خیلی...
#نور
@happy_private_life
☝🏻
کتاب سوم: ما ایوب نبودیم، به کوشش فاطمه ستوده، نشر اطراف، ۱۴۰۳
🍁 با توقع نداشتن از دیگران در فرایند مراقبت از فرزند اتیسمیام، توانستم به تعریف کاملی از تنهایی برسم. همین تعریف به صورتی اعجاب آور جهان پیش رو را برایم وسیع و زمان را بیمقدار و بسیار بلند کرد. توانستم به آرامش برسم و در همین آرامش به فهم درستی از خود و خواستههایم هم رسیدم. در همین تنهایی و عمق آن بود که فهمیدم خودم را فراموش کردم. آن خودی که بودم و از خود ساخته بودم. آدم دیگری شده بودم...
🍁 در جهانبینی مامان و آدمهای شبیه او مراقبت هم مرحلهای از زندگی بود. مرحلهای کاملا طبیعی مثل مدرسه رفتن، ازدواج کردن و بچهدار شدن. برای هر کسی در روند زندگی پیش میآمد. اینجور وقتها کسی فکر نمیکرد «پس زندگی من چی؟» موقعیت کاری و شغلی و خانوادگی میرفت در اولویتهای بعدی و جهان دور و برِ یک تخت معنا پیدا میکرد...
🍁 پیروز (توله یوز ایران) حیوان خانگی من نبود که بعد از رفتنش منقلب شوم و حالم بد شود. من ۱۰ ماه با پیروز نه فقط زندگی کردم که برای زنده ماندنش جنگیدم... از یک روزگی از دستم شیر خورده بود مهر مادری ندیده بود باید حواسم به جسم و روحش میبود...
🍁 مادرم بدو بدو آمد سمتم. دید شاخهای که کندهام برگ سبز دارد. معلوم بود شاخه را از درختی زنده کندهام. ناگهان آن مهر عمیق به خشم مادرانه تبدیل شد. چنان بازوی نحیف و لاغرم را فشار داد که نزدیک بود خردش کند. با دست دیگرش به صورتش میزد و به لری میگفت: روم سیاه، روم سیاه، درخت سبز را شکوندی؟ خدا کورت میکنه...
📕 کتاب ما ایوب نبودیم، سیزده روایت از فراز و فرود آدمهایی مثل ما، در همین ایران خودمان و در همین سالهاست، در تجربه مراقبت از دیگری...(به قول عزیز اهل دلی، attentive بودن) کتابی به شدت دلنشین و عمیق که خواندنش روح را جلا میدهد. دیروز دستم رسید و امروز تمام شد.
یک هفتهای به چاپ دوم رسیده... خواندنش را از دست ندهید.
#آنچه_میخوانم
@happy_private_life
یه نفر مثل احمقها
هنوز از اسم تو یاد میکنه...
🐌
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
کتاب هفتم: زندانیان باور: راهنمای کاربردی تغییر باورها/ اثر متیو مککی و پاتریک فانینگ/ نشر ذهنآویز/ چاپ هجدهم ۱۴۰۰
👇🏻
إن جئت بابك عاجزاً أنا لستُ أملك غير ذاك...
و إذا احتجبت جلالةً فبعين حبى كم أراك...
ترجمه:
ای صاحب سرنوشت من...
و هیچکس جز تو نمیتواند سرنوشت تو را درک کند.
اگر ناتوان به درگاه تو بیایم جز آن ندارم ای خالق من.
عشق من به تو برای توست...
هیچکس جز تو نمیتواند بداند...
و اگر عظمت تو پنهان است، پس با چشم عشقم تو را میبینم... پس رحم کن بر من...
میگفت برای درست شنیدن و درست دیدن، باید واجد موهبت بود...
الحان صوفیانه
آوای آسمانی شیخ إیهاب یونس
گروه جَز عربی باسم درویش، هنرمند چیرهدست مصری
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
نام آدمهای غیر «عادی» که میآید...آنهایی که کم نمیآورند و با سختیها و رنجهای جهان چشم در چشم میشوند و با بیعملی و رخوت مبارزه میکنند... اغلب افراد پر انرژی، برونگرا، اهل خطر، بدنبال کشف هرچه بیشتر و هرچه وسیعتر، عاشق سفر، عاشق تجربههای نو و ماجراجوییهای بیشمار به ذهنمان میرسد.
اما آدمهای قوی منحصر به این گروه نیستند. قبیلهای دیگر نیز اینجا حضور دارند: افرادی آرام، صبور، فکور، درگیر مبارزهای سنگین و درونی که تلاش دارند آنرا در زیر عظمتی از صبر و سکوت و رضا و توکل آرام سازند، مهربانند با همهچیز و رنج حاصل از آنرا برخود میپذیرند، برای دیگران گوشی شنوا هستند اما کسی آن ها را نمیشوند و... به شکل غریبی امیدوارند...
درباره این فیلم و این سکانس زیبای پایانی، قبلا اینجا نوشتهام.
/channel/Happy_Private_life/1147
الان میتوان آنرا با موسیقی زیبا و لذت از معنای آن گوش داد. و غرق شد در هنرمندی هیرایاما در میمیک صورتش که همه چیز زندگی را نشانمان میدهد...لبخند، درد، خنده،گریه، رنج، شوق... و در انتها آرامش یک روح بغل شده از سوی خداوند مهربان 🍀🧿
#نور
@happy_private_life
اول) پرندگان هنگام سفر نه قطبنما با خود میبرند و نه دستگاه جیپیاس یا نقشه، زیرا بهطور غریزی همهٔ اینها را در درون خود دارند. برای مثال، گیلانشاه حنایی را در نظر بگیرید. این پرندهٔ آبچر کوچک یکی از خویشاوندان نزدیک آبچلیک است و زندگیاش را در تالابهای ساحلی یا خورها و دهانهٔ رودخانهها میگذراند. بهار که میشود، این گیلانشاه مهاجرت میکند تا لانهاش را در نواحی قطبی بسازد. پژوهشگران با ردگیری یکی از این گیلانشاهها با ردیاب ماهوارهای، کشف کردهاند که آنها میتوانند فاصلهٔ میان آلاسکا تا نیوزیلند، یعنی بیش از ۱۱ هزار کیلومتر، را بدون توقف طی کنند. این به معنای یک هفته پرواز بیوقفه با سرعت ۷۲ کیلومتر در ساعت است. این را هم در نظر داشته باشید که وزن این گیلانشاه فقط ۲۵۰ گرم است. از این گذشته، در طول این پرواز بیوقفه، با خواباندن نوبتی هر کدام از دو نیمکرهٔ مغزش استراحت میکند و همین است که به آن امکان میدهد در هنگام خواب نیز به پروازش ادامه دهد...
دوم) ... گیلانشاه حنایی وقتی به مدت هفت روز بر فراز اقیانوس آرام، میان دریا و آسمان پرواز میکند به چه میاندیشد؟ وقتش را چگونه میگذراند؟ چقدر شگفتآور است که او سرانجام، خسته و مانده، دقیقاً در همان نقطهای فرود میآید که سال گذشته لانهاش را در آن ساخته بود...
سوم) پرندگان زندگی عشقی شان را چگونه مدیریت میکنند؛ آیا به جفتشان وفادارند یا روابط عاشقانه پرشمار دارند؟ آرامند یا بیقرار؟ چرا بعضی از آنها مسافرانی اصلاح ناپذیرند و بعضی دیگر خانهنشینهای جان سخت؟ آیا ترجیح میدهند آنقدر از بچههایشان مراقبت کنند که کاملاً بالغ شوند یا به محض آنکه بتوانند آنها را به سمت استقلال هدایت میکنند؟ چرا قمریهای نر سهم خودشان را در وظایف خانهداری انجام میدهند در حالی که آب چلیکهای شکیل، نربرتر پندارهایی افتضاح هستند؟ پرندگان چگونه با تحمل نیروهای طبیعت و باد و باران و ماندن به انتظار برآمدن ماه و ظهور ستارگان در آسمان، روزانه و بیفکر، فردا زندگی میکنند؟
و آیا حقیقت دارد که وقت مردن از دیگران فاصله میگیرند و پنهان میشوند؟
چهارم) در این کتاب دلنشین، یک پرنده شناس و یک اهل فلسفه که عمری را به تماشای پرندگان گذراندهاند با الهام از اسرار زندگی پرندگان در ۲۲ درس کوتاه به ما میآموزند که درنگ کنیم و سر بالا کنیم و نگاهی به آسمان بیندازیم تا به گسستگیهایمان از طبیعت پی ببریم و بار دیگر با آن بپیوندیم.
پنجم) بیشتر پرندگانی که در این کتاب نام برده میشوند در ایران نیز زندگی میکنند و بسیاری از آنها گونههای آشنایی همچون قمری، یا کریم، کبوتر، گنجشک، سار، توکا، کلاغ، زاغی، خروس، پرستو، مرغابی و کاکایی هستند که همه ما بارها در طول عمرمان دیدهایم .
ششم) هنگام مطالعه این کتاب خوب، با خودمان فکر میکنیم که چطور میشد اگر میتوانستیم حواسمان را هشیارتر کنیم و کمی از انزوایمان و گسستگی از محیط زندگیمان بکاهیم تا کمی بیشتر به تعاملمان با آن پی ببریم؟ کتاب از ما میخواهد که یک گام از مشغلههای زندگی روزمره فاصله بگیریم و برای دوباره پیوستن به طبیعت و آواز این فیلسوفان کوچک آسمان گوش فرا دهیم چرا که عمیقترین حکمتها را میتوان از کوچکترین موجودات یاد گرفت: از گنجشک کم جان گرفته تا عقاب شکوهمند.
من مطمئنم با پذیرفتن این عادتهای خوب جدید، اول به طبیعت نزدیکتر میشویم، بعد معصومیت گیاهان و حیوانات را حس میکنیم، بعد به خدای خالق همه اینها نزدیکتر خواهیم بود...
برگردیم به نکته اول... شما قطبنمایتان را گم نکردهاید؟ درست نشان میدهد؟ دست کسی نیست که بخواهد جهتی که خودش دوست دارد را نشانتان دهد؟
کتاب ششم: فلسفه پرندگان/ اثر فیلیپ دوبوآ و الیز روسو/ نشر نو/ چاپ چهارم ۱۴۰۲
#آنچه_میخوانم
@happy_private_life
همیشه قطعهای موسیقی ما را به هم میرساند...🍀
کاکوبند (Kako band)، نام يک گروه موسيقي تلفيقي ايرانی است.
نکته جالب آن است که قطعات موسيقی ساخته شده توسط اين گروه و آواهای روی اين قطعات معنا و مفهوم خاصی ندارد. در واقع در موسیقی این گروه، زبان محدوديتی ندارد.
این آهنگ از معروفترین کارهای این گروه است.
#از_نواهای_دلچسب
@happy_private_life
و خدا در او بیمانع به عمل درآید...
@happy_private_life
اگر بپرسید در زندگی چه میکنی؟ میگویم کسب و کار من با چیزهای بسیار کوچک است، کار من نشان دادن یک جوانهٔ علف است. میدانم دنیا راه بدی را پیش گرفته است. اما نمیتوانم یک جوانهٔ علف را نادیده بگیرم. بله، مصیبت و فاجعه دنیا را پر کرده است.
اما با اینهمه و در چنبرهٔ مصیبت، من دربارهٔ آنچیزی مینویسم که تن به مقاومت میدهد. این چیز، به شکلی گریزناپذیر بسیار کوچک است و بهطرزی مقایسهناشدنی بزرگ.
او فضیلت بس کوچک بودن و بس بزرگ بودن را از ارادهٔ معطوف به مقاومت کسب کرده است. همهٔ حرفهای من و تلاشم این است که آنها را بفهمم... من اینجا هستم و کارم این است: از گلهای رُز و جوانهٔ علف مراقبت میکنم و در بین موجودات ساده دست به نوشتن میزنم تا این چیز ساده را بگویم: دنیا در تباهی است و زندگی در سرزندگی. من از جانب جوانهٔ علف که شکوهش جاودانه است پیامی دارم: در تلألو خُردک شررها، در سایهٔ رُزهای صورتی، تولد دوبارهٔ همهٔ چیزهاست.
کریستین بوبن
این برگ را امروز دیدم...بافتش چرمیست با بوی بهشت..رنگهای جدید را پذیرفته اما نگذاشته رنگهای تابستانی هم بروند...زیبایی و ظرافتش واقعا خیرهکننده است🍁
@happy_private_life
کتاب پنجم: خلق رفتارهای ماندگار: تبدیل شدن به فردی که دوست دارید باشید/ اثر مارشال گلدسمیث و مارک رایتر/ نشر آریانا قلم/ ۱۳۹۹
Читать полностью…الله مفتاحُ الابواب
دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود، نه به خفتن، نه به خوردن؛ الا به دیدار دوست که "لِقاءُ الخلیلِ شِفاءُ العلیل"
مولانا
فیه ما فیه
#نور
@happy_private_life
از جنگهای بسیاری نجات یافتم...
اما ترانهای مرا کشت...
🐌
@happy_private_life
هیچ فَلَک دَفْع کُند از سَرِ خود دورِ سَفَر؟
هیچ زَمین دَفْع کند از تَنِ خود زَلزَله را؟
میکَشَد آن شَه رَقَمی، دل به کَفَش چون قَلَمی
تازه کُن اسلام دَمی، خواجه رَها کُن گِله را
آنچه کُند شاهْ جَفا، آبِله دان بر کَفِ شَهْ
آن کِه بیابد کَفِ شَهْ، بوسه دَهَد آبِله را
عکس: خانه دِه
#نور
@happy_private_life
دَر زد
سرش را به بالین گرفت
...
به دیدارِ صندلیِ شکسته آمده بود درخت...
@happy_private_life
#کشکول
کشکولهای قبلی
/channel/Happy_Private_life/1097
/channel/Happy_Private_life/1148
۱. أَلایمانُ کُلُّهُ ذَوقٌ و شَوقٌ...
۲. بشارة لک؛ ولك لیلة لن تنام فیها من شدّة الفـرح.
به تــو قول میدهم؛
در زندگیات شــبی خواهد بود
که از شـدت خوشحالی خوابـت نمیبرد.
۳. نقل است که گفت: یک شب حق تعالی را به خواب دیدم، گفتم شصت سال است تا در امید دوستی تو میگذارم و در شوق تو باشم. حق تعالی گفت به سالی شصت طلب کردهای و ما در ازلالآزال در قدم دوستی تو کردهایم.
ذکر ابوالحسن خرقانی/تذکرهالاولیا
۴. شبانگه به سر فکر تــاراج داشـت
سـحرگه نـه تن سر؛ نـه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفـری
نه تاجی به جا ماند و نـه نادری 🇸🇾
۵. ای روزهای خوب که در راهید!
ای جادههای گمشده در مه!
ای روزهای سختِ ادامه!
از پشتِ لحظه ها به در آیید
قیصرامینپور
۶. در خاموشترین گاهِ شب است که شبنم بر سبزه فرو مینشیند.
@happy_private_life
۱. من همیشه نیایش را در سکوت آغاز میکنم، زیرا در سکوتِ قلب است که خداوند با ما سخن میگوید. خداوند، دوستدار سکوت است. این ماییم که باید به خداوند گوش بسپاریم، زیرا آنچه او میگوید مهم است، نه آنچه ما میگوییم.
مادر ترزا / کانال عقل آبی
۲. از حاج آقا پرسیدم اینکه میگویند دائم الذکر باشید، یعنی چی؟
فرمود: ذکر یعنی یاد.
اینکه به رفیقت میگویي مشهد یادت بودم، تسبیح که نگرفته بودی اسمش را صدا بزنی، یعنی همه جا در نظرت بود.
دائم الذکر یعنی همه جا خدا در نظر و دلت باشد.
هر ذکری که به زبانت آمد همان ذکر خداست.
بگو خدایا چقدر خوبی، چقدر خوبی، چقدر خوبی!
کانال بزم قدسیان
گاهی هم انسان به جایی میرسد که میبیند بجای درخواست کردن، فقط مشغول تسبیح پروردگار است. آنوقت زبان جهانی گیاهان و حیوانات و سنگها و آب روان و خاک به ظاهر بیجان را هم میفهمد و با آنها همنوا میشود...همان که خدا میفرمایند هفت آسمان و زمین تسبیح پروردگار را میگویند، اما شما نمیفهمید... حالا انگار او میفهمد.
تصویر: لذت زنده بودن/تسبیح گیاه روی دیوار که از آب ناودان تغذیه میکند. هرزمان باران ببارد...صبور است.
#نور
@happy_private_life