تداوم وبلاگنویسی از سال ۱۳۸۳ در قالب تلگرام. تلاش برای تداوم سختترین و در عین حال لذتبخشترین کار عالم: امیدوار بودن و امید دادن
کارهای آقای بندری و مجموعه پادکستهای بیپلاس اغلب شنیدنی و آموزنده هستند.
این یکی از اونهاست.
فرصت کردین این چند دقیقه رو گوش بدهید.
@happy_private_life
Soledad
🎼Jesse Cook
برای آرامش روح بعد از یک روز ناآرام...
@happy_private_life
#از_نواهای_آسمانی
▪️مست و خراب
▪️علیرضا قربانی و درصاف الحمدانی
آهنگساز و نوازنده تار: علی قمصری
نوازندهی کمانچه : سهراب پورناظری
☝☝
با من برنـــــو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنهــــا تــــر از ستارخان ِ بــــی سپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتـــــری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده ی پیر بلوطـــی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیــخا را بیاندازد بــه چاه
آدمیزادست و عشق و دل بــه هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباه
سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند
"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"
✍حامد عسکری
@happy_private_life
پرسیدم اینکه میگویند دائم الذکر باشید، یعنی چی؟ چه ذکری را بیشتر بگوییم؟
فرمود: ذکر یعنی یاد.
اینکه به رفیقت میگویي مشهد یادت بودم، تسبیح نگرفته بودی اسمش را صدا بزنی که، یعنی همه جا در نظرت بود.
دائم الذکر یعنی همه جا خدا در نظر و دلت باشد.
هر ذکری که به زبانت آمد همان ذکر خداست.
بگو:خدایا چقدر خوبی، چقدر خوبی، چقدر خوبی!
@happy_private_life
خیس شوید و بویش را حس کنید...
#از_نواهای_آسمانی
🌱ای بایزید بسطامی از خدا اجازه بگیر و یک بار دیگر به دنیا بیا،فرهنگ ایرانی هر چند به تو مشتاق نیست، اما به تو محتاج است.
نقل است که [بایزید] چون از مکه می آمد، به همدان رسید. تخم مُعَصفَر خریده بود. اندکی در خرقه بست و به بسطام آورد.
چون بازگشاد، موری چند در آن میان دید.
گفت: «ایشان را از جای خویش آواره کردم»
برخاست و ایشان را به همدان برد، و آن جا که خانه ایشان بود، بنهاد.
تا کسی در مقام التعظیم لأمر الله در غایت نبود، در عالَمِ الشَّفقَةُ علی خَلقِ الله بدین درجه نباشد.
مهم نیست که بایزید از مکه می آمد یا از هر شهر دیگری. مهم نیست که بایزید از همدان به بسطام می رفت یا از هر جایی به جای دیگری
مهم نیست که تخم گل معصفر خریده بود یا بذر گل زعفران یا چیز دیگری.
مهم این است که او دلتنگی و غربت مورچهای را می فهمید؛ آوارگی و بیخانمان شدنش را. مهم این است که نمیخواست مورچه ای راهش را گم کند. او خبر داشت که مورچه ها هم خانه دارند و خانوادهای.
بایزید فقط مورچه را به خانه اش برنگرداند او عشق را به انسان برگرداند و شفقت را به زندگی و خدا را به قلبها.
عرفان نظرآهاری
@happy_private_life
و گفت: محبت درست نشود مگر در میان دو تن که یکی دیگری را گوید ای من...
#جنید_بغدادی
#تذکره_الاولیاء
@happy_private_life
ای مانده زیر شش جهت
هم غم بخور، هم غم مخور
کان دانهها زیر زمین
یکروز نخلستان شود...
مولانا
@happy_private_life
بی تو مهتاب شبی باز...
ولش کن دیگر!
این منِ بیتو مگر کوچه خیابان بلد است؟
#یاسمن_کیوانمهر
اما واقعا مهتاب این دریاچه، با آن سکوت محض و همزمان عظمت قوی زیبا افسونگر است...
صدای موبایلتان را بالا ببرید
@happy_private_life
بیا بریم، یه جای دور...
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
«اگر زندگانی روزانه شما در نظرتان حقیر مینماید تهمت ناچیزی بر آن نبندید. تهمت بر شماست که چندان شاعر نیستید تا جمال و جلال آنرا دریابید. پیش هنرآفرین هیچ چیز و هیچ جا ناچیز و سرسری نیست. اگر نیز در زندانی باشید که دیوارهای آن راه همه اصوات دنیا را بر شما بسته باشد، آیا باز دوران کودکی که ثروتی شاهوار و گرانبها و گنجینه یادهاست برای شما نمانده است؟ بکوشید تا تأثّرات این گذشتهی دور را از ته دریای فراموشی برآورید. شخصیت شما قوّت خواهد گرفت و خلوت شما چندان وسعت خواهد یافت که پناهگاه سپیدهدم بشود و غوغای بیرون هرگز در آن راه نیابد.»(ص۲۸)
«اگر در دامن طبیعت بیاویزید و آنچه را که در آن ساده و بیمقدارست و هیچکس بدانها توجهی ندارد و ناگهان بهنهایت بزرگ و عظیم میشود در نظر بگیرید، اگر مهر خود را بر هر چه هست بگسترید، اگر بفروتنی بکوشید تا با هر چه ناچیز مینماید آشنا شوید، آنگاه همه امور برای شما آسانتر خواهد شد و در نظرتان خوشآهنگتر و دوستانهتر جلوه خواهد کرد. شاید عقل شما به حیرت واپس بماند، اما دلتان بیدار میشود و در مییابد.»(ص۳۸)
«بکوشید که پرسشهای خود را دوست داشته باشید، مانند اطاقی دربسته یا کتابی که به زبانی بیگانه نوشته شده است. اصرار نکنید که هماکنون پاسخهایی را که هنوز وقت دریافتن آنها نرسیده بیابید، زیرا نمیتوانید آنها را بهکار ببرید و در آنها «زیست کنید» و نکته اصلی آنست که بتوان در همه چیز «زیست کرد»
اکنون همان در پرسشهای خود بهسر ببرید. شاید بدین طریق سرانجام روزی به پاسخها برسید.»(ص۳۸- ۳۹)
«کمترین کاری که در این راه از ما بر میآید آنست که پیش او پا نفشاریم، همچنانکه زمین، چون بهار میآید پیشش ایستادگی نمیکند.»(ص۵۲)
«غمی بد و خطرناک است که بر دیگران عرضه میشود تا آن را تسکین بدهند. اینها بیماریهایی است که درست درمان نشده و پس از زمانی سختتر از نخست عود میکند. اگر نظر ما از سر حدّ ادراک در میگذشت و از دایره گمان نیز پا فراتر میگذاشت شاید غم را گرمتر از شادی میپذیرفتیم. زیرا غم سحرگاه نوینی است که در آن نادیدهها به دیدار ما میآیند. عقل، رمیده و بیمناک، دم درمیکشد؛ همه چیز دور میشود؛ آرامشی عظیم دست میدهد و ناگهان «ناشناس» خاموش جلوهگر میشود.»(ص۶۵)
«چون به دوران کودکی خود رو کنید هر اندیشهای که در ذهن شما بگذرد نیکوست.»(ص۷۶)
🔹 چندنامه به شاعری جوان، راینر ماریا ریلکه، ترجمه پرویز خانلری، نشر معین
داشتم مطلبی را میخواندم، این نکته از آن به نظرم جالب آمد. با کمی تغییر و اضافه اینجا مینویسم:
یکی از نکات جالب در اندیشه ایرانیان باستان این بوده که آنها ذیفنون بودن و توانایی انجام چندکار با هم را بهنوعی، «دست کم گرفتن کار» و «شکلی از ناشکری » میپنداشتهاند.
به این عبارت از اوستا توجه کنید (یسنای ۱۱، پاره ۶):
اندر خانهاش دینیار، رزمیار و برزیگر زاییده نشوندِ بلکه در آن ویرانگران، نادانان و همهکارگان زاییده شوند.
در حقیقت آریاییها معتقد بودند که هرکسی برای مقام خاصی ساخته شده است. آنکس که اهل خرد است باید کار فکری و کشف حقیقت کند، آنکه شجاع است باید سرباز شود، آنکه اهل عمل است باید کشاورز شود یا تاجر و آنکس که اهل کار دست است باید فنیار (صنعتگر و ...) شود.
در نی زار
پرنده ای اندوهگین می خواند
گویی چیزی را به یاد آورده
که بهتر بود
فراموش کند.
تسورا یوکی
@happy_private_life
دیگه غصه نخوریا، باشه؟
ای سلیمان در میان زاغ و باز
حلم حق شو با همه مرغان بساز
مرغ جبری را زبان جبرگو
مرغ پربشکسته را از صبر گو...
مولانا
@happy_private_life
🔸مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند؛
🔹صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد. یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم. اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی.
استاد فاطمینیا
@happy_private_life
ما مرّ ذكرك الا وابتسمتُ له
كأنك العيد و الباقون أيام...
هرگاه یاد تو از خاطرم گذشت لبخند زدم
گویی تو "عید"ی و بقیه "روزها"یند...
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
ای شادمانی یعقوب ز بازگشت یوسف؛
سری هم به ما بزن.
@happy_private_life
بعضی وقتها به خودم اجازه میدهم که حس خوبی داشته باشم، اما مراقبم. من در زلزدن به دستگیره کمد یا گوشسپردن به صدای باران در تاریکی اتاق، لحظات پر از آرامشی یافتهام. هرچه کمتر به چیزی نیازمند بودم، احساس بهتری داشتم.
بوکوفسکی
@happy_private_life
بدهم تکیه به تو؛
شانه شدن را بلدی؟
#علی_نیاکوئی
@happy_private_life
ﺍﻟﺤﺪﻳﺚُ ﻣﻌَﻚ
ﺛاﻧﻲ ﺃﺟﻤﻞ ﺷﻌﻮﺭ ﻓﻲ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ
ﺃما ﺍﻷﻭﻝ ﻓﻬُﻮ ﺍﻟﻨﻈﺮُ ﺇﻟَﻰ عينيك..
سخن گفتن با تو.
دومین احساس زیبا در این دنیاست.
اولین آن ، نگریستن به چشمان توست.
@happy_private_life
از آن اجراهای آسمانی
گروه عودنوازی سه نفره و فلسطینی جبران، شامل سه برادر بنامهای سمیر، وسام و عدنان. همراه با نوای دلنشین علیرضا قربانی.
این گروه اجراهای بسیار معروفی دارند، یکیشان اجرا و چند شعرخوانی محمود درویش فقید.
یکی دیگر از نواهای معروف و زیبایشان را همین زیر میتوانید بشنوید👇
🔰زندگی چاه رنج است اما تو رَسن بباف!
(این متن رو قبلا خوانده بودم و خیلی هم چسبیده بود. اما الان فکر میکنم برای این روزهای اضطراب کرونایی و نااطمینانی به آیندهای مبهم، خیلی کارآمده. ممنون از خانم سولماز پروین برای این نوشته خوبشان)
◀️ اگه بخوام باهات رو راست باشم باید بگم که زندگی یک جورایی سخته... یعنی به شکل گریز ناپذیری سخته و این ربطی به جایی که هستی و جوری که زندگی می کنی نداره.
◀️ من بهش میگم اصل بقای سختی. یعنی سختی از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه ولی نابود نمیشه. برای همین هم توی یک زندگی خیلی خوب و عادی، جایی که هیچ کی به هیچ کی به خاطر عقایدش شلیک نمی کنه و همه چی آرومه؛ آدمهای زیادی مشت مشت قرص ضد افسردگی میخورن که بتونن خودشون رو هر روز صبح از توی رختخواب بکشن بیرون . آدمهای پف کرده، آدمهای بد حال؛ آدمهای روی لبه.
◀️ خیلی ها معتقدن که پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، نخودفرنگیِ غیر ارگانیک و گلوتن، ما ها رو اینجوری کرده و قدیمها مردم خوشبختتر بودن. تو بشنو و باور نکن.
◀️ حتی هزارها سال پیش شاهزادهای هندی به نام سیزارتا –یا همون بودا– گفت که زندگی رنجه. رنج، یا به زبون بودا «دوکا». هایدگر بهش میگه «اضطراب وجودی».
↙️ این ها رو نگفتم که نا امیدت کنم. چیزهای خوب و دلنشین هم توی دنیا کم نیست. می تونی ازشون توی راه کمک بگیری و هر وقت داشتی توی چاه غم فرو می رفتی مثل "رسن" بهشون چنگ بندازی و بیای بیرون. یکی از این طناب ها؛ موسیقیه.
🎵اگه تونستی سازی بزن؛ اگه نتونستی بهش گوش کن. وقتهایی که شادی موسیقی گوش کن و وقتهایی که غمگین بودی بیشتر، و اونجا که از هرحرکتی عاجز موندی؛ برقص. رقصیدن بهترین و مفیدترین کاریه که میتونی برای روحت بکنی. عموما موقع جشن و شادی میرقصن اما تو مثل زوربای یونانی برای رقصیدن منتظر بهانه نمون. هرجا ریتمی شنیدی که میشد باهاش برقصی، خودت رو تکون تکون بده، حتی اگه ریتم چکیدن قطرههای آب از شیروونی باشه. «رقص هم ارتعاش شدن با جریان هستیه».
🎵 رقصیدن رو جدی بگیر ولی موقع رقص جدی نباش. بیمهار و بدون ترس از دیده شدن برقص، توی کوچهٔ بنبست، توی آسانسور، توی جمعیت. «برقص، برقص، وگرنه گم خواهی شد». شایدم کم بیاری.
🎶 راستی اگه صدای خوبی داشتی موقع رقصیدن یک کم هم آواز بخون، اما اگه نداشتی هم مهم نیست، همیشه توی حموم و زیر دوش میتونی برای خودت بخونی.
📚 چیز دیگهای که میتونی بخونی کتابه. خوندن بهت کمک میکنه زندگیهای دیگهای رو که هیچ وقت نمیتونستی تجربه کنی رو تجربه کنی. فیلم هم همین کار رو توی یک ابعاد دیگهای میکنه اما کتاب همیشه یک سر و گردن بالاتر از فیلمه چون قوهٔ تخیلت رو به کار میگیره؛ و روند ذهنیتر و عمیق تریه.
📗 تا میتونی بخون. وسط کتابهات حتما چند صفحه هم در مورد ستارهها و کهکشانها بگذار چون کمکت میکنه که ابعاد چیزها رو بهتر درک کنی و یادت نره که توی کل هستی کجا وایسادی. برای همین قدیمها بیشتر فیلسوفها ستارهشناس هم بودن. شاید نخوای یا نتونی منجم بشی، ولی همیشه میتونی وقتهایی که غمگینی به آسمون نگاه کنی و ببینی که غمهات در برابر عظمت کهکشان چقدر کوچیکه.
🚗 طنابهای دیگهای هم هست؛ چیزهایی مثل نقاشی کردن، کاشتن یک درخت؛ آشپزی با ادویههای جدید، سفر کردن، حرکت. ما برای نشستن خلق نشدیم. صندلی یکی از خطرناکترین اختراعات بشریه. به جای نشستن قدم بزن؛ بدو؛ شنا کن...
🐱 اگر مجبور شدی بشینی؛ برای خودت همنشینهایی پیدا کن و از مصاحبتشون لذت ببر. پیدا کردن دوست خوب خیلی هم آسون نیست اما اگه دوست خوبی باشی؛ دیر یا زود چند تا آدم خوب دورت جمع خواهند شد. در ضمن، دایرهٔ دوستات رو به آدمها محدود نکن. تو میتونی تقریباً با همهٔ موجودات زندهٔ دنیا دوست باشی؛ گلها، علفها، ماهیها، پرندهها، و بله حتی گربهها. حیوونها گاهی حتی از آدمها هم دوستهای بهتری هستن.
▪️توی زندگی چاه غم زیاده ولی طناب هم هست؛ سر رسن رو ول نکن. اما مراقب باش که به طناب های پوسیده مثل الکل، دود، پول و حتی موفقیت، آویزون نشی چون از توی چاه بیرونت نمیاره و بدتر ولت می کنه ته چاه.
بگرد و طنابهای خودت رو پیدا کن و اگه نتونستی پیداش کنی؛ «ببافش». آدمهای انگشت شماری طناب بافی رو بلدن.
📘 دانشمندها، کاشفها، مربی های فوتبال، کمدین ها، و هنرمندها همه طناب باف هستن و طنابهایی رو بافتن که آدمهای دیگه هم می تونن سرش رو بگیرن و باهاش از توی چاه بیرون بیان. اگه ما امروز از سیاه سرفه نمی میریم برای اینه که طنابی رو گرفتیم که لویی پاستور سالها پیش بافته، سمفونی شماره پنج طنابیه که بتهوون با نتها به هم پیوند زده، صد سال تنهایی طنابیه که مارکز با کلمه و خیال به هم بافته.
@happy_private_life
در این بیست و چهار ساعتها و ۱۴۴۰ دقیقههایی که خداوند روزانه به ما عطا میکند، بیست دقیقهاش را برای خودتان کنار بگذارید و این ویدئوی عالی راجع به طبیعی و ارزشمندبودن درونگرایی را ببینید. خصوصا اینکه به ما دائما گفته میشود پر شر و شوری و برونگرایی و توانایی کار تیمی و ... انگار مهمترین اهداف خلقت است!. حداقل با این نگاه که بدانیم برونگرایی و درونگرایی به یک اندازه زیبا و ارزشمند و لازم هستند.
از سایت عالی متمم برداشتهام:
http://dl.motamem.org/Power-Of-Introverts-Susan-Cain.mp4