✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
سمفونی زیبای " حماسه خرمشهر"
ساخته استاد مجید انتظامی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
شبی با شاهنامه
اا═════════.🌸.═╚
🔶 دکتر علیرضا قیامتی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
با یادی از
#مهدیاخوانلنگرودی
شاعر ونویسنده
خالق ترانه "گل یخ"
" لنگرودی ام "
لنگرود
شعر عاشقانه من است
بهترین ترانه من است
چشم های مهربان او
یاد و خاطر شبانه من است
لنگرود!
تو خانه منی
رشد هر جوانه منی
چراغ آشیانه منی
به من نگاه کن
ببین که روزگار بی تو، روزگار غربتم
مرا کجا می برد؟
لنگرود!
هوای من، هوای تو
هر نگاه و یاد من
جای گرم پای تو
++++
لنگرودی ام
لنگرود!
رنگ آبی خزر به تن!
ایستاده روی پلکان موج ها!
عشق من تویی، تویی
دست های گرم تو
صدای نبض من
و نبض من
که بی تو هیچ وقت تپنده نیست
با تو باغ خاطرات من
بی پرنده نیست
سال و ماه زندگانی ام
و زنده ماندنم
عبور لحظه های توست
که چشم من
به انتظار دیدنت
سفید راه می شود!
و یاد تو درون سینه آه می شود
تا چه بگذرد به من
بی تو ای عبور آب
آتش و صدا
آشناتر از درون شاعرانه ام
در دهان تو پر از پرنده های خوش خبر
کوچه های تو
پر از صدای ماه است
کوهِ رو به روی خانه ام کجاست
«گربه» خفته است و چشم آشنای او
تمامی «خزر»
چشم های او قشنگترین ترانه هاست
++++
لنگرودی ام
لنگرود!
عشق من تویی
شعر عاشقانه ام تویی
صدای گریه شبانه ام تویی
عشق من، تویی تویی
نفس نفس، قدم قدم
هر کجا
چشم من به انتظار دیدنت
سفید راه می شود
و یاد تو درون سینه آه می شود
لنگرودی ام ...
#مهدیاخوانلنگرودی
وین ماه آگوست 2016
#تصویر
#پلخشتیلنگرود
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
یادمان ناصر ملک مطیعی
ستاره ماندگار سینمای ایران
#تصویر
جشن تولد ۸۷ سالگی
#ناصرملکمطیعی
با حضور
#استادشمسلنگرودی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**چهارم خرداد ماه سالمرگ
#عباسمهرپویا
مبتکر موسیقی تلفیقی...
با این آهنگ بریم تو حال و هوای کافه نادری....
"قبیله لیلی" با شعری از :#پرویزوکیلی
آهنگساز و خواننده: #عباسمهرپویا
منتشر شده در سال ۱۳۵۵
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«یادی از اسماعیلِ خویی»
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
اسماعیلِ خویی شاعری را خیلی زود آغازکرد. بیتاب (۱۳۳۵) دفتری بود حاویِ شعرهای سنتی که شاعر بیشکیبانه و در هجدهسالگی آن را منتشرکرد. شاعرِ جستجوگر البته خیلی زود از انتشارِ آن پشیمان شد. البته همین ممارستها در زبان و بیانِ سنتی، که گویا خویی هیچگاه تا پایانِ زندگی بهکلی آن را رهانکرد، هم زبانِ شعرش را سخته و سنجیدهتر ساخت و هم موجبِ خلقِ چندین قصیدهٔ بالابلند و نیز چند غزل و رباعی شد.
یازدهسالِ بعد، انتشارِ «برخنگِ راهوارِ زمین» (۱۳۴۶) ظهورِ شاعری بزرگ را نویدمیداد؛ نویدی که بعدها با فاصلهگرفتنِ بیشترِ خویی از زبانِ شعرِ اخوان و با انتشارِ سه دفترِ پیاپیِ درخشان در سالِ ۱۳۴۹ به واقعیّتپیوست: «بر بامِ گردباد»، «زان رهروانِ دریا» و «از صدای سخنِ عشق». سالِ بعد، انتشارِ «فراتر از شبِ اکنونیان» (۱۳۵۰) دفتری که بهگمانام درخشانترین دفترِ شعرِ خویی است، این روند را کاملکرد. خویی دو سالِ بعد (۱۳۵۲) مجموعهٔ «بر ساحلِ نشستن و هستن» را منتشرکرد. دفتری که غلظتِ اندیشهورزی و فلسفیدنِ شاعر بر شعریّتِ آن سایهانداخته. میدانیم که خویی دانشآموخته رشتهٔ فلسفه بود. او شیفتهٔ محمودِ هومن بود. بازنشرِ «حافظ چه میگویدِ» هومن بههمتِ او انجامگرفت و حاصلِ گفتگویی طولانی میانِ او و هومن، اثری است خواندنی باعنوانِ «شعر چیست؟».
این گرایش به اندیشیدن و فلسفیدن گرچه پیشاز دفترِ «بر ساحلِ نشستن و هستن» نیز در سرودههای شاعر حضورداشت، اما در آن دفترها بیشتر آمیزهای بود سرشتین و انداموار با عاطفه و احساس. گرایشِ فراوانِ خویی به کاربردِ مصدرهایی همچون بودن/ نبودن/ شدن/ نیستن/ هستن/ بایستن/ دانستن و ... نیز ازهمین توجهِ شاعر به اندیشهورزی و فلسفیدن حکایتدارد. چنانکه آمد در عنوانِ یکی از مجموعههای خویی نیز مصدرِ «هستن» دیدهمیشود. حتی در مجموعههای «بر خنگِ راهوارِ زمین» و «برساحلِ نشستن و هستن» چندین قطعه آمده که عنوانشان مصدر است. ازجمله این نمونهها در «بر خنگِ راهوارِ زمین» که به هومن نیز اهداشده: «بودن»، «رفتن»، «باورداشتن، «ماندن» و ...
نمونههایی از این گرایشِ شاعر:
«ماندن، نبودن است؛
بودن روانه بودن ...» (گزینهٔ شعرها، مرکزِ نشرِ سپهر، چ دوم، ۱۳۵۷، ص ۵۶).
یا این رباعیِ خیّامانه:
یک دریا بودن و نمودن بودیم
صد موجْ تپیدن و سرودن بودیم
چون بادِ زمان گذشت، دیدیم چو باد
سَیری ز نبوده تا نبودن بودیم (۲۹۸).
و اساساً مصدر که فاقدِ زمان و شخص است (درقیاسِ با فعل)، برای بیانِ مفاهیمِ ازلی _ ابدی و بازتابِ اندیشههای فلسفی و هستیشناختی مناسبتر است.
همزمان با انقلاب دفترِ «ما بودگانِ» (شعری بلند) خویی منتشر شد. بادهستایی و میخانهگرایی مضمونِ اصلیِ این دفتر است. دفتری که بهگمانام شعرِ چندان درخشانی در آن نمیتوانیافت.
شاعر پساز ترکِ کشور و اقامت در لندن یا بهقولِ خودش «بیدرکجا» نیز دفترهای گوناگونی منتشرکرد؛ اما هیچگاه توقیقنیافت به طرازِ اوجیّاتِ خویش در فاصلهٔ سالهای ۱۳۵۰_۱۳۴۹ دستیابد.
خویی خود جایی یادآورشده شاعریاش را بیشاز هر کسی مرهونِ حافظ و اخوان است. و تأثیرِ اخوان را با کمترین جستجویی در شعرِ او میتوان نشانداد. خویی چند قطعه به اخوان تقدیم کرده و او را «گرامی و گرانمایه» (۸۵) «اوستادِ بزرگِ» (۹۳) و «استاد و دوست» (۱۲۰) خوانده. البته تأثیرِ شاملو و بهویژه فروغ نیز در شعرِ خویی آشکار است. ازهمینرو یکی از تأثیرگذارترین سوگسرودهها در مرگِ فروغ قطعهای سرودهٔ اوست:
«از تربتِ فروغ میآیم/ تاریک» (۱۰۹).
بهگمانام در شعرِ درخشانِ «وقتی که من بچه بودم»، آنجا که شاعر میگوید: «وقتی که من بچه بودم/ زورِ خدا بیشتر بود» یا «وقتی که من بچه بودم/ غم بود/ اما کم بود»، ممکن نبوده پیشاز برخی قطعاتِ فروغ خلق شدهباشد. در قطعهٔ «با دانشی زلالتر از آفتاب» که در آن روشنفکرنماها نقد شدهاند، تعابیر طنزآمیز و نیز تکرارِ واژهها، طنزِ درخشانِ «ای مرزِ پرگهرِ» فروغ را تداعیمیکند: «مقالههای خیلی خیلی عمیق/ شعرهای خیلی خیلی لطیف ... » (۱۹۰).
گویا خویی در سطرهایی از شعرِ درخشانِ «شمال» نیز متأثّر از «ای مرزِ پرگهرِ» فروغ بوده:
«من این زمان رسا و منفجرم مثلِ خشم؛
و مثلِ خشم توانایم:
و میتوانم دیوانِ حافظ را بردارم
و برگبرگش را، با دستهای خویش، پارهپارهکنم (۸۰).
خویی شاعرِ بزرگی است. اگر کسی بخواهد مجموعهای از شعرِ امروزِ ایران برگزیند، بیگمان باید چند یا چندین قطعه از آثارِ او را بهناگزیر زینتبخشِ آن دفتر سازد.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
رابطهٔ شمس و مولانا
اا═════════.🌸.═╚
🔶 سخنران: دکتر زرینکوب
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
از تو زیباتر ندیدم
اا═════════.🌸.═╚
🔶 غزلی از سعدی
🔶 دکتر کاکاوند
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
خرمشهر آزاد شد
۱-
شهر درجان و تن خویش نگنجید
کوچه خندید
خیابان خندید
شهرجنبید وبه پا خاست
شهر درجان وتن خویش نگنجید
شهر از شوق به جوش آمده ودر هر برزن
پای کوبان رقصید
شهر آواز بر آورد
دعا خواند
خروشید
وز لبان بوسه وشیرینی
باردیگر سخن از معجز پیوند آمد
از دل حجله شهیدی برخاست
نُقل و گل برسر مردم پاشید
پرده آویخت به مژگانم اشک
در سراپرده خاموش نگاه
باصفا شهر چراغان لرزید
( سیاوش کسرائی)
۷خرداد ۱۳۶۱
۲-
هنگام آزاد سازی خرمشهر در ۳ خرداد ۱۳۶۱ که همه ما به خیابان آمدیم ودر زیر درختان بهاری گریه می کردیم. این همدردی " صابری"-- گل آقا--
را با مردم وطنمان در شعری دیدم که گفته بود:
سنگ سنگ کوچه هایت را
برگ برگ نخل های ساحل اروندت را
با گلاب اشک می شوییم
ای شعر عشق، خرمشهر
ای رها از بند
کاکلی های تو می آیند
احمد رضا احمدی
۵خرداد ۱۳۶۱
باسپاساز
#استادمسعودتاکی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
خاطره شیرین #گلی_ترقی از سانسورچی کتابش!
مامور سانسور به خانم ترقی در مورد رمانش گیرداده که قهرمان رمانش را چرا فرستاد به پاریس به قول خودش مرکز فساد!
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۲ خرداد ،برابر با زادروز استاد دکتر محمدعلی موحّد مصحح مثنوی معنوی ،مترجم سفرنامه ابن بطوطه،مولف کتاب شمس تبریزی،ادیب، عرفان پژوه، عضو پیوسته فرهنگستان درسال ۱۳۰۲ خورشیدی است.
باتوجه به مقام شامخ استاد موحد، آقای ایرج زبر دست، رباعی سرای نوپرداز معاصر کتابی تقدیم به استاد موحد کرد به نام " باغ سبز" آقای زبر دست
رباعی زیر را در آغاز کتاب تقدیمی خویش نگاشت :
درساعت من، حکایتی ناپیداست
در ساعت من قطره هزاران دریاست
این عقربه ها که گرد هم می چرخند
انگار یکی شمس ویکی مولاناست
استاد موحد درجلسه ۸ شهریور ۱۳۹۲ که درباره " پیام صلح از نظر مولانا وشمس" سخن می گفت،
این رباعی را با تکریم نام شاعر و با صمیمیت تمام قرائت کرد.
استاد چندسال پیش مجموعه اشعار جوانی خود را به نام " شاهد عهد شباب" منتشر کرد
استاد موحد دروقت رونمایی از کتاب شاهد عهد شباب، فرمود : بیش از چهل سال است که دیگر شعری نسروده ام.
کتاب عهد شباب را در محل موقوفات محمود افشار،درحضور استاد ان محترم دکترشفیعی کدکنی، داریوش شایگان، دکترمحقق داماد، با سخنرانی وشرح استاد مصطفی ملکیان،در ۱۶ مهر ۱۳۹۵،آقای علی دهباشی رونمایی کرد.
چهره سیاستمدار وحقوق دان ایران دوست عهد دکتر محمد مصدق و از یاران او( یعنی دکترموحد)، دراشعار گرم آن زمان چه مایه روشن وصادق است. پاینده باشد
با سپاس از
#استادمسعودتاکی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش هفتاد و دوم:
💢 خانِ پنجم
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**یکمخردادزادروز
"استادجلیلشهناز"
#استادجلیلشهناز
از زبان :
#استادمحمدرضاشجریان
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«بهمناسبتِ زادروزِ عباس یمینیِ شریف»
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
یادآوریِ مطالبِ کتابهای دورانِ تحصیلی (بهویژه دبستان) همواره حسّ نوستالژیک و خاطراتِ مبهم و رازآلود را در آدمی برمیانگیزد. خوشبختانه سالهای اخیر بسیاری از آن کتابها بهگونهای طبقهبندیشده منتشرشدهاست. بهگمانم از میانِ آن کتابها کتابهای فارسی، بهسببِ مشتملبودن بر اشعارِ لطیف و حکایات و روایاتِ بهیاد ماندنی، برای همگان خاطرهانگیزتر است. مرادم نمونههایی است همچون «صد دانه یاقوت»، «یکی روبهی دید...»، «ای مرغکِ خُرد ز آشیانه...»، مادرِ موسی چو موسی را...» و ... .
برخی از جذّابترین و روانترین شعرهای کتابهای دبستانیِ همنسلانِ من (متولّدینِ دههٔ پنجاه و اوایلِ دههٔ شصت) سرودهٔ عباسِ یمینیِ شریف بود. «من یار مهربانم»، «ما گلهای خندانیم» و «به دستِ خود درختی مینشانم» از آن زمره است. برخی از این نمونهها هنوز نیز زمزمهٔ کودکانِ ایرانی است.
شعرِ «درختکاریِ» یمینیِ شریف چهبسا نگاهِ هزاران دانشآموز را به درخت و گلوگیاه، مهربانانهتر و انسانیتر گرداندهباشد.
و نکتهای بهگمانم در بیتِ دومِ این شعرِ زیبا نهفته؛ آنجا که میخوانیم:
کمی تخمِ چمن بر روی خاکش
برای «یادگاری» میفشانم
(نمیدانم چرا از همان کودکی «بر روی خاکش» را، بهصورتِ «در زیرِ پایش» بهخاطر سپردم!)
بهگمانم شاعر از روی تصادف واژهٔ «یادگاری» را در بیت ننشاندهاست. در روزگارِ کودکی و نوجوانیِ من عادتِ یادگاری نوشتن (نامِ خود، مادر یا محبوب و ...) بر تنهٔ درختان بهشدّت و بسی بیشتر از امروز، مرسوم بودهاست. حال که شاعرِ باریکاندیش در ستایشِ از درخت و ترویجِ درختکاری شعری سروده، گویا با این نکته میخواسته بگوید: بهجای آنکه «بهیادگار» بر تنِ درختِ بینوا زخمیبزنم، اندکی بذرِ چمن را بهرسمِ «یادگاری» زیرِ پایش یا همان روی خاکش میافشانم.
حالکه سخن از شعرهای دبستانی بهمیانآمده، یادِ شعری دیگر افتادم و نکتهای. در آغازِ سدهٔ چهاردهمِ شمسی افسانهای فرنگی اثرِ لافونتن را بهاقتراح گذاشتند که ماحصلِ آن، دههها است احساسِ کودکانِ این آبوخاک را سرشار کرده و میکند. مرادم قطعهٔ بینظیرِ «روباه و زاغ» بازسرودهٔ حبیبِ یغمایی است. باآنکه ایرج میرزای شیرینسخن نیز این قطعه را بازآفرینی کرده اما شعرِ او هرگز با شعرِ روانِ یغمایی قابلِ سنجش نیست. آن مثنوی اینگونه آغاز میشود:
زاغکی قالبِ پنیری دید
به دهان برگرفت و زود پرید...
بهیاد دارم وقتی آموزگارمان داشت این قطعه را میخواند و توضیحمیداد (حتماً اجازه خواستم و) گفتم «دهان» اینجا واژهٔ مناسبی نیست. و منظورم این بود که برای پرنده باید واژههایی همچون «منقار» و یا «نُک» را بهکاربرد. بهاحتمالِ فراوان حبیبِ یغمایی که ادیبِ برجستهای بود، خود به این نکته اندیشیدهبود اما در تنگنای بیت و وزنِ شعر، به این تسامحِ کوچک تندردادهبود. البته توجیهِ دیگر شاید آن باشد که در منطقِ زبانِ شعرِ کودکانه همان دهان روانتر از هر کلمهی دیگری است.
معلمِ عزیزِ من بههمین مناسبت کتابی دربارهٔ انشانویسی به شاگردش هدیهداد. امروز که میاندیشم میبینم چه یادگارِ ارجمندی بوده از چه انسانِ بزرگی! درست است که این مطلب برمیگردد به حدود ۳۵ سالِ پیش اما منِ قدرناشناس نه تنها اکنون نامِ عزیزِ آن استاد را بهدرستی بهیاد نمیآورم، که یادگاریاش را نیز گُموگور کردهام، «کاش که اونو میداشتم!».
تأثیرِ نظایرِ همینگونه تشویقهای ظاهراً کوچک و بهمعنی بزرگ بوده که امروز بهاصطلاح «ادبیاتی» هستم. هرکجا هست خدایا به سلامت دارش!
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
خرمشهر
عکس از «بهمن جلالی»
تاریخ در عکس
وجب به وجب خمپاره و انگشت به انگشت ترکش. اگر از ماه کسی آهنربای بزرگی بدست میگرفت خوزستان میچسبید به ماه.
دکتر رضا براهنی؛ آزادهخانم ونویسندهاش
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
آهنگ گل یخ ،شاهکاری از کوروش یغمایی
ترانه سرا: مهدی اخوان لنگرودی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۴ خرداد زادروز جهانبخش پازوکی
"نکتهای که شاید پازوکی را از دیگر آهنگسازان جدا میکند نوشتن شعر و آهنگ یک اثر است؛ کاری که در اکثر موارد به وسیله دو نفر انجام میشود.
او در سال ۲۰۰۵ بهخاطر زحمات چندین ساله در موسیقی و هنر ایرانی و حفظ موسیقی اصیل ایرانی در خارج از ایران جایزه شیر بالدار طلایی آکادمی جهانی هنر، ادبیات و رسانه ایران را دریافت کرد.
با استفاده از منابع "
نیاز
خواننده : معین
ترانه : جهانبخش پازوکی
آهنگساز : جهانبخش پازوکی
تنظیمکننده : منوچهر چشم آذر
آلبوم : تولد عشق 1373
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
تبریک به جعفر پناهی عزیز
تبریک به ایران🇮🇷
نخل طلای کن به جعفر پناهی رسید برای فیلم «یک تصادف ساده»
پس از مرحوم عباس کیارستمی (با فیلم طعم گیلاس)، او دومین فیلمسازِ ایرانی برنده این جایزه است.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد.
#دکترسیناجهاندیده
استعارات فمنیسم رادیکال، مثل استعارات مردانه است؛ به همان شکل خشن به همان شکل اهل سانسور و حذف. گاهی آدم به شک میافتد که شاید مسئله اساسی دفاع از آزادی انسان نیست؛ بلکه جنگ بر سر انتقال قدرت است.
نکتهی که داستایفسکی از زبان آلیوشا در برادران کارامازوف مطرح میکند که «خاطرات کودکی میتواند نجاتبخش باشد»، کاملا درست است. حداقل دربارهی من کاملا تطبیق میکند. البته وقتی چیزی رهاییبخش است میتواند در وضعیت دیگر وارنه عمل کند. زیرا در هر ایجابی سلبیت نیز پنهان است. نوستالژی کودکی میتواند رهایی بخش باشد، میتواند تعادل روانی انسان را به هم بریزد. تاکید داستایوفسکی به استعارات کودکی همان تاکید فروید به کودکی است. در دستگاه نظری فروید همهی زندگی حاشیهای است برای دوران کودکی. گویی دوران کودکی متن است و همهی دوران بعد از کودکی، بازی کردن با استعارات متن کودکی به همین دلیل در نظریات فروید بازگشت سرکوب به خودآگاه حتمی است و ناخودآگاه تا ابد نمیتواند مقاومت کند.
در دوران کودکی من، یعنی روزگار پدرسالاری تام، عمه، مهمتر از خاله بود. نوجوان که شدم شوخی عمه ظاهر شد و من همیشه رنج میبردم؛ زیرا عمهای داشتم که تمام کودکی من به شکلی به او وصل است. خانهی عمه برای من امنیت بیکران بود. آزادی توامان با شادابی. عمه یعنی مدافع همیشه من. عمه یعنی مهربان ترین آغوش. عمه یعنی زمان زندگی. نزدیک به سی سال است که عمه رفته است اما خاطرهی جانانهی او برایم نور امنیت است. من این شعر اسماعیل خویی را بسیار دوست دارم: «خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد.» و عمه من مدام سیگار میکشید. هر وقت کاغذ سیگارش تمام میشد، سهمی از باقی مانده پولی که برای خریدن کاغذ سیگار میداد به من میرسید.
اکنون اما در روزگار فمنیسم عمهها از یاد رفتهاند. و البته برخی عمهها خشنتر و بیخیالتر هم شدهاند. خانوادهها بیشتر با خالهها ارتباط دارند. شوخی عمه حتی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مشروع شده است. در عوض کسی از خاله به شوخی یاد نمیکند. بحث من به هیچ عنوان بر سر برتری عمه بر خاله یا برعکس نیست. پیوند با عمه و خاله و دایی و عمو بازماندهی میراث خانوادهی گسترده است که اکنون حداقل در شهرهای بزرگ در حال از بین رفتن است. مسئلهی من همان تقابلهای دوگانهای است که دریدا از آن سخن میگوید که با متافیزیک حضور ساخته میشود. برای کودک فرقی میان عمه و خاله نیست. هر کدام مهربانتر باشند نزدیکتر است؛ اما برای جهان بزرگسالان اینگونه نیست. دیروز، عمه با متافیزیک حضور بیشتر به یاد میآمد و امروز خاله. غیاب خاله در واقع غیاب زن بود. البته ممکن است هنوز در برخی خانوادهها ارتباط با عمه، بهتر و عمیقتر باشد. اما وقتی با شوخی کردن، از عمه اسطورهزدایی شد در واقع گفتمان دیگری در حال شکل گرفتن بود. همان زمانی که اصطلاح «زن ذلیل» به شوخی از آتش شعلهوری میگفت که هیزمش را استعارهها تامین میکردند. اصطلاح زن ذلیل اگرچه شوخی است اما یک اعتراض جدی و مردسالارانه است. بیتردید شکل گیری گفتمان فمینیسم یک گام انسان را انسانتر کرد. زنان مثل مردان آزادند برابر با مردان و باید به آزادی دست یابند. اما اگر قرار باشد فمنیسم از پدرسالاری تقلید کند نه تنها چیزی از رهایی نگفته است بلکه در برابر پدرسالاری استبداد دیگری را رقم زده است.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش هفتاد و چهارم:
💢 خانِ هفتم
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
مصدق از نگاه جواهر لعل نهرو (اولین نخست وزیر هند پس از استقلال)
در میان هلهله و کف زدنهای ممتد حاضران، نهرو نطق رسمیاش را درباره صلح، همزیستی مسالمتآمیز و روابط بینالمللی ایراد کرد. در مجلس ضیافت پس از سخنرانی، سینک مرا به او معرفی کرد. سخن از اوضاع ایران بعد از کودتای بیست و هشت مرداد پیش آمد. خواستم خود شیرینی کنم، گفتم «اگر ما هم در ایران شخصیتی چون شما میداشتیم...» مهلتم نداد جملهام را تمام کنم، با تغیّر گفت « شما مصدق داشتید! با او چه کردید؟» سرخ شدم، شرمگین سر به زیر انداختم. این مهمترین برخورد من با یک شخصیت جهانی بود.
حسن کامشاد، حدیث نفس، ص 156، نشر نی، تهران، 1392
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش هفتاد و سوم:
💢 خانِ ششم
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
حسن کامشاد( ۱۳۰۴ - ۱۴۰۴ ) مترجم و پژوهشگر ادبیات فارسی دوم خرداد در سن ۱۰۰ سالگی در لندن درگذشت.
🔹خدمت مترجم خوبی چون حسن کامشاد به زبان فارسی
#دکترسیناجهاندیده
ترجمه فقط انتقال دانش یا فرهنگ و ادبیات از زبان مبدا به زبان مقصد نیست. کاری که ترجمه خوب میکند، فعال کردن سلولهای خاموش زبان مقصد است. در ترجمهی عالی، سوژگی مترجم با سوژگی خود زبان ترکیب میشود تا هم زبانیت زبان مقصد انعطاف بیشتری پیدا کند و هم استعداد آن در جذب جهانهای غریب بالاتر رود. از این نظر مترجمانی چون استاد حسن کامشاد مثل نویسندگان خلاق درون زبان فارسی بهترین خدمتگزاران زبان فارسی هستند. اگر ما ترجمههای استاد حسن کامشاد را با ترجمههای مترجمانی مثل استاد ادیب سلطانی یا استاد کزازی مقایسه کنیم ممکن است عدهای که تعصب ویژه در فارسیگرایی و سرهنویسی دارند بگویند خدمت کسانی چون ادیب سلطانی و کزازی به زبان فارسی بیشتر از استاد کامشاد است؛ چون این دو مترجم کلی معادل جدید فارسی ساختهاند. ممکن است در معادلسازی تعداد واژههایی که این مترجمان ساختهاند بیشتر باشد اما در بین این سه مترجم چه کسی روح زبان فارسی را به جهان معاصر نزدیکتر کرده است؟ چه کسی انعطاف و قدرت زبان فارسی را در جذب جهانهای بیگانه بالا برده است؟ چه کسی بر دوستی و وفاق زبانها و جهانها بیگانه کوشیده است؟ در پشت ترجمههای استاد کامشاد هیچ ایدئولوژیای پنهان نیست؛ جز این که مترجم سعی کرده است تا اندیشهی دیگری را به گونهای به زبان فارسی بازگرداند تا هم زبان مقصد فربه شود و هم جهان مبدأ فهم گردد. هیچ خوانندهای نیست که با خواندن جملات متنهای آفریده استاد کامشاد دچار تعصب شود و به جای اینکه به روح زبان توجه کند عصبیت نژادی او درگیر کلماتی گردد که عصر آنها سر رسیده است. استاد کزازی متفکر بزرگی است اما متاسفانه خوانندگان آثارش به جای اینکه به نحوهی استدلال و جهان اندیشهاش دقت کنند، تحت تأثیر سبک او قرار میگیرند و چه بسا اصلاً محتوای سخنش را درک نکنند و دلخوش به کلمات باشند که میتواند نوستالژی آنها را تحریک کند، چنانکه آنان را به دام نژادگرایی گرفتار سازد.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❤️شبیه ساز و سوالات آزمون آیلتس (کاملا رایگان)
👇👇👇
/channel/+RT9NkzcfOY5iMGQ0
👏گلچینی از بهترین کانالهای ادبیات؛روانشناسی؛زبانهای خارجه تلگرام را با انتخاب گزینه ADD #رایگان در اختیار داشته باشید:
👇👇👇
/channel/addlist/0p5Z871rtQxhOGY0
😍فرصت عضویت رو از دست ندهید.فولدری پر از نکات آموزشی و کاربردی.این پست #موقته
«تو دیگر نیستی»
با صدای شمس لنگرودی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
استاددکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که عمرش دراز باد، به مناسبت زادروز استاد محمدعلی موحد شعری سروده اند، که تقدیم می گردد:
شاد و خرّم دوّمِ خردادِ ما
روزِ میلادِ مِهین استادِ ما
آن موحّد کاو به توحید نظر
جمع کرده جملهٔ اضداد ما
آن شگفتآمیزهٔ عشق و خرد
اعتدال مردمی و دادِ ما
مَفخر ایران زمین در این زمان
صیتش از تبریز تا بغداد ما
عاشقِ راهِ مصدق، آن بزرگ
پیشوا و رهبرِ آزاد ما
#استاددکترشفیعیکدکنی
دوم خرداد ۱۴۰۰
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
امروز انتشارات خوارزمی و پلتفرم آنلاین نماوا، معرکهگردان یک سیاهبازی ابزورد بودند که اهل هنر و فرهنگ را دوباره حیران کرد.
هر چند سینهسوختگان هنر و فرهنگ این مملکت سالهاست که مانند کشتیشکستهگان، زبان در کام دارند و تماشاگر این معرکهبازیهای مضحک هستند. سیمین دانشور هیچ وقت نویسندهی مورد علاقهی من نبودهاست؛ فقط چند داستان کوتاه از او خواندهام که در سبک خودش جزء بهترینهاست. از جمله داستان « به کیسلام کنم؟» که تک گویی یک پیرزن تنهاست که گذشتهی خود را با تصاویری درخشان و جاندار در ذهن مخاطب ماندگار میکند.
با این حال جشن امضای کتاب «سو و شون» آن هم توسط یک سلبریتی از آن کارهایی است که مثل تف انداختن به صورت نحیف ادبیات داستانی معاصر است. زیر متن این حرکت یعنی اعتبار هر کتابی حتی به شهرت «سو و شون» با امضای یک هنرپیشه دو چندان میگردد. این در حالیاست که بهترین رمانها و مجموعه داستانهای نویسندگان معاصر حتی دویست نسخه هم در هر چاپ نمیفروشد و اندک منافع مالی هم آنقدر ناچیز است که ارزش پیگیری از ناشر را ندارد!
تا وقتی کسانی مثل سروش صحت ،احسان عبدیپور، نرگس آبیار- و دیگرانی که با بودجههای کلان حوزهی هنری و مؤسسه اوج و سایر نهاد های حکومتی به ژنرالهای پنجستارهی ادبیات و هنر بدل شدهاند-صحنهگردان تاکشوهای کتاب و سریالهای سفارشی و کارگاههای داستاننویسی هستند، هیچ امیدی به اصلاح و تغییر وضعیت نیست. ادبیات ما عرصهی تخیل و مجالی برای تلنگر زدن به جامعه است. به قول مرحوم مختاری که جانش را در راه آزادی بیان و نوشتن گذاشت«آدمیزاد که خیک ماست نیستش انگشت بزنیم توش جای انگشت هم بیاد. جای انگشت درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بیپناهی و اینها در آدم میماند و ادبیات به هر حال اگر نتواند شکل این رد انگشتان بلا رو در درون انسان کشف کند، خب پس چهکاره است؟»
اگر ادبیات و هنر اصیل هنوز نیمه جانی دارد بهخاطر نویسندگان و هنرمندانیاست که در گوشهی عزلت و زیر بار هزینههای زندگی هنوز مشغول نوشتن و آفرینش هستند. کسانی که نه قدر میبینند و نه بر صدر مینشینند اما آیینهگردان و آبروی هنر و فرهنگ این سرزمین کهن هستند. هنرمندان واقعی نه برای نوالهی ناگزیر گردن کج میکنند و نه بهخاطر دستافشانی و کل کشیدن خلایق،قبای صد رنگ تزویر را میپوشند.
ابوالفضل منفرد| نویسنده و منتقد
#بهنوشطباطبایی
#نرگسآبیار
#انتشاراتخوارزمی
#سیمیندانشور
#نمایشگاهکتاب
#سروشصحت
#احسانعبدیپور
#ابوالفضلمنفرد
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد ؛
مثلِ کم داشتنِ یک وزیدن ،
یک واژه ،
یک ماه ...
من فکر میکنم در غیابِ تو
همه ی خانههای جهان خالیست ..!
#سیدعلیصالحی
یاد عزیزان رفته به خیر🖤
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**زادروز
#همایونشجریان
مستندی درباره
#همایونشجریان
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧