28846
دور هم جمع شدیم تا دنیا رو قابل تحمل تر کنیم. چهره دیگر از من : @thehely
هیچ وقت به آدما نگید
"چرا انقدر میخوابی؟"
"چرا اینقد جوش میزنی"
"چرا اینقدر چاقی"
"تا کی میخوای درس بخونی؟!"
" چرا برای چندرغاز میری سرکار؟!"
"این همه تو خونه میمونی که چی بشه؟!" و..
شاید اون بین پریدن از یه ساختمون 20 طبقه،
بیخیال شدن از کاری که سالهاست براش تلاش کرده،
درس خوندنی که پر از فشار عصبی و استرسه،
فعالیت بدنی که نتیجه رو نمیبینه،
بیماری که هر روز باهاش دست و پنجه نرم میکنه
و جنگی که راجع بهش با هیچکی حرفی نمیزنه،
تلاش میکنه که پیروز شه
و یه حرف شما ممکنه
اون لیوانِ صبری که با چنگ و دندون نگهش داشته لبریز بشه..!
خواستم یاداوری کنم شما توی موجودی حسابتون، هیکلی که تو باشگاه ساختید، پست و استوریای اینستاگرامتون، مدل گوشی و ماشین زیر پاتون، نمره و معدل و ارایش و عمل خلاصه نمیشید عزیزان. اینا خوبه ها ولی همش مال ۲ دقیقهست. اون چیزی که یاد بقیه میمونه، سطح شعور و مدل حرف زدنتونه، محبت و درک و فهمتونه، نظافتتونه، هدفاتونه، حرکت مثبتیه که انجام دادید.
Читать полностью…
در مسیرِ پرفراز و نشیب زندگی، در حال سقوط از لبهی شیب زندگی، در تقلای زنده ماندن و گاه در آرزوی مرگ. متلاشی از تلاشی نسبتا بینتیجه. ادامه ادامه ادامه، دست به دست، امیدوار، معلق در شدنها و نشدن ها و تعلق به جایی که نیست.
Читать полностью…
شبایی که خوابت رو میبینم، روزهاش تو یه دنیایِ دیگهم. انگار که بعدِ هر بار تو خواب دیدنت، یه جون به جونام اضافه میشه. تو خواب با هم خوشحالیم، از هم دور نمیشیم، بحث و دعوا نمیکنیم، حرف از جدایی نمیزنیم، کسی ما رو از هم دور نمیکنه، کسی ما رو از هم نمیگیره. تو خواب دیگه گریه نمیکنم، دلتنگ نمیشم، غمگین نیستم، دردی ندارم، نگرانِ هیچی نیستم، چون تو هستی. وقتی تو میای به خوابم، خوشحالم، عینِ یه بچهیِ چهار پنج ساله میشم که کنارت بالا پایین میپره و بازیگوشی میکنه. تو خوابام وقتی تو با منی، احساسِ امنیت میکنم، ترسی از چیزی ندارم، شجاعتر از حالتِ عادیم میشم. میدونم که اینا همش به خاطرِ وجودِ توئه؛ به خاطرِ اینه که تو خوابام مواظبمی، دستمو ول نمیکنی. هرچی که هست، فقط میدونم دیگه بیشتر از اینکه دلم بخواد بیدار باشم و زندگی کنم، دوست دارم بخوابم و تو رو کنارم داشته باشم، تو رو بغل کنم، تو رو ببوسم و نگران نباشم که ممکنه از پیشم بری. کاش توام میدیدی که تو خوابایِ من، ما دوتا چقدر کنارِ هم و با هم قشنگیم، خوشحالیم، همدیگه رو ول نمیکنیم و کنارِ هم حالمون خوبه. کاش میدیدی چقدر دستمو محکم میگیری و چقدر زیاد بغلم میکنی..کاش همیشه خواب بودم.
Читать полностью…
- گیر دادنامون الکی بود ، ما می خواستیم با چشم ببینیم بخاطرمون از چه چیزاییش میگذره ولی اونی که می خواستیم نشد.
Читать полностью…
زل زده بهم، میدونه حالم از طرزِ نگاه کردنش بهم میخوره ولی باز زل میزنه، میگم نگاه نکن عصبیم میکنی، عصبی ترم میکنی، باز نگاه میکنه زل میزنه، میخواد عصبی ترم کنه، میخواد بره رو مخم، میخواد عصبی تر شم دست بندازم گلوشو بگیرم فشار بدم، اونقدری فشار بدم تا خفه شه، دیگه نفسش درنیاد، بمیره.
دست انداختم گلوشو بگیرم دستم خونی شد، کاش آینه ها از شیشه ساخته نمیشدن که هربار این دستِ لعنتی جِر نمیخورد!
اگه دیگه از ته دلت نمیخندی و شاد نیستی،
بگرد و ببین برای از دست دادن
چه کسی یا چه چیزی سوگواری نکردی.
اگه دیگه نمیتونی به کسی دل ببندی و عاشق بشی،
بگرد و ببین چه کسی رو هنوز به خاطر اشتباهاتش نبخشیدی.
اگه دیگه انگیزه ادامه دادن نداری،
بگرد و ببین با کدوم حسرت زندگیت هنوز کنار نیومدی.
اگه دیگه خودت و دوست نداری،
بگرد و ببین تیکه های عزت نفست و تو چه اتفاقی از دست دادی.
قبل از اینکه به خودت بیای
و ببینی همه سالهای عمرت رو با غم، خشم،
حسرت و پوچی گذروندی؛
بگرد و ببین کجای داستانت خودت رو گم کردی!
مهم نیس روزم چقد بد بوده باشه حرف زدن با تو حتی واسه یه دقیقه هم روزه منو میسازه :)
Читать полностью…
خب من نمیتونم هیچکسی رو به اندازه تو دوست داشته باشم جوری که تو بی نقصی، اخلاقت، اهمیت دادنت، چشمات، همه چیز منچطوری نتونم تورو دوست نداشته باشم؟!
Читать полностью…
برشی از کتابهای معروف !🌱
@sabzbemannn
وای این تیکه کتابا جون میده واسه پروف !
تیکه کتاب یه خطی واسه بیو :)
@sabzbemannn
پاتوق هرچی کتاب خونِ.
بهم گفت:تاحالا شکار رفتی؟گفتم:نه گفت:من قبلا میرفتم ولی دیگه نمیرم،آخرین باری که شکار رفتم شکار گوزن بود،خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم.من بهش شلیک کردم،درست زدم به پاش وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت،نفس می کشید و با چشم هاش التماس می کرد.زیباییش جادوم کرده بود حس کردم که میتونه دوست خوبی واسم باشه میتونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسش درست کنم اما خوب که فکر کردم فهمیدم که اینجوری اون گوزن واسه همیشه لنگ میزنه و هر وقت من رو ببینه یاد بلایی می افته که سرش آوردم.از نگاهش فهمیدم بزرگ ترین لطفی که میتونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم.
بعدش گفت:<<تو هیچ وقت نمیتونی با کسی که بدجور زخمی کردی دوست باشی.>
- تو زندگی هر آدمی یه جدایی اتفاق میافته که اگه از پسِ اون جدایی بربیاد، همه جداییهای بعدیِ زندگیش قابل تحمل میشن.
Читать полностью…
ببین من خیلی صبوری میکنم، خیلی میگم عیب نداره، خیلی میگم ولش کن حالا یه کاری کرده، خیلی سعی میکنم بگذرم، خیلی سعی میکنم اهمیت ندم، نبینم، سکوت کنم، حرفی نزنم که دلی بشکنم، چیزی نگم، به روی طرف مقابلم نیارم، بدی دیدم خوبی کنم، کسی زمینم زد کاریش نداشته باشم، خیلی سعی میکنم مراعات کنم و جوابِ بدی رو با بدی ندم؛ من میبخشم، خودمو به ندیدن میزنم، طوری رفتار میکنم که انگار هیچی نمیدونم، حرفی نمیزنم که دلخوریم مشخص بشه، خیلی سعی میکنم تا اونجایی که بلدم صبوری کنم و چیزی رو خراب نکنم. اما، اما اگر چیزی که نباید، بشه و اتفاقی که نباید بیافته و قلبم بشکنه؛ دیگه توجه نمیکنم کجای کارم، چقدر پیش رفتم تو یه رابطه، چقدر طرف مقابلم رو دوست دارم و یا اون چقدر منو دوست داره. چون از اونجا به بعدی که دلم میشکنه، دیگه هیچوقت قرار نیست من اون آدمِ قبلی بشم که چشم روی همه چیز میبست و از اشتباهات آدما میگذشت. وقتی دلم بشکنه، دیگه بحثی نمیکنم، دیگه حسودی نمیکنم، دیگه سعی نمیکنم بجنگم، دیگه اهمیت نمیدم، دیگه نمیگم چرا؟ فقط ساکت میشم و توی سکوتم، از هرکسی که قلبمو شکسته، فاصله میگیرم. من تا وقتی که قلبم نشکسته باشه، حرف برای گفتن و انگیزهای برای جنگیدن دارم؛ بعد از اون دیگه هیچ چیز برام مهم نیست.
Читать полностью…
- گاهی کسانی که زیاد ارتباط برقرار نمیکنن واقعا غیر اجتماعی نیستن، اونا فقط تحمل غم و ادمای تقلبی رو ندارن.
Читать полностью…