آنکه خانهای ندارد، در نوشتن خانه میکند. آدورنو (استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است) Contact : aminbozorgian60
~ اگر بیماری را به شیوه قدما برهم خوردن تعادل بین بدن و روح بدانیم، میتوان آن را به دو دسته گسترده تقسیم کرد: یکی، حالتی که بدن از روح عقب میافتد؛ شرایطی که بدن نمیتواند به انگیزههای روح برای زندگی پاسخ دهد، ناتوان شده و همراهی نمیکند. این عدم پاسخگویی به مرور بر روح فشار میآورد که خود را با این ضعف هماهنگ کند. روح خشمگین میشود و میشکند و اگر این خواست تداوم پیدا کند، در نهایت تسلیم میشود و خود را غالباً با بدن علیلشده هماهنگ میکند. البته افراد بیماری را میشناسیم که تن به این هماهنگی نمیدهند و تا نهایت، «روحیه خود را حفظ میکنند» اما تعدادشان کم است و به همین دلیل به الگو مبدل میشوند.
دسته دیگر آن دسته از بیماریهاییاند که ناشی از شکستن یا ضعف روحاند؛ بدن زندگی را جستجو میکند اما روح با آن هماهنگ نیست. وضعیتی که روانپزشکان را به میدان فرا میخواند تا عقب افتادگی روح را جبران کنند و با دارو و فیزیوتراپیِ جان، توازن به هم خورده را کمی بهبود ببخشند.
اما تن چه موقعیتی در این وضعیت پیدا میکند؟ آیا او نیز سعی میکند خود را با روح عقبمانده هماهنگ کند؟
تن با مجموعهای از ماهیچهها و خون و رگها و مکانیسم عملکردی آن که چون ماشینی دقیق کار میکند، حیات مستقل خود را تا حد زیادی حفظ میکند: قلب میتپد و خون میچرخد؛ و بدن با همه بیاشتهاییها و نارساییها به کار خود ادامه میدهد. این استقلال میتواند روح را بیازارد که چرا متوقف نمیشوی؟ چرا هماهنگ نیستی؟ کسانی که ملال را تجربه کردهاند میدانند که نفرت از تن از ویژگیهای افسردگی است. به همین دلیل است که گاهی آن بدنی که نمیتواند یا نمیخواهد خود را کاملاً با روح درهمشکستهاش هماهنگ کند، حکم قتل خود را امضا میکند؛ وضعیتی که نام خودکشی را بر آن گذاشتهاند.
@AminBozorgiyan
~ در نظم اقتصادی جدید و در زنجیره تولید و توزیع، ما شاهد پراکنده شدن کارگران در سطوح مختلف هستیم که هر کدام شکل خاصی از رابطه را با نظام سرمایهداری متأخر دارند. کامیونداران یعنی کارگران حاضر در جادهها، نقش کلیدی در زنجیره تأمین را در سراسر دنیا به عهده دارند: افرادی که محصولات و خوراک را از بنادر و پایانههای آبی، هوایی و زمینی به تولیدکنندگان و توزیعکنندگان میرسانند. اعتصابات آنها طی دهههای اخیر، از ایران تا برزیل و ایالات متحده و چین، به یکی از مهمترین اشکال مبارزات جدید کارگری در برابر نظم اقتصادی موجود تبدیل شده است.
١. با توجه به جایگاه کلیدی این قشر در زنجیره تأمین، اعتصاب آنها بر خلاف بسیاری دیگر از اعتصابها تأثیر فوری و قابلتوجهی بر حیات اقتصادی دارد. تا جایی که میشاییل بلزر در کتاب Sweatshops on Wheels اعتصاب کامیونداران را با اعتصاب در پالایشگاه مقایسه میکند. ما در واقع با افرادی روبرو هستیم که از طریق دست از کار کشیدن، اهمیت پنهان اما فوقالعادهشان را به نظم اقتصادی و دولتی نشان میدهند. اعتصاب کامیونداران شوک دولت به جامعه از طریق برنامههای مختلف اقتصادی را به خودش باز میگردانند؛ و به همین دلیل است که عکسالعمل به آنها بسیار سریع است.
٢. میدانیم که کامیونداران با وجود اهمیت شغلیشان اما در وضعیت ناپایداری کار میکنند. بالاخص رانندگان که مالک کامیون نیستند در یک وضعیت مرزی همیشگیاند؛ کارگرانی بیثبات که بدون قرارداد، بیمه و امنیت شغلی همواره نگران قیمت سوختاند.
٣. اعتصاب کامیونداران اما یک ویژگی مهم داشته است: آنها به سبب ویژگیهای خاص شغلی، در سراسر دنیا شکل بسیار مدرنی از مبارزه را در دو دهه اخیر از جمله در ایران از خود نشان دادهاند. آنها بدون سندیکا و از طریق شبکههای اجتماعی این اعتصابها را سازماندهی میکنند؛ نمونهای از مقاومتهای افقی و غیرسازمانیافته که البته با وجود شکنندگی، ظرفیت بسیج بالایی دارد و دولت را برای مذاکره در تنگنا قرار میدهد. در واقع هرچند کامیونداران نشان میدهند که کارگران مستقل تا چه حد زیر فشار نظام سرمایهداری جهانیشده، آسیبپذیر شدهاند، اما از سوی دیگر از امکان های تازه نیز همزمان رونمایی میکنند.
اعتصاب کامیونداران در ایران عمق بحران و راهکارهای موجود در برابر آن را همزمان نشان میدهند.
@AminBozorgiyan
📻این هفته در پرگار: دادخواهان درک میشوند؟
🔻جامعه ایران تا چه حد با دادخواهی خانوادههایی که یک یا چند عضوشان را جمهوری اسلامی گرفته همدلی میکند؟ داداخواهان چقدر احساس همبستگی میبینند؟
میهمانها:
امین بزرگیان، جامعهشناس
البرز صادقی، دادخواه
@BBCPersian
روزنامه ایران
٢٢ اردیبهشت
@AminBozorgiyan
به بهانه نمایشگاه کتاب تهران
جنبش خستگان:
/channel/AminBozorgiyan/1358
رستگاری در خیابان:
/channel/AminBozorgiyan/1359
~ امروز اول می روز جهانی کارگر است. در همه کشورها سمبلهایی برای این روز وجود دارد: کارگری که یا جانش را بر سر آگاهی طبقاتی که بدان نائل شده از دست داده است، و یا آنکه به سبب نقش ویژهاش در رهبری جنبش کارگری توانسته اثری ماندگار بگذارد. تاریخ مدرن ایران هم ازین سمبلها کم نداشته است. من اما امروز میخواهم «ستار بهشتی» را پیش بکشم؛ ازینجهت که چهره کارگری او با همه خصلتهای ویژهاش در پس ایدئولوژیهای مسلط بر جهان ذهنی و مادی ما مدام پنهان شده است.
ستار یک کارگر روزمزد بود؛ موقتی کار. ساکن حاشیه شهر که روزها برای کسب نان برای مادر و خواهرش بیرون میرفت و شبها در خانه از موقعیت انضمامیاش مینوشت. او بیشک نمادی بود از کارگری که به جایگاه طبقاتی خود آگاهی یافته و دشمنان آن را شناخته است. لحن بیپروای او نشانهای بود از کسی که «جز زنجیرهایش چیزی برای از دست دادن» ندارد. ستار را نباید به یک وبلاگنویس فرو کاست.
از سوی دیگر موقعیت کاری و شغلی او بگونهای بود که نمیتوانست در صنف و سندیکایی جای بگیرد: روزمزدها و بیثباتکاران سندیکایی ندارند؛ آنها حتی پرولتاریا نیستند. ستار کسی بود از گروهی که در علوم اجتماعی «فرودستان/ Subaltern» نامیده میشوند؛ بیرونیترین لایه طبقات کمدرآمد، اما توانسته بود سرمایه فرهنگی طبقه «پرولتاریا» را برای خود جمع کند. پروای آگاه کردن دیگران از وضعیت خود را داشت، و سعی کرده بود تحلیلی از ریشههای این وضعیت را در حیات ذهنیاش سامان دهد. این جهش انفرادی و بیرون از مناسبات مرسوم به درون جنبش کارگری چهرهای ویژه به او میدهد.
میدانیم که او در ١٣ آبان [چه نمادین] سال ١٣٩١ زیر شکنجه کشته شد؛ جایی که احتمالاً مقاومتی را از خود نشان داده است، ابراز پشیمانی نکرده و در زندان هم بر سر درک و دریافتش از وضعیت باقی مانده است. پس ما با کسی از طبقه فرودست روبرو هستیم که توانسته پرولتر شود، و به آن تا حد از دست دادن جانش وفادار بماند.
شکی نیست که ستار بهشتی در طلیعه آغاز جنبشهای فرودستان از نیمه دهه نود، چهرهای ویژه است.
یادش گرامی
@AminBozorgiyan
~ انفجارها در بندرعباس به هر هدفی و توسط هر کسی صورت گرفته باشد؛ قطعا یک نتیجه عمومی در افکار جامعه خواهد داشت: تقویت ایده ضدیت با جنگ و تضعیف جایگاه سیاسی حامیان این ایده. جامعه لحظهای کوتاه از جنگ را دیده و حافظه جمعیاش فعال شده است. ترکیب میان این تصویر واضح از جنگ و حافظه چنان شدت و تأثیر عمیقی دارد که میتواند جایگاه نیروها و ایدهها را در ذهنیت جمعی تغییر دهد.
در مطالعات حافظه، عبارت «قلمروی حافظه» میتواند چنین لحظاتی را نشان دهد. یادبودها مکانهایی هستند که قرار است حافظه را نسبت به رویداد یا افرادی فعال نگه دارند. این مکانهای حافظه، به این سبب تأثیرگذاراند که عینیت مادی دارند؛ یعنی فقط روایتی تاریخی در کتابها نیستند. مادیت داشتن مجسمهای درباره جنگ جهانی اول در جایی مثل لندن، حافظه جمعی را به هدفی بر سر آن واقعه فعال نگه میدارد. در مجموع اینکه قلمروهای حافظه مثل موزهها و یادبودها و فیلمها و مجسمهها و غیره تأثیر مهمی در ساختن و هدایت حافظه جمعی دارند. و میدانیم که محتوای این نوع حافظه است که چشماندازها و مسیرهای بنیادین جمعی را میسازند.
انفجارها در بندرعباس همچون یک قلمروی حافظه خود را در منظر دید همگان و با وضوح بسیار نمایش دادند. هیچ یادبودی، موزه و اثری نمیتوانست قدرت این اجرا با تمامی ابعادش را در یادآوری جنگ داشته باشد. بندرعباس با شدتْ جنگ را به آستانهی خاطره جمعی آورد و همان نقشی را پیدا کرد که یادبود جنگ جهانی اول در لندن: نفی جنگ؛ اما این یادآوری فقط فرهنگی نیست بلکه به سبب شدت، وضوح، تازگی و نزدیکیاش نوعی یادآوری بنیادین و همه جانبه است.
افراد جامعه با هر رویکرد سیاسی در نتیجه عملکرد این قلمروی حافظه، دیدگاهها و مطلوباتشان را بهگونهای تنظیم میکنند که از جنگ دور شود، از حامیان متنوع جنگ قطع ارتباط میکنند و حامی پروژههایی میشوند که آنها را از هر نوع جنگی جدا سازد. این فرایند لزوماً آگاهانه نیست؛ قلمروی حافظه بر ناخودآگاه مؤثر است اما آثاری که بر جا میگذارد در واقعیت بیرونی و میدان سیاسی است.
@AminBozorgiyan
~ برنامهای را به واسطه حضور دوست و همدانشگاهی قدیمی، شروین وکیلی، به میزبانی سروش صحت میدیدم که بسیار جالب بود. در واقع، از همان ابتدا تبدیل به مثال خوبی شد برای فهم یک موقعیت جامعهشناسانه در ایران و حتی جهان امروز. شروین در ابتدای صحبتهای خود در پاسخ به این سؤال که هویت ایرانی چیست، بعد از توضیحاتی میگوید: تمدن ایران اولین جایی بود که کشاورزی در آن شکل گرفت، حیوانات اهلی شدند، روستاها شکل گرفتند، آب جو درست شد و خط به وجود آمد. این حرف شروین در یک برنامه عمومی حیرتانگیز بود. حافظه من از سالهای دوران لیسانس خبر از یک دستکاری معنادار در روایت تاریخی او میداد.
همه این اولینها مربوط به جغرافیایی است که ما آن را امروزه تحت عنوان «هلال حاصلخیز» میشناسیم، جایی در بینالنهرین و مربوط به تمدن سومری. این منطقه شامل بخشهایی از عراق، سوریه، جنوب شرقی ترکیه، غرب ایران و شمال اردن امروزی میشود. آیا تمدن سومریان (بینالنهرین) همان تمدن ایران بود؟ نه. سومر در بخش جنوبی منطقه بینالنهرین، بین دو رودخانه دجله و فرات قرار داشت. خط میخی و هیروگلیف در چه تمدنهایی ظاهر شدند؟ اولین خط نوشتاری به طور رسمی در بینالنهرین با خط میخی و در مصر باستان با خط هیروگلیف شکل گرفت.
اینجاست که سوال ابتدایی سروش صحت معنادار میشود که پرسید: جامعهشناسی یعنی چهکاری؟ جامعهشناسی به این موضوع میپردازد که جامعه اکنونی در چه شرایطی است که چنین دستکاریهایی (یا بهتر بگویم چنین تفسیرهایی) بیان میشود و مورد استقبال قرار میگیرد؟ اینکه جامعه برخوردار از چه وضعیتی است که آگاهی کاذب در آن رشد میکند؟ چه دردی، چه معضلی وجود دارد که قرار است روایتی اغراقشده از شکوه تاریخی آن را التیام ببخشد؟- شکوهی که حتی یکبار اسم از دیگر تمدنها و جغرافیاهای دخیل در آن به میان نمیآید.
کار جامعهشناس اندیشیدن به این سؤالهاست.
@AminBozorgiyan
هر آرشیوی همزمان هم بنیانگذار است و هم تداومدهنده. آرشیو هم انقلابی است و هم سنتگرا. اقتصاد آرشیو در این کارکرد دوگانه از طریق نگهداری، ذخیرهسازی و صرفهجویی عمل میکند اما به شکلی غیر متعارف؛ یعنی از طریق ایجاد قانون و نظم یا مجبور کردن دیگران به رعایت قانون که پیشتر آن را عملکردی قانونمدارانه یا قانونگذارانه (نومولوژیک) نامگذاری کردیم. در واقع آرشیوْ قدرتی بهمثابه قانون دارد.
____________
👈متن کامل
گلهای غالباً پژمرده در نقاشیهای پروانه اعتمادی ارجاع روشنی به زوال دارند. اساساً فرسودگی از تمهای مورد علاقه او است. البته زوال برای او بیشتر از آنکه چیزی مربوط به اضمحلال باشد، معطوف به پدیدار گذر زمان و بالطبع خاطره است: آنچیزهایی که میرود تا فراموش شود و یا در معنای کلیتر رو به نیستی است. گلها در واقع روایتی از خاطرات محوشده در بستر زیستی است که هر روز به مرگ نزدیک میشود.
اشیای بیجان نیز که در قالب گلدانها، جعبههای فلزی روغن و یا جعبههای چای و غیره در آثار او دیده میشوند تأکیدی بر همین موضوع دارند. آنها نیز غالباً از شکلافتاده، رنگورو رفته و به وضوح اضمحلال یافتهاند. اشیا مصرفکنندگانی را در گذشته به یاد میآورند. به عنوان مثال در این نقاشی(١٣۵٨) بر روی سیمان، ما حلب روغنی را میبینیم که بر روی آن تصویری از تاریخ (بطور مشخص دوره هخامنشی) حک شده و زیر آن نوشته شده است: «شاهپسند». بطور روشنی شی از تاریخ میگوید؛ تاریخی که بصورت دِفرمه درآمده و با گلدانی رنگورو رفته ترکیبی از زمانی سپریشده را میسازد: البته زمانی که تا اکنون امتداد یافته و به نوعی دیگر مصرف میشود.
تاریخ برای اعتمادی چه در اشیا و چه در موجودات زنده حالتی از زشتی را دارند. اعتمادی محتوای زیباشناسانه اثرش را بر پایه نوعی فقدان، زشتی، زوال و در مجموع آثار بیمصرف تاریخی میگذارد. او با این ترفند گذشته را نه در مقام چیزی باشکوه که در مقام یادآوری یا خاطره نمایش میدهد؛ چیزی که در حافظه ما در فرمی بیشکلشده همچنان پایدار است. پسزمینه ساده و سفید اثر نیز تأکیدی بر همین اندیشناکی او به گذشته است که گویا نقاش میخواهد خاطراتش را در جلوی پردهی عکاسخانهای ثبت کند.
@AminBozorgiyan
📣 فایل صوتی نشست:
📌 «تجربهی ۵۷»
🎙 با حضور:
■ پارسا زنگنه (دبیر نشست) 00:00
● «مقدمه»
■ امین بزرگیان 06:25
● «لحظه یوتوپیک تاریخ معاصر»
■ محمدمهدی اردبیلی 53:25
● «انقلاب و پشیمانی»
■ مهسا اسدالهنژاد 01:45:20
● «دستکم از دو انقلاب حرف میزنیم»
توضیح: مهمان بعدی آقای همایون سیریزی بودند، اما ارائهشان بهدلیل آنکه متکی بر پاورپوینت و تصاویر بود – به درخواست خودشان – در این فایل صوتی گنجانده نشدهاست.
در کتاب تحسینشده «غزه در پیشگاه تاریخ» که به تازگی توسط نشر مردمنگار منتشر شده است، انزو تراورسو نگرشهای غربی نسبت به نسلکشی جاری اسرائیل در غزه را به چالش میکشد و آن را در بستر تاریخی گستردهتری، شامل هولوکاست و روز نکبت، بررسی میکند.
تراورسو توضیح میدهد که چگونه یادبود هولوکاست پس از جنگ جهانی دوم به نوعی «دین مدنی» تبدیل شد که مدافع حقوق بشر و ارزشهای دموکراسیهای لیبرال غربی بود. بااینحال، او هشدار میدهد که در دهههای اخیر، «حافظهی هولوکاست دچار دگردیسیای متناقض شده و اسرائیل همراه با بیشتر قدرتهای غربی از آن بهعنوان ابزاری برای توجیه حمایت بیقیدوشرط از اشغالگری اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی استفاده کردهاند.»
با مشاهده این تحریف تاریخی، تراورسو میگوید: «من از اینکه چطور بسیاری از واژهها و مفاهیم دچار سوءاستفاده و بدفهمی شدهاند، شوکه شدم.» او اضافه میکند: «اکنون با موقعیتی متناقض روبهرو هستیم که در آن، عامل جنایت حماس و فلسطینیها معرفی میشوند، درحالیکه قربانیان اسرائیلیها هستند. این یک وارونگیِ کاملِ واقعیت است.»
@AminBozorgiyan
نوستالژی، تاریخ و انقلاب ۵٧
انجمن علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد
امین بزرگیان
اسفند ١۴٠٣
@AminBozorgiyan
برای تهیه نسخه الکترونیکی کتاب میتوانید به اینجا مراجعه کنید:
https://taaghche.com/book/224486/غزه-در-پیشگاه-تاریخ?fbclid=PAZXh0bgNhZW0CMTEAAabA_jY34xX_-xxKJoJ96jwdJOhGw-UjbExolKxGk2HQnYLaybUrOqwz_1U_aem_lHeduSRYtMGKSfHFG1uRvw
ترجمه فارسی ﮐﺘﺎب «غزه در پیشگاه تاریخ» Gaza devant l’histoire نوشته انزو تراورسو، پژوهشگر سرشناس ایتالیایی مدتی کوتاه پس از انتشار، توسط نشر مردمنگار منتشر شد و آن را میتوانید از کتابفروشیها تهیه کنید. کتاب ﭘﯿﺶ رو ﺑﻪ اﺿﻄﺮار و در زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻮﺗﺎه ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﺪ؛ ﻋﮑﺲاﻟﻌﻤﻠﯽ ﺑﻮد ﺑﻪ ﺣﺠﻢ ﻧﺎﺗﻮاﻧﯽ و ﺧﺸﻢ ﻣﻦ از آﻧﭽﻪ در ﻏﺰه ﻣﯽﮔﺬرد. ﺗﺮﺟﻤﻪ و ﺗﺄﻟﯿﻒ اﯾﻦ اﺛﺮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﻓﺮاﻫﻢ ﮐﺮد ﮐﻪ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ اﺣﺴﺎس ﮐﻨﻢ ﻣﯽﺗﻮاﻧﻢ درﻗﺒﺎل اﯾﻦ ﻧﺴﻞﮐﺸﯽ ﺑﺰرگ ﮐﺎری ﮐﻮﭼﮏ اﻧﺠﺎم دﻫﻢ.
ﭘﯿﺶ از ﻫﺮﭼﯿﺰ ﻗﺪردان ﭘﺮوﻓﺴﻮر اﻧﺰو ﺗﺮاورﺳﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﺸﺎدهروﯾﯽ اﻣﮑﺎن اﻧﺘﺸﺎر ترجمهی ﻓﺎرﺳﯽ اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﻓﺮاﻫﻢ ﮐﺮد. او ﺑﺮای ﻣﻦ ﻧﻮﺷﺖ: «ﻧﯿﺎزی ﻧﯿﺴﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﻘﺪر از اﯾﻦ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﻫﺴﺘﻢ و اﻣﯿﺪوارم ﺑﻪ روﺷﻦ ﺷﺪن ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺑﺮای ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎﻧﺎن ﮐﻤﮏﮐﻨﺪ». اﻣﯿﺪوارم ﮐﺘﺎب ﺗﺮاورﺳﻮ در ﻓﻀﺎی اﯾﺮان ﺻﺪای ﻣﻮاﺟﻬﻪای ﻣﻬﺠﻮر ﺑﺎ ﻣﺴﺄﻟﮥ ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ را اﻧﻌﮑﺎس دﻫﺪ و اﻧﺴﺎنﻫﺎ را ﺣﻮل ﮐﻠﻤﺎت ﺧﻮﯾﺶ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﺪ.
ﺑﻪ ﮐﺘﺎب ﺗﺮاورﺳﻮ دو ﻣﺘﻦ در اﺑﺘﺪا و اﻧﺘﻬﺎی ﮐﺘﺎب اﻓﺰودهام ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻨﺪ در ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺎ ﻣﺘﻦ ﺗﺮاورﺳﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ، اﻣﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﮥ آنﻫﺎ ﺑﺮای ﻓﻬﻢ ﻣﺘﻦ اﺻﻠﯽ ﺿﺮورﺗﯽ ﻧﺪارد و ﻣﺘﻮﻧﯽ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
@AminBozorgiyan
شجاع باش و به نسلکشی خیره شو
معرفی کتاب غزه در پیشگاه تاریخ
نسیم هدایتی
مجله چشمانداز ایران
خرداد ١۴٠۴
@AminBozorgiyan
گفتوگویی درباره معنای دادخواهی
بیبیسی فارسی/ پرگار
همراه با آقای البرز صادقی از خانواده دادخواهان هواپیمای اکراینی
@AminBozorgiyan
~ بیشک ما با نوعی همبستگی ملی بر سر تصمیم احتمالی ترامپ برای تغییر نام خلیج فارس روبرو شدیم. فارغ از دلایل مادی و اقتصادی ترامپ برای این کار بیحاصل احمقانه، حولوحوش این واقعه به چه موضوعاتی میتوان اندیشید؟ به مواردی چند اشاره میکنم:
یک) حالْ ایرانیان بهتر میتوانند به آن معنایی از ناسیونالیسم که منافع ملی را بیتوجه به «دیگری» صورتبندی میکند، توجه کنند. ترامپ میخواهد نام خلیج فارس را بر اساس منافعی که برای آمریکا دارد، تغییر دهد. او با این شعار که «اول آمریکا» توانسته رأی جمع کند. تغییر نام خلیج فارس و مکزیک و غیره کارکردی برای آمریکا دارد و میتواند مثلاً آن را از منافعی که از سوی کشورهای عربی به سمتش سرازیر میشود، برخوردار کند. بنابراین در چشمانداز آن معنا از ملیگرایی، ترامپ کار غلطی نمیکند؛ زیرا که هر چیزی را میتوان فدای منافع آمریکا کرد.
ناسیونالیسم ایرانی ضد عرب و ضد افغانستانی و بیتفاوت به نسلکشی فلسطین حال میتواند حد نهایی اندیشهی دیگریستیزش را مشاهده کند. ریشخند هستیْ محصول چنین موقعیت آیرونیکی است که برای او ایجاد شده است.
دو) یکی از ویژگیهای عمده عصر مدرن به تعبیر هالبواکس، ارتقای هویت ملی فارغ از سرنوشت افراد است. او مینویسد: «ملت به سرنوشت فردی اعضای خود علاقه ندارد» بلکه به نمادها و نشانههایی حساس است که بتواند به همگان «نقاطی برای درک زمان بدهد». نام خلیج فارس برای ایرانیان یکی ازین نمادهاست. اوست که به آنها عمق تاریخی، قدمت، و در نتیجه حس اصالت میدهد؛ کاری که لزوماً ساکنان حوالی آن دریا در ایران نمیتوانند انجام دهند. هالبواکس به همین دلیل به این نکته اشاره میکند که اگر دولتی بتواند خود را نگهبان این حافظه جمعی، اصالت و هویت بشناساند، این توان را مییابد که حقوق انسانی شهروندان را برای منافع خودش تا حد ممکن زیر پا بگذارد. ترامپ خود نمونه این وضعیت است؛ کسی که با برجسته کردن آمریکا در مقام یک مفهوم انتزاعی، چنان توجهی را سمت خود جلب کرده که حتی این جسارت را یافته که حقوق اساسی آمریکاییان مثل آزادی بیان و حق سقط جنین را از آنها بگیرد.
عناصر هویتی با وجود اهمیتشان در همبستگیهای جمعی، میتوانند ابزار یک مصالحه سیاسی قرار بگیرند، تولید خشونت و جنگ کنند و گاه تاریخ را در مقام یک پسرفت جمعی ظاهر نمایند. اینجاست که آنچه تحت عنوان جامعه مدنی، آگاهی جمعی و «بیلدونگ» میشناسیم میتواند مانعی برای این بهرهکشی ناموجه از حافظه جمعی شود و از پیوند بین عناصر هویتی و انسانیتزدایی جلوگیری کند.
@AminBozorgiyan
هنر غیرداستانی
گفتوگویی درباره معنای روانکاوی و نویسنده بودن با آدام فیلیپس
پاریس ریویو، شماره ۲۰۸، بهار ۲۰۱۴
@AminBozorgiyan
~ با کسی صحبت میکردم؛ در بین حرفها وقتی فهمید از حیث فردی و شخصی تأثراتم از کشتگان بندر عباس و غزه تفاوتی با هم ندارد و هر دو به یک اندازه من را آزردهاند، خیلی تعجب کرد. سریع گفت؛ مگه ایرانی نیستی؟
عكسالعمل او خیلی جالب بود. در واقع داشت میگفت وطن دوستی یعنی ارجح دادن آسیبدیدگان و کشتگان دارای کاغذهای ایرانی بر دیگری. اصلاً برایش شدت و نوع ستم در این سویهگیری عاطفی مهم نبود. دقت کنید که حتی از حيث عاطفی او اینگونه بود نه عقلانی؛ و خب این برای من فوقالعاده عجيب و البته دهشتناک بنظر رسید.
بگذریم از اینکه او را کشتار غزه اصلاً متأثر نکرده بود و اساساً مقایسهای بین این دو در حوالی عاطفهی او وجود نداشت.
به او یادآوری کردم که کسانی شبیه به تو، نباید فراموش کرد که امثال کشتگان در بندر عباس را در زندگی روزمرهشان آدم حساب نمیکنند؛ یک سری کارگر گدا گشنهی شهرستانی. این نوع ناسیونالیسم بورژوایی بسیار رقتانگیز است.
از حیث عقلانی قابل توجیه است که منِ نوعی از واقعهای در سیستان ایران بیشتر از همان واقعه در سیستان افغانستان متأثر شوم. ما درون اپیستمه دولت - ملت مدرن هستیم و از حیث فرهنگی اینگونه جامعهپذیر میشویم که مسایل مربوط به محدودههای مرزی برایمان مهمتر باشد؛ هرچند اصلاً تابحال سیستان ایران را ندیده باشیم و از آن تجربهای نداشته باشیم. همچنین چون واقعهای در سیستان ایران بیشتر بر زندگی من در تهران مؤثر است و آن را دستخوش آثاری قرار میدهد، عقلانی است که متأثرتر شوم؛ اما ساحت عاطفی، انسانی و جهان شمول است. چگونه میتوان مرگ و رنج آدمها در سیستان افغانستان در حد خبر باشد و در سیستان ایران من را از هم بپاشاند؟
این خیلی عجیب، غیر طبیعی و البته از اختراعات عصر مدرن است.
@AminBozorgiyan
چندی پیش آقای رسولاف را بابت بیاعتنایی نه تنها نسبت به نسلکشی در غزه که حتی نسبت به دزدیده شدن و کشته شدن همکاران فلسطینیاش چون حسونه و حمدان بلال، نقد کردم. ایشان این نقد چند خطی در حد استوری را تحمل نکرد و بلاک کرد. همانگونه که نوشته بودم این عکسالعمل راه حل نیست و بالاخره باید برای این نقد نه تنها به ایشان بلکه به یک فیگور رایجشده ایرونی در میان هنرمندان پاسخی داده شود. استقبال باید کرد ازینکه به کامنتها در این زمینه پاسخ دادهاند. حالا بیایید کمی پاسخ حیرتانگیز ایشان را بررسی کنیم.
یک) روشن است که آقای رسولاف فرق بین نسلکشی و جنگ را نمیداند که در کنار غزه نام اکراین را میآورد. این چه جور سوژه سیاسی است؟ حتی نمیداند که پشت اکراین به سبب تجاوز پوتین احمق کل دنیا ایستاده و پشت فلسطین چند تا نیروی پاپتی یمنی؟ یعنی نمیداند یا برای توجیه سکوتش اینها را کنار هم گذاشته است؟
دو) آقای رسولاف میگوید توان محدودی دارد و ترجیح میدهد آن را صرف ایران و ایرانیان کند و نه بقیه ستم دیدگان؛ پاسخی بسیار رایج در بین اهالی هنر ایرونی. حتی آنهایی که بیتفاوت به وقایع سیاسی ایران هستند هم غالباً از همین ژارگون استفاده میکنند: «من توان محدودی دارم و آن را صرف کارم میکنم». بنظر من هیچ ایرادی به این پاسخ نیست. هنرمند، خیاط، بازیکن فوتبال و غیره را نمیتوان مجبور کرد که سیاسی باشند. اما مشکل «رسولاف ایسم» این است که از بقیه دنیا و دیگر هنرمندان انتظار دارد که به موضوع ایران و کشتارها و زندانهایش توجه کنند. یک جستوجوی ساده اینترنتی این انتظار را میتواند به شما نشان دهد. چطور دیگران باید به مسأله ایران توجه کنند اما شما برای فلسطین «حال» ندارید؟ مگر آنهایی که در اروپا و آمریکا میخواهید به ایران توجه کنند، خودشان در زندگی و کشورشان مسأله ندارند؟ تا به فلسطین رسید آسمان تپید؟ مگر محتوای فیلمهای شما و اصرار بر نمایش آن در جشنوارههای خارجی جز تمنای توجه مخاطب غربی به مسأله ایران نیست؟
سه) هنرمند، نویسنده و غیره با کیفیت اثرش «سیاسی» میشود. وقتی کار خودش را به خوبی انجام میدهد جهانبینی بدیلی را روی میز میگذارد و این یعنی کار سياسی.
به همین دلیل برخلاف ادعای کتاب فرهادپور و اسلامی معتقد هستم کیارستمی هنرمندی حقيقتا سیاسی بود. این را قبلا هم نوشتم. این حرف بدین معناست که بدنبال اظهار نظر یا محکوم کردن اسراییل یا جمهوری اسلامی در بین سینماگران و غیره نیستم، کار بدرد بخوری هم چندان نمیدانم اما پارادوکسی که در موضوع امثال رسولاف وجود دارد اینجاست که امثال وی با شدت بخشیدن در اظهار نظر سیاسی اساساً جایگاه پیدا کردهاند. هاله دور آنها مرهون محتوا و اظهار نظرهای سیاسی آنهاست. از تمام دنیا میخواهند که به مسأله ایران و ستم موجود در آن حساس باشند. چیزی که كيارستمی مثلا نمیگفت. فیلمش را میساخت. اینجاست که سکوت در برابر نسلکشی فلسطین مسأله میشود. دم خروس در پس قسم حضرت عباس بيرون میزند. ما با نوعی اقتصاد اظهار نظر روبرو میشویم. بوی عدم صداقت به مشام میرسد تا حدی که اظهارنظرهای سیاسی درباره ایران را هم بیخاصیت میکند.
نه آقای رسولاف، همانطور که میدانید جامعهای که سالها رشد خود را در جاهایی مثل جنبش زن، زندگی، آزادی نشان داده است را نمیتوان به این راحتی بدنبال «نخود سیاه» فرستاد.
موضوع فقط ترس ازین نیست که سخن از فلسطین برخی مخاطبانتان را ناراحت میکند، مسأله به نوعی اقتصاد سیاسی بازار سینما بر میگردد. حمایت از فلسطین آینده اقتصادی شما در همکاری با تهیهکنندهها و بنگاهها و کارتلهای فیلمسازی را به خطر میاندازد؛ مسأله اصلی این است.
@AminBozorgiyan
موضوع آرشیو، حافظه و تاریخ، پس از جنگ جهانی دوم اهمیتی فوقالعاده یافت. فاجعهی همگانی مقدماتی را برای بازخوانی تاریخهای فردی و جمعی گشود.
فضای فرهنگی و هنری ایران معاصر هم چندی است بر این موضوع تمرکز معناداری یافته است. در متنی که بهزودی منتشر خواهم کرد با اتکا به بحث ژاک دریدا در کتاب «تب آرشیو: برداشتی فرویدی» کمی دربارهی این موضوع در ایران سخن خواهم گفت. پیش از آن مناسب دیدم که برای آشنایی با مبحث دریدا بخش نخست کتاب او را به فارسی ارائه دهم. امیدوارم ترجمهی کامل کتاب «تب آرشیو» دریدا را بتوانیم بهزودی به پایان برسانیم. تمامی پانوشتها از مترجمان است.
@AminBozorgiyan
جلسه نقد و بررسی کتاب «مسأله رنج؛ جستارهایی درباره فقدان، فاجعه و مرگ» نوشته امین بزرگیان، نشر کرگدن
با حضور: مصطفی ملکیان
مارال لطیفی
به میزبانی اکو ایران
(فایل صوتی)
@AminBozorgiyan
~ اشیا وقتی حیثیتی تاریخی پیدا میکنند از «وسیله» به نوعی «معنا» مبدل میشوند؛ چیزی که نام یادگاری به خود میگیرد. یادگاری، اِعمال مکانیزمهای یادآوری بر اشیا است.
امروز کفشهایی که با آن از ایران آمده بودم را بیرون انداختم. قطعا آنها سرسختترین چیزهایی بودهاند که به سطلهای بازیافت تحویل دادهام؛ شیای که برای من نه زباله شد و نه حتی قابل بازیافت. خانه، شهر و فرآیند پشت سر گذاشتن آنها را این کفشهای فرسوده یادآوری میکردند و به امید طی کردن همین مسیر در جهتی خلاف حفظ شده بودند.
لحظهای مکث، خنده بر معنایابیهای انسان آواره در جهان معنازدوده، و سپس غرق شدن در رؤیای تحقق یک آزادی ناب؛ گزارشی از بدرقه باشکوه کفشها به جهانی دیگر.
@AminBozorgiyan
~ مارکس در ایدئولوژی آلمانی مینویسد: «تغییرات بزرگ اجتماعی بدون غلیان زنانه غیرممکن هستند».
این مواجههی نو در اواسط قرن نوزدهم نسبت به مسأله زنان الهامبخش بخش بزرگی از جنبش فمنیستی در قرن بعد میشود و امر سیاسی رهاییبخش را به زنانگی متصل میکند؛ روندی خلاف جریان فرهنگ اروپایی-مسیحی که امر سیاسی را اساساً چیزی مردانه ادراک میکرد. پیوند در همتنیده میان فمنیسم و بعدها راهپیماییهای حولوحوش هشت مارس با نیروهای سوسیالیستی در اروپا برآمده ازین نسبت وارونهشده در نظریه مارکسیستی بود بالاخص اینکه در کتاب تزهای فوئرباخ به این ایده رادیکال انجامید که: «خانواده [به عنوان شکلی از مالکیت خصوصی] باید در نظریه و عمل از بین برود».
مارکس از غلیان زنانه سخن میگوید و نه غلیان زنان. این تمایز به جز خصلتهای استراتژیک در دعوت همه جنسها برای مبارزه، از حیث معرفتشناختی اهمیت بسیار محوری در فمنیسم چپ بالاخص در موجهای اخیر داشته است؛ تأکیدی که از اساس جنسیتزدگی مرسوم را نفی میکند و از شکلی جهانبینی سخن میگوید که محصول حیات حسّانی و عقلانی متفاوت با عقلانیت ابزاری، سودمحور، انسانیزدوده، و فارغ از اشتیاق در عصر جدید و بطور مشخص در نسبت با «سیاست مرسوم» صورتبندی میشود. فمنیسم با تأکید بر مسأله برابری، امر رهاییبخش زنانه یعنی توجه مدام به اجزای زندگی- تن، عواطف و شور را به درون امر سیاسی میکشاند و خواستار «سیاست بدیل» میشود: چیزهایی که میتوانند بهگونهای دیالکتیکی «شجاعت» و «احتیاط» را پیش بکشند؛ آشکار شوند، حتی لازم باشد کاملاً برهنه شوند، و آنگاه هوشمندانه جایی پنهان شوند تا عملیات بعدی. بیراه نیست غلیان زنانه تا این حد شکلی چریکی پیدا میکند و جایی را ضربه میزند که برای نظم حاکم جبرانناپذیر میشود؛ جاهایی از مردسالاری و سلطه، استبداد و استعمار.
@AminBozorgiyan
📣 #مدرسه_تهران برگزار میکند:
📌 «تجربهی ۵۷»
🎙 با حضور:
■ محمدمهدی اردبیلی
● «انقلاب و پشیمانی»
■ مهسا اسدالهنژاد
● «دستکم از دو انقلاب حرف میزنیم»
■ امین بزرگیان
● «لحظه یوتوپیک تاریخ معاصر»
■ همایون سیریزی
● «هر آن چیز که هستی نیافتهاست، هرگز از میان نیز نخواهد رفت»
● دبیر نشست: پارسا زنگنه
📍پنجشنبه ۱۶ اسفندماه، ساعت ۱۷
♦️ حضوری، آنلاین و آفلاین
🔺️ حضور در این نشست رایگان است.
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @pouya_teh_82
انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار میکند:
نشست تخصصی
بازخوانی انقلاب ۵۷
سخنرانان:
👤جناب آقای دکتر سلمان صادقی زاده(استادیار جامعه شناسی سیاسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
عنوان سخنرانی: امتداد یا انقطاع تاریخی نگاهی به رابطه ژانوسی انقلاب اسلامی با انقلاب مشروطه
👤جناب آقای امین بزرگیان( پژوهشگر علوم اجتماعی دانشگاه نیس فرانسه)
عنوان سخنرانی: انقلاب ۵۷، مساله نوستالژی و تاریخ
👤خانم دکتر رز فضلی ( پژوهشگر علوم اجتماعی در موسسه thrive و استاد مهمان در دانشگاه مموریال کانادا)
عنوان سخنرانی: سوژه انقلابی از سبکی تحمل ناپذیر تا بار هستی
⏱ زمان برگزاری: چهارشنبه
۸ اسفندماه/۱۴۰۳
ساعت ۱۸
🏤 مکان برگزاری: بستر فضای مجازی( اسکای روم)
لینک ورود به جلسه:
https://www.skyroom.online/ch/anjomanelmi/political
شب گذشته این شانس را داشتم در اجرای سهیل پیغمبری، آهنگساز و نوازنده سازهای بادی در بخش پروتستان کلیسای سن پییر در مرکز شهر استراسبورگ فرانسه حضور داشته باشم. این کنسرت سولو (انفرادی) در جای جالبی برگزار شد. کلیسای قدیمی Saint Pierre که تاریخچه آن به قرون وسطی (قرن هفت میلادی-زمان ظهور اسلام) باز میگردد ازین حیث سازه ویژهای است که ترکیبی است از بخشهای کاتولیک و پروتستان در یک بنا؛ هم شاهد معماری رومنس در این اثر هستیم و هم گوتیک. با تأثیرگذاری جنبش پروتستان در قرن شانزدهم بر منطقه آلزاس، طی فرمان لویی چهاردهم کلیسا به دو بخش غربی (کاتولیک) و شرقی (پروتستان) تقسیم شد و کلیسا هویت دوگانه یافت. در واقع خود مکان اجرای کنسرت «مدار» برای من در بدو امر راوی نوعی تنش و البته تاریخچهای از بربریت و جنگ بود، هرچند امروزه به عنوان نمادی از «همزیستی» ادراک میشود؛ جنگ و بربریتی که در جنگهای مذهبی اروپا در طی قرون وسطی شاهد آن بودیم.
پیغمبری اجرای بداهه خود را به چهار بخش تقسیم کرد. در بخشهای اول و آخر اجرا ساز او ملودیکتر بود، و به خصوص در ابتدای کار نوایی آشنا برای مخاطبان ایرانی داشت (قطعاتی الهام گرفته از موسیقی سیستان) اما در دو بخش میانی که تکهی کوتاهی از آن را برای شما گذاشتهام، ساز او در فواصل طولانی از سکوت و بهت به سر میبرد. اجرای منقطع و آشوبناک او روایتی از زمان فاجعه ارائه میداد: بیانی که هم میتواند روایتی تاریخی فهمیده شود و هم چیزی درباره زمانه آشوبناک امروز.
اضطراب نواها و دلسردی عمیق ساز برای اجرای چیزی موزون، به تأسی از جمله مشهور آدورنو این سؤال را پیش میکشید که آیا پس از آشوویتس، شعر معنایی دارد؟
اثر پیغمبری برای من شرحی از آشویتس پراکنده و پردامنه در زمانهای بود که از سر میگذرانیم. و ترکیب محتوای نقوش بر دیوار (صلیب شدن مسیح) با اضطراب آشکار در نواها تاریخ فاجعه را تا امروز ترسیم میکرد؛ چیزی که میتواند در برابر تاریخنگاری رسمی پیش کشیده شود.
@AminBozorgiyan
🔴تخیل و رویا ؛ نخستین گام نیروی حامل تغییر
(درخواست دخالت نیروی خارجی یعنی انقطاع تخیل و رویا)
🔷امین بزرگیان
@iranfardamag
#ایران_فردا بهمناسبت #۲۵_بهمن، سالگرد حصر آقایان #میر_حسین_موسوی شیخ #مهدی_کروبی و سرکار خانم #زهرا_رهنورد، دو پرسش را با تعدادی از صاحب نظران و اندیشمندان سیاسی و اجتماعی به اقتراح گذاشته است :
۱-دلیل موجده ی حصر چه بوده که از پس ۱۴ سال و جابجایی چهار دولت با گرایشات متفاوت، گشایشی در آن رخ نمی دهد؟
۲-آخرین بیانیهی میرحسین موسوی، مبنی بر «همه پرسی- مجلس موسسان- قانون اساسی جدید» ، آیا متناسب با ظرفیت های روانی جامعه و همچنین ظرفیت های عینی نیروهای سیاسی ایران هست؟ تحقق چنین چشم اندازی با چه ابهامات و موانعی روبرو می باشد؟
******
1️⃣ برای پاسخ به سؤال شما مایلم درباره نگرش عمومی جامعه سیاسی درباره تداوم حصر موسوی صحبت کنم. آنچه در اینجا برای شما میگویم البته شامل همه جامعه و گروههای اجتماعی متنوع ایران نمیشود. متوجه هستم که هر لحظه ممکن است سطوح ساکت و لایههای پنهان جامعه سربرآورده و ما را شگفت زده کنند. آنچه در اینجا مورد توجه قرار میدهم بیشتر معطوف به آن بخش از جامعه است که به واسطه وسایل و ابزارها امکان بیان یافته و روی صحنه راه میروند.
🔸اینکه به چه دلایلی حصر صورت گرفته و تداوم یافته یک جنبه از ماجراست (که بیشتر نیروهای سیاسی درباره آن حرف میزنند که میتواند آگاهی بخش باشد) اما اینکه نگرش عمومی در این باره چیست، سویهی دیگر ماجراست. میدانیم که به مرور زمان تلقیاتی وارد دستگاه فکری افکار عمومی درباره مساله حصر شده که در مجموع میتوانیم آن را نوعی بیتفاوتی نسبت بدین موضوع بنامیم. این ضعف انعکاسی از وضعیت کلی جامعه است.
▪️جامعهای که در واقع تمام امیدها و رویاها را برای تغییر وضعیت به مرور از دست می دهد در خطر است که این خصلت را پیدا کند که دچار یک بدبینی یا نگرش سلبی نسبت به تمام تاریخ و حتی تجربیات خودش شود. این موضوع البته سابقه طولانی دارد و فقط محدود به وضعیت فعلی نمیشود. پس از ملی شدن صنعت نفت، کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب ۵۷ وحتی پیشتر از آن مشروطه این نوع مواجهات را می بینیم که چگونه نیروهایی که در آن واقعه مداخله عینی و تنانه داشتند، و دست به رؤیاپردازی جمعی برای تغییر وضعیت زده بودند بعد از اینکه به سرانجام نمیرسد یا آن گونه که میخواهند به سرانجام نمیرسد، بازمیگردند و آن واقعه را به عنوان چیزی بیرونی و حتی توطئه ادراک می کنند. مثلاً ببینید چه میزان از مشارکتکنندگان در انقلاب ۵۷، آن واقعه عظیم را امروزه به عنوان «توطئه کارتر» میفهمند.
🔸تخریب رؤیاهای افراد پس از ۸۸ و سختتر شدن شرایط باعث شد بسیاری از افرادی که در آن واقعه مشارکت داشتند به این رویداد نگاه سلبی و بدبینانه پیدا کنند. کار تا جایی بالا گرفت که رهبران نمادین آن جنبش به عنوان بخشی از پروژه حکومت در نظر گرفته شدند و حصر آنها به عنوان یک نزاع درون خانوادگی در ساختار حکومت تفسیر شد. نقش رسانهها و تحلیل گران راست (اپوزیسیون خارج کشور و اصلاحطلبان داخل کشور) را البته نباید در تولید این آگاهی کاذب نادیده گرفت. به مرور این دیدگاه رواج یافت که رهبران حصرشده اساساً باعث شکست سیاسی جنبش ۸۸ یا اصلاحات شدند: اگر آنها حصر هستند نه به دلیل استمرار و قاطعیتشان در دفاع از حقوق مدنی مردم بلکه به دلیل نزاع شخصی بین رهبر نظام و محصورین است. ادبیاتی هم در این باره مدام تولید شده است. نیروهای عالی رتبه نظام و مقامات دولتی بعد از ۸۸ با توجه به نوع گرایشاتشان این ایده را رواج دادند که با تغییراتی در «مدیریت» می شود وضعیت را بهبود بخشید.
▪️در این حال، طبیعتا کسانی مثل موسوی که بنیان تغییر را در جای دیگر می دیدند، کمکم به حاشیه رفتند. گذشته سیاسی آنها که با دستکاریهایی در تاریخ شمایلی شیطانی پیدا کرده بود باعث شد آنان وضعیت حاشیهگی را از سوی اپوزیسیون چپ و راست نظام نیز تجربه کنند. در واقع، هم دیدگاه سیاسی امروز موسوی و هم تفسیر دلبخواهی از گذشته او باعث شد که موسوی هم از جانب پوزیسیون و هم اپوزیسیون مدام سرکوب شود. آن چه بیش از هر چیز به حصر تداوم بخشیده این نگرش رواجیافته در افکار عمومی است که سعی کرده موسوی را از دایره فعالان آزادی خواه و عدالت خواه به بیرون پرتاب کند و از اهمیتش بکاهد. این واقعیت باعث شده که نیروی کافی و تاثیرگذار برای خواست رفع حصر در جامعه کم بنیه شود.....
🔻متن کامل :
https://cutt.ly/Drq2FMiW
#ایران_فردا
#امین_بزرگیان
#مطالبهی_رفع_حصر
#زهرا_رهنورد #میرحسین_موسوی #مهدی_کروبی
http://t.me/iranfardamag