آنکه خانهای ندارد، در نوشتن خانه میکند. آدورنو (استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است) Contact : aminbozorgian60
سیاست طرد و سرایت طرد
چراهای اخراج مهاجران افغانستانی از ایران
در گفتوگوی روزنامه اطلاعات روز کابل با امین بزرگیان
۲۰ سرطان ۱۴۰۴ - ۱۱ جولای ۲۰۲۵
@AminBozorgiyan
انقلاب معکوس
شرحی بر مقاومت دوازدهروزه
هدف این مقاله نشان دادن این نکته است که آنچه طی دوازده روز تجاوز اسراییل به ایران شاهد بودیم، هرچند سازندهی وضعیتی فوقالعاده، انباشته از مصیبت، حس بیپناهی و اضطراب بود اما واکنش به آن در تداوم با فرایندهایی بود که در این نزدیک به دو دههی اخیر شاهدش بودیم. در واقع، جنگ دوازدهروزه نه در مقام یک «گسست» که در شکل حلقهای معنادار از یک زنجیرهی تاریخی بروز یافت. در توضیح «کنشی» که از جامعه مشاهده کردیم، مفهومی را از دیوید گریبر، مردمشناس آمریکایی، عاریت گرفتم و سعی میکنم با دستکاری در محتوای آن، هماهنگ با تجربهی خرداد ۱۴۰۴، دقیقهای از رفتار جمعی بدنه اجتماعی ایرانیان را توضیح دهم.
@AminBozorgiyan
امین بزرگیان، نویسنده و جامعهشناس ایرانی متولد سال ۱۳۶۰ خورشیدی است. بزرگیان فارغالتحصیل رشتهی جامعهشناسی از دانشگاه تهران و اکنون پژوهشگر در دپارتمان مردمشناسی دانشگاه نیس فرانسه است. از بزرگیان تا کنون چند کتاب منتشر شده است که از آن جمله میتوان به «ایدههای خیابانی»، «جنبش خستگان»، «رستگاری در خیابان»، «مسألهی رنج» و ترجمه کتابهایی از ژاک دریدا و انزو تراورسو اشاره کرد. بزرگیان تحلیلها و مقالاتی دربارهی مسائل اجتماعی در سایتهای مختلف نوشته است. او اکثر دیدگاه و نوشتههای خود را در کانال تلگرامی «تجربه زیسته» منتشر میکند.
لینک این گفتگو:
https://storage.googleapis.com/qurium/www.etilaatroz.com/235293-conversation-with-amin-bozorgian.html
@Dailyetilaatroz
فایل صوتی
انقلاب معکوس و جنگ دوازدهروزه
امین بزرگیان
مؤسسه خانه آگاهی
@AminBozorgiyan
ادبیات، سیاست و مواجهه کافکا با نسلکشی
پادکست روایت
@AminBozorgiyan
Iran’s Sky and Soil: The conflict of Dreams
Amin Bozorgiyan
Jadaliyya
Jun 30, 2025
@AminBozorgiyan
عنوان نشست:
تاملاتی بر جنگ ۱۲ روزه
#امین_بزرگیان:پژوهشگر علوم اجتماعی
#حسین_دباغ: پژوهشگر فلسفه سیاسی
#لیلا_حسین_زاده: پژوهشگر علوم اجتماعی
لمس کنیدЧитать полностью…
«امین عزیز! این پیغام من را به گوش ایرانیان لطفاً برسان:
من، مانند همه، با نگرانی فراوان اخبار مربوط به این تجاوز جدید علیه ایران را دنبال میکنم؛ تجاوزی که انگیزههای آن بیشک متعدد، نه همیشه روشن، اما همگی غیرقابلقبولاند. من در گذشته از جنبشهای اعتراضی علیه رژیم ملاها (و پاسداران) حمایت کردهام، اما معتقدم آینده ایران باید به دست خود ایرانیان تعیین شود. نمیتوان پذیرفت که کشوری با این عظمت و با چنین پیشینهای، تابع دستوری باشد که در تلآویو یا واشنگتن صادر میشود. این کار نتیجه نخواهد داد؛ آنها فقط میتوانند هرجومرج یا تحولات را به سمت بدتر شدن اوضاع، رقم بزنند. واقعاً حیرتانگیز است که ببینیم قدرتمندان تا چه اندازه از درسهای تاریخ ناتواناند.
من اکنون در ایالات متحده هستم، جایی که یک جنبش ضد جنگ در حال شکلگیری است؛ هنوز ابتدایی، اما نارضایتی بهوضوح محسوس است. بهعنوان یک خارجی [در برابر آنچه در ایران میگذرد]، احساس ناتوانی میکنم و همچنین _بالقوه_ خود را هدفْ قرار گرفته میدانم. انتظار دارم اقداماتی برای سرکوب یا ارعاب همکاران ایرانیام در پیش باشد؛ کسانی که در اینجا و همچنین در فرانسه کم هم نیستند. باید ببینیم چه پیش میآید.»
انزو تراورسو/ ٢١ جون ٢٠٢۵
انزو تراورسو، تاریخنگار برجسته ایتالیایی و یهودیالاصل در دانشگاه کورنل است. به تازگی کتاب «غزه در پیشگاه تاریخ» از او در ایران منتشر شده است.
@AminBozorgiyan
امروز و در این لحظهی تاریخی، سرنوشت ما در یک رؤیای دهشتناک دیگری اسیر شده که در اتاق جنگ اسراییل بافته شده است. ما در رؤیای اسراییل گیر افتادهایم؛ رؤیایی که چندی پیش در غزه ظاهر شد و جلوهای از خود را در لبنان و سوریه تداوم داد. این رؤیا نامی پر طمطراق دارد: «خاورمیانهی نوین»...
@AminBozorgiyan
~ آيا اسراييل نقطه زنی میکند؟
کمی به تاریخ این عبارت در همین دو سال اخیر نگاه کنیم. اسراییل در تمام این دو سال چه در غزه و چه در لبنان همواره مدعی بوده که نقطهزنی کرده است. این ادعا چنان وقیحانه و دروغ بوده است که حتی سازمانهای بین المللی غربی هم آن را «پروپاگاندا» نامیدند. در تمام این دو سال غزه و جنوب لبنان با ادعای نقطهزنی خاکشان توبره شده است.
ادعا این است که اسراییل در ایران در حال نقطهزنی است: اینکه اسراییل مناطقی ویژه را مورد هدف قرار میدهد و بمباران سراسری نمیکند.
نکته این است که اسراییل نشان داده که به میزان شکست در اهدافش قطر این نقطه را به مرور گسترش میدهد. اندازه این نقطه به این ربط دارد که اسراییل به اهدافش رسیده است یا نه؟ آنچه در غزه گذشت و به تخریب کل غزه و بیش از پنجاه هزار کشته رسید محصول شکست اسراییل در هدفش يعنى تسليم حماس مربوط است. البته به مرور که این نقطه بزرگتر میشود دلایل و توجيهات مناسب با آن نیز ساخته شده است.
روز اول حمله اسراییل به ایران را با امروز مقایسه کنید.
بنابراین هیچ هدف اخلاقی در نقطهزنی وجود ندارد بلکه این موضوع (قطر و اندازه نقطه) در نسبت با دستیابی به اهداف اسراییل است.
کسانی که آنچه اسراییل با حدودا ۶۰۰ کشته غير نظامی در یک هفته انجام داده را نقطهزنی میدانند، با شش هزار کشته هم آن را نقطهزنی خواهند نامید؛ شک نکنید.
@AminBozorgiyan
~ در این لحظات سهمگین، برای شناختن شرایط باید از چیزی آشنا شروع کرد. مردم ایران سالهاست در رؤیای حاکمانشان گیر افتادهاند. تاریخ معاصر ما مبارزه مردم با این رؤیا بوده است؛ رؤیاهایی شوم که از طریق سرکوب آزادی و عدالت محقق میشوند.
روایت تاریخ سیاسی از مشروطه تا ۵٧، از ۵٧ تا جنبش زنزندگیآزادی، روایت مبارزه با رؤیاهای شوم طبقه حاکم و به صدا درآوردن تخیل جمعی یا بیان رؤیای مردم بوده است.
امروز و در این لحظه تاریخی، سرنوشت ما در یک رؤیای دهشتناک دیگری اسیر شده که در اتاق جنگ اسراییل بافته شده است. ما در رؤیای اسراییل گیر افتادهایم؛ رؤیایی که چندی پیش در غزه ظاهر شد و جلوهای از خود را در لبنان و سوریه تداوم داد. این رؤیا نامی پر طمطراق دارد: «خاورمیانه نوین».
فراموش نباید کرد که این رؤیایی اسراییلی است، رؤیایی که در راه تحققش نشان داده که هیچ محدودیت اخلاقی و انسانی ندارد. در همین چهار روز جلوهای از این رؤیا را ساکنان ایران با گوشت و پوست و استخوان مشاهده کردهاند. آنچه برخی ایرانیانِ رؤیابین از غزه میگفتند، وضوحبخشی به خوابی بود که اکنون در تهران تعبیر شده است.
علاوه بر آنچه در آسمان ایران رخ میدهد، بر روی زمین آن -که به هر جایی که ایرانی است گسترده شده- چه میگذرد؟ کالتهایی سیاسی با تمام قوای رسانهای در حالِ فروختن رؤیای اسراییل به مثابه رؤیای مردماند. متنها، گفتارها، اخبارها و همه آنچه بر سر ما در «قدردانی از اسراییل» بمباران میشوند، مجهز به توانی هستند که تاریخچه طبقه حاکم بدانها اهدا کرده است. ساده میکنم: رؤیای حاکمان، وجدان برخی ایرانیان را به رؤیای شوم اسراییل گشوده است. رذالتهای اخلاقی مشاهدهشده در گفتار این افراد که به ریاست اپوزیسیون سلطنتطلب و دیگر راستگرایان، هدایت میشود، چیزی نیست جز بیان فارسی رؤیای اسراییل. پیش آمدن اسراییل و کسب موفقیتهای نظامی به بیان آنان صراحت بخشیده است.
اما روی زمین ایران، مقاومتی در برابر همه این رؤیاهای شوم وجود دارد. آنهایی که توان رؤیابینی دارند، نمیخواهند رؤیای اسرائیل را جایگزین رؤیای حکومت کنند. آنها به رؤیای مردم وفادارند. تجاوز صریح اسراییل را تجاوز به خانهشان میفهمند و به ایدئولوژی «حمله به جمهوری اسلامی» باج نمیدهند. آنها برتری نظامی و سیاسی اسراییل را بدون هیچ استثنایی نفی میکنند؛ همچون «پویش نه به اعدام» که حتی با اعدام قاتلان مخالف است، زیرا که نمیتواند از مجری اعدام و نوع مجازات به بهانه ماهیت مجرم، چشمپوشی کند. آنها میدانند که رؤیای اسراییل، زمین مبارزه را از آنها میگیرد و تمامی دستاوردها را بهگونهای محو میکند که نشانی از آن باقی نماند.
مبارزه با اسراییل و حامیانش مبارزه با همه رؤیاهای شوم است. برای به دام نیفتادن به آن باید همبسته شد. این اولین قدم برای پایان دادن به این جنگ است.
@AminBozorgiyan
~ کشته شدن فرماندهان سپاه به جز سابقه این نهاد در سرکوب مخالفان سیاسی و اعتراضات، چیز دیگری را هم یادآوری کرد: ادعاهای فربه آنها در مقابله با دشمنان، رجز خوانیها اما ضعف غیر قابل باورشان در حفظ امنیت، حفرههای اطلاعاتی و حس تحقیری که با شکل کشته شدنشان به همه منتقل کردند.
اگر نهاد سپاه را نماینده وضعیت دولت در ایران بدانیم، پیوند با ملت را نیز همین رویداد اخیر به خوبی نشان میدهد. بخش بزرگی از ملت در چیزی که آن را میتوان «مزخرفگویی» و نیندیشیدن نامگذاری کرد اصل پیوند دولت-ملت را نشان دادهاند.
در پس آن همه ادعاهای میهندوستی و ضدیت با ستم، حمایت از حمله به غزه و ایران، و خوشحالی از کشتار ظاهر شد. اپوزیسیون مستقر در رسانه و واشنگتن و حتی کلانشهرهای ایران، بیتوجه به ماهیت اسراییل و پدیده جنگ، و حتی بیاعتنا به غیر نظامیانِ کشته شده در «میهن» سطح متوازنی از مزخرفگویی و نیندیشیدن را با دولت خودش نشان داده است.
لحظاتی ویژه در تاریخ وجود دارد که اصل دولت-ملت خود را ظاهر میکند؛ پیوندی هستیشناختی که هدف تمام جنبشهای آزادیخواهانه و عدالتخواهانه گسستن آن و تبدیل آن به جامعه-دولت بوده است.
به کراواتها و درجههای نظامیِ فریبنده، گفتارهای براندازانه و رجزخوانیها نگاه نکنید، اینها فقط محتواهای متفاوت در زمینه و ظرف یکساناند؛ به پیوند عمیق دولت-ملت یعنی جایی که ایدئولوژی ساخته میشود نگاه باید کرد.
@AminBozorgiyan
~ شگفتزده شدن ما از فیلم «علت مرگ، نامعلوم» بیش از ابهامی که کل صحنه را پوشانده، مرهون زوال سینما در این دههی اخیر است تا حدی که یک فیلم نسبتاً خوب (یک فیلم عادی که صرفاً برای فروش در ایران و بیرون از آن ساخته نشده) ما را بر سر شوق میآورد و یادمان میاندازد که این مملکت «سینما» دارد. من در چند قطعه کوتاه (بدون اشاره به محتوای داستان) از فیلم تقدیر خواهم کرد:
١.فیلم سیاسیِ غیر شعاری را اگر بخواهیم مثال بزنیم، میتوانیم این اثر را به یاد بیاوریم. اثری که نه با گنجاندن کلیشهی جوان سیاسی در حال فرار، که با بیان درست «مسأله» توانسته سیاسی بشود؛ فیلمی که «اضطراب و استیصال همگانی» را نشان میدهد. اینجاست که اگر چنانچه کارگردان بنام پیدا کردن رمز کیف، سالهای ٧٨، ٨٨ و ٩٨ را به یادمان میآورد و از لحظههای طغیان جمعی یاد میکند، توی ذوق نمیزند.
٢. مسأله بر سر پول است. فیلم نشان میدهد بحران مبنایی (زیربنا) فقر است. پول نیز در قامت دلار ظاهر میشود که کل بحران اقتصادی دولت (افول ریال) را نشان دهد نه فقط وسوسه جاویدان بشر را؛ مسأله برای اثر انضمامی است.
٣. همه مسافران با مرگ آن کسی که فکر میکنند اهل افغانستان است راحت کنار میآیند. اساساً او را اول «تبعه»/دیگری میکنند تا بتوانند با شرایط نابسامانی که با مرگ یک انسان دچارش شدهاند کنار بیایند. فیلم بر فرایند درونیکردن دیگریسازی در جامعه متأخر ایران به خوبی اشاره میکند.
۴. شخصیت عاقل و انسانیتر فیلم زنی است که حرفش را دیگران یا متوجه نمیشوند یا به سختی میفهمند. کسی که مستقیم زیر سلطه است، با بدنی مجروح وارد داستان میشود و در نهایت در وضعیت «شریک» نمیشود. سوژه انقلابی در فیلم هیچ صدایی ندارد.
۵. فیلم با شوک مسافران پایان میپذیرد؛ درنگ همه نسبت به آنچه از سر گذراندهاند. امیدوار باید بود که لحظه «وقفه» فرا برسد؛
«مارکس میگوید انقلابها لوکوموتیوهای تاریخ جهاناند. ولی شاید اوضاع کاملاً به قرار دیگری باشد. شاید انقلابها همان کشیدن ترمز اضطراری به دست نوع بشری باشد که در این قطار در حال سفر است»
والتر بنیامین /تزهای تاریخ
@AminBozorgiyan
در دل ماشین قانون مرگ مینویسند
گفتوگویی درباره ادبیات، کافکا و نسلکشی
مجله صدا/ خردادماه ١۴٠۴
@AminBozorgiyan
~ چیزهایی درباره سریال تاسیان شنیدم که برایم جالب شد و تشویقم کرد که چند قسمتی از آن را ببینم. اگر بخواهم خلاصه بگویم، این سریال ملهم از ایده «تونل زمان»، زیباسازی فضا و عصر پهلوی است. نکته جالب آن است که این سریال از درون خود چارچوبهای فرهنگی نظام حاکم بر ایران بیرون آمده و میتواند بهعنوان یک مثال برجسته برای فهم جمهوری اسلامی متأخر از آن بهره برد.
هرچند بازگشت به ایده مدرنیزاسیون پهلوی به دوران هاشمی (توسعه اقتصادی طبقاتی بدون توسعه سیاسی) برمیگردد، اما همیشه در تمام این سالها یک ایده آلترناتیو برای حفظ نظام و راضیکردن طبقه متوسط بوده است: رؤیای توسعه، آنهم در سطحیترین شکل آن. هر وقت نظام در تنگنا قرار گرفته، این ایده را روی میز گذاشته است.
عجیب نیست که بخشی از طبقه حاکم راه حل بیرون رفت از وضعیت موجود را اعطای برخی آزادیهای اجتماعی و «دیِل کردن» با دنیا و سرمایهگذاری شرکتهای خارجی میداند؛ در مجموع تحقق ایده قدیمی «ژاپن اسلامی». ایدهای که خواست بدنه اصلی جامعه هم هست.
نظام دیده است که این بخش تا چه حد دچار نوستالژی پهلوی شده است. میراث پهلوی اگر در عینیت سیاسی تاثیری در فضای عینی سیاسی ندارد، یعنی نمیتواند معادلات قدرت را عوض کند، اما میتوان از باقی اجزا و هالهای که یافته به نفع نظم موجود بهره برد. پهلوی را نظام فعلی فرا میخواند تا از پتانسیل آن برای چرخشهای سیاسی بهره ببرد. «ما میتوانیم آن را احیا کنیم، میتوانیم به شما همین را که میخواهید بدهیم.» این پیغام پشت دستگاه فرهنگی «تونل زمان» در حکومت فعلی است.
شما اگر خط فرهنگی این ایده را در محصولات فرهنگی نظم مستقر در سینما، شبکه خانگی، کنسرتها و غیره دنبال کنید، تغییری را در این سالهای اخیر – بهخصوص از ۱۴۰۱ به این سو – مشاهده میکنید: بهرهگیری نظام از نوستالژی طبقه متوسط در شهرهای مرکزی نسبت به دوران پهلوی. در واقع در یک نوع کار هماهنگ، رسانههای اپوزیسیون تصویری جعلی از تاریخ ساختند و رسانههای پوزیسیون از «تأثیر» آن به نفع خود بهرهبرداری کرده و آن را برای خود نقد نمودهاند، در حالی که خود اپوزیسیون جز جذب تعداد محدودی فعال اصلاحطلب سابق استفادهای از آن نبرده است.
تاسیان لحظهی نمایش این فرایند است.
@AminBozorgiyan
آنچه طی دوازده روز تجاوز اسراییل به ایران شاهد بودیم، هرچند سازندهی وضعیتی فوقالعاده، انباشته از مصیبت، حس بیپناهی و اضطراب بود اما واکنش به آن در تداوم با فرایندهایی بود که در این نزدیک به دو دههی اخیر شاهدش بودیم. در واقع، جنگ دوازدهروزه نه در مقام یک «گسست» که در شکل حلقهای معنادار از یک زنجیرهی تاریخی بروز یافت.
_________
👈متن کامل
چراهای اخراج مهاجران افغانستانی از ایران
امین بزرگیان در گفتوگو با روزنامه «اطلاعات روز» افغانستان میگوید مسأله مواجهه با مهاجران افغانستانی را نمیشود به سیاستهای دولت جمهوری اسلامی محدود کرد. او معتقد است که ما با یک پدیده گستردهتری مواجه هستیم و آن حمایتی است که بخش بزرگی از بدنه اجتماعی از این موضوع و از سیاستهای دولت میکند.
/channel/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/859793/&rhash=0ceb6994783a68
https://www.radiozamaneh.com/859793/
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
https://m.youtube.com/watch?v=vHdMgPitXOA
Читать полностью…https://www.jadaliyya.com/Details/46762/Iran%E2%80%99s-Sky-and-Soil-The-Conflict-of-Dreams
Читать полностью…https://vrgl.ir/fYmk7
خط تیره میان دولت-ملت؛ آیا حکومت از مردم جداست؟
~ کمپین «نه به اعدام» و فرماندهان سپاه
ایده اصلی باید توقف خونریزی باشد. هر چیزی جز این انحراف است. ایدهی مباح دانستن خونریزی از اولین روز جنگ آغاز شد: «از کشتن سپاهیها خوشحالم». این منطق به اینجا کشیده شده است که جاسوس و مزدور اسراییل را باید اعدام کرد. مجموعه گفتارهایی تحریف شده درباره «کردها» و «افغانستانیها» نیز در حال دامن زدن به حس خونخواهی و فرو نشاندن اضطراب جنگ است. تمام این مجموعه آبشخور یکسانی دارد.
سپاهی آدم کشته، مزدور آدم کشته، و ... مقدمات ترویج عادیسازی خونریزی است.
ایده «نه به اعدام» چه بود؟ این ایده میگوید: اعدام فارغ از آنچه محکوم کرده است، شیوهای مردود برای تنبیه است. این ایده در وهله نخست کاری به محکوم و چیستیاش ندارد؛ بلکه خود اعدام را در کلیتش نفی میکند. در مرحله بعد، مجری اعدام را مورد پرسش قرار میدهد: آیا مکانیزمهای عقلانی و انسانی بر او حاکم است؟ آیا بر فرض مشروع بودن اعدام، دستگاهِ مجری آن دارای صلاحیت است؟
این ایده را اجازه دهید درباره «ترور سپاهی» به کار بیندازیم. آیا «ترور» از اساس و فارغ از خصلت ابژهی ترور چیزی نامشروع نیست؟ دوم، بر فرض مشروع بودن، مجری ترور (در اینجا نتانیاهو) صلاحیت این کار را دارد؟
نتایج یکسان است: نمیتوان هم حامی ایده نه به اعدام بود و هم از کشتن سپاهی خوشحال شد؛ و برعکس: نمیتوان حامی اعدام مزدور بود و مدام از قبح ترور سپاهی شکایت کرد.
حکومت میگوید ما مزدوران و خائنین را به مجازات سریع و قاطع میرسانیم. او این کار را در میان هلهله و تشویق آسیبدیدگان از جنگ پیش میبرد. حامیانی ساده دل دارد. مخالفان نیز میگویند ما از کشتن سپاهیها خوشحالیم. اسراییل این کار را در میان شادی و رضایت آنها انجام داد. اگر اتکای اولی به اسنادی از مزدوری است، دومی هم به سابقه سپاه در سرکوب اشاره میکند.
ایده خونریزی مجهز به عواطف تحریکشده و حتی اسناد و مدارک است. اینجاست که مقابله با آن به این سادگیها نیست.
نیروی سیاسی راستین تن به هژمونی مشروعسازی خونریزی نمیدهد. در این لحظه از سرایت آنچه در تجاوز نظامی اسرائیل به امروز گذشت، میباید (با اتکا به ایده نه به اعدام) جلوگیری کرد، گذشته را مورد انتقاد قرار داد و به این فکر کرد که «خوشحالی از ترور سپاهی» چگونه به پروژه «اعدام مزدور» یاری رسانده است.
اندیشه رادیکال، نقد ریشههاست؛ نقد پیوندهای پنهان نیروهای متخاصم.
پینوشت: شاید بنظر سادهسازی باشد، اما موضوع به همین اندازه ساده است: موشهای گنده و اصلی در بین حامیان «برخورد سریع و قاطع با مزدوران و جاسوسها»ست. تکنیک قدیمی جیببرهاست که پس از هر دزدی به دنبال دزد میدوند. همین تاریخ چهل سال اخیر را که نگاه کنیم، همه چیز روشن میشود. در این مقطع هدف اصلی نظام حتى ایجاد رعب نیست، هدف تسكين دادن به آن چیزهایی است که از دست داده است. بمباران شب آخر تهران توسط اسراییل هم همین هدف را داشت.
@AminBozorgiyan
~ فردی بنام علی-الف در تلگرام متنی در پاسخ به یادداشت کوتاه من با عنوان «آیا اسراییل نقطهزنی میکند؟» (در کانال تجربه زیسته است) نوشته که: اسراییل در ایران نقطهزنی کرده و آرزوی بزرگیان را برای کشتن «غیرنظامیان» برآورده نکرده است؛ چون او و امثال او (یعنی هرکسی که از کشتار مردم خشمگین است) همچون حکومت کلیشهای از اسراییل دارند که او بدون ملاحظه میکُشد؛ در حالیکه اسراییل بر اساس آمار نشان داده که نقطهزنی کرده و با برنامهای دقیق پیش رفته است.
به جز غیراخلاقی بودن این حرف آنهم پس از تجربه غزه بد نیست کمی درباره این ادعا با اتکا به آمار غیررسمی صحبت کنیم.
- آقای علی-الف به عنوان نماینده نئوراستگرایان میگوید ۵٠ درصد کشتگان نظامیان بودهاند. بر اساس آمار هرانا از مجموع ٨۶۵ کشتهشده تا روز دهم تجاوز اسراییل،٣۶٣ غیرنظامی و ٢٨٧ نفر ناشناس بودهاند؛ یعنی در مجموع ۶۵٠ نفر قطعا یا احتمالاً غیر نظامی بودهاند. دقت کنید که چگونه حقیقت حتی میتواند برای اویی که در معرض قربانیشدن است، در زیر فشار جنگ روانی رسانههای پرو اسراییل، نادیده گرفته شود و بدون شرم بنویسد: «۵٠ درصد کشتگان نظامی بودهاند».
- بر اساس آمار هرانا ٢١۵ نفر از کشتگان نظامی بودهاند. این آمار شامل هر نوع نظامی است، و محدود به سرداران یا کادر سپاه و ارتش نیست، بلکه «سربازان» را هم شامل میشود، یعنی تازه-جوانانی که خدمت سربازی خود را در مراکز نظامی میگذرانند. اکثریت مطلق کسانی که تحت عنوان «کشتگان نظامی» در آمار آمدهاند، همین پسران جوانی هستند که دوران سربازی خود را میگذرانند. چه وجدانی میتواند مرگ آنان را تحت عنوان «نظامی» عادی جلوه دهد؟ برای هر منصفی آنها نیز «حقیقتاً» غیرنظامیاند.
- بیش از ٨۵ درصد کشتگان تجاوز اسراییل به ایران مطلقا ً هیچ نقش و اراده و تصمیمی در این جنگ نداشتهاند. اما آنکه از این تجاوز به نوعی «خشنود» است، مجبور است با «عادیسازی» مرگ آنان بر احساس گناه خود غلبه کند. بگذریم ازینکه تعداد مجروحان، آسیبدیدگان، خانواده مقتولین، بیخانهشدهها، از کار افتادهها و گرسنگانی که این تجاوز ساخته، سر به هزاران هزار نفر میگذارد.
علی-الف کسانی که دغدغه این چیزها دارد را روضهخوانِ جبهه مقاومتی نامیده، داغ زده و ازین طریق داشتن «انسانیت» را با «حکومتی بودن» یکی کرده است. این تاکتیک ابلهانه فقط و فقط اعتبار دادن به حکومت و افزودن به جمعیت هواداران آن است؛ نه اقدامی در نقد آن. اینجاست که قدر مشترک و خدمات متقابل راستگرایان، حامیان اسراییل و طبقه حاکم را نشان میدهد.
@AminBozorgiyan
آنهایی که توان رؤیابینی دارند، نمیخواهند رؤیای اسرائیل را جایگزین رؤیای حکومت کنند. آنها به رؤیای مردم وفادارند. تجاوز صریح اسراییل را تجاوز به خانهشان میفهمند... مبارزه با اسراییل و حامیانش مبارزه با همهی رؤیاهای شوم است. برای به دام نیفتادن به آن باید همبسته شد. این اولین قدم برای پایان دادن به این جنگ است.
__________
👈متن کامل
گزارش کوتاه CNN از تجاوز اسراییل به ایران و کشتار غیرنظامیان
منبع: ایران من
@AminBozorgiyan
~ نفتالی بنت، نخستوزیر پیشین اسرائیل، در پیامی خطاب به مردم ایران، گفت: «زمان شما اکنون است. خود را از یوغ دیکتاتورهای ظالم آزاد کنید و برای فرزندانتان آیندهای سرشار از زندگی و آزادی بسازید.» اسکای نیوز در تحلیلی نوشت: «چند ساعت پس از اولین حمله اسرائیل، نتانیاهو نمیتوانست واضحتر از این باشد: ایرانیان باید «رژیم » را سرنگون کنند».
یک: آنچه بخشی از راست ایرانی را به سمت اسراییل برده، به جز نیازمندیهای مالی، این ایده است که حمله اسراییل مقدمات شورش مردم را تا سرنگونی نظام فراهم کند تا همانطور که رضا پهلوی در تلآویو به خبرنگاران گفت: «آمادهام خلأ قدرت را پُر کنم.»
پیشتر مفصل نوشتهام که در پسِ خوشحالی اینان از حمله اسراییل، بیاعتمادی عمیقشان به «جنبشهای اجتماعی»، «انقلاب» و در مجموع «نیروی مردم» است. در روانشناسیِ رفتار سیاسی آنان این ایده محوری وجود دارد که مردم «نمیتوانند»، بنابراین قدرتِ دیگری باید این تغییر را ممکن کند؛ و اگر در این راه چند نفری کشته شدند یا به «میهن» حمله شد، از اقتضائات آزاد شدن از دست رژیم است. اگر این سوال ایجاد شده که چگونه «میهنپرستان» برای اسراییل هورا میکشند، پاسخ را باید در این نظام فکری-گفتمانی پیدا کرد.
اما آنچه بنت تخیل کرده، ناشی از عدم شناخت جامعه ایران است. بنت متوجه نیست کسانی به او و دولت آدمخوارش امید بستهاند که اساساً قرار نیست دست به عمل بزنند و کاری کنند. آنها انتظار دارند که اسراییل نظام را ساقط کند، چون خودشان از انجام آن عاجزند و نمیخواهند قیام کنند. اسراییل اگر منتظر نشسته که حامیانش قیام کنند، یا حامیان اسراییل اگر منتظرند تا نتانیاهو، حکومت را بیندازد؛ هر دو طرف به یک چرخهی بیپایان دچار شده و ناامید خواهند شد.
دو: در این دو روز فهمیدیم همه کسانی که ایران و مسایلش را برای توجیه بیتفاوتی نسبت به نسلکشی اسراییل پیش میکشیدند، دقیقاً همانها برایشان حمله به ایران چندان اهمیتی ندارد؛ و دستگاه توجیهشان با حذف آسیبها و کشتهشدهها، تلویحاً یا صراحتاً ازین اتفاق ابراز رضایت میکند و همه چیز را به «سرداران سپاه را زدهاند» خلاصه میکند.
در روانشناسی جمعی، «میهندوستی» مفهومی سیال است که میتواند خود را در کنار هر چیزی بگذارد و با آن مخلوط شود. برای همین است که هم جنبشهای استقلالطلبانه ساخته و هم فاشیسم؛ هم قهرمان و هم هیولا.
تفاوت اصلی به سوژهی کاربرِ کلمهی «میهن» بر میگردد: رضا پهلوی استفاده میکند يا مثلاً کسانی چون داریوش فروهر و عزت سحابی. تفاوت اینجاست.
@AminBozorgiyan
~ بر اساس اسطوره یونانی «کشتی نجات»، زئوس از فساد بشر خشمگین میشود و تصمیم میگیرد دنیا را با طوفان نابود کند.
دوکالیون (پسر پرومته) و همسرش پیرا با راهنمایی خدایان، کشتیای میسازند. آنها تنها بازماندگان طوفاناند. پس از طوفان، آن دو با پرتاب سنگهایی که تبدیل به انسان میشوند بشر جدیدی میآفرینند. این مفهوم به نوعی دیگر در اسطوره بینالنهرینی گیلگمش و سپس در ادیان ابراهیمی و داستان نوح تکرار میشود.
رستگاری از طوفان و فساد و ستم از دیرباز با وسیلهای چون کشتی در ذهن بشر تصویر شده است. اما کشتی نجات مادلین که به سمت غزه راه افتاد قرار بود چه کسی را نجات دهد؟ در تداوم اسطوره، این کشتی نیز قرار بود تنها سرنشینانش را نجات دهد. همه مطمئن بودیم که اسراییل نخواهد گذاشت و راه را خواهد بست؛ قرار نبود که کسی در غزه نجات یابد. کشتی مادلین به هدف نجات سرنشینان به آب زد؛ نجات از شرم؛ نجات از قضاوت تاریخ که: در زمانهی نسلکشی چگونه ممکن است کسی کاری نکرده باشد؟ کشتی نجات مادلین نه غزه، که جهان و حصر شرمگینانهاش را میخواست نجات و پایان دهد.
نام «مادلین» در اینجا بیراه نیست. مادلین، یعنی آن شیرینی سنتی فرانسوی، شیای بود که باعث شد مارسل در رمان در جستوجوی زمان از دسترفتهی مارسل پروست، با چشیدن آن گذشتهی فراموش کردهاش را به خاطر آورد؛ شهر و مادرش را. در این نامگذاری هم پای یادآوری در میان است. کشتی مادلین از معاصرانش میخواهد که به یاد بیاورند. چگونه ممکن است چیزی که در حال اتفاق افتادن است را فراموش کرد؟ این پیغامی است که مدام از زن و مرد و کودک گرسنه در غزه خطاب به جهان -در پیغامها و روایتها و فیلمها- دیده و شنیدهایم که ما را فراموش نکنید. این پیغامها نشان میدهد که اکنون و آنچه در حال رخ دادن است هم میتواند فراموش شود.
مادلین، یادآوری است. چنان واقعه سهمگین است که همه جهان دوست دارد که این بربریت را به چیزی در گذشته تبدیل و فراموشاش کند. قوای حیات میخواهند که این لحظه شرمآور را به خاطر نیاوریم. در لحظهای که زمان ایستاده و دو سال است که «اکنون» را تجربه میکند خطاب مادلین رو به این میل است. یکی از بازماندگان گولاک آن روزها را اینگونه توصیف کرده بود: «در تمام سالهایی که آنجا بودم زمان از کیفیت اکنون خارج نمیشد و راهی به آینده نبود».
در این فاجعه، ما در «فساد اکنون» گیر افتادهایم. و در این بین خوشا بحال آنانی که کشتی نجاتی مییابند.
@AminBozorgiyan
(پیدیاف متن کامل)
در دل ماشین قانون مرگ مینویسند
گفتوگویی درباره ادبیات، کافکا و نسلکشی
مجله صدا/ خردادماه ١۴٠۴
@AminBozorgiyan
خبردار شدیم که نگهبان شجاع محیط زیست کشته شده، آزادهای مثل قدیانی کارش به بیمارستان رسیده، دختری را کشتهاند، بیبرقی و بسیار اخباری که آدم را به خشم میکشاند؛ اما حقیقتاً احساس میکنم که بسیاری از ما در یک حالت اغما و شوک به سر میبریم که نمیتوانیم حداقل واکنشها را نسبت به این موقعیتها داشته باشیم. این سرّ شدن جمعی، شدت پیدا کردن انفعال و «بیخیالی» پدیدهای است مربوط به تمامی انسان در اکنونی که به سر میبریم؛ و یکی از آثار و نتایج مهم لحظه نسلکشی در تجربه جمعی ماست.
در لحظهای از تاریخ مدرن هستیم که مرز ستم در حال تغییر جاست. اسراییل در حال گسترش توان توحش انسان به ما هو انسان است. چیزی شبیه حرکت از عصری به عصر دیگر. هابزباوم گفته بود، ظهور هر عصری ظهور نوعی توان بوده است؛ مثلاً حرکت از عصر فئودالیسم به سرمایهداری. این جابجاییها راوی ظهور توانی در بشر بودهاند. وقتی آدورنو در دیالکتیک روشنگری، پای فاشیسم را وسط کشید میخواست از ظهور توانی صحبت کند که در بطن اسطوره روشنگری (یعنی عقلانیت ابزاری) ذخیره بوده است.
توانی در این دو سال ظهور یافته، و مرتب خود را تقویت کرده است: توان توحش و بربریت که در بطن جهان نئولیبرال ذخیره بوده است. اسراییل مرز تخریب را پیش برده و این توان را بروز داده است. این جابجایی مرز فقط شامل ساکنان غزه نمیشود، همانگونه که خطاب نازیسم فقط یهودیان نبود. مرز توحش در منظر چشمان همه جهانیان به جایی ارتقا یافته تا حدی که ستمهای دیگر را ناچیز و «عادی» کرده است. همگان، حتی آنهایی که نسبت به این توانایی بیتفاوتاند، در معرض این جابجایی سرحدات قرار گرفتهاند، حتی اگر هنوز خبردار نشده باشند. چون امکان ستم بر آنها نیز گسترش یافته است. زمان بسیار طولانی باید بگذرد که این مرزها به دو سال قبل برگردد؛ به همان جهان پر از ستم و زندان و اعدام و فقر و غیره.
تمامی ستمدیدگان -و نه فقط ساکنان غزه- به گونهای محصول اسراییل شدهاند؛ وقتی که از همه ما اکنون انتظار دارند دادخواهشان باشیم و به ستم اعتراض کنیم، اما تلؤلؤ چهره تابناک فاجعه رنج آنان را پنهان کرده است. در همه این روزها ماشین فقر و مهاجرستیزی و زندان و غیره دقیق کار کرده و به یمن جابجایی مرزها با سری بالاتر و قوتی بیشتر قربانی گرفته است. این دقیقاً معنای لحظه ابتذال شر است. پیشپاشدگی شرارتها در چشمان جهان معاصر از محصولات نکبت صهیونیسم است.
این عبارت داستایوفسکی را باید بر سر در جهانمان حک کنند که «در جهانی که خدا مرده همه چیز مجاز میشود»؛ یعنی مبتذل میشود.
@AminBozorgiyan
~ اراده معطوف به زیر گرفتن یکی از اهالی افغانستان، اصطلاحی که از دوستی وام گرفتهام، میتواند یک لحظه نمادین گواهیدهنده از شرایطی باشد که خبر از خطری سهمگین میدهد. عناصر آن ویدیو به طور چشمگیری از دقیقهای ویژه از پیوند سیاستهای دولت و گرایشهای عمومی خبر میدهد: ترساندن، تحقیر و بیپروایی برای نابود کردن زندگی نا-شهروندانی که به سبب هویت ملی متفاوت، «دیگری» شدهاند.
این فرایند دهشتناک و این ارادهی رونقگرفته بهگونهای پارودیک در دورانی رشد یافته است که معرفت رایج در علوم انسانی به سمتوسوی نوعی ایرانگرایی و ستایش از تمدن پارس میل یافته است. در هر سوراخی از داخل تا خارج کشور سخن بر سر این است که ایرانیان برخوردار از تمدنی قدیمی و صلحجو بر مبنای زبان و فرهنگ فارسی بودهاند که با هیچ جایی از دنیا قابل مقایسه نیست؛ و درست در میان همین گندهگوییها خویشاوندانی مورد خشونتی ملی-دولتی قرارگرفتهاند که اتفاقا در همین تمدن بوده و به فارسی اصیلتری سخن میگویند. این موقعیت را باید بدون هیچ اغماضی جلوهای از رشد نوعی نژادپرستی و فاشیسم ایرونی دانست.
در این میان برخی محمل این فضاحت را بحران اقتصادی میدانند: اگر چنانچه مردم با افغانها اینگونهاند به این دلیل است که فقیر شدهاند و به دنبال مقصر میگردند؛ چیزی شبیه به موج مهاجرستیزی در غرب. مهم اینجاست که ازین گزاره درست قرار است چه بهرهای برده شود: طبیعی بودن فاشیسم؟ فرآیندهای عادی جامعه؟
فاشیسم در هر جامعهای که خود را نمایش داده، متکی بر نوعی بحران اجتماعی از فقر تا حس حقارت جمعی بوده است. حتی نازیسم هم در بدو امر خود را بر دوش نوعی بحران اجتماعی و اقتصادی بالا کشید. بنابراین ذرهای بحرانها نمیتوانند از شناعت آن بکاهند و آن را عادی بسازند.
جامعهای که با حمایت و سازماندهی حقوقی دولت با مجموعهای از توجیهات شبهعقلانی بدنبال افغانستانیها افتاده تا آنها را زیر بگیرد، قطعا چنین جامعهای لایق «هیتلر» است. ویلهلم رایش در «روانشناسی تودهای فاشیسم» نوشته بود، هیتلر هم جلوهای از نظام نمایندگی بود؛ جایی که مردم نماینده خود را بعنوان حاکم معرفی میکنند.
تا زمانی که آدمهایی به سبب تعلق حقوقی (و نه حتی حقیقی) به افغانستان در ترس و وحشت و اضطراب از دست دادن حداقلهای زندگی و اخراج هستند؛ این جامعه بطور عمومی صلاحیت خود را برای نقد حکومت از دست داده، تا وقتی که خود و دولت را به سبب همین ایدهها و سیاستها مورد مؤاخذه جدی قرار نداده است.
@AminBozorgiyan