«آنچه قشنگ است نمیتواند زیبا باشد.» ادمین و ثبتنام دوره فلسفه هنر: @zibaishenasi_admin اطلاعات دورهها: @zibaishenasi_course مدیر: @ahmadebrahimipour
🔉 «خاستگاهِ اسطورهایِ روایتهای کتاب مقدس»
▪️ ارائه: فهیمه آقایی
◽️ لَمَک و فرزنداناش
◽️ طوفان، نوح و رنگینکمان: نظم دوباره
◽️ برج بابل و پراکندگی زبان ها
◽️ داوران و ظهور شهریار
◽️ مبارزات آیینی و آزارگران مسیح
▫️ برگرفته از فصل دوم کتاب «اسطوره و آیین»، فرانسیس لیاوتلی
@zibaishenasi
▪️ روش «تکه تکه کردن» در نویسندگیِ ویلیام باروز
درسهای کلاسهای داستاننویسی رو یادتون هست؟ روی یه تکه کاغذ، یه منحنی میکشیم. داستان با مقدمه شروع میشه، به اوج میرسه، حادثهی اصلی اتفاق میافته و بعد به نتیجهگیری میرسه. روایت با نظم قابل فهمی پیش میره و شخصیتها در طی زمان تکامل پیدا میکنن. خب حالا اون تکه کاغذ رو بردارین و پاره پارهاش کنین. به این شکل شما به روش داستاننویسی ویلیام اس. باروز میرسین.
کاری که باروز در تکنیک «تکه تکه کردن» (cut-up) انجام میداد این بود که به شکل واقعا فیزیکی، داستانها رو به قطعات کوچکتر تقسیم میکرد و همه رو با هم مخلوط میکرد. اگرچه گاهی هم این به شکل یک تمرین ذهنی بود، یعنی ذهن او از ایدهای به ایدهی دیگه میپرید. اما اغلب بهطور فیزیکی تیغها رو به سمت کارهای تمامشده میبرد و واقعاً اونها رو به چیزی جدید تبدیل میکرد. چیزی که نهایتا نه نظم دقیقی داشت، نه آغاز یا میانه یا پایانبندی مشخصی.
اگرچه دادائیستها در این روش پیشرو بودن، اما این تکنیک الان بیشتر با نام باروز شناخته میشه. شاید چون به این تکه تکهها، مصرف مواد رو هم اضافه میکرد، و حتی اگه میخواست هم دیگه نمیتونس در یه ساختار خطی و منطقی داستان بنویسه.
William S Burroughs’ cut-up method (2025)
@zibaishenasi
▪️ ۲۱ سریالِ کمتر دیدهشده که ارزش تماشا کردن دارند.
۱. «مدیچی» (Medici)، ۲۰۱۶، درام و تاریخی
۲. «ناتمام» (Undone)، ۲۰۱۹، انیمیشن بزرگسال و درام روانشناختی
۳. «دوست نابغهی من» (My Brilliant Friend)، ۲۰۱۸، درام
۴. «پولدارک» (Poldark)، ۲۰۱۵، درام و عاشقانه
۵. «مرلی» (Merli)، ۲۰۱۵، کمدی و درام و عاشقانه
۶. «دومینا» (Domina)، ۲۰۲۱، درام و تاریخی
۷. «بابیلون برلین» (Babylon Berlin)، ۲۰۱۷، جنایی و درام و مهیج
۸. «سنتگریز» (Unorthodox)، ۲۰۲۰، درام
۹. «هنرِ لذت» (The Art of Joy)، ۲۰۲۴، درام و عاشقانه
۱۰. «همتا» (Counterpart)، ۲۰۱۷، درام و علمی تخیلی
۱۱. «لژیون» (Legion)، ۲۰۱۷، درام روانشناختی و سفر در زمان
۱۲. «تعقیب» (Manhunt)، ۲۰۱۷، جنایی و بیوگرافی
۱۳. «آرمانشهر» (Utopia)، ۲۰۱۳، مهیج و درام و علمی تخیلی
۱۴. «زندگی در مریخ» (Life on Mars)، ۲۰۰۶، درام پلیسی و سفر در زمان
۱۵. «نابغه» (Genius)، ۲۰۲۴، درام
۱۶. «دیپلمات» (The Diplomat)، ۲۰۲۳، درام سیاسی و مهیج
۱۷. «ملکهی جنوب» (Queen of the South)، ۲۰۱۶، جنایی مواد مخدر و اکشن
۱۸. «افعی سیاه» (Black Adder)، ۱۹۸۲، کمدی سیاه
۱۹. «کسی، در جایی» (Somebody Somewhere)، ۲۰۲۲، کمدی سیاه و درام
۲۰. «بورجیا» (The Borgias)، ۲۰۱۱، درام و تاریخی
۲۱. «آقای میانجی» (Mr Inbetween)، ۲۰۱۸، کمدی سیاه و جنایی
(به انتخاب گروه زیباییشناسی)
@zibaishenasi
▪️ بچهام رو کجا میبری؟
هفتامین آلبومِ موسیقی بی. سی. کمپلایت «گفتوگوی هوشیارانه» نام داره. مضمون این آلبوم، تجربهی آسیبزای سوءاستفادهای در دوران کودکیه که هنرمند در هنگام حضور در یه اردوی تابستانی متحمل شده.
اون که برای محو کردن این خاطرات، مدتها درگیر مصرف مواد بوده، حالا تصمیم میگیره معضلی بسیار شخصی رو برای موضوع جدیدترین آلبوماش انتخاب کنه. با این حال او سعی کرده بیش از حد درگیرِ دلسوزی برای خودش نشه و قطعهها به شکل دوگانهای، مصیبت و طنز رو توامان نشون میدن. بهگونهای که گاهی در وسط ترانهها نمیدونی باید بخندی یا ناراحت باشی.
BC Camplight, Where You Taking My Baby? (2025)
@zibaishenasi
▪️ نکاتی برای نوشتن نقد هنری
▫️ از به کار بردن صیغهی مجهول پرهیز کنین. جملهی «برای چیدمان کارها برنامهریزی کرد» بهتره از جملهی «برای چیدمان کارها برنامهریزی شد».
▫️ تا جای ممکن در نوشتهتون، زمان افعال رو یکدست نگه دارین. معمولا برای اشاره به آثار هنری از زمان حال استفاده میکنیم، چون هنوز هم وجود دارن. ولی برای توصیف نمایشگاهی که برگزار شده از زمان گذشته استفاده میکنیم.
▫️ جملات بلند ضرورتا بهتر از جملههای کوتاه نیستن. گزارهها بهتره شفاف و آسانخوان باشن.
▫️ استفادهی بیش از حد از آرایههای ادبی باعث میشه زبان نوشته، پرطمطراق و متظاهرانه به نظر برسه.
▫️ اگه چیزی رو دربارهی اثر یا نمایشگاه بهخوبی درک نکردین، بیاناش کنین. سعی نکنین با لفاظی و پرگویی اون رو از نظر خواننده پنهان کنین.
▫️ به کار بردن صفتها و قیدهای مبهم یا مبالغهآمیز، بیش از اون که به متن قوت بده، اون رو ضعیف میکنه. اگه میخواین چیزی رو با واژهی «نیرومند» توصیف کنین، دیگه لازم نیس از واژهی «بسیار» یا «بهشدت» استفاده کنین.
▫️ اگه امکاناش هست، عکس اثر رو به متن ضمیمه کنین.
- تری برت
@zibaishenasi
«شناور» (۲۰۲۵) اثریه از سانوه لی، هنرمند کرهای، که در اون دهها بالِ سرامیکی پیرامون پرندهای حکاکیشده در مسیری دوّار در حال چرخشان. بالهای برنزیرنگ در همهی جهات گسترده شدن و مثل یک گلهی منجمدشده، از پرندهی ظریفی که احاطهاش کردن محافظت میکنن.
تصویر بالها که مدام در کارهای لی تکرار میشه، معمولا نمادیه از یک دگرگونیِ خوشایند و در عین حال سخت و شدید. خود لی میگه: پرنده برای من نمادیه از موجودی بیوزن و بیگرانش، که وجودش همچون پر سبُک و شناوره. این سبکی گاه پرندههای لی رو تا حد شفاف شدن، بیوزن میکنه.
Sanoh Lee, "Hovering" (2025)
@zibaishenasi
▪️ بهترین کتابهای غیرداستانی سال ۲۰۲۵
۱. «من، اما بهتر» | Me, But Better
▫️ آیا میشه کل شخصیت خود رو در طول یک سال تغییر داد؟ نویسنده با تغییر شخصیت خودش در طول یک سال این رو اثبات میکنه.
۲. «ابَرسالمندان: شواهدی برای طول عمر» | Super Agers
▫️ راهنمایی دقیق برای تحولی که طول عمر انسان رو بیشتر میکنه. لحظهای شگفتانگیز در تاریخ مراقبتهای پزشکی. این ادعای جسورانه توسط یکی از معتبرترین محققان پزشکی در جهان مطرح شده.
۳. «چگونه عاشقِ پرسشها شویم: راهی جدید برای پیشرفت در دوران عدم قطعیت» | How to Fall in Love with Questions
▫️ نویسندهی کتاب که روزنامهنگار و دانشمند علوم رفتاریه، مسیر جدیدی رو ترسیم میکنه که سوالات زندگی رو بپذیریم، به جای اینکه در جستجوی پاسخهای سریع و آسان باشیم.
۴. «فراوانی» | Abundance
▫️ فراخوانی برای بازاندیشی دربارهی مشکلات بزرگ و ریشهداری که به نظر میرسه در کمبودِ سیستماتیک گرفتار شدن: از تغییرات اقلیمی گرفته تا مسکن، آموزش، و مراقبتهای بهداشتی.
۵. «رام کردن مولکول بیشتر: راهنمای گام به گام برای کنترل دوپامین» | Taming the Molecule of More
▫️ چطور به مغزمون آموزش بدیم که به جستوجوی دوپامین غلبه کنه. و این آسونتر از چیزیه که فکر میکنین.
۶. «امپراتوری هوش مصنوعی» | Empire of AI
▫️ نوشتهی یک متخصص باسابقهی هوش مصنوعی، که از ابتدا به دنیای «اوپن اِی آی» سام آلتمن دسترسی داشته. روایتی از سرنوشتسازترین رقابت فناوریِ تاریخ.
Best Nonfiction Books of 2025 (So Far)
@zibaishenasi
محمدعلی کشاورز سال ۱۳۵۶ برای بازی در فیلم «کاروانها»، محصول مشترک هالیوود و ایران، با آنتونی کوئین همبازی شد. کریستوفر لی و بهروز وثوقی هم در این فیلم بازی میکردن. چهل سال بعد، کشاورز در مصاحبهای این خاطره رو از دوران فیلمبرداری تعریف کرد:
«یک روزِ دیگر صحنه آماده بود و ما داشتیم کار میکردیم که یکدفعه مدیر فیلمبرداری کات داد و سه دقیقه بعد گفت شروع کنید. در کار سابقه ندارد که مدیر فیلمبرداری کات بدهد و تنها کارگردان و آسیستاناش باید این کار را انجام بدهند. من به او گفتم چه شد که کات دادی، همه چیز خوب بود و او گفت توجه کردی؟ نسیم ملایمی آمد که نور را تغییر میداد.»
- «گفتگوی تفصیلی منتشر نشده»
@zibaishenasi
▪️ تاثیر «حمامِ جنگل» مجازی در تغییر خلقوخوی افراد
«شینرین یوکو» («شینرین» به معنی حمام و «یوکو» به معنی جنگل) یه فعالیت آرامشبخشه که ژاپنیها با قدمزدن و تفرج در جنگلهای دور از شهر انجام میدن. بدون گوشی، بدون هر چیز دیگهای، فقط طبیعت. وقتی تاثیرات این فعالیت بر سلامت روانی افراد مشخص شد، دولت ژاپن حمام جنگل رو به عنوان یه طرح ملی سلامت معرفی کرد.
حالا بهتازگی محققان یه مرکز پزشکی در هامبورگ تصمیم گرفتن ببینن اگه فضای جنگل رو به صورت مجازی برای افراد شبیهسازی کنن، چه تاثیری در کاهش سطح استرس اونها داره؟
اونها یه ویدیوی واقعیت مجازی (VR) بهصورت ۳۶۰ درجهای در منطقهی حفاظت شدهی سوننبرگ فیلمبرداری کردن. این جنگل بزرگترین جنگل صنوبرِ داگلاس در اروپاس. اونها تمام صدای طبیعت مثل صدای وزش باد و پرندگان رو هم ضبط کردن. اونها همچنین رایحهی روغنهای صنوبر رو فراهم کردن تا فرد بتونه بوی واقعی که در جنگل حضور داره رو استشمام کنه.
اونها به بعضی شرکت کنندگان فقط تصاویر جنگل رو به کمک عینک واقعیتِ مجازی نشون دادن و بعضی دیگه رو همزمان در معرض تجربهی تصویر، صدا و رایحهی جنگل قرار دادن. همونطور که انتظار میره تجربهی تکحسی سطح استرس و خلقوخو رو بهبود میبخشه اما تجربهی چندحسی به شکل چشمگیر و بسیار قابل توجهی در روحیهی فرد تاثیر میذاره.
اگرچه حضور در جنگل واقعی با این تجربهی مجازی قابل مقایسه نیس اما محققان فکر میکنن استفاده از این فناوری در محیطهای پراسترس مثل بیمارستانها، سالنهای انتظار و فضاهای سرپوشیدهی شهری میتونه موثر باشه.
Virtual forest bathing can reduce stress and improve mood (2025)
@zibaishenasi
▪️ قاعدهی ۶۰-۳۰-۱۰ در ترکیب رنگی فیلمها
چطور میتونیم یه پالت رنگ هماهنگ با حال و هوای فیلممون ایجاد کنیم؟ قاعدهای به نام ۶۰-۳۰-۱۰ وجود داره که میتونه در این مسیر به فیلمساز کمک کنه.
▫️ ۶۰ درصد رنگِ غالب (Dominant Color):
این رنگ پایه و اساس هویت بصری صحنه رو تشکیل میده و حس و حال و لحن کلی فیلم رو تعیین میکنه. این رنگ، حسِ عمق و سهبعدی بودن رو ایجاد میکنه و بلافاصله به مخاطب نشون میده که آیا قراره صحنه روشن و شاد باشه یا تاریک و گرفته.
▫️ ۳۰ درصد رنگِ مغلوب (Secondary Color): رنگ مغلوب، مکملِ رنگ غالبه و سطوحی از واقعگرایی و جذابیت بصری رو به صحنه اضافه میکنه. بدون این رنگِ حیاتی، جلوههای بصری ممکنه یکنواخت و مصنوعی به نظر برسن.
▫️ ۱۰ درصد رنگِ تأکید (Highlight Color): این رنگِ تأکیدی به میزان کم استفاده میشه تا جنبوجوش و هیجان کافی رو در قاب تصویر ایجاد کنه و چشم بیننده رو به جزئیات مهم درون کادر جلب کنه.
اگرچه درجهبندیِ دقیق رنگ در مرحلهی پس از تولید ضروریه، اما تأثیرگذارترین و اصیلترین رنگها در فرآیند تولید واقعی ایجاد میشن. استفاده از وسایل یا لباسهای فامدار، خیلی مؤثرتر از اضافه کردن جلوههای دیجیتالیه.
What Is The 60-30-10 Color Rule in Filmmaking? (2025)
@zibaishenasi
🔉 «اسطوره در کتاب مقدس»
▪️ ارائه: فهیمه آقایی
◽️ داستانهای باستانی مدیترانه
◽️ داستانهای کتاب مقدس
◽️ اسطورهزدایان عهد جدید
◽️ نظریهی ولهازن و هنریهوک
◽️ داستان لباس حضرت آدم، عصای هارون و صلیب
◽️ آفرینش و هبوط انسان
◽️ جعبهی پاندورا، اسطورهی اداپا و گیلگمش
▫️ برگرفته از فصل دوم کتاب «اسطوره و آیین»، فرانسیس لیاوتلی
@zibaishenasi
▪️ آیا هنوز کسی در اثر هنری تأمل میکند؟
دانشجویان هاروارد وقتی میخوان دربارهی یه اثر هنری تحقیق بکنن، استادی دارن که اونها رو ملزم میکنه در موزه روبروی اثر بشینن و بهمدت سه ساعت به اون نگاه کنن. بیشتر دانشجویان با شنیدن این تمرین وحشتزده میشن و میپرسن این همه وقت باید به چه چیزی در یه نقاشی نگاه کنن. اما بعد از انجام اون تمرین، خیلیها گزارش میدن که اکتشافات شگفتانگیزی داشتن.
استاد اونها خانم جنیفر رابرتز میگه وقتی خودم برای اولین بار به تماشای صبورانه و آرام تابلوی «پسر با سنجاب پرنده» نشستم، این تجربه رو داشتم:
- بعد از ۹ دقیقه متوجه شدم شکل گوش پسر، دقیقا بازتابی از فرم شکم سنجابه. و اینکه نقاش میخواسته ارتباطی بین بدن حیوان و بدن انسان و تواناییهای حسی هر کدوم برقرار کنه.
- بعد از ۲۱ دقیقه متوجه شدم انگشتانی که زنجیر رو نگه داشتن، به اندازهی قطر لیوان آب زیر خودشون هستن.
- بعد از ۴۵ دقیقه متوجه شدم که چین و چروکهای به ظاهر تصادفی در پردهی پسزمینه در واقع روگرفت کاملی از شکل گوش و چشم پسر هستن. گویی نقاش تخیل کرده که اندامهای حسی پسر، بر سطح پشت سرش طنین انداخته.
ما هم اینچنین به نقاشیها نگاه میکنیم؟ آیا هنوز در ما «قدرت صبر» برای تماشای یه اثر هنری باقی مونده؟ آیا توقع صبر داشتن صرفا یک توقع سنتی و نوستالژیک از بینندهاس که در عصر اطلاعاتِ لحظهای بیمعنی شده؟
آثار هنری هم دربارهی گذر زمان هستن و هم از تأخیرهای زمانی شکل گرفتن. همین نقاشی نمونهی خوبی از کند شدن و تأخیر در سرگذشت آثاره. جان کاپلی، نقاش این اثر، در بوستون امریکا و بسیار دور از آکادمی هنر در انگلستان کار میکرد و نمیدونس کارش در چه سطحی ارزیابی میشه.
برای همین، نقاشی رو در جعبه گذاشت و با کشتی به لندن فرستاد. یک ماه طول کشید تا نقاشی به لندن رسید. چند هفته در گمرک موند و چند هفته طول کشید تا به نمایش گذاشته شد. دوستش در نامهای نظرات دانشگاهیان رو براش توضیح داد ولی نامه با کشتی دو ماه طول کشید تا به امریکا برسه چون این بار خلاف جهت آب حرکت میکرد. در مجموع ۱۱ ماه طول کشید تا نامه به دست کاپلی برسه و اون بفهمه دیدگاه دانشگاهیان دربارهی آثارش اینه که نقاشیهاش خیلی خوبن ولی «بیش از حد خطی» هستن. کاپلی که مطمئن نبود این حرف یعنی چی، نامهی دیگهای مینویسه و از دوستاش میخواد بیشتر توضیح بده!
خود این نقاشی پر از اشاراتی به گذر زمانه. سنجابها نماد کوشش و صبر هستن. و حتی خود نیمرخ شدید پسر که برای آثار کاپلی خیلی نامعموله. این نیمرخ در قرن هجدهم ارتباط زیادی با ماندگاری در زمان و مکان داشت. چون نیمرخها روی سکهها ضرب میشدن و سکهها ارزش رو در طی زمان و فضا منتقل میکردن.
نقاشی کاپلی تجسمیه از تأخیرهایی که متحمل شده. به این فکر کنین که اگر آکادمی هنر در بوستون بود، چقدر همه چیز متفاوت میشد. تاریخ هنر بر خلاف اونچه رایج شده، فقط مطالعهی هنر در زمانهای مختلف نیس، بلکه درک «خود زمان» و تاثیر تأخیرها و کند شدنها در زمانهای مختلفه.
The Power of Patience
@zibaishenasi
«آنچه هراسآور است مرگ نیست
بلکه همانا نمردن است.
اینکه بمیریم و ببینیم که هنوز ادامه داریم.
جسد هراسانگیز است
چون از بازگشت روحِ خود خبر میدهد.»
- لویناس
@zibaishenasi
«بعضی اوقات دلمان میخواهد آدمخوار باشیم.
نه بهخاطر بلعیدن این یا آن شخص، بلکه بیشتر بهخاطر لذتِ بالا آوردن آنها.»
- امیل چوران
The Elephant Queen (2019)
@zibaishenasi
▪️ «برای آنها که میبینند»
تصاویر اشباحمانندی که میبینین، در واقع شکلهای مهآلودِ ایجادشده از صداهای واقعی هستن که به شکل مرئی دراومدن. یک شبکهی هفت در هفت از بلندگوهای صوتی، ارتعاش صدایی که ایجاد میکنن رو به شکل گلولههای مِه، به هوا شلیک میکنن.
تکانههای صدا تنها برای ثانیهای، حلقهای گردابی از هوا ایجاد میکنن که مثل خود صدا نامرئیه، و بعد ناپدید میشن. اما در همین لحظهی کوتاه، ادراک ما اونها رو به شکل الگوهای مربوط به هم درک میکنه و زیباییشون احساس میکنه، درست مثل خود اصوات. اسم این اثر هست: «برای آنها که میبینند».
for those who see
@zibaishenasi
مسخره نیست
کودکی در خیابان بگوید:
«فردا میمیری.»
و تو پشتِ در
منتظر مرگ باشی
در حالیکه قبلا مردهای.
- مسعود نظری
@zibaishenasi
▪️ تفاوت دانشجویان هنر و غیرهنر در واکنش به رنگها
پژوهش جدیدی روی ۷۲ نفر از دانشجویان رشتههای هنر و غیرهنر نشون میده که دانشجویان هنر رنگهای متفاوتی رو نسبت به غیرهنریها انتخاب نمیکنن. از قضا هر دو گروه رنگهای گرم مثل زرد، نارنجی و قرمز رو به رنگهای سردتر جیح دادن. این میتونه نشوندهندهی تمایل همگانی ما به گرما، انرژی و شادی باشه.
اما تفاوتِ دو گروه جایی مشخص شد که هنریها رنگهای بهلحاظ تیرگی روشنتر رو ترجیح دادن، و غیرهنریها رنگهای بهلحاظ غلظت، اشباعتر رو ترجیح دادن. هنریها به روشنایی حساستر بودن، و غیرهنریها به اشباع. برای هنریها که آموزش رنگی بیشتری دیدن و یا توانایی ذاتی بیشتری برای تشخیص رنگها دارن، اشباع بالای رنگی شاید باعث تحریک بیش از حدِ قوای ادراکیشون میشه.
اما سوالی که پیش میآد اینه که چرا آموزش هنری، حساسیت به «روشنایی» (brightness) رو افزایش میده اما پاسخهای عاطفی به «اشباع» (saturation) رو تضعیف میکنه؟
شاید دلیل این باشه که در آموزشهای هنری، کار با درجات روشنایی و سایهزنی همیشه مورد توجه هست، در حالیکه رنگهای اشباع، به عنوان رنگهای تند یا زننده یا ساده تعبیر میشه، مگه اینکه تعمداً استفاده شده باشه.
Comparative analysis of color emotional perception in art and non-art university students (2025)
@zibaishenasi
▪️ هیچ قلهای بدون دامنه نیست
سالها زندگی در طبیعتِ فنلاند و ایسلند به او آموخت که چطور حسوحالاش رو در قالبی مادی و در تغییر رنگهای ملایمِ نخهای پشمی به بیان دربیاره. گاهی طبیعتگرایانهتر و گاهی در اثری مثل «آخرین نور» (ت ۳) خیلی انتزاعیتر. این اثر شاید تداعیکنندهی لحظهی زودگذریه که نور خورشید در برابر افق شکسته میشه.
ونسا والرو در کلمبیا زندگی و تحصیل کرد. بعد به شمال اروپا رفت تا کار با الیاف ایسلندی رو یاد بگیره. حالا او با اندوختهای که در دیگرسوی جهان داشته، جوهرهی طبیعتِ زادگاه خودش کلمبیا رو به نمایش میذاره.
Vanessa Valero (2024-25)
@zibaishenasi
▪️ سریالِ کمتر دیدهشده و خوب چی پیشنهاد میکنین؟
@zibaishenasi
- «مطمئنترین راه برای رام کردن یک زندانی، اینه که اجازه بدی باور کنه که آزاده.»
- Severance, S1.Ep5
@zibaishenasi
▪️ به نظرتون بالها در این اثر چه معنایی دارن؟
@zibaishenasi
در هنر معاصر، توطئه و همدستیای میان هنرمندان و مصرفکنندگانِ هنر وجود دارد. آنها سعی میکنند یکدیگر را متقاعد کنند که آثار سطحی و پیشپاافتادهای که تولید میشود، معنای واقعی دارند.
هنر دیگر به دنبال ایجاد توهم بصری یا غرق کردن مخاطب در خودش نیست بلکه مانند پورنوگرافی به شفافیت کامل میرسد. همان طور که تمایلات جنسی از طریق نمایش بیش از حد و شفافیت، فراجنسیتی میشوند، هنر نیز فرازیباییشناختی میشود و ظرفیت خودش را برای ایجاد معنا یا احساس عمیق از دست میدهد.
- بودریار | «توطئهی هنر»
@zibaishenasi
«هنرِ سیاسی در نهایت به وسیلهای برای موعظهی پیرواناش تبدیل میشود.»
- پیتر پلاگنز | «عصرانه با ماکس و آندره»
@zibaishenasi
تبلیغ عجیب و سادیستی شرکت مخابراتی «تِلیا». از اون جایی که محدود کردنِ زمان فعالیت نوجوونها در فضای اینترنت، کار آسونی نیس، این شرکت مخابراتی سوئدی قابلیتی ایجاد کرده که در اون بچهها فقط از حجم معینی داده میتونن استفاده کنن. شعارش هم اینه که «داده، قدرت است». دنیای تبلیغات داره به کجا میره؟...
@zibaishenasi
«گفتن این حرف اصولا خطاست: طبیعتا این اقوام بدوی "میبایست" از همهی پدیدهها به حیرت درمیآمدند. ولی شاید درست باشد که بگوییم این اقوام از همهی اشیا بر گرداگرد خود به حیرت "درآمدند". اینکه میبایست به حیرت درمیآمدند، خرافهای بدوی است.
همچون اینکه آنها "میبایست" از همهی نیروهای طبیعت وحشت میکردند و طبیعتا ما نیاز نداریم وحشت کنیم.
[در پاسخ:] ولی تجربه میتواند به ما بیاموزد که برخی قبایل بدوی، بسیار متمایل به وحشت از پدیدههای طبیعی بودند.
[پاسخ:] ولی غیرممکن نیست که اقوامِ دارای تمدنِ برتر روزی دوباره بهسوی این وحشت میل کنند و تمدن و دانشِ علمیشان، نتواند آنها را در برابر این ترس محافظت کند.
البته راست است که "روحی" که امروزه در کالبدِ علم است، با وحشتی اینگونه سازگار نیست.»
- ویتگنشتاین
@zibaishenasi
▫️ آیا زیبایی برای انسان همان کاری را میکند که جلب توجهِ حیوانات برای جذب جنس مخالف؟
▫️ آیا شاهکارهای هنری، صرفا یک آیین جفتگیریِ پیچیده هستند؟...
Westworld, S1 E7
@zibaishenasi
▪️ بزرگترین طراحان سینِن مانگا
مانگای سینِن نوعی از کتابهای کمیک و انیمههای مانگای ژاپنیه که برای مخاطب مرد بزرگسال، معمولا بین ۱۸ تا ۴۰ سال، طراحی میشه. مانگای سینن نسبت به «شونِن» مانگا که عمومیتره، محتوای جدیتر، خشنتر، اجتماعیتر، جنسیتر و روانشناختیتری داره. در ادامه چند تا از مهمترین طراحای سینن مانگا رو معرفی میکنیم.
۱. تاکههیکو اینوئه:
اثر معروف او «بیخانمان» یا واگاباند یکی از محبوب ترین مانگاهای جهانه و زندگی خیالی شخصیتی به نام میاموتو موساشی رو روایت میکنه. سبک خاصاش در طراحی چهرهها و منظرهپردازیهای خشونتآمیز، از ویژگیهای منحصربهفرد کارهاشه.
۲. تسوتومو نیههئی:
توانایی او در زنده کردن عناصر علمی-تخیلی دشوار، مثل لباسهای مکانیکی و دنیاهای سایبرپانک، با جزئیات واقعگرایانه کمنظیره. «سرزنش!» (Blame!) از جذابترین آثار اونه.
۳. شینیچی ساکاموتو:
دو مجموعهی بزرگ در کارنامهی خودش داره که از نظر لحن و ژانر کاملاً متفاوت هستن: «هشتگ دی.آر.سی.ال بچههای نیمهشب» و «کوهنورد». دو مورد از تحسینشدهترین مجموعههای سینن، نه فقط بهخاطر طراحیهاشون بلکه بهخاطر قدرت ساکاموتو در به تصویر کشیدن موضوعات روانشناسی از طریق هنر.
۴. ماساسومی کاکیزاکی:
چیزی که او رو برجسته میکنه، رئالیسم هولناک کارهاشه. تاریکترین آثار او مثل «خون سبز» و «درخت مرگ»، همگی دارای قابهای هولناکی هستن که به اندازهی یه عکس تکرنگ واقعی و تاثیرگذار بهنظر میآن.
۵. نائوکی اوراساوا:
طراح افسانهایِ سه مجموعهی مشهور جهانی یعنی «پسران قرن بیستم»، «پلوتو» و «هیولا»، فقط داستانهای پر پیچوخم و پیچیده تعریف نمیکنه، بلکه ترکیبی از طرحهای کارتونی و واقعگرایانه رو در قابهایی خیرهکننده و نفسگیر پیش چشم بیننده میذاره.
۶. اینیو آسانو:
گاهی از او با عنوان طراحِ افسردهکنندهترین مانگاها یاد میکنن. در مجموعههایی مثل «شببخیر پون پون» تاریکترین و افسردهترین مفاهیم رو به زیبایی به تصویر میکشه. در کارهای اون، سبکهای متفاوتِ واقعگرایانه و کارتونی همزمان در یک قاب استفاده میشن.
10 Best Seinen Manga Artists (2025)
@zibaishenasi
▪️ آیا آثار هنری دروازهای به سوی آینده هستند؟
«اثر هنری» و «آینده» یه ویژگی مشترک دارن. هر دو پر از نقاطِ عدم قطعیت هستن که باید خالی باقی بمونن. اگه این نقاط پر بشن، شیئ زیباییشناختی از بین میره و آینده تحریف میشه.
داستان «تریستان» اثر توماس مان رو در نظر بگیرین. خوانندهها از جزئیات قتل بیاطلاع هستن. کسی نمیتونه بگه قتل سریع بوده یا آهسته. دردناک بوده یا نه. هیچ خوانندهای نمیتونه این جاهای خالی رو پر کنه و برعکس، پر کردناش تاثیر بیانیِ داستان رو تضعیف میکنه.
پر کردن این عدم قطعیتها، تاثیر زیباییشناختی رو از بین میبره، همونطور که تخیلِ پیشبینیکننده رو دربارهی چیزی که قراره اتفاق بیفته از بین میبره.
آثار هنری میتونن جنبههایی از اونچه که قراره به وقوع بپیونده رو پیشبینی کنن. بیننده وقتی با اثر مواجه میشه، از قدرت تخیلاش برای تجسم بخشیدن به بخشهایی که خالیه استفاده میکنه.
آثار هنری میتونن تمرینهای آیندهپژوهی رو بهبود ببخشن چون هم اشیای زیباییشناختی و هم آینده، موجوداتی غیرواقعی هستن، و هنر تمرینی برای تخیلِ عدم قطعیتهاست.
Works of Art and the Future (2024)
@zibaishenasi
کافکا به نامزدش میگوید:
«تو میگویی که دوست داری وقتی مینویسم کنارم بنشینی. ولی ببین، من در آن صورت اصلا نمیتوانم بنویسم، چون نوشتن یعنی اینکه خودت را شدیدا آشکار کنی؛ یعنی حد اعلای خودعیانسازی و تسلیم.
به همین دلیل است که وقتِ نوشتن هرگز نمیتوانی بهاندازهی کافی تنها باشی. حتی شب هم به اندازهی کافی شب نیست.»
احتمالا اگر بدانید که اندکی بعد از این نامزدیشان را به هم زدند خیلی تعجب نمیکنید.
- کتاب «چگونه از تنهایی لذت ببریم»
@zibaishenasi
▪️ گوش دادنِ تحلیلی برای نقدِ موسیقی
▫️ اگه میخواین به نقادیِ یه اثر موسیقی بپردازین، باید به تفسیر هرمنوتیکی توجه داشته باشین. تفسیر هر منوتیکی از اجزای عینی اثر شروع میکنه و ما رو به فهم کل اثر میرسونه. حالا بر اساس درکی که از کل اثر پیدا کردیم، برمیگردیم و اجزا رو دوباره مورد تحلیل قرار میدیم. مثل یک چرخهی تکرارشونده.
پس برای شروع سعی کنین روی عینیت و اجزای موسیقیای که میشنوین تمرکز داشته باشین.
▫️ منتقد باید تا جای ممکن از تعصب و پیشداوری رها باشه. اگرچه این امر کاملاً ممکن نیس. برخی پیشداوریها باقی میمونن و به همین دلیل توصیه میشه تا زمانی که اولین نتها نواخته نشدن، برنامهی کنسرت رو نخونین.
▫️ اگه نوازنده، مشهور یا شناخته شده نیس، منتقد باید از خوندن شرح حال یا هر چیزی که ممکنه انتظارات یا تعصبات خاصی در اون ایجاد کنه، اجتناب کنه. به این ترتیب، فضایی آزاد برای غوطهور شدن در گوش دادن بهشیوهی تحلیلی و تلاقیِ تجربههای فکری و عاطفی باز میشه.
▫️ اون چیزی که بهاش میگیم «گوش دادنِ تحلیلی» (analytical listening)، از دانش قبلیِ منتقد ناشی میشه، که بخشیاش به شناخت از رشتههای فنی موسیقی مثل هارمونی، فرم و کنترپوان برمیگرده و بخشیاش هم به دانش نویسنده از مبانی زیباییشناختی و سبکیِ مربوط به قطعات اجرا شده و خود اون اجرا مربوط میشه.
▫️ برای بیان شایستگیهای اثر چه از نظر عاطفی و چه از نظر عقلانی، باید هم تحلیلی عینی از جنبههای فنی اجرا داشته باشیم و هم به نقش ذهنیت در تفسیر اون اثر توجه داشته باشیم. هیچ تحلیلِ کاملی نمیتونه کاملا عینی و صرفا مبتنی بر جنبههای فنی موسیقی باشه. ذهنیت اجتنابناپذیره چون گوش دادنِ تحلیلی، به ناچار شامل فعال کردن احساسات هم میشه.
Analytical Listening and Aesthetic Experience in Music Criticism (2024)
@zibaishenasi