يڪبار طعم عشق را چشيده ام
مزه تلخ قهوه سياه می داد
قلبم را تند ڪرد
بدنم را ديوانه
حواسم را به هم ريخت
و
رفت!
#هالينا_پوشوياتوسڪا
گر در عمری شبی به ما پردازد
وین جان به لب رسیده را بنوازد
لب بر لب او نهشته ، ناگه خورشید
با تیغ کشیده بر سر ما تازد
#کسایی_مروزی
فقط برگرد و نامم را صدا کن باقی اش با من!
غرورت را به نام من فدا کن باقی اش با من!
#شکوه_شکوهی_فر
میان
آغوش من و
نڪَاه مخمور تو
فاصلہایی نیست
بخوان مرا
طوفان نفسهایم
بیــــقرار است
براے شیب شانہے مردانہات...
#لــئا_فرد
ماندنی هستی شبیه عطر باران روی صبح
گل تو را وقتی ببوید تازه خوشبو می شود...
#افسر_فاضلی
از لب پیمانه گر سر می رود لب بر مگیر
مرد را از جان گذشتن به ز پیمان گشتن است
#هوشنگ_ابتهاج
زندگی تلخ تر از زهر بود...
گر تو نباشی...
بعد ازین مرده حسابم کن...
و بگذار بمیرم...
#استاد_شهریار
دوست دارم نگات کنم
گفت چه خبر.
گفتم. مشغوله دوست داشتن تو هستم
صبحمو با امید تو شروع میکنم و شبم رو با فکر تو به اتمام میرسونم
نشستم پاے سجادہ بہ
قرآنت قسم دادم ؛ ببخشا و
بیامرزمـ ڪہ بر دردمـ تو آگاهـے
#پروانہحسینـی
تمام جاده های دنیا را
با ذکرِ نامت
طی می کنم و با قلبی سرشار از عشق
شبیه اسبی که چهار نعل
می تازد
فریاد می زنم دوستت داااارم
#شهاب_شهابی
بی تــــو
نه بوے خاڪ نجاتم داد،
نه شمارش ستارهها تسڪینم!
چرا صدایم ڪردے؟
چرا
#حسین_پناهی
باغ و ویلایے ندارم در
خورت باشد ولے ؛ گوشہ اے در
ڪنج قلــبم خانہ دارم میخرے ؟
#محمودخرازے
تا شُدم بیخبر از خویش، خبرها دیدم
بیخبر شو که خبرهاست در این بی خبری
#فروغی_بسطامی
غمگینترین بیتی که شنیدم؟ اونجا که عفيف باختری گفته:
«دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعش خود به شانه گرفتم، گریستم»
گر چنینی گر چنانی...
جان مایی جانِ جان...
هر زبان خواهی بفرما...
خسروا شیرین لبی...
#حضرت_مولانا
شب بِخير كه ميگويی
تمامِ آرامشِ دنيا برایِ من ميشود...!
هر چه حسِ خوب...
حالِ خوب...
در دنيا هست به سراغم می آيد...!
با رويایِ اينكه شبی
در كنارِ تو ...
در آغوشِ تو ...
با نوازشِ دستان تو به خواب بروم
ميخوابم....!
ابولفضل وکیلی
جان و دل از ناز
چشمت بیقرارے میڪنند
من فداے چشم تو
ویرانہ ڪردے هر دو را...
#راحمتبریزے
دلم هوای تو دارد،
هوای زمزمهات...
بخوان که جـــــــــــــــاری آواز جویبار تویی
#حسین_منزوی