کانالی برای رشد اندیشه و آگاهی و روانشناسی و موفقیت در کار و زندگی ارسال نظرات و پیشنهادات و مطالب تبادل و تبلیغات : Admin : @kankashezehn ⚘درخواست تبلیغات: 🍒 @zehnpooya_T لینک کانال: https://t.me/joinchat/AAAAAD6plCtp7zDCgURabQ
براى رسيدن به موفقيت
هيچ آسانسورى وجود نداره
مجبورى از پله ها برى...
🔮 @zehnpooya
.
قهوه_مبادا
با یکی از دوستانم وارد قهوه خانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم...بسمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند... و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا... سفارششان را حساب کردند، و دوتا قهوهشان را برداشتند و رفتند...از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوههای مبادا چی بود؟دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو میفهمی...آدمهای دیگری وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند...سفارش بعدی هفتتا قهوه بود از طرف سه تا وکیل... سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا...
همانطور که به ماجرای قهوههای مبادا فکر میکردم و از هوای آفتابی و منظرهی زیبای میدان روبروی کافه لذت میبردم،مردی با لباسهای مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت... با مهربانی از قهوهچی پرسید: قهوهی مبادا دارید؟
خیلی ساده ست! مردم به جای کسانی که نمیتوانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا میخرند...سنت قهوهی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کمکم به همهجای جهان سرایت کرد...بعضی جاها هست که شما نه تنها میتوانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید،بلکه میتوانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید..
🔮 @zehnpooya
.
#شیرینی_فروش
در اوزاکای ژاپن ، شیرینیسرای بسیار مشهوری بودشهرت آن به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت .
مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند ، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود. صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوشآمد مشتریها به این طرف نمیآمد ، مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد، قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیبهایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد.
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک میکرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم میکرد وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمیشوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید؟
صاحب مغازه در پاسخ گفت:مرد فقیر همهی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.
🔮 @zehnpooya
.
#ارزش_زندگی
برايان تريسي سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد. او پرسید: “چه کسی این بیست دلار را میخواهد؟” دستها بالا رفت. او گفت: “من این بیست دلار را به یکی از شما میدهم. اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.” او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید: “چه کسی هنوز اینها را میخواهد؟”
باز هم دستها بالا بودند. او جواب داد: “خُب، اگر این کار را کنم چه؟” او پولها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد، بعد آنها را برداشت و گفت: “مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را میخواهد؟” بازهم دستها بالا بودند!
سپس گفت: “هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم، شما هنوز هم آنها را میخواستید. چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار میارزید."
اوقات زیادی ما در زندگی رها میشویم، مچاله میشویم، و با تصمیمهایی که میگیریم و حوادثی که به سراغ ما میآیند آلوده میشویم. و ما فکر میکنیم که بیارزش شدهایم! اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد. شما هرگز ارزش خود را از دست نمیدهید. شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.
🔮 @zehnpooya
.
شايد هميشه نتوانيم انديشه هايمان را مهار كنيم اما كلام خود را مي توانيم در اختيار بگيريم. تکرار کلام بر ذهن نيمه هشيار اثر مي گذارد و آنگاه بر موقعيت تسلط مي يابيم
فلورانس اسکاول شین
🔮 @zehnpooya
نگـران حرف مردم نباش
خــــــدا
پرونده ای را که مردم مینویسند
نـمی خواند...
🔮 @zehnpooya
.
#لذت_زندگی
یک گروه از دوستان به ملاقات استاد دانشگاهی رفتند. گفتگو خیلی زود به شکایت در مورد استرس و تنش در زندگي تبدیل شد. استاد از آشپزخانه بازگشت و به آنها قهوه درانواع متفاوت در فنجان ها تعارف کرد. فنجان های شیشه ای، فنجان های کریستال، فنجان های درخشان، تعدادی با ظاهری ساده،تعدادی معمولی و تعدادی گران. وقتی همه آنها فنجان های را در دست داشتند، استاد گفت: اگرتوجه کرده باشید تمام فنجان های خوش قیافه و گران برداشته شدند در حالیکه فنجان های معمولی جا ماندند.
هر کدامیک از شما بهترین فنجان ها را خواستید و آن ریشه استرس و تنش شماست. آنچه شما واقعا میخواستید قهوه بود نه فنجان، اما با این وجود شما باز هم فنجان را انتخاب کردید. اگر زندگی قهوه باشد. مشاغل، پول،موقعیت و غيره، فنجان ها هستند. فنجان ها وسیله های هستند برای نگهداری و زندگی را فقط در خود جای داده اند. لطفاً نگذارید فنجان ها کنترل شما را در دست گیرند.
از قهوه تان لذت ببرید.
🔮 @zehnpooya
.
آهنگی که یک شرکت هواپیمایی را به خاک سیاه نشاند.
ماجرا از این قرار است که در سال ۲۰۰۸ کارول به همراه تیمش برای برگزاری یک تور در مسیر شیکاگو، سوار هواپیما میشوند و از پنجره هواپیما میبینند که متصدیان حمل بار، کیفهای سازهایشان را پرتاب میکنند و در این میان، گیتار ۳۵۰۰ دلاری کارول میشکند.
او حدود ۹ ماه تلاش میکند تا بتواند خسارت خود را از هواپیمایی یونایتد بگیرد ولی تلاشهای او بینتیجه میماند. در نهایت به دریافت ۱۲۰۰ دلار هزینه تعمیر گیتار راضی میشود ولی مسوولین یونایتد این رقم را هم نمیپردازند. در نهایت او آهنگ United Breaks Guitar را در اعتراض میسازد و انتقام جانانهای از یونایتد میگیرد.
این آهنگ در روز اول آپلود شدن در یوتیوب، ۱۵۰ هزار بار بازدید شد و در هفته اول انتشار، رکورد پرفروشترین آهنگ iTunes را به خود اختصاص داد. طی ۴ روز پس از انتشار این آهنگ، ارزش سهام یونایتد ۱۰% افت کرد و حدود ۱۸۰ میلیون دلار از ارزش سهام این شرکت کاسته شد.
مدیر خدمات مشتریان یونایتد با کارول تماس گرفت و از او دلجویی کرد. این شرکت در برنامهای نمادین، ۳۰۰۰ دلار خسارت به یک موسسه غیرانتفاعی آموزش موسیقی پرداخت و مجبور شد اعلام کند که از این ماجرا درسهای فراوانی گرفته و سیاستهای خدمتدهی به مشتریانش را بازنگری کرده است.
گذشته ها میگفتند یک مشتری ناراضی، نارضایتی خود را به ۷ تا ۱۳ نفر منتقل میکند، ولی این آمار برای قبل از دوران شبکههای اجتماعی بود. امروز یک مشتری ناراضی به ابزارهایی دسترسی دارد که میتواند صدها هزار نفر را با تجربه مثبت یا منفی خود همراه کند.
# جیمز کلر
🔮 @zehnpooya
.
تمام جهان آفریده شده است تا تو بخندی؛ اگر نمیخندی، بگرد ایراد کار را پیدا کن ...
# دوروتی سایرز
🔮 @zehnpooya
.
داستان طنز
#فوتبال_در_بهشت
دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسيار قديمى بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او می رفت.
يک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد يا نه؟»
بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.»
چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.
يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمک زن را ديد که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو...
خسرو گفت: کيه؟
منم، بهمن.
تو بهمن نيستى، بهمن مرده!
باور کن من خود بهمنم.
تو الان کجايی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمی هايمان که مرده اند نيز اينجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست. و از همه بهتر اين که می توانيم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنيم و هرگز خسته نمی شويم. در حين بازى هم هيچ کس آسيب نمی بيند.
خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمی ديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟
بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته
🔮 @zehnpooya
.
خوبیها در بدیها ، بدیها در خوبیها
زندگی مجموع همه ی ایناس.
هیچ چیز کمال مطلق نیست
🔮 @zehnpooya
.
کینه مثل این است که
زهری بنوشی و
امیدوار باشی دشمنانت را بکشد...
نلسون ماندلا
🔮 @zehnpooya
.
برای موفقیت راز پیچیده ای وجود ندارد؛
آماده سازی، سخت کوشی
و
درس گرفتن از شکست ها
🔮 @zehnpooya
.
دليلِ اينكه آدم ها
به دشوارى شاد ميشوند
اين است كه همواره
"گذشته" را بهتر از آنچه بوده
"حال" را بدتر از آنچه هست،
و "آينده" را نامشخص تر از آنچه خواهد بود ميبينند.
# مارسل پانيول
🔮 @zehnpooya
.
از یک آدم موفق که زندگی سخت و پرتلاطمی داشت خواستند عصاره زندگی خود را در یک کتاب بنویسد. او کتابی چهار برگی نوشت به اسم "چهار فصل زندگی من" و در هر برگه یک فصل زندگی خود را به شکل زیر نوشت.
💠 فصل اول زندگی من: از خیابانی عبور میکردم. چالهای را ندیدم. داخل آن افتادم. زمین و آسمان را به خاطر این چاله نفرین کردم. خیلی سختی دیدم تا توانستم خودم را از آن چاله بیرون بکشم. اما سرانجام با تلاش و زحمت موفق شدم دوباره سرپا بایستم.
💠 فصل دوم زندگی من: دوباره از آن خیابان عبور میکردم. چاله را دیدم اما خودم را به ندیدن زدم. دوباره داخل همان چاله افتادم. این بار خودم را هم به خاطر چشم بستن سرزنش کردم. باز هم با سختی زیاد موفق شدم خودم را از آن چاله بیرون بکشانم. هر چند این بار مدت کمتری وقت گرفت اما سختیها و دشواری کار انگار بیشتر بود. بهخصوص آنکه بخشی از تقصیر و کوتاهی ندیدن چاله به گردن خودم بود.
💠 فصل سوم زندگی من: دوباره از آن خیابان گذشتم. چاله را دیدم. اما این بار احتیاط کردم و از آن فاصله گرفتم و در حالی که به شدت میترسیدم چاله را دور زدم و از آن دور شدم.
💠 فصل چهارم زندگی من: خیابان را عوض کردم! و از آن به بعد بود که همیشه موفق بودم.
🔮 @zehnpooya
.
میدونید چرا بعضی از ما بهسختی خوشحال میشیم؟
چون به چیزایی که موجب ناراحتیمون میشن، چسبیدهایم!
🔮 @zehnpooya
.
"موفقیــت شخصــی"
از "درون" حاصــل میشـود
و موقعـی بهدسـت میآیـد
کـه شمـا قـادر باشــید
نه تنهـا "خودتـان" باشیـد
بلکـه همچنیـن "خـود" را
"دوســت" داشتـه باشـید.
🔮 @zehnpooya
.
هیچگـاه نگـــران حـرف های مردم نبــاش،
همین ڪه وقتشـان رامیگـذارند ،
تا پشت سرت حرف بزننـد ،
یعنی شخـص مهمی هستی
#قضاوت_کردن_ممنوع
#غیبت_کردن_ممنوع
🔮 @zehnpooya
.
بیسکویت_سوخته
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است!
ولی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویتهای سوخته می مالید و لقمه لقمه آنها را می خورد.
یادم هست آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت ها از پدرم عذر خواهی کرد و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم.
همان شب، کمی بعد که رفتم تا بابام را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهاش سوخته باشد؟
او مرا در آغوش کشید و گفت :مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمی کشد!
زندگی مملو از چیزهای ناقص و انسان هایی است که پر از کم و کاستی هستند.
خود من در بعضی موارد، مانند خیلی از مردم، مثلا روزهای تولد و سالگردها را فراموش می کنم.
اما در طول این سالها فهمیده ام که یکی از مهمترین راه حل ها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار:
درک و پذیرش عیب های همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است.
و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب، بد و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسان ها رابطه ای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نشود.
این موضوع را می توان به هر رابطه ای تعمیم داد. در واقع تفاهم، اساس هر روابطی است، هر رابطه ای با همسر یا والدین، فرزند یا برادر، خواهر یا دوست!
بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آره، حتی از نوع سوخته که حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.!
🔮 @zehnpooya
.
هیچ چیزی در این جهان نمی تواند آزار دهنده تر از ذهن خودتان باشد
اینگونه به نظر می رسد که دیگران موجب آزار شما هستند
اما این درد و رنج از سوی دیگران نیست بلکه ذهن شما خالق آن است.
🔮 @zehnpooya
.
مثل گندم باش!!!
زیر خاک می بَرندش
باز می روید پُرتر،
زیر سنگ می بَرندش
آرد می شود پُربهاتر،
آتش می زنندش
نان می شود مطلوب تر،
"ذات" باید ارزشمند باشد.
🔮 @zehnpooya
.
بعد از اینکه میلیونر شدید، میتوانید تمام پول خود را ببخشید.
زیرا آنچه مهماست میلیونها پول نیست؛ بلکه شخصی است که شما در فرآیند میلیونر شدن به آن تبدیل میشوید.
#جیم_ران
🔮 @zehnpooya
.
یک شایعه در جنگل غوغای بزرگی به پا کرد. به گوش ساکنان جنگل رسیده بود که خرس یک فهرست مرگ تهیه کرده و همه می خواستند اسامی آن فهرست را بدانند.
یک روز آهو همه جراتش را جمع کرد و وارد لانه خرس شد. از او پرسید: خرس، بگو ببینم اسم من در فهرست تو هست؟ خرس گفت: بله. اسمت در فهرست من هست.
دو روز بعد حیوانات دیگر جسد آهو را در دل جنگل پیدا کردند. سرآسیمگی و بیم ساکنان جنگل بیشتر شد. سوال همه این بود که در آن فهرست مرگ نفر بعدی کیست؟ پس از آهو گراز اولین حیوانی بود که کلافه شده و پیش خرس رفت و از او پرسید که آیا اسمش در فهرست هست یا نه ؟
خرس جواب داد:بله اسمت آنجا است. گراز که ترسیده بود با عجله از لانه خرس خارج شد و دو روز بعد هم کشته شد. در این موقع تمام جنگل را وحشت فرا گرفت. پس از آن فقط خرگوش بود که جرات پیدا کرد و پیش خرس رفت. از او پرسید آیا من هم در فهرست مرگ هستم؟
خرس گفت: بله تو هم در آنجا هستی.
خرگوش باز پرسید: آیا می شود اسم مرا حذف کنی؟ خرس گفت: بله، مسئله ای نیست
مشکلات گاهی راحتتر از آنچه فکر میکنید قابلحلاند.
# آنتونی رابینز
🔮 @zehnpooya
.
مراقب حرفایی که میزنید و مینویسید باشید ، کلمهها گلولههای ناپیدایی هستند که از جسم آدم رد می شوند و در روح و فکر مخاطب نفوذ ميكنند.
# نیشیدا
🔮 @zehnpooya
.
ملتی که کتاب نمی خواند باید تمام تاریخ را تجربه کند...!
🔮 @zehnpooya
.
Life is better when you stop worrying about the things you can't control...
زندگی بهتر خواهد بود زمانی که برای چیزهایی که در کنترلتان نیست نگران نباشید...
🔮 @zehnpooya
.
دوره و زمونه ای شده
که باید ب آدما بگی:
من معذرت میخوام
غلط کردم
که شما اشتباه کردی!
🔮 @zehnpooya
.
تفاوت دیدگاه آدم پولدار و بی پول در رستوران
🔮 @zehnpooya
.
در قرن گذشته، سنگاپور دچار فلاکت و بدبختى بود،
فقر، بيمارى، فساد و جرم و جنايت بيداد ميکرد،
مناصب دولتى به کسانى که بالاترين قيمت ها را پيشنهاد ميکردند فروخته ميشد،
پليس، دخترکان را براى روسپى گرى مى ربود و درآمد سارقان و خودفروشان را با آنان تقسيم ميکرد
فرماندهان ارتش، زمين ها و برنج زارها را احتکار کرده بودند
قضات، احکام خود را ميفروختند
همه ميگفتند اصلاحات ناممکن است
اما من به معلمان روى آوردم
آنان در فلاکت بودند!
به آن ها بالاترين حقوق ها را پرداختم و به ايشان گفتم:
من موسسات دولتى را مى سازم و شما براى من انسان بسازيد.
و اينگونه بود که سنگاپور به کشورى متمدن و قدرتمند تبديل شد
# لى کى وان يو
بنيان گذار سنگاپور جدید
🔮 @zehnpooya
.