┃ ◥تنها کانال رسمی مجموعه یکرمان◤ ┫ انجمن برتر یکرمان؛ حآمیِ درجه یک نویسندگان ┫ مرجع معرفی بهترین رمانها ┫آدرس انجمن forum.1roman.ir ┃◢ راه ارتباطی @NAST2L ◣
پیشنهاد امروزم:
چند قدم کوتاه ولی بشدت تاثیرگذار ✨💖
◌ #خطای_ستارگان_بخت_ما
ابتدا فکر میکردم شاید یک اتفاق ساده باشد؛
تا اینکه بعد از او هیج اتفاق دیگری در من رخ نداد…
( 𝐘𝐄𝐊 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍 )
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد 🌾 🖤Читать полностью…
خوشحالم که بعد از شرایط سختی که گذروندیم دیدم کلی متن زیبا نوشتید.
برای #چالش_تیر امروز و فردا فعالیت نداریم. برید بالا و متنهای قشنگی که به دستم رسید رو بخونید 💖
#چالش_تیر 🪞 «متن پنجم»
#چالش_تیر 🪞 «متن دوم»
این متنو چند بار بخون چون من درباره چروک پیراهن حرف نمیزنم🙈😅
بچههایی چنلتون پروایته بهم لینک بدین🎐 « @NAST2L »
Читать полностью…#زخمی_که_از_زمین_به_ارث_میبرید: بلند شو تو روح کوچکی هستی که از اردوگاه کار اجباری فرار کرده゚ ⊹. ᜊ 🚀
Читать полностью…نام و شَرَف؛ چیزی فراتر از مرگ و زندگی
( 𝐘𝐄𝐊 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍 )
اگر دوست دارین چیزی بگید و به هر دلیلی نگفتین، میشنوم...اگرم خواستید فقط بین خودمون بمونه بگید ❤️
/channel/HarfinoBot?start=nast2l
#علیرضا_آذر:
کاش آنجا که تو رفتی غم عالم میرفت
کاش این غربت جمعی همه باهم میرفت
...
( 𝐘𝐄𝐊 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍 )
#تمرین_نویسندگی || الهام از شازده کوچولو
❣ موضوع: «اگر شازده کوچولو امروز به زمین میآمد، سر راهش به چه آدمهایی برمیخورد؟»
راهنما:
🌋. حداقل سه شخصیت جدید خلق کن؛ هر کدوم نماینده یک ویژگی دنیای امروز باشن.
🌋. شازده کوچولو با هر کدوم یک گفتوگوی کوتاه داره. چه چیزی متوجه میشه؟
🌋. میتونی با یک جمله از شازده کوچولو شروع یا تمومش کنی.
محدودیت: حداکثر ۴۰۰ کلمه. سبک ساده و شاعرانه.
به مناسبت نوزدهمین سالگرد درگذشت سید بَرِت؛ هفتم جولای 2025
جوانیات را به یاد بیاور
هنگامهی درخشیدنت همچو خورشید را
اکنون که هر بار به چشمانت نگاه میکنم
انگار به سیاهچالهای در آسمان خیره شدهام
تو در تقاطعِ کودکی و شهرت گیر افتادی
و در سوز و سرما رها شدی
تو بسیار زود به دنبال کشف رازها رفتی
تو خورشید بودی
اما در حسرتِ ماه اشک ریختی
در نهایت سایهها تو را ترساندند
و نور تمامِ نقصهایت را آشکار نمود
حال بیا و دوباره بدرخش ای الماسِ مجنون!
آگاهنویس
برای آنها که می خواهند بدانند نویسنده ی واقعی چه می کند و چه نمی کند!
Читать полностью…#NAST
#چالش_تیر 🪞 «متن ششم»
بیا...
انگشتانت را بر این تنِ فرسوده بکش؛
بر پیکرهای که سالهاست زیر غبارِ بیکسی ترک برداشته،
مرا از این سکونِ تباهِ شبانه،
از این حفرهی بیانتها که نامش من است،
رهایی ببخش.
ببرم جایی دور،
ورای مرزهای خاطره،
آنجا که خاموشی، زبانِ نخستینِ جهان است،
و زمان،
نه زنجیر،
که نسیمیست روان بر پوستِ فراموشی.
میخواهم در مکانی بینام
در لحظهای بیتاریخ
فرو بریزم ؛
بیآنکه صدایم بر دیوارههای ذهن بازتاب یابد.
جایی که هیچ سایهای بر پشتم نیفتد،
و هیچ نامی، بارِ بودن را بر دوشم نگذارد.
بیا و این رنج را از ریشه برکن.
بیا و دستانم را، نه از روی ترحم،
که از سرِ فهم، در حصار بگیر.
مرا از پیکرِ افتادهام، از خاطراتِ حبسشده در سلولهای حافظه،
برهان.
ببرم جایی که واژهی درد،
تنها افسانهای دور باشد،
و واژهی من
به چیزی جز رهایی اشاره نکند.
🔏 پیاده روی خیالЧитать полностью…
وقتی سرم را بلند کردم، چشمانم به گسترهای از نور و سایه دوخته شد که هر ذرهاش داستانی ناگفته داشت. نخستین چیزی که دیدم، پنجرهای بود که از پس آن، جهان به شکلی دیگر نفس میکشید؛ جایی که هوا سنگینی غروب را به خود گرفته بود و نورِ نارنجیِ خورشید، انگار در آغوش روز خداحافظی میکرد. برگهای درختان با هر نسیمِ آرام، چون رقصانانِ صبور، به زبانِ بیکلامی از زندگی میگفتند.
آن پنجره، تنها یک قاب ساده نبود؛ بلکه دریچهای بود به عمقِ تنهایی و زیباییهای پنهان، جایی که سکوت میان زمین و آسمان، گویی زمزمههای قدیمیترین رازها را به گوش میرساند. هر سایه و روشنایی در آن لحظه، برگهای از دفتر خاطرات زمان بود که تنها دلهای حساس میتوانستند بخوانند.
و من، در آن لحظهی کوتاه، فهمیدم که نگاه کردن فقط دیدن نیست، بلکه کشفِ جهانهای ناشناخته در میان ذرات نور و سایه است؛ کشف آنکه هر لحظهی کوچک، میتواند دریچهای به بینهایت باشد.
حسام.ف
شما هم کمکم ارسال کنید امروز توی کانال بذارم🗽
چند نفرم چنلشون شخصه فور زدین بهم پیام بدین🏖Читать полностью…
#چالش_تیر 🪞 «متن اول»
یه چالش داشته باشیم؟
سرت رو بلند کن. درباره اولین چیزی که دیدی بنویس 𝅦𝅦 ྀ ׁ ִ
اگر کانال دارید این پیام فور بزنید و متن بذارید توی کانالتون تا یه حمایت هم باشه❤️Читать полностью…
فعلاً فقط نقد و بررسی اثر انجام میدیم و مسابقه نداریم / از پس فردا بررسی متنها شروع میکنیم.
چندسال میگذره بعد تازه میگفتی داشت چی میگفت...حالا فقط سه چهار خطش لمس کردیم:)
( 𝐘𝐄𝐊 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍 )
در جنگ، حتی واژهها هم زخم برداشتند. نه میشد نوشت، نه میشد سکوت کرد.
( 𝐘𝐄𝐊 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍 )
هممون یهوقتایی یه متن خوشگل دیدیم که دلمونو گرم کرده 🧡
بیاین یکیشو زیر این پست برای بقیه بنویسیم... شاید دل کسی، همین الان منتظرشه 🌸✨