yavaashaki | Неотсортированное

Telegram-канал yavaashaki - یواشکی دوست دارم

99756

برای تبلیغ ارسال کلمه ی #تبلیغ به @Banoyeemrozi_ad @ad_yavaashaki ﻣﻦ ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ  ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ  ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ  ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎﻣﻦﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ اینستاگرام یواشکی دوست دارم https://www.instagram.com/yavaashaaki

Подписаться на канал

یواشکی دوست دارم

#یک_عاشقانه_برای_تو


@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

نامِ بعضي نفرات ،
رزقِ روحم شده است ...!
وقتِ هر دلتنگي ،
سويشان دارم دست ...
جرئتم ميبخشد، روشنم ميدارد

#نیما_یوشیج


@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

من منتظرِ هیچ اتفاقی نیستم !
من منتظرِ یک روزِ معمولی‌ام
که تو را
معمولی دوست داشته باشم
و تو خوش‌ات بیاید ...

#افشین_صالحی



@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

.#تمنای_باران
#به_قلم_شکیبا_پشتیبان
#قسمت_12

_حتماً مرد زرنگی بوده که تونسته از دست قانون فرار کنه.
- البته. ولی اون یه دختر جوان بود.
از پل پایین آمدیم و کوچه را قدم زدیم. حس کردم همان دختر جوانی باشد که
جانش را نجات دادم. خود را متعجب نشان دادم و گفتم:
- چطور یه دختر جوان تونسته از دست مرد هیکلی چون شما فرار کنه؟ جای
تعجب داره.
به آگاهی
- من بالاخره گیرش میارم. شما هم اگه تو روستاتون دیدیش حتماً
گزارش بدین.
- حتماً گزارش میدم.
ً خود را نگران نشان دادم و با لحن مثلا نگرانی که هم بتوانم
مکث کردم و ظاهرا
بفهمم این همان دختر است و هم اینکه جرمش را بفهمم، گفتم:
- فقط چهجوریه شکل و قیافهاش؟ چند سالشه؟ خلافش چیه؟ ممکنه تو روستا
باشه و بخواد یکی و بکشه.
خندید، محکم و اما بعد خندهاش قطع شد و گفت:
- قتل؟ از این عرضه ها نداره. مواد فروشه. همدستش اعتراف کرده که باهاش
بوده. البته خودش که همش می گفت بی گناهه. روح پدرش و هم قسم می خورد.
به نظر من که، اگر کسی روح پدرش را قسم بخورد نمی تواند مجرم باشد، آن هم
از آن موجود ظریف که حتی در هذ یونهایش هم می گفت " من بی گناهم. " رو
کردم سمت مامور و در حالی که هر دو با هم از آن کوچه خارج می شد یم و به
خیابان رسیدیم، گفتم:
- شاید بی گناه باشه.
- نیست. تو خونه دوست مواد فروشش بوده.
- شاید گول زدن بردنش.
- نه. دوستش لو داده.
- حتما دیده پاکه گفته بذار این و هم خراب کنم.
- نه اون دروغ نگفته.
- از کجا می دونی؟ بهش بگو دست بذاره رو قرآن.
چهرهاش کمی متفکر شد و من برا ی نجات جان دختر برای آن که او را متأثر و
ناراحت کنم و هم بتوانم او را متقاعد کنم که آن دختر بی گناه هست در ادامه
گفتم:
- اگه اون دختر فراری واقعا بی گناه باشه. و شما که مامور دولت هستی و صد
البته اهل نماز. بخوای در موردش قضاوت اشتباه بکنی .حتما می دونین که قضاوت
اشتباه گناه کبیره به حساب میاد جناب سروان.
- راجع بهش فکر می کنم.
خودم را در ذهن تشویق کردم. پس مغز او را شستشو دادم و برای خاطر جمعی گفتم:
راستی نگفت ی د چه شکلیه؟! ممکنه برای خانومم دردسر درست کنه.
- نه خیالتون راحت دردسر ساز نیست.
عکسی 4A تاشو از جیب بیرون آورد و باز کرد و نشانم و گفت:
- این دختره. اسمش باران رادفر هست. بیست و یک سالشه. دانشجویِی کارشناس دکوراسیون هست.
- آهان.
- دیدیش حتما گزارش بده.
پس همان دخترک هست. حدسم درست بود. داشتیم به مطب نزدیک می شدیم
با او دست دادم و گفتم:
- حتما.
- راستی یه پاش هم گلوله خورده.
- چی ؟ حتما تا حالاکلی خون از دست داده و مرده!
- نه. سگ جونه. نمی میره.
حرفی نزدم. خودش خداحافظی کرد و با خواندن تابلوی مطبم که نامم رو ی آن
حک شده بود، رفت.
دکتر دانیال رضایی
متخصص عمومی و داخلی...

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

#تمنای_باران
#به_قلم_شکیبا_پشتیبان
#قسمت_11

با سینی آمد و رو به روی من نشست و یک لیوان آبمیوه را کنار من نهاد و دیگری
را برای خود برداشت و گفت:
- واسه یه روستا بالاتر از ماست.
- اول بهش نشون بده ممکنه خوشش نیاد.
- مگه دست خودشه؟ باید باهاش ازدواج کنه.
- حواست هست که از سهراب کوچکتری؟
اخمی کرد و گفت:
- خب که چی ؟
- تو نمیتونی براش تصمیم بگیری.فقط میتونی اون دختر و بهش نشون بدی.
سهراب باید خودش واسه زندگی خودش تصمیم بگیره.
- ولی من...
حرفش را قطع کردم و گفتم:
ِ- میدونم دوست داری عروسِی برادرت و ببینی . ولی نرگس تو زندگی
خودت وداری.اون هم زندگی خودش و داره. دیگه سر این جور چیزها باهاش ِکش َمِکش نکن.
- اگه به اون باشه که...
تشر زدم:
_نرگس؟
ناراحت سرش را پایین برد و گفت:
- باشه.
آبمیوه را لاجرعه سر کشیدم و از او تشکر کردم و بلند شدم و گفتم:
- من میرم شهر مطبم. این دختر به هوش اومد بهم زنگ بزن.
- باشه.
بلند شدم و رفتم لباسهایم را تغییر دادم و خواستم از خانه خارج شوم که با فکر
به نرگس به عقب باز گشتم و او را پشت سرم دیدم. نرم در آغوشش کشیدم و
روی سرش را بوسیدم و گفتم:
- ببخش عز یزم. یه لحظه از کوره در رفتم.
- اشکال نداره.
- من قربونت برم.
از آغوشم جدا شد، نگاهم کرد، بار دیگر بوسیدمش، این بار پیشانی اش را، و گفتم:
- مراقب خودت باش.
- باشه. تو هم مراقب خودت باش.
- ای به چشم
کفشم را پوشیدم و رفتم. از روستا حرکت کردم و از بین مردم جلو رفتم. همه با
من با احترام بر خورد م ی کردند. و مرا آقای دکتر خطاب می کردند. تازه داشتم از
روی پل عبور می کردم که مردی با ردههای یک مامور جلویم ایستاد و راهم را سد
کرد. اخم کردم و گفتم:
- چیزی شده؟
- شما از جنگل اومدی بیرون؟
- اینجا جنگل نیست جناب سروان. روستاست.
- ولی من فکر می کردم جنگله.
- اشتباه فکر می کردین.
- میتونم باهاتون صحبت کنم؟
- چرا که نه.فقط من مطبم داخل شهر هست. راه دوری نیست. میتونیم قدم بزنیم.
- فکر خوبیه.
با من همقدم شد و در حالی که از روی پل عبور می کردیم گفت:
- حدود چهار ساعت پیش اون ور پل یه مجرم از دستم فرار کرد.
- مجرم؟
- آره.

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

#تووییت🌐

نه عزیز دلم، تموم زخم‌هایی که تو زندگی دارم از تو نیست اما عمیق‌ترین اونها رو تو به من زدی.

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

من همیشه بودم
‏حتى وقتی بریده بودم
‏دلخور بودم
‏حتى وقتی حالشو نداشتم
‏من همیشه بودم
‏من دلم نیومد بی‌پناهیِ آدما رو پناه نباشم
‏دلم نیومد یهو بِبُرم برم
‏دلم نیومد یهو رها کنم
‏من همیشه بودم
‏همیشه بودم واسه اونایی که الان نیستن!


@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

بفرست برای دوستات😂

@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

#تمنای_باران
#به_قلم_شکیبا_پشتیبان
#قسمت_10

_چیه َسَهر؟
- بیشعور اُبَهت منو داری زیر سوال میبری .
- حقته. اسم منو مخفف نکن.
- خیل ی خب دانیال. گلولهاش و هم که در آوردی تحویل قانونش نمیدی؟
- نه.
- ولی دانیال. ممکنه تو دردسر بُیفتیم.
- اتفاقی نمُیفته.
- از کجا میدونی اتفاقی نمُیفته؟
- چون دلم روشنه.
- خاک تو دلت کنم من.
سُرم را از نایلکس خارج کردم و کنار دختر نشستم و استریل را باز کرده و به دست
او زدم و سُرم را به او وصل کردم و به سهراب گفتم:
- بیا رو تخت بشین سُرم و نگه دار.
آمد و همان کار را کرد. من هم درجه را از نایلکس خارج کرده و آن را میزان نمودم
و داخل دهان دختر بردم و یک دقیقه بعد آن را از دهانش خارج کردم و درجه را
دیدم. وضع نا مناسبی داشت. تب خیلی بالایی داشت. درجه و وسایل را روی میز
نهادم که سهراب گفت:
_حالش خیلی بده؟
ناراحت گفتم:
- آره.
- خب ناراحت نباش خوب میشه.
سُرم را از او گرفتم و به دسته پنجره وصل کردم و گفتم:
- بیا بریم.
- اگه تا شب به هوش نیاد، شب و کجا می خوابید؟
- اتاق کارم.
- آهان.
با هم از اتاق خارج شدیم. سهراب خداحافظی کرد و به سمت خانهی خودش رفت.
خانه ی سهراب کنار خانه ی ما هست. سهراب بیست و هفت سال دارد و مجرد
است. و در این روستا کشاورز است. و در شهر در داروخانه ای کار می کند . پسر
خوب و کاری ای است، ولی کمی حساس و کینه ای است.
نگاهی به ساعت دیواری کردم، ساعت چهار عصر بود، به آشپزخانه رفتم تا گلویی
تازه کنم که دی دم نرگس در حال آبمیوه درست کردن است. خوشحال شدم و رفتم
صندلی را از کنار میز عقب کشیدم و روی آن نشستم. که شروع به صحبت کرد
_حال دختره چطوره؟
- خوب نیست اصلا
- چه بد.
- نگرانشی ؟
- نباشم؟
- نمیدونم. معمولا تو نگران کسی نمیشی جز خانواده ات!
- خب حالا شدم.
- چه خوب.
- راستی !
- هوم؟
- پول سهراب و بهش دادی؟
- آره.
- میخوام براش زن بگیرم. یه دختر دیدم پنجه ماه.
- پنجه ماه؟
- آره.
- حالا کی هست این پنجه ماه؟

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

«وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» و در تمام‌ کارها‌ خود را به‌ خدا‌ واگذار کن، که‌ او کاملا بر احوالِ بندگان بیناست...

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

..#تمنای_باران
#به_قلم_شکیبا_پشتیبان
#قسمت_9

دانیال این یه دختر بچه است؟ مگه همین چند روز پیش خودت از اخبار
نشنیدی یه دختر هجده ساله با یه مرد پنجاه ساله ازدواج کرد؟ به این دختر
می خوره بیست سال و داشته باشه، بعد این به تو... یعنی بهت نمی خوره؟
- تو افکارت مسمومه نرگس. داری هذیون میگی .
- نخیرم.
- الک ی ماجرا رو پلیسی و جنایی نکن عزیزم.
- ماجرا خودش پلیسی هست آقا.
- تو خودت هم خوب میدونی که ماجرا این چیزها نیست.
- دانیال؟
در آغوشش گرفتم و کنار گوشش زمزمه کردم:
- من تو این سالها ثابت نکردم که چه قدر دوستت دارم؟
- نکن دانیال. قلقلکم میاد.
- هوم؟
- چرا!
- خب پس چرا بهم شک داری ؟
- من به این دختره شک دارم.
گوشش را بوسیدم و گفتم:
- شکاک نباش.
- خیلی بیشعوری .صد بار گفتم با گوشم ور نرو بدم میاد
- من خوشم میاد. تو هم حق اعتراض نداری .
مرا به عقب پرت کرد و موهایش را پشت گوشش نهاد و با چشم غره ی نازی
گفت:
- برو بابا. من در هر حال به این دختره شک دارم.
ِ- شک تو بیخودی
عزی زم. بهتره دلت و صاف کنی و قضاوت نادرست نکنی .
و بعد هم سمت دختر رفتم و پتو را تا روی شکم او صاف نهادم و گفتم:
- برو سهیل و بیار خونه.
- چیکار بچه دار ی ؟
- زیادی اون جا مونده.
- اشکال نداره. خونه حوصلهاش سر میره.
نگاهی با غیض به دختر کرد و رفت. من در کارهای نرگس عجب مانده ام. من هم
خواستم بروم بیرون که در اتاق زده شد، پس نرگس بازگشت، گفتم:
- بیا تو.
در باز شد و قامت سهراب نمایان شد و گفتم:
- تویی ؟ فکر کردم نرگس.
وسایلها را به دستم سپرد و گفت:
- این وسایلها. یه سری خوردنی هم خریدم گذاشتم یخچال.
- دستت درد نکنه. چه قدر شد؟
- چی ؟
- مبلغ اینها رو میگم.
- هیچی .
- بگو.
- ای بابا.
- بگو.
- خیلی خب. شد دویست هزار تومن.
ِرفتم سمت میز، کشوی
پایین آن را باز کردم و مبلغ دویست هزار تومن را بیرون
آورده و دست سهراب دادم و گفتم:
- دستت درد نکنه. زحمت کشیدی.
- خواهش. دانی

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

شما می توانید سال ها با مردم دوست باشید و ممکن است سال ها طول بکشد تا بفهمید که آنها هرگز دوست شما نبوده اند.

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

میخواستم سعی کنم آدمارو دوست داشته باشم ، اما هر بار بهم ثابت می‌کردن که ارزششو ندارن که وقتی نگاشون می‌کردم مطمئن می‌شدم آدما چقدر میتونن کثیف باشن اما جوری رفتار کنن که انگار پاک ترین آدمای روی زمینن.

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

کاش منم یدونه از این سگ ها داشتم


@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

رابطه خیلی عجیبی هست بین بخشیدن و علاقه. از سر علاقه آدمی رو چند بار می‌بخشی بعد همون علاقه با هر بار بخشش کمتر می‌شه. انگار که هر بخشش می‌شه جراحتی که نادیده می‌گیری، تلنگری به منطقت، یه‌جا بهت دیگه بر می‌خوره.

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

یه افسانه هست که میگه:
وقتی یه شهر یا کشور شمارو مجذوب خودش میکنه به دلیل اینکه یه نفر اونجا منتظر شماست

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

#New ✨❤️

@yavaashaki 🎧

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

خبرگزاری CNN:

ایران تصمیم گرفته بی سرو صدا و بدون اعلان قبلی اینبار قلب تل‌آویو را هدف قرار دهد.



مجری شبکه سه: تا ساعاتی دیگر مردم دنیا شاهد صحنه‌های محیرالعقولی خواهند بود!



@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

#تووییت🌐

مهمانِ دو دیده شد خیالت...

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

عاشق شدن مثل گوش دادن
به صدای پیانو تو یه کافه شلوغه!
اگه بخوای به اون صدای قشنگ
گوش کنی "باید چشماتو ببندی
و از همه صداها بگذری"

#روزبه_معین


@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

میانه‌ی راه ایستاد و از خودش پرسید:
«چرا اندوهِ آدمی، تمامی ندارد؟»

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

دلم میخواد حداقل یک ساعت بدون اضطراب زندگی کنم ببینم تجربه زندگی بی اضطراب چطوریه.

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

هر کس مرا می‌بیند

می‌گوید: «به خودت برس!»

نمی‌دانند، آنقدر دور شده‌ای

که من هرگز به "خودم" نمی‌رسم ...

#علی_سید_صالحی

@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

ملیکا روان شناسه و ۴ ساله که در زمینه مشاوره فردی حضوری فعالیت داره و به تازگی کانالشو زده و توش پادکست های خیلی مفید و تجربیات مراجعه کننده هاش با راه حل و میزاره و به سوالات شما پاسخ میده
به جرعت میگم بعد ورود به کانالش طرز فکر و دنیاتون کاملا عوض میشه
/channel/melikaazizi_ravanshsnas

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

وقتی چشماتو دیدم
دیگه مهم نبود بعدش قراره چند صدتا چشم ببینم !
خوشگل ترینشون چشمای تو بود ...

@yavaashaki

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

یقین دارم

ڪسی ظرف دعا را جابجا ڪردہ

تو را من آرزو ڪردم

ڪسی دیگر تو را دارد...


#علی_صفری


@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

@yavaashaki 🍃🌺

Читать полностью…

یواشکی دوست دارم

چشمهایت را باز کن
بگذار خورشید
از چشمان تو طلوع کند
لبخند بزن
بگذار زندگی
از زیبایی لبخند تو
جانی دوباره بگیرد ...

#سجاد_بیرامی

#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️


@yavaashaki

Читать полностью…
Подписаться на канал