چشم و دل،دانی
چه خواهند این حوالی؟!
بودنت را،دیدنت را،
قانعام،حتی کمی
شب بخیر
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
🟡اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام
Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg4
Instagram :
👇👇👇👇
Https://instagram.com/irantahsilat.org4 ²¹
بی رحم ترین
قطعه پائیز چنین است :
باران بزند ،
شعر بیاید ،
تو نباشی ...
#علی_جعفرزاده
@yavaashaki 🍃🌺
فکر کن به رنجِ زن بودن! به رنجِ هر روز بودن و حضور داشتن! به تمام روز و هفته و سال و ماه شاغل بودنِ بدون مزایا و خستگیهای مکرر و ریشه در مرزهای خانواده داشتن و هیچ نگفتن!
فکر کن به رنجِ مادر بودن، به تکیهگاه بودن در عین بیتکیهگاهی و توانمندی در عین ضعف! فکر کن همیشه باشی و تلاش کنی و دیده نشوی! فکر کن بیآنکه بدانی، این نقش سنگین را تقبل کنی و بار رنجهای بسیاری روی شانههای تو بیفتد. انگار که ستون خانه باشی و حالا که سقف روی شانههای تو شکل گرفته، نتوانی جم بخوری، باید بمانی و بسازی و محکم باشی. باید بمانی و تحمل کنی. باید قوی باشی و لبخند بزنی. باید هر جور شده، حال خودت را خوب نگه داری. حتی اگر نبینند و نشنوند و نپذیرند که تو چقدر فراتر از توانت جنگیدهای و برای اینکه زندگی در تک تک مویرگهای خانه جریان داشتهباشد، چه بیوقفه تلاش کردهای و روی چه تمایلات و آرزوهایی چشم بستی و زمانت را -ارزشمندترین دارایی یک انسان را- چه سخاوتمندانه در تک تک سلولهای خانه و خانواده تزریق کردی.
فکر کن به رنجِ زن بودن، به سازنده بودن و خستگی ناپذیر بودن، به بودن و بودن و بودن و ناگهان -در نهایتِ تکرار- تمام شدن...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_172
سرم روتکون دادم وروبه حاج خانوم لب زدم
_حاج خانوم علی پیش شمابمونه تاما بریم خریدکنیم برگردیم
حاج خانوم_باشه مادر نگران علی نباش
سرتکون دادم وسریع برگشتم تواتاق لباس پوشیدم وازاتاق خارج شدم که ارسلان روبا ده من اخم دیدم
_اخماتو بازکن وگرنه تنهامیرم
ارسلان_ازاینکه بخوای برای یکتای ازخودراضی کاری انجام بدی خوشم نمیاد
_برای اون نیست برای امیرعباس انجام میدم
سرتکون دادم وبالاخره راهی بازارشدیم
وارد یکی ازمغازه هاشدیم وهرچی نیازداشتم خریدیم وبرگشتیم خونه
لباسم روسرسع عوض کردم وبعداینکه خیالم بابت علی راحت شد مشغول
درست کردن وسایل شدم تنگ های گرد سفید کوچیک گرفته بودم و کلش رو
بامروارید سفید کارکردم
بعد درست کردن تمام ظرفای دایره ای شبیه تنگ
رحل سفید قران رو با مروارید کارکردم
بعد ظرف گرد وپایه داری رو کامل با مروارید کارکردم وشروع کردم به چیدن
وسایل داخل ظرف ها داخل اتاقی که قراربود اتاق عقد باشه میز طور بافت سفیدرنگی که خریده بودیم
رو گذاشتم و تمام وسایل رو با دقت چیدم دورتا دور سفره عقدرو باشمع که
داخل ظرف های پایه دار کارشده ازمروارید بود پوشش دادم وبعد دسته گل
های سفید صورتی رو دور تا دور میزچیدم
جای حلقه هایی که بامروارید درست کردم بود رو سرجاش فیکس کردم وبه میز
نگاه کردم همه چی همونی شد که میخواستم عین همون عکسی که یکتا
فرستاده بود باذوق از اتاق خارج شدم و بادیدن خونه غرق تاریکی فهمیدم
ساعت های زیادی تواتاق بودم نگران به طرف اتاق خودم رفتم که بادیدن
ارسلان نفسم ازترس توسینه م حبس شد
_ترسیدم
ارسلان_تموم شد؟
بالبخندسرتکون دادم
_اره
ارسلان_حالا زوربودهمه ی کار هاروامشب انجام بدی
_وا خب چندرزو دیگه عقدکنونه دیگه بعدشم من هنوز نه ارایشگاه رفتم نه
لباس خریدم
ارسلان_بیابریم شامتوبخور
بی میل لب زدم
_نوچ نمیخورم گرسنه م نیست
ارسلان_بازشروع کردی
توچشمای عصبیش نگاه کردم خسته لب زدم
_ارسلان
باهمون اخمای درهم از لای دندونای چفت شده ش جواب داد
ارسلان_جون ارسلان
_ازخستگی دارم میمیرم راستی علی کو
ارسلان_پیش مادره نگران اون نباش
_هووف خداروشکر
ارسلان_چراقبول کردی اخه؟ ببین چقدرخسته شدی ای بابا خب یه طراح سفره عقدمیاوردیم
باحرص لب زدم
_بی ادب! خیلیم کارمن بهترازاون طراح هاست
مچ دستم روتودستش گرفت
ارسلان_میدونم عشقم منظورم این نیست که تو نمیتونی دلم نمیخواد واسه اوناخسته شی
_عیبی نداره
ارسلان_داره
از صدای جدی وپراز حرصش جاخورده نگاهش کردم
ارسلان_دوست ندارم زن من به خاطر چشم توهم چشمی وپز یکتا انقدرخسته
بشه که حتی حال خوردن شامش رو نداشته باشه
بااسترس دستم رو رودماغم گذاشتم
_هیشش خیله خب باباچرا دادمیزنی
ارسلان_چون به حرفم گوش نمیدی
میدونی چندساعته داری کارمیکنی کمرت دردگرفت
_خوبم
ارسلان_صورت خیس عرقت نشون ازخوب بودنته؟
سرم روازشرم پایین انداختم که منو به اغوش کشیدوکنارگوشم لب زد
ارسلان_فدای دل مهربونت بشم بانوی قشنگ من
_خدانکنه!!ساعت چنده؟
ارسلان_پنج ونیم صبح
سرم سوت کشید
_اوووو چخبره
خشن محکم ترمنوبه خودش چسبوند
ارسلان_تا پنج صبح بیداربودنت عصبیم میکنه توبیشتر از توانت داری کارمیکنی
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
+ انگار پنیر پیتزا ریختن توی شب!
-چی؟!
+ کش میاد! شب باید طولانی باشه نه اینکه کش بیاد. هی کش میاد، کش میاد، یهو شترق در میره میخوره توی چشم و چار آدم، آدم هی دلهرهی در رفتنش رو داره..
- چشمتو ببند خب که لااقل در رفت نخوره توی چشمت
+ اوه، اونکه بدتره! درد فکرها از درد در رفتن اون کش بیشتره!
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_173
_وای نمی دونی چقدراسترس دارم
بااخم ازاون فاصله نزدیک نگاهم کرد
ارسللن_چرا؟
_نمیدونم والا عروسی کی دیگه س داماد یکی دیگه نمیدونم چرامن
انقدراسترس دارم
منوبه خودش فشرد
ارسلان_نگران نباش عروس کوچولوی من
خنده ی ارومی کردم
_علی روبیار ببرم اتاق بخوابم
ارسلان_نمی خواد امشب بذارپیش مادرم بمونه توبرو راحت بخواب خوشگلم
بالبخند نگاهش کردم
_شبت بخیر اقامون
برای اولین بار اینطوری باهاش حرف زدم قلبم ازهیجان تند میزد هنوزتوبهت
حرفم بودکه بابوسیدن گونه ش بیشترشکه ش کردم ونذاشتم به خودش بیاد
سریع ازش جداشدم و وارداتاقم شدم دستم رو روی قلبم گذاشتم
وبالبخندروتخت درازکشیدم وخوابیدم
به خودم تواینه نگاه کردم کت شلوار اجری رنگ ساده کرپ تنم بودم رنگ
موهام رو تغ ی رندادم و تمام موهام روکراتینه دائمی کردم البته بااجازه پزشکم
الان که موهام صاف شده تا رو ی سینه م میرسه وحجمش بیشترازچندماه قبل
شده باذوق دستی به موهام کشیدم به صورتم نگاه کردم یه ارایش سبک و زیبا
خط چشم ظریف ودنباله دار موزه مصنوعی که چشمام رودرشت ترنشون می داد
ابروهایی که کوتاه وپهن برداشته شده بود وبامداد ابرو قهوه ای خیلی روشن که
به طلایی میخورد زیباترشده بود رژگونه کمرنگ اجر ی ودراخر رزلب پررنگ
اجری مات مایع۲۴ساعته که خیلی بهم میومد باعطرم دوش گرفتم بارضایت
کفش های ده سانتی مشکیم روپام کردم وعلی که پیراهن اجری رنگی تنش
کرده بود وشلوارکتون مشکی خیلی نازوتودل بروشده بود
محکم بوسش کردم وازاتاق خارج شدم که بادیدن عمارت که پربودازمهمان
لبخند پرازاسترسی زدم قلبم ازهیجان تندتندمیزد دائم تودلم ازخدامیخواستم
که امیرعباس خوشبخت بشه بغض توگلوم ازوقتی تو ارایشگاه بودم یک لحظه
ازگلوم نرفت
خیلی به محبت های خالصانه امیرعباس عادت کرده بودم ویه جورایی برام
سخت بودبرادرمو باکسی تقسیم کنم علی توبغلم دست وپا میزد باعشق
نگاهش میکردم که حاج همایون کنارم ایستاد بالبخند وخوشحالی که ازته
دلش بودنگاهم کرد
حاج همایون_بدش من این شاه پسرمو توبرو پیش رفیقت که کله منوخورد که
رفیقم کو کجاست
باخنده علی روتوبغلش گذاشتم
_چشم بااجازتون
سرتکون داد که به طرف شیرین که یه پیراهن کوتاه بازابی فیروزه ای تنش بودو
ارایش شنیون غلیظی داشت ایستادم تامنودیدمحکم بغلم کردوگونه م روبوسید
شیرین_وااااا ی رزا جونم چقدر نازشدی فدات شم
لبخندی به روش زدم
_توهم خیلی خوشگل شدی کلک میخوای امشب مخ بزنی اره؟
قری به گردنش داد
شیرین_اهوم
مشت اروم به بازوش زدم
_بی حیا
خواست جوابموبده که باصدای حاج خانوم که میگفت بریم داخل اتاق عقد
بااسترس دست تودست شیرین وارداتاق عقدشدیم توچشمای یکتا پربود از
شادی وذوق کنارش ایستادم ولب زدم
_خوشت اومد از سفره عقد؟
بانازو تکبر که کفریم میکرد لب زد
یکتا_عالیه
حتی تشکرهم ازم نکردتازه به حرف ارسلان رسیدم دختره ی پررو از خودراضی
بیشعور
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
شاید قدیمی ها شب که می شد ، سرِ یک ساعتِ مقرری ، چراغِ گردسوز یا شمع را خاموش می کردند و در سکوتِ مطلق و آرامشی سنتی و اصیل ، چشمانشان را می بستند و خیلی راحت ، خوابشان می برد !
قدیمی ها ، دغدغه و نگرانی هایشان کمتر بود ،
قدیمی ها ، دلشان خوش تر و زندگی هایشان بهتر بود !
زمانِ ما فرق دارد !
ما در عصری پر از دلهره سِیر می کنیم ،
عصرِ بحران ، عصرِ بی ثباتی !
اینجا نه از آن حال و هوایِ اصیل ، خبری هست ،
نه از آن جمعِ صمیمی و حمایتِ خالصانه !
ما در بی پناه ترین حالتِ ممکنیم ...
با تمامِ سختی ، روی پاهایِ لرزانِ خودمان ایستاده ایم ،
هیچ کس هوایِ ما را ندارد و هرکار که می کنیم ، آخرش یک پایِ آرامشمان می لنگد !
به هر دری که می زنیم ، شب هایِ بی ستاره مان به خیر نمی شود !
کاش ، در روزگارِ دیگری بودیم !
کاش دورانمان کمی ، فقط کمی عقب تر بود !
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
🔴ما صرافی نیستیم؛
🔴ما سرمایه شمارو نمیگیریم
🔴ما کلی خدمات #رایگان داریم
تو بورس پولت #از_بین_رفته؟😭
نمیتونی خونه وماشین بخری❌
اگر از #دوستو_فامیلو_باجناق عقب موندی و حس میکنی تو زندگی شکست خوردی!!!
صبر کردن شرایطو بهتر نمیکنه؛ پولدارای امروز چند سال قبل تصمیمشونو گرفتن!!😊
همه اینا کنار هم تو یه کانال برات آماده شده👇👇👇👇
/channel/+d5M5lcgc7ZM2Mjc0
/channel/+d5M5lcgc7ZM2Mjc0
اینجا دیگه لازم نیست...... ✨par✨
🔥 کنسرت جذاب مهدی جهانی 🔥
⏱25 آبان ماه | سالن برج میلاد
خرید بلیت : ,👇
B2n.ir/Mehdijahani1
تو تنها سببی هستی
که به خاطر آن
روزهای بیشتر،
شبهای بیشتر،
و سهم بیشتری
از زندگی میخواهم.
#جبران_خليل_جبران
@yavaashaki ✍
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ شکرانه ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ
ﻣﺒﺎﺩﺍﺯﻧﺪگی ﺭﺍﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزادنه رفتن یاراست ونه تنهایی
آدمی آن هنگام تمام میشودکه دلش پیرشود
#عصرتون_عاشقانه❤✨❤️
@yavaashaki🍃🌺
شکستنِ قلب انسانها
اصلا کارِ دشواری نیست
و از دست همه برمیآید !
آن چه دشوار است ،
نشکستن دلهاست ...
#ژان_پل_سارتر
@yavaashaki 🍃🌺
در این جادو شب
پوشیده از برگ گل کوکب
دلم دیوانه بودن باتو را میخواست.
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺