#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_172
سرم روتکون دادم وروبه حاج خانوم لب زدم
_حاج خانوم علی پیش شمابمونه تاما بریم خریدکنیم برگردیم
حاج خانوم_باشه مادر نگران علی نباش
سرتکون دادم وسریع برگشتم تواتاق لباس پوشیدم وازاتاق خارج شدم که ارسلان روبا ده من اخم دیدم
_اخماتو بازکن وگرنه تنهامیرم
ارسلان_ازاینکه بخوای برای یکتای ازخودراضی کاری انجام بدی خوشم نمیاد
_برای اون نیست برای امیرعباس انجام میدم
سرتکون دادم وبالاخره راهی بازارشدیم
وارد یکی ازمغازه هاشدیم وهرچی نیازداشتم خریدیم وبرگشتیم خونه
لباسم روسرسع عوض کردم وبعداینکه خیالم بابت علی راحت شد مشغول
درست کردن وسایل شدم تنگ های گرد سفید کوچیک گرفته بودم و کلش رو
بامروارید سفید کارکردم
بعد درست کردن تمام ظرفای دایره ای شبیه تنگ
رحل سفید قران رو با مروارید کارکردم
بعد ظرف گرد وپایه داری رو کامل با مروارید کارکردم وشروع کردم به چیدن
وسایل داخل ظرف ها داخل اتاقی که قراربود اتاق عقد باشه میز طور بافت سفیدرنگی که خریده بودیم
رو گذاشتم و تمام وسایل رو با دقت چیدم دورتا دور سفره عقدرو باشمع که
داخل ظرف های پایه دار کارشده ازمروارید بود پوشش دادم وبعد دسته گل
های سفید صورتی رو دور تا دور میزچیدم
جای حلقه هایی که بامروارید درست کردم بود رو سرجاش فیکس کردم وبه میز
نگاه کردم همه چی همونی شد که میخواستم عین همون عکسی که یکتا
فرستاده بود باذوق از اتاق خارج شدم و بادیدن خونه غرق تاریکی فهمیدم
ساعت های زیادی تواتاق بودم نگران به طرف اتاق خودم رفتم که بادیدن
ارسلان نفسم ازترس توسینه م حبس شد
_ترسیدم
ارسلان_تموم شد؟
بالبخندسرتکون دادم
_اره
ارسلان_حالا زوربودهمه ی کار هاروامشب انجام بدی
_وا خب چندرزو دیگه عقدکنونه دیگه بعدشم من هنوز نه ارایشگاه رفتم نه
لباس خریدم
ارسلان_بیابریم شامتوبخور
بی میل لب زدم
_نوچ نمیخورم گرسنه م نیست
ارسلان_بازشروع کردی
توچشمای عصبیش نگاه کردم خسته لب زدم
_ارسلان
باهمون اخمای درهم از لای دندونای چفت شده ش جواب داد
ارسلان_جون ارسلان
_ازخستگی دارم میمیرم راستی علی کو
ارسلان_پیش مادره نگران اون نباش
_هووف خداروشکر
ارسلان_چراقبول کردی اخه؟ ببین چقدرخسته شدی ای بابا خب یه طراح سفره عقدمیاوردیم
باحرص لب زدم
_بی ادب! خیلیم کارمن بهترازاون طراح هاست
مچ دستم روتودستش گرفت
ارسلان_میدونم عشقم منظورم این نیست که تو نمیتونی دلم نمیخواد واسه اوناخسته شی
_عیبی نداره
ارسلان_داره
از صدای جدی وپراز حرصش جاخورده نگاهش کردم
ارسلان_دوست ندارم زن من به خاطر چشم توهم چشمی وپز یکتا انقدرخسته
بشه که حتی حال خوردن شامش رو نداشته باشه
بااسترس دستم رو رودماغم گذاشتم
_هیشش خیله خب باباچرا دادمیزنی
ارسلان_چون به حرفم گوش نمیدی
میدونی چندساعته داری کارمیکنی کمرت دردگرفت
_خوبم
ارسلان_صورت خیس عرقت نشون ازخوب بودنته؟
سرم روازشرم پایین انداختم که منو به اغوش کشیدوکنارگوشم لب زد
ارسلان_فدای دل مهربونت بشم بانوی قشنگ من
_خدانکنه!!ساعت چنده؟
ارسلان_پنج ونیم صبح
سرم سوت کشید
_اوووو چخبره
خشن محکم ترمنوبه خودش چسبوند
ارسلان_تا پنج صبح بیداربودنت عصبیم میکنه توبیشتر از توانت داری کارمیکنی
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
+ انگار پنیر پیتزا ریختن توی شب!
-چی؟!
+ کش میاد! شب باید طولانی باشه نه اینکه کش بیاد. هی کش میاد، کش میاد، یهو شترق در میره میخوره توی چشم و چار آدم، آدم هی دلهرهی در رفتنش رو داره..
- چشمتو ببند خب که لااقل در رفت نخوره توی چشمت
+ اوه، اونکه بدتره! درد فکرها از درد در رفتن اون کش بیشتره!
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
امروز خواهمرفت و تمام شهر را قدم خواهمزد. اصلا برایم اهمیتی ندارد که کجای مسیرِ تشویش ایستادهام و چند مسئله برای حل شدن باقی مانده! امروز بهترین لباسم را به تن خواهم کرد، با آرامشِ تمام، مقابل آینه خواهمایستاد، بهترین عطرم را خواهمزد، گوشی و هندزفریام را برخواهمداشت و از خانه بیرون خواهمرفت. امیدوارم باران ببارد و کوچهها و خیابانها، بوی خاک نمگرفته بگیرد و امیدوارم تمام آدمهایی که در مسیر میبینم آمادگی لبخند عمیق و بیهوای یک غریبه را داشتهباشند...
امروز برای هیچ چیز عجول نخواهمبود و نگران هیچ دیر شدن و بازگشتنی نخواهمشد و با طمانینه از تماشای شهر و آدمها و آسمان و خیابان، لذت خواهمبرد. بس است هرچقدر دغدغهمند بودم و بس است هرچه دلخوشیهام را به تعویق انداختم. امروز تمام شهر را قدم خواهمزد و موزیک گوش خواهمداد و به آدمها لبخند و حس خوب خواهمبخشید و نفسهای عمیق خواهمکشید و تمام سلولهای تنم را از حصار نبایدها رها خواهمکرد و خوشحال خواهمبود.
امروز وسط پائیزیترین نقطهی شهر، خودم را در آغوش خواهمکشید...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
روزی جديد را با تو آغازيدن
بی خبر از آنچه پيش می آيد
و آنگونه که به آخر ميرسد
اين روز را با تو زندگی کردن
آنچنان که گويی واپسين روز ماست
تا عشق را نثار هم کنيم
#صبحتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
❤️دعا هایی که معشوق را شیفته و دیوانه شما میکند و از عشق شما به جنون میرسد❤️
⛓بستن شریک احساسی خود به طوریکه جز شما به هیچ جنس مخالفی توجه نکند🔥 ¹⁰
😍قوی ترین دعا برای جلوگیری از طلاق و جدایی👩❤️💋👨
👩💼رفع مشکل کار و استخدام در بهترین موقعیت🧑💼s15
🤭بهترین دعا برای تقویت حافظه برای کسایی که کنکور دارن یا قصد دارن با بهترین معدل مهاجرت کنن
09211545654
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
شنیدن صدای بوم بوم قلبت زیر سرم
موقع خواب
قشنگترین آرزوی منه
شب بخیر:)
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام
Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg4
Instagram :
👇👇👇👇
Https://instagram.com/irantahsilat.org4 ¹⁴
در این جادو شب
پوشیده از برگ گل کوکب
دلم دیوانه بودن باتو را میخواست.
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
مجازاتمان کن !
چرا که جرات کردیم
رویا داشته باشیم
و به اموری ایمان بیاوریم
که دیگر کسی باور ندارد ...
مجازاتمان کن
چرا که متفاوتیم ...
#پائولو_کوئیلو
@yavaashaki 🍃🌺
سكوت را مى پذيرم !
اگر بدانم
روزى با تو سخن خواهم گفت ...
تيره بختى را مى پذيرم !
اگر بدانم
روزى چشم هاى تو را خواهم سرود ...
مرگ را مى پذيرم !
اگر بدانم
روزى تو خواهى فهميد
كه دوستت دارم ...
#جبران_خليل_جبران
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_168
ارسلان_بچه اروبده به من
دستش رونرم رو بازوم کشید
ارسلان_ دستت دردگرفت، این توله سگ خیلی اذیت میکنه
باچشمای گردشده اخمی بهش کردم
_اینجوری باهاش حرف نزن دلم میشکنه
ارسلان_قربون دلت برم که واسه توله من گرفته
_خدانکنه!
خواست چیزی بگه که باصدا ی حاج خانوم مثل برق گرفته ها دستم رو
ازدستش جداکردم و ازجام بلندشدم
حاج خانوم_مادیگه رفع زحمت میکنیم
بااین حرف بالاخره ازویلای سلوکی خارج شدیم
به طرف ماشین امیرعباس حرکت کردم که ارسلان جلوترازمن کنارماشین ایستاد
و درماشین روبازکرد
ارسلان_بشین کمرت دردگرفت
لب گزیدم
_نگران نباش؛من خوبم
باچشمای نگران گفت
ارسلان_خیلی وقته بچه بغلته کمرت دردمیگیره
_خوبم
ارسلان_ولی من خوب نیستم،بشین
سرتکون دادم وبی حرف سوارماشین شدم که حاج خانوم کنارم نشست
وبعدارسالن کنارمون نشست امیرعباس وحاجی هم واردماشین شدن وراه افتادن
همه در تب وتاب مراسم اخرماه بودن یک هفته بودکه برگشته بودیم تهران
وعلی اولین دندونش رو باورود به شیش ماهگی دراورده بود یعنی فقط یه
کوچولو ازدندونش دراومده بودحاج خانوم میگفت تااخر ماه کامل درمیاد
بچهم حسابی این مدت اذیت شد
علی که بعدازچندروزکمی اروم گرفته بود رو توبغلم جابه جاکردم وبه طرف
اشپزخونه رفتم حاج خانوم وامیرعباس روی صندلی دورمیز غذاخوری نشسته
بودن وحرف میزدن حاج خانوم باذوق یه چیزایی روتندتند میگفت که
نمیفهمیدم چیه
بادیدن من باذوق علی روازم گرفت که بالبخند سلامی کردم وبه طرف گازرفتم
وبرای علی مشغول درست کردن فرنی شدم بادکترش صحبت کردم ودکتر گفت
شروع کنم به دادن فرنی و غذاهای کمک
فرنی روکه درست کردم داخل کاسه مخصوص خرسی ابی رنگش ریختم وبه
طرفشون رفتم کنار حاج خانوم ایستادم وعلی روازتوبغلش گرفتم که حاج خانوم
وامیرعباس باذوق ازجاشون بلندشدن
حاج خانوم_میخوام ببینم پسرم چه جوری برای اولین بار فرنی میخوره
بالبخندسرتکون دادم واز اشپزخونه به سختی خارج شدم ازیه طرفی علی توبغلم
بودازطرفی کاسه فرنی تودستم بود سریع علی رو روی بالشتش که تو هال
گذاشته بودم خوابوندم وخودم نشستم کاسه فرنی روکنارم گذاشتم و علی رو به
همراه بالشت روپاهام گذاشتم و اروم کاسه روتودستم گرفتم وباقاشق شروع
کردم به هم زدن تا خنک شه و بدم بخوره همینطورمشغول خنک کردن فرنی
بودم وبااحتیاط یه قاشق تودهنش گذاشتم که تند بااون لپای تپلش فرنی
روخورد ازلبخندرولبش معلوم بودخوشش اومده خواستم قاشق دومی رو
تودهنش بذارم که باپاش زد زیرکاسه و کاسه فرن ی داغ برگ شت برا ی اینکه یه
قطره روی بدن علی نریزه سریع علی روگذاشتم پایین اما خودم سوختم تمام
فرنی رو شکمم ریخته شد شبیه اسفندرواتیش ازجام پریدم که بادادی که
ارسلان زد علی به گریه افتاد باوحشت نگاهش کردم که دادزد
ارسلان_ برو لباستو عوض کن الان بدنت تاول میرنه
صدای گریه علی بیشتر از درد تنم بود بنابراین بااون دردطاقت فرسا سرجام
نشستم وعلی روتوبغلم گرفتم که ارسلان باحرص وخشم علی روازتوبغلم گرفت
وتوصورتش داد زد
ارسلان_خفه شو، خفه شو توله سگ
علی باشنیدن فریاد ارسلان کبود شدازگریه
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
از خوابيدنش
از بسته بودنِ چشم هايش
از خستگى هايش
عكس بگيريد!
كسى كه عاشقانه دوست داريد
بايد بفهمد
يك نفر هست كه ...
هست كه تصدقِ تمامِ لحظه هايش ميرود!
#علی_قاضی_نظام
#شبتون_آروم✨❤️✨
@yavaashaki ✍
🔹طرح ویژه برای شما همراهان کانال
🚘خلافی خودرو خود را بصورت رایگان استعلام کنید
🌐 با مراجعه به سایت زیر میتوانید به مدت محدود، لیست تخلفات و عوارض خودرو خود را دریافت کنید👇👇
yun.ir/khalafi--khodro
#تووييت🌐
بیشترین سوالی که تو لباسفروشیها از فروشنده میپرسم اینه که قیمتا به ریاله یا تومن؟
@yavaashaki ✍