در امتداد شب خیالت رنگ میگیرد
تو بازیگر خوابهایم هستی
و من چه بیتاب خوابیدنم...!
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
ولى خوشبختى واقعا تعريف نداره!
یكى با يه دوچرخه خوشبخته
يكى با يه هكتار باغ آلبالو،
اون يكى با آدم روياهاش
دلت كه راضى باشه خوشبختى
@yavaashaki 🍃🌺
دوست دارم رهاتر از باران
کل این شهر را قدم بزنم
دوست دارم که فارغ از همهجا؛
سفری ناب را رقم بزنم
دوست دارم زِ یاد من برود؛
هرچه بد کردهاند با دل من
هرچه رفتم ولی زمین خوردم
خواستنها! تلاشِ باطل من...
من دلم حالِ خوب میخواهد
من دلم راحتی، خیالی خوش
دوست دارم کمی قدم بزنم
خستهام... فرصتی، مجالی خوش...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
همین که چمدانت را برمیداری
همه می پرسند
می خواهی کجا بروی ؟
اما وقتی یک عمر تنهایی ،
هیچکس از تو نمی پرسد کجایی !
#علیرضا_اسفندیاری
@yavaashaki 🍃🌺
#تووييت 🌐
به غیر از عشق، دوستی و زیباییهای هنر، چیز قابل توجه دیگری نمیبینم که بتواند به زندگی «معنا» بدهد...
#موریل_باربری
@yavaashaki ✍
ما حواسمان نبود!
آدم هایی که با نشاط و قوی به نظر می رسند
و شکایتی نمی کنند، از همه ی ما،
خسته تر و بی پناه ترند!
آدم هایی که بی توقع و افراطی،
محبت می کنند و هوایِ دیگران را دارند،
بیشتر از بقیه، محتاجِ حمایت و محبت اند!
آدم هایی که در کمالِ انسانیت و عشق،
گوشِ شنوایِ دردهایِ دیگرانند، بیشتر از
همه، دردهایِ نا گفته دارند، و آدم هایی
که محکم اند و همه مان تصور می کنیم
"به هیچ کس نیازی ندارند"، از همه ی ما تنها ترند...
کاش دنیا کمی عادلانه بود!
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_167
حاج همایون_به سلامتی !پس دیگه همه چی دست به دست هم دادن تااین
دوتابرن سرخونه زندگیشون!!عروس خانوم چای روبیار که با شیرینی کاممون
روشیرین کنیم
بعدازچنددقیقه دختری ریز جثه خیلی خیلی سفید باچشمای ابی و موهای بور
کنارمون ایستاداول ازهمه چای روبه حاج همایون تعارف کردکه حاج همایون
بالبخند پت وپهن چای برداشت وبعد به همه چای تعارف کرد رسید به من که
بالبخند لب زدم
_مرسی عزیزم من نمیخورم
لبخند مهربونی زد
یکتا_چرا
به علی که تازه خوابش برده بود اشاره کردم که باذوق نگاهش کرد
ولب زد
یکتا_شما باید همسر اقا ارسلان باشید درسته؟
لبخند رولبم خشک شد حرص تمام جونم روگرفته بود ازاینکه منو جای اون زن
عوضی اشتباه بگیره متنفربودم
حاج همایون_نه دخترم ایشون پرستار علی
یک تا ابروهاش روبالاانداخت وسرتکون دادوازکنارم گذشت وکنارمادرش نشست
وهمه مشغول حرف زدن شدن زل زده بودم به علی واروم لپ تپلش روبوسیدم
که صدای ارسلان توگوشم پیچید
ارسلان_من ادم حسودیم رزا
سوالی نگاهش کردم که اروم دستش رو روی لپ علی جایی که بوسیده بودم
کشید وادامه داد
ارسلان_این بوسه ها همه وهمه اول باید مال من باشه اما سهم این فسقل
بچه س
بی اختیار لبخند رولبم شکل گرفت
_خیلی حسودی
سرش روبا اطمینان برای تایید حرفم تکون داد
ارسلان_اره هم حسودم هم ادمیم که هرکی بهم بدکنه تلافی میکنم
بااخم وترس لب زدم
_منظورت چیه؟
قاطع نگاهم کرد وگفت
ارسلان_تلافی میکنم وقتی تمام محبتم رو خرج بچه مون کردم اونوقت
میفهمی که چقدر ادم حسودیم!
حسادت مثل خوره تو جونم زبونه میکشید
سرتق لب زدم
_پس من بچه نمیخوام
حس کردم لبخند رولبش نشست ابروش رو بالا انداخت
ارسلان_اما من میخوام اونم زیاد
لبم رو گازگرفتم
_نوچ بچه نمیخوام که جامو بگیره
بالحنی که قلبم رو بدجوری بی تاب میکردنجواکرد
ارسلان_هیچکس جای تورو نمی گیره توقلبم حتی بچه ای که ازوجودتو باشه
نفسم رواسوده بیرون فرستادم
_خداروشکر
ارسلان_الان جای امیرعباس باید خواستگاری من بود
_گناه داره امیر عباس لیاقت خوشبخت شدن رو داره انشالا خوشبخت بشه
ارسلان_و انشالا خوشبخت بشیم
باخجالت لب زدم
_ایشالا
گل ازگلش شکفت وباحرارت گفت
ارسلان_اخ که واسه رسیدن اون روز لحظه شماری می کنم
باخجالت چشم گردوندم تاببینم کسی حواسش به ماهست یانه که بادیدن
همشون که گرم حرف زدن بودن نفسم رو باشدت بیرون دادم
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
آدم هر چقدر هم که خودش را به کوچه ی علی چپ بزند...
هرچقدر هم که خودش را گرفتارِ کار های روزمره کند
هرچقدر هم که از دلتنگ شدن فرار کند؛
آخر شب های لعنتی
دلتنگی پر رنگ میشود.
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
تو آدم اشتباهی نبودی! تو در مکان اشتباه و کنار آدمهای اشتباه بودی و موقعیت و شرایط اشتباه باعث شد به چشم نیایی و حس کنی که ارزشمند نیستی! شبیه به چهرهای زیبا در جوار آدمهای نابینا، صدایی زیبا در جوار آدمهای ناشنوا و استعدادی سرشار، در جوار آدمهای در رکودماندهای که با شکوفایی و خلاقیت و تغییر، بیگانهاند.
واقعیت این است که گاهی حس میکنی ناکارآمدترین موجود جهانی و در مقایسه با معیارهای سطحیِ جهان اطرافت، بسیار نابلد! در حالی که تو فقط جای درست و در جوار آدمهای درستی نیستی و همین باعث میشود شکوفا نشوی و به چشم نیایی و احساس کفایت نکنی!!!
گاهی نیاز به هیچ تلاش بیشتری نیست، همین که جایت را عوض کنی، همه چیز درست میشود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
هزار سال هم بگذرد
نگاهت غافلگیرم می کند ...
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی ...
مگر می شود تو را دید
و به معجزه ایمان نداشت ؟!
#نیلوفر_لاری_پور
@yavaashaki 🍃🌺
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_166
حاج خانوم_اینجوری این بچه از پام یوفته
ارسلان بانگرانی واخم نگاهم کردوگفت
ارسلان_بذاراین دندونش دربیاد هرجورشده این اخلاق توبغلی بودنش واز سرش میندازم
بابهت لب زدم
_چیکاربه علی داری ؟
دندون قروچه ای کردوجواب داد
ارسلان_خیلی بد عادتش کردی
ازاین حجم حسادتش هم خنده م گرفته بود هم می ترسیدم چرااینجوری
میکرداخه؟ علی فقط خیلی کوچولوبود ومن عاشقش بودم نمیتونستم بذارمش
زمین اصلا خودم این عادت روتووجودش گذاشتم که اینطوری بغلی شه
ولی انگاربه مزاق ارسلان خوش نمیاد
باخنده نگاهش کردم که بااخم نگاه تندی بهم انداخت
که امیرعباس باخوشی بااون کت شلواربراق مشکی وپیراهن شیری رنگ به
طرفمون اومد حقاکه خیلی زیباست
امیرعباس_بریم دیگه دیرمیشه بعدهمه چی میریزه بهم ها
ارسلان با اخم نگاهش کرد
ارسلان_خیلی عجله داری
امیرعباس_والا میترسم ازدست بدمش
بااخم گنگ نگاهش کردم ازکی حرف میزدن قراربودامروز بریم جنگل این که ازدست دادن نداره
حاج خانوم بالبخند به طرف حاج همایون رفت وگفت
حاج خانوم_بریم که اصلا خوب نیست مراسم خواستگاری دیرکنیم
بابهت لب زدم
_مراسم خواستگاری ؟
امیرعباس با ذوق نگاهم کرد
امیرعباس_اره مگه مامان بهت نگفته
سرم روبه معنی نفی تکون دادم که حاج خانوم بالبخند لب زد
حاج خانوم_یادم رفت مادرببخشید فکرکردم میدونی
پوزخند تلخی رولبم نشست هه دروغ میگه یادش نرفته ازعمدنگفته خب
اصلا چرابایدبه من بگه مگه من کیم که بخواد مراسم خواستگاری پسرش روبه
من بگه دلم خیل ی شکست اماسعی کردم تودارباشم وچیزی بروزندم لبخندبزرگی
زدم وروبه امیرعباس لب زدم
_مبارکت باشه داداش انشالله خوشبخت شی
چشماش برق زد
امیرعباس_ایشالا عروسی خودت
بعدخودش غش غش خندیداما من یه غم بزرگ تودلم نشست نمیدونم
چراولی حس میکردم ارسلان ازم خسته میشه ومیکشه کنار
باهمین فکرها سوارماشین شدیم وراه افتادیم به طرف خونه عروس
روی مبل مخمل قهوه ای سوخته سلطنتی تک نفره نشسته بودم و علی
روتوبغلم مدام جابه جامیکردم اخه دستم خواب رفته بود و بدجوری ِگز ِگز
میکرد باولع شیر رو قلپ قلپ میخورد بچه م چندروزی بود در روز یه بار
تادوبارش یرمی خورد ازدرد شیرنمیخورد خداروشکر الان بهتر شده
به ارسلان که کنارم نشسته بود نگاه کردم امیرعباس کنارارسلان نشسته بود و
حاج همایون وحاج خانوم کنارهم رومبل دونفره نشسته بودن
پدرمادر عروس خانوم هم روبه روی ما نشسته بودن وهمسن وسال حاجی وحاج خانوم بودن
حاج همایون_خب فرهاد جان امروز اومدیم تا دیگه کاروتموم کنیم
فرهاد_اختیار ماهم دست شماست داداش من حرفی ندارم
حاج همایون_پس اگه موافق باشی اخرماه عقدو عروسی روباهم براشون بگیریم
فرهاد_باشه اتفاقا خیلیم خوبه چون یاشار داره برمیگرده
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
شب آفریده شد که لب شعر کوچکم
با چشمهایت حق غزل را ادا کند!
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
پيش از آنکه زاده شوم
مادرم نام تو را بر حافظه ام حک کرد
مادرم وقتي به من خبر داد
که تو از آن مني
دلم خواست که زودتر
به دنيا بيايم
#سعاد_الصباح
@yavaashaki ✍
#تووييت🌐
زندگی برای اونهاییکه دوست ندارن با گفتن دردهاشون کسیرو ناراحت کنن سختتر میگذره، هوای آدمهای ساکت زندگیتونرو داشته باشین..
@yavaashaki ✍
زندگانی جیره ی مختصری است
مثلِ یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثلِ یک حبه ی قند ...
زندگانی را
با عشق نوش جان باید کرد
#عصرتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺