از اندوهم نگریختم! ایستادم و خودِ زانو زده و غمگین و تنهای درونم را عمیقا در آغوش گرفتم. احساس کردم بخشهای نادیده گرفته شده و طرد شدهای در من هست که باید به آنها عشق بدهم و آنها را هم دوست داشتهباشم. احساس کردم باید در خودم به صلحی همهجانبه و پایدار برسم.
من ترکیبی از تمام حالات جهان بودم، ترکیبی از قدرت و ضعف و شادی و اندوه و شجاعت و ترس و جسارت و شرم و آرامش و خشم و ناآگاهی و فهم و احساسات و حالات متناقضی که این "من" حاصل تلفیق هوشمندانهی آنها بود. نمیشد قدرت را بخواهم و ضعف را نه! نمیشد آرامش را بخواهم و خشم را نه! من باید تمام حالات و احساسات خودم را بدون ذرهای واپسرانی و انکار، دوست میداشتم و آنها را عاقلانه مدیریت میکردم، وگرنه همه چیز به طرز جبران ناپذیری به هم میریخت. من یک انسان بودم و باید با طبیعت ناهمگون و متغیرِ خودم کنار میآمدم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
گاهی اگر
یک " دوستت دارم " را
ثانیه ای به تاخیر اندازی ،
سالها دیر می شود ...
#آرمین_یوسفی
@yavaashaki 🍃🌺
خواهم که قلبت آماج غم نگردد
باغ دلت الهی دشت ستم نگردد
اشـک نـدامت از چشم تو نبـارد
دنیای آرزویت مرداب غم نگردد
#عصرتون_عاشقانه❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
خوشبختی
ساختن عروسک کوچکی است
از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر!
به همین سادگی
به خدا به همین سادگی.
اما یادت باشد که جنس آن خمیر
باید از عشق و ایمان باشد
نه هیچ چیز دیگر
#نادر_ابراهیمی
@yavaashaki 🍃🌺
آبان هم نیایی
پائیز را دیگر
دو قِران هم قبول ندارم !
تو مهربان بودی
مگر میشود
نه با مهر بیایی نه آبان ...
#راحیل_نیکفر
@yavaashaki 🍃🌺
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_159
پوزخندصدادارش اعصابم رو بهم ریخت
کامیار_اجازه نمیدی چی ؟ تو انقدرساده لوحی که حرفای اینو باورکرد ی
بانفرت نگاهش کردم دوست نداشتم با ارسلان اینطوری صحبت کنه
باحرص و خشم توچشماش نگاه کردم
_نکنه بایدبه جای ارسلان توروباورکنم؟
چنان کمرم تودست ارسلان فشرده شد که صورتم توهم رفت
کامیارباخشم ونفرتی که توصورتش به وضوح دیده میشدبه ارسلان نگاه کرد
کامیار_ولش کن شکوند ی ک مرشو
خودم روبی شتر به ارسلان فشردم وتقریباکامل تو بغلش بودم که کامیار باحرص
نگاهم کرد قاطع لب زدم
_زندگی من به شماربطی نداره جناب دکتر
کامیار_چی بهت گفته که اینطور رامش شدی یادت رفته چیکار باهات کرد
به ارسلان نیم نگاهی انداختم رگ ورم کرده روپیشونی وگردنش ازشدت خشم
بیرون زده بود ازچشماش اتیش میبارید باترس دستم رو روی سینه ش گذاشتم
که با مکث نگاه از کامیارگرفت وچشم دوخت به من
با ترس لب زدم
_ارسلان
بافک منقبض شده لب زد
ارسلان_واسه چی بغض کردی میرم گردنشومیشکنما
_از ترس اینکه ابروم بره
توروخدا بیا بریم ولش کن
بانفرت وخشم به کامیار نگاه کرد که مثل گنجشک تو بغلش لرزیدم باورش
سخت بود ولی بیش ازحد ازارسلان وخشمش می ترسیدم و ازکامیار لعنتی
متنفر!
ارسلان_سردته؟چرامیلرزی ؟
بابغض نگاهش کردم
_میشه بریم؟
سرم روبه سینه ش فشارداد وباحرص نفسی کشید که س ینه ستبرش بالا پایین
شد
ارسلان_هنوزکه بغض توگلوته؟
_خب چیکارکنم دلم داره ازترس می ترکه
خشن گفت
ارسلان_تاوقتی من هستم ازهیچی نترس!! بریم
سرتکون دادم واروم همونطور توبغلش به راه افتادم که دم درورود ی بااضطراب
نگاهش کردم
_خب دیگه بهتره ازهم فاصله بگیریم
چیزی نگفت فقط دستش ازدورکمرم بازشد ومن کنارش ایستادم وسعی کردم
به روی خودم نیارم که چه اتفاقی پیش اومده باهم کنارخونواده ش نشستیم
وتااخر جشن نگاه خیره ارسلان روم حس کردم اماسع ی کردم خودموباعلی
مشغول نشون بدم
باخستگی برگشتیم ویلا بی حال به طرف اتاق رفتم که صدا ی حاج همایون منو
میخکوب کرد
حاج همایون_ارسلان اگه موافق باشی برنگردیم تهران چندروز دی گه سیزده به
دره همینجا سیزده مون روبدر کنیم خیلی وقته نرفتیم جنگل وخوش
نگذروندیم
سریع به طرفشون برگشتم بااینکه هرروزی که اینجا می گذروندیم داشت ازعمرم
کم میکرد اما به خاطرحاج همایون این چندروزهم تحمل میکنم باچشمای
ملتمس به ارسلان که نگران نگاهم میکردنگاه کردم و باسرتاییدکردم که قبول
کنه بااخم نگاه خیره ش روازم گرفت وروبه حاج همایون گفت
ارسلان_باشه...... من مشکلی ندارم
انگار دنیاروبه حاج همایون دادن چنان خوشحال شدکه ناخوداگاه لبخند رولبای
منم نشست
که ارسلان به طرفم قدم برداشت وبعدچند مین کنارم ایستاد وبااخم علی که
غرق خواب بود رواروم ازم گرفت
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
آغوش تو که باشد
خواب دیگر بهانهای برای خستگی نیست
و تپشهای قلبت میشود لالایی کودکانهام
کنارم بمان...
میخواهم صبح چشمانم در نگاه تو بیدار شوند
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
همه چیز را طوری ببین که انگار داری برای اولین بار یا آخرین بار به آن نگاه می کنی؛ این گونه زمانت روی زمین سرشار از شکوه خواهد بود.
#بتی_اسمیت
@yavaashaki ✍
امروز ، جوری بی پروا باش و بِایست ؛
جوری محکم و آماده ی نبرد باش ؛
که کسی فکرش را هم نکند ، دیروز ؛
چند بار ، زمین خورده ای !!!
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki 🍃🌺
چقدر از همه آدمها بدم میاد و از تو نه! چقدر همه صداها روی اعصابمه و حالمرو بد میکنه و صدای تو نه! چقدر همه آزار دهنده ان و تو نه! چقدر توی دنیام فقط تورو راه میدم و بقیه رو نه..
@yavaashaki ✍
متولدین آبان ، مغرورند ! اما کافیست احساس کنند دلی را رنجانده اند ... همین برایِ مردنِ غرورشان کافیست ...
انصافاً عنصرِ جذابیت را خیلی محسوس ، در چهره و کلامِ آبانی ها چپانده اند ؛ دست خودشان هم نیست ... راه می روند و شیفته شان می شوند ، حرف می زنند و وابسته شان !
و به قولی "از کنجِ لبشان قند و عسل می ریزد ... "
آبانی ها عاشق نمی شوند ... اما اگر بشوند بد جور می شوند ... بدجور !
آبانی ها را نباید عصبانی کرد ! اگر عنصرِ آبِ وجودشان متلاطم شود ، طوفان و گرداب هایِ غیر قابل تصور ، ایجاد می کنند .
متولدِ آبان ، جذاب ، صمیمی و دوست داشتنی ...
خونگرم ... اما نه برای هر غریبه ای ! برای اهلش !
در مواقعی که شیطنتشان گل کند ، از یک بچه ی دو ساله هم بی پرواتر و بازیگوش تر می شوند و صدای تمامِ آدم های اطرافشان را در می آورند ...
باور کنید داشتنِ آبانی ها سعادتی ست که نصیبِ هرکس نمی شود !
اگر یکی از آنها را دارید ، بروید ببینید دعایِ خیرِ کدام آدمِ خوبی پشت سرتان بوده ... !
یک آبانی ، خودش را باور دارد و این خودش به تنهایی ، دلیل محکمی ست ، برایِ اثباتِ شایستگیِ آنها برای مشورت و همنشینی .
متولدین این ماه ، واقعا منحصر به فرد و متفاوتند و استعدادهایِ خارق العاده ای در زمینه هایِ مختلف دارند ،
فقط کافیست اراده کنند به انجامِ کاری ، محال است پیروزِ میدان نباشند !
خدا را چه دیدی ...
شاید "آبان" سوگلیِ دلبرانه ی پاییز باشد ...
و پاییز ، نازدانه ی فصل ها ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
آبانی ها ... تولدتان مبارک ... !🍁
@yavaashaki ✍
شنیدی که میگن اونی که گریه میکنه یه درد داره اونی که میخنده هزارتا؟
من میگم اونی که میخنده هزار تا درد داره
ولی اونی که گریه میکنه به هزارتا از درداش خندیده اما جلوی یکیشون کم آورده…
@yavaashaki ✍
به شب های بی ستاره قسم که هنوز باور دارم هیچ شبی برای من بی ستاره نیست حتی اگر دستی تمام ستاره ها را در خرجینش بریزد و ببرد و در ته دور ترین غارها پنهان کند. دستش به تو نمی رسد. از همان روز که شناختمت، می دانستم که تو همان اتفاقی که هزاران سال پیش از من و بعد از من تکرار می شوی و هیچ وقت تکراری نمی شوی.
انتظار پنجره ای بود روبه روی همه ی آرزوهایم، پنجره ای که رو به آشتی کنان دوباره پروانه و باغچه باز می شد. انتظار، همه ی سهم من از تو بود، از همان روز نخست. من به انتظار گره خوردم. روزی که پنجره را شناختم.
شب که می رسد دلهره می گیرم خوابم نمی برد. می ترسم از این همه تاریکی و این همه یأس. شب که می رسد انگار همه ی غم های جهان در دلم آوار می شود و درست در آخرین لحظه به یاد می آروم که راه شیری از آسمان خانه ی من نیز می گذرد.
#رادیو_هفت
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍