❤️🔥🔮شهوت بند آتش وعشق نگهبان عشق ابدی و آتشین
قوی ترین شهوت بند دنیا و قفل و زنجیر عشق یا همسرتان به شما
❤️🔥ازدواج فوری و سریع و تضمینی با عشقتان
❤️🔥حصار ابدی که زندگی شما را نجات بدهد و تا آخر عمر از هر چه دعا و طلسم در امان باشید
🔥بخت گشایی قوی و فوری
💸💵دعا برای گشایش رزق و روزی
دعا برای افزایش مال و ثروت💶💰A•20
09211545654
@Geregosha
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_148
_خیله خب پس علی پیشتون بمونه من میرم لباس میگیرم میام
حاج همایون_ فکرخوبیه فقط زودبگرد این بچه این چندروزه زیادحالش خوب
نیست
_چشم
به زورازجام بلندشدم وباحرص وبغض ازاینهمه اجباربرگشتم تواتاق یه مانتوی
مشکی بلند تن کردم وشال مشکیم روهم سرکردم وکیفم روبرداشتم وازاتاق خارج شدم
امیرعباس_میخوای ما همراهت بیایم؟
لبخند لرزون ورنگ ورورفته ای زدم
_نه خودم میرم مرسی
امیرعباس_مراقب خودت باش
_باشه
یه اسنپ گرفتم وازویلا خارج شدم سوارماشین پرایدکه یه راننده جوون داشت
شدم ادرس پاساژ لباس مجلسی رودادم که راه افتاد
هووف اخه من چرابایدلباس مجلسی بپوشم مگه عروسی فامیلمه؟
بارسیدن جلوی پاسازکرایه ارو حساب کردم وپیاده شدم بی حال وارد پاساژ
شدم به معازه هانگاه میکردم که یه لباس مجلسی پوشیده پیداکنم
بادیدن یه پیراهن عروسکی یقه قایقی کوتاه تازانو به رنگ مشکی توپ توپی
سفید که یه پاپیون بزرگ مشکی رو شکمش میخورد وجنس لباس ساتن
امریکایی بود واردمغازه شدم وروبه فروشنده که یه دخترجوون غرق درارایش
بود انتخابم روگفتم لباس روسایزم اورد وارداتاق پروو شدم ولباس ر وتنم کردم
به خودم تواینه نگاه کردم لباس توتنم بهم میومد لبخند زدم لباسم روتعویض
کردم و همون لباس روخریدم یه کفش پاشنه ده سانتی مشکی هم خریدم
وخواستم برگردم ویلا که تصمیم گرفتم برم ارایشگاه ویه میکاپ ومدل موی خوب هم انجام بدم
بیخیال اینکه اشنا ییتی بامن ندارن
تاکسی گرفتم و تومسیر ازاونجایی که یکی پیجای سالن زیبایی شمال همین
طرفا روداشتم روبه راننده دادم که بعدنیم ساعت جلو ی یه سالن زیبایی مدرن
پیاده شدم واردسالن شدم وروبه یه خانوم جاافتاده امابسیار زیباولوند لبخندزدم
_سلام
ارایشگر_سلام عزیزم خوش اومدی
_ممنون وقت دارید برای میکاپ ومدل مواومدم
ارایشگر_امروز؟
_بله
ارایشگر_چراوقت نگرفتی ؟
_یه دفعه ای شد
ارایشگر_خیله خب بااینکه امروزعروس داشتم وخیلی سرم شلوع بود سه ساعت
دیگه بازمشتری دارم ولی مشکلی نیست بیابشین کارتوشروع کنم
بالبخند سرتکون دادم لباسم روتنم کردم ورو ی صندلی نشستم که لب زد
ارایشگر_میکاپی که به لباست بیاد یکم غلیظ اشکالی نداره
_نه مشکلی نیست
سرتکون دادومشغول کارصورتم شدبعد یک ساعت موهام رو مدل اروپایی
شنیون بالا وکوچولویی درست کرد و یه ریسه مرواریدی دورموهام کارکرد
ارایشگر_ماه شدی مبارکت باشه
بالبخندازجام بلندشدم وبه طرف اینه قدی رفتم بادیدن خودم قندتودلم اب شد
جووون عجب خوشگلی شدم من خخخ
لبخندم ازرولبم جمع نمی شد لامصب کارش عالی بود ولی ارایشم ازیکم
بیشترغلیظ وتو چشمه کرم گریم خوب به پوست صورتم کاورشده موزه
مصنوعی که خیلی به چشمام میاد خط چشم کلفت که به طرزماهرانه دنباله
کمی پشت چشمام داشت سایه دودی گونه های قهوه ا ی برجسته م ودراخر رژ
لب قرمز اتیشی مات مایع که بدجور پررنگ و توچشم بود به موهام نگاه کردم
جلوی موهام روبه بالا زده بود وپشت موهام یه شنیون کوچیک که خیلی حرفه
ای وزیبا بود ودوطرف موهام روکمی ویف کرده بود
برگشتم به طرفش
_مرسی خیلی خوب شده
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
😱فرصت استثنایی برای علاقه مندان به خوانندگی
🎹دیگه بدون دغدغه مالی و دغدغه آموزش و از هر کجای ایران که هستید میتونید خوانندگی حرفه ای رو شروع کنید
💰بدون پیش پرداخت و با اقساط 3 الی 36ماهه
🎶همراه با آموزش رایگان
همین حالا میتونی از طریق پیج اینستاگرام
🆔 Instagram.com/avaz.co
یا از طریق وبسایت
www.avazlable.com
آغوش های سرد را
شب بخیرهایی گرم میکند
که هر شب یک فنجان عشق
بنوشد...
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
پر از آهنگ قدیمی🎶
🥀هایده،مهستی،حمیرا
🥀ستار،سوسن،گلپا
🥀عارف،آغاسی،معین
🥀ابراهیم تاتلیس
🥀عکسهای زیر خاکی😍
🥀فیلم های قدیمی👌
یه سر بزن ضرر نداره♥️👇
https://telegram.Me/joinchat/AAAAAEJh-YyoayskeXczwg M20
صدایم کن،
از پشت نفسهای گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را...
#فروغ_فرخزاد
@yavaashaki 🍃🌺
میخوام از روی پرفروشترین کتاب تغذیه و لاغری ایران، مهمترین نکاتش رو توی ۱۱ روز، خلاصه به شما آموزش بدم.
🔴 موضوع کتاب «پایان افسانه کالریها» که تا الان رقم عجیب ۱۰۲ هزااار نسخه توی ایران فروش داشته،
اینه که مقدار گرسنگی و مقدار «چربی ذخیره شده در بدنتون» توسط هورمونهاتون کنترل میشه و چاقی به دلیل یه عدم توازن در هورمونهای سیستم سوخترسانی بدنتون ایجاد شده
و یاد میده که چطور باید درمانش کنید که بدنتون خودبهخود چربیهای اضافه رو به عنوان سوخت مصرف کنه تا چربیهاتون آب بشه._,
🙋♂️ من عانگع اصلانیان هستم، بر اساس محتوای همین کتاب، من یه دوره آموزشی رایگان تلگرامی براتون تدارک دیدم که توی ۱۱ روز، هر روز یک درس خیلی مهم از پرفروشترین کتاب تغذیه ایران رو توی تلگرام براتون میفرستم. برای دریافت درسهای این دوره رایگان تلگرامی روی لینک @madresefitnessbot بزنید و بعد دکمه شروع و بعد دریافت درس اول را بزنید._,
🔮ناگفته ها و حقایق آینده را پیش رویتان می اورم
🛑می خواهید از آینده خود با خبر شوید⁉️
🅾رفع مشکلات و گشایش در کار ها
📜 پست موقت 👇🏼
http://t.me/joinchat/AAAAAEupBgU2osTzcYN8-A
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_147
محمدباچشما ی گردنگاهش کرد
محمد_اخه ارسلان....
ارسلان_کوفت...بزن کنارخودم ازاینجابه بعدمیرونم
محمد_معذرت می خوام داداش ببخشید
برای ارسلان سرتکون دادم واشاره کردم قبول کنه
که بادندونای کلیده شده گفت
ارسلان_پس تا رسیدن به ویلا خفه خون بگیروگرنه گردنتومیشکنم
محمد_ پوووف اوکی
علی روتوبغلم تکون می دادم که دهنش روبه سینه م چسبوند و حس کردم
ازرو ی لباس سینه م رومیک میزنه
توتمام تنم یه دلهره وحس عجیبی ریخته شد
بارسیدن جلوی ویلا محمد ازماشین پیاده شدوبااونهمه حرفی که ارسلان بهش
زدگفت
محمد_داداش کاری نداری ؟
ارسلان_نه ممنون
محمدسرتکون دادوازمقابل ماشین ردشدارسلان سرجای راننده نشست
وبعدازچند ثانیه داخل حیاط ماشین روپارک کردبیجون علی که خوابیده
بودوتنش دوباره داغ شده بودروبه طرفش گرفتم
_سر..سرم...گی ..گیج میره نمی تونم بغلش کنم
علی رواروم ازتوبغلم گرفت
ارسلان_همینجاتوماشین بمون تاعلی روببرم برگردم
_نمیخواد
ارسلان_چرا لج میکنی ؟
_لج نمی کنم میتونم راه برم
ازحرص دستش ردمشت کرددازماشین میاده شد باجون کندن ازماشین پیاده
شدم و به راه افتادم
چندروزی ازاون رولعنتی گذشت و بالاخره به اصرارها ی ارسالن قرارشد برگردی م
تهران که حاج همایون همونطورکه علی کوچولوبیحال رو بغل کرده بود گفت
ِ یکی
حاج همایون_ پس فردابرمی گردیم تهران اما خب امشب عروسی دخترِن
ازدوستان مشترک منو کامرا
وارفته به ارسلان وامیرعباس که هردوباصورت برافروخته به پدرشون نگاه میکردن نگاه کردم
حاج همایون_همه مون باید لباس شیک تن کنیم
ارسلان_نیازی به اومدن مانیست علی مریضه رزا هم حالش روبه راه نیست من
وامیرعباس ورزا خونه میمونیم
حاج همایون_نه!
اونقدرمحکم گفت نه که ارسلان با حرص لبش رو بهم فشرد حس می کردم الان
فکش خوردمیشه ازبس دندونهاش روبهم فشارمیده
حاج همایون_دخترم
به حاج همایون نگاه کردم
_جانم حاجی
حاج همایون_ توهم بایدلباس شیک تن کنی
_منوکه نمی شناسن چرالباس مجلسی تنم کنم وقتی هیچ اشنایی باهم نداریم
حاج همایون_ توعضو خانواده منی پس لازمه
سرم روبه ناچارتکون دادم
_لباس مجلسی نیاوردم که
حاج همایون_تاشب چندساعت مونده برو تهیه کن
_علی حالش خوب نیست ازطرفی منم معذبم اخه حضورمن دلیلی نداره اگه
اجازه بدیدمنو علی توویلامیمونیم تاشمابرگردید
بااخم نگاهم کرد
حاج همایون_تنهاتوخونه بمونید که چی بشه؟
نمیدونستم چجوری راضیش کنم بنابراین برخلاف میلم لب زدم
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
و یک زن
در ظریف ترین نقطه ی شب
هنوز هم دوست داشته شدن را
انتظار می کشد ...
#تورگوت_اویار
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
امشب ثانیـہ به ثانیـہ در آغوشت
خــــواهم مانـــــد
چــہ آهنگــ دلنشینـــے دارد
تیــڪ تاڪ آغوشت
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
من از جنگ میترسم. از آوار شدن ساختمانها و سوت خمپارهها وحشت دارم. من از مرگ میترسم، از مرگِ تمام کسانی که دوستشان دارم، که میشناسمشان، که غریبهاند.
مرگ چیز غریبیاست اما مردن با دست و پای زخمی و تن کاملا برهنهای که کفش به پا دارد، تن نیمه برهنهای که توانی برای دفاع ندارد و مرده است، بسی غریبتر است.
لهله بعضیها برای خون را میبینم و خجالت میکشم که نام هردوی ما انسان باشد، که هزار أدم، هزار زندگی، هزار خانواده، هزار قصهٔ نیمه تمام، تمام شود و حرامی بخندد یا حرامتری مشتش را توی هوا بچرخاند و بیچاره مردم، مردمِ همیشه و همهجا سوخته و دم نزده...
من از مرگ نمیترسم برای خودم اما، از جهانی که دو هزار جنازه از بیمهری زمین برایش کافی نیست و میکوبد و میتازد میترسم.
ما روزهای ترسناکی را به شب میرسانیم و شاید کلمات نجاتمان دهند، شاید.
«بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!
به کوه خواهد زد!
به غار خواهد رفت...»
#محمد_یغمائی
@yavaashaki ✍
نوشتم: برایم دعا کن رفیقِ گرمابه و گلستانِ من! دعا کن بعد از این، فقط دلخوشی باشد و آرامش باشد و برکت باشد و عشق... نوشتم: به قدری بارهای سنگینتر از طاقتم برداشتهام و فراتر از توانم با بیرحمترین حریفهای روزگار جنگیدهام و به قدری شکستهام و سرپایی خودم را ترمیم کردهام که سد طاقتم عمیقا نازک شده و به کوچکترین اندوهی، به هم میریزم. خودم میفهمم چقدر شکننده تر از سابقم و چقدر برای هیچ اندوهِ اضافهتری طاقت ندارم. برایش نوشتم: بگو خدا اینروزها بیشتر مراقبم باشد، از قوی بودن و تنهایی بارِ همه چیز را به دوش کشیدن خستهام. نیاز دارم برای مدتی همه چیز آرام باشد و فرصت کنم خودم را بغل بگیرم و از خودم دلجویی کنم و با خودم مهربان باشم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
تو کنار منی
و من نزدیک میبوسمت
این بخیرترین شب ممکن است
شب بخیر
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺