اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام
Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg4
Instagram :
👇👇👇👇
Https://instagram.com/irantahsilat.org4 ¹⁵
امشب دلم می خواهد بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین باشم ...
یک آلزایمرِ شبانه بگیرم و به هیچ چیز و هیچ کسی فکر نکنم ...
شب برایِ غصه خوردن نیست !
غصه ها بماند برایِ فردا ...
می خواهم زیرِ این سقفِ ستاره اندود و خیالی ، دراز بکشم و با افکارِ شادِ کودکی ام بخوابم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
#تووييت🌐
خواهشا انقد از ما نپرسید "نمیرم براش؟" اگه احساس میکنید لازمه، اقدام کنید😒
@yavaashaki ✍
چقدر خوب است
که همیشه در زندگیتان
کسی را داشته باشید
که حتی در نبودنش هم
باعث لبخندتان شود ...
#آنا_گاوالدا
#عصرتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
به همه باید احترام گذاشت
اما عشق را
باید تقدیمِ کسی کرد
که لایقش است ...
#اریک_فروم
@yavaashaki 🍃🌺
دیگر نه دل میبندم، نه امیدوار میشوم، نه توقع دارم همه چیز خوب پیش برود. دیگر جهان و اتفاقاتش را به حال خود رها کردهام و بدون هیچ احتمال و پیشفرضی فقط اقدام میکنم، کنار میایستم و منتظر میمانم و آمادگیِ این را دارم که نتیجه، کاملا خلاف آنچه انتظار داشتهام پیش برود!
حس میکنم نهایت تلاشهایم را کردهام و بیش از این تقلا نمیکنم و بیش از این امید ندارم با اصرار کردن و جنگیدن چیزی درست بشود.
شدهام شبیه به مادری که ۱۰۰۰ فرزند سقط کرده و هیچ اشتیاق و امیدی به تولد فرزندی که در شکم دارد، ندارد و احتمال این را میدهد که هر لحظه اتفاق ناخوشایندی بیفتد و عادت دارد از آرزوهایش دست بردارد و به ناملایمتیهای تکراری روزگار، اعتراضی نکند.
آدمها از یک جایی به بعد خسته میشوند و ترجیح میدهند عقبنشینی کنند، گوشهای دست به سینه بایستند و فقط نگاه کنند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
امشب دلم می خواهد بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین باشم ...
یک آلزایمرِ شبانه بگیرم و به هیچ چیز و هیچ کسی فکر نکنم ...
شب برایِ غصه خوردن نیست !
غصه ها بماند برایِ فردا ...
می خواهم زیرِ این سقفِ ستاره اندود و خیالی ، دراز بکشم و با افکارِ شادِ کودکی ام بخوابم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki ✍
من زندگی کردن را یاد گرفتهام؛
برای یک زندگیِ خوب، نباید به هیچ چیز و هیچکس وابسته شد.
وابستگی فقط درد دارد!
آدمِ وابسته، جایگاه و ارزش و شخصیتش یادش میرود،
آدمِ وابسته، با دستانِ خودش تحقیر میشود.
وابسته که باشی؛
محدود میشوی و از قطارِ موفقیت جا میمانی...
زندگی یعنی بپذیری بعضیها شعار نمیدهند و واقعا بخاطرِ خودت میروند،
بپذیری بعضی از دست دادنها به نفعِ توست،
در این دایرهی سرگردان، عشق به کارِ آدم نمیآید،
دنبالِ واقعیتها باش و گامهای موفقیتت را محکمتر بردار.
حس میکنم از دور بهتر میشود هوای کسی را داشت،
حس میکنم بعضی نداشتن ها؛
با ارزشترین داشتههای آدم است...
#نرگس_صرافیان_طوفان
- بدون بال پرواز کن📚
@yavaashaki ✍
نامِ بعضي نفرات ،
رزقِ روحم شده است ...!
وقتِ هر دلتنگي ،
سويشان دارم دست ...
جرئتم ميبخشد، روشنم ميدارد
#نیما_یوشیج
@yavaashaki 🍃🌺
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_93
دستم روکشید وبه طرف صندلی برد روصندلی به جبر نشستم که ازروی میزچندبرگ دستمال کاغذی برداشت و کف دستم که یه بریدگی نسبتابزرگ
باچاقو بود رو کامل خشک کرد باجدیت نگاهم کرد دست سالمم رو روی
دستمال که زخمم روپوشونده بود فشاردادوگفت
ارسلان _رو زخمت رو فشاربده
سرتکون دادم که ازم فاصله گرفت وبه طرف کابینت رفت ازداخل کابینت بسته
چسب زخم رو برداشت وبااخم برگشت کنارم چسب زخم رواز جعبه دراورد و
همونطورکه بادقت روزخمم چسب رومیچسبوند دم گوشم غرید
ارسلان_حواست کجابود؟ به چی فکرمیکردی که ای ن بلا روسرخودت اوردی
بااخم نگاهش کردم خیلی دلم می خواست بهش بگم به توچه اما نمیدونم چرا
وقتی میدیدمش لال میشدم والا خب حق دارم حرفی نزده ادمو میزنه میترسم
حرف بزنم یه بالیی سرم بیاره والا
باسکوت نگاهش کردم که بعدازاینکه مطمئن شد کارش روخوب انجام داده
کنارم نشست که من ازجام بلندشدم وبه طرف غذایی که درحال تدارک دیدن
بودم رفتم بعدخورد کردن قارچ مشغول سرخ کردن مواد شدم بعداز بیست دقیقه مایع ماکارونی اماده شد وماکردنی رودم گذاشتم زیر قابلمه ارو کم کردم
وازاشپزخونه خارج شدم ازپله هابالا رفتم وارداتاق شدم مانتوی مشکی رنگم
روبه همرده شلوار جذب تنم کردم وشال قرمز رنگی روسرم انداختم کیفم
روبرداشتم وازاتاق خارج شدم ازپله هاپایین رفتم که بادیدن ارسلان وام یرعباس
که حاج خانوم مشغول حرف زدن باهاشون بود سریع تراز پله هاپایین رفتم
امیرعباس بادیدنم لبخندمهربونی زدوروبه حاج خانوم گفت
امیرعباس_چشم مادر خیالت راحت حواسم به اون وروجک هست هر ده
دقیقه یکبار میرم بهش سرمیزنم
بانگرانی نگاهش کردم
_اگه لج کرد توروخدا همون لحظه بهم زنگ بزنید
سرش به طرفم چرخید خیره شده توصورتم
امیرعباس_ نگران نباش
_اگه خودشوکثیف کردمیتونید عوضش کنید
امیرعباس باقیافه بامزه ای دستش رو روبه بالا گرفت
امیرعباس_خدایا ازت خواهش میکنم تاوقتی اینابرگردن این بچه خرابکاری نکنه
که من بدبخت می شم
ازطرز حرف زدنش لبم روگازگرفتم تانخندم ولی نمیشد خیلی بامزه حرف میزد
بادیدن لبخندم لبخندپررنگی زد
امیرعباس_اگه خرابکاری کرد عوضش میکنم
حاج خانوم به طرفم اومد
_اگه لج کرد بغلش کنید تو یه پتومسافرتی بندازیدش دوطرف پت رو بگیرید
تکونش بدید تابخوابه تامن بیام
امیرعباس_باشه نگران نباش
حاج خانوم دستم روگرفت
حاج خانوم_بیابریم مادر امیرعباس حواسش جمعه
نفس کلافه ای کشیدم
_امیدوارم
به همراه حاج خانوم ازخونه خارج شدیم سوارماشین لندکروزمشکی رنگ شدیم
وراننده شخصی حاج همایون مارو برد ارایشگاه جلوی ارایشگاه پیاده شدیم
واردارایشگاه شدیم نزدیک عید بودو ارای شگاه شلوغ بادیدن اونهمه زن که
هرکدوم برای یه کاری اومده بودن بیشتراسترس گرفتم قطعا بااین همه مشتری چندساعتی اینجاهستیم دلم ازهمین الان شورمیزنه خدایا علی روبه خودت سپردم
روی صندلی نشستیم که اوابادیدنمون لبخند زدوگفت
اوا_خوش اومدید
باحاج خانوم دست داد وروبه من بامهربونی گفت
اوا_چه عجب اومدی اینجا
لبخندکمرنگی زدم
_والا خیلی درگیرم وقت نمیکنم زودبه زودبیام اینجا
سرتکون داد
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
هر شبی را که به پایان
برسد روزی هست
جز شب عاشق مهجور
که بی پایان است
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
#تووييت🌐
به قول محمود درویش که میگه:
"من هیچ کس را رها نمیکنم اما دست کسی که دلش با رفتن است را نمیگیرم."
@yavaashaki ✍
ما که خودمان را پنهان میکنیم
در تابستان
در چمدانهای نقرهای
در سفرهایی به سمت شمال
در عکسهای دسته جمعی
در باران
در شادی مرطوب دریایی در رامسر
رنج، چگونه آدرسها را پیدا میکند؟
#محسن_بیدوازی
@yavaashaki ✍
کاش کسی پیدا میشد
برای وقتایی که نمیدونی دلت چی میخواد
حرفی، آغوشی، نگاهی
چیزی میون دستاش داشت
همین…
@yavaashaki ✍
و ناگهان دلت میگیرد
از فاصلهی بین آنچه که میخواستی
و آنچه که هستی ...
#ژوان_هریس
@yavaashaki 🍃🌺
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_92
حریر ابی فیروزه ای جذب به همرده شلوارجذب سفید تنم کردم جلوی اینه
ایستادم موهام روبرس کشیدم دیگه مثل قبل ریزش مو نداشتم بیست روزی
بودکه رفته بودم پیش همون دکتری که اوا معرفی کرد دکتر بعدازچندازامایشی
که ازم گرفت کلی داروبهم داد که الان این ازاولین تاثیرات استفاده ازداروهاست
بالبخند وذوق موهام روباکلیپس جمع کردم دلم می خواست مثل قبل گیسو
کمند بشم بچه که بودم اونقدرموهام بلند و پربودکه همه عاشق موهام بودن
نفس عمیقی کشیدم کمی ازعطر شیرین شکلاتم زدم شالم رو سرم کردم واز
اتاق خارج شدم ازپله هاپایین رفتم که حاج خانوم با لیوان چای ازاشپزخونه خارج شد
_سلام
حاج خانوم_سلام مادر علی خوابید
_اره خداروشکر
حاج خانوم_یه ساعت دیگه باید بریم ارایشگاه درسته؟
بالبخندسرتکون دادم
_علی روهم ببریم باخودمون
حاج خانوم اشاره کرد که رو ی مبل کنارخودش بشینم مطیع کنارش نشستم که
بامهربونی خالصانه ش گفت
حاج خانوم_نه مادر نمیخواد علی روببریم هم امیرعباس هست هم ارسلان تازه
حاجی هم خونه ست پس نگران نباش
بانگرانی نگاهش کردم
_لج نکنه یه وقت
حاج خانوم_نه امیرعباس قلقش روبلده نگران نباش
نفس عمیقی کشیدم
_خداکنه
حاج خانوم_تازه میخوام یه کم خریدم بکنم هرچقدر به شیرین گفتم هرروز یه
بهونه اورد نیومد منم نرفتم خرید تومیتونی همراهم بیای؟
بالبخنددستش روگرفتم
_چراکه نه فقط تنها نگرانیم علیه
حاج خانوم دستم روفشرد
حاج خانوم_نگران علی نباش امیرعباس حواسش بهش هست
دلم کمی اروم گرفت بیشترازهرکسی به امیرعباس اعتمادداشتم
_پس مشکلی نیست
حاج خانوم لبخندزنون سرتکون داد
حاج خانوم_ فردا به امید خدا راه میوفتیم به طرف شمال
لبخندازرولبم خشک شد ودوباره غم تودلم نشست هرجوری شده بایداین
چندوقت هم تحمل کنم بااینکه میدونم خیلی عذاب میکشم اماچاره ای ندارم
ازجام بلندشدم وبه طرف اشپزخونه رفتم
_برای شام یه چیزی درست می کنم که وقتی برگشتیم فقط گرمش کنم
حاج خانوم کنترل tvروبرداشت وسرتکون داد
حاج خانوم_باشه مادر
وارداشپزخونه شدم نفس عمیقی کشیدم تاخودم روکنترل کنم ازشمال
متنفربودم حتی از کلمه شمال بیزاربودم اونقدرکه حدنداشت
دریخچال روبازکردم و تصمیم گرفتم برای شام ماکارونی درست کنم
موادش رو درست کردم مشغول خو ردکردن قارچ بودم که دوباره فکرم رفت پی
فردا حتی تصوراینکه فرداقراره بریم شمال قلبم رو ریش میکرد
یه لحظه نفهمیدم چیشد که با حس سوزش شدید اخی گفتم که باصدای
ارسلان به معنای واقعی سکته کردم
ارسلان_دستت وبگیر زیراب سرد تاخونش بندبیاد
چاقو روتو ظرف رهاکردم وشیراب روبازکردم ودستم رو زی رش یراب گرفتم که با حس قرارگرفتنش کنارم با دلهره نگاهش کردم که بادیدن اخمای درهمش لبم
روگازگرفتم فکرمیکردم فقط منم که همیشه اخم روصورتمه این ازمنم بدتره
همیشه عصبیه با یه من عسل نمیشه خوردش ایشش اروم دستم رواززیر شیراب دراوردم که دستم روتودستش گرفت که شوکه زل زدم توصورتش
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
هر شبی را که به پایان
برسد روزی هست
جز شب عاشق مهجور
که بی پایان است
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
مامان همیشه میگه :
چای باید خوب دم بکشه
تا عطر و رنگ واقعیشو بفهمی ...
زود برش داری ، عطر و رنگش اصل نیست
دیر برداری میجوشه !
چای اگه بجوشه که خوردنی نیست !
ولی اگه دم بکشه ، بشینی کنارِ ایوون ، بارون بزنه ، فنجونتو بگیری دستت ، گرماشو حس کنی ، اونوقته که لذت داره ...
دوست داشتنم همینه ...
عجله نکن ، لفتش هم نده
بذار خوب دم بکشه ...
#مریم_قهرمانلو
@yavaashaki ✍