عشق تو
مثل هوای دَم صبح است !
تازهاَم میکند ...
کافیست کمی تو را نفس بکشم ،
کافیست ریهاَم را
از دوست داشتنت پُر کنم !
#مینا_آقازاده
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki ✍
شب یعنی پایان با تو بودن
ای کاش می شد شب نیز جلو دارمان نبود
در انتظار شب های با تو هستم
شب خوبی داشته باشی
#شبتون_عاشقانه ✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
میخواهم به یادِ من باشی ...
اگر تو به یادِ من باشی ،
عینِ خیالم نیست که همه
فراموشم کنند !
#هاروکی_موراکامی
@yavaashaki 🍃🌺
هربار این کلیپ رو میبینم بغض میکنم 🥺
بچت چقدر میارزه⁉️
اندازه گوشیت؟😐
اندازه ماشینت؟🤔
اندازه خونه ت؟؟؟
با دیدن این کلیپ متوجه میشید که چقدر باید مراقب رفتارمون باشیم😔
📲بفرستید واسه مادر ها و پدرها👇👇
https://e.y3t.ir/QmwH
https://e.y3t.ir/QmwH
https://e.y3t.ir/QmwH
خوب است که جُزمن به کسی کارَت نیست
خوب است که آرامشِ جانم هستی ...
مغرور ، منم ، که چون تویی را دارم !
شایسته ترین فردِ جهانم هستی ... !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki 🍃🌺
اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام
Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg4
Instagram :
👇👇👇👇
Https://instagram.com/irantahsilat.org4 ¹⁶
بعضی وقتا تنها راه فراموش کردن یه آدم دوباره حرف زدن باهاشه، وقتی میفهمی کسی که جلوت وایساده هیچ شباهتی با کسی که یه زمانی میشناختی نداره و خیلی تغییر کرده میفهمی که باید بزاری بره.
#شبتون_بخیر ✨
@yavaashaki ✍
مگر میشود شب را دوست نداشت؟!
وقتی تمامِ دغدغه ها خوابیده اند
وقتی آدم فراموش میکند
کجایِ جهان ایستاده و
چقدر غمگین است...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم✨❤️✨
@yavaashaki ✍
یکجور ذوق عجیب و عمیق برای تو دارم که انگیزهی زیستنم را بیشتر میکند.
تو یک معجزهی قشنگی در جهان من که فکر کردن به تو در اوج مشکلات و ناخوشیها، مرا از حصار بیپناهی و اندوه جهانم بیرون میکشد.
درست مثل نور میمانی که وقتی تمام جهانم را تاریکی برداشته، از دور سوسو میزنی، نزدیکتر میشوی و میتابی و یخ اندوه و تردید دلم را آب میکنی.
حضورت معجزهی قشنگیست و من به یمن حضور توست اگر در دل ناملایمتیها هنوز میخندم و سرم را با اطمینان و غرور، بالا میگیرم!
تو زیباترین اتفاق جهان منی و من به حضور تو در جهان خودم میبالم و میدانم که کم پیش میآید کسی مانند تو در جهان کسی باشد...
کم پیش میآید کسی شبیه به تو باشد،
کم پیش میآید...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@yavaashaki ✍
صبح می خندد و باغ از نفسِ گرم بهار
می گشاید مژه و می شکند مستی خواب
#هوشنگ_ابتهاج
#صبحتون_عاشقانه ❤️✨❤️
@yavaashaki 🍃🌺
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_57
میزروچیدم لوبیاپلودرست کرده بودم وسالادشیرازی هم کنارش گذاشتم
بعدازچیدن غذاز ازاشپزخونه خارج شدم وروبه حاج خانوم لب زدم
_نهاراماده س منو علی میریم بالا شمابفرمایید تاغذا سردنشده
حاج خانوم نگاهم کردوگفت
حاج خانوم_رزا جان چراباماغذانمیخوری
نگاهش کردم وبااخم لب زدم
_نمیخوام دوباره اقا ارسلان دهنشو واکنه وهرچی ازدهنش درمیاد ولیاقت
خودش به من بگه
خجول علی روازش گرفتم وبه طرف پله ها حرکت کردم که امیرعباس از در ورودی وارد خونه شد بادیدن من به طرفم اومد که همونطور که علی رو تکون
میدادم ایستادم تابهش سلام کنم برخلاف ارسلان که ازش بیزاربودم ازامیرعباس
خوشم میومد خیلی باوقار وسنگینه شبیه پدرش
بالبخند روبه روم ایستاد و اروم علی روازم گرفت و لپ تپل واویزون سفید علی
رو محکم بوسیدوبه علی نگاه کردو گفت
امیرعباس_اخ که من عاشق این لپای تپل توام
باشیطنت به من که نگران به علی نگاه میکردم که نکنه ازدست امیرعباس بیوفته نگاه کردوبالبخندگفت
امیرعباس_ سلام
ازخجالت مردم باخجالت لب گزیدم که خیره شد توصورتم
اب دهنم روبه زور قورت دادم وگفتم
_سلام خسته نباشید
لبخند پررنگی بهم زد ودوباره لپ علی رومحکم بوسید که خنده م گرفت
امیرعباس_مرسی توبیشتر خسته نباشی این بادکنک خیلی اذیت میکنه
باعشق لبخندی به علی زدم
_نه پسر آرومیه
امیرعباس_ واسه همین از چهارماه پیش انقدر تغییر کردی؟
بااخم نگاهش کردم منظورش چی بود به خودم نگاه کردم نکنه منظورش لاغری
شدی دمه ازچهارماه پیش تاالان حدود بیست کیلو الغر شده بودم الغری که
ارزوم بود حالا کم کم داشتم بهش میرسیدم به خاطر فعالیت زیادم و نخوردن
درست حسابیه شام ونهار بود در روز یه وعده غذامیخوردم خب طبیعیه انقدر
لاغربشم
خجول لب زدم
_منظورتون چیه
علی رو توبغلش جابه جاکرد وبااخم نگاهم کردوگفت
امیرعباس_یعنی متوجه منظورم نشدی چهارماه پیش وقتی دیدمت یه دختر
تپل بودی اما الان به شدت لاغرشدی زیرچشمتم داره گودمیره صورتت یک
سوم چهارماه پیش شده
باذوق لب زدم
_خداروشکر بهتر هرچی لاغرشم بهتره رژیم گرفتم که لاغرشم
پوزخندصداداری زد
امیرعباس_این رژیم نیست اگه هم رژیمه رژیم خودکشیه
باغم نگاهش کردم نمیدونم تو چشمام چی دید که نگران نگاهم کرد سینه م
ازبغض می سوخت هنوز صدای ارسلان وقتی اون کلمه زشت روبهم نسبت داد
فراموش نکردم جلوی چشمای همه بهم چیزی روگفت که من لایقش نبودم به
صورت امیرعباس نگاه کردم که چطوری باخشم سربرادرش داد زد
امیرعباس مثل برادر ازم دفاع کرد
دستم روکه خیلی لاغرشده بود روبه طرفش دارزکردم که بااخمای درهم ونگرانی
علی روتوبغلم گذاشت که باصدایی که میلرزید لب زدم
_نهاراماده س بریدنوش جان کنید
نگاهم کرد ازبغض زیاد نگاهش نکردم وازپله هابالا رفتم علی مدام بادستاش چشماش رو میمالید شروع کردم به تکون دادنش که اروم سرش رو روی شونه
م گذاشت ویه رب بعد کاملا خواب بود توتخت گذاشتمش و خودم جلوی اینه
قدی تواتاق ایستادم به خودم نگاه کردم تونیکی که چهارماه قبل فیت تنم بود
الان حسابی برام گشاد بود به صورتم که رنگ پریده بودنگاه کردم صورت تپل
گردم حالا نصف شده بود لبخندرولبم نشست ازاینکه لاغرشده بودم خوشحال
بودم موهای فر کم پشتم یکم بلندشده بود برای عید یعنی یه ماه دیگه
میخواستم مامان ونیلوفرروبفرستم مشهد ازهمین الان بلیط هاشون رو به
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
شب که می شود ؛
ذهنم بی اختیار به دورانِ کودکی ام بر می گردد ؛
در آغوشِ گرمِ مادرم خودش را جا می کند ،
دستانِ مهربانش را می بوسد ،
نفسی عمیق می کشد ،
و میان امنیتِ بازوانش به خواب می رود ...
و من ؛
در نهایتِ بی پناهیِ این روزها ؛
چه اندازه دلخوشم ؛
به همین آرامشِ خیالی ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شبتون_آروم ✨❤️✨
@yavaashaki✍
اگه لایقش باشی بهت تعلق میگیره
و اگه لیاقت بیشتر از اونو داشته باشی ازت گرفته میشه؛ پس بیخود برای چیزای که از دست دادید ناراحت نباشید، حتماً قراره بهترش گیرتون بیاد...
@yavaashaki ✍
#تووييت🌐
تندیس بهترین آدم روی زمین هم تعلق میگیره به:
اونی که میفهمه خیلی دوستش داری
و آدم میمونه
@yavaashaki ✍
👙 هر بار میرم خونه نامزدم ،لعنتی یه تیپایی میزنه که دیوونه و محو خوشگلیای این دختر میشم😅
هر بار ی ست لباس خواب جذاب و خوشگل میپوشه عین فرشته ها میشه
یبار ازش پرسیدم چقدر خوش سلیقه ای اخه تو اینا رو از کجا میخری ؟!
گفت از این کاناله 👇
/channel/+tXOFslcJVwBjMzdk
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_43
خیره نگاهم کردوبالبخند سرتکون دادورفت
همینکه تشک دونفره که ملحفه صورتی رنگ باگلها ی برجسته داشت روپهن
کردم وبرق اتاق روخاموش کردم ودرازکشیدم صدای گریه علی منوازجاپروند
حیون برق روروشن کردم شیشه شیرش روبرداشتم واز اتاق خارج شدم
بعدازاینکه بااسترس شیردرست کردم برگشتم تواتاق علی روبغل کردم وروتشک
نشستم وش یردادم بهش شیرش روکه خورد مای بیبیش روعوض کردم
وشروع کردم به تکون دادنش اما انگارقصدخوابیدن رونداشت که نداشت یه
بندگریه میکردتاخودصبح هردوساعت یکباربهش ش یرمیدادم و سرپاتکونش
دادم تااینکه همزمان با شنیدن اذان صبح علی خوابید
بیحال اروم نشستم ازترس اینکه ازخواب بیدارنشه نمیذاشتمش سرجاش صبح
ساعت هفت اروم کنارم روتشک گذاشتمش خواستم بخوابم که بادیدن علی که
لباس رومی مکه بی حال ازجام بلندشدم ازاتاق خارج شدم باچشمایی که ازفرط
خواب بازنمی شد وارداشپزخونه شدم ش یردرست کردم وبرگشتم تواتاق شیر رو
تودستم گرفتم وعلی رو توبغلم گرفتم واروم شیشه شیر روتودهنش گذاشتم
توهمون خواب انگارخیلی گرسنه ش بودکه تندتندشیرش روخورد وبی اینکه
بیدارشه که شروع کردم به ماساژ دادن پشتش بعداینکه عاروقش روزد روتشک
خوابوندمش وخودم هم کنارش بیهوش شدم
با حس بوی وحشتناکی چشم بازکردم بادیدن علی که بو از اون بود از شدت بیخوابی وخستگی زدم توسرم خدایا دارم روانی میشم خوابم میاد این بچه چراانقدر کثیف می کنه چراانقدرنگهداری یه بچه به این کوچیکی سخته خواستم
بخوابم نتونستم دلم طاقت نیاورد نمیتونستم ببینم همونطوری کثیف باشه و
بی تابی کنه علی قرمزشده بود به زورازجام بلندشدم هرچی لازم بود رو برداشتم
و علی روبغل کردم وبردم سرویس بعدازاینکه شستمش مای بیبیش روپوشوندم
کمی تکونش دادم که خوابش برد اما من دیگه خواب ازسرم پریده بود به ساعت نگاه کردم ساعت ده ونیم بود خسته ازجام بلندشدم فقط یه روزه که
اینجام ولی اندازه یک سال خسته م تاصبح نذاشت بخوابم واقعا بچه داری هم عذابی داره ها وقتی ازخواب بودنش مطمئن شدم از اتاق خارج شدم براش شیردرست کردم وبرگشتم تواتاق وبعدازدادن شیر به طبقه پایین رفتم که حاج خانوم رو دیدم که مشغول صحبت باتلفن بود اروم سلام کردم که بالبخندجوابم روداد وارد
اشپزخونه شدم مونده بودم چی درست کنم که تصمیم گرفتم فسنجون باربذارم
بااون بی خوابی فسنجون بارگذاشتم سالاد درست کردم برنجو دم کردم داشتم
ظرفارومیشستم که سرم گیج رفت بی حال به طرف میزغذاخوری رفتم وروی
صندلی نشستم که باصدای حاج خانوم شونه هام ازترس پریدبالا وباهول ولا
لب زدم
_علی بیدارشده
حاج خانوم به طرفم اومد
حاج خانوم_خوبی رزا جان علی خوابه مادر انقدر راحت خوابیده که انگار بهش دارودادن حالت خوبه
اروم سرتکون دادم
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
هر شب از خدا بخواهید؛
پروردگارا
طریق خود را به من نشان بده
حقیقت خود را به من نشان بده
عشق خود را به من نشان بده،
و سپس
گوش فرا دهید
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
@yavaashaki 🍃🌺
عشق، اتفاق سنگینی ست
وقتی می افتد ،
یک نفر برای برداشتنش
کم است !
#آریا_معصومی
@yavaashaki 🍃🌺
#تووييت🌐
دلتنگ یکی شدن ربطی به آخرین زمانی که همو دیدین نداره، هروقت کاریو انجام دادی و آرزو کردی کاش اون آدم باهات بود و همراهت بود؛ یعنی دلتنگشی
@yavaashaki ✍