صدای دوست،
آغاز من بود.
دمیدن و شکفتن بود.
و من نگاهم را
مثل دستهایم
به او دادم و گفتم:
تو را ای دوست،
در جلوههای گوناگون
دوست دارم.!
#شاهرخ_مسکوب
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
از تولد تا مرگ، نیازهای تغییر ناپذیری در ژن های ما نهفته است و اگر این نیازها برآورده نشوند باعث رنج ما و دیگران خواهد شد، ولی توانایی و روش ارضا و برآوردن این نیازها به طور طبیعی در ما برنامه ریزی نشده است. اگر توانایی ارضای نیازها همانند خود نیازها در انسان تعبیه شده بود، دیگر مساله ای به نام مشکلات روان شناختی وجود نداشت، اما این توانایی باید آموخته شود.
#کتاب واقعیت درمانی
ویلیام گلسر
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط با لحظات حال زندگی کند و با علاقهمندی کامل به هر گلی که سر راهش است، نگاه کند و هر درخششی را که بر روی هر لحظه گذرا میرقصد گرامی دارد،
آنوقت است که زندگی در برابرش خلع سلاح میشود.
#کتاب گرگ بیابان
هرمان هسه
@Y7taraneh
فقیری سه عدد پرتقال خرید...
اولی رو پوست کند خراب بود
دومی رو پوست کند اونم خراب بود
بلند شد لامپ رو خاموش کرد و سومی رو خورد.
گاهی وقتا باید خودمون را به ندیدن بزنیم تا بتونیم زندگى کنیم...!
وقتى گرسنه اى،یه لقمه نون خوشبختیه..
وقتى تشنه اى،یه قطره آب خوشبختیه
وقتى خوابت میاد،یه چرت کوچیک خوشبختیه…
خوشبختى یه مشتى از لحظاته…یه مشت از نقطه هاى ریز،که وقتى کنار هم قرار مى گیرن،یه خط رو میسازن به اسم زندگى…
@Y7taraneh
ای روزهای خوب که در راهید !
ای جاده های گمشده در مه !
ای روزهای سخت ادامه !
از پشت لحظه ها به در آیید !
ای روز آفتابی !
ای مثل چمشهای خدا آبی !
ای روز آمدن !
ای مثل روز آمدنت روشن !
این روزها که می گذرد ، هر روز
در انتظار آمدنت هستم !
اما
با من بگو که آیا ، من نیز
در روزگار آمدنت هستم ؟
#قیصر_امین_پور
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
عزیز من!
زندگی مشترک را نمی توان یکبار به خطر انداخت،و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.
چیزی قطعا خراب خواهد شد
چیزی فرو خواهد ریخت
چیزی دیگرگون خواهد شد
چیزی- به عظمت حرمت –که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است..
کاسه بلور را نمی توان یکبار از دست رها کرد،بر زمین انداخت،لگد مال کرد، و باز انتظار داشت که همان کاسه بلورین اول باشد...
#کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
نادر ابراهیمی
@Y7taraneh
می روم شاید کمی حال شما بهتر شود
می گذارم با خیالت روزگارم سر شود
از چه می ترسی ؟ برو دیوانگی های مرا
آن چنان فریاد کن، تا گوش عالم کر شود
می روم، دیگر نمی خواهم برای هیچ کس
حالت غمگین چشمانم ملال آور شود
باید این بازنده هربار- جان عاشقم-
تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود؟
ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت
این من دیرین من، یک آدم دیگر شود
#شیرین_خسروی
@Y7taraneh
✳ چگونه نه بگوییم؟
@Y7taraneh
مهارت نه گفتن و جرات ورزی یکی از مهارت های مهم زندگی است؛این مهارت به معنای مخالفت محض با دیگران نیست، بلکه به معنای اعتماد به نفس و پافشاری بر حقوق خود است. شما می توانید خیلی مودبانه به درخواست های غیر منطقی دیگران پاسخ منفی دهید. با تمرین در موقعیت های واقعی زندگی می توانید این مهارت را کسب کنید. در ابتدا از موقعیت های کوچک و کم خطر شروع کنید.
✅ جملات زیر را مد نظر قرار دهید:
1-میشه چند لحظه بهم فرصت بدید؟
2-الان یه مقدار گرفتارم چطوره بعدا باهم صحبت کنیم؟
3- اجازه میدید یه مقدار درموردش فکر کنم، بعدا بهتون خبر میدم.
4- خیلی دوست دارم بهتون کمک کنم، ولی متاسفانه نمیتونم.
5- فکر نمی کنم من بهترین فرد برای این مورد باشم، چرا از آقا یا خانم x کمک نمی گیرید؟
6- الان خودم الویت های دیگه ای دارم، نمیتونم بهتون قول بدم.
@Y7taraneh
بزرگ ترین عشق زندگی ام را در بیست و چهار سالگی تجربه کردم.
این عشق آتشین من را قوی کرده بود از هیچ چیز نمی ترسیدم و هر کاری می توانستم انجام دهم. حرف هیچ کس برایم اهمیتی نداشت، نه از بی پولی می ترسیدم، نه از مشکلات و نه از مخالفت خانواده ها. می خواستم برای همیشه با او باشم...
حالا۲۷ سال گذشته است. دیروز سوار تاکسی که شدم دیدم کنار مردی نشسته ام که ۲۷ سال پیش عشقم را از دستام درآورد. مرد روبه رو را نگاه می کرد.
هر چند که اگر نگاهش به من می افتاد هم، من را نمی شناخت ولی من شناختمش... خوب هم شناختمش... چقدر شکمش بزرگ شده بود. چه نگاه بی حس و حال و کم فروغی داشت.
وقتی نفس می کشید سینه اش کمی خس خس می کرد. دست هایش را روی هم گذاشته بود، دست هایش سرد و کم خون به نظر می رسید و ته ریش دو، سه روزه یی روی صورتش بود. مرد بعد از چند دقیقه مشغول چرت زدن شد حالابهتر می توانستم نگاهش کنم، مرد ۵۰ ساله شکم گنده یی که موهایش کم پشت شده بود که دست هایش قوی نبود که با دهانی باز چرت می زد و سینه اش خس خس می کرد و این همان مردی بود که ۲۷ سال پیش عشقم را از من گرفته بود...
دو ایستگاه بعد مرد از تاکسی پیاده شد. توی پیاده رو زنی که در ۲۴ سالگی عاشقش بودم منتظر او ایستاده بود مرد به طرف زن رفت زن به آرامی سری تکان داد ولی معلوم بود که از دیدن مرد خوشحال نشده و هیجانی ندارد.
زن با مرد در پیاده رو راه افتادند و تاکسی از آنها دور شد...
به خودم نگاه کردم و دیدم که چقدر پیر شده ام.
#سروش_صحت
@Y7taraneh
پاییز یا زمستان فرقی نمیکند؛ تو تا به من رسی، جوانه میزنم، شکوفه میدهم...
#علی_سیدصالحی
@Y7taraneh
یه همکار داشتم سر ماه که حقوق میگرفت
تا 15 روز ماه سیگار برگ میکشید،
بهترین غذای رستوران رو میخورد
اما نیمی از ماه رو غذای ساده از خونه
می آورد.
موقعی که از اونجا منتقل شدم،
کنارش نشستم و گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی؟
باتعجب گفت: کدوم وضع ؟
گفتم زندگی نیمی اشرافی و نیمی گدایی
به چشمام خیره شد وگفت:تاحالا سیگار برگ کشیدی؟گفتم نه!
گفت: تا حالا تاکسی دربست رفتی؟ گفتم نه!
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفته ای؟ گفتم نه!
گفت: تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟گفتم نه!
گفت: تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟ گفتم نه!
گفت: اصلا عاشق بوده ای؟ گفتم نه!
گفت: تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم نه!
گفت اصلا زندگی کرده ای؟ با درماندگی گفتم اره...نه...نمی دونم...!!
همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...!!
اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود...
موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد،
او پرسید: میدونی تا کی زنده ای؟ گفتم نه!
گفت: پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی...
#چارلز_لمبرت
@Y7taraneh
یکی اسبی به عاریت خواست
گفت؛ دارم اما سیاه هست !
گفت؛ مگر اسب سیاه را سواری نشاید شد؟!
گفت؛ چون نخواهم داد همینقدر بهانه بس است...!
#عبید_زاکانی
@Y7taraneh
هنوز تو را دوست دارم، آری، میان این چیزهای سرد.
گاه میرود بوسههای من به سوی آن ناوهای سنگینی
که دریا را میروند و گویی نه به آهنگ کرانهیی.
میبینم که، همچو آن لنگرهای کهنه، فراموشم.
عصر چون کرانه میکند، اسکلهها غمناکترند.
زندگیم به خستگی میگراید و بیمیلی.
عاشقم به آنچه ندارم. و سخت دوری تو.
بیزاریم کلنجار میرود با شفقهای آرام.
اما شب میآید و خواندنم میاغازد.
ماه کوک خوابش را میچرخاند.
مرا درشتترین ستارهها مینگرند با چشمهای تو.
و همچنان که دوستت میدارم،
کاجها در باد
نام تو را میخواهند
با برگهای سیمیشان آواز کنند.
#نرودا ترجمۀ بیژن الهی
از شعر «اینجا تو را دوست دارم»
@Y7taraneh
☘ "رویا " از دیدگاه عباس کیارستمی
«رؤیا مخدّر واقعیت است»؛
زمانی که زندگی تیره و تار شود، تخیل و
رؤیاپردازی برای جلوگیری از فروپاشی ذهن
به پا میخیزد تا کمی اوضاع را تلطیف کند.
@Y7taraneh
پاییز یا زمستان فرقی نمیکند؛
تو تا به من رسی،
جوانه میزنم،
شکوفه میدهم...
#علی_سیدصالحی
@Y7taraneh
بانوی من !
دلم میخواست در عصر دیگری دوستت میداشتم !
در عصری مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که عطرِ کتاب ،
عطرِ یاس و عطرِ آزادی را بیشتر حس میکرد !
دلم میخواست تو را
در عصر شمع دوست میداشتم !
در عصر هیزم و بادبزنهای اسپانیایی
و نامههای نوشته شده با پر
و پیراهنهای تافتهی رنگارنگ !
نه در عصر ،
ماشینهای فراری و شلوارهای جین !
دلم میخواست تو را در عصرِ دیگری میدیدم !
عصری که در آن
گنجشکان ، پلیکانها و پریان دریایی حاکم بودند !
عصری که از آنِ نقاشان بود ،
از آنِ موسیقیدانها ،
عاشقان ،
شاعران ،
کودکان
و دیوانگان !
دلم میخواست تو با من بودی
در عصری که بر گلُ شعرُ بوریا وُ زن ستم نبود !
ولی افسوس !
ما دیر رسیدیم !
ما گل عشق را جستجو میکنیم ،
در عصری که با عشق بیگانه است !
#نزار_قبانی
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
فقط یک چیز از خداحافظى بدتر است: فرصت خداحافظى پیدا نکردن. این زخم همیشه تازه می ماند و هر چه نگفته اى و هرچه نکرده اى تا ابد عذابت مى دهد. در هرچهره ى بیگانه او را مى بینى، در هرلحظه ى بعد از او و به خودت مى گویى اگر آن آخرین بار این یا آن کار را کرده بودم، اگر این یا آن کلمه را گفته بودم. در نهایت مى فهمى فقط یک کلمه بود که مى خواستى بگویى : دوستت دارم. این آن نگفته ى از دست رفته است. دیگر فرصتى براى هیچکدام این ها نخواهد بود. دنیا یک لحظه بود و تو آن لحظه را باخته اى.
آنکه این فرصت را از دست داده، بازنده اى ابدى خواهد بود.
#کتاب پنجره های عوضی
گیتا گرکانی
@Y7taraneh
شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه أست به شب،اما نه!
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد.
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل،یکدل شده با عشق،فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
یکی از ما در نَفَر کشته به دست دگری ست
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد
زخمی کینه ی من !این تو و این سینه ی من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تورا عشق به صحرا بکشد
#فاضل_نظری
@Y7taraneh
حالم خوبه این روزها
وقتی تو هستی
وقتی در فصل پاییز فصل رنگ ها عاشقت شدم
حالم خوب است
وقتی در گوشه کافه چای مینوشم
شیرینم
قندها،شکر ها،باقلواهای کافه ...برایم شیرین نیستند
وقتی تو هستی
وقتی تو هستی حالم خوب است...
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
جای یک چیز را در زندگیت عوض کن تا زندگیت زیبا شود، به جای ترس از خدا، عشق را جایگزین کن.
#کتاب اسرار ماوراء
اشو
@Y7taraneh
گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
در عشق تو هر ساعت دل شیفتهتر خیزد
لعلت که شکر دارد حقا که یقینم من
گر در همه خوزستان زین شیوه شکر خیزد
هرگه که چو چوگانی زلف تو به پای افتد
دل در خم زلف تو چون گوی به سر خیزد
گفتی به بر سیمین زر از تو برانگیزم
آخر ز چو من مفلس دانی که چه زر خیزد
قلبی است مرا در بر رویی است مرا چون زر
این قلب که برگیرد زان وجه چه برخیزد
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
گفتی چو منی بگزین تا من برهم از تو
آری چو تو بگزینم، گر چون تو دگر خیزد
بیچاره دلم بی کس کز شوق رخت هر شب
بر خاک درت افتد در خون جگر خیزد
چو خاک توام آخر خونم به چه میریزی
از خون چو من خاکی چه خیزد اگر خیزد
عطار اگر روزی رخ تازه بود بی تو
آن تازگی رویش از دیدهٔتر خیزد
#عطار
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
زنها گزینهی دیگری دارند. میتوانند بهجای دلنشینبودن، عاقلتر شوند. میتوانند بهجای یار و یاور بودن، تواناتر شوند. میتوانند بهجای دلپذیربودن، قویتر شوند. جاهطلب باشند، نه فقط برای خودشان در رابطه با مردها و بچهها، بلکه برای خودِ خودشان. میتوانند بهطور طبیعی پیر شوند بی آن که موجبات شرمساری خود را فراهم کنند، و فعالانه در مقابل سنتهای دستوپاگیر این جامعه به پا خیزند و دیگر سر خم نکنند. بهجای این که سعی کنند تا حد امکان دخترخانم باقی بمانند و بعد با تندادن به خفت و حقارت به زنانی میانسال تبدیل شوند، میتوانند خیلی زودتر زن بشوند و سالهای سال از کار و فعالیت و جنسیت خود لذت ببرند. زنها بایستی اجازه دهند چهرهشان سالهای زندگیشان را نشان بدهد. زنها بایستی حقیقت را بگویند.
#کتاب دربارهی عکاسی
سوزان سانتاگ
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
اگر از من بخواهند نیکوکاری، مهربانی و عدالت را به ترتیب تقدم ردیف کنم، اول مهربانی، دوم عدالت و سوم نیکوکاری را نام می برم. زیرا مهربانی به خودی خود عدالت و نیکوکاری را به کار می گیرد، و یک سیستم عدالت بی عیب در بطن خود به اندازه ی کافی نیکو کاری دارد. نیکوکاری چیزی است که وقتی نه مهربانی هست و نه عدالت، باقی می ماند ...
#کتاب نوت بوک
ژوزه ساراماگو
@Y7taraneh
یک زندگی کم است!
برای آنکه تمام شکلهای دوستت دارم را
با تو در میان بگذارم ...
میخواهم هر صبح که پنجره را باز میکنی
آن درختِ روبهرو من باشم، فصل تازه من باشم
آفتاب من باشم، استکان چای من باشم
و هر پرندهای که نان از انگشتان تو میگیرد ...
یک زندگی کم است
برای شاعری که میخواهد
در تمام جملهها دوستت داشته باشد.
#روزبه_سوهانی
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
یوکاسته: میگویند راندهشدگان به امید زندهاند.
پولونیکس: آری امید از دور خوشایند است اما دیر به دست میآید.
یوکاسته: امید مردان را وامیدارد تیرهروزیشان را دوست بدارند.
پولونیکس: اما آیا روزگار نشان نداده است که این امیدها چه اندازه پوچاند؟
#کتاب زنان فنیقی
نوشتۀ اوریپید
@Y7taraneh
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری ست
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید
چو نکو می نگرم حاصل افسانه یکی ست
#عماد_خراسانی
@Y7taraneh
#برگی_از_یک_کتاب
@Y7taraneh
شب به روز متصل میشد و دوباره خاکستری صبح بر آن فائق میآمد. آندریاس از شمارش روزها دست کشید. گذر سالها او را از زندگی پیشینش جدا کرده بود و همینطور از آزادی پیش رویش. و بهرغم اشتیاق فراوانش برای آزادی، فکر اینکه ممکن است این آرزو به حقیقت نپیوندد برایش خوشایند بود. او در دردش غرق میشد و انگار که برای دوستی از دسترفته و عزیز سوگواری کند، به حال خود گریه سر میداد. رنجش را مثل دشمنی وفادار دوست داشت. و آنهمه سالی که زندگی کرده بود همچون دوستانی خیانتکار برایش نفرتانگیز بودند.
#کتاب عصیان
یوزف روت
@Y7taraneh