xatt4 | Неотсортированное

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Подписаться на канал

چهار خطی

رد پای انوری در یک رباعی امامی

گفتی چو شود خسته دل از هجر مَنَت
از وصل نهم مفرّحی در دهنت
ای مطلع خورشید زه پیرهنت
دیدی که چو صبح اوّل آمد سخنت!

انوری (حدود ۵۶۰ ق)
‏..
رباعی بالا جزو نویافته‌های دیوان انوری است. این روزها، بخشی از وقت من در بازنگری کتاب جُنگ رباعی برای چاپ دوم آن می‌گذرد. این رباعی را به همراه چند رباعی نویافتۀ دیگر، در سه دستنویس دیوان انوری متعلّق به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران یافته‌ام. رباعی مذکور، تأثیرپذیری امامی هروی، شاعر سرشناس قرن هفتم هجری (د. ۶۸۶ ق) را از انوری آشکار می‌کند. ردپای این تأثیر تا کنون پوشیده مانده بود. این نکته در مورد بسیاری از اشعار دیگر هم مصداق دارد. تاریخ، بسیاری از ردپاها را پنهان کرده است. رباعی امامی هروی از این قرار است (دیوان امامی، ۲۱۹):

ای مطلع خورشید زه پیرهنت
شب در شکن طرّۀ عنبر شکنت
گفتی: شب هجر تو کنم روز وصال
دیدی که چو صبح اوّل آمد سخنت!

امامی، دو مصراع رباعی انوری را به‌عینه در رباعی خود کارسازی کرده است. با این حال به نظر می‌رسد که رباعی او، از انسجام درونی بیشتری برخوردار باشد. نکته‌ای که در رباعی انوری مشهود نیست و ارتباط بیت اول و دوم آن را کمرنگ کرده است. امامی سرنخ خورشید و صبح را رها نکرده و شب هجر و روز وصال را بدان در پیوسته است. در رباعی امامی، پسند اهل عصر در آوردن رباعیات سه‌قافیه‌ای مشهود است. البته انوری هم به رباعیات سه قافیه‌ای گرایش بیشتری داشته است. ولی این رباعی او چهار قافیه‌ای است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

خرند که نمی‌خرند!

خشکید و کویر لوت شد دریامان
امروز بد و از‌ آن بتر فردامان
زین تیره‌دلِ دیوْ صفت، مُشتی شمر
چون عاقبت یزید شد دنیامان!

مهدی اخوان ثالث
‏..
اخوان ثالث را یک‌بار در دوران دانشجویی گذرا در دانشگاه تهران دیدم: اواخر بهمن یا اوایل اسفند ماه ۱۳۶۸ ، مراسم ختم دکتر سیدحسن سادات ناصری در مسجد دانشگاه. بسیاری بودند؛ اخوان هم با آن هیکل نحیفِ با ابهت آمده بود. دم در مسجد، چند تا دانشجو دوره‌اش کردند. من و محمدرضا روزبه هم بودیم. آن موقع، فضای سنگینی علیه شاعران و روشنفکران دگراندیش در مطبوعات کشور حاکم بود؛ همان داستان «هرکه با ما نیست، بر ماست». کسی، چیزی در همین باب از اخوان پُرسید. گفت: «خرند که نمی‌خرند!» و وارد مسجد دانشگاه شد.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

آزاده‌دلان گوش به مالش دادند
وز حسرت و غم سینه به نالش دادند
پُشتِ هنر آن روز شکستند درست
کاین بی‌هنران پُشت به بالش دادند.


#خاقانی #خاقانی‌شروانی

نزهة‌المجالس؛ چهار هزار رباعی از سیصد شاعر؛ جمال خلیل شروانی؛ تصحیح و مقدّمه و حواشی و توضیحات و توضیحِ زندگانی گویندگان و فهرست‌ها از دکتر محمّدامین ریاحی؛ علمی؛ ۱۳۷۵: ۶۸۲.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin

Читать полностью…

چهار خطی

▪️تصویر غزلیات عمید شانه‌بند در دستنویس شمارۀ ۲۸۵۴ شهید علی پاشا

به خاطر مقتضیات مجله، درج تصویر کل غزلیات عمید شانه‌بند در مقاله میسّر نبود. تک‌نسخه‌ای بودن اشعار عمید، و قلّت بضاعت بنده، امکان خطا در قرائت اشعار را محتمل می‌دارد. مخاطبان محترم اگر قرائت بهتری به ذهن‌شان رسید، منّت بگذارند و یادآوری بفرمایند.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

پیشکش به استاد میرافضلی گرامی

سندی برای انتسابِ رباعی گفته شده در بالا به شیخ بهاء‌الدین زکریای ملتانی:

....شیخ فریدالدّین گنج‌شکر گوید:.
من و برادرم شیخ‌السلام شیخ‌ بهاءالدّین در مسجد بیت‌ المقدس نشسته بودیم و جمعی از اولیاء نیز در آنجا حاضر بودند، سخن از بلندی عشق و علوم مقارن آن در میان آمده. هر کس به قدر حالت خویش سخن می‌گفت، چون نوبت برادرم بهاء‌الدين رسید، فرمود: عشق آن است که اگر بر عاشق صد هزار تیغ و خنجر بلا بر سر و دل فرود آید، دم از هل من مزید برآورد و از هر یک چنان لذت بگیرد که کسی از اسباب راحت خوشی. آن گاه این رباعی بر خواند:
رباعی:
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خان و مان را چه کند
دیوانه کُنی هر دو جهانَش بخشی
ديوانۀ تو هر دو جهان را چه کند.


#شیخ‌بهاء‌الدین‌زکریای‌ملتانی
#زکریای‌ملتانی #شیخ‌فریدالدین‌گنج‌شکر
#استادسیدعلی‌میرافضلی

ثَمَراتُ القُدس مِن شَجَراتُ الاُنس؛ میرزالعل‌بیک لعلی بدخشی؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر سیّدکمال‌ حاج‌سیّدجوادی؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ ۱۳۷۶: ۶۵۴.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin

Читать полностью…

چهار خطی

‏▪️
«از مرغ سحر تا حال خوش عشق؛ نگاهی به کارنامۀ رباعی‌سرایی منصور اوجی»، سیدعلی میرافضلی، آگاهی نو، سال یکم، شمارۀ ۰۳، بهار ۱۴۰۰، ۲۹۳-۲۸۵
‏..
منصور اوجی (۱۳۱۶-۱۴۰۰ش)، از سال ۱۳۴۴ که باغ شب را منتشر کرد تا لحظۀ مرگ، شاعری تمامْ‌وقت و خستگی‌ناپذیر بود. شهرت اوجی بیشتر به خاطر شعرهای کوتاه اوست. این گرایش او حتی در نامگذاری برخی از آثارش، از جمله کوتاه مثل آه آشکار است. کوته‌سروده‌های اوجی تنوّع زیادی دارد. او هم در قالب‌های سنّتی مثل رباعی و دوبیتی، شعر کوتاه دارد و هم در فُرم نیمایی و شعر سپید. منوچهر آتشی، اوجی را «شاعر لحظه‌ها و حالت‌ها» نامیده و او را در این شیوه، منفرد و پیشتاز دانسته است. جریان شعر کوتاه در دو دهۀ اخیر، تا حدود زیادی متأثر از اهتمام مداوم اوجی در این گونۀ شعری بوده است. بررسی کوته‌سروده‌های اوجی در گفتاری بدین اختصار و ارتجال، هرگز میسّر نخواهد آمد. بناگزیر، نوشتۀ خود را به ارزیابی دو مجموعه رباعیِ او محدود می‌کنم.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

«پژوهشی درخشان در شناخت و تعیین رباعیات اصیل خیّام»، سلمان ساکت
آینۀ پژوهش، سال سی‌و دوم، شمارۀ اول (پیاپی ۱۸۷)، فروردین ـ اردیبهشت ۱۴۰۰، ص ۲۲۳-۲۳۰
‏..
کتاب رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی واپسین اثری است که دربارۀ سنجش و ارزیابی رباعیات خیام و شناخت رباعیات اصیل منتشر شده است. در این کتاب، پس از معرفی و نقد و بررسی معیارهای گوناگونی که پژوهشگران ایرانی و خارجی برای شناخت رباعیات اصیل خیام به کار گرفته‌اند، شیوه‌ای تازه و نوین عرضه شده است. این شیوه مبتنی است بر سه روشِ شناسایی و ارزیابی منابع کهن و توجه به اصل تکرار و تواتر، پالایش رباعیات خیام از رباعیات شاعرانی که به او نسبت یافته است و اصل رعایت قافیه‌های چهارگانه در سرودن رباعی در روزگار خیام. در ادامه بر مبنای این سه معیار، ۲۰ رباعی اصیل خیام شناسایی و معرفی شده است. همچنین ۴۹ رباعی که احتمال انتساب آنها به خیام زیاد است، در دستۀ «رباعیات محتمل» قرار گرفته است.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

کتاب رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی ، تالیف سیدعلی میرافضلی به چاپ دوم رسید.

رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی | سیدعلی میرافضلی | چاپ دوم | 542 صفحه | 175000 تومان

به مدت هفتاد و دو ساعت این کتاب را با بیست درصد تخفیف ویژه تهیه کنید.

https://b2n.ir/q41139

Читать полностью…

چهار خطی

یک رباعی تازه‌یاب فارسی از خواجه عبدالله انصاری

در شرح و توضیح آیۀ 71 سورۀ زخرف، خواجه عبدالله انصاری (در نسخۀ تفسیرش که هنوز منتشر نشده است)، دو بیت از شاعری عرب نقل می‌کند که تاکنون عینا آن را در جایی نیافته‌ام، اما بخشی از آن را به قیس بن الملوح یا همان مجنون بنی عامر نسبت داده‌اند. در ادامه، وی خود مضمون آن دو بیت را در قالب یک رباعی به فارسی می‌سراید: عبارات فارسی و عربی خواجه عبدالله در این بخش از تفسیر وی (بنا بر تصحیحی که انجام داده‌ام) چنین است:

«وَفِيهَا مَا تَشْتَهِي الْأَنْفُسُ»،[پانویس1] هذَا مِنْ جَوَامِعِ الْقُرْآنِ، وَقُرِئَ بِزِيَادَةِ الْهَاءِ: ﴿تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ﴾؛[پانویس2] و در آن بهشت هَرْج دلها بايد، وُ چشمها خوش آيد. تَقُولُ: لَذَّ يَلَذُّ فَهُوَ مَلْذُوذٌ وَلَذِيذٌ، قَالَ الشَّاعِرُ:

وَلَقَدْ هَمَمْتُ بِقَتْلِهَا مِنْ أَجْلِهَا
كَيْمَا تَكُونَ خَصِيْمَتِي فِي الْمَحْشَرِ
كَيْمَا يَطُولُ خِصَامُنا وَنِزَاعُنَا
فَتَلَذُّ عَيْنِي مِنْ لَذِيذِ الْمَنْظَرِ

بِكْشَمْتْ بدوستى و خونت بخَورم
در گردن خویش خون ناحق ببرم
تا روز مخاصَمت چون آیی ببرم
تو خون طلبی و من برویت نگرم

نکتۀ جالب توجه آنکه مضمون این شعر بعدها در میان رباعیات منسوب به مولانا (دیوان شمس، رباعی 1155) نیز آمده است:
از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
فردا که قیامت آشکارا گردد
تو خون طلبی و من برویت نگرم


پانویس1: قدّم في النسخة «ما تشتهی الأنفس» کما في مصاحف مکة والعراق؛ وهي قراءة ابن کثیر وأبي عمرو وحمزة والكِسائي، وعاصم في روایة أبي بکر وخلف.
پانویس2: هذا کما في مصاحف أهل الشام والمدینة وهي قراءة نافع وابن عامر وحفص عن عاصم وأبي جعفر المدني وابن مسعود وابن عباس ویعقوب.

https://www.kateban.com/media/post/60f914cfb11e7.jpg

Читать полностью…

چهار خطی

دو رباعی کهن

ای دوست گرفته بر سر ما دشمن
یا دوست گزین به دوستی یا دشمن
نادیدن دوست اگرچه مشکلْ کاری است
آسان‌تر از آنکه بینمش با دشمن

دی گفتمش ای شکسته پیمان که تویی
گفتا که مبند بر کسی آن‌که تویی
گفتم که به بوسه‌ای بخر جان مرا
گفتا که زهی مرد گران‌جان که تویی!

حرّره العبد اضعف الخلائق و احوجهم
موسی بن یحیی القونوی و ذلک فی سابع عشر محرم المکرم سنه
خمس و اربعین و ستمائه الهجریة
‏.
منبع این یادداشت که گویا در ۶۴۵ ق نگاشته شده، دستنویس شمارۀ ۱۱۴ وحیدپاشا (کوتاهیه) است. اصل نسخه، چنان‌که در ظهر کتاب آمده، فوائد الهدایة خبّازی است و ظاهراً همان شرحی است که عمر خبّازی (د. ۶۹۲ ق) بر الهدایة‌ مرغینانی نوشته است. ولی تاریخ ۶۴۵ برابر است با ۱۶ سالگی خبّازی! در اینجا دو احتمال می‌توان داد. یا تاریخ ۶۴۵ دستکاری شده و اصل آن ۷۴۵ بوده، یا این اثر، از خبّازی نیست. من احتمال اول را قوی‌تر می‌دانم.
‏..
رباعی نخست، در کلیات سعدی (فروغی، ۶۷۸) یافت می‌شود و رباعی دوم در انیس الوحدة گلستانه (ص ۳۳۴) به نام کمال اسماعیل است، اما در دیوان او نیست.

‏●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند رباعی از عرفا و حکمای پارسی (۷)

به رهنمونیِ دوست عزیز آقای احسان آسایش، دستنویس شمارۀ ۲۴۲۷ کتابخانۀ ایاصوفیا را بر رسیدم. این دستنویس، شرح حکمة الاشراق سهروردی نگاشتۀ قطب‌الدین محمود بن مسعود کازرونی شیرازی (د. ۷۱۰ ق) است که ابوبکر بن عمر بن ابوبکر طبیب در نیمۀ رجب سال ۷۸۶ ق به خط نستعلیق کتابت کرده است. ابوبکر طبیب بعد از کتابت اصل دستنویس، در هفت برگ آغازین نسخه، یادداشت‌هایی در مورد زندگی شیخ اشراق و اشعاری به عربی و فارسی نگاشته که یکی از آن‌ها به تاریخ نهم جمادی الآخر سال ۸۲۰ ق است. بنابراین، نسخه حدود ۳۴ سال در اختیار خود او بوده است. یک برگ نسخه، به خطی غیر از خط کاتب است (برگ ۷ ر) و از املاء «مولانا و استادنا افضل المتأخرین محمد الملة و الدین الدونی طاب ثراه» چیزی آمده که اگر منظور علامه جلال‌الدین محمد دوانی باشد، مربوط به بعد از وفات او در ۹۰۸ ق است. در آخر نسخه، صورت اجازۀ قطب‌الدین شیرازی به « تاج‌ الملة و الدین فخر الاسلام و المسلمین شرف المناظرین قدوة المحققین محمود بن الشریف الکرمانی» که در تاریخ ۶۹۶ ق صادر شده، نقل گردیده است. و اما رباعیّات این مجموعه.

‏۱)
در پردۀ دهر [هر] که ناسازتر است
از بی‌هنری بلندآوازتر است
مانند سر ترازو از نقد هنر
هر سر که تهی‌تر آن سرافرازتر است
(برگ ۳ ر)

‏۲)
گرچه همه تن به ذکر شکرت گویاست
عذرت به چنین زبان نمی‌یارم خواست
شکر کرمت به لفظ جان باید گفت
عذر قدمت به دیدگان باید خواست
(برگ ۵ ر)

‏۳)
تا چند می و ساغر و ساقی طلبی
با اهل فضول هم‌وثاقی طلبی
نامد گهِ آنگه چشم دل باز کنی
وز باقیِ عمر، عمرِ باقی طلبی

‏۴)
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش
تا روز می طرب همی‌کردم نوش
امشب من و صد هزار فریاد و خروش
تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش
(برگ ۶ ر)

‏۵)
ای صوفی سرگشته! عجب بی‌خبری
گویی نخورم بادۀ ناب سحری
چون نیست تو را باده و معشوقه و چنگ
شک نیست که نشنوی، نبینی، نخوری!
(برگ ۶ پ)

۶) خیام
طبعم همه با روی چو گل پیوندد
دستم همه با ساغر مُل پیوندد
از هر جزوی نصیب خود برگیرم
زآن پیش که جزوها به کل پیوندد

۷) وله
گویند که فردوس برین خواهد بود
آنجا می ناب و حور عین خواهد بود
ما با می و معشوق کنون خوش باشیم
چون عاقبت کار همین خواهد بود

۸) خواجه افضل
بودی که نبودت به خور و خواب نیاز
کردند نیازمندت این چار انباز
هر یک به تو آنچه داد بستاند باز
تا باز چنان شوی که بودی ز آغاز

‏۹)
عاقل چو به احوال جهان در نگرد
اقبال زمانه را به یک جو نخرد
پیوسته در آن بود که تا آخر عمر
زین دام بلا چگونه بیرون گذرد
(برگ ۷ ر)

۱۰) شیخ سیف‌الدین باخرزی رحمة الله علیه
بر رهگذرم هزار جا دام نهی
گویی کشمت اگر در او گام نهی
از هر طرفی که بنگرم دام تو است
گیری و کشی و عاصی‌ام نام نهی
(برگ ۸ ر)
‏..

یادداشت‌ها
رباعی اول. در نزهة المجالس (ص ۶۰۷) بی نام گوینده آمده است.
رباعی دوم. از مجد همگر است (دیوان، ۷۱۰). در مصراع دوم تکرار قافیه صورت گرفته و صحیح آن مطابق دیوان مجد همگر چنین است: عذرت به چنین زبان نمی‌آید راست.
رباعی سوم. از کمال اسماعیل اصفهانی است (دیوان، ۳۳۴).
رباعی چهارم. از انوری است (دیوان، ۱۰۰۱).
رباعی پنجم. در منبع دیگری نیافتمش.
رباعی ششم. در طربخانه به نام خیّام است (ص ۹۰).
رباعی هفتم. رک. طربخانه، ۱۲۱
رباعی هشتم. به خیّام نیز منسوب است (طربخانه، ۲۹) و ما آن را در بخش رباعیات محتمل خیّام آورده‌ایم (رک. رباعیات خیام و خیامانه‌ای پارسی، ۲۶۷). در منابع کهن به اسم بابا افضل دیده نشد (رک. رباعیات بابا افضل، ۱۴۲). شاید این دستنویس ، قدیم‌ترین جایی باشد که آن را به بابا افضل منسوب داشته است.
رباعی نهم. نجم رازی رباعی را به نام شیخ مجدالدین بغدادی آورده است (مرصاد العباد، ۵۳۱).
رباعی دهم. به اوحد کرمانی (دیوان رباعیات، ۱۴۲، ۲۸۱) و خیام (طربخانه، ۷۲) هم منسوب است.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی



ای خاک نشینِ درگهِ قدرِ تو ماه!
دستِ هوس از دامنِ وصلت کوتاه
در کوی تو زان خانه گرفتم که مباد
آزرده شود خیالت از دوریِ راه

«منسوب به ابوسعید ابوالخیر»



این رباعی در نگاهِ اول، هیچ اتفاقِ شاعرانه‌ای ندارد.

می‌گوید در کوچه‌ی تو خانه‌ای گرفته‌ام که از دوریِ راه، آزرده خاطر نشوی.

اما...

در اصل می‌گویَد:

در کوچه‌ی تو خانه‌ای گرفته‌ام که خاطرِ تو، و خیالِ تو که قرار است به ذهنم بیاید، از دوریِ راه، آزرده نشود.

معمولاً در ادبیات ما، معشوق به خانه‌ی شاعر نمی‌آید و این افتخار را به عاشق نمی‌دهد و فقط خیال و خاطره‌اش است که به ذهن شاعر می‌آیَد.

و شاعر برای نزدیک بودن به معشوق، بهانه‌ای زیبا و شاعرانه می‌آورَد.

خاطره‌ و خیالِ معشوق را هم دارای حس می‌داند و می‌خواهد نزدیکِ معشوق باشد که خیالش برای رسیدن به ذهن شاعر اذیت نشود و راهِ طولانیئی طی نکند.

نمی‌دانم توانستم زیباییِ شعر را توضیح بدهم یا نه، اما فوق‌العاده فوق‌العاده زیباست این رباعی. مخصوصا با کشفِ حرفی نگفته که حاکی از تنهاییِ شاعر است و مخاطب متوجه می‌شود که شاعر به چه اندازه معشوقش را دوست دارد و معشوق چه‌قدر به او وقعی نمی‌گذارد.

ـ @berkeye_kohan ـ

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیِ سلمان ساوجی و جواب رکن علا، یا معارضۀ سلمان و سراج قمری؟

در تذکره‌های شعری، از رباعی سلمان و سراج قمری، که یکی در پاسخ به دیگری سروده، و درواقع به رخ کشیدن قدرت شاعری ایشان قلمداد شده، سخن گفته‌اند.

از اولین کسانی که به ذکر رباعی سلمان و معارضۀ وی با سراج‌الدین قمری پرداخته، دولتشاه سمرقندی است. چنان که گفته است:
«و سراج‌الدین را با عبید زاکانی و خواجه سلمان ساوجی مشاعره و معارضه است و به جهت یک رباعی میان سلمان و سراج‌الدین قمری تعصّب بسیار واقع شده ...».

یعنی به زعم وی، این دو شاعر که فاصلۀ زمانی بیش از صد سال دارند، در سرایش رباعی به مجابات یکدیگر پرداخته‌اند؛ در ادامۀ بحث در تذکرۀ دولتشاه آمده که، سلمان گفته:
ای آب روان سرو برآوردۀ توست
وی سرو چمان چمن سراپردۀ توست
ای غنچه عروس باغ در پردۀ توست
ای باد صبا این همه آوردۀ توست
و به سراج قمری نیز رباعی زیر را نسبت داده است:
ای ابر بهار خار پرودۀ توست
وی خار درون غنچه خون کردۀ توست
گل سرخوش و لاله مست و نرگس مخمور
ای باد صبا این همه آوردۀ توست
(تذکرۀ دولتشاه سمرقندی، 1382: 235).

چنان که مصحح دیوان قمری در مقدمۀ دیوان وی آورده، این اشتباه، در اکثر متون ادبی که پس از تذکره نوشته شده، وارد شده است، اما کاشی در خلاصه‌الاشعار و آذر در آتشکده، به فاصلۀ زمانی این دو شاعر و حکایت‌پردازی دولتشاه، اشاره کرده و گفتار وی را نقد نموده‌اند (رک مقدمۀ دیوان سراج).

اما همۀ این حکایت دروغ و جعل نیست و ریشه در واقعیتی دارد که دولتشاه آن را با ذهنیات و حفظیات خویش درآمیخته است. جواهرالاسرار آذری، چندین دهه پیش از تذکرۀ دولتشاه تألیف شده و در بخشی از آن، چنین آمده است:
«... سلمان راست:
ای ابر بهار خار پرودۀ توست
وی خار درون غنچه خون کردۀ توست
[بیت اول منسوب به قمری در تذکرۀ دولتشاه]
ای غنچه عروس باغ در پردۀ توست
ای باد صبا این همه آوردۀ توست
[بیت دوم منسوب به سلمان در تذکرۀ دولتشاه]
... و آنچه رکن علا در جواب گفته و ترجیح طرفین بر بعضی مشتبه شده این است؛ بیت:
ای آب روان سرو برآوردۀ توست
وی سرو چمان چمن سراپردۀ توست
[بیت اول منسوب به سلمان در تذکرۀ دولتشاه]
گل سرخوش و لاله مست و نرگس مخمور
ای باد صبا این همه آوردۀ توست»
[بیت دوم منسوب به قمری در تذکرۀ دولتشاه]

(آذری، نسخۀ جواهرالاسرار محفوظ در کتابخانۀ مرکزی، مورخ 1067ق: 431).

چنان که نگارنده بررسی کرده است، نسخ قدیم دیوان سلمان ساوجی نیز رباعی مورد نظر را، به مانند آنچه که در جواهرالاسرار آمده ضبط کرده‌اند و صحت آن در این متن را تأیید می‌کنند.
در واقع دولتشاه، نه تنها ابیات دو رباعی را جا به جا کرده، بلکه رباعی رکن علا را نیز به نام سراج قمری ثبت کرده که یکی دو سده پیش از سلمان درگذشته است.
همچنین با در نظر گرفتن روایت آذری، معلوم می‌شود که رکن علا به جوابگویی رباعی سلمان پرداخته و از همان زمان، منتقدان و مخاطبان این دو رباعی، به ترجیح یکی از دو رباعی، مبادرت کرده‌اند.
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی مشترک یا شگرد مشترک؟

آشفته زلف اوست هرجا تابی است
دیوانه چشم اوست هرجا خوابی است
زندانی آه ماست هرجا سوزی است
اخراجی چشم ماست هرجا آبی است!

سوادی گجراتی
سده یازدهم ق.
‏..
تفسیده آه ماست هرجا تابی است
نم خیز سرشک ماست هرجا آبی است
بدرودی خون ماست هرجا عیشی است
اخراجی چشم ماست هرجا خوابی است!

صلایی اسفراینی
زنده در ۱۰۲۵ ق.
‏●
رباعیات زیادی در تاریخ ادبیات کهنسال ما هست که بین دو یا چند شاعر مشترک است. این قبیل رباعیات را «رباعیات سرگردان» یا «رباعیات سیّار» نامیده‌اند. گاه یک رباعی در منابع مختلف به یازده شاعر نسبت داده شده است. در همه یا اغلب این رباعیات سرگردان، خود شاعران نقشی در این سرگردانی ندارند و روح‌شان هم از این عوالم بی خبر بوده است. بلکه تذکره‌نویسان و جُنگ پردازان هستند که یک رباعی را به نام چند نفر روایت کرده‌اند. بیشترین رباعیات سرگردان بین ابوسعید ابوالخیر و خیام و خواجه عبدالله انصاری و عطار و مولانا و اوحدالدین کرمانی و عراقی همدانی و مهستی گنجوی و سنایی غزنوی دست به دست شده است. همه این انتساب‌ها هم بعد از مرگ ایشان صورت گرفته و خودشان نبوده‌اند که حقیقت مطلب روشن شود. بسیاری از این رباعیات، به عین عبارت به نام چند نفر است، ولی بعضی رباعیات نیز با تغییر در الفاظ همراه است که یادگار دستکاری زمانه یا ذوق شاعرانه نقل ‌کنندگان است.

دو رباعی بالا که تا حدودی رباعی سرگردان محسوب می‌شود، هم حسن بیگ صلایی اسفراینی مدعی انتساب آن است و هم سوادی گجراتی. اما تفاوت این دو رباعی با بقیه رباعیات سرگردان این است که خود این دو شاعر، هر دو مدعی سرودن آن بوده‌اند! تقی‌الدین اوحدی مؤلف عرفات العاشقین که هر دو شاعر را در گجرات ملاقات کرده است، آن را یک رباعی مشترک نامیده است: «مولانا سوادی گجراتی، اشعار بسیار دارد. وقتی که بنده در گجرات بودم، وی اکثر در صحبت ملا نظیری به سر می‌کرد. این رباعی میانه او و حسن بیگ صلایی خراسانی که در گجرات می‌بود، مشترک است؛ چه هر دو به اسم خود می‌خوانند به اندک تصرّفی و از هر دو شنیده‌ام. والعلم عندالله!».
البته اندک تصرفی که اوحدی بلیانی از آن یاد می‌کند، نسبتاً چشمگیر است. اما ساخت و بنیان هر دو رباعی، مشترک است و هر شاعر اهل ذوقی می‌تواند با تغییر کوچکی در کلمات یا جابه‌جایی مصراع‌ها، رباعی جدیدی شبیه آن بیافریند.

در رباعی دوم، کلمه «عیشی» در مصراع سوم، تصحیح پیشنهادی من است. در عرفات العاشقین چاپ ناجی، این کلمه «عیبی» ذکر شده و در چاپ صاحبکار، «نیشی». پیشنهاد من، از تلفیق این دو کلمه بر آمده است.
‏●
منبع:
عرفات العاشقین،‌ ج ۳، ص ۱۷۷۳؛ ج ۴، ص ۲۱۶۱
‏●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

آتشک جهنم!

از آخر کار عالم اندیشه کنید
ای سورکنان! ز ماتم اندیشه کنید
با قحبۀ دنیا مکنید آمیزش
از آتشک جهنم اندیشه کنید!

اشرف مازندرانی
(درگذشتۀ ۱۱۱۶ ق)
‏●
محمد سعید اشرف، یکی دیگر از شاعران ایرانی است که مسافر هند بود و بخشی از عمرش را در دربار زیب النساء گذراند. وی فرزند ملا محمد صالح مازندرانی که از دانشمندان دورۀ صفوی است. با اینکه او را مازندرانی نامیده‌اند، زادۀ اصفهان بود. دو نوبت به هند سفر کرد و همانجا درگذشت.
وی به درج اصطلاحات عامیانه در شعر علاقۀ وافری داشت و دیوانش از این لحاظ، منبع بسیار ارزشمندی است؛ اصطلاحاتی همچون: دست به‌سر کردن؛ دو قرت و نیمش باقی است؛ ناتلنگی کردن؛ شرح کشاف خواندن. فرهنگ‌نویسان آن دوره، به شعرهای او توجه ویژه‌ای داشته‌اند.
در رباعی بالا، تشبیه دنیا به زنی هرجایی، تصویری کهن و کلیشه‌ای است. اما نکتۀ جالب آن، ظرافتی است که شاعر در ترکیب «آتشک جهنم» به کار بُرده است. آتشک، همان سفلیس است که یک بیماری آمیزشی است. در عین حال، یادآور آتش جهنم هم هست.
اشرف مازندرانی، به گواهی دیوانش، با اصطلاحات پزشکی آشنایی داشته، اما از پزشکان دل خوشی نداشته؛ تا آنجا که «تشریح» را «ورزش جلادی» نامیده است:
آیین طبیب کم ز صیادی نیست
خون ریختنش همین به فصّادی نیست
جز قبض وصول جان نباشد نسخه‌ش
تشریح به‌جز ورزش جلادی نیست.

در رباعی بالا نیز بین قبض و نسخه از یک طرف، و قبض جان (روح) از طرف دیگر، تناسبی برقرار است که از ویژگی‌های سبکی اشرف است. دیوان اشرف مازندرانی، به کوشش دکتر محمد سیدان، تصحیح و به سال ۱۳۷۳ در سلسله انتشارات موقوفۀ افشار منتشر شده است.
‏●
منبع: دیوان اشرف مازندرانی، ۳۵۸، ۳۵۲
‏●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

◾️ خدمت‌گزار بردبار
یادی از محمدمیکائیل اقدم
(امین استادان، محبوب دانشجویان)

◽️ فرهاد طاهری (از نگاه دیگران: الف)

غروب پنجشنبه ۴شهریور ١۴٠٠، با پیامک کوتاه یکی از استادان ادبیات، از درگذشت زنده یاد محمد میکائیل اقدم باخبر شدم. عکسی نیز از او ، پیوست خبر درگذشتش بود. پس از این همه سال‌های دراز بی‌ خبری از او ، امروز تصویرش مرا با غم به سال های دور و پرخاطرهٔ روزگار دانشجویی‌ام در دانشگاه تهران برد. دقیقا به ٣٠ سال پیش! محمد میکائیل اقدم، در دوران دانشجویی‌ام خدمتگزار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود. تا امروز هم نمی‌دانستم نام فامیلی‌اش «اقدم» و نام او نیز «محمد میکائیل» بوده است. امروز با دیدن آگهی درگذشتش متوجه این نکته شدم. فکر می‌کنم بیشتر دانشجویان هم‌روزگار من و استادان گروه نیز تا امروز از این موضوع بی‌خبر بوده‌اند. او در همه حال و در نزد همگان، از دانشجویان گرفته تا استادان و مسئولان و مدیران و رؤسای گروه و دانشکده و دانشگاه، «میکائیل» بود. میکائیل، زادهٔ روستای قراقشلاق مهاباد در آذربایجان غربی بود. در خردسالی پدر و مادر را از دست داده و سرپرستی و تربیت‌اش را ارباب و کدخدای روستا به عهده گرفته بود. در عنفوان جوانی، شاید شانزده یا هفده سالگی، به تهران مهاجرت کرد و شاگرد قهوه‌خانه‌داری در حوالی خیابان ناصرخسرو شد و زندگانی خود را بدین طریق در آنجاها و در پامنار گذراند. چندی بعد با تکیه بر همت و زانوی خود، صاحب کسب وکاری مستقل و خانواده و فرزند شد و خواندن و نوشتن آموخت. در ١٣۴٨ به استخدام دانشگاه تهران در آمد و در ١٣٨۴ نیز بازنشسته شد.

نام میکائیل همیشه سر زبان ها بود. آن قدر که در کلاس ها و راهرو و دفتر گروه ادبیات فارسی، ما «میکائیل، میکائیل» می‌شنیدم، نام هیچ استاد یا نویسنده یا شاعری از مشاهیر آن قدر برده نمی‌شد. میکائیل مورد رجوع بسیار ارباب حاجت بود. استادان، بیشتر کارهای خود را از او می‌خواستند. محل اعتمادشان هم بود. تکثیر جزوه‌های درسی و ورقه‌های امتحانی و گاه برگرداندن تکالیف به دانشجویان یا امانت دادن کتاب به آنها معمولا از «طریق میکائیل» انجام می‌شد. دانشجویان هم کم وبیش سعی می‌کردند در مواضع حساس، و البته پیش از برداشتن هر قدمی، اول از «طریق میکائیل» استمزاجی کنند و به ذائقهٔ مداراگر یا احیانا بدخلقی و بدقلقی استادان پی ببرند. میکائیل از هر طرف (استادان یا دانشجویان) که مورد خطاب و رجوع ومشورت قرار می‌گرفت، درستکارانه رفتار می‌کرد. می‌کوشید محل اطمینان باشد. بارها در خصوص مسئله‌ای با او مشورت کردیم و خواستیم که حال و هوای «استاد و کلاس درس یا امتحان» را به اطلاع ما برساند. صمیمانه این کار را کرد وهرگز هم راز ما برملا نشد.

رازداری میکائیل البته فراتر از این مسائل بود. او محرم اسرار نیز بود. در روزگار دانشجویی ما، محیط دانشکده و دانشگاه تقریبا معطر به عالم «خواهر و برادری» بود. دانشجویان دختر و پسر هم نمی‌توانستند «سرخود و بی اجازه»، شیفته هم شوند و احساس خود را بیان کنند. اگر در دانشکده و دانشگاه، از قضا محبت دختری در دل پسری می‌افتاد راه متعارف ابرازش این بود که آن پسر از همکلاسی‌های مرد متأهل، «دهان قرصی» را بیابد و ماجرا را با او درمیان گذارد. آن مرد متأهل دهان قرص هم باید می‌کوشید تا یک همکلاسی خانم متأهل «دهان قرص» پیدا کند. این دو همکلاسی «دهان قرص» موضوع را بررسی و به اصطلاح «سبک سنگین» می‌کردند تا بلکه بتوانند به بهترین صورت ممکن آن دو پرستوی عاشقِ ناشناس باهم را، به هم برسانند. مدت ها هم آن دو، گرفتار خبر بردن و خبر آوردن میان این دو نفر بودند. آخرین اخبار و تصمیم‌ها هم از طریق آنان رد وبدل می‌شد. خود دختر و پسر بسیار بندرت پیش می‌آمد در محیط دانشکده باهم گفت‌وگو کنند . رازداری میکائیل و دهان قرصی‌اش، خوشبختانه یکی از آن واسطه‌ها را در این امر خیر کم می‌کرد. در واقع حضور میکائیل به نوعی راهی میانبر و کوتاه‌تر بود. میکائیل خیلی هم موفق عمل می‌کرد. خانواده‌هایی خوشبخت نیز به سعی صمیمانهٔ او پا گرفت. وظیفه‌ای که بارها شنیده‌ایم قرار است در دانشگاه برعهدهٔ نهادی گذاشته شود میکائیل بی سروصدا و بی‌تبلیغ بانهایت وجدان و درستی انجام می‌داد. او به معنی واقعی طریقهٔ مماشات و رفتار با اهل علم، چه استاد و چه دانشجو، را خوب می دانست. با هر دو گروه نیز (استاد و دانشجو) گرم و بسیار صمیمی بود. از میان استادان گروه، زنده‌یادان دکتر مظاهر مصفا و دکتر قیصر امین‌پور با او گرمی و ملاطفتی کاملا چشمگیر داشتند. بارها دیده بودم در آبدارخانه به سراغش می‌رفتند و کنارش می‌نشستند و سرصحبت با او باز می‌کردند.

برای خواندن 👈متن کامل👉

Читать полностью…

چهار خطی

🔹 مَهستی (ماه‌ستی) : ماه‌بانو

تا خسته دلم به عشقت اندر پیوست
دانی که همه فضول بنهاد ز دست
چندان که تو خواهی ز تو نومیدی هست
خود را به رسن بر تو همی نتوان بست
#ماه‌ستی_دبیر

در بین منابع کهن نخستین بار آذر بیگدلی در آتشکده نام مهستی را مورد توجه قرار داده و می‌نویسد: "مهستی کلمه مرکب است چه مه به فتح میم مخفف ماه است و به کسر میم به معنی بزرگ، و ستی مخفف سیدتی است که در این زمان خانم را گویند‌." و برای این نام دو معنی به دست می‌دهد:
۱. مَهستی: ماه‌بانو ۲. مِهستی: بزرگ‌بانو

اثر تازه‌یافته رسائل‌العشاق تالیف سیفی نیشابوری در سال ۶۸۵ ق بر مورد اول از این دو نظر صحه می‌گذارد سیفی دو بار از این شاعر نام برده یک بار او را ماهستی دبیر و بار دیگر مهستی دبیر خوانده است. بعدها در جنگ سده یازدهمی متعلق به کتابخانه مجلس سنا به شماره ۶۵۱ نیز نام شاعر ماهستی ذکر شده است.
بنابراین می‌توان گفت جزء اول این نام، کلمه ماه و یا مخفف آن مَه بوده و مَهستی به معنای ماه‌بانو است.

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

* یافته‌ها و نکته‌هایی از المعجمِ ترکیه و ابیاتی تازه از رودکی و مهستی و فلکی شروانی و ...

دست‌نویسی ارزشمند از المعجمِ شمس قیس رازی، با شمارۀ 1981 در کتابخانۀ لاله لی ترکیه موجود است که به سال 829ق، به قلم الغنی اشرف بن محمدالرضا الحسینی العریضی، کتابت شده است.

این نسخه، با نسخی که تا به اکنون در سه تصحیح علامه قزوینی، مدرس رضوی و دکتر شمیسا به کار رفته، در مواضعی بسیار متفاوت است.
از قرائن پیداست، که تغییرات موجود در این دست‌نویس اصیل است و زادۀ فضولی و دخل و تصرف کاتب آن نیست. لذا، اینکه این موارد، به قلم نویسندۀ فاضل آن یعنی جناب شمس رازی، رقم خورده باشد، نه تنها دور از ذهن نیست، بلکه بسیار محتمل است.

شمس، تا پیش از حملۀ مغول و حتی هنگام فرار سلطان محمد خوارزم شاه از مهلکۀ مغولان، از ملازمان این سلطان بوده است.
چنان که در مقدمۀ شمس در المعجم، و توضیحات قزوینی در مقدمۀ تصحیح این کتاب آمده، در این دوره، کار تحریر المعجم، به پایان رسیده بود؛ اما طی تلاش صاحب المعجم در گریز و نجات جان خویش از مهلکۀ مغولان، این کتاب به کلّی تباه می‌شود و اوراق آن از بین می‌رود.
اما المعجمی که شمس «در سنۀ 614 به خواهش یکی از فضلا طرح آن را ریخت ... در فتنۀ مغول ... و در سنۀ 617 ... در حملۀ مغول تلف شد ... بعد از مدّتی بعضی از اجزاء متفرقۀ آن، به توسط بعضی از دهاقینِ آن پایه‌کوه‌ها به دست وی افتاد و بعد از آنکه از عراق به فارس پناهید، و در ظلّ رعایت اتابک سعدبن زنگی و پسرش ابوبکر، از حوادث زمان بیارامید ... کتاب را به آخر رسانید (در حدود سنۀ 630)» (مقدمۀ قزوینی بر المعجم: یا).

آنچه اهمیت دارد، این است که شمس، چنانکه در مقدمۀ المعجم آمده، کتاب خویش را به اتابک ابوبکر بن سعد زنگی تقدیم می‌نماید و طبیعی به نظر می‌رسد در این گیر و دار، از 614 تا 630، مطالب نهایی با آن تحریر اولیه و اوراقی که از تحریر اول به دست آمده، تفاوت داشته باشد.
در نسخ باقی مانده نیز، تفاوتهایی در ذکر شواهد و کوتاهی و بلندی را در برخی مطالب می‌بینیم که تفصیل آن بماند برای وقتی دیگر.

اما نسخۀ 829ق ترکیه، تفاوتهایی با نسخ دیگر دارد، از جمله، ذکر نام اتابک زنگی، با عنوان وارث ملک سلیمان، در بخشی که در نسخ چاپی و خطیِ در دسترس اثری از آن نیست و می‌دانیم این نام در مقدمه نیز تکرار شده است.

علاوه بر این یادکرد که ذیل توشیح آمده است، تقریباً تمام مثالهای شعری این بخش، در هیچ کدام از نسخ موجود از المعجم، که باعث شکل‌گیری سه تصحیح بوده است، وجود ندارد. چنانکه مثلاً به جای شعر موشّح رشیدی سمرقندی در تمام نسخ المعجم، شعر مختاری غزنوی آمده است.
ایضاً در همین بخش، اشعاری از بدرالدین کرمانی، جمالی سیم‌کش و قصیده‌ای تازه در شکل مضلّع از فلکی شروانی به چشم می‌خورد که در نسخ خطی و چاپی المعجم، تا به اکنون، سابقه نداشته است.
نیز، بسیاری از شواهد و مثالهای شعری، در بخش‌های دیگری از این نسخه آمده که در نسخ دست‌نویس و چاپی المعجم نشانی از آنها نمی‌یابیم.
گفتنی است، این نسخه، حاوی بخشی از المعجم است، و نسخۀ کاملی نیست؛ اما نکات جدید آن، اعم از شواهد شعری و توضیحات آن، بسیار مغتنم است.
یکی از دستاوردهای بررسی این نسخه، دستیابی به بیتی است که به نام رودکی آمده است و در منابع دیگر، اثری از آن به نام رودکی و دیگران نیافتم:
از آنچه نقصان دارد تن تو دورترست
که احمد قرشی از عبادت اصنام
یا ذکر بیت اول رباعی زیر، به نام مهستی:
ای دوست که دل ز بنده برداشته‌ای
نیکوست که دل ز بنده برداشته‌ای
این رباعی، در نسخ دیگر المعجم، بدون ذکر نام شاعر آمده است (تصحیح شمیسا: 280).
شکل کامل این رباعی، به مولوی منسوب شده است و با عنایت به ثبت این شعر در المعجمِ مورخ 739 (اساس تصحیح شمیسا) و نسخ دیگر، بعید است، به مولانا نسبت داشته باشد و نسبت آن رباعی، به مهستی قابل تأمل است.

در این نسخه، اطلاعات خوبی دربارهء برخی شاعران و اشعار ثبت شده از ایشان در المعجم داده شده است. مثلاً در چاپ شمیسا، دو بیت به کمال اصفهانی منسوب شده و در ادامه، ذیل "همو" بیت دیگری آمده است. در نسخه بدل این چاپ به جای کمال، "یکی از اصفهانیان" آمده است. به نظر می‌رسد این ابیات در دیوان کمال و از او نباشد؛ درحالیکه در المعجمِ لاله لی، ابیات به شرف شفروه _که شاعری اصفهانی است_ منسوب شده است. از شفروه بیت دیگری نیز در این نسخه آمده که در متون چاپی و خطی موجود، وجود ندارد.
نکات تازه چه در شواهد و چه در توضیحات، آن قدر زیاد است و اهمیت دارد که تصحیح مجددی از این کتاب، با بهره‌مندی از این منبع، ضروری باشد.
آنچه گفته شد، تنها بخشی از نکات ارزشمند این نسخه است و ارزیابی به‌سامان و دقیق‌تر آن، حوصلهء بیشتری می‌طلبد.
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

‏▪️
«عمید شانه‌بند؛ غزلسرای ناشناختۀ قرن هشتم»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی‌و دوم، شمارۀ دوم (پیاپی ۱۸۸)، خرداد ـ تیر ۱۴۰۰، ص ۱۰۷-۱۲۸
‏..
در طول همۀ سده‌های شعر پارسی، کم نبوده‌اند شاعران بدون دیوانی که در زمانۀ خود در پیشبُرد ادب فارسی نقش داشته‌اند و به دلیل عدم ثبت و ضبط اشعارشان در دفترهای جداگانه، یا درخشش شاعران بزرگ ادب فارسی، ستارۀ هنر آن‌ها افول کرده و نقش آن‌ها فراموش شده است. «خواجه عمید شانه‌بند» از زمرۀ این شاعران بد اقبال است که نامش به تذکره‌های شعر و تواریخ ادبیات نیز راه پیدا نکرده است. عمید، از غزلسرایان زبردست سدۀ هشتم است و در سال‌های میانی این قرن، آثارش به عرضه آمده و در برخی سفینه‌های شعر نقل شده است. در این مقاله، ۲۵ غزل او از منابع کهن نقل شده است.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

آنکس که ترا شناخت

آن‌کس که ترا شناخت، جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خان و مان را چه کند؟
دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو، هر دو جهان را چه کند؟

شاعر ناشناس

در دهه شصت، و در دوران حمله عراق به ایران، بعضی رباعیات قدیم معنای ویژه‌ای برای نسل جوان آن روز داشتند. در آن دهه، رباعی شده بود یکی از قالب‌های پُر طرفدار شاعران جوانی چون سید حسن حسینی، قیصر امین‌پور، سلمان هراتی، محمدرضا سهرابی نژاد و دیگران. در شور حماسی جبهه‌های جنوب، رباعیات شهادت‌طلبانه شاعران نسل اول انقلاب که حس و حال عارفانه هم چاشنی آنها بود، فضای مطبوعات را پُر کرده بود و در کنار آنها، پاره‌ای از رباعیات عرفانی قدیم هم، که آینه‌دار آن حس رهاشدگی و بی تعلقی بود، علاوه بر آنکه در مطبوعات و محافل زیاد نقل می‌شد، در فضای جبهه هم بین رزمندگان ایرانی خواهان بی‌شماری داشت. در آن فضا، رباعی عطار: «گر مرد رهی میان خون باید رفت...» و بعضی رباعیات حماسی کمال اسماعیل اصفهانی، علی الخصوص رباعی بالا که از خواجه عبدالله انصاری دانسته می‌شد، مقبولیت و جذابیت خاصی داشتند. چه بسیار کسانی که روح‌شان از ذوق خواندن این رباعی، چاشنی ویژه می‌گرفت و هوس پر گشودن می‌کرد.

اکنون که حدود سه دهه از آن سال‌ها می‌گذرد، به مناسبت پرسش یکی از دوستان پژوهشگر، بازگشتم سر آن رباعی خاطره‌انگیز که ببینم از کیست و از کجا آمده است.
رباعی مذکور را تقی الدین اوحدی بلیانی در تذکره «عرفات العاشقین» جزو اشعار مولانا جلال‌الدین رومی به حساب آورده است (ج 2، ص 901). اما در «کلیات شمس» که بر مبنای دست‌نویس‌های کهن تصحیح شده، چنین رباعیی نیست.

رباعی، به بهاء الدین زکریای مُلتانی (متوفی 661 ق) هم منسوب است (رباعی نامه، ص 470). مأخذ گردآورنده «رباعی نامه» هم کتاب «احوال و آثار بهاءالدین زکریای ملتانی» است که دکتر شمیم محمود زیدی فراهم آورده است (پاکستان، 1364، ص 110). اما معلوم نیست که این انتساب، پشتوانه سندی محکمی داشته باشد.

رباعی همان طور که گفتیم، به اسم خواجه عبدالله انصاری هم شهرت دارد. محمود مدبری، رباعی را به نقل از سه فقره از رسایل منسوب به پیر هرات در «رباعیات منسوب به خواجه عبدالله انصاری» گنجانده است (ص 26). این سه رساله، عبارتند از: مقالات، مناجات و ملفوظات. مأخذ دکتر مدبری، رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری (چاپ وحید) و مناجات خواجه عبدالله (چاپ حامد ربانی) است. می‌دانیم که بسیاری از رسایل فارسی منسوب به خواجه عبدالله، از آثار قرن نهم است و چندان در نثر و فرم آنها دست بُرده‌اند که از اصالت تهی است. در «مجموعه رسایل فارسی خواجه عبدالله انصاری» که محمد سرور مولایی بر مبنای دستنویس‌های کهن فراهم آورده، رباعی مورد اشاره جایی ندارد. گو اینکه خود این کتاب هم، از رسایل مشکوک در امان نمانده است.

نکته جالب اینجاست که این رباعی عارفانه، در هیچ کدام از کتاب‌های مهم تصوف، از قبیل: آثار عین القضات، احمد غزالی و شیخ احمد جام، روح الارواح سمعانی، قصه یوسف، کشف الاسرار میبدی، مرصاد العباد نجم رازی و ترجمه عوارف المعارف نقل نشده است.
در جُنگ‌های کهن از قبیل: نزهة المجالس، یا سفینه کهن رباعیات، مونس الاحرار، روضة الناظر، انیس الوحده و شمار دیگری از مجموعه‌های قرن هفتم و هشتم این رباعی نیست.
علاوه بر رباعیات مولوی (کلیات شمس)، در مجموعه رباعیات اوحد کرمانی، عراقی همدانی، افضل کاشانی، ابوسعید ابوالخیر که نمایه‌ نسبتاً کاملی از رباعیات مهم و غیر مهم عرفانی زبان فارسی به شمار می‌روند، اثری از رباعی مذکور دیده نمی‌شود.
بنابراین، با احتمال زیاد می‌توان گفت که رباعی در نیمه دوم قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم به ظهور آمده و گوینده آن، جزو گمنامان زبان فارسی بوده است.
●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

🆔 @mohazirat

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیات خیّام و خیّامانه‌های فارسی؛
یادداشت چاپ دوم

در این چاپ ‌که با حمایت مخاطبان عزیز به فاصلۀ اندکی از چاپ اول انتشار می‌یابد، کوشیده‌ام که اغلاط تایپی و لغزش‌های نگارشی را تا آنجا که به چشم آمده‌ است، برطرف کنم. چند تن از دوستان فاضل که کتاب را خوانده‌اند، با یادآوریِ اشتباهات متن، بنده را رهین مهربانیِ خود قرار داده‌اند. از آقایان فرزاد ضیایی حبیب‌آبادی، محسن پورمختار، سلمان ساکت، محمد قلی‌نسب، علی شاپوران، حمیدرضا محمدی و آرش عبدالله‌نژاد از بُنِ جان سپاسگزارم.

طی چند ماهی که از اتمام نگارش این کتاب می‌گذرد، پنج منبع کهن دیگر از رباعیات منسوب به حکیم خیّام نیشابوری شناسایی شده است که در ترکیب و ترتیبِ رباعیات اصلیِ خیّام، تغییری ایجاد نمی‌کند، اما دو رباعی به بخش رباعیاتِ محتمل می‌افزاید. امیدوارم در چاپ‌های آتی بتوانم این رباعیات و دیگر یافته‌ها را در متن کتاب وارد کنم. رباعیات مورد اشاره، در دو مقالۀ زیر معرفی و بررسی شده است:

- «معرفی سه منبع کهن رباعیات خیام»، سیدعلی میرافضلی، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال چهارم، شمارۀ یکم و دوم (۸۶-۸۷)، بهار و تابستان ۱۳۹۸ (انتشار: زمستان ۱۳۹۹)، ۸-۱۳
- «اشعار فارسی مجموعۀ جلال‌الدین حرمی (کتابت در ۶۷۸ تا ۷۰۵ ق)»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال ۳۲، شمارۀ ۱۸۷، فروردین ـ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۱۳-۱۲۶

آقای محسن‌ شریفی ‌صحی نیز، یک ‌نسخۀ کهن را که از آنِ‌ کتابخانۀ لیدن است و یک رباعی نویافته دارد، در صفحۀ اینترنتی «گاهنامۀ ادبی» معرفی کرده‌اند.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

دربارۀ رباعی تازه‌یاب خواجه عبدالله انصاری

قرآن‌پژوه ارجمند جناب مرتضی کریمی‌نیا، در یادداشتی که در صفحۀ شخصی ایشان در سایت کاتبان و تلگرام منتشر شده، از رباعی کهنی رونمایی کرده‌اند که خواجه عبدالله انصاری در تفسیر خود، در شرح و توضیح آیۀ ۷۱ سورۀ زخرف، آن را در ترجمۀ دوبیت عربی آورده است و با توجه به ساخت کهن زبانی آن، احتمال بسیار دارد سرودۀ خود خواجه عبدالله باشد. در مورد این رباعی کهن تازه‌یاب، چند نکته عرضه می‌دارد.

به خواجه عبدالله انصاری رباعیات بی‌شماری منسوب است که منشأ انتساب اغلب آن‌ها، رساله‌های فارسی منسوب به اوست که در صحّت انتساب‌شان به خواجه عبدالله، تردیدهای جدی وجود دارد. بیشتر این رساله‌ها، در قرن نهم کارسازی شده‌اند و اشعاری که در خلال این آثار آمده، از جهت فُرم و زبان، قابل انتساب به شاعری از قرن پنجم نیست. اغلب این رباعیات، به گویندگان دیگر، از قبیل مولانا، خیّام، بابا افضل کاشانی، اوحد کرمانی، ابوسعید ابوالخیر، عطار و سنایی غزنوی هم منسوب است.

یکی دیگر از منابع رباعیات منسوب به خواجه عبدالله انصاری تفسیر کشف الاسرار میبدی است که در آن رباعیات بی‌شماری نقل شده و برخی از محققان آن رباعیات را از خواجه عبدالله دانسته‌اند. یادم هست که در دهۀ هفتاد یک دور رباعیات موجود کشف‌الاسرار را بدین نیّت بررسی کردم که کدام‌یک از آن‌ها را می‌توان به نقل قول‌های میبدی از پیر هرات متصل کرد. جز یک رباعی، شعری که در متن و بافت گفتار خواجه نشسته باشد، نیافتم. در منابع کهن هم ندیدم که رباعیی به خواجه عبدالله منسوب کرده‌ باشند؛ و اگر باشد، جز یک دو رباعی نتواند بود. جمال خلیل شروانی، گردآورندۀ نزهة المجالس، رباعیاتی بی‌شماری به نام مشایخ رباعی‌گوی نقل کرده است؛ اما در مجموعۀ عظیم او با حدود چهار هزار رباعی، نامی از خواجه عبدالله انصاری به میان نیست. دلیل آن، این می‌تواند باشد که در اواسط قرن هفتم هجری، خواجه عبدالله به رباعی‌گویی شهرتی نداشته است.

وجود رباعیی در تفسیر خواجه عبدالله انصاری، پیوند این صوفی سرشناس را با رباعی فارسی برقرار می‌دارد. جناب کریمی‌نیا در مقالۀ محققانه‌ای که اخیراً در آینۀ پژوهش منتشر شده، دو نسخۀ کهن تفسیر خواجه عبدالله انصاری را معرفی کرده‌اند. احتمالاً این رباعی از این دو منبع تازه‌یاب استخراج شده است. اکنون با در دست داشتن اصل تفسیر خواجه عبدالله انصاری، بهتر می‌توانیم در مورد انتساب رباعیات موجود در کشف‌الاسرار به خواجه عبدالله انصاری نظر دهیم. امیدواریم این اثر، هرچه زودتر چاپ شود.

جامی در شرح حال خواجه عبدالله انصاری، به این نکته اشاره دارد که خواجه عبدالله در نوجوانی (در دبستان) بسیار حاضر الذهن بوده و بر بدیهه شعرهای تازی می‌گفته و یکی از تخصص‌های او، برگرداندن اشعار فارسی به عربی بوده است. جامی، بیتی و مصراعی از یک رباعی را مثال آورده که خواجه عبدالله آن‌ها را به عربی برگردانده بوده است (نفحات الأنس، ۲۳۷-۲۳۸). این نکته نیز قرینه‌ای است که رباعی مورد نظر، سرودۀ خود خواجه عبدالله است. اگرچه در این مورد، برعکس اتفاق افتاده و شعر فارسی برگردان شعر عربی است.

جناب کریمی‌نیا، صورت دگر گشتۀ رباعی نویافته را در کلیات شمس به دست داده‌اند. مقایسۀ زبان و فرم این دو رباعی شیوۀ روزآمد کردن رباعیات کهن را در متون بعدی به خوبی نشان می‌دهد. مولوی از تصرّف در زبان و ساخت رباعیات کهن ابایی نداشته و شواهد متعددی از تصرف‌های ذوقی او در متون پیشین موجود است (رک. کتاب چهارخطی، ۲۷۷-۲۸۰). در روایت مولانا، ساخت‌های کهن زبانی و قافیۀ مصراع سوم رباعی مطابق پسند زمانه از بین رفته است.

صورت رباعی تازه‌یاب خواجه عبدالله انصاری، شیوۀ رباعی‌گویی سخنو‌ران خراسان را در قرن پنجم به خوبی نمایش می‌دهد و آن، آوردن قافیه‌های چهارگانه است که از نظر من، یکی از دلایل اصالت یک رباعی کهن یا اصالت روایت آن است. شاعران خراسان، به رباعیات چهارقافیه‌ای گرایش داشته‌اند. از اواسط قرن ششم، قافیۀ سوم رباعی به تدریج متروک شد و در آثار شاعران قرن هفتم و هشتم به حداقل ممکن رسید. رفتاری که مولانا با قافیۀ سوم رباعی خواجه عبدالله داشته، مطابق شیوۀ رایج در قرن هفتم بوده است. این رفتار، با رباعیات حکیم عمر خیّام نیز شده و برخی رباعیات چهارقافیه‌ای او، در گذر زمان، به رباعیات سه قافیه‌ای تبدیل یافته است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️
«با من در و دیوار به آواز آید (گزیدۀ هفتصد سال رباعی کرمان)»، سیدعلی میرافضلی، جُنگ هنر مس، شمارۀ هفدهم، بهار ۱۴۰۰، ص ۶۴-۷۶
‏..
در این نوشته، مرور مختصری داشته‌ام بر پیشینه شعر کوتاه و رباعی در اقلیم کرمان و در دنبالۀ آن، گزیدۀ رباعیات شاعران کرمان از قرن ششم تا یک قرن پیش عرضه شده است.
‏..
این گزیده، مشتمل بر ۸۰ رباعی از ۵۱ شاعر رباعی سرای کرمانی است. قدیم‌ترین آن‌ها امیر فخرالدین مسعود کرمانی و آخرین‌شانُ ادیب قاسمی کرمانی است.
‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

[سرمقاله/ جُنگ۱۷]

✳️ در تاریکی، دو سه کبریت روشن کردیم*

#سیدعلی_میرافضلی
(مدیرمسئول)

اول. دکتر شهیندخت خوارزمی، چهره‌ای نام‌آشنا در ایران در عرصه‌های مدیریت و منابع انسانی، توسعه و آینده‌پژوهی، ارتباطات و علوم اجتماعی است. آشنایی من با دکتر خوارزمی، نخستین‌بار در اوایل دهۀ هفتاد از راه ترجمۀ کتاب‌های الوین تافلر (موج سوم و جابه‌جایی در قدرت) اتفاق افتاد. بعدها در سال‌های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ با ایشان به‌عنوان مشاور عالی مدیرعامل شرکت ملی صنایع مس ایران، افتخار آشنایی نزدیک پیدا کردم. تلاش دکتر خوارزمی در مس معطوف به پذیرش تحول‌خواهی و توسعۀ دانایی بود. پروندۀ این شمارۀ ما به این بانوی فرهیخته اختصاص دارد و آن را باید ادای دینی کوچک به یکی از مفاخر کرمان به‌شمار آورد.

دوم. پیش‌تر نوشته‌ام و گفته‌ام که شعر کوتاه، هم ضرورت زمانۀ ماست و هم از پیشینه‌ای درازدامن در شعر فارسی برخوردار است. یکی از معروف‌ترین شاعران ایران، حکیم خیّام نیشابوری، با تعداد اندکی رباعی که نموداری از اندیشۀ ناب ایرانی است، توانسته است پنج قارۀ جهان را درنوردد. درست است که این رباعیات با نام حکیم خیّام پُرآوازه شده است، اما بسیاری از آن‌ها سرودۀ شاعرانی از چهارگوشۀ اقلیم زبان پارسی است. شاعران دیار کرمان، از گذشتۀ دور تا امروز، در حوزۀ شعر کوتاه، آثاری درخور پدید آورده‌اند. در پروندۀ شعر کوتاه کرمان، در حد وسع خود، بخشی از این بضاعت را عرضه داشته‌ایم. مجال اندک ما و گرفتاری برخی از شاعران دیارمان، مانع از آن آمد که این پرونده به کمالی مطلوب برسد. اگر عمری باقی بود، در شماره‌های‌ آتی موضوع را از زاویه‌های دیگر نیز بررسی خواهیم کرد.

سوم. در یک دهۀ گذشته، نام علیرضا هاشمی نژاد در مباحث مربوط به تاریخ و تحلیل هنر خوش‌نویسی ایران به نیکی مطرح بوده است. در این چند ماهی که ویروس کرونا همچنان یکه‌تاز فضای اجتماعی و فرهنگی جهان است و همۀ تعاریف پیشین را دگرگون کرده، هاشمی‌نژاد با انتشار چند اثر ارزشمند، ورقی دیگر بر کارنامۀ پُربرگ پژوهش‌های خود افزوده است. مهم‌ترین آن‌ها، کتاب «فراز و فرود نسخ‌نویسی در ایران» است که به بررسی تحولات سبک‌شناختی قلم نسخ در ایران از هزارسال پیش تا آخر سدۀ چهاردهم هجری قمری می‌پردازد. به بهانۀ انتشار این اثر و دو اثر دیگر هاشمی‌نژاد در چند ماه اخیر، پروندۀ کوچکی گشوده‌ایم که ما را با چند و چون این آثار آشنا کند.
•••

* احمدرضا احمدی، مجموعۀ اشعار، دفتر هفتم، ۱۲

> یادداشت در سایت مجله

🌐 www.jongmag.com

#جنگ_هنر_مس
#جنگ۱۷
> بهار ۱۴۰۰
> ۲۰۸ صفحه

@jongemes

Читать полностью…

چهار خطی

توضیحی در مورد رباعی منسوب به ابوسعید
(ذیلی بر یادداشت زیبای حمید زارعی مرودشتی)

رباعی منسوب به ابوسعید در یادداشت دوست گرامی آقای زارعی مرودشتی، سرودۀ ثنایی مشهدی (د. ۹۹۶ ق) است. این رباعی علاوه بر دیوان شاعر (کلیات، ۴۰۰)، در اغلب تذکره‌های دست اول عصر صفوی، مثل: خلاصة الاشعار (بخش خراسان، ۱۸۲)، مجمع الخواص (ص ۱۴۹)، لطایف الخیال (۲: ۳۳۳) و مجمع الفضلاء (ص ۲۲۷) به اسم ثنایی مشهدی است. اوحدی بلیانی نیز رباعی را در صدر گزیدۀ اشعار ثنایی مشهدی جای داده است (عرفات العاشقین، ۲: ۸۹۰). بنابراین، تردیدی در تعلّق رباعی به این شاعر نازک‌خیال قرن دهم هجری نداریم. علاوه بر قوّت اسناد، شیوۀ خیال‌پردازی رباعی که در گفتار آقای زارعی مرودشتی بدان اشاره شده، نیز گواه این موضوع است که رباعی در مکتب شاعران دورۀ صفوی به وجود آمده است. همان طور که پیشتر نیز گفته‌ایم حدود ۱۰۰ رباعی شاعران قرن دهم و یازدهم به کاروان رباعیات منسوب به ابوسعید ابوالخیر پیوسته است.

خواجه حسین ثنایی از پیشتازان نازک‌خیالی در عصر صفوی است. بعد از مهاجرت از خراسان به دربار اکبرپادشاه، شعر او در هند مورد توجه قرار گرفت و شهرتی بی‌مانند برای او به ارمغان آورد. ثنایی، به خاطر استعارات غریب و تخیّل‌ دور و دراز، مورد شماتت بعضی از شاعران ایرانی قرار داشت؛ چنان‌که ولی دشت بیاضی (د. ۱۰۰۱ ق) در رباعیی که از قضا به همین قافیۀ رباعی مورد نظر ماست، به نقصان معانی و نارسایی الفاظ در اشعار ثنایی ایراد گرفته است (خلاصة الاشعار، بخش خراسان، ۱۳۰):
ای فکر تو را شحنۀ نقصان زده راه
دور از نفست اثر چو طاعت ز گناه
معنیت چو بخشش لئیمان، ناقص
الفاظ، چو خلعت خسیسان، کوتاه
اوحدی بلیانی نیز در شرح حال ثنایی همین نقد را به زبان شاعرانه ادا کرده است (عرفات العاشقین، همانجا): « از غایت شکوه و رفعت جلالش، شاهدان معانی را کسوت الفاظ در بر بیان تنگ آمده».

البته، ثنایی مشهدی نیز طعنۀ ولی دشت‌بیاضی را بی پاسخ نگذاشته و او را به دزدی شعر دیگران متهم کرده، و هجو ولی را با یک تصویر بسیار بدیع عرضه داشته است (عرفات العاشقین، ۲: ۸۹۵):
بیچاره «ولی» قصد دُر موزون کرد
در هر بیتی غارت صد مضمون کرد
چون مُهرۀ حقه‌باز، حرفی که شنید
در گوش نهاد و از دهن بیرون کرد!
ظاهراً مضمون‌دزدی ولی، امری مشهور در بین ادبای آن زمان بوده و تقی کاشانی نیز بدان اشاره کرده است (خلاصة الاشعار، بخش خراسان، ۷۷):«بعضی از شعرا و مستعدان می‌گویند عادت کرده به تملّک و تصرّف نمودنِ مضامین و معانی دیگران».

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

محو شدن در محوی

میرمغیث‌الدین محوی همدانی (د. ۱۰۱۶ ق) از رباعی‌سرایان مشهور عصر صفوی است. وی در رباعی‌سرایی سبکی ویژه دارد که جمعی از شاعران آن عصر از آن متأثر بوده‌اند. از محوی حدود ۵۴۰ رباعی باقی مانده است که در جُنگ رباعی آن‌ها را نقل کرده‌ام. آقای مرتضی چرمگی عمرانی نیز رباعیات محوی را تصحیح کرده و به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ رسیده است (تهران، ۱۳۹۵). در این چاپ ۷۸ رباعی منسوب به خیّام هم جای گرفته است که شرحی جداگانه می‌طلبد. در این یادداشت، نمونه‌هایی از اثرگذاریِ محوی همدانی را بر شاعران هم‌عصرش ارائه می‌دهیم.
‏..
محوی همدانی (جُنگ رباعی، ۶۴۹):
محوی! به تو آشنایی او حیف است
در شام تو روشنایی او حیف است
زنّار پرست گشته‌ای، خوش کردی
حیف است به تو خدایی او، حیف است!

نوعی خبوشانی (دیوان، ۲۳۷):
نوعی! به تو بی‌وفایی او حیف است
حیف است ستیزه‌رایی او، حیف است
جز تو بر تو بندگی توست دریغ
بر غیر خدا خدایی او حیف است!
‏..

محوی همدانی (همان، ۶۵۹):
محوی که ز کوی عقل بیرون می‌گشت
سرگشته‌تر از هزار مجنون می‌گشت
دور از تو، ز دور دیدم آن گم‌شده را
در بادیه‌ای که باد در خون می‌گشت

نامی بهکری (عرفات العاشقین، ۶: ۳۹۲۴):
نامی ز غم فراق محزون می‌گشت
در بادیه‌ای که باد مجنون می‌گشت
خورشید اگر پای نهادی آنجا
سرتابه قدم آبلۀ خون می‌گشت
‏..

محوی همدانی (همان، ۶۶۵):
عاشق پی دل به آشنایی نبرد
وز هیچ طرف بوی نوایی نبرد
گفتی: عشقم نمود ره، این غلط است
عشق آن باشد که ره به جایی نبرد!

رضی آرتیمانی (دیوان، ۱۷۱):
مجنون که تمام محو لیلی نشود
شایستۀ انوار تجلّی نشود
گفتی که: به عشق دل تسلّی گردد
عشق آن باشد که دل تسلّی نشود!
‏..

محوی همدانی (همان، ۶۵۷):
گفتی که به عالمم تمنّایی نیست
از من بشنو که‌م از تو پروایی نیست
زآن ساکن کربلا شدستی، کامروز
در مقبرۀ یزید حلوایی نیست!

حزین لاهیجی (دیوان، ۵۰۶):
با کعبه چه کار اگر معاشی ندهند
مهمانی زنده، مُرده لاشی ندهند
زآن گشته به کربلا مجاور زاهد
کاندر سرِ گور شمر، آشی ندهند!

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

■ رباعیات صائب!
نقد و بررسی دو رباعی منسوب به صائب

اگر بخواهند از میان چند هزار شاعر ریز و درشتی که در قرن دهم و یازدهم هجری در قلمرو زبان فارسی به ظهور رسیده‌اند، یک شاعر را به عنوان چهرۀ شاخص شعر این دوران معرفی کنند، به احتمال قریب به یقین، گزینۀ اغلب سخن‌سنجان، صائب تبریزی خواهد بود. وی شاعری است که در زمان حیات خود، در ایران و سایر ممالک پارسی زبان، به این جایگاه بلند دست یافت. ولی قلی شاملو او را «سر دفتر شعرای زمان» (قصص الخاقانی، ۶۲)، محمد افضل سرخوش «استاد استادان» (کلمات الشعراء، ۱۱۸) و خوشگو «ابو الآبای تازه‌گویان» (سفینۀ خوشگو، ۳۷۴) نامیده است. صائب را می‌شود شاعری تمام وقت نامید که مدار زندگی‌اش بر حول محور شعر می‌چرخید. هم شعر به او اعتبار بخشید و هم او به شعر اعتبار داد.
محمد طاهر نصرآبادی که معاصر صائب بود شمار اشعار او را ۱۲۰ هزار بیت نوشته است (تذکرۀ نصرآبادی، ۳۱۶) و این رقم را، دویست هزار بیت (قصص الخاقانی، ۶۵) و سیصد هزار بیت هم گفته‌اند (سفینۀ خوشگو، ۳۷۷). اما کلیات صائب که به اهتمام شادروان محمد قهرمان در شش جلد به چاپ رسیده، مشتمل بر ۷۲ هزار بیت است. جالب اینجاست که در این دیوان سنگین، هیچ رباعیی یافت نمی‌شود و تذکره‌نویسان نیز، تا آنجا که من دیده‌ام، رباعیی به اسم او نیاورده‌اند. ممکن است در بعضی جُنگ‌های خطی، یک یا دو رباعی به اسم صائب یافت شود که در درستی این انتساب تردید است.

بر خلاف همۀ ادبا و تذکره‌ نویسان دورۀ صفوی، محمد مفید مستوفی بافقی (زنده در ۱۰۹۱ ق)، مؤلف جامع مفیدی، در شرح حال شاعری از شاعران یزد به نام «نوری تنباکو فروش»، دو رباعی به صائب منسوب کرده است (ج ۲، ۴۴۴ – ۴۴۵):
«نوری، مردی است عامی و شغلش تنباکو فروشی. هرگز به مجلس هیچ عالمی ننشسته و شرف صحبت هیچ دانشمندی در نیافته. اما طبع نظمی دارد و گاهی به حسب اتفاق، چند بیت نظم می‌نماید. روزی در قهوه خانۀ میدان خواجه، این رباعی که از نتایج طبع پادشاه اهل سخن و ملکِ شعرای ما تقدّم میرزا صائبای تبریزی است، خوانده شد:
یارب به نیاز و ناز مستان الست
صایب را کن ز جام هشیاری مست
بخشای در آن شبی که ساییم به هم
ما ساق به ساق و دیگران دست به دست

نوری مزبور در گوشه‌ای ایستاده استماع می‌نمود. در همان ساعت در جواب آن، این رباعی به رشتۀ نظم کشیده به سمع حضّار رسانید:
گر زاهد شهری و اگر باده پرست
می‌باید داد جان و می‌باید رست
از مال جهان و نقد جان، دل برگیر
نی ساق به ساق مال و نی دست به دست!

همچنین در جواب این رباعی ملک الشعراء میرزا صایبا که:
دی آمده بود بر رخش رنگ عبوس
تا جام ز لعلش نکند جرئت بوس
از حسرت بط بسوخت ماهی و نشد
با خون کبوتر آشنا چشم خروس

نوری مذکور گفته، جواب:
ای صاحب این مسئلۀ ساغر و بوس
می‌دان به یقین که چین ابروست عبوس
بط شیشه و جام ساغر و ماهی دست
می خون کبوتر و دهان چشم خروس!

و اکثر رباعیات و غزل‌های ملک الشعراء مومی الیه را جواب گفته. چون این نسخه گنجایش تفصیل همگی را نداشت، به همین قدر اکتفا شد. وفات نوری در سنۀ خمس و ثمانین و الف در خطۀ یزد اتفاق افتاد».

مفید بافقی، تألیف جامع مفیدی را در بصره به سال ۱۰۸۲ آغاز نهاد و آن را در سال ۱۰۹۰ در مولتان به پایان رساند. وی این بخش کتاب را یقیناً بعد از ۱۰۸۵ که تاریخ مرگ نوری تنباکو فروش است به تحریر در آورده است. لحن نوشتار هم به گونه‌ای است که نشان می‌دهد در آن تاریخ، صائب در قید حیات بوده است. با توجه به تاریخ مرگ صائب (۱۰۸۷ ق)، زمان نگارش این یادداشت، احتمالاً بین ۱۰۸۵ تا ۱۰۸۷ ق است. غرض این است که مؤلف درس‌خوانده‌ای چون مفید مستوفی، در زمان حیات صائب، به او دو رباعی بسته و از رباعیات دیگر صائب سخن گفته است، و این ادعای گزافی است که هیچ تذکره‌نویس دیگری بر آن صحّه نمی‌گذارد.

از این دو رباعی، رباعی نخست، از تایب کرمانی است و در مصراع دوم، به جای «صائب»، در اصل شعر، «تایب» است. این رباعی را نصرآبادی به نقل از حافظ محمد طاهر قاری کرمانی که پسر تایب بوده، در تذکرۀ خود آورده است (تذکرۀ نصرآبادی، ۳۶۹) و گواهی او بر روایت مفید مستوفی رجحان دارد. بر قیاس رباعی اول، رباعی دوم را نیز می‌توان انتسابی جعلی و مخدوش دانست. از این حکایت دانسته می‌شود که قهوه‌خانه‌های قدیم ایران، کهن۫ الگوی فضای مجازی امروز محسوب می‌شوند و در آشفته بازار آنجا نیز مثل امروز، شعرهای دیگران را به شاعران مشهور می‌بستند.

آنچه از جنبۀ روانی می‌تواند به دلایل این انتسابِ نادرست، معنا دهد آن است که مقابلۀ شاعری گمنام و عامی مثل نوری تنباکو فروش با شاعر گمنام دیگری همچون تایب کرمانی، هیچ لطفی برای مخاطب ندارد و چه بهتر که طرف حساب نوری تنباکو فروش، بزرگ‌ترین شاعر روزگار باشد تا وجه دراماتیک این داستان، پُر رنگ‌تر، و قوّت اثرگذاری آن چندین برابر شود.
●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

گدایی بر سر گنج!

ای در طلب گره‌گشایی مُرده
در وصل بزاده، از جدایی مُرده
ای بر لب بحر، تشنه با خاک شده
وی بر سر گنج، از گدایی مُرده!

عطار نیشابوری
(د. ۶۲۷ ق)
‏●
کاری ندارم که عطاملک جوینی، رباعی را در کار دق‌مرگ شدن سلطان محمد خوارزمشاه، به سال ۶۱۷ ق، کرده و گفته: «و وقت وفات او، یکی در نظم آورده است».
نیز کاری به این ندارم که شمس تبریزی و افلاکی و ترمذی و سلطان ولد از رباعی خوش‌شان‌آمده و مریدان مولانا آن را به حضرت مولوی بسته‌اند.
انتساب رباعی به بابا افضل و شاه نعمت الله ولی نیز به بنده ربطی ندارد. دوستداران بابا افضل، مانند دوستداران ابوسعید، هر رباعی به دردبخوری در تاریخ رباعی فارسی بوده، به ایشان اعطا کرده‌اند. آن‌ها کاری نداشته‌اند که در ۶۱۷ ق بابا افضل در سنین طفولیت بوده و معلوم نیست چه می‌کرده. من هم به این مطلب کاری ندارم.
حتی کاری ندارم به اینکه عطار در مصیبت‌نامه عین همین مطلب را به نظم در آورده است:
ای دریغا! روبهی شد شیر تو
تشنه می‌میری و دریا زیر تو
تشنه از دریا جدایی می‌کنی
بر سر گنجی گدایی می‌کنی

فقط، رباعی عطار را نوشتم که بگویم، شیخنا! سخن عارفانۀ تو را فرخی یزدی، این شاعر لب دوخته و جگر سوخته، ۷۰۰ سال بعد، این جوری به حوزۀ اجتماعیات بُرده است:
دردی بتر از علت نادانی نیست
جز علم، دوای این پریشانی نیست
با آنکه به روی گنج منزل دارد
بدبخت و فقیرتر ز ایرانی نیست!
‏●
منابع:
مختارنامه، ۱۴۹؛ مصیبت‌نامه، ۹۸؛ تاریخ جهانگشای، ۲: ۱۱۷؛ مقالات شمس، ۲۴۱؛ کلیات شمس، ۸: ۲۶۹؛ معارف سلطان ولد، ۵۴؛ معارف ترمذی، ۶۱؛ مناقب العارفین، ۵۵۸؛ دیوان بابا افضل، ۱۷۶؛ دیوان شاه نعمت الله، ۸۰۱؛ دیوان فرخی یزدی، ۲۱۱
‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

در میان نفایس کتابخانه مجلس، سفینه‌ای خطّی به شماره ۹۰۰ با عنوان تذکره شعرا نگهداری می‌شود که طی سده گذشته در تحقیقات ادبی و تدوین دیوان شعرا محل رجوع ادیبان و محققان بوده و از ارزش و اهمیّت زیادی برخوردار است. این مجموعه که به «جنگ ۹۰۰ مجلس» معروف است نام کاتب و تاریخ کتابت ندارد، اما با توجه به این‌که اشعار شعرای پیش از سده ۸ در آن آمده و نیز با توجه به نوع کاغذ، شیوه نگارش و رسم‌الخط متعلق به سده ۸ هجری دانسته شده است. همام در این مجموعه با عنوان مولانا همام‌الدین تبریزی رحمة‌الله، غفرالله و نوّر قبره یاد شده، لذا کتابت سفینه پس از سال ۷۱۴ هجری ( درگذشت همام ) روی داده است. از نظر تبارشناختی همانندی‌هایی بین این سفینه با مونس‌الاحرار ( ۷۴۱ هجری )، سفینه ترمذ ( اوایل سده ۸ هجری ) و سفینه شمس‌حاجی ( ۷۴۱ هجری ) وجود دارد و قابل تحقیق و بررسی است. بخش پایانی این نسخه به رباعی اختصاص یافته و در مجموع حاوی ۲۵۳ رباعی است که به ترتیب الفبایی کلمه آغازین رباعی تنظیم گردیده است. رباعیات مندرج در سفینه جهت مطالعه و استفاده علاقه‌مندان و پژوهشگران تقدیم می‌گردد.

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…
Подписаться на канал