ارتباط با ما t.me/L_e_c لیست کامل مجموعه های مدرسه مکالمه t.me/addlist/3Mu1adNbW55mNmJk اگر میخواهید به صورت ماندگار لغات را به ذهن خود بسپارید با ما مشاوره کنید
شفق قطبی (Aurora)
این کلمه در اصل نام الههی رومی طلوع است که قدمت زیادی دارد؛ اما امروزه، این واژه جهت توصیف کردن صبحگاه و نیز بیان پدیدهی نوری خیره کننده و شگفتانگیزی که در جو فوقانی مناطق قطبی مغناطیسی زمین اتفاق میافتد (شفق قطبی) به کار میرود. برای مثال:
You may have a trip to see the Aurora as a dream.
امکان دارد، شما سفری برای تماشای شفق قطبی در رویای خود داشته باشید.
👈پادکست All Ears و IELTS Energy podcastЧитать полностью…
ملیح (Mellifluous)
این واژهی شاعرانه به موضوعی شیرین و دلپذیر اشاره دارد که حس آرامش را به وجود ما منعکس میکند؛ به ویژه، هنگامی که پای صدای دلنشینی در میان باشد. احتمالا صدای جیک جیک بهاری پرنده ها، صدای آب دریا، طبیعت به نظرتان بسیار ملیح آمده باشد، هر زمان خواستید زیبایی را به صدای شخصی نسبت بدهید، به کارگیری از این عبارت انتخاب بسیار مناسبی است.
هشتصد مکالمه تصویری بهترین منبع ویدیویی مکالمه
🌟با عضویت در لیست تلگرامی جامع آموزش زبان زیر عضو بی نظیرترین و کامل ترین مجموعه آموزش زبان انگلیسی تلگرامی شوید⬇️⬇️
/channel/addlist/38SluX28MXYyZjgx
ریشه کلمه "talk" در زبان انگلیسی به دوران انگلیسی میانه (حدود سال ۱۲۰۰ میلادی) بازمیگردد.
انگلیسی میانه: این واژه به صورت "talken" یا "talkien" وجود داشته است.
ارتباط با "tale": به احتمال زیاد، "talken" یک شکل مصغر یا تکراری از کلمه انگلیسی میانه "tale" به معنای "داستان" یا "روایت" بوده است. در نهایت، هر دو کلمه "talk" و "tale" از یک ریشه واحد میآیند.
پسوند "-k": در انگلیسی قدیم، استفاده از پسوند "-k" برای ساخت افعال با معنای مشابه به ندرت اتفاق افتاده است. نمونههای دیگر از این پسوند را میتوان در کلماتی مانند "hark" (از "hear" به معنای شنیدن)، "stalk" (از "steal" به معنای دزدیدن) و "smirk" (از "smile" به معنای لبخند زدن) مشاهده کرد. به این ترتیب، "talk" جایگزین "tale" به عنوان یک فعل شد.
ریشه ژرمنی: در ریشههای عمیقتر، این کلمه به *پروتو-ژرمنی (talkōną) و قبل از آن به **پروتو-هندو-اروپایی (dol-, del-) بازمیگردد که به معنای "هدف گرفتن، محاسبه کردن، تنظیم کردن، شمردن" بوده است. این ارتباط نشان میدهد که مفهوم "گفتن" یا "روایت کردن" در نهایت به "شمردن" یا "بازگو کردن" چیزی مرتبط بوده است.
به طور خلاصه:
"Talk" ریشهای در انگلیسی میانه دارد و به احتمال زیاد از کلمه "tale" (داستان) مشتق شده است، با اضافه شدن پسوند نادری "-k" که معنای "گفتن" و "صحبت کردن" را به خود گرفته است.
How I Met Your MotherЧитать полностью…
هر آنچه که باید در باره واژه talk بدانید.
کلماتی برای نشان دادن معنا و مفهومات منفی یا تاریک
بعضی از کلمات زیبا هستند اما معنای منفی دارند که در این قسمت با آن ها آشنا خواهید شد.
abomination :چیزی فاسد
beleaguer :ایجاد خطر یا سختی
brood :افکاری عمیق در مورد چیزی منفی
desuetude :چیزی که خیلی وقت است از آن استفاده نمی شود، ترک، عدم استعمال
desultory :بی قاعده، درهم برهم، نامربوط، بی هدف
elision :کنار گذاشتن چیزی، حذف
furtive :آب زیرکاه
gambol :پرش, جست و خیز، بازیگوشی کردن
imbroglio :وضعیت به هم ریخته و پیچیده
indoctrinate :مجبور کردن افراد برای پذیرفتن چیزی بدون سوال یا انتقاد
insinuate :اشاره کردن به چیزی بد بدون به زبان آوردن آن
insouciance :بی قیدی، بی اعتنایی
inured :گیر افتادن در جریانات منفی
labyrinthine :گیج کننده، پیچیده
malefactor :فردی که اقدامات شوم انجام می دهد، جنایتکار
nemesis :الهه انتقام
pugnacious :جنگجو، ستیزه گر
pyrrhic :پیروزی و برد پر ضرر و زیان
sorcery :استفاده از جادوی سیاه
subterfuge :حیله، طفره
surreptitious :خرافات
trickery :فریبنده از روی عمد
untoward :بد, نامناسب
woebegone :ناراحت، بیچاره
👈🔹 آسانترین راه برای یادگیری یادگیری_انگلیسی_ دیدن انیمیشن با زیر نویس است مخصوصاً برای کودکانЧитать полностью…
کلمات زیبا در رابطه با ظاهر و احساسات
aesthetic :ظاهر رضایتبخش
ambivalence :احساسات و عواطف پیچیده
demure :متواضع
diaphanous :ظریف، سبک
dissemble :پنهان کردن احساسات واقعی
ebullience :سرشار از انرژی
effervescent :خوشحال، فعال
ethereal :روحانی، متعلق به دنیای دیگر
evanescent :محو شدن، زودگذر
evocative :مهیج احساسات قوی ذهن
exhilaration :حس شادی زیاد
felicity :احساس شادی
glamorous :جذاب
gossamer :خالص، ظرافت ظاهری
halcyon :آرام، آرامش بخش
jubilation :احساس لذت
languor : خستگی، رخوت ناش از افسردگی
lassitude :سستی، رخوت
love :احساس محبت زیاد
lyrical :ابراز زیبای احساسات
photogenic :خوش عکس
rejuvenated :احساس طراوت و تازگی
scenic :ظاهر دوست داشتنی
sprightly :پر انرژی
vigorous :ظاهری سالم و قوی
🌐👈🔹 یادگیری زبان انگلیسی با 1000 داستان های تصویری انگلیسی از کودکی تا دکتراЧитать полностью…
دوستان عزیزم 110 پادکست تصویری ویدیویی با رونوشت درشت متن روی ویدیو همراه با فایل صوتی و متن قابل کپی
باعث تقویت تلفظ، مهارت شنیداری ،بهبود مکالمه بالا رفتن بانک لغات و جملات کاربردی و همچنین آمادگی برای آزمون های آیلتس و تافل خواهد شد.
این نمونه پادکست ناقص و کوتاه شده است پادکست دارای فایل صوتی فایل تصویری با رونویس درشت فایل متنی قابل کپی یکی از بهترین منابع افزایش سرعت با کیفیت زبان انگلیسی است برای دریافت این مجموعه اینجا پیام دهید
در مورد واژه love
love
1 . عاشق بودن 2 . عاشقانه 3 . عشق 4 . با عشق (انتهای نامه) 5 . عزیزم (خطاب) 6 . صفر (امتیاز در تنیس)
[فعل] to love
/lʌv/
فعل گذرا
[گذشته: loved] [گذشته: loved] [گذشته کامل: loved]
صرف فعل
1 عاشق بودن دوست داشتن
دوست داشتن عشق ورزیدن علاقه داشتن
مترادف و متضاد
adore cherish enjoy greatly detest hate loathe
to love somebody/something
عاشق کسی/چیزی بودن
1. He loves his kids.
1. او عاشق بچههایش است.
2. I've only ever loved one woman.
2. من فقط عاشق یک زن بودهام.
3. Last night he told me he loved me.
3. دیشب او به من گفت عاشقم است.
to love to (do something)
دوست داشتن (انجام کاری)
I'd love to see her.
خیلی دوست دارم او را ببینم.
to love +verb+ing
عاشق کاری بودن
I love swimming.
من عاشق شنا هستم.
to love it when (something happens)
عاشق رخ دادن اتفاقی/کاری بودن
I just love it when you bring me presents!
عاشقش هستم وقتی برایم هدیه میآوری!
to love somebody/something to do something
مایل به انجام کاری توسط کسی/چیزی بودن
He loved her to sing to him.
او مایل بود برایش آواز بخواند.
کاربرد فعل love
معادل فعل love "عاشق بودن" و "دوست داشتن" است.
- در مفهوم علاقه شدید به کسی داشتن بدون تمایلات جنسی. مثال:
".He loves his kids"
(او عاشق بچه هایش است.)
".Susan loved her brother dearly"
("سوزان" برادرش را خیلی دوست داشت.)
- در مفهوم علاقه شدید به کسی داشتن به همراه تمایلات جنسی. مثال:
".I've only ever loved one woman"
(من فقط عاشق یک زن بودهام.)
".Last night he told me he loved me"
(دیشب او به من گفت عاشقم است.)
- اشاره به چیزی را بسیار دوست داشتن و از آن لذت زیاد بردن. مثال:
".He really loves his job"
(او واقعا عاشق کارش است.)
".I absolutely love chocolate"
(من کاملا عاشق شکلاتم.)
[اسم]love
/lʌv/
غیرقابل شمارش
2 عاشقانه
1.a love song
1. یک آهنگ عاشقانه
2.a love story
2. یک داستان عاشقانه
3 عشق علاقه شدید
مترادف و متضاد
deep affection desire infatuation hatred
to fall in love (with somebody)
عاشق (کسی) شدن
They fell in love with each other.
آنها عاشق یکدیگر شدند.
to be in love (with somebody)
عاشق (کسی) بودن
1. She was in love with him.
1. او عاشقش بود.
2. We're in love!
2. ما عاشق همدیگر هستیم!
love at first sight
عشق در نگاه اول
It was love at first sight.
این عشق در نگاه اول بود.
madly in love
دیوانهوار عاشق بودن
They're madly in love.
آنها دیوانهوار عاشق همدیگر هستند.
love of something
عشق به چیزی
I admired her love of learning.
من عشق او به یادگیری را تحسین کردم.
the love of one's life
عشق زندگی کسی
He was the love of my life.
او عشق زندگی من بود.
4 با عشق (انتهای نامه)
1.All my love, Louise
1. با تمام عشق، "لوئیس"
2.Love, Mom
2. با عشق، مادر
5 عزیزم (خطاب) جیگر، عشقم
informal
مترادف و متضاد
baby darling honey
1.Can I help you, love?
1. میتوانم کمکت کنم، عزیزم؟
2.Take care, my love.
2. مراقب خودت باش، عشقم.
توضیح درباره واژه love
واژه love واژهای است که برای خطاب کردن فرد مورد علاقه بهکار میرود. این کاربرد بسیار صمیمی است و اغلب در موقعیتهای غیررسمی استفاده میشود.
6 صفر (امتیاز در تنیس) امتیاز صفر، هیچ
مترادف و متضاد
nil
1.40–love!
1. چهل-هیچ!
2.She won the first set six–love.
2. او دست اول را شش بر صفر برد.
هشتصد مکالمه تصویری بهترین منبع ویدیویی مکالمه
🎬 فیلم" The Hating Game (2021)"
📝 #زیرنویس_چسبیده_فارسی_انگلیسی
اطلاعات بیشتر در مورد این مجموعه اینجاست
293 فیلم سینمایی
“Good morning, everyone. May your coffee be strong and your day productive.”
"صبح بخیر ، همه. ممکن است قهوه شما قوی باشد و روز شما پربار شود."
نصرت/ برای مهاجرتЧитать полностью…
💢💢💢💢💢💢💢💢
در این کانال ما گاهی در مورد یک واژه حرف میزنیم اصلاً کاری نداریم فعل فاعل ضمیر و چه چیزی هست در مورد مفهوم یک واژه مثل what
[ضمیر]
what
/wɒt/
1 چی چه چیزی، آنچه، چه
1.What caused the accident?
1. چه چیزی باعث تصادف شد؟
2.What happened after I left?
2. پس از اینکه من رفتم چه اتفاقی افتاد؟
3.What you need is a good meal.
3. آنچه [چیزی که] به آن نیاز داری یک وعده غذای خوب است.
What does he do?
کارش چیست؟ [چه کاره است؟]
what + be
چیست، چیه
1. What is this?
1. این چیه؟
2. What is your name?
2. اسمت چیه؟
کاربرد ضمیر what به معنای چه چیزی
ضمیر what به معنای "چه چیزی" ، "چی" است که در جملات سوالی برای پرسیدن اطلاعات بهخصوصی در رابطه با چیزی یا فردی استفاده میشود. توجه کنید که بهطور استثنا این ضمیر در هنگام پرسیدن زمان به معنای "چند" است. مثال:
"?What is your name" (اسم شما چیست؟)
اگر ضمیر what در ابتدای جمله خبری بیاید به معنای "آنچه" یا "چیزی که" است.
[تخصیص گر]
what
/wɒt/
2 چه
معادل ها در دیکشنری فارسی: چه کدام
1.What books did you buy?
1. چه کتابهایی خریدی؟
2.What color is your car?
2. ماشین شما چه رنگی است؟
What kind of
چه نوع
What kind of music do you like?
چه نوع موسیقی دوست داری؟
What time is it?
ساعت چند است؟
کاربرد تخصیصگر what به معنای چه
تخصیصگر what به معنای "چه" است که قبل از اسامی میآید و همراه با اسم یک کلمه پرسشی تشکیل میدهد که در رابطه با ماهیت آن اسم سوال میکند، برای مثال:
"?What books" (چه کتابهایی؟)
"?what color" (چه رنگی؟)
3 عجب چه
1.What nonsense!
1. چه [عجب] مزخرفاتی!
what a
عجب
What a beautiful house!
عجب خانه زیبایی!
کاربرد تخصیصگر what به معنای عجب
تخصیصگر what به معنای "عجب" است که قبل از اسامی میآید و همراه با اسم یک حرف ندا تشکیل میدهد که برای نشان دادن تعجب یا تعریف از چیزی استفاده میشود.
در مورد یادگیری زبان انگلیسی در منزل اینجا کلیک کنید و با من مشورت کنید
👇👇👇👇👇👇
سریال دو دختر ورشکسته یا
2 broke girls
یک سیتکام آمریکایی است که از محصولات وارنربرادرز استو از شبکه CBS پخش شد. و خیلی ها با این سریال زندگی کردند.
خالقان این سریال مایکل پاتریک کینگ و ویتنی کامینگز هستند.
🔹داستان این سریال در محله ویلیامزبرگ نییورک رخ می دهد و دو شخصیت اصلی آن مکس بلک و کارولین چنینگ هستند
🔹این دو شخصیت که برحسب تصادف با یکدیگر برخورد میکنند و دوست میشوند کسب و کار خود را راه می اندازند
🔹این سریال اینقدر خنده دار، شیرین و مفرح است که شما رو وادار میکنه هر روز ببینید و بکار بردن اصطلاحات و اسلنگ های عامیانه و عبارات کاربردی سرعت شما را در یادگیری زبان انگلیسی چند برابر خواهد کرد خودم همشو دیدم اونم چند بار و بازم دوس دارم بیینمش.
برای دریافت این سریال با دو فرمت زیر نویس فارسی چسبیده و بدون زیر نویس البته توام با زیر نویس فارسی و انگلیسی جدا با کیفیت عالی اینجا👉 پیام دهید.
ضمنا این سریال شامل شش فصل و حدود 140 قسمت است.
سفارش 👈/channel/L_e_c
💢💢💢💢👇👇💢💢💢💢هزینه عضویت 120 تومان
👈🔹سریال دو دختر ورشکسته یا
2 broke girls👩👩🦰
شامل شش فصل و حدود 140 قسمت ببینید، بخندید، شاد باشید و با دو زیر نویس فارسی و انگلیسی سرعت یادگیری زبان انگلیسی خود را افزایش دهید.
[عبارت]go back over
/goʊ bæk ˈoʊvər/
1 مرور کردن بازبینی کردن
مترادف و متضاد
look back over
1.Please go back over this term's notes.
1. لطفا یادداشتهای این ترم را مرور کنید.
رضایتمندی (Euphoria)
این واژه یک واژه المانی است که از ریشه سلامتی گرفته شده اما امروزه از آن برای توصیف احساس شادی و نشاط عمیق و زیبا در مکالمات انگلیسی نیز به کار گرفته میشود.
این احساس خوشحالی میتواند حاصل چرخش روزگار بر وفق مراد ما یا خوشحالی وصف ناپذیری پیرامون یک مسئلهی شخصی یا عمومی باشد. تا به امروز به احتمال زیاد این واژه را در عنوان بسیاری از کسب و کارها دیدهاید و حالا میدانید که معنی این واژه رضایت مندی است.
🌐👈🔹 یادگیری زبان انگلیسی با 1000 داستان های تصویری انگلیسی از کودکی تا دکتراЧитать полностью…
واژههای مترادف پرکاربرد در انگلیسی با معنی
بله، حتماً! واژههای مترادف (Synonyms) کلماتی هستند که معنی مشابهی دارند و استفاده از آنها میتواند به تنوع بخشیدن به نوشته یا گفتار شما کمک کند. در اینجا تعدادی از واژههای مترادف پرکاربرد در زبان انگلیسی را به همراه معنی فارسی آوردهام:
Good (خوب)
Excellent (عالی)
Fine (خوب، خوب، مرغوب)
Pleasant (دلپذیر)
Nice (خوب، دلپذیر)
Agreeable (مطبوع، دلپذیر)
Bad (بد)
Evil (شیطانی، شرور)
Poor (ضعیف، بد)
Naughty (شیطون، بدجنس)
Unpleasant (ناخوشایند)
Awful (افتضاح، وحشتناک)
Big (بزرگ)
Large (بزرگ)
Huge (عظیم، خیلی بزرگ)
Enormous (بسیار بزرگ، غولپیکر)
Giant (غولآسا، بزرگ)
Massive (عظیم، تودهای)
Small (کوچک)
Little (کوچک)
Tiny (ریز، خیلی کوچک)
Miniature (مینیاتوری، کوچک)
Minuscule (بسیار ریز)
Happy (شاد)
Joyful (شادمان، پر از شادی)
Cheerful (سرزنده، شاد)
Glad (خوشحال، راضی)
Merry (شاد و سرحال)
Pleased (خشنود، راضی)
Sad (غمگین)
Unhappy (ناراحت)
Miserable (بدبخت، بیچاره)
Downhearted (دلافسرده)
Gloomy (افسرده، تیره)
Dejected (افسرده، ناامید)
Fast (سریع)
Quick (سریع)
Rapid (تند، سریع)
Swift (چابک، سریع)
Hasty (عجولانه، شتابزده)
Slow (آهسته)
Leisurely (آرام و با فراغت)
Gradual (تدریجی)
Sluggish (کند، تنبل)
Old (پیر، قدیمی)
Ancient (باستانی)
Aged (پیر)
Elderly (سالمند)
Antique (عتیقه، قدیمی)
New (جدید)
Recent (اخیر، تازگی)
Modern (مدرن، جدید)
Fresh (تازه)
Novel (بدیع، جدید)
Begin (شروع کردن)
Start (شروع کردن)
Commence (آغاز کردن)
Initiate (آغاز کردن، شروع به کار کردن)
End (پایان دادن)
Finish (تمام کردن)
Complete (تکمیل کردن)
Conclude (به پایان رساندن)
Terminate (خاتمه دادن)
Speak (صحبت کردن)
Talk (حرف زدن)
Say (گفتن)
Tell (گفتن، تعریف کردن)
Utter (بر زبان آوردن)
Look (نگاه کردن)
See (دیدن)
Watch (تماشا کردن)
Observe (مشاهده کردن)
Gaze (خیره نگاه کردن)
Stare (زل زدن)
Get (گرفتن، به دست آوردن)
Obtain (به دست آوردن)
Receive (دریافت کردن)
Acquire (کسب کردن)
امیدوارم این لیست برایتان مفید باشد! اگر به واژههای مترادف بیشتری در حوزههای خاص نیاز دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم.
👈🔹سریال دو دختر ورشکسته یا بخند و انگلیسی یاد بگیر 2 broke girlsЧитать полностью…
قابل شمارش
4 گفتگو صحبت، حرف
معادل ها در دیکشنری فارسی: حرف صحبت مکالمه گفتگو گپ
مترادف و متضاد
chat conversation dialogue
to have a talk with somebody
با کسی گفتگو کردن [گفتگویی داشتن]
He's going to have a talk with his parents.
او با پدر و مادرش گفتگویی خواهد داشت.
to have a talk about something
درباره چیزی حرف زدن [صحبتی داشتن]
Let's have a talk about your problem.
بیا درباره مشکلت صحبتی داشته باشیم.
all talk
فقط حرف (بدون عمل)
Don't pay any attention to her—she's all talk.
به او توجه نکن؛ او فقط حرف است [فقط حرف میزند].
girl talk
حرفهای دخترانه یا زنانه
She said it was just girl talk that a man wouldn't understand.
او گفت آن فقط حرفهای دخترانهای بود که یک مرد متوجه نمیشود.
street talk
حرفها [اصطلاحات] خیابانی
The book teaches you how to understand Spanish street talk.
این کتاب، نحوه فهمیدن اصطلاحات خیابانی اسپانیایی را به شما میآموزد.
business talk
حرف کار [کسب و کار]
کاربرد اسم talk به معنای گفتگو و صحبت
معادل اسم talk در فارسی "گفتگو" یا "صحبت" است. به عمل ارتباط کلامی با فرد یا افرادی برای تبادل اطلاعات، افکار و احساسات و ... talk یا "گفتگو و صحبت" گفته میشود. مثال:
".He's going to have a talk with his parents" (او با پدر و مادرش گفتگویی خواهد داشت.)
نکته: برای گفتگوهای رسمی که بین دولتها و یا اعضای یک دولت انجام میشود نیز میتوان از حالت جمع این اسم استفاده کرد.
5 سخنرانی
معادل ها در دیکشنری فارسی: سخن سخنرانی
مترادف و متضاد
lecture monologue speech
to give a talk
سخنرانی کردن
He gave a talk on his visit to Bolivia.
او درباره سفرش به [بازدیدش از] بولیوی سخنرانی کرد.
a talk on something
سخنرانی درباره/در باب چیزی
I listened to her talk on the history of universe.
من به سخنرانی او در باب تاریخچه جهان گوش دادم.
کاربرد اسم talk به معنای سخنرانی
اسم talk در فارسی به معنای "سخنرانی" نیز است. به عمل دادن اطلاعات توسط یک سخنران در رابطه با موضوع بهخصوصی در مقابل جمعی از دانشآموزان، دانشجویان و ... "سخنرانی" گفته میشود. مثال:
".He gave a talk on his visit to Bolivia" (او سخنرانی درباره سفرش به [بازدیدش از] بولیوی کرد.)
6 شایعات داستانها (بدون اساس)، حرفها
مترادف و متضاد
rumors stories
1.There was talk in Washington of sending in troops.
1. در واشنگتن حرفهایی درباره اعزام سربازان وجود داشت [شنیده میشد].
2.There's talk that he's a difficult actor to work with.
2. شایعاتی وجود دارد (مبنی بر این) که او بازیگری است که کار با او سخت است.
👈🔹مجموعه کامل گرامر پانصد ویدیو به زبان فارسی و انگلیسیЧитать полностью…
Ever wondered what’s really inside the planets?
From Earth’s molten iron heart…
To Jupiter’s ocean of metallic hydrogen.
This is the solar system like you’ve NEVER seen before.
کلمات زیبا مرتبط با حرکت، جنبش یا صدا
کلمات زیادی وجود دارند که از طریق آن ها می توانید چگونگی حرکت یا صدای یک جسم را شرح دهید.
balletic :اقدامات دلپذیر و مطبوع
crescendo :اوج بلندی صدا
deft :اقدامات همراه بامهارت
dulcet :صدای گوش نواز
euphonious :خوش صدا، دلپذیر، صدای رضایت بخش
fugacious :ناپدید شدن بعد از مدت زمان کوتاه
gesticulate :نشان دادن معنای کلمات با ژست و حرکت بدون ادای کلمه
hullabaloo :بحث کردن با صدای بلند یا فریاد زدن
lamprophony :صحبت کردن با صدای بلند و تلفظ صحیح کلمات
lilt :کلام موزون
lissome :نرم، انعطاف پذیر، چابک
lithe :لاغر اندام، قابل انعطاف، تاشو
mellifluous :صدای رضایت بخش
mondegreen :شنیدن اشتباه یا تفسیر اشتباه متن یک شعر
murmurous :چیزی شبیه به زمزمه کردن
nimble :سریع، حرکت آسان، جهت یابی سخت
onomatopoeia :استفاده از صدایی که یک نام را شکل می دهد، صدا واژه، نام آوا
percussive :صدای اسباب های ضربی مثل دنبک و طبل
resounding :صدایی که تکرار می شود
ripple :حرکت یا موج کوتاه
saunter :آهسته راه رفتن
susurrous :نجوا، صدای آرام و ملایم
thunderous :صدای خیلی بلند
tintinnabulation :به صدا در آمدن زنگ
wafture :حرکت دست، سیگنال های دست
👈🔹آفیس (The Office) یک مجموعه تلویزیونی کمدی است که فوقالعاده برای آموزش انگلیسی عالی استЧитать полностью…
[اسم]
love affair
/lʌv əˈfɛr/
قابل شمارش
[جمع: love affairs]
1 عشق و عاشقی رابطه عشقی نامشروع
معادل ها در دیکشنری فارسی: رابطه عاشقانه رابطه نامشروع عشق و عاشقی
[عبارت]love at first sight
/lʌv æt fɜrst saɪt/
1 عشق در نگاه اول عشق در یک نگاه
love interest
/lʌv ˈɪntrəst/
قابل شمارش
1 نقش اصلی فیلم و داستان نقش اول، قهرمان
[اسم]love nest
/lʌv nɛst/
قابل شمارش
1 لانه عشق
معادل ها در دیکشنری فارسی: آشیانه عشق
توضیحاتی درباره love nest
love nest یا لانه عشق به مکان یا خانهای گفته میشود که دو معشوقه برای رابطه جنسی نامشروع از آن استفاده میکنند.
[اسم]lovebirds
/lʌvbɜrdz/
غیرقابل شمارش
1 زوج عاشق
[صفت]lovelorn
/ˈlʌvlɔːrn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more lovelorn] [حالت عالی: most lovelorn]
1 عاشق دلخسته عاشق شکستخورده
[اسم]
lover
/ˈlʌv.ər/
قابل شمارش
1 معشوقه معشوق
حبیب خاطرخواه دلباخته دلداده یار رفیق رفیقه همخوابه معشوقه عاشقپیشه
متضادbeloved boyfriend girlfriend love mistress
1.She is my ex-lover.
1. او معشوقه سابق من است.
2 دوستدار عاشق
مترادف و متضادdevotee enthusiast
a music lover
دوستدار موسیقی [عاشق موسیقی]👈🔹مجموعه کامل گرامر پانصد ویدیو به زبان فارسی و انگلیسی
هشتصد مکالمه تصویری بهترین منبع ویدیویی مکالمه
تجزیه و تحلیل یک واژه
[اسم]rest
/rest/
غیرقابل شمارش
1 بقیه باقی
معادل ها در دیکشنری فارسی: اَلباقی باقی بقیه سایر مابقی
مترادف و متضاد
remainder residue
1.I'll keep a third of the money and the rest is for you.
1. یکسوم پول را من نگه میدارم و بقیهاش برای تو.
2.Two students are in the library and the rest are in the classroom.
2. دو دانشآموز در کتابخانه و بقیه در کلاس هستند.
the rest of something
بقیه چیزی
Do you have anything planned for the rest of the day?
آیا برای بقیه روز چیزی برنامهریزی کردهای [برنامهای داری]؟
کاربرد اسم rest
واژه rest به عنوان اسم اشاره دارد به باقیمانده چیزی. برای مثال باقیمانده غذا، بقیه پول و ... . در این مفهوم، به افراد نیز میتواند اشاره داشته باشد. مثال:
".Two students are in the library and the rest are in the classroom" (دو دانشآموز در کتابخانه و بقیه در کلاس هستند.)
2 استراحت
معادل ها در دیکشنری فارسی: استراحت فراغت قرار آسایش
مترادف و متضاد
relaxation repose respite
to have/take a rest (from something)
استراحت کردن (به خاطر چیزی)
Why don't you take a rest?
چرا استراحت نمیکنی؟
to get some rest
کمی استراحت کردن
I have to get some rest.
من باید کمی استراحت کنم.
for a rest
برای استراحت
After walking a few miles, we stopped for a rest.
بعد از چند مایل پیادهروی، ما برای استراحت توقف کردیم.
کاربرد اسم rest
واژه rest به عنوان اسم به معنای "استراحت" نیز است. که اشاره دارد به مدت زمانی که یک فرد پس از انجام کارهای متفاوت، از کار دست کشیده و برای بهدست آوردن انرژی کافی، به استراحت میپردازد و یا حتی میخوابد.
3 سکون
مترادف و متضاد
a halt a standstill
1.The car accelerates rapidly from rest.
1. ماشین از حالت سکون سریعا شتاب گرفت.
2.The ocean was finally at rest.
2. اقیانوس بالاخره به حالت سکون درآمد.
[فعل]to rest
/rest/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: rested] [گذشته: rested] [گذشته کامل: rested]
صرف فعل
4 استراحت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی: آرام گرفتن آرامیدن آسودن استراحت کردن خستگی درکردن دم گرفتن
مترادف و متضاد
ease off relax take a rest
1.I must rest otherwise I'll faint.
1. باید استراحت کنم وگرنه از حال خواهم رفت.
2.Pete's resting after his long drive.
2. "پیت" پس از رانندگی طولانی، دارد استراحت میکند.
کاربرد فعل rest
فعل rest اشاره دارد به انجام دادن عمل استراحت یا "استراحت کردن". مدت زمانی که طی آن، فرد استراحتکننده هیچ کار بخصوصی که نیازمند فعالیت فیزیکی باشد، نمیکند.
5 تکیه دادن قرار داشتن، گذاشتن
مترادف و متضاد
be laid lie support
1.Rest your head on my shoulder.
1. سرت را روی شانه من قرار بده [بگذار].
2.Their bikes were resting against the wall.
2. دوچرخههایشان به دیوار تکیه داشت.
فیلم The Hating Game (2021)
282_
⭐️IMDB : 6.2 / 10
🍅Rotten Tomatoes : 69%
ژانر : عاشقانه , کمدی
رده سنی : به افراد زیر 17 سال توصیه نمیشود.
خلاصه : داستان دختری به نام لوسی که با تصمیم گیری برای رسیدن به موفقیت حرفه ای بدون به خطر انداختن اخلاقیاتش، بازی بی رحمانه ای را در برابر دشمن سرد و حرفه ای خود، جاشوا، آغاز می کند
این فیلم از مجموعه ۲۹۳ فیلم سینمایی با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی همزمان ببینید. و لذت ببرید
اطلاعات بیشتر در مورد این مجموعه اینجاست
سرعت یادگیری زبان انگلیسی خود را افزایش دهید
ESL podcast
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
پادکست های ESL podcast
یکی از محبوب ترین و کاملترین پادکست های آمریکایی است حتما ازش برای یادگیری زبان استفاده کنید😍
عضویت در کانال خصوصی ESL podcast فقط ۱۲۰ تومان
برای ثبت عضویت اینجا👉 کلیک کنید
💢💢💢💢💢💢💢💢
در این کانال ما گاهی در مورد یک واژه حرف میزنیم اصلاً کاری نداریم فعل فاعل ضمیر و چه چیزی هست در مورد مفهوم یک واژه مثل who
[ضمیر]who
/huː/
1 چه کسی کی
معادل ها در دیکشنری فارسی: کی که
1.Who are all those people?
1. آن افراد کی هستند؟
2.Who told you?
2. چه کسی به تو گفت؟
3.Who's that?
3. او چه کسی است؟
کاربرد ضمیر who به معنای چه کسی/کی
از ضمیر who در جملات پرسشی برای پرسیدن اسم، هویت، عملکرد و .... یک یا چند فرد استفاده میشود. مثال:
"?Who told you" (چه کسی به تو گفت؟)
"?Who are you" (تو کی هستی؟)
2 که (ضمیر موصولی)
1.The people who called yesterday want to buy the house.
1. افرادی که دیروز تماس گرفتند، میخواهند خانه را بخرند.
2.The people who we met in France have sent us a card.
2. افرادی که در فرانسه با آنها آشنا شدیم، یک کارت پستال برایمان ارسال کردهاند.
کاربرد ضمیر who به معنای که
ضمیر Who در این مفهوم برای افزودن یا دادن اطلاعاتی در رابطه با فرد یا افرادی بهخصوص استفاده میشود و دیگر مفهوم پرسشی ندارد. به مثال زیر توجه کنید:
".Mr Smith, who has a lot of teaching experience, will be joining the school in September" (آقای اسمیت، کسی که [که] تجربه تدریس زیادی دارد، در ماه سپتامبر به مدرسه میپیوندد.)
[اسم]WHO (World Health Organization)
/ˌdʌbljuː eɪtʃ ˈoʊ/
در مورد یادگیری زبان انگلیسی در منزل اینجا کلیک کنید و با من مشورت کنید
👇👇👇👇👇👇
سریال دو دختر ورشکسته یا
2 broke girls
یک سیتکام آمریکایی است که از محصولات وارنربرادرز استو از شبکه CBS پخش شد. و خیلی ها با این سریال زندگی کردند.
خالقان این سریال مایکل پاتریک کینگ و ویتنی کامینگز هستند.
🔹داستان این سریال در محله ویلیامزبرگ نییورک رخ می دهد و دو شخصیت اصلی آن مکس بلک و کارولین چنینگ هستند
🔹این دو شخصیت که برحسب تصادف با یکدیگر برخورد میکنند و دوست میشوند کسب و کار خود را راه می اندازند
🔹این سریال اینقدر خنده دار، شیرین و مفرح است که شما رو وادار میکنه هر روز ببینید و بکار بردن اصطلاحات و اسلنگ های عامیانه و عبارات کاربردی سرعت شما را در یادگیری زبان انگلیسی چند برابر خواهد کرد خودم همشو دیدم اونم چند بار و بازم دوس دارم بیینمش.
برای دریافت این سریال اینجا👉 پیام دهید.
ضمنا این سریال شامل شش فصل و حدود 140 قسمت است.
👇👇
[عبارت]to go berserk
/tuː goʊ bərˈsɜrk/
1 کنترل خود را از دست دادن (از عصبانیت) قاطی کردن
informal
1.He went berserk when he found out where I'd been.
1. او وقتی فهمید من کجا بودم، قاطی کرد.
2 هیجانزده شدن از خود بیخود شدن
1.People were going berserk with excitement.
1. مردم داشتند از هیجان از خود بیخود میشدند.