ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل رویسیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا
میدهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
#امیر_خسرو_دهلوی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
وعده دادی که وفادار منی یادت هست؟
تا ابد دلبر و دلدار منی یادت هست؟
گفته بودی که بجز عشق نگویی با من
چون در این عشق گرفتار منی یادت هست؟
گفته بودی که شوم مست ز بویت هردم
در گلستان گل بی خار منی یادت هست؟
گفته بودی به شبم ماه نمیخواهم چون
تو فقط ماه شب تار منی یادت هست؟
گفته بودی که نگویم به کسی رازم را
تاخودت محرم اسرار منی یادت هست ؟
گفته بودی که نداری به طبیبی ، حاجت
مهربانم تو پرستار منی یادت هست ؟
من همانم که تو را با دل و جان باور کرد
و تو هم مطلع اشعار منی یادت هست؟
تک به تک یاد تو اوردم و میگویم که
گرچه هم در پی انکار منی ، یادت هست؟
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
به تو فکر میکنم
و تو همیشه در عجیب ترین زمان ؛
و غریب ترین مکان ها ،
"در قلب منی "
چه احساس زیبایی است ،
که ناگهان
با فکر زیبای تو
غافلگیر شوم ...
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
چه #شب ها که بی تو
دلم غصه دار است
به یادت وجودم
تب بی قرار است
بیا ای گل من
که با تو بهار است
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
نقل است که به ابوسعید ابوالخیر، گفتند:
فلانی شاهکار می کند، چرا که قادر است پرواز کند.
گفت: این که مهم نیست، مگس هم می پرد.
گفتند: فلانی را چه می گویی؟ که روی آب راه می رود!
گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار ﺭا می کند.
پرسیدند: چه چیزی در نظر شما شاهکار است؟
گفت: این که در میان مردم زندگی کنی
ولی هیچ گاه به کسی زخم زبان نزنی،
دروغ نگویی، کلک نزنی و سوءاستفاده نکنی.
به هوا بپری، مگسی باشی و
بر آب روی، خسی باشی...
دلی بدست آر،
تا کسی باشی
👤 #ابوسعید_ابوالخیر
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
نقل است که به ابوسعید ابوالخیر، گفتند:
فلانی شاهکار می کند، چرا که قادر است پرواز کند.
گفت: این که مهم نیست، مگس هم می پرد.
گفتند: فلانی را چه می گویی؟ که روی آب راه می رود!
گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار ﺭا می کند.
پرسیدند: چه چیزی در نظر شما شاهکار است؟
گفت: این که در میان مردم زندگی کنی
ولی هیچ گاه به کسی زخم زبان نزنی،
دروغ نگویی، کلک نزنی و سوءاستفاده نکنی.
به هوا بپری، مگسی باشی و
بر آب روی، خسی باشی...
دلی بدست آر،
تا کسی باشی
👤 #ابوسعید_ابوالخیر
شبتون بخیر ❤️
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
من آرد ِ عشق ِ خویش را بیختهام
دیگر اَلَکش را به دل آویختهام
ته ماندهی عشق در وجودم را هم،،
در حنجرهی شعر و غزل ریختهام...
#فرشته_تشکری
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
ما از لحاظ بیولوژیکی،شناختی،جسمی و معنوی برای دوست داشتن ، دوست داشته شدن و تعلق داشتن برنامه ریزی شده ایم.
در صورت برآورده نشدن این نیازها،عملکردی را که باید داشته باشیم نداریم. درهم می شکنیم.بی حس می شویم.
درد می کشیم.دیگران را می رنجانیم.
📙 #زندگی_باتمام_وجود
✍ #برنه_براون
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
بهم زنگ زد گفت خونه ای؟ گفتم خونهام ... گفت پس می بینمت.
می دونستم داره با دختری که نمی شناسه ازدواج می کنه! با دختری که قبل از خواستگاری حتی اسمش هم نشنیده بود. می دونستم از دختری که دوست داشته جدا شده، ولی هیچوقت دلیلش رو نمی دونستم.
در زد و با یه کارتن بزرگ اومد تو خونه. کارتن رو گذاشت یه گوشه و گفت واست زحمت دارم. میشه اینارو نگه داری؟ گفتم چیه؟ گفت یه سری یادگاری ... یه سری خاطره. بذار تو انبار یا تو کمد دیواری... فقط میشه یه خواهشی کنم؟ اگه یه روز اومدم سراغش بهم پس نده! نذار برگردم تو فکر و خیالش. نذار دوباره هوایی بشم. گفتم رفیق بهش پس بده. اگه نمیشه بنداز دور. بیخیال نگه داشتنش شو. گفت خواستم بندازم دور ، نتونستم. گفتم می خوای من بندازم دور ؟ گفت نه ... نگه دار ولی هروقت اومدم سراغش بهم پس نده. وقتی این رو گفت فهمیدم خیلی زود هوایی میشه ، خیلی زود میاد سراغش. وقتی داشت می رفت بهش گفتم «رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه خواست ولی نمیشه داشت.» گفت کارت عروسی رو واست می فرستم.نرفتم... من فقط عروسی و دامادی کسایی میرم که بدونم هم دیگه رو می خوان. از ته دل می خوان.
امشب بعد از هفت ماه بهم زنگ زد و گفت خونه ای؟! گفتم خونه ام ... گفت پس می بینمت.
دم در وایساد و گفت اون امانتی رو میدی من برم؟ گفتم بیا تو ، خودت گفته بودی اگه اومدی سراغش بهت پس ندم. گفت بیخیال جان جَدّت... عصبی بودم یه چی گفتم. حوصله ی بحث هم ندارم. گفتم من بهت پس نمیدم ولی گذاشتم تو طبقه پایین کمد دیواری... می تونی خودت بری برداری. بعد خودم رفتم دم در وایسادم. کفشش رو درآورد و رفت کارتن رو برداشت، پاشنه ی کفشش رو خوابوند و با کارتن رفت سمت آسانسور. بهش گفتم همه چی خوبه؟ زندگی خوبه؟ همین طور که دکمه ی آسانسور رو با حرص می زد گفت « رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه داشت ولی نمیشه خواست »
#حسین_حائریان
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
#فاضل_نظری
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
من کجا و
غزل و
قافیه و
شعر
کجا ...!!!
این تو بودی
که شدی باعث شاعر شدنم
#مصطفی_محمدی
یاریات را گَر دریغ از من نداری، بیگمان
میکشاند سوی ساحل کَشتی خود را، دلم
دورم از ساحل اگر من، تو به دریا دل بزن
تا کنی نزدیک تر راه دلت را تا دلم
#حسین_منزوی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
وظیفۀ شما این نیست که خودتان را به شکل انتظارات دیگران درآورید، وظیفۀ شما این است که به خودتان و تواناییهایتان باور داشته باشید. وقت آن رسیده که بدونِ شرمندگی خودتان باشید و به دنیا نشان دهید که وقتی یک زن بخواهد برای رسیدن به خواستهاش خودش را به چالش بکشد چه اتفاقی رخ میدهد. وقت آن رسیده که عذرخواهی و شرمندگی را به خاطر کسی که هستید کنار بگذارید. وقت آن رسیده تا تبدیل به همان کسی شوید که واقعاً هستید.
#ریچل_هالیس
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#سعدی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
امیدوارم به زودی زندگیت
اونقدر قشنگ بشه که
بشینی یه گوشه دنج
به خوشبختیت نگاه کنی...
#سلام به دوستان عزیزم
روزتون عالی و پرانرژی و شاد
دلتون پر شوق زندگی 😍❤️💐
🌱🕊 @timar 🌱 ™
هیچ چیزی در دنیا به این نمیارزد که انسان
از آنچه دوست دارد رو گردان شود.
با وجود این، من هم روی گرداندهام
بی آنکه قادر باشم بدانم چرا...
📒طاعون
#آلبر_کامو
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
از سخن چینان شنیدم..
آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور ..
تا بگویم کیستم
چون شکست آینه،
حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم
تا بیننم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی
ساده نیست
کاش قدری
پیش از این یا بعد از آن
میزیستم
#فاضل_نظری
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد
لاله زلف سرکشش را شانه کرد و ناز شد
شبنم از خورشید عالم تاب،
جانی تازه یافت
رفت بالاتر ز جو با ابرها دمساز شد
شاپرک آهسته نبض نرگس رعنا گرفت
ارغوان جامی به چنگ آورد و بس طنّاز شد
#سلام به دوستان عزیزم
روزتون عالی و پرانرژی و شاد
دلتون پر شوق زندگی 😍❤️💐
🌱🕊 @timar 🌱 ™
نخفتهایم که شب بگذرد، سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس، بال و پر بزند
نخفتهایم که تا صبحِ شاعرانهی ما
زِ ره رسیده و همراهِ عشق، دَر بزند!
#حسینمنزوی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم
ما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیست
از عمر که با نالۀ مستانه نباشیم
سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
چون می نرسد دست به دامان حقیقت
سهل است اگر در پی افسانه نباشیم
هر شب به دعا می طلبیم اینکه نیاید
آن روز که ما در غم جانانه نباشیم
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
دو دسته از آدما هستن که اصلا نباید دلت بخواد باهات در بیفتن،
اونایی که هواتو دارن
و اونایی که شکمت رو سیر میکنن.
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
آدمک خسته شدی از چه پریشان حالی؟
پاسی از شب که گذشته است چرا بیداری ؟
آن دو چشم پر غم را به کجا دوخته ای ؟
دلت از غصه سیاه است چرا سوخته ای ؟
تو که تصویر گر قصه ی فردا بودی ،
تو که آبی تر از آن آبی دریا بودی ،
آدمک رنگ خودت را به کجا باخته ای ؟
کاخ امید خودت را تو کجا ساخته ای ؟
آخرین بار که بر مزرعه من باریدم،
روی دستان تو من شاپرکی را دیدم ،
تو چرا خشک شدی، او چرا تنها رفت ؟
من که یک سال نبودم چه کسی از ما رفت ؟
این سکوتت که مرا کشت صدایی تر کن ،
این منم آبی باران تو مرا باور کن ،
باور از خویش ندارم که چنین می بارم ،
بگذر از این تن فرسوده کز آن بیزارم ،
نه دگر بارش تو قلب مرا سودی هست ،
نه برای تب من فرصت بهبودی هست ،
آنکه پروانه شدن را ز من آموخته بود،
دلش انگار به حال دل من سوخته بود،
شاپرک رفت،دلی مرد،عزا بر پا شد ،
رفت و انگار دلم مثل خدا تنها شد ،
آری این بود تمام من و این بیداری ،
جان باران چه شده از چه پریشان حالی ؟
برو که آدمکی منتظر باران است ،
او که با شاپرک قصه ی ما خندان است،
من و این مزرعه هم باز خدایی داریم ...
در پس کوچه شب حال و هوایی داریم
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
همه ما یکسان به دنیا آمدهایم: برهنه، هراسان و بیسواد.
بعد از این ورود بزرگ، زندگی مجموعهای از انتخابهایی خواهد بود که خودمان داریم.
انتخابهای ما میتوانند بهترین دوست یا بدترین دشمنمان باشند. میتوانند ما را به اهدافمان برسانند یا به سیارهای دورافتاده بفرستند تا دور خودمان بچرخیم.
#دارن_هاردی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
هیچکس آنجور که او میخواست غم او را نمیخورد. او گاهی بعد از رنجی طولانی بیش از همهچیز دلش میخواست که (گرچه از اقرار به این معنا شرم داشت) کسی برایش مثل طفل بیماری غمخواری کند. دلش میخواست مثل طفلی که ناز و نوازشش میکنند رویش را ببوسند یا برایش اشک بریزند و دلداریاش بدهند.
#لئو_تولستوی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
ما پلنگیم!
مگو لکه به پیراهنِ ماست
مشکل از آینهٔ توست!
خطا از ما نیست
#فاضل_نظری
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
دنیا، اَلَم غفلت و عقبی،
غمِ اعمال
آسودگی از ما
دو جهان
فاصله دارد
#بیدل_دهلوی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
وإني لأوصيك بروحي،
فهي تسافر إليك
أكثر مما تستقر لدي.
و من سفارشِ جانم را به تو میکنم
چرا که او بیشتر به سویِ تو میآید
تا پیشِ من بماند...
#احمد_شوقی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
مَجو
زِ دولت نوکیسه
چشم و دل سیری
که این هما
زِ دهان سگ
استخوان گیرد
#صائب_تبریزی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️
نیمهشب آمد خیالت، نیمهجانم را گرفت
ابر دلتنگی دوباره آسمانم را گرفت
تا دلم در کوی نومیدی برایت میسرود
لکنتی آمد زبان بیزبانم را گرفت
در میان خاطراتت در وداع آخرین
قطره قطره اشک آمد دیدگانم را گرفت
عمر من سر میرود باحسرت آغوش تو
با نبودت مهربان دنیا امانم را گرفت
زندگی با من چه بازیهای پنهانی نکرد
بس که تابم داد صبر آستانم را گرفت
تا سفر رفتی ، گناه غم میان باورم
دینم و ایمانم و یکسرجهانم را گرفت
شانههای مهربانت را بیاور خوب من
گریههای لعنتی تاب و توانم را گرفت
#زهرا_ضیایی
🌱🕊 @timar 🌱 ™️