کاش دنیا مثل دیواری بود که پشت داشت و
میشد رفت پشت آن ایستاد. کاش دنیا در
خروجی داشت که میشد از آن بیرون زد و رفت
توی حیاط پشتی آن و دراز کشید و خوابید یا در
بی خیالی محض دستها را توی جیب گذاشت و
سوت زد یا در تنهایی مطلق نشست و سیگار
کشید و قهوه خورد. کاش میشد دنیا را، منظورم
این است همه دنیا را، همه دنیا را با ستاره ها
و کهکشان ها و آسمان ها و زمین هایش، مثل
قالی لوله کرد و کنار گذاشت.
#مصطفی_مستور
💛 @textpoem1
وقتی معشوق دور است، جای او را خیال میگیرد. آدمیزادی در تخیل بنا میشود و با تو میخندد، حرف میزند، میماند. همهچیز بینقص رخ میدهد. حتی او هم تو هستی و "او" واقعا در کار نیست. به قولی از کیارستمی، تو سوال میکنی و تو جواب هم میدهی. تو برایش چای میریزی، مینشینی و آن چای را مینوشی. پس او در خیال تو، هماهنگ با انتظارِ تو رفتار میکند. موافق است. با تو صادق است. پاک است. بدترین نکته در ارتباط با غیبت معشوق، همین است. او حضور ندارد، و نمیتواند به خودش گند بزند.
#معین_دهاز
💜 @textpoem1
هر آدمی یه رنگ داره، یک رنگ مخصوص به خودش.. بعضی رنگا قشنگن بعضی از رنگا غمگینن، بعضی رنگا پر رنگ اند و بعضی کم رنگ، بعضیا روشنن بعضیا تیره..
اما سهم مرگ مال یک آدم با رنگ براقه.. نمیشه به هر رنگی داد. آدمی که مرگ رو قبول میکنه، همون لحظه ظرفیت خیلی عمیقی پیدا میکنه، یک جور آگاهی خیلی وسیع، چیزهای بزرگی رو درک میکنه..
قبول کردن سهمیه ی مرگ به درک این مسئله می ارزه
#هاروکی_موراکامی
📚سوکورو تازاکیِ بی رنگ
💛 @textpoem1
یادمه قبل از سوال
كبوتر با پای من راه می رفت
جیرجیرك با گلوی من می خوند
شاپرك با پر من پر می زد
سنگ با نگاه من برفو تماشا می كرد
سبز بودم ، درشبِ رویش گلبرگ پیاز
هاله بودم در صبح گِرد چتر گل یاس
گیج می رفت سرم در تكاپوی سر گیج عقاب
نور بودم در روز
سایه بودم در شب
خود هستی بودم
روشن و رنگی و مرموز و دوان
من عفریته مرا افسون کرد
مرا از هستی خود بیرون کرد
راز خوشبختی آن سلسله خاموشی بود
خود فراموشی بود
چرخ و چرخیدن خود با هستی
حذر از دیدن خود در هستی
حلقه افتاد پس از طرح سوال
ابدی شد قصه حجر و وصال
آدمی مانده و آیا و محال..
#حسین_پناهی
💛 @textpoem1
سکوت، مثل نور، یک نیروست؛ سخنیست با صدایی که به علتِ سرعتِ حرکتِ زیاد، به سکوت تبدیل شده است؛ مثل چرخ رنگ هایی که در چرخش سریع، سفیدِ سفید می شوند.
زیبایی سکوت، مثل زیبایی جاییست که سکوت در آن فرود می آید: تمامیِ آسمانِ شب.
#نادر_ابراهیمی
💛 @textpoem1
ویرانهایست این جهان. عمر کفاف نمیدهد که آباد کنیم. و غیرت، رخصت نمیدهد که رها کنیم. اینگونه رها کردن نشانهی رذالت، پس آبادسازی یک گوشهی گُم جهان به دست ما، آبادسازی کل عالم است به دست همگان!
#نادر_ابراهیمی
💛 @textpoem1
▪️ما دلمون برای خودمون تنگه ...▪️
متن:
#پریسا_زابلی_پور
گوینده:
#امیر_نظام_صمد_آبادی
تدوین:
#Mh_Nzr_Artworks
...
@Mh_Nzr_Artworks
گاهی به لبهایی فکر کن که بوسیدی. به شهد علاقه. به لحظه های نور. به آن چند ثانیه فکر کن که چشمها را بسته بودی، آتش در رگ هایت می دوید، و در مصاف حماسی لبها پرنده شده بودی، بدون پر و بال و بدون شوق رفتن.
روزگار مرگ آلودی است. حتما گاهی به زندگی فکر کن. مخصوصا قبل از خواب. که یاد گرفته ام خوابیدن، شکل کوچکی از مردن است. همان طور که فکر کردن به محبوب، شکل کوچکی است از زیستن...
حمید سلیمی
@bamanbekhaaaan
ایمان آوردم به دستان معجزه گرت
براستی اندوهی بالاتر از نبودن تو نیست...
مهربانیت به من نزدیکست و عطر تنت می نوازد مشامم را....
در بحبوحه های روزانه ام،کمتر سراغت را میگیرم،
اما اینک که شب میرسد و آغوش تنهایی را بغل میکنم،
گرمای وجودت عجب دلچسب میشود در این زمستان رابطه مان...
رویای غرق شدن در چشمانت را دارم،حس بدی ست از دور به اقیانوس زیباییت به تماشا نشسته باشم،اما تشنه ی نوازش پری چهره ی تنازت باشم...
سرگرم و مست خاطراتت هستم،چت میشوم وقتی مرور میکنم گذشته را و قفل بر عاشقانه هایی که میسوزاند تنم را،بازهم بهمن به من نزدیک است،تیر میکشد قلبم...
زار میزند،غنچه غنچه اشک میریزد،فدای لولو مرواریدگونه ی نگاهت،مستانه و قبراق راهت را ادامه بده،از دور مراقبت هستم،سایه ی سیاه تقدیر،درخشش آفتاب قلبم را از تو گرفت و چرخ ناکوک روزگار برحکم دلم چربید...
غنچه ی سربسته ی رابطه مان بی آنکه بفهمیم گل شد،بهار بی برگش،تابستان سبز شد،جاری و روان...
ولی خزان اندوهگینش به زردی پاییز رنجاند و رنجاند و رنجاند...
حال زمستان بهمنی ام، رو به اتمام ام...
قبل از اینکه این قلب منجمد از تپش بیفتد،
بهار رویاهایت را آرزو دارم..
بهاری که نه پاییز دارد و نه زمستان....!!!
#الیاس_قاسمی
از مجموعه شعر نانوشته
#ارسالی
💜 @textpoem1
إنَّ عيْنَيْكِ هُمَا ما كَتَبَ اللهُ عليَّا
فاتركيني نائماً بينهما
واقْفِلي البابَ عليَّا.
چشمان تو را خداوند بر من مُقدّر ساخته،
بگذار میان آنها خواب بمانم وُ
در را به رویِ من قفل کن.
#نزار_قبانی
💛 @textpoem1
بهار خنده زد و ارغوان شكفت.
در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه ميفكن!
بودن به از نبود شدن،
خاصه در بهار . .
#احمد_شاملو
💛 @textpoem1
نمیدانم چه کسی صاحب من است؟
کدام خدا صاحب من است؟
کدام شیطان؟
نمیدانم چه کسی حامی من است؟
نه آسمان به دادم میرسد
نه دنیا
نه قانون
نه ناقوس کلیسا و
نه منارهی مسجدها…
نمیدانم آخر من به که و به چه سوگند یاد کنم
نمیدانم چه کسی پناه و پشتیبان من است؟
من اکنون کوهی بیسوگندم
سوگند من دود است
حرفم، خاکستر
فریادم، خون کُشتهشدگان
و هر کوچی برایم به بیراهه است
تا کوچ هست، کوچ میکنم
تا آتش هست، میسوزم
تا آب هست، غرق میشوم
تا چاقو هست، قربانی میشوم
تا خاک هست، بیوطنم
تا کوه هست، سقوط میکنم
تا طنابِ دار هست، حلقآویز میشوم.
من پیش از موسا، آواره بودهام
من پیش از عیسا، مصلوب شدهام
من پیش از قریش، زندهبهگورم کردهاند
من پیش از حسین، سرم را بُریدهاند.
#شیرکوبیکس
💛 @textpoem1
.
در پاریس دوستت خواهم داشت
در بارانِ بیامانِ لندن
در هُرمِ شرجیِ بارسلون
میان کوچههای سنگیِ پراگ
در خیابانهای خلوت بروکسل
در تنگانگ چایخانههای کوچک استانبول
بر پیادهروهای ساحلی لیون.
.
دوستت خواهم داشت
در روز
در شب
در صبحگاهان
.
دوستت خواهم داشت
به وقت تشنگی
به وقت گرسنگی
به گاهِ خستگی
.
دوستت خواهم داشت
به وقت قهقهه
به وقت گریه
به وقت بغض
.
دوستت خواهم داشت
در سکوت
در کلام
در صلح
در جنگ
.
دوستت خواهم داشت
در رفتن
در آمدن
در بودن
در نبودن
.
دوستم بدار
ساده
آرام
بیحرف
در زندگی
در مرگ
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
.
https://www.instagram.com/p/CLSHal8BO36/?igshid=1vq5yvi7kpnbf
میدانستم که داستان به همینجا ختم نمیشود..
وقتی هنوز تنها دست های تو میتوانند رویاهای بهم تنیده ام را شانه کنند
و تنها موسیقی چشمان توست، که آرزوهای خفته ام را به آواز سر می آورند..
آری، داستان به همینجا ختم نمیشود..
وقتی امید به رسیدن، تنها در استواری گام های تو رنگ میگیرد
وخستگی کهنه ی سال های من، تنها با تکیه بر دیوار پر صلابت شانه ات فرو میریزد..
نه، بدون شک داستان به همینجا ختم نمیشود..
#یاسمین_احمدی
💛 @textpoem1
شناختن تاریکی های خویش
بهترین روش برای تعامل با
تاریکی های دیگران است.
#کارل_گوستاو_یونگ
💛 @textpoem1
پرندگان را آزاد کردم
زیرا فهمیدم، نداشتن
تنها راهِ از دست ندادن است
#گروس_عبدالملکیان
💛 @textpoem1
نه برای آن زن زیبایی که با چشمان رنگیاش
از پشت پنجره به درختانِ منهتن مینگرد
نه برای آن دوشیزهی بلند قامت
که مدال دختر شایسته را بر گردنش آویخته اند
نه برای آن زن که از پشت شیشهی تلویزیون
چشم میلیونها مرد را از پلک زدن متوقف میسازد
نه برای آن بانوی اسب سوار
که موهایش در باد به شعری از نرودا میماند
من برای تو دلتنگم
من از میان این هشت میلیارد نفر
تنها برای تو دلتنگم
من تنها برای تو دلتنگم
برای تو با آن لباسهای ارزانت
همچون لباسهای کهنهی خودم
برای تو با آن چشمهای عینک زدهات
که مرور سردردهای خودم هستند
من دلم تنها برای تو تنگ شده
برای تو با آن دغدغههای کوچکت
همچون دردسرهای پیش افتادهی خودم
برای تو دلتنگم
برای عطر کم قیمتت
همچون ادکلن قلابی خودم
که قبل از رسیدن به هر قرار
از پیراهنم فرار میکند
دلتنگ هیچکس نیستم الاّ تو
تنها دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو با آن هراس های کوچکت
و شمردن چندبارهی پولهایت برای کرایهی ماشین
همچون دلهرهی خودم
برای حساب کردن دو فنجان چای
من فقط دلتنگ تو هستم
و دلم میگوید جهان بدون آن هشت میلیارد نفر هم راه خود را ادامه میدهد
اما بدون تو
اما تنها بدون تو
قطعا به پایان میرسد
#بابک_زمانی
📚مجموعه شعر اطراف
💛 @textpoem1