لذتی كه نابغه از زيبایی می برد و تسلی خاطری كه از هنر می يابد و هیجانی كه از دیدن هنر و هنرمند در او پیدا می شود ، همه ی غم و اندوه زندگی را از یاد او خواهد برد. اين جبران رنجی است كه از روشن بینی و تنهایی خود می برد.
#آرتور_شوپنهاور
@soutidastan
اقتباس رادیویی کتاب
📙 #روز_شغال
✍ اثر: #فردریک_فورسایت
🎙گوینده: آرمان غفاریان
#معرفی_و_ارائه_کتاب
آدمکشی با نام مستعار «شغال» اجیر شده است تا در تابستان سال ۱۹۶۶ رئیسجمهور فرانسه «شارل دوگل» را به قتل برساند. پس از تلاش نافرجام برای ترور دوگل در اوت سال ۱۹۶۲، گروه «سدس» با مشکلات فراوانی روبهرو میشود و بسیاری از سران آن شناسایی میشوند. رئیس جدید گروه، سرهنگ رودن، تصمیم میگیرد تا آدمکشی حرفهای را که هیچ ارتباطی با گروه ندارد، اجیر کند. مردی انگلیسی با اسم رمز «شغال» انتخاب میشود که خونسردی بزرگترین امتیازش است و ....
فردریک فورسایت (زاده ۲۵ اوت ۱۹۳۸) نویسنده و گهگاه مفسر سیاسی انگلیسی است. او بیشتر به خاطر رمانهای مهیجش از قبیل روز شغال، سگهای جنگ، پروندهٔ اودسا، تندیس و مُشت خدا، شناخته شده است.
@soutidastan
کتاب صوتی
📙 #خودشناسی
✍اثر: #آلن_دو_باتن
📝ترجمه: محمد هادی حاجی بیگ لو
🎙خوانش : افسانه یزدانی
تعداد صفحات: ۸۸ صفحه
@soutidastan
#فیلم_کوتاه 📽
🎬فیلم بسیار زیبای «تقارن»
💢بدون شرح ...
🏅برنده جایزه بزرگ جشنواره Vimeo در سال 2012
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
رمان جنجال برانگیز کارلوس فوئنتس با نام رمان پوست انداختن، که در سال 1968 برای اولین بار منتشر شد، داستان چهار نفر را روایت می کند که در روز یکشنبه ی قبل از عید پاک، با اتومبیل از مزیکوسیتی به مقصد شهر وراکروز به راه می افتند. فرانس، راننده ی این اتومبیل، در گذشته طرفدار حزب نازی بوده است و معشوقه ی مکزیکی اش، ایزابل و همچنین خاویر، شاعری بااستعداد اما ناموفق و همسر کج خلقش، او را در این سفر همراهی می کنند. اما شخصیت پنجمی هم وجود دارد و آن راوی داستان است. از طریق این شخصیت است که متوجه می شویم همه ی این افراد به دنبال یافتن ارزش و هدفی راستین در زندگی خود هستند: عشق برای الیزابت، خلق یک اثر برای خاویر، تجربه برای ایزابل و رستگاری برای فرانتس.
قسمت هایی از کتاب پوست انداختن
آدم همیشه ناچار است از چیزی دست بکشد تا دیگران بتوانند زندگی شان را بکنند.
اول رنج بکش بعد حق داری از رنج کشیدن حرف بزنی. اما رنج، خواه به کوچکی جنازه ای تصادفی جلوی در خانه ات باشد یا به بزرگی سرطانی توی دل و روده ات، تا نشناختیش، ازش حرف نزن.
من همه چیز را تحمل می کنم غیر از چیز کهنه ای که یکسره تکرار شود. هیچ چیز آن قدر جالب نیست که بالاخره ملال آور نشود.
@soutidastan
سیاست کشمکش آدم هاست بر سر قدرت نسبی نه ناکجا آباد آرمانی ، و حکومت کردن یعنی نگه داشتن اتباع در وضعی که به فکر قاپ زدن قدرت از دست تو نیفتند.
#کارلوس_فوئنتس
کتاب: پوست انداختن
@soutidastan
#فیلم_کوتاه 📽
🎬 فیلم کوتاه "اتاق ۸"
💢گفتگویی کوتاه بین دو زندانی در قالب سورئال سینمایی که بهمراه هیجان و ترس است.
🔸زیرنویس فارسی
🎗برنده بهترین فیلم کوتاه بفتا "2014"
@soutidastan
احمقانهترین خواستۀ بشر این است که انتظار دارد با تکرار روشهای همیشگیاش به نتایج متفاوت برسد...!
انیشتین
@soutidastan
#گلستان_سعدی
باب اول حکایت پانزدهم
✨یکی از وزرا معزول شد و به حلقه درویشان درآمد. اثر برکت صحبت ایشان در او سرایت کرد و جمعیت خاطرش دست داد. ملک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد و گفت: معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی.
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست و زبانِ حرف گیران رستند
ملک گفتا: هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیر مملکت را بشاید. گفت: ای ملک نشان خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.
هماى بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
سیه گوش را گفتند تو را ملازمت صحبت شیر به چه وجه اختیار افتاد؟ گفت: تا فضله صیدش می خورم و از شر
دشمنان در پناه صولت او زندگانی می کنم. گفتندش اکنون که به ظل حمایتش درآمدی و به شکر نعمتش اعتراف کردی چرا نزدیکتر نیایی تا به حلقه ی خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد؟ گفت: همچنان از بطش او ایمن نیستم.
اگر صد سال گبر آتش فروزد
اگر یک دم در او افتد بسوزد
افتد که ندیم حضرت سلطان را زر بیابد و باشد که سر برود و حکما گفته اند از تَلوُن طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند ودیگر وقت به دشنامی خلعت دهند و آورده اند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازى و ظرافت به ندیمان بگذار
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
کتاب بیگ بنگ، فلسفه و خدا توسط فیلسوف علم، جانر تاسلامان نوشته شده است. نویسنده در این کتاب تلاش می کند پیامدهای الهیاتی و فلسفی نظریه بیگ بنگ را تبیین کند و به این پرسش دیرپا پاسخ دهد که آیا جهان را خدا آفریده است یا نه؟ او علاوه بر این پرسش، به بسیاری از پرسش های هستی شناسانه دیگر نیز پاسخ می دهد.
کتاب در بعد علمی به تشریح تئوری بیگ بنگ و پیش زمینه تاریخی آن می پردازد و در بعد فلسفی، نظرات، آراء و دیدگاه های فلاسفه برجسته جهان در خصوص آفرینش جهان را بازگو می کند. او سپس گامی به پیش می گذارد و ادعاهای ادیان را در خصوص آفرینش جهان با یافته های علمی و افکار فلاسفه مقایسه می کند.
جانر تاسلامان در بیگ بنگ فلسفه و خدا تلاش کرده است تا مثل همه آثار دیگر خود، به یکپارچگی حوزه های علم، دین و فلسفه بپردازد.
در پشت جلد کتاب آمده است:
آیا نظریهی انفجار بزرگ درست است؟ نظریهی بیگ بنگ به لحاظ فلسفی و از دیدگاه ادیان به تأیید کدام نتایج میانجامد؟ آیا خدا وجود دارد؟ آیا وجود خدا با دادههای علمی و دلایل عقلی و منطقی اثبات میشود؟ به راستی، آیا قوانین علمی، تشکلهای جهانی، تمام جانداران، تصادفی به وجود آمدهاند یا محصول آفرینشی هوشمندانه هستند؟ پاسخهایی که به فراخور این پرسشها داده خواهد شد؛ در این که به چه چیز باور داشته باشیم و نیز، در خصوص اینکه آیا حیات مفهومی دارد یا خیر، نتایج مهمی به همراه خواهد داشت. تئوری بیگ بنگ با نشان دادن وجود نیستی پیش از هستی و تولد جهان از عدم به عنوان بزرگترین اکتشاف علمی قرن لقب گرفته است. جانر تاسلامان در کتاب بیگ بنگ، فلسفه و خدا با بیانی شگفتآور به یکپارچگی حوزههای فلسفه، علم و دین میپردازد و نتایج مسحورکنندهای را که از بررسی یکپارچهی این تئوری در حوزههای علم مدرن، فلسفه و تئولوژی (خداشناسی) به دست میآید، پیشروی چشم خوانندگان مینهد.
@soutidastan
کتاب صوتی
#بیگ_بنگ_فلسفه_و_خدا
نویسنده #جانر_تاسلامان
ترجمه: رامین کریمی
تعداد صفحات: ۲۸۷
کیفیت ضبط: خوب
@soutidastan
#فیلم_کوتاه 📺
🎥فیلم کوتاه ماهی و من
👨🎨کارگردان: بابک حبیبیفر
👈جایزه بهترین فیلم کوتاه بینالملل جشنواره آمریکا
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
📝داستان «عاشق مترسک» با مفاهیم جدیدی از مرگ، زندگی و رهایی آشنا میشویم، مثلا دریا نماد آزادی است که به بند اسارتی برای مترسک بدل میشود و به او اجازه رهایی نمیدهد....
«عاشق مترسک» نوشتهی فیلیس هستینگز ما را به یک مزرعه میبرد؛ جایی که دختری ساده و روستایی با پدری سنگدل و خشن زندگی میکند.
📝روزی دخترک تصمیم میگیرد تا مترسکی بسازد؛ چیزی در این دنیا که از آنِ خودش باشد؛ جایگزین همهی نداشتههای گذشته و حال... کسی که بتواند با او گفتوگو کند. او با سختی و عشق، وسایل مورد نیاز را فراهم و مترسک را درست میکند. دلش میخواهد او را در اتاقش نگه دارد، اما پدر مجبورش میکند تا مترسک را در مزرعه بگذارد و این نخستین لحظهی جدایی است.
در این میان مترسکِ دخترک، جان میگیرد و برای او تبدیل به دوستداشتنیترین فرد زندگیاش میشود. مترسک نفس میکشد و کیسههای خاکاره جای خود را به گوشت و پوست واقعی میدهند! از آن هم عجیبتر اینکه مترسک حرف میزند و نام دخترک را میپرسد و از این لحظه، «اگنس» وارد سرزمین پریان میشود....
📝آیا نیروی عشق همانگونه که خود اگنس می گوید: «عشق مایهی حیات است و من عاشق مترسکم بودم»، به مترسک حیات داده است؟ یا ما صرفاً درگیر تخیلات دختری مالیخولیایی هستیم که برای فرار از تنهایی به توهماتش دستور خلق موجودی خیالی را داده است؟ شاید هم با مجرمی فراری و خطرناک روبهروییم!
داستان «عاشق مترسک» مرزی است بین خیال و واقعیت و همین نکته ما را تا پایان قصه با خود میبرد....
📝داستان جمله ای کلیدی دارد با این مضمون: عشق زنده می کند، و دختر ساده و روستایی داستان با باور این موضوع مترسکی می سازد که زنده می شود و بالاتر از آن عاشق می شود و بر خلاف تصور شما این مترسک مردی واقعی است که در جلد مترسک رفته و سرنوشت دختر را تغییر می دهد و ما نتیجه می گیریم ایمان حقیقی هر ناممکنی را ممکن می سازد
@soutidastan
داستان نیمه بلند
#وقتی_باد_بدبختی_بوزد
اثر: #گابریل_گارسیا_مارکز
ترجمه: #احمد_گلشیری
اجرای: باران کویر
۶ فایل صوتی
کیفیت اجرا: خیلی خوب
📝دختری که مادربزرگش به خاطر بدهیاش او را مجبور به همخوابی با همه مردها میکند....
@soutidastan
■ آنچه آدمی در خود دارد، برای خرسندیش در زندگی، اساسی ترین امر است.
غالب کسانی که مبارزه برای رفع نیازهایشان را پشت سرگذارده اند، فقط به این علت که مایه ای اندک دارند، در واقع به اندازهٔ کسانی ناراضی اند که هنوز به منظور رفع نیازهای خود با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند.
خلا درونی، کسالت باری تخیل و فقر ذهنی، آنان را به سوی جمع می راند، جمعی که خود از این گونه افراد تشکیل شده است:
زیرا هرکس از همسان خویش لذت میبرد. آنگاه با هم به جستجوی تفریح و سرگرمی می روند و آن را نخست درلذات حسّی، خوشگذرانی های گوناگون و سرانجام در عیاشی افسارگسیخته می یابند. علت اسراف بی حسابی که جوان یک خانوادهٔ ثروتمند با آن، میراث کلان خود را در اندک زمانی به باد می دهد، چیزی نیست مگر یکنواختی کسل کنندهٔ ناشی از همین فقر و خلا ذهنی که وصف آن رفت.
چنین جوان به ظاهر ثروتمندی که با فقر درونی وارد جامعه شده است، بیهوده می کوشد با به دست آوردن همهٔ چیزهایی که در بیرون وجود دارد، ثروت ظاهری را جایگزین غنای درونی کند. او به پیر فرتوتی می ماند که میکوشد با رایحهٔ دختران جوان، خود را تقویت کند. به این ترتیب، سرانجام فقر درونی موجب فقر بیرونی نیز می گردد.
📚 #در_باب_حکمت_زندگی
👤 #آرتور_شوپنهاور
@soutidastan
کسی که وظیفه خاص انسان را به خوبی انجام می دهد هم عقلانی است و هم اجتماعی. برای به انجام رساندن وظیفه اجتماعی ام – یعنی وظیفه ام در قبال همنوعانم - باید دغدغه همه افراد بشر را داشته باشم. باید به خاطر داشته باشم که ما آدمیان برای یکدیگر آفریده شده ایم و به قول مارکوس، به دنیا آمده ایم تا مثل دست ها و دیدگان با هم کار کنیم و یار هم باشیم.
من وظیفه دارم به همنوعانم نیکی کنم و در ارتباط با آنها صبور باشم. مارکوس مخالف آن بود که وظایف اجتماعی مان را به طور گزینشی انجام دهیم؛ مثلا حتی با وجود اینکه با دوری از آدم های مزاحم، زندگی راحت تری خواهیم داشت، حق نداریم از مواجه شدن و تعامل با آنها پرهیز کنیم.
باید با چنین افرادی روبرو شویم و با هم برای سعادت مشترکمان تلاش کنیم. پاداش عمل به وظیفه اجتماعی چیزی به مراتب ارزشمندتر از قدردانی و تحسین یا همدلی دیگران است. پاداش عمل کردن به وظیفه اجتماعی مان از نظر مارکوس یک زندگی خوب است.
👤 #ویلیام_اروین
📚 #فلسفه_ای_برای_زندگی
لینک دریافت کتاب 👇
t.me/soutidastan/30478
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
درباره کتاب خودشناسی
یکی از برجستهترین مشخصههای ذهن ما انسانها این است که فهم بسیار اندکی از آن داریم. با این که به تعبیری در وجود خودمان سکونت داریم، غالباً فقط موفق میشویم از بخشی از وجود خودمان سر در بیاوریم. حتی گاه فهم دینامیکهای سیارهای در فضا برایمان سادهتر از درک سازوکاری است که در اعماق مغزمان در کار است.
هرگاه دچار از خودبیخبری باشیم معمولاً به سرگردانی و آشفتگی نیز مبتلا میشویم: برخی روزها کجخلق یا غمگینیم، بی آنکه اصلاً دلیلش را بدانیم، یا چه بسا احساس کنیم در شغلمان دچار سردرگمی شدهایم، اما نتوانیم چیزی بیش از این بگوییم که میخواهیم «کاری خلاقانهتر بکنیم» یا «کاری بکنیم که باعث شود جهان جای بهتری شود»؛ طرحها و نقشههایی که آنقدر مبهماند که هنگام مواجهه با برنامههای اصولیِ دیگران، دچار احساس ضعف و آسیبپذیری میشویم.
این کتاب کمک میکند خودتان را بشناسید به والهای مهم ذهنیتان پاسخ دهید.
خواندن کتاب خودشناسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که به دنبال یک راه درست برای شناخت خودشان هستند پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب خودشناسی
ما که با خودمان غریبهایم، در نهایت دست به انتخابهای بدی میزنیم: از رابطهای بیرون میآییم که چه بسا میتوانست خیلی خوب پیش برود. در موقع مناسب به واکاوی استعدادهای کاریمان نمیپردازیم. با دمدمیمزاجی و رفتارهای زننده دوستانمان را از خود میرانیم. اصلاً متوجه نیستیم که چطور جلوی چشم دیگران سبز میشویم و آنان را وحشتزده یا شوکه میکنیم. اشتباه خرید میکنیم و برای تعطیلات به جاهایی میرویم که در واقع اصلاً برایمان لذتبخش نیستند.
بیوجه نبوده است که سقراط کل حکمت فلسفه را در یک دستور ساده خلاصه کرده است: خودت را بشناس. این به نظر هدفی بسیار عجیب و غریب است. جامعه پر از افراد و سازمانهایی است که کارشان ارائهٔ راهنمایی برای سفر به قارههای دوردست است، اما بسیار اندکاند کسانی که برای سفر در کورهراههای ذهنمان یاریمان کنند؛ سفری که در واقع بسیار مهمتر از آن سفرهای بیرونی است. اما خوشبختانه ابزارها و رویههایی وجود دارند که میتوانند کمکمان کنند به درون ذهنمان دسترسی پیدا کنیم و از سردرگمیهای خطرناک، به روشنیِ ذهن برسیم؛ که گرچه کاری چالشبرانگیز است اما باعث رهایی ما میشود.
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📜
باب اول حکایت ۱۷
✨تنی چند از روندگان در صحبت من بودند. ظاهر ایشان به صلاح آراسته و یکی از بزرگان را در حق این طایقه حسن ظنی بلیغ بود و ادراری معین کرده، تا یکی از اینان حرکتی کرد نه مناسب حال درویشان. ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. خواستم تا به طریقی کفاف یاران، مستخلص کنم. آهنگ خدمتش کردم، دربانم رها نکرد و جفا کرد، معذورش داشتم که لطیفان گفته اند :
درِ میرو وزیرو سلطان را
بى وسیلت مگرد پیرامن
سگ و دربان چو یافتند غریب
این گریبانش گیرد، آن دامن
چندان که مقربان حضرت آن بزرگ بر حال من وقوف یافتند به اکرام در آوردند و برتر مقامی معین کردند اما بتواضع فروتر نشستم و گفتم :
بگذار که بنده کمینم
تا در صف بندگان نشینم
گفت : االله االله چه جای این سخن است؟
گربر سر چشم ما نشینى
بارت بکشم که نازنینى
فی الجمله بنشستم و از هر دری سخن پیوستم تا حدیث زلت یاران در میان آمد و گفتم :
چه جرم دید خداوند سابق الانعام
که بنده در نظر خویش خوار مى دارد
خداى راست مسلم بزرگوارى و حکم
که جرم بیند و نان برقرار مى دارد
حاکم این سخن را عظیم بپسندید و اسباب معاش یاران فرمود تا برقاعده ماضی مهیا دارند و موونت ایام تعطیل وفا کنند. شکرنعمت بگفتم و زمین خدمت ببوسیدم و عذر جسارت بخواستم و در وقت برون آمدن گفتم :
چو کعبه قبله حاجت شد از دیارِ بعید
روند خلق به دیدارش از بسى فرسنگ
تو را تحمل امثال ما بباید کرد
که هیچکس نزند بر درخت بى بر، سنگ
@soutidastan
در درجه اول بشر هرگز شاد نیست، اما در سراسر زندگی خود در حال تلاش برای چیزی است که فکر میکند او را شاد خواهد کرد. ندرتا به هدفش میرسد و وقتی به آن دست یافت، تنها ناامید میشود. اغلب سرانجام همچون کشتی شکستهای با بادبانهای پاره و دکلهای از بین رفته به بندرگاه میرسد و سپس چه خوشبخت بوده باشد و چه بدبخت یکسان خواهد بود، زیرا زندگی وی هرگز چیزی بیش از لحظه حال نبوده که آن هم برای همیشه در حال ناپدید شدن است و اکنون به پایان رسیده است.
#اروین_یالوم
#درمان_شوپنهاور
@soutidastan
رمان صوتی
📙 #پوست_انداختن
✍اثر: #کارلوس_فوئنتس
📝ترجمه: #عبدالله_کوثری
🎙خوانش: فروغ آذر
کیفیت اجرا: خوب
دسترسی به فایلهای صوتی کتاب از طریق لینک زیر 👇👇👇
t.me/+5HCFrseig5A3ZDk0
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📜
باب اول حکایت شانزدهم
✨یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت بار فاقه نمی آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در هر آن صورت که زندگانی کرده شود کسی را بر نیک و بد من اطلاع نباشد.
بس گرسِنه خفت و کس ندانست که کیست
بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست
باز از شماتت اعدا براندیشم که بطعنه در قفای من بخندند و سعی مرا در حق عیال بر عدم مروت حمل کنند و گویند:
مبین آن بى حمیت را که هرگز
نخواهد دید روى نیکبختى
که آسانى گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذارد بسختى
و در علم محاسبت چنانکه معلوم است چیزی دانم و گر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیت خاطر باشد بقیت عمر از عهده شکر آن نعمت برون آمدن نتوانم. گفتم: عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد "امید و بیم ، یعنی امید نان و بیم جان" و خلاف رای خردمندان باشد بدان امید در این بیم افتادن.
کس نیاید به خانه درویش
که خراج زمین و باغ بده
یا به تشویش و غصه راضى باش
یا جگربند پیش زاغ بنه
گفت: این مناسبت حال من نگفتی وجواب سوال من نیاوردی. نشنیده ای که هر که خیانت ورزد پشتش از حساب
بلرزد؟
راستى موجب رضاى خدا است
کس ندیدم که گم شد از ره راست
و حکما گویند: چارکس از چارکس به جان برنجند. حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غماز و روسپی از محتسب وآن را که حساب پاک است از محاسبت چه باک است؟
مکن فراخ روى در عمل اگر خواهى
که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ
تو پاک باش ومدار از کس اى برادر، باک
زنند جامه ناپاک گازران برسنگ
گفتم: حکایت آن روباه مناسب حال توست که دیدندش گریزان و بی خویشتن افتان و خیزان. کسی گفتش چه آفت است که موجب چندین مخافت است؟ گفتا: شنیده ام که شتر را بسخره می گیرند. گفت: ای سفیه شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان بغرض گویند شتر است و گرفتار آیم که را غم تخلیص من دارد تا تفتیش حال من کند؟ و تا تریاق از عراق آورده شود مارگزیده مرده بود. تو را همچنین فضل است و دیانت و تقوا و امانت. اما متعنتان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین. اگر آنچه حسن سیرت توست بخلاف آن تقریر کنند و در معرض خطا به پادشاه افتی در آن حالت که مجال مقالت باشد پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و
ترک ریاست گویی.
به دریا در منافع بى شمار است
وگر خواهى سلامت در کنار است
رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و روی از حکایت من درهم کشید و سخنهای رنجش آمیز گفتن گرفت که این چه عقل و کفایت است وفهم و درایت؟ قول حکما درست آمد که گفته اند: دوستان به زندان بکار آیند که بر سفره همه دشمنان دوست نمایند.
دوست مشمار آنکه در نعمت زند
لاف یارى و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالى و درماندگى
دیدم که متغیر می شود ونصیحت به غرض می شنود. به نزدیک صاحبدیوان رفتم، به سابقه معرفتی که در میان ما
بود و صورت حالش بیان کردم و اهلیت و استحقاقش بگفتم تا به کاری مختصرش نصب کردند. چندی برین برآمد، لطف طبعش را بدیدند و حس تدبیرش را بپسندیدند و کارش از آن درگذشت وبه مرتبتی والاتر از آن متمکن شد. همچنین نجم سعادتش در ترقی بود تا به اوج ارادت برسید ومقرب حضرت ومشارالیه ومعتمد علیه گشت. بر سلامت حالش شادمانی کردم وگفتم:
ز کار بسته میندیش ودل شکسته مدار
که آب چشمه حیوان درون تاریکى است
الا لا یجأرَنَّ اخو البلیّة
فللرّحمنِ الطافٌ خَفیّه
منشین ترش از گردش ایام که صبر
تلخ است ولیکن بر شیرین دارد
در آن قربت مرا با طایفه ای یاران اتفاق سفر افتاد. چون از زیارت مکه باز آمدم دو منزلم استقبال کرد. ظاهر حالش را دیدم پریشان ودر هیات درویشان. گفتم: چه حالت است؟ گفت: آن چنانکه تو گفتی طایفه ای حسد بردند وبه خیانتم منسوب کردند ومَلِک دامَ مُلکه در کشف حقیقت آن استصقا نفرمود ویاران قدیم و دوستان حمیم از کلمه حق خاموش شدند وصحبت دیرین فراموش کردند.
نبینى که پیش خداوند جاه
نیایش کنان دست بر برنهند
اگر روزگارش درآرد ز پاى
همه عالمش پاى بر سرنهند
فی الجمله به انواع عقوبت گرفتار بودم تا درین هفته که مژده سلامت حجاج برسید از بند گرانم خلاص کرد و مِلک موروثم خاص. گفتم: آن نوبت اشارت منت قبولت نیفتامد که گفتم عمل پادشاهان چون سفر دریاست خطرناک وسودمند. یا گنج برگیری یا درطلسم بمیری.
یا زر به هر دو دست کند خواجه درکنار
یا موج روزى افکندش مرده برکنار
مصلحت ندیدم از این بیش درونش به ملامت خراشیدن ونمک پاشیدن بدین کلمه اختصار کردیم.
ندانستى که بینى بند بر پاى
چو در گوشت نیامد پند مردم
دگر ره چون ندارى طاقت نیش
مکن انگشت در سوراخ کژدم
@soutidastan
#نمایش_رادیویی 📺📚
شاه بانو
⚠️ شنیدن این کتاب اکیدا در جمع خانواده توصیه نمی شود ❌
«شاه بانو»: براساس حکایتی از کتاب «الهی نامه» سروده «شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری»؛
نوشته و تنظیم برای رادیو: «بابک صفی خانی»
سردبیر: «نادر برهانی مرند»
هنرمندان: «سعیده فرضی، فریدون محرابی، فریبا طاهری، پیام حسینیان و...
گوینده: #مریم_نشیبا
کارگردان: «صدرالدین شجره»
این قصه از زندگی زنی جوان، زیبا و پارسایی به نام سیمین می گوید. جوانی به نام براق، دلباخته سیمین می شود که در واقع زن برادر او است. براق، برادرش صادق را روانه حج می کند و صادق نیز به امید اینکه می تواند امور حجره، خانه و همسرش سیمین را به براق بسپارد راهی زیارت خانه خدا می شود. اما غافل از اینکه براق به همسر او نظر بدی دارد. براق به مقصود خود نمیرسد و برای جلوگیری از آبروریزی، واقعه را برعکس نشان می دهد.
@soutidastan
#داستان_کوتاه
بازی اتواستاپ
نویسنده: #میلان_کوندرا
با صدای: #بهناز_بستان_دوست
📝 دو دوست که برای تفریحات به سفر می روند، خود خواسته (و تنها برای خنده) بازی ای را آغاز می کنند و در آن نقش افرادی را که از آنها متنفرند به عهده می گیرند! همان افرادی که چون شبیه آنها نبوده اند، یکدیگر را دوست داشته اند... (یکی نقش یک دختر خیابانی و دیگری نقش کسیکه دختر خیابانی را سر راه بلند می کند). با ادامه ی بازی و دیدن اینکه چقدر (بطور بالفطره) در انجام این بازی حرفه ای هستند آنها را چندش زده و علاقمند به پایان بازی می کند: "من خودم هستم، خودم هستم، خودم هستم..."
@soutidastan
#فیلم_کوتاه 📺
🔰 فیلمی تاریخی از مراسم تشییع پیکر شهدای بازپسگیری جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی در سال 1350
🔹 تشییع پیکر پاک این شهدا، با حضور باشکوه مردم و مقامات لشکری و کشوری در 11 آذر ماه ۱۳۵۰ خورشیدی انجام شد.
🔹 وقتی فرمانده نیروها به جزیره تنب بزرگ وارد شد، با بلندگو به شرطهها و ساکنان جزیره، ابلاغ شد که آنها در امنیت کامل هستند.
🔹 تعدادی از شرطهها با بلندکردن هر دو دست از پاسگاه خارج شدند و فرمانده سوزنچی، به همراه سه نفر دیگر به جلو حرکت کردند.
🔹 اما با شلیک رگبار مسلسل به سمت نیروهای ایرانی، فرمانده سوزنچی، مهناوی یکم حبیب کهریزی و ناوی آیت خانی همان جا به شهادت رسیدند.
🔹بعد از زد و خوردی که در ادامه بین نیروهای ایرانی و اشغالگران پیش آمد، پرچم ایران بر جزیره نصب شد تا دوباره پس از قریب ۸۰ سال، این جزایر، تحت حاکمیتِ برحق ایران قراربگیرد.
@soutidastan
با ربات زیر میتوانید فایل های فشرده را قبل از دانلود کردن کامل، بررسی کنید
@unzip_edm115bot
فایل فشرده را به ربات ارسال کنید و 🗂 را لمس کنید فایل های صوتی به صورت لیست نمایش داده می شود .
#گلستان_سعدی 📚
باب اول حکایت چهاردهم
✨یکى از پادشاهان پیشین، در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. لاجرم دشمنی صعب روی نهاد، همه پشت بدادند.
چو دارند گنج از سپاهى دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ
یکی را از آنان که غَدر کردند با من دم دوستی بود. ملامت کردم و گفتم دون است و بی سپاس و سفله و ناحق شناس که به اندک تغیر حال از مخدوم قدیم برگردد و حقوق نعمت سالها درنوردد. گفت: ار بکَرَم معذور داری شاید که اسبم در این واقعه بی جور بود و نمد زین بگرو و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند، با او به جان جوانمردی نتوان کرد.
زر بده مرد سپاهى را تا سر بنهد
و گرش زر ندهى، سر بنهد در عالم
اذا شبِعَ الکمیُّ یَصولُ بَطشاً
وَ خاوی البطنِ یَبْطِشُ بِالفَرارِ
@soutidastan
#گلستان_سعدی
باب اول حکایت سیزدهم
✨ یکی از ملوک را شنیدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پایان مستی همی گفت:
ما را به جهان خوشتر از این یکدم نست
کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست
درویشی به سرما برون خفته بود و گفت :
اى آنکه به اقبال تو در عالم نیست
گیرم که غمت نیست غم ما هم نیست
ملک را خوش آمد، صره ای هزار دینار از روزن برون داشت که دامن بدار ای درویش. گفت: دامن از کجا آرم که جامه ندارم. ملک را بر حال ضعیف او رقت زیادت شد و خلعتی برآن مزید کرد و پیشش فرستاد. درویش مرآن نقد و جنس را به اندک زمان بخورد و پریشان کرد و باز آمد.
قرار بر کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال
در حالتی که ملک را پروای او نبود حال بگفتند: بهم برآمد و روی ازو درهم کشید. وز اینجا گفته اند اصحاب فطنت و خبرت که از حدت و سورت پادشاهان برحذر باید بودن که غالب همت ایشان به معظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکند.
حرامش بود نعمت پادشاه
که هنگام فرصت ندارد نگاه
مجال سخن تا نبینى ز پیش
به بیهوده گفتن مبر قدر خویش
گفت: این گدای شوخ مبذر را که چندان نعمت به چندین مدت برانداخت برانید که خزانه بیت المال لقمه مساکین است نه طعمه اخوان و الشیاطین.
ابلهى کو روز روشن شمع کافورى نهد
زود بینى کش به شب روغن نباشد در چراغ
یکى از وزرای ناصح گفت: ای خداوند، مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند اما آنچه فرمودی از زجر و منع، مناسب حال ارباب همت نیست یکی را بلطف امیدوار گردانیدن و باز به نومیدی خسته کردن.
به روى خود در طماع باز نتوان کرد
چو باز شد، به درشتى فراز نتوان کرد
کس نبیند که تشنگان حجاز
به سر آب شور گرد آیند
هر کجا چشمه اى بود شیرین
مردم و مرغ و مور گرد آیند
@soutidastan
نسخه رادیویی(متن اقتباسی) رمان
#عاشق_مترسک
نوشته: #فیلیس_هیستینگز
گویندگان: #شبنم_قلی_خوانی و #بهنام_سروری_نژاد
یک فایل صوتی
@soutidastan